اصحاب کهف در قرآن

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Msadeq (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۷ فوریهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۳:۳۰ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
متن این جستار آزمایشی و غیرنهایی است. برای اطلاع از اهداف و چشم انداز این دانشنامه به صفحه آشنایی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت مراجعه کنید.
اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث اصحاب کهف است. "اصحاب کهف" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل اصحاب کهف (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

مقدمه

"اصحاب" جمع "صاحب" (اسم فاعل) از ماده "ص ـ ح ـ ب" و معنای مصدری آن همراهی کردن است و صاحب کسی یا چیزی است که ملازم و همراه کس یا چیز دیگر باشد. [۱] این ملازمت و همراهی باید عرفا فراوان باشد. [۲] "کهف" به معنای شکاف در دل کوه (غار) است؛ امّا برخی لغت دانان [۳] "کهف" را بزرگ‌تر از "غار" دانسته‌اند. اصحاب کهف به معنای "یاران و ملازمان غار" است.

قرآن کریم در آیات ﴿أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ كَانُوا مِنْ آيَاتِنَا عَجَبًا إِذْ أَوَى الْفِتْيَةُ إِلَى الْكَهْفِ فَقَالُوا رَبَّنَا آتِنَا مِن لَّدُنكَ رَحْمَةً وَهَيِّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَدًا فَضَرَبْنَا عَلَى آذَانِهِمْ فِي الْكَهْفِ سِنِينَ عَدَدًا ثُمَّ بَعَثْنَاهُمْ لِنَعْلَمَ أَيُّ الْحِزْبَيْنِ أَحْصَى لِمَا لَبِثُوا أَمَدًا نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُم بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَاهُمْ هُدًى وَرَبَطْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ إِذْ قَامُوا فَقَالُوا رَبُّنَا رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ لَن نَّدْعُوَ مِن دُونِهِ إِلَهًا لَقَدْ قُلْنَا إِذًا شَطَطًا هَؤُلاء قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً لَّوْلا يَأْتُونَ عَلَيْهِم بِسُلْطَانٍ بَيِّنٍ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا وَإِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْكَهْفِ يَنشُرْ لَكُمْ رَبُّكُم مِّن رَّحْمَتِه ويُهَيِّئْ لَكُم مِّنْ أَمْرِكُم مِّرْفَقًا وَتَرَى الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَت تَّزَاوَرُ عَن كَهْفِهِمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَإِذَا غَرَبَت تَّقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ وَهُمْ فِي فَجْوَةٍ مِّنْهُ ذَلِكَ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ مَن يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَمَن يُضْلِلْ فَلَن تَجِدَ لَهُ وَلِيًّا مُّرْشِدًا وَتَحْسَبُهُمْ أَيْقَاظًا وَهُمْ رُقُودٌ وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَذَاتَ الشِّمَالِ وَكَلْبُهُم بَاسِطٌ ذِرَاعَيْهِ بِالْوَصِيدِ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِرَارًا وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْبًا وَكَذَلِكَ بَعَثْنَاهُمْ لِيَتَسَاءَلُوا بَيْنَهُمْ قَالَ قَائِلٌ مِّنْهُمْ كَمْ لَبِثْتُمْ قَالُوا لَبِثْنَا يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قَالُوا رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَكُم بِوَرِقِكُمْ هَذِهِ إِلَى الْمَدِينَةِ فَلْيَنظُرْ أَيُّهَا أَزْكَى طَعَامًا فَلْيَأْتِكُم بِرِزْقٍ مِّنْهُ وَلْيَتَلَطَّفْ وَلا يُشْعِرَنَّ بِكُمْ أَحَدًا إِنَّهُمْ إِن يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ يَرْجُمُوكُمْ أَوْ يُعِيدُوكُمْ فِي مِلَّتِهِمْ وَلَن تُفْلِحُوا إِذًا أَبَدًا وَكَذَلِكَ أَعْثَرْنَا عَلَيْهِمْ لِيَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَأَنَّ السَّاعَةَ لا رَيْبَ فِيهَا إِذْ يَتَنَازَعُونَ بَيْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقَالُوا ابْنُوا عَلَيْهِم بُنْيَانًا رَّبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قَالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلَى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِم مَّسْجِدًا سَيَقُولُونَ ثَلاثَةٌ رَّابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ وَيَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْمًا بِالْغَيْبِ وَيَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ قُل رَّبِّي أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِم مَّا يَعْلَمُهُمْ إِلاَّ قَلِيلٌ فَلا تُمَارِ فِيهِمْ إِلاَّ مِرَاء ظَاهِرًا وَلا تَسْتَفْتِ فِيهِم مِّنْهُمْ أَحَدًا وَلا تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ إِنِّي فَاعِلٌ ذَلِكَ غَدًا إِلاَّ أَن يَشَاء اللَّهُ وَاذْكُر رَّبَّكَ إِذَا نَسِيتَ وَقُلْ عَسَى أَن يَهْدِيَنِ رَبِّي لِأَقْرَبَ مِنْ هَذَا رَشَدًا وَلَبِثُوا فِي كَهْفِهِمْ ثَلاثَ مِائَةٍ سِنِينَ وَازْدَادُوا تِسْعًا قُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثُوا لَهُ غَيْبُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ أَبْصِرْ بِهِ وَأَسْمِعْ مَا لَهُم مِّن دُونِهِ مِن وَلِيٍّ وَلا يُشْرِكُ فِي حُكْمِهِ أَحَدًا [۴] از جوانانی مؤمن نام می‌برد که از آیین بت پرستی دوران خویش بیزاری جستند و با مأوا گزیدن در غار، به رحمت الهی پناه برده و از درگاه او درخواست هدایت کردند. خداوند نیز آنان را به مدت ۳۰۹ سال به خوابی عمیق فرو برد و جایگاه امنی برایشان فراهم ساخت.

