اصحاب الجنه در قرآن
مقدمه
داستان باغ بلازده در آیات إِنَّا بَلَوْنَاهُمْ كَمَا بَلَوْنَا أَصْحَابَ الْجَنَّةِ إِذْ أَقْسَمُوا لَيَصْرِمُنَّهَا مُصْبِحِينَ وَلا يَسْتَثْنُونَ فَطَافَ عَلَيْهَا طَائِفٌ مِّن رَّبِّكَ وَهُمْ نَائِمُونَ فَأَصْبَحَتْ كَالصَّرِيمِ فَتَنَادَوا مُصْبِحِينَ أَنِ اغْدُوا عَلَى حَرْثِكُمْ إِن كُنتُمْ صَارِمِينَ فَانطَلَقُوا وَهُمْ يَتَخَافَتُونَ أَن لّا يَدْخُلَنَّهَا الْيَوْمَ عَلَيْكُم مِّسْكِينٌ وَغَدَوْا عَلَى حَرْدٍ قَادِرِينَ فَلَمَّا رَأَوْهَا قَالُوا إِنَّا لَضَالُّونَ بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ قَالَ أَوْسَطُهُمْ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ لَوْلا تُسَبِّحُونَ قَالُوا سُبْحَانَ رَبِّنَا إِنَّا كُنَّا ظَالِمِينَ فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ يَتَلاوَمُونَ قَالُوا يَا وَيْلَنَا إِنَّا كُنَّا طَاغِينَ عَسَى رَبُّنَا أَن يُبْدِلَنَا خَيْرًا مِّنْهَا إِنَّا إِلَى رَبِّنَا رَاغِبُونَ كَذَلِكَ الْعَذَابُ وَلَعَذَابُ الآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ [۱] آمده است. قرآن در گزارش خود از این حادثه، همانند دیگر روایتهای داستانی خود، بدون اشاره به زمان، مکان، پیشینه باغ و دیگر جزئیات آن، با دقتی اعجازین، صحنههای مؤثر در داستان را برای ابلاغ پیام توحیدی و تربیتی، گلچین کرده و بخشهای دیگر را وانهاده است. محور اصلی داستان، حکایت ارباب تنعمی است که در پی کفران نعمت و طغیان، آن را از دست داده، متنبه و نادم گشتهاند: إِنَّا بَلَوْنَاهُمْ كَمَا بَلَوْنَا أَصْحَابَ الْجَنَّةِ إِذْ أَقْسَمُوا لَيَصْرِمُنَّهَا مُصْبِحِينَ وَلا يَسْتَثْنُونَ فَطَافَ عَلَيْهَا طَائِفٌ مِّن رَّبِّكَ وَهُمْ نَائِمُونَ فَأَصْبَحَتْ كَالصَّرِيمِ فَتَنَادَوا مُصْبِحِينَ أَنِ اغْدُوا عَلَى حَرْثِكُمْ إِن كُنتُمْ صَارِمِينَ فَانطَلَقُوا وَهُمْ يَتَخَافَتُونَ أَن لّا يَدْخُلَنَّهَا الْيَوْمَ عَلَيْكُم مِّسْكِينٌ وَغَدَوْا عَلَى حَرْدٍ قَادِرِينَ فَلَمَّا رَأَوْهَا قَالُوا إِنَّا لَضَالُّونَ بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ قَالَ أَوْسَطُهُمْ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ لَوْلا تُسَبِّحُونَ قَالُوا سُبْحَانَ رَبِّنَا إِنَّا كُنَّا ظَالِمِينَ فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ يَتَلاوَمُونَ قَالُوا يَا وَيْلَنَا إِنَّا كُنَّا طَاغِينَ عَسَى رَبُّنَا أَن يُبْدِلَنَا خَيْرًا مِّنْهَا إِنَّا إِلَى رَبِّنَا رَاغِبُونَ كَذَلِكَ الْعَذَابُ وَلَعَذَابُ الآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ [۲] برخی مفسران، این حادثه را به زمانی اندک پس از عروج عیسی S و پیش از انتشار مسیحیت مربوط دانستهاند. [۳] از روایتهای مفسران برمیآید که این باغ، بسیار سرسبز،[۴] پر ثمر،[۵] موسوم به "صروان"[۶] یا "ضروان"[۷] یا "رضوان"[۸] و بنابر مشهور در دو فرسخی شهر صنعای یمن بوده است. [۹] در ابتدا، پیرمردی مؤمن [۱۰] و نیکوکار [۱۱] از اهل کتاب [۱۲] آن را در اختیار داشته و به شکرانه این نعمت، هنگام برداشت محصول، نیازمندان را خبر میکرده است. [۱۳] آنان طبق عادت هر ساله، در باغ گرد هم میآمدند [۱۴] و پیرمرد نیکوکار به مقدار نیاز خود و خانوادهاش از محصول و میوهها برداشته، مازاد آن را برای مستمندان میگذاشت. [۱۵] برخی مفسران میگویند: وی عایدات باغ را به سه بخش: هزینههای باغ، سهم فقیران و قوت سالیانه خود و خانوادهاش قسمت میکرد. [۱۶] بسیاری از ایتام، بیوه زنان و درماندگان از محصول این باغ بهره میبردند [۱۷] و او هرگز از ورود آنان به باغ، و خوردن و بردن میوهها جلوگیری نمیکرد، [۱۸] ازاینرو خداوند نیز باغ او را برکت میداد؛[۱۹] اما فرزندان او از سرآزمندی و طمع، پدر را از این کار باز میداشتند. [۲۰] پس از مرگ پیرمرد، پسران وی وارث باغ شدند. آن سال بهگونهای بی سابقه، میوه و محصول فراوانی به بار آمده بود. صاحبان جدید باغ با دیدن فراوانی میوهها [۲۱] دچار غرور و طغیان شده و آز و طمع بر آنان چیره گشت. [۲۲] یکی از آنان گفت: پدرمان به سبب کهولت سن، عقل خود را از دست داده بود. ما به علت کثرت زن و فرزند، خود به محصول و میوههای این باغ نیازمندتریم [۲۳]. وی پیشنهاد کرد که دیگر به نیازمندان چیزی ندهند تا با برداشت محصولی بیشتر، هر ساله بر ثروت خود بیفزایند. [۲۴] یکی با سخن و دیگری با سکوت خود وی را تأیید کردند؛[۲۵] اما برادری که عاقلتر و صالحتر از دیگران بود، ناراحت شده، خداترسی، پایبندی به سیره و سنّت نیکوی پدر،[۲۶] زیانکار و محروم شدن از برکات باغ[۲۷] و انتقام خدا از گنهکاران را به آنان گوشزد کرد و اینکه پیش از دچار آمدن به کیفر الهی، از نیت نادرست خویش دست برداشته، ضمن طلب آمرزش،[۲۸] شکر نعمت باغ را با رعایت حقوق نیازمندان به جای آورند؛[۲۹] اما برادران، سخت برآشفته شده و به شدت او را مضروب و ناگزیر از همراهی کردند. [۳۰] آنها ابتدا، نیازمندان را که در موسم برداشت محصول و طبق عادت هر ساله به سراغ باغ آمده بودند با این بهانه که هنوز هنگام برداشت نرسیده است، متفرق کرده [۳۱] و سرانجام در یکی از روزها هم قسم شدند که حتما در یک صبح زود، پیش از بیدار شدن مستمندان به سراغ باغ رفته، با چیدن همه میوهها، چیزی برای نیازمندان نگذارند: إِنَّا بَلَوْنَاهُمْ كَمَا بَلَوْنَا أَصْحَابَ الْجَنَّةِ إِذْ أَقْسَمُوا لَيَصْرِمُنَّهَا مُصْبِحِينَ وَلَا يَسْتَثْنُونَ[۳۲] بیشتر مفسران، مراد از "عدم استثناء" را نگفتن «ان شاء اللّٰه» که نوعی تسبیح و تنزیه است، دانسته و گفتهاند: آنان چنان مغرور بودند که با تکیه و اطمینان بر توانمندی