بسر بن ابی‌ارطأه در تراجم و رجال

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید، نسخهٔ فعلی این صفحه است که توسط Ali (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۳ فوریهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۱:۰۸ ویرایش شده است. آدرس فعلی این صفحه، پیوند دائمی این نسخه را نشان می‌دهد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

مقدمه

از دشمنان سرسخت امام علی (ع) و شیعیان آن حضرت[۱] و نیز از فرماندهان سپاه معاویه[۲] نسب وی به تیره بنو عامر بن لؤی از قبیله قریش می‌رسد[۳]، از این رو به عامری نیز معروف است[۴]. نام پدرش را به اختلاف «أرطاة»[۵] و «ابی أرطاة» ذکر کرده‌اند[۶]. به نظر می‌رسد، با توجه به اینکه تصریح شده، نام پدر بُسر، «أرطاة بن أبی أرطاة» است[۷]، از این رو نسب کامل او به صورت «بسر بن أرطاة بن ابی أرطاة» بوده و او را از باب نسبت به جد، «بسر بن ابی ارطاة» گفته‌اند. اسم ابوأرطاة را عمرو یا عمیر گفته‌اند[۸] که می‌‌توان احتمال تصحیف یکی به دیگری را داد. مادرش زینب دختر ابرص بن حلیس عامری بود[۹]، ابوعبدالرحمان[۱۰] کنیه اوست. از لحاظ اخلاقی، او را مردی سنگدل، درشت خوی، خونریز، بی‌رحم[۱۱]، بدکار (رجل سوء)[۱۲] و از لحاظ عقیدتی او را عثمانی مذهب[۱۳] معرفی کرده‌اند.

در صحابی بودن او نیز اختلاف است[۱۴]؛ محدثان شامی و برخی دیگر گفته‌اند او از رسول خدا (ص) حدیث شنیده است؛ لذا او را در شمار صحابه ذکر کرده‌اند[۱۵]. اما اهل مدینه بر این باورند که بُسر حدیثی از آن حضرت نشنیده است[۱۶] و نمی‌توان او را صحابی دانست. در این میان واقدی با نقل اینکه بُسر دو ساله بود که رسول خدا (ص) رحلت کرد[۱۷]، به نوعی خواسته است بین این دو نظریه متفاوت جمع کند، اما با توجه به کثرت گزارش‌های حضور بُسر در جنگ‌های فتوحات در دوره ابوبکر و عمر که دست کم نشان از جوان بودن بُسر در دوره فتوحات دارد. نمی‌توان سخن اهل مدینه و همچنین واقدی را پذیرفت. علاوه بر آن، دو روایتی که او به نقل از رسول خدا (ص) نقل کرده که سبب شده بسیاری از صحابه‌نگاران[۱۸] نام او را در شمار صحابه آورند و نیز تصریح ابوداوود[۱۹] به اسلام آوردن بُسر در فتح مکه، همه نشان از آن دارد که بُسر را باید در شمار صحابه بیاوریم. به نظر می‌رسد، رد صحابی بودن بُسر از سوی اهل مدینه، برای جلوگیری از خدشه‌دار شدن قاعده «عدالت صحابه» بوده است؛ زیرا آنان با ملاحظه شدت جنایات بُسر و کشته شدن بسیاری از مسلمانان به دست او، اگر قبول کنند او صحابی است، دیگر نمی‌توانند از قاعده «عدالت صحابه» دفاع کنند.

شغل بُسر پیش از اسلام آوردن حجامت گری بود[۲۰]. وی در زمان خلافت ابوبکر در سال سیزدهم از افرادی بود که در سپاه خالد بن ولید خدمت می‌کرد و خالد او را به غوطه دمشق فرستاد[۲۱]. در زمان خلافت عمر[۲۲]، یزید بن ابی سفیان، بُسر را با دو هزار نفر به کمک عیاض بن غنم برای فتح «رُها»[۲۳] اعزام کرد، وقتی بُسر به آنجا رسید، رُها فتح شده بود. عیاض، غنایم را میان مجاهدان تقسیم کرد و به بُسر چیزی نداد، بُسر با ناراحتی نزد یزید بن ابی سفیان برگشت و او هم نامه‌ای به عمر درباره بُسر نوشت، اما خلیفه عمل عیاض درباره بُسر را تأیید کرد[۲۴].