اصحاب کهف در منابع مسیحی

داستان اصحاب کهف از معدود داستانهایی است که بر خلاف بسیاری از داستانهای دیگرِ قرآن، در منابع یهودی به دلایلی از آن یاد نشده است؛[۵] امّا در منابع مسیحی ذکر شده است. ساختار داستان در منابع مسیحی همگونی خاصی با نقلهای اسلامی دارد و به "هفت خفتگان" و "هفت خفتگان شهر اِفِسوس" معروف است. [۶] گیبون، مورخ معروف انگلیسی، داستان اصحاب کهف را چنین نقل می‌کند: هنگامی که مسیحیان گرفتار ستمگریهای امپراتور دیکیوس (Decius) بودند، ۷ تن از جوانان اشراف زاده شهر "افسوس" (Ephesus) در غار وسیع و عمیقی در کوهی، در کنار شهر پنهان شدند. امپراتور ستمگر برای نابودی جوانان، فرمان داد دهانه غار را با ساختن تپه مستحکمی از سنگهای بزرگ و ضخیم ببندند. در این حال، جوانان به خوابی عمیق فرو رفتند. این خواب به‌گونه‌ای معجزه آسا ۱۸۷ سال به طول انجامید، بدون آنکه در این مدت به قوای حیاتی ایشان آسیبی برسد. پس از این مدت، بردگان "ادولیوس" (Adolius)، که وارث کوه مزبور بود، برای احداث ساختمان مجلل روستایی در آن محل، آن سنگهای ضخیم را برداشتند. با برداشتن سنگها، اشعه آفتاب به درون غار نفوذ کرد و عامل بیدار شدن جوانان خفته در غار گردید. آنان که می‌پنداشتند ساعاتی اندک در خواب بوده‌اند احساس گرسنگی کردند، ازاین‌رو بر آن شدند که یکی از آنان به‌طور مخفیانه و ناشناس به شهر بازگردد و غذایی فراهم آورد. آنان "جامبلیکوس" (Jamblichus) را برای این کار برگزیدند؛ امّا این جوان ـ اگر روا باشد که پس از این خوابِ دراز مدت، نام "جوان" بر وی اطلاق کنیم ـ نتوانست منظره شهر بومی خود را که پیش‌تر با آن آشنا بود، باز شناسد. هراس او هنگامی فزونی یافت که صلیب بزرگی را بر دروازه بزرگ شهر اِفِسوس مشاهده کرد. لباس شگفت‌آور و منفرد و لهجه قدیمی و متروک او نانوا را متحیر و سراسیمه کرد. هنگامی که جامبلیکوس پول * قدیمی رایج در دوران امپراتور دیکیوس را، به نانوا داد نانوا پنداشت که این جوان به گنجی دست یافته است، ازاین‌رو وی را نزد قاضی برد و در آنجا با تبادل پرسش و پاسخهایی، داستان حیرت‌انگیز و درنگ دراز مدت نزدیک به دو قرن آنان در غار روشن شد. در پی این رخداد، اسقف شهر اِفِسوس، کاهنان، حاکمان و مردم شهر و حتی خود امپراتور "شیودوسیوس" برای مشاهده غار مورد نظر شتافتند. پس از آنکه ۷ جوان، خود را به حاضران رسانیدند و ماجرای خود را برای ایشان بازگو کردند مرگ آنان فرا رسید و با کمال آرامش از دنیا رفتند. [۷]

