بسر بن ابی‌ارطأه در نهج البلاغه

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

بسر بن ابی‌ارطأه از اصحاب رسول خدا بود و ظاهراً از آن حضرت، حدیث هم نقل کرده است[۱] بسر یکی از فرماندهان لشکر معاویه و یزید و مردی فوق‌العاده سنگدل و جلاد بود. او پس از پایان ماجرای حکمیّت، پیوسته در قلمرو حکومت علی (ع) به فتنه و غارتگری و کشتار می‌پرداخت و به کاروان حجّاج حمله می‌کرد و هرجا به شیعیان علی (ع) دست می‌یافت آنان را می‌کشت.

معاویه او را با پنج هزار لشکر به سوی حجاز روانه ساخت، او خون‌های زیادی ریخت و مردم را مجبور به بیعت با معاویه نمود، معاویه به او دستور داد هر کس را تحت اطاعت امام (ع) بیابد او را به قتل برساند و نیز او را فرمان داده بود به یمن حمله کند و آن را از دست «عبیدالله بن عباس» و «سعید بن نمران» بگیرد. بسر مدینه و مکه را غارت کرد و کشتار عجیبی نمود، حتی از کشتن اطفال نیز خودداری نکرد[۲][۳]

امام علی (ع) و بُسر

بُسر به مدینه حمله کرد و عدّه‌ای را کشت. از سوی معاویه مأموریت داشت با سپاه چند هزار نفری خود به مکه، مدینه، یمن و مناطق دیگر حمله کند و رعب و وحشت بیافریند و به نقل تواریخ در این رفت‌وبرگشت، ۳۰ هزار نفر را کشت و عده‌ای را در آتش سوزاند[۴].

بسر بن ابی ارطاة در زمان خلافت امام علی (ع) به معاویه پیوست و یکی از کارگزاران مهم او به حساب می‌آمد. در جنگ صفین نیز از معتمدان معاویه بود و نقش مهمی در جنگ ایفا کرد. او از جمله سرداران معاویه بود که آب بر یاران امام بستند. در جنگ صفین از مواجهه با امام می‌ترسید، اما وقتی با تحریک معاویه با امام رو‌به‌رو شد، امام با اولین ضربه نیزه او را مغلوب کرد. بسر حیله‌ای همانند عمروعاص به‌کار برد و جان خویش را نجات داد[۵].

پس از جنگ صفین و تصمیم معاویه به از بین بردن امنیت در بلاد مسلمین، بسر با سپاهی راهی حجاز و یمن شد تا مردم را به سمت معاویه متمایل گرداند و هرکه را در اطاعت امام علی (ع) باشد به قتل برساند. وی در راه خود به یمن دو فرزند عبیدالله بن عباس کارگزار امام در یمن را به طرز فجیعی کشت و تا آنجا که می‌توانست به قتل و غارت و ارعاب مردمان پرداخت. امام علی (ع) وقتی کوتاهی مردم را در دفاع از حکومت حق مشاهده کرد، گله‌مند بر فراز منبر آمد و فرمود: "به من خبر رسیده که بُسر بن أَرطاة بر یمن دست یافته است. به خدا سوگند، می‌بینم که آنان با هماهنگی و وحدت کلمه بر شما غالب آیند با اینکه بر باطل‌اند و شمایان در راه حقّتان پراکنده و پریشانید. شما امام بر حقّ خود را نافرمانی کنید و آنان از سردمدار غاصب و باطل خویش فرمان برند. آنان بر سرپیمان امیرشان باشند و شمایان خیانت ورزید. آنان در جامعه قانونمند باشند و شما فاسد و قانون‌شکن. تا آنجا که اگر قدحی را به شما سپارم ترسم در آن خیانت کنید و بند آن را بدزدید"[۶]. سرانجام به فرمان امام، جاریة بن قدامه سعدی، فتنه بسر را فرو نشاند[۷].

امام درباره بسر چنین فرمود: "بار خدایا بسر دینش را به دنیا فروخته و احترام احکام را هتک کرده است، اطاعت از یک انسان فاجر و نابکار را بر دستورات تو مقدم داشته، خدایا! تا عقلش را نگیری مرگش را مرسان و رحمتت را هیچ‌گاه شامل حال او مگردان، بارالها بسر و عمرو و معاویه را لعنت کن و غضبت را شامل حال آنان گردان و عذاب را بر آنها فرو فرست..."[۸]

چیزی نگذشت «بسر» دیوانه شد و هذیان می‌‌گفت، داد می‌زد و می‌‌گفت: شمشیر بدهید تا بکشم، شمشیر از چوب به دستش دادند و مشک باد کرده‌ای را در اختیارش گذاشتند، با آن شمشیر آنقدر می‌زد تا بیهوش می‌‌شد این وضع تا هنگام مرگش ادامه داشت[۹].

