قدرت الهی در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۶ آوریل ۲۰۲۳، ساعت ۱۵:۰۱ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مقدمه

«قدرت» یکی از صفات کمالی وجود محسوب می­‌شود. برخی از متکلمان مانند اشاعره قدرت را مانند دیگر صفات از صفات حقیقی حق­تعالی و زاید بر ذات می­‌دانند، اما متلکمان امامیه، قدرت را صفات حقیقی و عین ذات می­‌دانند.

امام خمینی در آثار خود، بحث قدرت الهی را از جهت هستی­‌شناختی و معناشناختی بررسی و از شمول و گستردگی آن بحث کرده است. و همسو با حکما قدرت را به معنای اعم در مخلوق و واجب، همان صدور فعل از روی علم، اراده و اختیار می­داند. ایشان سخنان متکلمان درباره حقیقت قدرت را نقد کرده است. امام خمینی برای اثبات قدرت الهی در مقام ذات برهان لمّی اقامه کرده است و برای اثبات قدرت در مقام فعل برهان انّی اقامه کرده است. و به تبع برخی حکما بنابر اصالت وجود چند دلیل بر عمومیت قدرت باری تعالی اقامه می­‌کند از جمله:

  1. بر اساس عمومیت جعل؛
  2. بر اساس علم حق تعالی؛
  3. بر اساس قاعده ایجاد؛
  4. بر اساس فعل اختیاری؛
  5. بر اساس حقیقت انسانی.[۱]

معناشناسی

قدرت به معنای توانستن و توانایی بر انجام کار است[۲] و ضد آن عجز و ناتوانی است.[۳] قدرت به معنای عام، در اصطلاح متکلمان صفتی است که با آن، انجام‌دادن و ترک کار برای شخص ممکن می‌شود.[۴] این قدرت گاهی به معنای توانایی بر انجام‌دادن کار، در برابر عجز است[۵] و گاهی به معنای اختیار مانند قدرت بر گناه؛[۶] چنان‌که در اصطلاح فلسفی صفتی است که با آن اگر شخص بخواهد، فعل را انجام می‌دهد و اگر نخواهد آن را انجام نمی‌دهد.[۷] این تعریف در قدرت الهی نیز صادق است.[۸] امام خمینی نیز قدرت را در اصطلاح فلسفه، صفتی می‌داند که با آن اگر شخص اراده کند و بخواهد، کار را انجام می‌دهد و این همراه با علم، اراده و اختیار است. این تعریف، تعریف جامعی است که شامل خالق و مخلوق می‌شود.[۹]

از واژگان مرتبط با قدرت قوه، سلطنت و استطاعت است. قوه دارای معانی متعددی است و هنگامی که همراه با مشیت باشد، قدرت نامیده می‌شود.[۱۰] امام خمینی قوه را در مواردی که با شعور همراه باشد، قدرت می‌داند.[۱۱] سلطنت مترادف با قدرت و گاهی با قهر و غلبه همراه است.[۱۲] استطاعت نیز اخص از قدرت است و در تحقق آن اموری لازم است، ازجمله تصور فعل، ماده قابل و وسیله انجام فعل، در صورتی که فعل در تحقق، نیاز به آن داشته باشد.[۱۳].[۱۴]

پیشینه

قدرت یکی از صفات کمالیِ وجود محسوب می‌شود.[۱۵] صفت قدرت در حق‌تعالی ازجمله مباحثی است که تمامی ادیان و ملل گذشته، به آن توجه داشته‌اند و در اینکه خداوند با قدرت و اختیار در ایجاد عالم مؤثر بوده، اتفاق نظر دارند.[۱۶] قدرت در دین زردشت، ازجمله نام‌های اهورا مزدا است که او را قدرتمندترین و بزرگ‌ترین می‌نامند.[۱۷] در دین یهود خداوند صاحب قدرت و منشأ نیروهای بی‌شمار[۱۸] و در مسیحیت همه قدرت‌ها ناشی از قدرت الهی[۱۹] معرفی شده‌است. در آیات متعددی از قرآن کریم، از قدرت الهی سخن به میان آمده و خداوند را قادر بر همه چیز دانسته ﴿وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّارًا حَسَدًا مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُوا وَاصْفَحُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ[۲۰]، ﴿وَلِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيهَا فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ أَيْنَ مَا تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللَّهُ جَمِيعًا إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ[۲۱]، ﴿إِنْ تُبْدُوا خَيْرًا أَوْ تُخْفُوهُ أَوْ تَعْفُوا عَنْ سُوءٍ فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ عَفُوًّا قَدِيرًا[۲۲] بلکه همه قدرت‌ها را نشئت گرفته از قدرت الهی معرفی کرده‌ است ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدَادًا يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ وَلَوْ يَرَى الَّذِينَ ظَلَمُوا إِذْ يَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا وَأَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعَذَابِ[۲۳]، ﴿وَلَوْلَا إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَكَ قُلْتَ مَا شَاءَ اللَّهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مَالًا وَوَلَدًا[۲۴] در روایات نیز از قدرت حق‌تعالی سخن به میان آمده و ابوابی به آن اختصاص یافته‌ است.[۲۵]

برخی از متکلمان مانند اشاعره قدرت را مانند دیگر صفات از صفات حقیقی حق‌تعالی و زاید بر ذات می‌دانند؛[۲۶] اما متکلمان امامیه و بعضی از معتزله، قدرت را از صفات حقیقی و عین ذات می‌دانند.[۲۷] در علم کلام غالباً نخستین صفتی که برای خداوند اثبات می‌شود، صفت قدرت است؛[۲۸] در فلسفه غالباً پس از بحث از علم الهی به قدرت الهی توجه می‌شود.[۲۹] حکما سخن برخی متکلمان دربارهٔ حقیقت قدرت و زاید بودن آن بر ذات را با مبانی خاص خود نقد کرده‌اند.[۳۰] عرفا نیز قدرت حق‌تعالی را در بحث از اسما و صفات الهی بررسی کرده‌اند.[۳۱]