پادشاه و عصر اصحاب کهف

در مورد پادشاه دوران اصحاب کهفاختلاف نظر است؛ امّا بیشتر مورخان پادشاه ظالمی را که اصحاب کهف از ستم وی به غار پناه برده‌اند "دقیانوس" دانسته‌اند؛ یعنی پادشاه و امپراتور روم که در تاریخ با نام "دکیوس" یا "دیکیانوس" شناخته می‌شود و بین سال‌های ۲۴۹ ـ ۲۵۱ میلادی حکومت داشته است؛ نیز پادشاه صالحی را که اصحاب کهف در دوران وی از خواب برخاستند "تیذوسیوس دوم" (تاودوسیوس و به نقلی ثیودوسیوس دوم) دانسته‌اند؛ امپراتوری که در تاریخ به "تیدوسیوس دوم" معروف بود، و بین سالهای ۴۰۸ ـ ۴۵۰ میلادی حکومت کرده است. [۸] منابع مسیحی نیز در این مورد با همین نقل هماهنگ است. [۹]

شمار و نام‌های اصحاب کهف

شمار اصحاب کهف، چنان که از عنوان داستان در منابع مسیحی، یعنی "هفت خفتگان" پیداست، ۷ نفر است. برخی نیز آنان را ۵ تن و برخی نیز ۱۳ تن نقل کرده‌اند. [۱۰] نام‌های اصحاب کهف، طبیعتاً، نامهایی یونانی است، زیرا اِفِسوس، از شهرهای یونان است. این نام‌ها عبارت است از: مکسملینا، یلمیخا، دیمومدس (دیموس)، امبلیکوس، مرطونس، بیرونس، کشطونس. [۱۱] روشن است که این نامها با ورود به نوشتارهای اسلامی و عربی دستخوش تغییراتی شده است، چنان که طبری نامهای ایشان را این گونه نقل کرده است: مکسلمینا، محسلمینا، یملیخا، مرطونس، کسطونس، ویبورس، ویکرنوس، یطبیونس و قالوش. [۱۲] خود وی نیز بر اساس روایتی دیگر نامهای دیگری را با اندکی تفاوت ذکر می‌کند. [۱۳] قرآن مجید هیچ‌گونه تصریحی درباره شمار اصحاب کهف ندارد و تنها بیان می‌کند که مردم در عدد اصحاب کهفاختلاف نظر داشته‌اند؛ برخی ایشان را با سگ همراهشان ۴ تن و برخی ۶ تن و برخی ۸ تن دانسته‌اند: ﴿سَيَقُولُونَ ثَلَاثَةٌ رَابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ وَيَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْمًا بِالْغَيْبِ وَيَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ قُلْ رَبِّي أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِمْ مَا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِيلٌ فَلَا تُمَارِ فِيهِمْ إِلَّا مِرَاءً ظَاهِرًا وَلَا تَسْتَفْتِ فِيهِمْ مِنْهُمْ أَحَدًا[۱۴] و چون ﴿رَجْمًا بِالْغَيْبِ را که اشاره به بی‌دلیل بودن سخن مردم است پس از دو قول اول ذکر کرده و قول سوم را بدون چنین تعبیری آورده، برخی نتیجه گرفته‌اند که قرآن نظر سوم را تأیید می‌کند،[۱۵] به هر روی، قرآن شمار کسانی را که از عدد اصحاب کهف آگاه بودند اندک می‌داند: ﴿قُلْ رَبِّي أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِمْ مَا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِيلٌ ، ازاین‌رو به رسول خدا(ص) دستور می‌دهد که جز به نحو مستدل با ایشان در این مورد به گفت‌وگو نپردازد: ﴿فَلَا تُمَارِ فِيهِمْ إِلَّا مِرَاءً ظَاهِرًا ؛ ﴿مِرَاءً ظَاهِرًا به معنای بحث غالب و مسلط است؛ بدین معنا که با آنان چنان با استدلال سخن بگو که گفتار تو بر نظر آنان غالب و مسلط گردد. احتمال دیگر این است که با آنان در خلوت بحث و گفت‌وگو نکن، زیرا گفتار تو را تحریف می‌کنند، بلکه آشکارا و در حضور مردم گفت‌وگو کن تا نتوانند حقیقت امر را تحریف کنند [۱۶] و چون خداوند خود از همه آگاه‌تر است: ﴿رَبِّي أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِمْ دیگر از هیچ کس درباره اصحاب کهف سؤال مکن: ﴿وَلَا تَسْتَفْتِ فِيهِمْ مِنْهُمْ أَحَدًا، زیرا علم خداوند تو را از هر چیز بی‌نیاز می‌کند. [۱۷]

مکان غار اصحاب کهف

درباره مکانِ غار اصحاب کهف دیدگاههای متفاوتی وجود دارد:

  1. حادثه مزبور در شهر "اِفِسوس" واقع شده و غار مزبور نیز در همان جا قرار دارد و افسوس (افسیس) از شهرهای معروف آسیای صغیر (ترکیه کنونی و قسمتی از روم شرقی قدیم) است. ویرانه‌های این شهر هم اکنون در ۷۳ کیلومتری شهرِ "ازمیر" ترکیه به چشم می‌خورد و در کنار قریه "ایاصولوک" در کوه "ینایرداغ" هم اکنون غاری بسیار وسیع دیده می‌شود که فاصله چندانی با افسوس ندارد و آثار صدها قبر در آن وجود دارد. ورودی این غار در سمت شمال شرقی بوده و هیچ اثری از مسجد، صومعه یا کنیسه در آن به چشم نمی‌خورد. به عقیده بسیاری، غار مورد اشاره در داستان، همین غار است.[۱۸] این قول، با نقلهای مسیحی سازگار است. [۱۹]
  2. غار مزبور در نزدیکی پایتخت اردن، یعنی شهر عمان و در نزدیکی روستای "رجیب" واقع است. بر بالای این غار صومعه‌ای دیده می‌شود که براساس پاره‌ای از قراین، مربوط به قرن پنجم میلادی است و پس از آنکه مسلمانان آنجا را فتح کردند، به مسجد تبدیل شد[۲۰]. اطراف این غار از دو سمت شرقی و غربی باز است و آفتاب بر آن می‌تابد و ورودی غار در سمت جنوب قرار دارد و در داخل غار ۷ یا ۸ قبر به چشم می‌خورد. در سال ۱۹۶۳ میلادی هیئتی اکتشافی از اردن با حفّاری به کشف این غار متروک نایل شد.[۲۱]
  3. غار اصحاب کهف در بتراء از شهرهای فلسطین است[۲۲]
  4. در کوه قاسیون نزدیک دمشق سوریه واقع است. [۲۳]
  5. در شبه جزیره اسکاندیناوی، در اروپای شمالی قرار دارد. [۲۴]
  6. در نزدیکی شهر نخجوان در کشور قفقاز واقع است.[۲۵]