و اراده خویش و دیگر اسباب ظاهری و غفلت از مشیت الهی، و سببیت خدا (توحید افعالی) سوگند یاد کردند که حتما همه میوهها را بچینند [۳۳] و حتی خود را از گفتن «ان شاء اللّٰه» نیز بینیاز دیدند و این نوعی شرک به خداوند است؛ اما اگر میگفتند: "لَنَصْرمنّها إنشاء اللّه" که مشروط کردن اراده خویش به خواست خداوند است، گناهی بر آنان نبود، ازاینرو پس از دیدن باغ بلازده گفتند: سُبْحَانَ رَبِّنَا و همه کارها تنها با مشیت و تدبیر او انجام میپذیرد. [۳۴] برخی این معنا را به مشهور مفسران نسبت دادهاند؛[۳۵] اما گروهی دیگر آن را به معنای جدا نکردن سهم مسکینان گرفتهاند. [۳۶] این معنا چنانکه برخی مفسران نیز گفتهاند به سبب تناسب با اصل داستان درستتر به نظر میرسد و اگر معنای نخست مراد بود، باید "لم یستثنوا " گفته میشد. [۳۷] صاحبان باغ با این قصد و قرار قطعی به خانههای خود رفته و خوابیدند تا صبح زود برنامه خود را عملی سازند، غافل از آنکه خداوند برای مجازات آنان و باطل کردن کید و مکرشان، تدبیری دیگر کرده است. فَطَافَ عَلَيْهَا طَائِفٌ مِّن رَّبِّكَ وَهُمْ نَائِمُونَ فَأَصْبَحَتْ كَالصَّرِيمِ فَتَنَادَوا مُصْبِحِينَ أَنِ اغْدُوا عَلَى حَرْثِكُمْ إِن كُنتُمْ صَارِمِينَ فَانطَلَقُوا وَهُمْ يَتَخَافَتُونَ أَن لّا يَدْخُلَنَّهَا الْيَوْمَ عَلَيْكُم مِّسْكِينٌ وَغَدَوْا عَلَى حَرْدٍ قَادِرِينَ[۳۸] شب هنگام که همه آنان در خواب بودند، خداوند به سبب ناسپاسی [۳۹] و تصمیم قطعی آنان بر منع حقوق مستمندان [۴۰] و عذاب فراگیری [۴۱] (آتشی انبوه و صاعقهای عظیم) [۴۲] از آسمان فرو فرستاد و سراپای باغ [۴۳] (گیاهان، میوهها، شاخ و برگ و تنه درختان) در آتش بلا سوخت و سیاه شد،[۴۴] بهگونهای که از آن باغ سرسبز و پرثمر، جز مشتی زغال و خاکستر سیاه بر جای نماند: فَطَافَ عَلَيْهَا طَائِفٌ مِنْ رَبِّكَ وَهُمْ نَائِمُونَ[۴۵]، فَأَصْبَحَتْ كَالصَّرِيمِ[۴۶][۴۷] ابن عباس "طائف" را به معنای آتش [۴۸] و برخی به معنای حادثه ناگهانی گرفتهاند [۴۹] و همه مفسران با استناد به موارد کاربرد طائف برآناند که عذاب، به هنگام شب نازل شده است. [۵۰] با توجه به معنای "طاف" که به معنای حرکت بر گرد شیء است، [۵۱] عبارت فَطَافَ عَلَيْهَا فراگیر بودن عذاب را میرساند که شاید بدین سبب بوده است که آنان بر اثر محروم کردن مستمندان از سهم ناچیزشان باید همه سرمایه و منافع آن را از دست میدادند تا دریابند که مالک اصلی خداست و نباید تنها بر اساس خواست خود و به هر شکلی که میخواهند در نعمتهای الهی تصرف کنند. عبارت مِّن رَّبِّكَ ضمن تصریح بر الهی بودن عذاب، هرگونه شائبهای مبنی بر نابودی باغ بر اثر حوادث صرفاً طبیعی را صریحاً نفی میکند.
مفسران كَالصَّرِيمِ را به معنای "شب سیاه و قیرگون"، "خاکستر" و "سنگ سیاه" گرفتهاند که باغ پس از نزول عذاب، در سیاه شدن به آنها تشبیه شده است. برخی نیز آن را منطقه بی آب و علف معروفی نزدیک شهر صنعای یمن دانستهاند که باغ بلازده همانند آن شده بود. [۵۲] بالاخره زمخشری آن را برگرفته از "صَرْم" (= قطع) و صریم را درختی میداند که میوههایش چیده شده است. به نظر وی باغ پس از نزول عذاب به بوستانی میماند که همه میوههایش را چیدهاند [۵۳]. صاحبان باغ، بیخبر از آمدن بلا،[۵۴] صبح زود از خواب برخاسته، یکدیگر را صدا زدند که اگر قصد چیدن میوهها را دارید، تا دیر نشده به سوی باغ و کشتزار خویش بشتابید: فَتَنَادَوْا مُصْبِحِينَ[۵۵]، أَنِ اغْدُوا عَلَى حَرْثِكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَارِمِينَ[۵۶] آنان برای جلوگیری از آگاهی و ورود نیازمندان به باغ، شتابان و دور از چشم دیگران، حرکت کرده،[۵۷] در بین راه نیز آهسته [۵۸] به یکدیگر تأکید میکردند که مراقب با خبر شدن فقیران و ورود آنان به باغ بوده، آن روز به هیچ وجه احدی از آنها را به باغ راه ندهند: فَانْطَلَقُوا وَهُمْ يَتَخَافَتُونَ[۵۹]، أَنْ لَا يَدْخُلَنَّهَا الْيَوْمَ عَلَيْكُمْ مِسْكِينٌ[۶۰][۶۱] آنان با تصمیم جدی مبنی بر ممانعت از ورود مستمندان،[۶۲] چیدن همه میوهها [۶۳] و با تصور اینکه میتوانند چنین کاری را انجام دهند به طرف باغ رفتند: وَغَدَوْا عَلَى حَرْدٍ قَادِرِينَ[۶۴]؛ اما آنجا که رسیدند، دیدند همه درختان و میوهها سوخته و هیچ اثری از آن همه سرسبزی بر جای نمانده است: فَلَمَّا رَأَوْهَا قَالُوا إِنَّا لَضَالُّونَ[۶۵]، بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ[۶۶][۶۷] براساس تفسیر ابنعباس و قتاده که مورد پذیرش بیشتر مفسران نیز هست، لَضَالُّونَ به این معناست که آنان ابتدا باغ خود را نشناخته و گمان کردند که راه را گم کردهاند؛[۶۸] اما پس از تأمل، دریافتند که آنجا همان باغ آنهاست،[۶۹] ازاینرو گفتند: بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ؛ راه را گم نکردهایم، بلکه به سبب نیت و تصمیم ناپسند خویش گرفتار بلا شده [۷۰] و خود به جای مستمندان از همه چیز (اصل باغ، عایدات و پاداش صدقات) محروم گشتهایم؛[۷۱] اما برخی مفسران در معنای لَضَالُّونَ گفتهاند که آنها با دیدن باغ از خواب غفلت بیدار شده و دریافتند که به سبب نیت و اقدام نادرست خویش افزون بر گم کردن راه هدایت: إِنَّا لَضَالُّونَ از نعمت باغ نیز محروم گشتهاند؛[۷۲] ولی معنای نخست با سیاق داستان سازگارتر است، زیرا دست کم با توجه به مخالفت و نصایح یکی از برادران، و نیز موّحد بودن آنان ـ که از آیات بعدی و قراین دیگر بر میآید ـ آنان از نادرستی کار خویش آگاه بودهاند، ازاینرو اعتراف به آن، وجه چندانی ندارد، افزون بر آن، جمله بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ[۷۳] برای اضراب از جمله إِنَّا لَضَالُّونَ است و این با معنای نخست، تناسب کاملی دارد.