امام خمینی در آثار خود، بحث قدرت الهی را از جهت هستی‌شناختی و معناشناختی بررسی و از شمول و گستردگی آن بحث کرده‌ است. ایشان سخنان متکلمان دربارهٔ حقیقت قدرت را نقد کرده و دلایل بسیاری برای عمومیت قدرت الهی آورده‌ است[۳۲] و در مسائل اجتماعی و سیاسی نیز قدرت الهی را پشتوانه قیام مردم ایران[۳۳] و استمرار آن را به قدرت و عنایت الهی[۳۴] می‌دانست و این بیانگر توحید فعلی امام خمینی و توکل کامل ایشان در مراحل زندگی‌شان است.[۳۵]

حقیقت قدرت الهی

قدرت یکی از صفات ثبوتی حقیقی خدای تعالی است که در مرتبه ذات و فعل برای خداوند تعالی ثابت است؛ اما چون قدرت همواره به مقدور تعلق می‌گیرد، از این جهت آن را صفت حقیقیِ دارای نسبت می‌دانند.[۳۶] در بیان ماهیتِ قدرت الهی، میان متکلمان و فلاسفه اختلاف است. برخی متکلمان بر اساس مبانی فکری خود، قدرت را به معنای صحت فعل و ترک یا امکان فعل و ترک آن دانسته‌اند و بر این مبنا، قدرت حق‌تعالی را به صحت ایجاد عالم و ترک آن از روی قصد معنا کرده‌اند.[۳۷] در برابر، فلاسفه قدرت را به صدور فعل از روی اختیار و اراده[۳۸] یا علم و مشیت[۳۹] تعریف کرده و به گونه‌ای مشیت را در تعریف قدرت حق‌تعالی لحاظ کرده‌اند و معتقدند این مشیت، عین آن ذات مقدس است.[۴۰] در حکمت متعالیه، قادر فاعلی است که به حسب ذاتش، به گونه‌ای باشد که اگر بخواهد فعل را انجام می‌دهد و اگر نخواهد، فعل را انجام نمی‌دهد[۴۱] و هر گاه اراده کند، فعل از او صادر می‌شود.[۴۲] حکما اشکال سخن متکلمان را آن می‌دانند که «صحت فعل و ترک آن» به امکان ذاتی برگشت می‌کند و این مستلزم راه‌ یافتن امکان، در ذات واجب‌تعالی است.[۴۳]

امام خمینی نیز قدرت را از صفات ذات می‌داند که جهت حقیقیه آن عین ذات و جهت اضافه آن به موجودات، اضافه اشراقی، نور منبسط حق‌تعالی و قدرت فعلی اوست.[۴۴] از نگاه عرفان نیز قدرت از امهات صفات الهی و یکی از ائمه سبعه (صفات هفتگانه الهی که مبدأ صفات دیگرند) است.[۴۵] امام خمینی معتقد است حقیقت قدرتِ فعلی خداوند فیض مقدس اطلاقی و اضافه اشراقی است که همان وجود مطلق منبسط بر اشیا و فعل حق‌تعالی است؛[۴۶] بنابراین حقیقت قدرت، توانایی بر ایجاد است و مبادی قدرت، علم و اراده است.[۴۷]

ایشان قول متکلمان را که می‌گویند قدرت در صورتی صادق است که فعل در برهه‌ای از زمان نبوده باشد و سپس ایجاد شده باشد، از جهات بسیاری بررسی و نقد کرده‌ است:[۴۸]

  1. تعریفی که متکلمان از قدرت خداوند ارائه کرده‌اند و قائل به صحت صدور فعل و عدم صدور آن از فاعل شده‌اند، با قدرت خداوند سازگار نیست؛ زیرا فعل یا ممتنع‌الصدور است که اصلاً در هیچ برهه‌ای از زمان صادر نمی‌شود یا واجب‌الصدور است که در این صورت، معنا ندارد که در برهه‌ای از زمان صادر نشده باشد؛ پس باید ممکن‌الصدور باشد.[۴۹] طبق این بیان متکلمان قدرت را به امری عدمی تعریف کرده و آن را در مفهوم و حقیقت قدرت دخیل دانسته‌اند چون امکان به معنای سلب دو ضرورت وجود و عدم است و امر عدمی و امکانی، در ذات واجب‌تعالی راه پیدا نمی‌کند[۵۰] و اگر متکلم همانند فیلسوف قدرت را عین ذات بداند، نمی‌تواند امکان را از آن انتزاع کند؛ خواه امکان ذاتی باشد که لازمه‌اش ماهیت‌ داشتن حق‌تعالی است و خواه امکان استعدادی باشد که لازم می‌آید، ذات واجب‌ تعالی جسم باشد؛ زیرا حامل امکان استعدادی قوه و هیولا است و ذات واجب‌تعالی از داشتن قوه منزه است و اگر متکلم بخواهد مانع از این محذورها شود، باید قدرت را وصفی زاید بر ذات حق‌تعالی بداند که لازم می‌آید حق‌تعالی در مرتبه ذات، خالی از قدرت باشد که این نیز محال است.[۵۱]
  2. تعریف متکلم از قدرت از جهت دیگری نیز با قدرت حق‌تعالی منافات دارد؛ زیرا ذاتی که از تمام جهات بسیط است، نمی‌تواند مفاهیم متقابل داشته باشد؛ زیرا مفاهیم متقابل منشأهای متخالف دارند؛ مانند امکان که جهت نقص بوده و فعلیت که جهت کمال است و لازم می‌آید جهات متعدد در ذات وجود داشته باشد و لازمه آن ترکیب در ذات است.[۵۲]
  3. متکلمان گمان کرده‌اند تعریف حکما مستلزم این است که حق‌تعالی در افعال خود موجَب بوده و مختار نباشد؛ زیرا بنابر تعریف حکما، حق‌تعالی باید همیشه فیض از او صادر شود و او نمی‌تواند فیض‌بخش نباشد و این، سبب سلب اختیار از ذات مقدس حق‌تعالی است و خداوند از این امر منزه می‌باشد؛[۵۳] در حالی‌که فاعل موجَب، فعلش همراه با علم و اراده نیست و فعلش متأخر از ذات فاعل است. همچنین فاعل موجَب با امکان و تجدد و تصرم سازگار است؛ اما حق‌تعالی علم و قدرتش عین ذات احدی است و فعلش با ذاتش سازگاری دارد؛ افزون بر اینکه این تنزیه آنان نوعی تنقیص در ذات است؛ زیرا لازمه کلام متکلمان، ترکیب در ذات حق‌تعالی است.[۵۴]

