وقایع پس از شهادت امام حسین

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۵ سپتامبر ۲۰۲۳، ساعت ۰۸:۱۶ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

مقدمه

هفتاد و دو تن از یاران حسین(ع) به شهادت رسیدند و مردم غاضریه از قبیله بنی اسد، روز دوم، حسین و یارانش را دفن کردند. از سپاه عمر سعد نیز هشتاد و هشت نفر کشته و عده‌ای مجروح شدند که عمر سعد بر کشته‌های سپاه خود نماز خواند و آنها را دفن کرد. طبری گوید: هنگامی‌که حسین کشته شد، ابن سعد بی‌درنگ سر او را به وسیله «خولی بن یزید» و «حمید بن مسلم» برای عبیدالله بن زیاد فرستاد. خولی با سر حسین آمد و خواست وارد قصر حکومتی شود که در را بسته دید؛ لذا با سر به خانه رفت و آن را زیر تغاری نهاد و وارد بستر شد. زوجه‌اش به‌نام «نوار» گوید: «از او پرسیدم: چه خبر؟ چه با خود داری؟ گفت: با گنج دهر نزدت آمده‌ام! این سر حسین است که در خانه توست! گوید: گفتم: وای بر تو! مردم با طلا و نقره آمده‌اند و تو با سر زاده رسول خدا(ص)! نه، به خدا سوگند - پس از این - هرگز در کنار تو قرار نگیرم، و از بستر برخاستم و به حیاط رفتم. او زوجه دیگرش را فراخواند و به بستر برد. من نیز نشستم و به نظاره آن سر پرداختم. به خدا سوگند پیوسته نگاه کردم و دیدم که نوری عمودین از آسمان به آن تغار می‌تابید و پرنده‌ای سفید پیرامون آن بال و پر می‌زد!».

راوی گوید: صبح که شد خولی سر حسین(ع) را نزد «عبیدالله بن زیاد» برد و عمر سعد نیز روز بعد زنان و دختران و کودکان و علی بن الحسین بیمار را با سپاه خود به کوفه برد[۱]. و نیز از قول «قرة بن قیس تمیمی» گوید: «هنگامی‌که زنان و کودکان را از کنار اجساد حسین و یارانش عبور دادند به چشم خود دیدم که چگونه ناله می‌کردند و بر چهره خود لطمه می‌زدند... و هرگز این گفته زینب دختر فاطمه را فراموش نمی‌کنم که چون جسد بر زمین افتاده برادرش حسین را دید فریاد زد: «يَا مُحَمَّدَاهْ يَا مُحَمَّدَاهْ‌»! فرشتگان آسمان بر تو درود فرستند. این حسین (تو) است که برهنه و به‌خون آغشته و از هم گسسته بر زمین افتاده است! یا محمداه! این دختران تواند که به اسیری برده می‌شوند! این نوادگان تواند که همگی کشته شده‌اند و گرد و غبار بر آنها می‌نشیند!» گوید: به‌خدا سوگند دوست و دشمن را به گریه انداخت». و نیز، عمر سعد دستور داد سرهای دیگر شهیدان را که «هفتاد و دو نفر» بودند از بدن جدا کردند و آنها را به شمر بن ذی الجوشن و قیس بن اشعث و عمرو بن حجاج و عزره بن قیس سپرد تا نزد «عبیدالله بن زیاد» ببرند[۲].[۳].

سرهای شهیدان میان قاتلان تقسیم می‌شود

طبری از قول ابی مخنف گوید: هنگامی‌که حسین بن علی(ع) کشته شد، سرهای کشته‌شدگان اهل البیت و شیعیان و یارانش را نزد «عبیدالله بن زیاد» آوردند. قبیله «کنده» با سیزده سر، به فرماندهی «قیس بن اشعث»، قبیله «هوازن» با بیست سر، به فرماندهی «شمر بن ذی الجوشن» قبیله «تمیم» با هفده سر، قبیله «بنی اسد» با شش سر، قبیله «مذحج» با هفت سر، و دیگران با هفت سر که جمعا هفتاد سر می‌شد، نزد ابن زیاد آمدند. قاتل حسین(ع) «سنان بن أنس نخعی» بود و سر آن حضرت را «خولی بن یزید» به کوفه آورد. قاتل عباس بن علی «زید بن رقاد» و «حکیم بن طفیل» بودند. جعفر بن علی بن ابی طالب، عبدالله بن علی و عثمان بن علی، برادران مادری عباس(ع)، و محمد بن علی بن ابی طالب و ابوبکر بن علی نیز در آن روز به شهادت رسیدند. علی بن حسین بن علی(ع) - معروف به علی اکبر - که مادرش «لیلی» دختر «ابی مرة» بود و از طرف مادر به «میمونه» دختر ابوسفیان می‌رسید به‌دست «مرة بن منقذ» به شهادت رسید. عبدالله بن حسین بن علی(ع) که فرزند «رباب» دختر «امرءی القیس» بود به دست «هانی بن ثبیت» به شهادت رسید. علی بن حسین بن علی - امام سجاد(ع) - صغیر پنداشته شد و کشته نشد[۴].