با دریافت حقیقت، برادری که عاقلتر [۷۴] و بهتر [۷۵] از همه بود به آنان گفت: آیا به شما نگفتم که به یاد خدا بوده، طلب آمرزش کنید و با محروم ساختن مستمندان، کفران نعمت نکنید؟[۷۶] امّا شما گوش نداده، بر تصمیم ناروای خویش پای فشردید: قَالَ أَوْسَطُهُمْ أَلَمْ أَقُلْ لَكُمْ لَوْلَا تُسَبِّحُونَ[۷۷] گروهی که استثنا را به معنای گفتن "إن شاءاللّه" گرفتهاند، در اینجا نیز مراد از تسبیح را گفتن "إنشاءاللّه" و استثنا دانستهاند. [۷۸] آنها با تأیید سخنان برادر خویش، پذیرفتند که منع حقوق مستمندان، و غفلت از یاد خدا، باعث نابودی باغ شده و بر خود و دیگران ستم کردهاند و گرنه خداوند منزه از آن است که با این کار بر آنان ستم روا دارد: قَالُوا سُبْحَانَ رَبِّنَا إِنَّا كُنَّا ظَالِمِينَ[۷۹][۸۰] آنان ضمن استغفار [۸۱] همدیگر را سرزنش کرده و گناه را به گردن یکدیگر میانداختند: فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ يَتَلَاوَمُونَ[۸۲]، زیرا هر یک، حتی برادر عاقلتر که سرانجام از موضع بر حق خویش دست برداشته، با آنان همراه شد، به نوعی مقصر بودند. [۸۳] آنان با حسرت و تأسف شدید، پذیرفتند که بر خلاف پدر خویش، شکر نعمتهای خدا را به جا نیاورده و او رانافرمانی کردهاند: قَالُوا يَا وَيْلَنَا إِنَّا كُنَّا طَاغِينَ[۸۴][۸۵] مفسرانی که استثنا را به معنای گفتن "إن شاءاللّه" گرفتهاند، در اینجا هم "طغیان" را به معنای نگفتن "إن شاءاللّه" و منع حقوق مستمندان دانستهاند. [۸۶] برادران پس از بیداری و اعتراف به گناه رو به درگاه خدا کرده و گفتند: امیدواریم که پروردگارمان گناهان ما را آمرزیده و به جای این باغ، بوستانی بهتر از آن را بر ما ارزانی کند، چرا که ما به سوی او روی آورده و حل این مشکل را از او میخواهیم: عَسَى رَبُّنَا أَنْ يُبْدِلَنَا خَيْرًا مِنْهَا إِنَّا إِلَى رَبِّنَا رَاغِبُونَ[۸۷]؛ اما آیا به راستی نادم از کردار خویش بر آن شدند که اگر دوباره مشمول نعمت الهی شدند، شکر آن را به جای آورند یا اینکه همانند بسیاری از مردمان به هنگام گرفتار آمدن در عذاب، موقتاً بیدار شده، و پس از رهایی، دیگر بار راه و کار ناصواب خود را پیشه کردند؟ وَإِذَا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فِي الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلَّا إِيَّاهُ فَلَمَّا نَجَّاكُمْ إِلَى الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَكَانَ الْإِنْسَانُ كَفُورًا[۸۸] سخن مفسران در این باره یکسان نیست؛ برخی بر اساس لحن آیه بعد احتمال میدهند که توبه آنان به سبب فقدان شرایط پذیرفته نشد؛[۸۹] اما بیشتر آنها بر این باورند که آنان این سخنان را از سر اخلاص و توبه گفتند. [۹۰] بنا به روایتی از عبدالله بن مسعود نیز خداوند توبه آنان را پذیرفت و باغی بهتر از آن بوستان سوخته به آنان داد. برخی ادعا کردهاند که آن باغ و خوشههای بسیار درشت انگور آن را دیدهاند. [۹۱] خداوند در پایان، برای به دست دادن ضابطهای کلی و تهدید مشرکان مکه میفرماید: كَذَلِكَ الْعَذَابُ وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ[۹۲]؛ کسانی که از ثروت انبوه، فرزند زیاد و دیگر بهرههای دنیوی، برخوردارند و دچار استغنا و استکبار شده، طغیان و تعدی میکنند، به عذابی همانند عذاب أَصْحَابُ الْجَنَّةِ گرفتار میشوند و همه دارایی خود را از دست میدهند. اما عذاب اخروی که در انتظار چنین کسانی است، بزرگتر و سختتر است، زیرا بازتاب قهر الهی است و هیچ چیزی تاب تحمل آن را ندارد و بر خلاف عذاب دنیوی، جاودانی است و با مرگ نیز نمیتوان از آن رهایی جست؛ همچنین عذاب اخروی بگونهای است که پشیمانی پس از آن سودی ندارد و به جای اموال و اولاد، سراسر وجود خود آدمی را فرا میگیرد و اگر مشرکان از این آگاه بودند، هرگز از سر استغنا و استکبار، تعدی و طغیان نمیکردند[۹۳].[۹۴]
هدف از حکایت داستان
خداوند، در آیات پیشین، غره شدن برخی از سران شرک به ثروت انبوه و فراوانی فرزند، خود برتربینی و تکذیب و طغیانگری آنان را گزارش کرده است. سپس با روایت داستان اصحاب الجنّه که گویا مکیان با آن آشنا بودهاند،[۹۵] ضمن ارائه تصویر کوتاهی از شخصیت فکری و رفتاری ارباب تنعمی که به جای شکر نعمت و بندگی خدا، گرفتار آزمندی و غرور شده وبا طغیان، نعمت را از دست دادهاند، بهرههای دنیوی مشرکان را نیز همانند باغ اصحاب الجنّه، زمینه ابتلا و امتحان شمرده است: إِنَّا بَلَوْنَاهُمْ كَمَا بَلَوْنَا أَصْحَابَ الْجَنَّةِ إِذْ أَقْسَمُوا لَيَصْرِمُنَّهَا مُصْبِحِينَ[۹۶] اما در اینکه آیا مشرکان مکه نیز گرفتار عذاب شدند یا نه؟ دیدگاه مفسران متفاوت است؛ شماری ازمفسران این قصه را تهدیدی برای تکذیب کنندگان پیامبر a میدانند که او را دیوانه میخواندند. مَا أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ[۹۷] آنان سرمست از ثروت و فرزند فراوان و دیگر نعم الهی، همانند صاحبان باغ بلازده ناسپاسی کرده، از سر استکبار و غرور به تکذیب پیامبر a و تضییع حقوق دیگران پرداختند هَمَّازٍ مَّشَّاء بِنَمِيمٍ مَنَّاعٍ لِّلْخَيْرِ مُعْتَدٍ أَثِيمٍ عُتُلٍّ بَعْدَ ذَلِكَ زَنِيمٍ أَن كَانَ ذَا مَالٍ وَبَنِينَ إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِ آيَاتُنَا قَالَ أَسَاطِيرُ الأَوَّلِينَ[۹۸]، غافل از اینکه نعمتهای یاد شده جز برای امتحان آنان نیست و آنها ناگزیر روزی به کیفر دنیوی (چون جنگ بدر) یا اخروی گرفتار خواهند شد؛ روزی که در آن ثروت و فرزند فراوان، هیچ سودی به حال آنان نخواهد داشت و آنها نیز از کرده خود سخت پشیمان خواهند شد. [۹۹] گروهی دیگر آن را به ماجرای نفرین پیامبر a مربوط دانسته، معتقدند که مشرکان مکه نیز همانند اصحاب الجنّه دچار عذاب شدند، زیرا خداوند نعمتهای فراوانی چون امنیت، روزی فراوان، مرکز تجاری بودن مکه و ییلاق و قشلاق رفتن، إِيلافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتَاءِ وَالصَّيْفِ فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هَذَا الْبَيْتِ الَّذِي أَطْعَمَهُم مِّن جُوعٍ وَآمَنَهُم مِّنْ خَوْفٍ [۱۰۰] را در اختیار آنان قرار داد و سرانجام با بعثت پیامبر a و نعمت بسیار بزرگ هدایت، آن را به غایت رساند؛ اما آنان نیز از این همه نعمت غافل شده، طغیانگری کرده و با رویگردانی از خدا، پیامبر a او را به سختی آزردند، ازاینرو رسول خدا a در حق آنان چنین نفرین کرد: "خدایا! مضر [مشرکان] را خوار گردان و آنان را همانند روزگار یوسف S به خشکسالی و قحطسالی گرفتار کن".