وی در سال بیست همراه با عمرو بن عاص در فتح مصر حضور داشت[۲۵]. عمروعاص در سال ۲۱ بُسر را برای فتح مناطق ودان و «فَزّان» (واقع در کشور لیبی کنونی) به آن ناحیه فرستاد، بُسر هم این مناطق را با مصالحه فتح کرد [۲۶]. اقدامات بُسر در فتوحات سبب شد که عمر در نامه‌ای به عمروعاص دستور دهد به بُسر سالانه دویست دینار به عنوان مقرری بدهد[۲۷]. ظاهراً بُسر پس از این دوره تا زمان خلافت امام علی (ع) در مصر ساکن بوده است؛ زیرا برای او در آنجا خانه و حمامی به نامش باقی مانده[۲۸] و نیز در آغاز خلافت امام علی نام او در شمار بزرگان شهر خَرِبتا در مصر آمده است[۲۹].

بُسر در زمان خلافت امام علی (ع) بنا به دعوت معاویه به او پیوست[۳۰] و فرماندهی قسمتی از طلیعه‌داران سپاه شام[۳۱] و نیز فرماندهی پیادگان دمشق[۳۲] را در جنگ صفین بر عهده گرفت. با این حال او در طول جنگ نتوانست اقدام مهمی انجام دهد؛ او در مأموریت مقابله با قیس بن سعد بن عباده[۳۳] و نیز در رویارویی مستقیم با امام علی (ع) شکست خورد. در این رویارویی بُسر همانند عمرو بن عاص، با حیله زشت آشکار کردن عورت خویش که سبب رو برگرداندن امام علی (ع) از او شد، از مرگ رهایی یافت[۳۴].

از دیگر اقدامات بُسر در این جنگ، تلاش برای قانع کردن مخالفان صلح و حکمیت در سپاه شام بود. از این رو در نامه‌ای به آنان، تهدید کرد در صورت نپذیرفتن صلح، خود به سپاه عراق خواهد پیوست[۳۵]. همچنین برای توجیه مخالفان می‌‌گفت: اگر معاویه سخن مرا می‌شنید، جنگ کمتر طول می‌کشید[۳۶]. پس از پایان جنگ هم، بُسر به عنوان یکی از نمایندگان معاویه در شمار امضا کنندگان پیمان‌نامه حکمیت بود[۳۷].

پس از جنگ صفین، معاویه در راستای ناامن‌سازی مناطق تحت حاکمیت امیرمؤمنان علی (ع) گروهی از قریشیان از جمله بُسر را انتخاب کرد تا او را یاری دهند [۳۸]. او در سال چهل[۳۹]، سال ۳۷[۴۰] و ۴۲[۴۱] نیز گفته شده است. در پی درخواست گروهی از عثمانیه ساکن در یمن[۴۲] به بُسر مأموریت داد برای غارتگری و ناامن‌سازی قلمرو حکومت امام علی (ع) از راه مدینه و مکه خود را به یمن برساند و به او گفت: «به مدینه برو، مردم را بترسان و اموال تمام کسانی را که با من بیعت نکرده‌اند، غارت کن. بعد به مکه برو، در میان راه مدینه به سوی مکه هم مردم را بترسان. اما وقتی به مکه رسیدی، متعرض احدی نشو. بعد به یمن برو و به یاری یاران ما در «صنعا» و «جند» که به ما نامه نوشته‌اند، بشتاب[۴۳] و شیعیان علی و هر کس که از بیعت من سرپیچی کرد را بُکش[۴۴].

با این دستور، بُسر با سپاهی متشکل از سه هزار نفر[۴۵] که پس از خروج از دمشق به دو هزار و ششصد نفر کاهش یافت[۴۶]، به سوی مدینه حرکت کرد.

با ورود بُسر به مدینه، عامل امام علی (ع)، ابو ایوب انصاری، از ترس جان به کوفه گریخت[۴۷]. مردم مدینه از ترس جانشان به استقبال بُسر رفتند، اما وی با تندی تمام در خطبه‌ای عتاب آلود، آنان را به کوتاهی در یاری کردن عثمان متهم کرده و تنها پس از وساطت حویطب بن عبدالعزی از کشتن مردم صرف نظر کرد[۴۸]، پس از آن، مردم را به بیعت معاویه فراخواند، عده‌ای بیعت کرده و عده‌ای گریختند، بُسر منازل همه فراریان را خراب کرد[۴۹]. بنا به نقل واقدی او در یک ماهی که در مدینه بود، هر کس را که به شورش علیه عثمان متهم بود، کُشت [۵۰].