امام خمینی کلام ملا هادی سبزواری را که می‌گوید متکلمان لفظ موجب در کلام حکما را تحریف کرده و به فتح خوانده‌اند و به حکما افترا بسته‌اند،[۵۵] رد و نقد می‌کند و می‌گوید نزاع میان حکما و متکلمان[۵۶] در تعریف قدرت، لفظی نبوده بلکه حقیقی است. متکلمان این سخن حکما را که ایجاد حق‌تعالی ازلی بوده؛ چون خدا در ازل اراده کرده، نمی‌پذیرند؛ زیرا لازمه‌اش این است که موجودات نیز از ازل موجود بوده باشند، علاوه بر اینکه لازم می‌آید خداوند در ایجاد مضطر و مجبور باشد.[۵۷] بنا بر نظر امام خمینی نزاع متکلمان جدی است؛ یعنی متکلمان می‌خواهند انفکاک متعلق قدرت را در یک زمان در حریم قدرت که عین ذات است، وارد کنند؛ در حالی‌که این کار با وجوب ناسازگار است؛ اما حکما می‌خواهند وجوب از تمام جهات را برای حق‌تعالی اثبات کنند؛ به این معنا که اراده و مشیت حق‌تعالی نیز ازلی است؛ و متعلق اراده و مشیت نیز بدون وقفه به آن متصل و مرتبط است و چون این اتصال از روی علم و مشیت است، ذات مضطر و مجبور نیست.[۵۸]

امام خمینی همسو با حکما قدرت را به معنای اعم در مخلوق و واجب، همان صدور فعل از روی علم، اراده و اختیار می‌داند؛ البته قدرت از جهت مفهوم عین علم، اراده و اختیار نیست، بلکه اشاره به کمالی در فاعل دارد که فعلش از روی اراده و اختیار است و اگر جایی علم، اراده و اختیار ازلی باشد، قدرت نیز ازلی خواهد بود.[۵۹] بنابر نظر ایشان اگر موجودی مشیت او دایمی باشد، فعل او نیز دایمی است و این ناسازگار با اختیار و اراده نیست و نمی‌توان گفت حکما قائل به موجبیت‌اند؛ زیرا آنان ذات حق‌تعالی را عین علم، عین اراده و عین اختیار می‌دانند.[۶۰]

در برخی روایات، صفت قدرت و علم، از صفات قدیم[۶۱] و مشیت و اراده، از صفات حادث [۶۲] شمرده شده‌اند. غالب متکلمان صفت قدرت را از صفات ذات و قدیم دانسته‌اند [۶۳] و ملاک را در صفات ذات، اتصاف حق‌تعالی به این صفات و امتناع اتصاف او به مقابل آن می‌دانند؛ مانند اینکه محال است گفته شود خداوند قادر بر این فعل است و بر فعل دیگری قادر نیست.[۶۴]

امام خمینی مانند حکما[۶۵] قدرت را در مرتبه ذات، قدیم و در مرتبه فعل، حادث می‌داند[۶۶] و معتقد است صفات علم، اراده و قدرت صفاتی‌اند که به حقیقتِ واحد و بسیط در ذات حق‌تعالی موجودند[۶۷] و اینکه برخی روایات، تنها مشیت را از صفات فعل و علم و قدرت را از صفات ذات دانسته‌اند، به اعتبار فهم سؤال‌کننده است؛ زیرا سؤال دربارهٔ علم و قدرت، پرسش از صفات ذات است که مورد توجه اذهان عامه است؛ به همین دلیل آن را قدیم دانسته‌اند؛ اما در اراده و مشیت، پرسش از تعلق آن به اشیای خارجی است که از صفات فعل و حادث است.[۶۸] به اعتقاد امام خمینی اراده را از صفات فعل دانستن مستلزم این است که ذات حق‌تعالی از اراده که از صفات کمال وجود و موجود است، خالی باشد و فعل حق‌تعالی مانند فاعل‌های طبیعی از اراده و اختیار صادر شده باشد و همچنین لازمه آن ترکیب در ذات حق و تصور موجودی اکمل از حق‌تعالی است؛[۶۹] البته ایشان بعضی از اسمای الهی مانند «القدیر» را از اسمای ذات و «القادر» از اسمای صفات و «المقتدر» را به اسمای افعال مناسب‌تر می‌داند.[۷۰].[۷۱]

