سعید بن عامر بن حذیم
- این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
مقدمه
وی از طرف مادرش، به عبدمناف، جد پیامبر(ص) میرسد. سعید فرزندی نداشته و از این رو، نسلی از او باقی نمانده است. او پیش از جنگ خیبر مسلمان شد، به مدینه هجرت کرد و همراه رسول خدا(ص) در جنگ خیبر و جنگهای پس از آن شرکت کرد. او در زمان عمر، مدتی حاکم شهر حمص و مناطق اطراف آن بود و با کفایت آن منطقه را مدیریت کرد[۱]. مردی پرهیزگار و فاضل بود و تا زمان مرگش حکومت حمص را بر عهده داشت. سن او در این زمان چهل سال بود[۲].[۳]
نقش سعید در فتح شام
در جریان فتح سرزمین شام در زمان عمر که تا آن زمان تحت نفوذ رومیان بود، عمر با اصحاب پیامبر از جمله سعید بن عامر و دیگران مشورت کرد و نظر آنان را جویا شد. هر کدام نظری دادند. سپس از امام علی(ع) نظرخواهی کرد زیرا نمیخواست ایشان را بر دیگران مقدم کند و نظر آن حضرت را فصل الخطاب نظرها قرار دهد. امام علی(ع) فرمود: "بارها از پیامبر(ص) شنیدهام که دین اسلام بر جمله ادیان غالب باشد تا روز قیامت". عمر خوشحال شد و رو به حاضران کرد و گفت: ای مسلمانان، این مرد وارث علم پیامبر(ص) است، هر کس به صدق گفتار او ایمان ندارد، بی تردید منافق است!" عمر، سپاهی بزرگ را به فرماندهی أبو عبیده به سوی شام روانه کرد و آنها وارد وادی القری شدند. آنها منزل به منزل به سوی زمین شام نزدیک میشدند. أبوعبیده به عمر نامه نوشت که نیروهای رومیان زیاد است و نیاز به کمک داریم. عمر در چند مرحله برای یاری ابوعبیده کمک فرستاد و ابتدا هاشم بن عتبه را با سه هزار سوار فرستاد. در همین روزها، سعید بن عامر بن حذیم، به نزد عمر آمد و گفت: "ای خلیفه! من برای رفتن به جنگ آمادگی دارم؛ اگر تعدادی نیرو در اختیارم بگذاری، به کمک ابوعبیده خواهم رفت". عمر از پیشنهاد سعید بن عامر خوشحال شد و او را به فرماندهی دو هزار نفر منصوب کرد و به جبهه شام فرستاد. یکی از افراد شرکت کننده در این اعزام، بلال بود.
وقتی که سعید بن عامر با سپاه تحت امر خود به أبو عبیده ملحق شد، ابوعبیده مطابق دستوری که داده بود، هر وقت جماعتی از مسلمانان به او ملحق میشدند، آنها را پی در پی به شام میفرستاد تا رومیها از زیادی نیروهای مسلمانان به هراس بیفتند، سعید و همراهانش را نیز در معرض دید رومیان گذاشت و آنها از کثرت نیروهای مسلمانان اندیشناک میشدند[۴]. در این جنگ، ابوعبیده، جناح چپ سپاه را به سعید بن عامر با سه هزار نیروی جنگی سپرد و در نهایت، این جنگ به فتح این منطقه منجر شد[۵].[۶]
سعید و ماجرای عجیب او
زمانی که سعید بن عامر از طرف عمر حاکم بخشی از منطقه شام به نام حمص بود، پس از چندی مردم آن دیار به نزد عمر آمدند و گفتند: این مردی که تو حاکم ما کردهای، در مجالس عمومی همان طور که نشسته ناگهان غش میکند و به زمین میافتد. در یکی از سفرهائی که سعید به مدینه آمد، عمر، این مطلب را از او پرسید. سعید گفت: "ای عمر! من مرض و کسالتی ندارم، ولی جزء کسانی بودم که هنگامی که بیب را در مکه میکشتند آن صحنه را تماشا میکردم و نفرین او را شنیدم؛ هرگاه آن منظره و آن کلماتی را که محبیب گفت، به یاد میآورم، به این حال دچار میشوم"[۷].[۸]
سعید؛ حاکم فقیر
در زمانی که سعید بن عامر فرماندار شهر حمص بود، عمر به آن شهر سفر کرد و دستور داد که اسامی فقرای آن منطقه را به او بدهند. وقتی اسامی را آوردند، نام سعید بن عامر نیز جزو اسامی فقیران بود. عمر پرسید: این سعید بن عامر کیست؟ گفتند: حاکم این منطقه است! عمر گفت: "مگر حاکم شما فقیر است؟" گفتند: آری! عمر تعجب کرد و گفت: "چرا باید حاکم شما فقیر باشد؟ پس حقوقی که از بیت المال میگیرد، چه میشود؟" گفتند: همه را در راه خدا میبخشد و چیزی برای خود نگه نمیدارد. عمر متأثر شد و لحظاتی به فکر فرو رفت و گریست. سپس هزار دینار در پارچه ای پیچید و برای سعید بن عامر فرستاد و گفت: "سلامم را به او برسانید و بگویید این هدیه عمر به شماست. با این پول مشکلات زندگی ات را برطرف کن".