[۱۰۱] برای همین مشرکان در سال هفتم هجرت گرفتار عذاب شده، در پی چندین سال خشک سالی و قحطی شدید، رفت و آمد کاروانها به مکه متوقف شد و آنان به خوردن گوشت مردار و استخوان روی آوردند. [۱۰۲] پرداخت داستان بهگونهای است که شخصیتهای آن، که غافل از مشیت الهی، با تکیه بر اسباب ظاهری و اطمینان به خود برای تحقق خواسته خویش نقشه میکشند، به سخره گرفته شدهاند. قرآن با گزارش مراحل مهم نقشه آنان (هم قسم شدن برای چیدن میوهها در بامداد، گفتوگوی پنهانی، تأکید بر عدم آگاهی مستمندان و ممانعت جدی از ورود آنها) نشان میدهد که چگونه با اینکه آنان همه تدابیر لازم را برای محروم ساختن مسکینان اندیشیدند؛ اما مشیت الهی بیآنکه در اراده آنان تصرف کرده، اختیارشان را سلب کند، محرومیت خود آنها را رقم زد و همه تدابیرشان را خنثا کرد، بنابراین، داستان، تصویر عینی و دلانگیزی از توحید افعالی خدا و ترجمان مجسم و زیبایی از آیاتی چون وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمًا[۱۰۳] را به نمایش میگذارد. ابنعباس گفته: با این داستان، مشرکان مکه به أَصْحَابُ الْجَنَّةِ تشبیه شدهاند. هنگامی که آنان برای جنگ بدر حرکت میکردند، با یکدیگر هم قسم شدند که حتما محمد a و یارانش را کشته، پس از بازگشت به مکه به طواف کعبه و شراب خواری بپردازند؛ اما خداوند نقشه و تدبیرشان را خنثا کرد و آنان با اسیر و کشته شدن، همانند صاحبان باغ بلازده با ناکامی و شکست رو به رو شدند؛[۱۰۴] همچنین نقل شده است که ابوجهل در روز بدر گفت: احدی از مسلمانان را نکشید، بلکه آنان را دستگیر کرده، در کوهها به بند کشید و این آیات درباره عدم قدرت مشرکان بر این کار نازل شد. [۱۰۵] از این داستان برمیآید که بین گناه و از دست دادن رزق و روزی، ارتباط وجود دارد. [۱۰۶] ابنعباس دلالت آیات بر این مهم را روشنتر از آفتاب میداند،[۱۰۷] چنانکه بنا به روایتی پیامبر گرامی اسلام a فرمود: از گناه بپرهیزید. بنده گناه میکند و در نتیجه از رزقی که برایش فراهم شده بود محروم میگردد. آنگاه این آیه را تلاوت کرد: فَطَافَ عَلَيْهَا طَائِفٌ مِنْ رَبِّكَ وَهُمْ نَائِمُونَ[۱۰۸][۱۰۹]
نکته پایانی آنکه این داستان را با توجه به آیه قَالُوا يَا وَيْلَنَا إِنَّا كُنَّا طَاغِينَ[۱۱۰] میتوان تصویر مجسمی از آیاتی چون إِنَّ الإِنسَانَ لَيَطْغَى أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى[۱۱۱] دانست که یکی از ویژگیهای روانی نوع بشر را بیان کرده و به آن صبغه فراتاریخی میدهد، بر این اساس، هنگامی که آدمی خود را غرق در ناز و نعمت میبیند، شدت تعلقات مادی و اشتغال به آن، وی را از یاد خدا غافل میکند؛ اما هنگامی که در پی حادثهای، همه درها بر روی او بسته شده، هیچ کس و هیچ چیزی به حال وی سودی نمیبخشد، از خواب غفلت بیدار شده، به خدا رو میکند، بنابراین، ابتلا و امتحان به وسیله بهرههای دنیوی و گرفتار آمدن در عذاب الهی، در صورت کفران نعمت، به اصحاب الجنّة و مشرکان قریش منحصر نیست، بلکه به عنوان یکی از سنتهای الهی، شامل همه انسانها در همیشه تاریخ میشود.[۱۱۲]
اصحاب الجنه در دانشنامه معاصر قرآن کریم
مراد از اصحاب الجنّه یا صاحبان باغ سوخته، اشاره به داستان صاحبان باغی در یمن است که بر اثر غفلت از یاد خدا و ادا نکردن حق بینوایان و نیازمندان و حالت انحصارطلبی در مال و قدرت به بلای آفت شدید باغ مبتلا شدند و سرانجام تمام آن باغ سرسبز و گرانمایه را به صورت تلی از خاکستر سیاه با چشم خویش مشاهده کردند. این داستان عبرتانگیز به صورت کوتاه با نتیجهگیری جالب توجه در سوره قلم آیه ۱۷ تا ۳۳ ذکر گردیده است: إِنَّا بَلَوْنَاهُمْ كَمَا بَلَوْنَا أَصْحَابَ الْجَنَّةِ[۱۱۳]، این فراز از آیه، گویای آزمایش انسانها است که در قرآن کریم بارها به آن اشاره شده که همه انسانها بدون استثنا در بوته آزمایش قرار میگیرند. در اینجا اشاره به آزمایشهای مشرکان قریش با انواع ثروتها و نعمتها است که به جای یکتاپرستی به دام شرک و بتپرستی افتادند و خدا را فراموش نموده و به سوی هوی و هوس رفتند، چنانکه اصحاب الجنه یعنی صاحبان آن باغ معروف و مشهور در یمن که به وسیله درآمد فراوان و سرشار از باغشان که به ثروت و قدرتی رسیده بودند به جای ادای حقوق نیازمندان و مستمندان، راه انحصارطلبی را پیمودند و دچار آن آفت بزرگ شدند. إِذْ أَقْسَمُوا لَيَصْرِمُنَّهَا مُصْبِحِينَ[۱۱۴]، آن گاه که سوگند خوردند که صبحگاه میوه آن را دور از چشم تهیدستان خواهند چید، وَلَا يَسْتَثْنُونَ[۱۱۵] و هیچ از آن استثنا نکنند یعنی سهمی برای فقرا و مسکینان نگذارند. انتخاب وقت صبحگاه یا اول وقت برای چیدن میوهها و محصولات آن باغ عظیم برای آن بوده که در آن وقت، افراد فقیر کمتر در انظار دیده میشوند و آنان با چنین طرحی، میخواستند هیچ فقیری شاهد دستاورد آنها نباشد و در واقع برای این پنهان کاری و عدم جداسازی سهم بینوایان، سوگند خوردند که این کار نشانه بُخل شدید آنها و همچنین انحصارطلبیشان در جمع ثروت و اندوخته دنیاست.