اثبات قدرت الهی

در اثبات قدرت حق‌تعالی به دلایل نقلی، ازجمله آیات متعدد قرآن که به قادر ﴿وَقَالُوا لَوْلَا نُزِّلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّ اللَّهَ قَادِرٌ عَلَى أَنْ يُنَزِّلَ آيَةً وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ[۷۲]، ﴿أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ قَادِرٌ عَلَى أَنْ يَخْلُقَ مِثْلَهُمْ وَجَعَلَ لَهُمْ أَجَلًا لَا رَيْبَ فِيهِ فَأَبَى الظَّالِمُونَ إِلَّا كُفُورًا[۷۳] و قدیر بودن خداوند اشاره دارد ﴿لِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ يَهَبُ لِمَنْ يَشَاءُ إِنَاثًا وَيَهَبُ لِمَنْ يَشَاءُ الذُّكُورَ[۷۴]، ﴿أَوْ يُزَوِّجُهُمْ ذُكْرَانًا وَإِنَاثًا وَيَجْعَلُ مَنْ يَشَاءُ عَقِيمًا إِنَّهُ عَلِيمٌ قَدِيرٌ[۷۵] و روایات[۷۶] و همچنین به دلایل عقلی استناد شده‌است. در این روش، دلایل حکما با متکلمان فرق دارد. حکما با همان براهینی که برای اثبات حیات و علم الهی آورده‌اند، قدرت حق‌تعالی را اثبات می‌کنند.[۷۷] متکلمان برای اثبات قادربودن خدای تعالی، برهان «انّی» اقامه کرده‌اند و حدوث عالم را مبنای استدلال قرار داده‌اند.[۷۸]

امام خمینی همسو با حکما[۷۹] بر اثبات قدرت الهی در مقام ذات برهان لمّی اقامه کرده‌است:

  1. بسیط‌ بودن حق‌تعالی: بنا بر نظر امام خمینی مبدأ عالم از تمام جهات، موجود واحد بسیط است که اگر قدرت او، عین ذات نباشد، باید خارج از ذات باشد و اگر قدرت خارج از ذات باشد، عجز در مرتبه ذات لازم می‌آید و عجز ناشی از نقص است و اگر ذات ناقص باشد، صرف‌الوجود نخواهد بود و ترکیب در ذات لازم می‌آید و این خلاف فرض است.[۸۰]
  2. صرف‌الوجود: ذات خداوند صرف‌الوجود است و وجود صرف‌الکمال می‌باشد و هر کمال و جمالی به حقیقت وجود بازمی‌گردد وگرنه ترکیب در ذات حق لازم می‌آید[۸۱] و صرف کمال، همان نور وجود است؛ پس نور وجود هر جا باشد، کمالات آن نیز هست و تا آخرین مرتبه‌ای که نور وجود به آن رسیده، قدرت و علم و اراده و دیگر کمالات نیز در آنجا هست.[۸۲]

امام خمینی برای اثبات قدرت در مقام فعل برهان اِنّی اقامه کرده‌است به این بیان که همه موجوداتِ خارجی دلیل قدرت الهی‌اند و انتساب اشیا به حق، همان قدرت الهی است و عالم از آنجاکه صرف ربط و تعلق محض است، ظهور قدرت الهی است و به تعبیر عرفانی، قدرت حق‌تعالی در مقام فعل، فیض مقدسِ اطلاقی و وجود منبسط اوست.[۸۳].[۸۴]

گستره قدرت الهی

ازجمله مباحث مهم در فلسفه و کلام، بحث از گستردگی و شمول قدرت الهی است. در قرآن کریم، آیات متعددی دربارهٔ عمومیت قدرت الهی آمده‌ است ﴿وَأَوْرَثَكُمْ أَرْضَهُمْ وَدِيَارَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ وَأَرْضًا لَمْ تَطَئُوهَا وَكَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرًا[۸۵]، ﴿إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ[۸۶]، ﴿بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَإِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ[۸۷] بسیاری از متکلمان ازجمله متکلمان اشعری و امامیه، دایره قدرت خداوند را محدود نکرده‌اند و همه ممکنات و مقدورات را در حیطه قدرت او می‌دانند.[۸۸] برخی دیگر عقیده دارند قدرت خداوند به افعال قبیح، کارهای ناروا و شر تعلق نمی‌گیرد؛ زیرا لازمه تعلق قدرت خداوند به این امور، صدور فعل قبیح از خداوند است[۸۹] و فعل قبیح از خداوند محال است و محال، مقدور خداوند نیست.[۹۰] گروهی از متکلمان نیز قائل‌اند برخی از امور مانند شرور، قبایح و ممتنعات، متعلق علم خداونداند، اما متعلق قدرت او نیستند.[۹۱] حکما بر اساس قاعده بسیط‌الحقیقة و صرف‌الوجود، قدرتحق را عام و گسترده می‌دانند.[۹۲]