وقتی فرستاده عمر آن بسته را به سعید داد، ناراحت شد و آیة استرجاع بر زبان جاری کرد. همسرش که شاهد این ماجرا بود، پرسید: چه شده است که این گونه ناراحت شدهای؟ آیا عمر چیزی به تو گفته و توهین کرده است؟ سعید گفت: "کاش توهین میکرد؟ این کارش بدتر است". همسرش پرسید: مگر چه شده است؟ سعید گفت: "دنیا بر من هجوم آورد؛ فتنه دامن گیر من شد". همسرش گفت: "این که مشکل نیست، همان گونه که با اموال دیگر عمل میکردی، با این هم همان گونه رفتار کن". سعید به همسرش گفت که پارچه ای بیاورد و سپس آن سکهها را در چند بسته کوچکتر تقسیم کرد و آنها را در کیسهای گذاشت و پس تا صبح به عبادت و تضرع پرداخت. صبح که شد، یکی از افرادش را صدا زد و به او دستور داد که این کیسههای پول را بین سربازان تقسیم کند. همسرش گفت: "کاش مقداری از آنها را برای مخارج زندگی نگه میداشتی!" سعید گفت: "خودم از پیامبر(ص) شنیدم که میفرمود: "اگر حوریه ای از بهشت در دنیا ظاهر شود، تمام دنیا را بوی مشک و عطر بهشتی فرا میگیرد و من نمیخواهم که از این نعمت عظیم بهشتی بی نصیب باشم"[۹].[۱۰]
محبوبیت سعید
یک روز: عمر به سعید بن عامر گفت: "شنیدهام مردم تو را خیلی دوست دارند؟". سعید گفت: "علتش این است که من در کارها انها را یاری میکنم و با آنها دوستی میکنم و با همه مردم معاشرت دارم". عمر گفت: "این ده هزار دینار را بگیر و برای زندگی خود هزینه کن". سعید گفت: "این مبلغ را برای افرادی که از من محتاج ترند، هزینه خواهم کرد. از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: فقیران مسلمان در روز قیامت با سرعت به سوی بهشت میروند. به آنها گفته میشود: توقف کنید! جواب میدهند: به خدا قسم! ما چیزی نداشتیم که توقف کنیم و حساب پس بدهیم. خداوند میفرماید: "این بندگان من راست میگویند. و آنها هفتاد سال زودتر از مردم دیگر به بهشت وارد میشوند"[۱۱].[۱۲]
نصیحت سعید به عمر
سعید نامهای به عمر نوشت و به او این گونه توصیه کرد: "نرم خویی و نصیحت در هنگام ارتباط با مردم، بهتر از درشت خویی و تندی است! من به بعضی از کارهایت اعتراض دارم و میترسم که بمیرم و نتوانم اعتراضم را بیان کنم. من خطایی از تو دیدهام که اکنون آن را یادآور میشوم. تو افرادی را علیه دامادت، قدامه، به شهادت دروغ واداشتی؛ در صورتی که حاکم نباید با مردم و به خصوص با خویشاوندش دشمنی کند؛ زیرا مردم خیال میکنند که تو از مقام خود سوء استفاده میکنی. ای عمر! استغفار کن! هنگامی که سخن میگویی، خدا را در نظر داشته باش. هنگامی که دست به کاری میزنی، خدا را در نظر داشته باش! به درستی که هرگز نمیتوانی خدا را فریب بدهی و بدان که خداوند، جز کار خالص را نمیپذیرد".
وقتی عمر این نامه را خواند، متأثر شد و نصایح سعید را پذیرفت و گریست و گفت: خدا تو را رحمت کند که با دلی پاک، نصیحت میکنی و از هیچ شماتتگری نمیترسی".
هم چنین زمانی که سعید عازم محل مأموریت خود در شهر حمص بود، این گونه عمر را نصیحت کرد: "ای عمر! تو را به رعایت تقوای الهی سفارش میکنم و این که از خدا بترسی و با مردم نیکو رفتار باشی. و هر آنچه و نزدیک را برای، میپسندی برای دیگر مسلمانان هم بپسندی و درباره افراد دور و نزدیک، یکسان قضاوت کنی و در یک مسأله دو گونه قضاوت مکن". عمر گفت: "ای سعید! چه کسی میتواند این گونه باشد؟" سعید گفت: "هر کس که مسئول رهبری این امت شده است. بر تو واجب است که این گونه باشی". عمر گفت: "خداوند پاداش نیکو به تو عنایت کند"[۱۳].[۱۴]
پاسخ سعید به سؤالات مردم
در یکی از بازدیدهای دوره ای عمر از شهر حمص، در زمان فرمانداری سعید، عمر مردم حمص را بدون حضور سعید جمع کرد و از مردم درباره او نظرخواهی کرد. لازم به ذکر است که به شهر حمص، در آن زمان کوفه کوچک گفته میشد؛ زیرا مردم آن سامان مثل مردم کوفه، زیاد از حاکمان خود شکایت میکردند.