شماری از مفسران گفتهاند که منظور از وَلَا يَسْتَثْنُونَ[۱۱۶] این است که آنان إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ[۱۱۷] نگفتند. ولی اگر مراد آیه چنین میبود میبایست به جای وَلَا يَسْتَثْنُونَ تعبیر و لم يستثوا گفته میشد، آن گاه در دنباله آیه میفرماید: فَطَافَ عَلَيْهَا طَائِفٌ مِنْ رَبِّكَ وَهُمْ نَائِمُونَ[۱۱۸]. این آفت بزرگ، آتشی سوزان در قالب صاعقهای مرگبار بود که ناگهان تمام باغ را به سیاهی مبدّل گردانید: فَأَصْبَحَتْ كَالصَّرِيمِ[۱۱۹].
صریم در سه معنی استعمال شده است:
در اینجا هر سه معنی قابل جمعاند. یعنی آن باغ به صورت تپه خاکی بیعلف و تیره و تار از شدت سوختگی در آمد: فَتَنَادَوْا مُصْبِحِينَ[۱۲۰]، أَنِ اغْدُوا عَلَى حَرْثِكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَارِمِينَ[۱۲۱]، فَانْطَلَقُوا وَهُمْ يَتَخَافَتُونَ[۱۲۲]، أَنْ لَا يَدْخُلَنَّهَا الْيَوْمَ عَلَيْكُمْ مِسْكِينٌ[۱۲۳]، وَغَدَوْا عَلَى حَرْدٍ قَادِرِينَ[۱۲۴]. حَرْدٍ به معنی ممانعت همراه با شدت و غضب است. بیخبر از اینکه صاعقه مرگبار، باغ آنان را تبدیل به خاکستر سیاه نموده است! فَلَمَّا رَأَوْهَا قَالُوا إِنَّا لَضَالُّونَ[۱۲۵] چون آن صحنه را دیدند باورشان نیامد که آنجا باغ آنان باشد؛ لذا گفتند بیگمان، ما راه گم کردهایم. یعنی به جای دیگری آمدهایم. ممکن است مراد از آن، گمراهی از راه حق باشد. سپس گفتند: بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ[۱۲۶] یعنی نه، ما اشتباه نیامدهایم، بلکه ما محروم گشتهایم و باغ ما از بین رفته است! قَالَ أَوْسَطُهُمْ أَلَمْ أَقُلْ لَكُمْ لَوْلَا تُسَبِّحُونَ[۱۲۷] یعنی چرا اراده خدا را در کارتان دخالت نمیدهید؟ چرا خدا را فراموش نموده، قصد منع فقیران را دارید؟ یعنی آیا به شما نگفتم که خدا را به عظمت یاد کنید و شکر نعمت او را به جا آورید و نیازمندان را از اموالتان بهرهمند سازید؟ حال به این روز سیاه افتادهاید! از این آیه معلوم میشود که در میان آنها شخص مؤمن و سالمی وجود داشته که بخیل نبوده ولی چون در اقلیت بوده کسی حرف او را گوش نمیداده است. به هر حال، او پس از این داستان، زمینه را برای اظهاراتش مناسب دیده و به سرزنش آنان به صورت استفهام توبیخی پرداخته است. وصف چنین شخصی به اوسط، نشان از متعادل و میانه بودن او و دوری از افراط و تفریط دارد. یعنی کسی که در سرحد اعتدال از جهت عقل و دانش است و راه میانه و مستقیم را پی میگیرد و از افتادن به راست و چپ در امان میماند. آنان، پس از دیدن این منظره و شنیدن سخن حق همراهشان، به ستمکاری خویش اعتراف کردند و گفتند: قَالُوا سُبْحَانَ رَبِّنَا إِنَّا كُنَّا ظَالِمِينَ * فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ يَتَلَاوَمُونَ[۱۲۸]. لابد گناه را به گردن همدیگر میانداختهاند و هر کسی دیگری را مسئول چنین حادثهای میدانسته است! در پایان به این نتیجه رسیدند که همگی سرکش و طغیانگر بودهاند و بالاخره هر کدام سهمی از قصور و تقصیر داشتهاند: قَالُوا يَا وَيْلَنَا إِنَّا كُنَّا طَاغِينَ[۱۲۹]. آنان نخست اعتراف به «ظلم» کردند و سپس اقرار به «ظغیان» نمودند که ممکن است مراد از «ظلم» اشاره به «ستم بر خویشتن» و «طغیان» اشاره به تجاوز به حقوق دیگران باشد که همان منع محصولات باغ از فقیران است. ولی سرانجام بیدار و هشیار شدند و امیدوار به آمرزش پروردگار گشتند و گفتند: عَسَى رَبُّنَا أَنْ يُبْدِلَنَا خَيْرًا مِنْهَا إِنَّا إِلَى رَبِّنَا رَاغِبُونَ[۱۳۰]. در این که آیا توبه آنها پذیرفته شد یا نه؟ میان مفسران اختلاف نظر وجود دارد. برخی گفتهاند: توبهشان پذیرفته شد و خداوند باغی دیگر به آنها عنایت فرمود. لحن آیه پایانی این داستان، لحن عذاب و مکافات عملی است چنان که میفرماید: كَذَلِكَ الْعَذَابُ وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ[۱۳۱].
نتیجه کلی از داستان اصحاب الجنه این است که انحصارطلبی در هر کاری و هر موضوعی که دیگران نیز در آن ذیسهم هستند. امری قبیح و ناپسند و مبغوض پروردگار است و سرانجام آن جز تباهی و نابودی نخواهد بود، چنان که صاحبان آن باغ به چنین سرنوشتی دچار گشتند.