علامه طباطبایی بنا به دلایلی دیدگاه اول را، به‌رغم شهرتش، مردود می‌داند؛ از جمله آنکه از آیه ﴿وَتَرَى الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَتْ تَزَاوَرُ عَنْ كَهْفِهِمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَإِذَا غَرَبَتْ تَقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ وَهُمْ فِي فَجْوَةٍ مِنْهُ ذَلِكَ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَمَنْ يُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِيًّا مُرْشِدًا[۲۶] برمی‌آید که نور خورشید به هنگام طلوع بر سمت راست غار و هنگام غروب بر سمت چپ آن می‌تابیده است، بنابراین باید ورودی غار در سمت جنوب باشد، درحالی‌که دَرِ ورودی غار موجود در شهر اِفِسوس به سمت شمال شرقی است؛ همچنین مضمون آیه ﴿وَكَذَلِكَ أَعْثَرْنَا عَلَيْهِمْ لِيَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَأَنَّ السَّاعَةَ لَا رَيْبَ فِيهَا إِذْ يَتَنَازَعُونَ بَيْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقَالُوا ابْنُوا عَلَيْهِمْ بُنْيَانًا رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قَالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلَى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِدًا[۲۷] این است که در آن غار یا پیرامون آن، مسجد و عبادتگاهی بنا کردند، درحالی‌که در غار اِفِسوس اثری از مسجد یا صومعه یا عبادتگاه دیگر به چشم نمی‌خورد. البته در سه کیلومتری آن کنیسه‌ای وجود دارد که به هیچ وجه با غار مزبور ارتباطی ندارد،[۲۸] بنابراین از میان چند دیدگاه یاد شده، دیدگاه دوم با ویژگی‌های ذکر شده در آیات قرآن سازگار است و برخی روایات نیز آن را تأیید می‌کند.[۲۹]

اصحاب کهف در روایات اسلامی

روایات اسلامی معمولاً اصحاب کهف را همانند روایات مسیحی، جوانانی اشراف زاده دانسته که در عید بزرگی با مرکبهای خود به بیرون شهر رفتند و بتهایی را که می‌پرستیدند به همراه خود بردند. خداوند در دلهایشان نور ایمان برافروخت و آنان به خداوند یکتا ایمان آوردند و هر چند در آغاز، ایمان خود را از یکدیگر پوشیده می‌داشتند؛ امّا به تدریج ایمان خود را به یکدیگر اظهار کردند. [۳۰] بر پایه برخی روایات با اینکه پادشاه جبار و بت پرست عصر، همه کسانی را که از پرستش بتها سرباز می‌زدند می‌کشت؛ ولی به اصحاب کهف مدتی مهلت داد تا از ایمان خود بازگردند. آنان از این فرصت استفاده کرده و به غار پناه بردند. [۳۱] برخی دیگر از روایات، آنان را امین و رازدار پادشاه عصر خود قلمداد کرده که هدایت یافته و به غار پناه بردند. [۳۲] روایتی از وهب بن منبه، ماجرای ایمان آوردن اصحاب کهف را کاملاً متفاوت و مربوط به گرویدن جوانان شهر اِفسوس به یکی از حواریان حضرت عیسی دانسته است. براساس این روایت، یکی از حواریان حضرت عیسی(ع) بر اثر سجده نکردن به بتِ سر درِ شهر از ورود به شهر ممنوع شده بود و به ناچار در گرمابه‌ای در بیرون شهر به کار و تبلیغ دین خدا پرداخت و از این راه برخی جوانان شهر به او گرویدند. [۳۳] همچنین براساس برخی روایات، اصحاب کهف جوانانی رومی بوده‌اند که پیش از بعثت عیسی(ع) وارد غار شدند و پس از بعثت آن حضرت از خواب برخاستند؛[۳۴] امّا برخی روایات، همه ماجرا را مربوط به زمان پس از بعثت حضرت عیسی(ع) و آنان را افرادی دانسته که بر شریعت عیسی(ع) بوده‌اند [۳۵]