امام خمینی قدرت را احاطه تام و شمول کلی حق‌تعالی بر همه موجودات می‌داند که این احاطه تام، یکی از مراتب فراگیر و گسترده قدرت حق است[۹۳] و وجود هیچ ذره‌ای، از حیطه قدرت حق‌تعالی خارج نیست و قدرت او علت تامه همه امور است،[۹۴] بلکه همه موجودات از منازل غیب تا مراحل شهادت، از تجلیات و ظهورات قدرت حق و درجات بسطِ سلطنت او به‌شمار می‌روند و موجودات از ناحیه خود دارای وجود و کمالات وجود نیستند و همه این امور مانند قدرت و علم از درجات صفات حق‌اند.[۹۵] به باور ایشان کسی که این امر را دریابد که همه قدرت‌ها ظهور قدرت حق‌تعالی هستند و موجودات از خود استقلالی در فاعلیت و تأثیر ندارند، با وجود این انتساب افعال به موجودات نیز صحیح است، سرّ «الاَمرُ بَین الاَمرَین» را در معارف شیعی درمی‌یابد.[۹۶] ایشان با استناد به بعضی آیات[۹۷] قدرت حق‌تعالی را گسترده و عام می‌داند و بسط قدرت حق را در دو موطن علمی و خارجی تحلیل کرده[۹۸] و قائل است به واسطه حب ذاتی در طلب مفاتیح غیب با فیض اقدس در حضرت علمیه، اسمای الهی و به تبع آنها اعیان ثابته محقق شده‌اند و در مرحله بعد به واسطه فیض مقدس، اعیان موجودات در خارج ظهور یافته‌اند. ایشان اعیان را به دو قسم ممکن و ممتنع و ممتنع را نیز به دو قسم فرضی و حقیقی تقسیم کرده‌است. اموری مانند شریک‌الباری و اجتماع نقیضین از ممتنعات فرضی به‌شمار می‌روند که امتناع آنها از تحقق در خارج به جهت عدم قابلیت آنها و باطل‌بودن ذات آنهاست؛ اما بعضی از امور، مظاهر اسمای باطنی و اسمای مستأثره‌اند که هرگز ظهور نمی‌یابند و از این جهت جزو ممتنعات حقیقی به‌شمار می‌روند.[۹۹] این سلطنت و قدرت حق، در هنگام رجوع همه مظاهر هستی به حق، توسط انسان کامل و ولی مطلق، در قیامت کبری آشکار می‌شود.[۱۰۰].[۱۰۱]

ادله عمومیت قدرت حق‌تعالی

امام خمینی به تبع بعضی حکما[۱۰۲] بنابر اصالت وجود چند دلیل بر عمومیت قدرت باری‌تعالی اقامه می‌کند:

  1. بر اساس عمومیت جعل: همه موجودات و مخلوقات عالم، مرکب از دو جهت امکانی و وجودی‌اند؛ جهت وجودی آنها منتسب به حق‌تعالی و جهت امکانی آنها، ذاتی آنها است و جعل و ایجاد در عالم، به وجود تعلق می‌گیرد؛ زیرا جهت امکانی امری عدمی است که جعل به آن تعلق نمی‌گیرد؛ زیرا امکان یا ذاتی است یا استعدادی. امکان ذاتی صرفِ عدم است که نمی‌تواند علت چیزی باشد و امکان استعدادی قوه صرف است که نمی‌تواند منشأ صدور وجود دیگری شود؛ پس در عالم، غیر از جهت وجودی، فاعل و مؤثری نیست و آن هم از ناحیه خداوند است. از این جهت عمومیت جعل، دلیل بر عمومیت قدرت حق‌تعالی است.[۱۰۳]
  2. بر اساس علم حق‌تعالی: امام خمینی در تبیین این استدلال برای عمومیت قدرت حق‌تعالی چند مقدمه ذکر کرده‌است؛ ازجمله:
    1. علم در انسان غالباً تابع معلومات است؛ اما در حق‌تعالی، معلوم تابع علم است و آنچه که علم الهی به آن تعلق بگیرد، متحقق می‌شود.
    2. قدرتحق از سنخ قدرت انسان نیست که نسبتش به فعل و ترک مساوی باشد، بلکه همان‌گونه که اراده حق بسیط است، قدرتش نیز بسیط بوده و عین علم به نظام اتم است و نظام عالم طبق علم عناییِ حق‌تعالی تحقق یافته‌ است.
    3. اسما و صفات الهی نظیر علم، قدرت و اراده همگی عین هم و عین ذات و به حقیقتِ واحده متحقق‌اند و هیچ کثرت و تعددی در آنجا نیست؛ زیرا حق‌تعالی صرف‌الوجود و در کمال بساطت است.[۱۰۴]