ابنعباس با اشاره به این آیات گفته است: رابطه گناه با قطع روزی از آفتاب هم روشنتر است[۱۳۲]. از امام باقرS نیز نقل شده که: «إِنَّ الرَّجُلَ لَيُذْنِبُ الذَّنْبَ فَيُدْرَأُ عَنْهُ الرِّزْقُ»؛ «فردی مرتکب گناه میشود پس رزق و روزی از او گرفته میشود؛ آنگاه به همین آیات استشهاد فرمود»[۱۳۳].[۱۳۴]
منابع
پانویس
- ↑ «ما آنان را آزمودیم چنان که آن باغداران را آزمودیم هنگامی که سوگند خوردند پگاهان (میوههای) آن را خواهند چید و نگفتند: «اگر خداوند بخواهد.» آنگاه، بلایی از سوی پروردگارت بدان رسید و آنان در خواب بودند. و چون (باغی) سوخته، سیاه گردید. و بامدادان یکدیگر را فرا خواندند، که اگر میوهچین هستید، سپیدهدمان به کشتزارتان درآیید! و به راه افتادند در حالی که با هم پوشیده سخن میگفتند؛ که: نباید امروز بینوایی در آن، بر شما وارد گردد. و سپیدهدمان با توان بازداشتن (بینوایان از ورود به باغ) رفتند. و چون آن (باغ سوخته) را دیدند گفتند: ما بیگمان بیراه آمدهایم. (نه،) بلکه، بیبهره ماندهایم. برترینشان گفت: آیا به شما نگفتم که چرا (خداوند را) به پاکی نمیستایید (- انشاء الله نمیگویید)؟ گفتند: پاکا که پروردگار ماست! بیگمان ما ستمکاره بودهایم. آنگاه سرزنشکنان به یکدیگر روی آوردند؛ گفتند: وای بر ما! بیگمان ما سرکش بودهایم. امید است پروردگارمان بهتر از آن را برای ما جایگزین کند که ما به سوی پروردگارمان گرایندهایم. آن عذاب بدینگونه بود و اگر میدانستند عذاب جهان واپسین به راستی بزرگتر است.» سوره قلم، آیه ۱۷-۳۳.
- ↑ «ما آنان را آزمودیم چنان که آن باغداران را آزمودیم هنگامی که سوگند خوردند پگاهان (میوههای) آن را خواهند چید و نگفتند: «اگر خداوند بخواهد.» آنگاه، بلایی از سوی پروردگارت بدان رسید و آنان در خواب بودند. و چون (باغی) سوخته، سیاه گردید. و بامدادان یکدیگر را فرا خواندند، که اگر میوهچین هستید، سپیدهدمان به کشتزارتان درآیید! و به راه افتادند در حالی که با هم پوشیده سخن میگفتند؛ که: نباید امروز بینوایی در آن، بر شما وارد گردد. و سپیدهدمان با توان بازداشتن (بینوایان از ورود به باغ) رفتند. و چون آن (باغ سوخته) را دیدند گفتند: ما بیگمان بیراه آمدهایم. (نه،) بلکه، بیبهره ماندهایم. برترینشان گفت: آیا به شما نگفتم که چرا (خداوند را) به پاکی نمیستایید (- انشاء الله نمیگویید)؟ گفتند: پاکا که پروردگار ماست! بیگمان ما ستمکاره بودهایم. آنگاه سرزنشکنان به یکدیگر روی آوردند؛ گفتند: وای بر ما! بیگمان ما سرکش بودهایم. امید است پروردگارمان بهتر از آن را برای ما جایگزین کند که ما به سوی پروردگارمان گرایندهایم. آن عذاب بدینگونه بود و اگر میدانستند عذاب جهان واپسین به راستی بزرگتر است.» سوره قلم، آیه ۱۷-۳۳.
- ↑ التعریف و الاعلام، ص ۳۴۳؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۸، ص ۱۵۶؛ التحریر و التنویر، ج ۲۹، ص ۸۰.
- ↑ کشف الاسرار، ج ۱۰، ص ۱۹۴؛ نمونه، ج ۲۴، ص ۳۹۳.
- ↑ تفسیر ابنکثیر، ج ۴، ص ۴۳۳؛ قصص الرحمن، ج ۴، ص ۶۴۹.
- ↑ مجمعالبیان، ج ۹، ص ۵۰۵.
- ↑ روض الجنان، ج ۱۹، ص ۳۵۵.
- ↑ تفسیر قمی، ج ۲، ص ۴۰۱.
- ↑ کشف الاسرار، ج ۱۰، ص ۱۹۴؛ اللباب، ج ۱۹، ص ۲۸۵؛ نمونه، ج ۲۴، ص ۳۹۳.
- ↑ روضالجنان، ج۱۹، ص۳۵۵؛ نمونه، ج۲۴،ص۳۹۴.
- ↑ کشفالاسرار، ج ۱۰، ص ۱۹۳؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۸، ص ۱۵۶.
- ↑ التبیان، ج ۱۰، ص ۷۹؛ تفسیر ابنکثیر، ج ۴، ص ۴۳۴.
- ↑ تفسیر ابیالسعود، ج ۹، ص ۱۴.
- ↑ قصص الرحمن، ج ۴، ص ۶۵۰.
- ↑ جامعالبیان، مج ۱۴، ج ۲۹، ص ۳۷؛ التبیان، ج ۱۰، ص ۷۹؛ مجمعالبیان، ج ۹، ص ۵۰۵.
- ↑ کشف الاسرار، ج ۱۰، ص ۱۹۲.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج ۱۸، ص ۱۵۷؛ التحریروالتنویر، ج ۲۹، ص ۸۰.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج ۱۸، ص ۱۵۶.
- ↑ روضالجنان، ج ۱۹، ص ۳۵۵.
- ↑ جامعالبیان، مج ۱۴، ج ۲۹، ص ۳۷؛ الدرالمنثور، ج ۸، ص ۲۵۰.
- ↑ تفسیر قمی، ج ۲، ص ۳۹۹ ـ ۴۰۰.
- ↑ قصص الرحمن، ج ۴، ص ۶۵۰.
- ↑ الکشاف، ج ۴، ص ۵۹۰؛ مجمعالبیان، ج ۹، ص ۵۰۵.
- ↑ تفسیر قمی، ج۲، ص۴۰۰؛ المیزان، ج۱۹، ص ۳۷۸.
- ↑ حاشیه شیخ زاده، ج ۸، ص ۲۹۹؛ تفسیر ابیالسعود، ج ۹، ص ۱۶.
- ↑ کشفالاسرار، ج ۱۰، ص ۱۹۲؛ المیزان، ج ۱۹، ص ۳۷۸.
- ↑ کشفالاسرار، ج ۱۰، ص ۱۹۲.
- ↑ الکشاف، ج ۴، ص ۵۹۱؛ تفسیر مراغی، ج ۲، ص ۳۴.
- ↑ مجمعالبیان، ج ۹، ص ۵۰۶؛ تفسیر مراغی، ج ۲، ص ۳۴.
- ↑ تفسیر قمی، ج ۲، ص ۴۰۰؛ المیزان، ج ۱۹، ص ۳۷۸.
- ↑ روضالجنان، ج ۱۹، ص ۳۵۶.
- ↑ «ما آنان را آزمودیم چنان که آن باغداران را آزمودیم هنگامی که سوگند خوردند پگاهان (میوههای) آن را خواهند چید و نگفتند: «اگر خداوند بخواهد» سوره قلم، آیه ۱۷-۱۸.