پس از صلح امام حسن (ع) روزی عبیدالله ابن عباس و بسر نزد معاویه بودند، ابن عباس به معاویه گفت: تو این مرد لعین و پست را دستور دادی فرزندان مرا بکشد؟ معاویه گفت: نه، بسر عصبانی شد، شمشیر خود را زمین زد و گفت: ای معاویه شمشیرت را بگیر! تو آن را به من دادی و امر کردی که مردم را بکشم من آنچه را که تو می‌خواستی انجام دادم و حالا تو می‌گوئی من دستور ندادم! معاویه گفت: تو مردی ضعیف هستی شمشیرت را بگیر! جلو کسی انداختی که دیروز فرزندانش را کشته‌ای؟! عبیدالله گفت: معاویه خیال می‌کنی من بسر را به جای یکی از فرزندانم خواهم کشت! او پست‌تر و حقیرتر از این است، من اگر بخواهم خون‌بهای فرزندانم را بگیرم می‌بایست یزید و عبدالله فرزندان تو را به قتل برسانم[۱۰][۱۱]

منابع

پانویس

  1. الاصابه، ج۱، ص۱۵۲-۱۵۳.
  2. الکامل، ج۳، ص۱۵۴؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۷۳؛ مروج الذهب، ج۳، ص۶۶.
  3. الهامی، داوود، صحابه از دیدگاه نهج البلاغه، ص۱۶۵-۱۶۶؛ دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۱۶۶.
  4. الغارات، ج ۲ ص ۶۳۹، شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج ۲ ص ۱۷
  5. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۱۶۶.
  6. «"أُنْبِئْتُ بُسْراً قَدِ اطَّلَعَ الْيَمَنَ، وَ إِنِّي وَ اللَّهِ لَأَظُنُّ أَنَّ هَؤُلَاءِ الْقَوْمَ سَيُدَالُونَ مِنْكُمْ، بِاجْتِمَاعِهِمْ عَلَى بَاطِلِهِمْ وَ تَفَرُّقِكُمْ عَنْ حَقِّكُمْ، وَ بِمَعْصِيَتِكُمْ إِمَامَكُمْ فِي الْحَقِّ وَ طَاعَتِهِمْ إِمَامَهُمْ فِي الْبَاطِلِ، وَ بِأَدَائِهِمُ الْأَمَانَةَ إِلَى صَاحِبِهِمْ وَ خِيَانَتِكُمْ، وَ بِصَلَاحِهِمْ فِي بِلَادِهِمْ وَ فَسَادِكُمْ، فَلَوِ ائْتَمَنْتُ أَحَدَكُمْ عَلَى قَعْبٍ لَخَشِيتُ أَنْ يَذْهَبَ بِعِلَاقَتِهِ"»؛ نهج البلاغه، خطبه ۲۵.
  7. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۱۶۶.
  8. «اَللَّهُمَّ إِنَّ بُسْراً بَاعَ دِينَهُ بِالدُّنْيَا، وَ اِنْتَهَكَ مَحَارِمَكَ، وَ كَانَتْ طَاعَةُ مَخْلُوقٍ فَاجِرٍ، آثَرَ عِنْدَهُ مِنْ طَاعَتِكَ، اَللَّهُمَّ فَلاَ تُمِتْهُ حَتَّى تَسْلُبَهُ عَقْلَهُ، وَ لاَ تُوجِبْ لَهُ رَحْمَتَكَ، وَ لاَ سَاعَةً مِنَ اَلنَّهَارِ. اَللَّهُمَّ اِلْعَنْ بُسْراً وَ عَمْراً وَ مُعَاوِيَةَ، وَ لْيَحُلَّ عَلَيْهِمْ غَضَبُكَ، وَ لْتَنْزِلْ بِهِمْ نَقِمَتُكَ»؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۱۸.
  9. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۱۸.
  10. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۱۷-۱۸.
  11. الهامی، داوود، صحابه از دیدگاه نهج البلاغه، ص۱۶۵-۱۶۶؛ دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۱۶۶.