اصحاب کهف در قرآن

قرآن در طی ۱۸ آیه به بیان این داستان پرداخته است. از سیاق نخستین آیه این قصه: ﴿أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ كَانُوا مِنْ آيَاتِنَا عَجَبًا[۳۶] بر می‌آید که این داستان اجمالاً پیش از نزول آیات، معلوم بوده و قرآن به شرح و تفصیل آن پرداخته است. [۳۷] علت شگفت بودن ماجرای اصحاب کهف، درنگ ۳۰۹ ساله آنان در غار و آنگاه برخاستن ایشان در کمال سلامت بوده است. خواب طولانی اصحاب کهف از شگفت‌ انگیزترین نشانه‌های الهی است که موجب شده مفسران نیز به فراخور حال به بحث درباره آن و اثبات آن به لحاظ علمی و تجربی بپردازند. [۳۸] براساس روایاتی که در شأن نزول این آیات وارد شده، قریش شماری از یاران خود را برای تحقیق درباره دعوت پیامبر اسلام(ص) به سوی عالمان یهود در مدینه فرستادند تا نظر آنان را در این مورد جویا شوند. عالمان یهود با طرح چند پرسش گفتند: اگر محمّد(ص) از عهده پاسخ به این پرسش‌ها برآمد، او پیامبر خدا و گرنه دروغگوست. در پرداخت‌های روایی گوناگون، این پرسش‌ها کاملاً یکسان نقل نشده است؛ امّا در همه روایات، یکی از این پرسش‌ها به اصحاب کهف مربوط است که آیات مورد اشاره در پاسخ به آن نازل شده است.

چگونگی ایمان آوردن اصحاب کهف

براساس ظاهر آیات، اصحاب کهف جوانانی بودند که به خدا ایمان آوردند و خداوند نیز بر هدایتشان افزود: ﴿إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَاهُمْ هُدًى[۳۹]. ﴿فِتْيَةٌ جمع "فتا" به معنای جوان است. [۴۰] براساس برخی روایات، آنان سالمندانی با ایمان بودند و واژه ﴿فِتْيَةٌ کنایه از جوانمردی آنان است. [۴۱] به هر روی آنان به آیین بت پرستی قوم خود معترض و از کرنش کورکورانه قومشان در برابر بتان سخت اندوهگین بودند: ﴿هَؤُلَاءِ قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لَوْلَا يَأْتُونَ عَلَيْهِمْ بِسُلْطَانٍ بَيِّنٍ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا[۴۲] و این کار را بزرگ‌ترین ظلم می‌دانستند. اصحاب کهف از تأیید و یاری خداوند برخوردار بودند و خداوند دلهایشان را در راه ایمان محکم ساخته بود: ﴿رَبَطْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ[۴۳] تا در برابر بت پرستی و مظاهر آن بایستند و آنان نیز بدون ترس از حوادث و سختیهای آینده بر پا خاسته [۴۴] و گفتند: پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمین است و ما جز او معبودی را نمی‌خوانیم: ﴿إِذْ قَامُوا فَقَالُوا رَبُّنَا رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَنْ نَدْعُوَ مِنْ دُونِهِ إِلَهًا لَقَدْ قُلْنَا إِذًا شَطَطًا[۴۵] اینکه اصحاب کهف این جملات و اعتراضات را میان خود گفتند یا در برابر پادشاه جبار عصر خود، مورد اختلاف است،[۴۶] به هر روی، درحالی‌که همه خدایان دروغین را کنار گذاشته و از قوم بت پرست خود جدا شده بودند به غار پناه برده و از خدا رحمت و راه نجات خواستند: ﴿إِذْ أَوَى الْفِتْيَةُ إِلَى الْكَهْفِ فَقَالُوا رَبَّنَا آتِنَا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً وَهَيِّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَدًا[۴۷]، ﴿وَإِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْكَهْفِ يَنْشُرْ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَيُهَيِّئْ لَكُمْ مِنْ أَمْرِكُمْ مِرْفَقًا[۴۸] خداوند نیز آنان را مشمول رحمت لایزال خود قرار داد و در کارشان گشایشی فراهم ساخت، چنان‌که در ادامه آیه فوق از قول اصحاب کهف نتیجه پناه بردن به غار را رحمت خدا ذکر می‌کند.