بُسر پس از گماشتن ابوهریره به جانشینی خود در مدینه، به سمت مکه حرکت کرد [۵۱]. در راه مکه عده‌ای از بنوکعب را کُشت[۵۲] و اموالشان را غارت کرد[۵۳].

وقتی خبر این اقدام به مکه رسید، قثم بن عباس - والی امام علی (ع) در مکه - فرار کرد. مردم مکه به طور موقت شیبة بن عثمان عبدری را به عنوان حاکم تعیین کرده [۵۴] و عده‌ای را برای استقبال از بُسر فرستادند که بُسر با آنان هم با درشتی سخن گفت[۵۵]. او پس از گرفتن بیعت از مردم مکه و تأیید حکومت شیبة بن عثمان به طرف طائف حرکت کرد[۵۶]. در طائف هم به دلیل دستور معاویه که فرمان داده بود، با افراد قبیله قیس کاری نداشته باشد[۵۷] و نیز نهی مغیرة بن شعبه[۵۸] مردم طائف را اذیت نکرد[۵۹]. پس از آن بُسر در راه رسیدن به صنعا در «سراة»[۶۰]، «جیشان»[۶۱]، «نجران» و «أرحب»[۶۲] بسیاری از شیعیان را کُشت. او همچنین با حمله به دو قبیله بنو همدان و بنو سعد علاوه بر کشتن عده‌ای از مردان آنان، تعدادی از زنان آنان را به اسارت درآورد[۶۳] و به عنوان کنیز در بازارها فروخت[۶۴]، همچنین او در این مسیر به هر جایی که افرادی دور آب جمع بودند، می‌رسید، از آنان درباره عثمان سؤال می‌کرد؛ اگر می‌‌گفتند: مظلوم کشته شده، متعرض آنان نمی‌شد، و اگر می‌‌گفتند: سزاوار کشتن بود، آنان را می‌کشت[۶۵].

با ورود بُسر به صنعا، عبیدالله بن عباس، والی امام علی (ع) فرار کرد. جانشین او، عمرو بن اراکه به مقابله با بُسر پرداخت، اما شکست خورد و کشته شد[۶۶]. سپس بُسر به جستجوی پیروان امام علی (ع) و کشتار آنان پرداخت[۶۷]. از معروف‌ترین جنایات بُسر در این غارت‌ها، کشتن دو فرزند خردسال عبیدالله بن عباس به دست خودش[۶۸] است [۶۹]. سبب معروفیت این جنایت، مرثیه سرایی مادر این دو فرزند با سرودن اشعاری سوزناک است[۷۰] که آن را هر سال در موسم حج می‌خواند[۷۱].

بُسر از آنجا به دعوت وائل بن حجر حضرمی به حضرموت در شرق یمن) رفت[۷۲]، و در آنجا نیز بسیاری از شیعیان امام علی را کُشت[۷۳].

وقتی اخبار جنایات بُسر به امام علی (ع) رسید، در خطبه‌ای به شدت از سستی کارگزارانش و همیاری نکردن مردم کوفه ابراز ناراحتی کرده[۷۴] و سپس جاریة بن قدامه سعدی را به پیشنهاد خودش با دو هزار سپاهی برای تعقیب بُسر به یمن فرستاد. وهب بن مسعود خثعمی هم با دو هزار سپاهی دیگر در حجاز به جاریه ملحق شد[۷۵]. همچنین حضرت در حق او این گونه نفرین کرد: «خدایا! بُسر دینش را به دنیایش فروخت، پس عقلش را از او بگیر و برای او عملی که مستوجب رحمت تو بر او باشد، باقی نگذار»[۷۶]. این دعا در اواخر عمر بُسر مستجاب شد.

با رسیدن سپاه جاریه به حجاز، بُسر راه خود را عوض کرد و از طریق یمامه (در شرق حجاز) و سماوه (شهری در عراق بین کوفه و شام) به دمشق گریخت[۷۷]. در این میان ابن اعثم[۷۸] در خبری عجیب می‌گوید: عبید الله بن عباس در راه بازگشتِ بُسر به شام با سپاهی هزار نفره راه او را گرفت و بُسر و بسیاری از افراد سپاهش را کُشت!!!