    4. وقتی ثابت شد که علم و قدرت در مقام ذات، عین ذات حق‌تعالی هستند، پس ذات، عین علم، عین قدرت و عین مبدئیت برای اشیاست و چون علم عین ذات و ذات عین قدرت است، پس علم عین قدرت است و همان‌گونه که علم حق‌تعالی به همه اشیا تعلق گرفته و بر همه اشیا محیط است (زیرا او علت تامه همه اشیاست و علم به ذات مستلزم علم به اشیاست و چون علم حق، عین ایجاد است، متعلق علم به اشیا و خود اشیا در خارج یک چیز هستند)، هر چیزی که متعلق علم باشد، متعلق قدرت و فاعلیت اوست. از طرفی مقدور، عین معلوم است و چون تمام اشیا معلوم حق‌اند، همه آنها مقدور حق نیز خواهند بود و چنان‌که علم او بر همه موجودات احاطه دارد، قدرت او نیز بر تمام موجودات محیط است.[۱۰۵]
  3. بر اساس قاعده ایجاد (الشیء ما لم‌یوجَد لم‌یوجِد): امام خمینی این دلیل را با چند مقدمه بیان می‌کند:
    1. ایجاد فرع وجود است و علت باید موجود باشد تا معلول را ایجاد کند.
    2. همه وجودات جز وجود واحد حق‌تعالی، ربط محض‌اند و وجود آنها از غیر است.
    3. محال است وجود ربطی و تعلقی، اثر استقلالی داشته و مبدأ تأثیر باشد؛ مبدأ تأثیر، امری وجودی است و ماهیت نمی‌تواند منشأ وجود باشد؛ بنابراین منشأ هر امر وجودی در عالم، موجود بالذات (واجب‌تعالی) است. پس هر موجودی در عالم، به حق‌تعالی موجود است و وقتی مبدأ تأثیر که وجود است، از غیر باشد، محال است تأثیر و منشأ آنکه قدرت است، از خود شیء باشد و این خود دلیل بر عموم شمول قدرت حق‌تعالی است.[۱۰۶]
  4. بر اساس فعل اختیاری: این دلیلی است که فارابی ارائه کرده و بر مبنای فعل اختیاری و اصل وجود اختیار در انسان است.[۱۰۷] امام خمینی در تقریر این دلیل می‌گوید افعالی که از انسان صادر می‌شود و گمان می‌شود به اختیار انسان انجام شده، اگر این اختیار از لوازم ذات باشد، لازم می‌آید از اول و از وقتی که ذات بود، اختیار هم باشد؛ در حالی‌که چنین نیست، بلکه انسان در اصل پذیرش اختیار خود مجبور است؛ حال اگر افعال حادث باشند، محدِثی لازم دارند. حال اگر آن محدث شخص باشد، به گونه‌ای که با اختیار دیگری آن را احداث کرده باشد، به آن اختیار نقل کلام می‌شود و همین‌طور، تسلسل لازم می‌آید؛ بنابراین باید هر امر عرضی به امر ذاتی منتهی شود تا تسلسل لازم نیاید؛ پس هر مختاری که با اختیار خود فعلی را انجام می‌دهد، اختیار و قدرت انجام فعل را از ذاتی که اختیار و قدرت ذاتی اوست، دریافت می‌کند؛ البته منافات ندارد که فعل شخص با وجود اینکه از قدرت ازلی حق‌تعالی سرچشمه می‌گیرد، از روی اختیار هم باشد و اختیار جبلی و ذاتی شخص باشد و لازمه آن تعلق قدرت حق‌تعالی بر تمامی موجوداتی است که دارای قدرت و اختیارند.[۱۰۸]
  5. بر اساس حقیقت انسانی: بنا بر نظر امام خمینی حقیقت انسان و سایر مخلوقات به صورت اخیرِ آنهاست. انسانی که تحت تربیت انسانی آگاه و کامل قرار دارد و طبق نظام شریعت عمل می‌کند، به صورت اخیر خود که انسانیت بالفعل است، می‌رسد. انسانی هم که به امور پست بپردازد، به تبع آن، صورتی پست خواهد داشت؛ زیرا حقیقت انسان به صورت اخیر اوست و حقیقت انسان از افعالی که از باطن او بروز می‌کند، حاصل می‌شود که در دنیا کسب کرده‌است؛ البته تا ملکات انسانی مستحکم نگردد، تخمیر ذات او به پایان نرسیده و این ملکات انسان با حرکت جوهری نفس به‌تدریج با تکرار افعال نیک و بد حاصل می‌شوند[۱۰۹] و اگر افعال انسان به خود او تفویض شده باشد و از ناحیه قدرت خود باشد، لازمه‌اش این است که آفرینش حقیقت و ذات انسان، به خود او در مرحله بقا تفویض شده باشد و این محال است؛ در حالی‌که طینت و حقیقت انسان در لایزال مبادی عالیه تخمیر شده‌است؛ بنابراین در تمامی مراحل تکامل انسان، این عمومیت قدرت الهی است که تمامی صور و ملکات انسانی را شامل می‌شود. در نتیجه قدرت حق‌تعالی همواره انسان را دربر می‌گیرد.[۱۱۰].[۱۱۱]