درنگ در غار

از قرآن کریم و روایات چنین برمی‌آید که خداوند اصحاب کهف را پس از ورود به غار، به خوابی عمیق فرو برد: ﴿فَضَرَبْنَا عَلَى آذَانِهِمْ فِي الْكَهْفِ سِنِينَ عَدَدًا[۴۹].[۵۰] زمخشری می‌نویسد: در این آیه مفعول ﴿ضَرَبْنَا حذف شده است و منظور این است که بر گوش آنان حجاب و مانعی قرار دادیم تا مانع شنیدن صداها گردد؛ یعنی آنان را به خوابی سنگین فرو بردیم. [۵۱] طبرسی این آیه را کنایه از مسلط کردن خواب برایشان و تعبیر آیه را بسیار فصیح دانسته است. [۵۲] به احتمالی دیگر که علامه طباطبایی آن را بیان کرده مراد این است که خداوند همچون مادری که با ضربه‌هایی نرم و آهسته به گوشفرزند می‌نوازد تا حواس او از پیرامون خود جدا شده، به خواب سنگین فرو رود، به گوش اصحاب کهف نواخته، تا به خواب عمیق فرو روند. [۵۳] مدت درنگ اصحاب کهف در غار از نظر قرآن ۳۰۹ سال بوده است: ﴿وَلَبِثُوا فِي كَهْفِهِمْ ثَلَاثَ مِائَةٍ سِنِينَ وَازْدَادُوا تِسْعًا[۵۴]؛ امّا براساس روایتی از ابن اسحاق، آنان پیش از خواب، مدتی در غار به زندگی طبیعی می‌زیستند و یکی از آنان با لباس مبدل وارد شهر می‌شد و به تهیه آذوقه و توشه و جمع‌آوری خبرها از شهر درباره خودشان می‌پرداخت و پس از بازگشت دیده‌ها و شنیده‌های خود را باز می‌گفت؛[۵۵] امّا با توجه به حرف "فاء" که مفید ترتیب اتصالی است: ﴿فَضَرَبْنَا عَلَى آذَانِهِمْ می‌توان گفت آنان بلافاصله پس از ورود به غار در خواب فرو رفتند و خداوند آنان را به‌گونه‌ای قرار داده بود که هرکس بدیشان می‌نگریست آنان را بیدار می‌پنداشت، حال آنکه در خواب بودند: ﴿وَتَحْسَبُهُمْ أَيْقَاظًا وَهُمْ رُقُودٌ وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَذَاتَ الشِّمَالِ وَكَلْبُهُمْ بَاسِطٌ ذِرَاعَيْهِ بِالْوَصِيدِ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِرَارًا وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْبًا[۵۶].[۵۷] برخی مفسران از این جمله چنین استنباط کرده‌اند که چشمان اصحاب کهف به هنگام خواب، باز بوده است.[۵۸] خداوند، در غار، شرایطی را حاکم ساخته بود که کسی را یارای نزدیک شدن و آسیب رساندن به آنان نباشد؛ دورنمای آنان در غار به‌گونه‌ای بود که هر کس آنان را می‌دید ناگزیر از ترس می‌گریخت: ﴿لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِرَارًا وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْبًا و برای آنکه بدن اصحاب کهف بر اثر تماس دائم با زمین دچار فرسودگی و آسیبی نشود خداوند آنان را به چپ و راست می‌گرداند: ﴿وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَذَاتَ الشِّمَالِ و برای آنکه شرایط حیات برای آنان کاملاً فراهم شود و از هر گونه آسیب جسمی به دور باشند خورشید نیز نور خود را ارزانیشان می‌داشت:﴿وَتَرَى الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَتْ تَزَاوَرُ عَنْ كَهْفِهِمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَإِذَا غَرَبَتْ تَقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ وَهُمْ فِي فَجْوَةٍ مِنْهُ ذَلِكَ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَمَنْ يُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِيًّا مُرْشِدًا[۵۹] در این میان سگ آنها نیز در دهانه غار دست‌ها را گشوده و به حالت نگهبانی خوابیده بود: ﴿ِ وَكَلْبُهُمْ بَاسِطٌ ذِرَاعَيْهِ بِالْوَصِيدِ[۶۰] غار در نیمکره شمالی زمین و به‌گونه‌ای بوده که خورشید، صبحگاهان به سمت راست آن و هنگام غروب به سمت چپ آن می‌تابیده است: ﴿وَتَرَى الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَتْ تَزَاوَرُ عَنْ كَهْفِهِمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَإِذَا غَرَبَتْ تَقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ[۶۱] از سوی دیگر، آنان در محل وسیعی از غار قرار گرفته بودند: ﴿وَهُمْ فِي فَجْوَةٍ مِنْهُ برخی گفته‌اند: منظور این است که آنها در وسط و میانه غار قرار گرفته بودند، به‌گونه‌ای که خنکای نسیم باد و هوا به ایشان می‌رسید.[۶۲]