بعد از پایان قضایای غارات، بُسر در سال ۴۱ فرماندهی پیش قراولان سپاه شام را در نبرد با سپاه امام حسن (ع) بر عهده داشت[۷۹]، اما در رویارویی با سپاه عراق به فرماندهی قیس بن سعد شکست خورد[۸۰].

در رجب سال ۴۱، پس از صلح امام حسن (ع) با معاویه، بُسر به حکومت بصره منصوب شد. او در همین دوره، در خطبه‌ای به ناسزاگویی امام علی (ع) پرداخت که در مقابل، ابوبکره [۸۱] با اینکه در شمار طرفداران علی (ع) نبود، با این استدلال که: «نمی توان به علی (ع) از جهت شکم، نسب و سابقه، خرده گرفت»، به دفاع از امیرالمؤمنین (ع) برخاست و کتک خورد[۸۲]. مدت حکومت بُسر در بصره شش ماه بیشتر طول نکشید [۸۳]. پس از آن بُسر همچنان در خدمت معاویه ماند و فرماندهی بعضی از فتوحات زمان معاویه را بر عهده داشت؛ از آن جمله است حمله به سرزمین رومیان در سال‌های ۴۳[۸۴]، ۴۴[۸۵]، ۵۰[۸۶] و نیز در همین سال حمله به آفریقا و تصرف قلعه‌ای در قیروان(در تونس فعلی) که به قلعه سر» معروف شد[۸۷]. پس از آن بُسر در سال‌های ۵۱[۸۸] و ۵۲ در جنگ علیه رومیان[۸۹] حضور داشت. پس از این وقایع سرانجام در زمان پیری بُسر، نفرین امام علی (ع) در حقش مستجاب شد و به دیوانگی دچار گردید[۹۰]. بر اثر این جنون، زمانی که با فردی برخورد می‌کرد، می‌‌گفت: شیخم کجاست؟ عثمان کجاست؟ و شمشیر می‌کشید [۹۱]. وقتی حال او را این گونه دیدند، برایش شمشیر چوبی درست کردند و زمانی که شمشیری طلب می‌کرد، آن را به دستش می‌دادند و با بالشتی که در جلویش قرار داده بودند به آن می‌زد. این بیماری تا زمان مرگ او ادامه داشت[۹۲].

نام بُسر در شمار صحابه‌ای که راوی هستند[۹۳] آمده است که خود دلیل دیگری برای اثبات صحابی بودن بُسر است. محدثان دو حدیث را از او به نقل از رسول خدا (ص) آورده‌اند؛ یکی درباره قطع نشدن دستان سارق در جبهه جنگ[۹۴] و دیگری دعایی درباره درخواست عاقبت به خیری از خداوند[۹۵].