منابع

پانویس

  1. موحدی، نرگس، مقاله «قدرت الهی»، دانشنامه امام خمینی، ج۸، ص۱۳۶-۱۴۳.
  2. فیومی، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، ۴۹۲؛ دهخدا، لغتنامه دهخدا، ۱۰/۱۵۳۹۹.
  3. عسکری، الفروق فی اللغه، ۱۰۴.
  4. حلی، کشف المراد، ۲۴۸؛ تفتازانی، شرح المقاصد، ۴/۸۹؛ جرجانی، شرح المواقف، ۶/۸۶.
  5. لاهیجی، شوارق الالهام، ۵/۸۰.
  6. فخر رازی، المحصل، ۵۲۱.
  7. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۳۰۷؛ سبزواری، شرح الاسماء، ۱۴۹.
  8. ملاصدرا، الحاشیة علی الهیات، ۱۶۳.
  9. امام خمینی، تقریرات، ۱/۱۵۳؛ امام خمینی، الطلب و الاراده، ۵۲.
  10. میرداماد، القبسات، ۳۳۶–۳۳۷.
  11. امام خمینی، تقریرات، ۱/۱۵۱.
  12. طریحی، مجمع البحرین، ۴/۲۵۵.
  13. راغب، مفردات الفاظ القرآن، ۵۳۰؛ طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ۳/۴۰۷.
  14. موحدی، نرگس، مقاله «قدرت الهی»، دانشنامه امام خمینی، ج۸، ص۱۳۶-۱۴۳.
  15. ملاصدرا، شرح اصول الکافی، ۳/۵۹.
  16. شعرانی، تعلیقات بر کتاب شرح اصول کافی، ۴/۳۵۴.
  17. اوستا، یسنا، هات ۲۸، بند ۵ و هات ۳۳، بند ۱۱.
  18. کتاب مقدس، خروج، ب۹، ۱۶؛ مزامیر، ب۶۵، ۶.
  19. کتاب مقدس، کتاب رومیان، ب۱۳، ۱.
  20. «بسیاری از اهل کتاب با آنکه حق برای آنان روشن است، از رشکی در درون جانشان، خوش دارند که شما را از پس ایمان به کفر بازگردانند ؛ باری، (از آنان) درگذرید و چشم بپوشید تا (زمانی که) خداوند فرمان خویش را (پیش) آورد که خداوند بر هر کاری تواناست» سوره بقره، آیه ۱۰۹.
  21. «و هر کس را قبله‌ای است که روی بدان می‌کند ، باری، در کارهای نیک از یکدیگر پیشی گیرید. هرجا که باشید خداوند همگی شما را باز خواهد آورد، خداوند بر هر کاری تواناست» سوره بقره، آیه ۱۴۸.
  22. «اگر کار خیری را آشکار یا پنهان کنید یا از بدی (دیگران) درگذرید بی‌گمان خداوند درگذرنده‌ای تواناست» سوره نساء، آیه ۱۴۹.
  23. «و برخی از مردم به جای خداوند همتایانی می‌گزینند و آنها را چنان دوست می‌دارند که خداوند را و مؤمنان، خداوند را دوستدارترند. و کاش کسانی (که با گزینش بت‌ها) به خود ستم کردند آنگاه که عذاب را (در رستخیز) می‌نگرند، دریابند که تمام توان (ها) از آن خداوند است» سوره بقره، آیه ۱۶۵.
  24. «و چرا هنگامی که به باغستان خویش درآمدی نگفتی: «ما شاء الله لا قوّة الّا باللّه» [- آنچه خداوند بخواهد (همان است) هیچ توانی جز از سوی خداوند نیست ؛ اگر مرا در مال و فرزند کمتر از خود می‌یابی» سوره کهف، آیه ۳۹.
  25. صدوق، التوحید، ۱۲۲–۱۳۴؛ مجلسی، مرآة العقول فی شرح اخبار آل‌الرسول(ص)، ۴/۱۳۴.
  26. جرجانی، شرح المواقف، ۸/۴۴–۴۵.
  27. تفتازانی، شرح المقاصد، ۴/۷۴، فاضل مقداد، الباب الحادی‌عشر مع شرحیه النافع یوم الحشر و مفتاح الباب، ۱۰۷.
  28. ابن‌نوبخت، الیاقوت فی علم الکلام، ۳۸؛ خواجه‌نصیر، تجرید الاعتقاد، ۱۹۱؛ ابن‌میثم، قواعد المرام فی علم الکلام، ۸۲.
  29. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۱۴۹ و ۳۰۷؛ سبزواری، شرح المنظومه، ۳/۵۸۵ و ۶۱۳.
  30. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۳۰۷–۳۱۵.
  31. ابن‌عربی، الفتوحات المکیه، ۲/۲۹۲؛ قونوی، النصوص، ۳۱.
  32. امام خمینی، تقریرات، ۱/۱۵۰–۱۵۳ و ۲/۲۸۹–۲۹۹؛ امام خمینی، دعاء السحر، ۱۰۹–۱۱۰.
  33. امام خمینی، صحیفه، ۵/۴۱ و ۱۳/۱۲۸.
  34. امام خمینی، صحیفه، ۱۸/۴۳۹.
  35. موحدی، نرگس، مقاله «قدرت الهی»، دانشنامه امام خمینی، ج۸، ص۱۳۶-۱۴۳.
  36. ملاصدرا، شرح اصول الکافی، ۳/۲۰۸–۲۱۰.
  37. قاضی‌عبدالجبار، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، ۵/۲۰۴؛ حلی، کشف المراد، ۲۴۸؛ جرجانی، شرح المواقف، ۸/۴۹؛ لاهیجی، گوهر مراد، ۲۴۹.
  38. ابن‌سینا، الشفاء، الالهیات، ۱۷۰–۱۷۱؛ ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۲۶۸.
  39. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۳۰۷–۳۰۹؛ سبزواری، شرح المنظومه، ۳/۵۵۴.
  40. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۳۰۷–۳۰۹.
  41. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۳۰۷–۳۰۸.
  42. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۳/۳.
  43. ابن‌سینا، التعلیقات، ۱۹؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۳۰۹–۳۱۰.
  44. امام خمینی، تقریرات، ۲/۱۲۱.
  45. امام خمینی، دعاء السحر، ۱۰۹.
  46. امام خمینی، تقریرات، ۲/۲۰۶.
  47. امام خمینی، تقریرات، ۲/۲۹۱.