ابوبکر بن حسن بن علی بن ابی طالب به دست «عبدالله بن عقبه» به‌شهادت رسید و عبدالله بن حسین بن علی را «حرملة بن کامل» هدف تیر قرار داد. قاسم بن حسن بن علی را «سعد بن عمرو» به شهادت رسانید و عون بن عبدالله بن جعفر بن ابی طالب را «عبدالله بن قطبه» و محمد بن عبدالله بن جعفر بن ابی طالب را «عامر بن نهشل» به شهادت رسانید. جعفر بن عقیل بن ابی طالب را «بشر بن حوط همدانی» به‌شهادت رسانید و عبدالرحمان بن عقیل بن ابی طالب را «عمرو بن صبیح» هدف قرار داد و شهید کرد. مسلم بن عقیل بن ابی طالب در کوفه به‌شهادت رسید و عبدالله بن مسلم بن عقیل را «عمرو بن صبیح» یا «اسید بن مالک» شهید کردند و محمد بن ابی سعید بن عقیل را «لقیط بن یاسر جهنی» به‌شهادت رسانید. عمرو بن حسن بن علی نیز صغیر پنداشته شد و کشته نشد[۵].[۶].

سپاه خلافت حرم رسول الله(ص) را به کوفه می‌برد

در فتوح ابن اعثم، مقتل خوارزمی و دیگر کتب گویند: «یزیدیان حرم رسول خدا(ص) را مانند اسیران به راه انداختند تا به کوفه رسیدند. مردم به تماشای آنها بیرون آمدند و می‌گریستند و ناله می‌زدند. علی بن الحسین درحالی‌که بیماری توانش را گرفته و غل و زنجیر از پایش انداخته بود گفت: «هان! اینان به خاطر ما میگریند و ضجه می‌زنند! پس چه کسانی (کسان) ما را کشته‌اند؟!» در این‌حال زنی از کوفیان از بلندائی صدا زد: «شما از کدام اسیرانید؟» گفتند: «ما اسیران آل محمدیم!» آن زن (به‌سرعت) فرود آمد و به جمع پوشاک و لباس و مقنعه پرداخت و به آنها داد[۷].[۸].

خطبه زینب(س)

بشیر بن حذیم اسدی گوید: در آن روز «زینب» دختر علی(ع) را دیدم که سخن می‌گوید و براستی که هرگز پرده‌نشینی سخنورتر از او ندیدم، گوئی از زبان امیر مؤمنان علی بن ابی طالب سخن می‌گفت. او به مردم اشاره کرد ساکت شوید! ناگهان نفس‌ها حبس شد و زنگ‌ها آرام گرفتند و او گفت: «حمد و سپاس خدای را سزاست و درود خدا بر محمد رسول الله و بر آل پاک و برگزیده او آل الله! و بعد، ای کوفیان! ای فریبکاران پیمان‌شکن مکار! گریه می‌کنید؟! این اشک‌ها پایان نپذیرد و این ناله‌ها آرام نگیرد «مثل شما مثل آن زنی است که رشته‌های خود را پس از تابیدن و محکم شدن از هم می‌گسست»[۹]. شما پیمان‌های خود را وسیله فریب می‌گیرید! آیا در میان شما جز لاف‌زن و خودستا و فریب‎کار یافت می‌شود؟ کنیزگونه تملق می‌گوئید و دشمنانه غمزه می‌آورید، یا چون سبزه‌زاری بر مزبله، یا گچ‌اندودی بر مقبره (خودنمائی می‌کنید!) آگاه باشید که بد توشه‌ای برای خود ذخیره کردید، خشم خدا را بر خود خریدید و در عذاب او جاودان شدید! آیا می‌گریید و شیون می‌کنید؟! آری، به خدا سوگند بسیار بگریید و اندک بخندید، که ننگ و عارش را بر خود گرفتید و پس از آن با هیچ شستنی پاکش نسازید. آری، چگونه می‌توانید (ننگ) کشتن دردانه خاتم انبیا، سید جوانان اهل بهشت پناه نیکان، پناهگاه بلازدگان، روشنای برهان و زبان گویایتان را از دامن خود بزدائید؟! آوه که چه بار بدی را بر دوش گرفتید. مرگ و نابودی بر شما باد که سعی‌تان بیهوده، دستتان بریده و کسبتان زیان‌آور شد و با خشم خدا باز آمدید و ذلت و خواری بر شما هموار گردید.