- ↑ جامعالبیان، مج ۱۴، ج ۲۹، ص ۳۶؛ التبیان، ج ۱۰، ص ۷۹؛ مجمعالبیان، ج ۹، ص ۵۰۵.
- ↑ المیزان، ج ۱۹، ص ۳۷۴؛ المنیر، ج ۲۹، ص ۵۹.
- ↑ التفسیرالکبیر، ج۳۰، ص ۸۸؛ المنیر، ج ۲۹، ص ۵۹.
- ↑ اللباب، ج ۱۹، ص ۲۸۶؛ التحریروالتنویر، ج ۲۹، ص ۸۱؛ نمونه، ج ۲۴، ص ۳۹۴.
- ↑ نمونه، ج ۲۴، ص ۳۹۵.
- ↑ «آنگاه، بلایی از سوی پروردگارت بدان رسید و آنان در خواب بودند و چون (باغی) سوخته، سیاه گردید. و بامدادان یکدیگر را فرا خواندند، که اگر میوهچین هستید، سپیدهدمان به کشتزارتان درآیید! و به راه افتادند در حالی که با هم پوشیده سخن میگفتند؛ که: نباید امروز بینوایی در آن، بر شما وارد گردد. و سپیدهدمان با توان بازداشتن (بینوایان از ورود به باغ) رفتند» سوره قلم، آیه ۱۹-۲۵.
- ↑ التحریر والتنویر، ج ۲۹، ص ۸۲.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج۱۸، ص۱۵۶؛ المنیر، ج۲۹، ص ۶۵.
- ↑ مجمعالبیان، ج ۹، ص ۵۰۵؛ المیزان، ج ۱۹، ص ۳۷۴.
- ↑ کشفالاسرار، ج ۱۰، ص ۱۹۳؛ مجمعالبیان، ج ۹، ص ۵۰۵؛ تفسیر مراغی، ج ۲، ص ۳۴.
- ↑ مجمعالبیان، ج ۹، ص ۵۰۵.
- ↑ جامعالبیان، مج ۱۴، ج ۲۹، ص ۳۸؛ مجمعالبیان، ج ۹، ص ۵۰۵؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۸، ص ۱۵۷.
- ↑ «آنگاه، بلایی از سوی پروردگارت بدان رسید و آنان در خواب بودند» سوره قلم، آیه ۱۹.
- ↑ «و چون (باغی) سوخته، سیاه گردید» سوره قلم، آیه ۲۰.
- ↑ کشفالاسرار، ج ۱۰، ص ۱۹۳؛ نمونه، ج ۲۴، ص ۳۹۹.
- ↑ مجمعالبیان، ج ۹، ص ۵۰۵.
- ↑ التبیان، ج ۱۰، ص ۸۰.
- ↑ معانی القرآن، ج ۳، ص ۱۷۵؛ جامعالبیان، مج ۱۴، ج ۲۹، ص ۳۷؛ التبیان، ج ۱۰، ص ۸۰.
- ↑ التحقیق، ج ۷، ص ۱۴۲.
- ↑ جامعالبیان، مج ۱۴، ج ۲۹، ص ۳۸؛ التبیان، ج ۱۰، ص ۸۰.
- ↑ الکشاف، ج ۴، ص ۵۹۰.
- ↑ کشفالاسرار، ج ۱۰، ص ۱۹۳.
- ↑ «و بامدادان یکدیگر را فرا خواندند،» سوره قلم، آیه ۲۱.
- ↑ «که اگر میوهچین هستید، سپیدهدمان به کشتزارتان درآیید!» سوره قلم، آیه ۲۲.
- ↑ تفسیر قرطبی، مج ۹، ج ۱۸، ص ۱۵۸؛ قصص الرحمن، ج ۴، ص ۶۵۱.
- ↑ روضالجنان، ج ۱۹، ص ۳۵۷ ـ ۳۵۸.
- ↑ «و به راه افتادند در حالی که با هم پوشیده سخن میگفتند؛» سوره قلم، آیه ۲۳.
- ↑ «که: نباید امروز بینوایی در آن، بر شما وارد گردد» سوره قلم، آیه ۲۴.
- ↑ المیزان، ج ۱۹، ص ۳۷۴.
- ↑ جامعالبیان، مج ۱۴، ج ۲۹، ص ۳۹.
- ↑ الکشاف، ج ۴، ص ۵۹۰؛ المیزان، ج ۱۹، ص ۳۷۴.
- ↑ «و سپیدهدمان با توان بازداشتن (بینوایان از ورود به باغ) رفتند» سوره قلم، آیه ۲۵.
- ↑ «و چون آن (باغ سوخته) را دیدند گفتند: ما بیگمان بیراه آمدهایم» سوره قلم، آیه ۲۶.
- ↑ «بلکه سخت بیبهرهایم» سوره واقعه، آیه ۶۷.
- ↑ تفسیر ابنکثیر، ج ۴، ص ۴۳۳.
- ↑ جامعالبیان، مج ۱۴، ج ۲۹، ص ۴۱؛ الکشاف، ج ۴، ص ۵۹۱؛ مجمعالبیان، ج ۹، ص ۵۰۶.
- ↑ روضالجنان، ج ۱۹، ص ۳۵۹.
- ↑ تفسیرقرطبی، مج ۹، ج ۱۸، ص ۱۵۹.
- ↑ جامعالبیان، مج ۱۴، ج ۲۹، ص ۴۱؛ تفسیر ابنکثیر، ج ۴، ص ۴۳۳؛ تفسیر ابیالسعود، ج ۹، ص ۱۶.
- ↑ التبیان، ج ۱۰، ص ۸۲؛ المیزان، ج ۱۹، ص ۳۷۴.
- ↑ «بلکه سخت بیبهرهایم» سوره واقعه، آیه ۶۷.
- ↑ تفسیر قمی، ج ۲، ص ۴۰۰؛ کشفالاسرار، ج ۱۰، ص ۱۹۴.
- ↑ المیزان، ج ۱۹، ص ۳۷۸.
- ↑ مجمعالبیان، ج ۹، ص ۵۰۶؛ تفسیر مراغی، ج ۲۹، ص ۳۷.
- ↑ «برترینشان گفت: آیا به شما نگفتم که چرا (خداوند را) به پاکی نمیستایید (- انشاء الله نمیگویید)؟» سوره قلم، آیه ۲۸.
- ↑ جامعالبیان، مج ۱۴، ج ۲۹، ص ۴۳؛ التبیان، ج ۱۰، ص ۸۳؛ مجمعالبیان، ج ۹، ص ۵۰۶.
- ↑ «گفتند: پاکا که پروردگار ماست! بیگمان ما ستمکاره بودهایم» سوره قلم، آیه ۲۹.
- ↑ جامعالبیان، مج ۱۴، ج ۲۹، ص ۴۲؛ التبیان، ج ۱۰، ص ۸۳.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج ۱۸، ص ۱۵۹.
- ↑ «آنگاه سرزنشکنان به یکدیگر روی آوردند؛» سوره قلم، آیه ۳۰.
- ↑ حاشیه شیخ زاده، ج ۸، ص ۲۹۹؛ تفسیر ابیالسعود، ج ۹، ص ۱۶؛ قصص الرحمن، ج ۴، ص ۶۵۴.
- ↑ «گفتند: وای بر ما! بیگمان ما سرکش بودهایم» سوره قلم، آیه ۳۱.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج ۱۸، ص ۱۵۹.