عمر در اجتماع مردم شهر حمص سخنرانی کرده و بعد از آن به سخنان آنها درباره شیوه مدیریت سعید گوش داد. یکی از اهالی حمص گفت: "این حاکم از خانه خود خارج نمیشود، مگر این که خورشید به نزدیک وسط آسمان رسیده باشد و کارهای مردم معطل میماند". نفر دیگری گفت: "در شب کسی را به حضور نمیپذیرد". فردی دیگر از گوشه مجلس با صدای بلند گفت: "حاکم شهر ما در ماه یک روز را اصلا از خانه خود بیرون نمیآید و ما نمیدانیم که به چه کسی باید مراجعه کنیم". عمر سخنان مردم را شنید و آنگاه به سعید گفت که به نزد آنان بیاید و به سؤالات مردم پاسخ دهد. سعید در نزد مردم و عمر حاضر شد و این گونه جواب داد: "اما درباره این که من دیر از خانه بیرون میآیم، هر چند صحبت درباره آن برایم سخت است، اما میگویم؛ که ما در خانه خدمتکار نداریم و من صبحگاهان آرد را خمیر میکنم و منتظر مینشینم تا برای پختن آماده شود و بعد از تهیه نان و خوردن غذا و گرفتن وضو بیرون میآیم. اما درباره این که شبها، کسی را به حضور نمیپذیرم، باید بگویم که من روزهای خود را به مردم و شب را برای خدا اختصاص دادهام؛ بنابراین نمیتوانم وقت مربوط به خدا را به بندگانش بدهم: درباره این که چرا در ماه یک روز اصلا از خانه بیرون نمیآیم، باید بگویم، همان طور که قبلا گفتم، من خدمت گزاری در خانه ندارم و لباس هایم را در آن روز میشویم و چون لباس اضافه ای هم ندارم، از این رو نمیتوانم از خانه خارج شوم تا لباس هایم خشک شود. مردم با دلایل منطقی سعید، قانع شدند و جایگاه او نزد آنان افزایش هم یافت[۱۵].[۱۶]
سرانجام سعید
سعید در چهل سالگی و در سال بیستم هجری در قیساریه شام وفات کرد[۱۷].[۱۸]
منابع
جستارهای وابسته
پانویس
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۴، ص۲۴۴-۲۴۵.
- ↑ الکامل، ابن اثیر (ترجمه: حالت ۔ خلیلی)، ج۸، ص۴۲۰.
- ↑ کاظمی، محمد ایوب، مقاله «سعید بن عامر بن حذیم»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵، ج۵، ص:۳۲۴.
- ↑ الفتوح، ابن اعثم (ترجمه: مستوفی هروی)، ص۶۲-۵۴.
- ↑ الفتوح، ابن اعثم (ترجمه: مستوفی هروی)، ص۱۴۰.
- ↑ کاظمی، محمد ایوب، مقاله «سعید بن عامر بن حذیم»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵، ج۵، ص:۳۲۴-۳۲۵.
- ↑ السیرة النبویه، ابن هشام (ترجمه: رسولی)، ج۲، ص۱۳۸.
- ↑ کاظمی، محمد ایوب، مقاله «سعید بن عامر بن حذیم»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵، ج۵، ص:۳۱۲-۳۱۳.
- ↑ «لو اطلعت امرأة من نساء الجنة إلی الأرض لملأت الأرض من ریح المسک»؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۲، ص۲۴۲.
- ↑ کاظمی، محمد ایوب، مقاله «سعید بن عامر بن حذیم»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵، ج۵، ص:۳۲۶-۳۲۷.
- ↑ «يجيء فقراء المسلمين يزفون، فيقال لهم: قفوا في الحساب، فيقولون: والله ما كان لنا شيء نحاسب عليه، فيقول الله: صدق عبادي، فيدخلون الجنة قبل الناس بسبعين عاما»؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۹۳.
- ↑ کاظمی، محمد ایوب، مقاله «سعید بن عامر بن حذیم»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵، ج۵، ص:۳۲۷.
- ↑ أنساب الاشراف، بلاذری، ج۱۰، ص۲۶۶.
- ↑ کاظمی، محمد ایوب، مقاله «سعید بن عامر بن حذیم»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵، ج۵، ص:۳۲۷-۳۲۸.
- ↑ المنتظم، ابن جوزی، ج۴، ص۳۰۲-۳۰۳.
- ↑ کاظمی، محمد ایوب، مقاله «سعید بن عامر بن حذیم»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵، ج۵، ص:۳۲۸-۳۲۹.
- ↑ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۲، ص۲۴۲.
- ↑ کاظمی، محمد ایوب، مقاله «سعید بن عامر بن حذیم»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵، ج۵، ص:۳۲۹.