زمان مرگ او به طور دقیق مشخص نیست؛ برخی در زمان معاویه در مدینه[۹۶] یا شام[۹۷] دانسته‌اند، اما بیشتر منابع[۹۸] این واقعه را در دوران خلافت عبدالملک بن مروان[۹۹] در حدود سال ۷۰[۱۰۰] یا سال ۸۶[۱۰۱] ثبت کرده‌اند. در این میان مسعودی[۱۰۲] آن را در دوره خلافت ولید بن عبدالملک، در سال ۸۶ می‌داند.[۱۰۳]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. ابن اثیر، ج۱، ص۳۷۴.
  2. ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۳، ص۵۴۲.
  3. ابن حزم، جمهرة انساب، ص۱۷۰.
  4. مزی، ج۴، ص۶۰.
  5. خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص۱۴۷؛ ابن عبد البر، ج۱، ص۲۴۰.
  6. ابن سعد، الطبقات، ج۷، ص۲۸۷؛ خلیفة بن خیاط، طبقات، ص۵۵۰؛ ابن ماکولا، ج۲، ص۴۷۹.
  7. ابن عبدالبر، ج۱، ص۲۴۰؛ ابن حزم، جمهرة انساب، ص۱۷۰.
  8. ابن سعد، الطبقات، ج۷، ص۲۸۷؛ ابن اثیر، ج۱، ص۳۷۳.
  9. ابن سعد، الطبقة الخامسة، ج۲، ص۱۸۳.
  10. ابن ابی حاتم، ج۲، ص۴۲۲؛ ابن عبدالبر، ج۱، ص۲۴۱.
  11. ابن ابی الحدید، ج۲، ص۶.
  12. ابن معین، ج۲، ص۳۴۵.
  13. ابن سعد، الطبقات، ج۷، ص۲۸۷.
  14. مغلطای، ج۱، ص۱۱۰.
  15. ابن سعد، الطبقات، ج۷، ص۲۸۷؛ ابن یونس، ج۱، ص۶۲؛ فضل بن شاذان، ص۵۲۱؛ طوسی، ص۱۲۸؛ ذهبی، المبر، ج۱، ص۴۲؛ ابن حجر، ج۱، ص۴۲۲.
  16. ابن معین، ج۱، ص۱۱۲؛ و نیز بنگرید: ابن حبیب، المحبر، ص۲۹۶؛ ابن عبدالبر، ج۱، ص۲۴۱.
  17. بنگرید: ابن سعد، الطبقات، ج۷، ص۲۸۷؛ بلاذری، انساب، ج۹، ص۲۸۰.
  18. ابن قانع، ج۱، ص۸۳؛ بغوی، ج۱، ص۳۲۸؛ ابونعیم، ج۱، ص۴۱۳.
  19. سؤالات، ج۲، ص۲۲۰.
  20. ابوداوود، سؤالات، ج۲، ص۲۱۹.
  21. بلاذری، فتوح، ج۱، ص۱۳۲؛ طبری، ج۳، ص۴۰۷.
  22. در سال ۱۹، بنگرید: طبری، ج۴، ص۵۳.
  23. شهری بین موصل و شام، ر. ک: یاقوت حموی، ج۳، ص۱۰۶.
  24. ابن اعثم، ج۱، ص۲۵۵-۲۵۴.
  25. ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۳، ص۱۹۷.
  26. یعقوبی، ج۲، ص۱۵۶.
  27. ابن سلام، ص۲۸۹؛ بلاذری، فتوح، ج۳، ص۵۵۸.
  28. ابن یونس، ج۱، ص۶۳؛ ابن عساکر، ج۱۰، ص۱۴۵.
  29. عبدالرزاق صنعانی، ج۵، ص۴۶۰؛ طبری، ج۴، ص۵۵۳.
  30. منقری، ص۴۴؛ دینوری، ص۱۵۹.
  31. منقری، ص۱۵۷.
  32. خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص۱۴۷.
  33. منقری، ص۴۲۸-۴۲۹.
  34. منقری، ص۴۶۰-۴۶۱؛ ابن عبدالبر، ج۱، ص۲۴۶، به نقل از کتاب اخبار صفین ابن کلبی؛ ابن ابی الحدید، ج۶، ص۳۱۶ و ج۸، ص۹۵.
  35. منقری، ص۵۰۴.
  36. منقری، ص۵۰۳.
  37. منقری، ص۵۰۷.
  38. ثقفی، ج۱، ص۲۷۱؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۶، ص۲۸۵.
  39. طبری، ج۵، ص۱۳۹؛ ابن عساکر، ج۱۰، ص۱۴۴.
  40. بخاری، ج۱، ص۱۱۱.
  41. طبری، ج۵، ص۱۷۶.
  42. بلاذری، انساب، ج۳، ص۲۱۱؛ ثقفی، ج۲، ص۵۹۷.
  43. بلاذری، انساب، ج۳، ص۲۱۲؛ ثقفی، ج۲، ص۶۰۰.
  44. ثقفی، ج۲، ص۵۹۸؛ ابن ابی الحدید، ج۲، ص۷.
  45. یعقوبی، ج۲، ص۱۹۷؛ مسعودی، ج۳، ص۲۱.
  46. ثقفی، ج۲، ص۶۰۰.
  47. ثقفی، ج۲، ص۶۰۲؛ ابن اعثم، ج۴، ص۲۳۱؛ طبری، ج۵، ص۱۳۹.
  48. ثقفی، ج۲، ص۶۰۳.