  48. امام خمینی، تقریرات، ۲/۲۸۹.
  49. امام خمینی، تقریرات، ۲/۲۹۰–۲۹۱.
  50. امام خمینی، تقریرات، ۲/۲۸۹–۲۹۰.
  51. امام خمینی، تقریرات، ۲/۲۹۱.
  52. امام خمینی، تقریرات، ۱/۱۵۲.
  53. امام خمینی، دعاء السحر، ۱۰۹–۱۱۰.
  54. امام خمینی، دعاء السحر، ۱۰۹–۱۱۰.
  55. سبزواری، شرح المنظومه، ۳/۶۱۶.
  56. فخر رازی، شرح الاشارات و التنبیهات، ۲/۳۹۳–۳۹۴؛ خواجه‌نصیر، شرح الاشارات، ۳/۸۱؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۳۱۰؛ سبزواری، شرح الاسماء، ۱۴۹–۱۵۰.
  57. امام خمینی، تقریرات، ۲/۲۹۲.
  58. امام خمینی، تقریرات، ۲/۲۹۲–۲۹۳.
  59. امام خمینی، تقریرات، ۱/۱۵۳.
  60. امام خمینی، تقریرات، ۲/۲۹۳.
  61. طوسی، الامالی، ۱۶۸.
  62. کلینی، الکافی، ۱/۱۱۰.
  63. غزالی، الاقتصاد فی الاعتقاد، ۹۳؛ مجلسی، مرآة العقول فی شرح اخبار آل‌الرسول(ص)، ۲/۲۳–۲۴.
  64. صدوق، التوحید، ۱۴۸؛ مجلسی، مرآة العقول فی شرح اخبار آل‌الرسول(ص)، ۲/۲۲.
  65. ملاصدرا، اسرار الآیات، ۷۲.
  66. امام خمینی، دعاء السحر، ۱۰۷.
  67. امام خمینی، الطلب و الاراده، ۶۳.
  68. امام خمینی، دعاء السحر، ۱۰۷.
  69. امام خمینی، الطلب و الاراده، ۱۶.
  70. امام خمینی، دعاء السحر، ۱۱۳.
  71. موحدی، نرگس، مقاله «قدرت الهی»، دانشنامه امام خمینی، ج۸، ص۱۳۶-۱۴۳.
  72. «و گفتند چرا نشانه‌ای از پروردگارش بر او فرو فرستاده نشده است؟ بگو بی‌گمان خداوند، تواناست که نشانه‌ای فرو فرستد اما بیشتر آنان نمی‌دانند» سوره انعام، آیه ۳۷.
  73. «آیا ندیده‌اند خداوندی که آسمان‌ها و زمین را آفریده است تواناست که همانند آنان را بیافریند؟ و برای آنان اجلی نهاده است که تردیدی در (آمدن) آن نیست اما ستمگران جز سر ناسپاسی ندارند» سوره اسراء، آیه ۹۹.
  74. «فرمانفرمایی آسمان‌ها و زمین از آن خداوند است، آنچه را بخواهد می‌آفریند، به هر که خواهد فرزندان دختر و به هر که خواهد فرزندان پسر می‌بخشد» سوره شوری، آیه ۴۹.
  75. «یا به آنان پسران و دختران را با هم می‌دهد و هر که را خواهد سترون می‌گذارد که او دانایی تواناست» سوره شوری، آیه ۵۰.
  76. نهج البلاغه، خ۹۰، ۱۱۳؛ صحیفه سجادیه، ۲۳ و ۳۴.
  77. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۲۴–۲۵.
  78. حلی، کشف المراد، ۲۸۱؛ جرجانی، شرح المواقف، ۸/۴۹.
  79. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۲۴–۲۵ و ۱۱۰.
  80. امام خمینی، تقریرات، ۲/۳۰۲.
  81. امام خمینی، الطلب و الاراده، ۱۳.
  82. امام خمینی، تقریرات، ۱/۱۵۲؛ امام خمینی، چهل حدیث، ۶۰۷–۶۰۸.
  83. امام خمینی، تقریرات، ۲/۲۰۶؛ امام خمینی، الطلب و الاراده، ۳۵–۳۶.
  84. موحدی، نرگس، مقاله «قدرت الهی»، دانشنامه امام خمینی، ج۸، ص۱۳۶-۱۴۳.
  85. «و زمین و خانه‌ها و دارایی‌هایشان را و سرزمینی را که بر آن گام ننهاده بودید به شما وانهاد و خداوند بر هر کاری تواناست» سوره احزاب، آیه ۲۷.
  86. «فرمان او جز این نیست که چون چیزی را بخواهد بدو می‌گوید: باش! بی‌درنگ خواهد بود» سوره یس، آیه ۸۲.
  87. «پدیدآور آسمان‌ها و زمین است و چون (انجام) کاری را بخواهد تنها می‌گوید: باش! بی‌درنگ خواهد بود» سوره بقره، آیه ۱۱۷.
  88. حلی، کشف المراد، ۲۸۳ و ۳۰۶؛ جرجانی، شرح المواقف، ۸/۶۰
  89. جرجانی، شرح المواقف، ۸/۶۰–۶۴.
  90. حلی، مناهج الیقین، ۲۶۴؛ حلی، الباب الحادی عشر، ۴–۸.
  91. جرجانی، شرح المواقف، ۸/۷۰–۷۳.
  92. ملاصدرا، اسرار الآیات، ۵۱؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۱۱۰–۱۱۴.
  93. امام خمینی، دعاء السحر، ۱۱۳.
  94. امام خمینی، تقریرات، ۲/۲۹۵.
  95. امام خمینی، دعاء السحر، ۱۱۳.
  96. امام خمینی، الطلب و الاراده، ۳۶.
  97. هود، ۵۶.
  98. امام خمینی، دعاء السحر، ۱۱۳ و ۱۳۷.
  99. امام خمینی، دعاء السحر، ۱۱۱.
  100. امام خمینی، دعاء السحر، ۱۳۷.
  101. موحدی، نرگس، مقاله «قدرت الهی»، دانشنامه امام خمینی، ج۸، ص۱۳۶-۱۴۳.
  102. سبزواری، شرح المنظومه، ۳/۶۱۸–۶۲۸؛ آملی، درر الفوائد، ۲/۵۲–۶۰.
  103. امام خمینی، تقریرات، ۲/۲۹۹–۳۰۰.
  104. امام خمینی، تقریراتالطلب و الاراده، ۶۳–۶۴؛ امام خمینی، تقریراتتقریرات، ۲/۳۰۰–۳۰۱.
  105. امام خمینی، تقریرات، ۲/۳۰۱–۳۰۳.
  106. امام خمینی، تقریرات، ۲/۳۰۴–۳۰۵.
  107. فارابی، فصوص الحکم، ۹۱–۹۲.
  108. امام خمینی، تقریرات، ۲/۳۰۵–۳۰۶.
  109. امام خمینی، تقریرات، ۲/۳۰۶–۳۰۸.
  110. امام خمینی، تقریرات، ۲/۳۰۶–۳۰۸.
  111. موحدی، نرگس، مقاله «قدرت الهی»، دانشنامه امام خمینی، ج۸، ص۱۳۶-۱۴۳.