وای بر شما ای کوفیان! آیا می‌دانید چه جگری از رسول خدا دریدید؟ و چه خونی از او ریختند؟ و چه پرده‌نشینانی را در معرض نهادید؟ و چه حریمی را شکستید؟ و چه حرمتی را هتک کردید؟ «براستی که کار زشتی کردید چونان که نزدیک است آسمان‌ها از اثر آن بشکافند و زمین چاک خورد و کوه‌ها به‌شدت فرو ریزند!»[۱۰]. آنچه شما کردید، به وسعت زمین و گستره آسمان، ویرانگر و باورنکردنی و وقیحانه و طغیان‎گرانه و احمقانه و زشت و زننده بود! آیا از اینکه آسمان خون بارید تعجب کردید؟ یقینا عذاب آخرت دشوارتر و خوارکننده‌تر است و شما یاری نخواهید شد. پس، به این مهلتی که داده شدید دلخوش مباشید که خدای عزوجل از این شتاب شما بازنماند و از فوت خونخواهی نهراسد. (آری) نه چنان است که پنداشته‌اید، بلکه پروردگار شما در کمین‌گاه است!». بشیر گوید: به خدا سوگند در آن روز مردم را حیران و سرگردان دیدم، چنان که گوئی مست و مدهوش بودند. می‌گریستند و اندوه می‌خوردند، ضجه می‌زدند و اظهار تأسف می‌کردند و دستانشان را بر دهانشان نهاده بودند. پیرمردی از کوفیان در کنار من می‌گریست و درحالی‌که محاسنش به اشکش آغشته شده بود می‌گفت: «پدر و مادرم فدای تو باد! راست گفتی. پیران شما بهترین پیران و جوانان شما برترین جوانان و زنان شما نیکوترین زنان و نسل شما خوب‌ترین نسل‌هاست که نه خوار می‌شود و نه مقهور می‌گردد»[۱۱].[۱۲].

منابع

پانویس

  1. تاریخ طبری (چاپ اروپا)، ج۲، ص۳۶۸ - ۳۶۹.
  2. تاریخ طبری (چاپ اروپا)، ج۲، ص۳۷۰.
  3. عسکری، سید مرتضی، ترجمه معالم المدرستین ج۳ ص ۱۹۲.
  4. امام سجاد(ع) صغیر نبود بلکه بیمار بود و به‌خاطر بیماری کشته نشد و چنان‎که یادآور شدیم آن حضرت در آن زمان پدر امام محمد باقر(ع) بود.
  5. تاریخ طبری، چاپ اول چاپخانه حسینیه مصر، ج۶، ص۲۶۹ - ۲۷۰ و چاپ تصحیح شده محمد ابو الفضل ابراهیم، ج۵، ص۴۶۸ - ۴۶۹ و چاپ اروپا، ج۲، ص۲۸۷ - ۲۸۸.
  6. عسکری، سید مرتضی، ترجمه معالم المدرستین ج۳ ص ۱۹۳.
  7. بخش اخیر از کتاب مثیر الأحزان، ص۶۶، است و دنباله مطلب از ابن اعثم.
  8. عسکری، سید مرتضی، ترجمه معالم المدرستین ج۳ ص ۱۹۵.
  9. اقتباس از آیه ۹۲ سوره نحل.
  10. اقتباس از آیات ۸۹ و ۹۰ سوره مریم.
  11. تاریخ ابن اعثم، ج۵، ص۲۲۱ - ۲۲۶؛ مقتل خوارزمی، ج۲، ص۴۰ - ۴۲.
  12. عسکری، سید مرتضی، ترجمه معالم المدرستین ج۳ ص ۱۹۵.