  49. بلاذری، انساب، ج۳، ص۲۱۲؛ ثقفی، ج۲، ص۶۰۳.
  50. ر. ک: طبری، ج۵، ص۱۷۶.
  51. بلاذری، انساب، ج۳، ص۲۱۲.
  52. ابن سعد، الطبقة الخامسه، ج۲، ص۱۸۶.
  53. ثقفی، ج۲، ص۶۰۸.
  54. بلاذری، انساب، ج۳، ص۲۱۲.
  55. ثقفی، ج۲، ص۶۰۸.
  56. ابن اعثم، ج۴، ص۲۳۴.
  57. ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۵، ص۱۵.
  58. ثقفی، ج۲، ص۶۱۰.
  59. ابن اعثم، ج۴، ص۲۳۵.
  60. ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۶، ص۲۸۵.
  61. یعقوبی، ج۲، ص۱۹۹.
  62. ثقفی، ج۲، ص۶۱۷.
  63. ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۵، ص۱۶.
  64. ابن عبدالبر، ج۱، ص۲۴۳؛ ذهبی، سیر أعلام، ج۳، ص۴۱۰.
  65. ثقفی، ج۲، ص۶۲۱.
  66. ثقفی، ج۲، ص۶۲۰-۶۱۹.
  67. ابن اعثم، ج۴، ص۲۳۶.
  68. ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۶، ص۲۸۶.
  69. ابن حبیب، المنمق، ص۲۴۰؛ بلاذری، أنساب، ج۳، ص۲۱۴؛ طبری، ج۵، ص۱۴۰؛ ابن ابی الحدید، ج۱، ص۳۴۰.
  70. ابن طیفور، ص۲۰۲؛ مبرد، ج۴، ص۳۰۲؛ ثقفی، ج۲، ص۶۱۳؛ ابن قتیبه، ص۱۲۲.
  71. ابن بونس، ج۱، ص۶۴؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۶، ص۲۹۱.
  72. ثقفی، ج۲، ص۶۲۹.
  73. ابن اعثم، ج۴، ص۲۳۶.
  74. ثقفی، ج۲، ص۶۲۳؛ یعقوبی، ج۲، ص۱۹۸؛ مفید، ج۱، ص۲۷۲؛ سید رضی، ج۱، ص۶۶-۶۴.
  75. یعقوبی، ج۲، ص۱۹۸.
  76. ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۶، ص۲۹۲؛ مسعودی، ج۳، ص۱۶۳؛ مفید، ج۱، ص۳۲۱.
  77. ثقفی، ج۲، ص۶۳۹؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۶، ص۲۸۶.
  78. ابن اعثمم، ج۴، ص۲۳۸.
  79. بلاذری، انساب، ج۳، ص۲۸۴.
  80. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل، ص۴۲.
  81. (ثقفی، یکی از صحابه معروف، ر. ک: مدخل ابوبکره ثقفی)
  82. بلاذری، انساب، ج۲، ص۱۳۶.
  83. طبری، ج۵، ص۱۶۸.
  84. یعقوبی، ج۲، ص۲۳۹؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۴، ص۱۱.
  85. طبری، ج۵، ص۲۱۲.
  86. طبری، ج۵، ص۲۳۴.
  87. ابن عبد الحکم. ص۳۴۵.
  88. طبری، ج۵، ص۲۵۳.
  89. طبری، ج۵، ص۲۸۷.
  90. خلیفة بن خیاط، طبقات، ص۵۵۰: ثقفی، ج۲، ص۶۴۰.
  91. ابن یونس، ج۱، ص۶۳.
  92. بلاذری، انساب، ج۱۱، ص۲۸؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۶، ص۲۹۲؛ مفید، ج۱، ص۳۲۱.
  93. ابن حزم، أسماء الصحابة الرواة، ص۲۳۶.
  94. ابوداوود، سنن، ج۲، ص۲۴۰؛ ترمذی، ج۳، ص۵؛ نسائی، ج۴، ص۳۴۹؛ طبرانی، ج۲، ص۳۳.
  95. احمد بن حنبل، ج۴، ص۱۸۱؛ ابن حبان، صحیح، ج۳، ص۲۲۹؛ ابن ابی عاصم، ج۲، ص۱۴۰؛ حاکم نیشابوری، ج۳، ص۵۹۱.
  96. ابونعیم، ج۱، ص۴۱۳؛ ابن عبدالبر، ج۱، ص۲۴۶.
  97. ابن عبد الحکم، ص۴۳۷.
  98. ابن سعد، ج۷، ص۲۸۷؛ بلاذری، انساب، ج۱۱، ص۲۷؛ ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۳۶.
  99. خلافت، ص۶۵_۸۶.
  100. ذهبی، سیر أعلام، ج۳، ص۴۱۱.
  101. ابن ابی عاصم، ج۲، ص۱۳۹.
  102. مسعودی، ج۳، ص۱۶۳.
  103. مرادی‌نسب و قلیچ، مقاله «بسر بن ابی ارطاة»، دانشنامه سیره نبوی ج۲، ص:۲۲۷-۲۲۹.