- ↑ جامعالبیان، مج ۱۴، ج ۲۹، ص ۴۳؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۸، ص ۱۵۹.
- ↑ «امید است پروردگارمان بهتر از آن را برای ما جایگزین کند که ما به سوی پروردگارمان گرایندهایم» سوره قلم، آیه ۳۲.
- ↑ «و چون در دریا گزند به شما رسد آنان که (اکنون به پرستش) میخوانید ناپدید میشوند جز خداوند اما چون شما را تا خشکی رساند رو میگردانید و آدمی، ناسپاس است» سوره اسراء، آیه ۶۷.
- ↑ نمونه، ج ۲۴، ص ۴۰۳.
- ↑ حاشیه شیخ زاده، ج ۸، ص ۲۹۸؛ تفسیر ابیالسعود، ج ۹، ص ۱۶.
- ↑ روضالجنان، ج ۱۹، ص ۳۶۰؛ مجمعالبیان، ج ۹، ص ۵۰۷.
- ↑ «آن عذاب بدینگونه بود و اگر میدانستند عذاب جهان واپسین به راستی بزرگتر است» سوره قلم، آیه ۳۳.
- ↑ مجمع البیان، ج ۱۰، ص ۹۰؛ تفسیرابی السعود، ج ۱۷، ص ۷۵۶؛ المیزان، ج ۱۹، ص ۳۷۶.
- ↑ اسدی، علی، مقاله «اصحاب الجنه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۳، ص 391-397.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج ۱۸، ص ۱۵۶؛ التحریروالتنویر، ج ۲۹، ص ۷۹؛ قصص الرحمن، ج ۴، ص ۶۴۷.
- ↑ «ما آنان را آزمودیم چنان که آن باغداران را آزمودیم هنگامی که سوگند خوردند پگاهان (میوههای) آن را خواهند چید» سوره قلم، آیه ۱۷.
- ↑ «تو، به (برکت) نعمت پروردگارت، دیوانه نیستی» سوره قلم، آیه ۲.
- ↑ «خردهگیری، پیشگامی در سخنچینی، بازدارنده خیری، تجاوزکاری، بزهکاری، درشتخویی، فراسوی آن: بیتباری، (که گناه میورزد) برای آنکه مال و پسرانی دارد، چون آیات ما را بر او بخوانند میگوید: افسانههای پیشینیان است» سوره قلم، آیه ۱۱-۱۵.
- ↑ تفسیر ابنکثیر، ج ۴، ص ۴۳۳؛ المیزان، ج ۱۹، ص ۳۷۳؛ المنیر، ج ۲۹، ص ۵۸ ـ ۵۹.
- ↑ «پیوستگی آنان در سفر زمستانی و تابستانی پس باید پروردگار این خانه را بپرستند همان که آنان را در گرسنگی خوراک داد و از بیم امان بخشید» سوره قریش، آیه ۲-۴.
- ↑ مسند احمد، ج ۲، ص ۲۷۱؛ صحیح مسلم، ج ۲، ص ۱۳۴ ـ ۱۳۵.
- ↑ کشف الاسرار، ج ۱۰، ص ۱۹۲؛ الکشاف، ج ۴، ص ۵۸۹؛ مجمعالبیان، ج ۹، ص ۵۰۵.
- ↑ «و جز آنچه خواست خداوند است، مخواهید که خداوند دانایی فرزانه است» سوره انسان، آیه ۳۰.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج ۱۸، ص ۱۶۰؛ المنیر، ج ۱۹، ص ۵۸ ـ ۵۹.
- ↑ المنیر، ج ۲۹، ص ۵۸؛ الدرالمنثور، ج ۸، ص ۲۵۰.
- ↑ نمونه، ج ۲۴، ص ۴۰۵.
- ↑ تفسیر قمی، ج ۲، ص ۴۰۰.
- ↑ «آنگاه، بلایی از سوی پروردگارت بدان رسید و آنان در خواب بودند» سوره قلم، آیه ۱۹.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج ۱۸، ص ۱۵۹.
- ↑ «گفتند: وای بر ما! بیگمان ما سرکش بودهایم» سوره قلم، آیه ۳۱.
- ↑ «چون خود را بینیاز بیند» سوره علق، آیه ۶-۷.
- ↑ اسدی، علی، مقاله «اصحاب الجنه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۳، ص 397-399.
- ↑ «ما آنان را آزمودیم چنان که آن باغداران را آزمودیم» سوره قلم، آیه ۱۷.
- ↑ «هنگامی که سوگند خوردند پگاهان (میوههای) آن را خواهند چید» سوره قلم، آیه ۱۷.
- ↑ «و نگفتند: اگر خداوند بخواهد» سوره قلم، آیه ۱۸.
- ↑ «و نگفتند: اگر خداوند بخواهد» سوره قلم، آیه ۱۸.
- ↑ «مگر آنکه خداوند بخواهد» سوره انعام، آیه ۱۱۱.
- ↑ «آنگاه، بلایی از سوی پروردگارت بدان رسید و آنان در خواب بودند» سوره قلم، آیه ۱۹.
- ↑ «و چون (باغی) سوخته، سیاه گردید» سوره قلم، آیه ۲۰.
- ↑ «و بامدادان یکدیگر را فرا خواندند» سوره قلم، آیه ۲۱.
- ↑ «که اگر میوهچین هستید، سپیدهدمان به کشتزارتان درآیید!» سوره قلم، آیه ۲۲.
- ↑ «و به راه افتادند در حالی که با هم پوشیده سخن میگفتند» سوره قلم، آیه ۲۳.
- ↑ «که: نباید امروز بینوایی در آن، بر شما وارد گردد» سوره قلم، آیه ۲۴.
- ↑ «و سپیدهدمان با توان بازداشتن (بینوایان از ورود به باغ) رفتند» سوره قلم، آیه ۲۵.
- ↑ «و چون آن (باغ سوخته) را دیدند گفتند: ما بیگمان بیراه آمدهایم» سوره قلم، آیه ۲۶.
- ↑ «بلکه سخت بیبهرهایم» سوره واقعه، آیه ۶۷.
- ↑ «برترینشان گفت: آیا به شما نگفتم که چرا (خداوند را) به پاکی نمیستأیید (- انشاء الله نمیگویید)؟» سوره قلم، آیه ۲۸.
- ↑ «گفتند: پاکا که پروردگار ماست! بیگمان ما ستمکاره بودهایم * آنگاه سرزنشکنان به یکدیگر روی آوردند» سوره قلم، آیه ۲۹-۳۰.
- ↑ «گفتند: وای بر ما! بیگمان ما سرکش بودهایم» سوره قلم، آیه ۳۱.
- ↑ «امید است پروردگارمان بهتر از آن را برای ما جایگزین کند که ما به سوی پروردگارمان گرایندهایم» سوره قلم، آیه ۳۲.
- ↑ «آن عذاب بدینگونه بود و اگر میدانستند عذاب جهان واپسین به راستی بزرگتر است» سوره قلم، آیه ۳۳.
- ↑ المیزان، ج۲، ص۳۷.
- ↑ نورالثقلین، ج۵، ص۳۹۵؛ تفسیر نمونه، ج۲۴، ص۴۱۱.
- ↑ کوشا، محمد علی، مقاله «اصحاب الجنه»، دانشنامه معاصر قرآن کریم، ص249-251.