پس از بیداری

پس از ۳۰۹ سال، مؤمنان خفته در غار، از خواب گران برخاستند. در واقع خواب آنان شبیه به مرگ و بیداری آنها همچون رستاخیز بود و از همین رو قرآن کریم از بیدار کردن آنان به "برانگیختن و مبعوث کردن" تعبیر کرده است: ﴿وَكَذَلِكَ بَعَثْنَاهُمْ[۶۳] هر چند در برخی روایات از خواب آنان تعبیر به "مرگ" و از بیدار شدنشان به "دمیدن دوباره روح" تعبیر شده است؛[۶۴] امّا به تصریح قرآن، مراد از آن، خواب و بیداری است ﴿وَتَحْسَبُهُمْ أَيْقَاظًا وَهُمْ رُقُودٌ وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَذَاتَ الشِّمَالِ وَكَلْبُهُمْ بَاسِطٌ ذِرَاعَيْهِ بِالْوَصِيدِ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِرَارًا وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْبًا[۶۵].[۶۶] به هر روی، اصحاب کهف پس از بیدار شدن درباره مدت درنگشان در غار به گفت‌وگو پرداختند. یکی از آنان پرسید: چه مدت درنگ کردید؟ گفتند: یک روز یا بخشی از یک روز: ﴿ْ قَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ كَمْ لَبِثْتُمْ قَالُوا لَبِثْنَا يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ[۶۷] به گفته برخی علت تردید آنها، این بوده که آنان در آغاز روز وارد غار شده و به خواب رفته بودند و در پایان روز بیدار شده بودند [۶۸] و چون نتوانستند مدت درنگ خود را در غار، مشخص کنند، گفتند: خداوند به مدت درنگ ما آگاه‌تر است: ﴿قَالُوا رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ[۶۹] برخی مفسران گفته‌اند: پاسخ دهنده یک نفر به نام "تملیخا" بوده است و تعبیر به صیغه جمع: ﴿قَالُوا در این گونه موارد معمول است. [۷۰] بلافاصله پس از این گفت‌وگو، پیشنهاد کردند که یکی از آنان به شهر رفته و با سکه‌هایی که داشتند غذایی تهیه کند: ﴿فَابْعَثُوا أَحَدَكُمْ بِوَرِقِكُمْ هَذِهِ إِلَى الْمَدِينَةِ[۷۱] آنان تأکید کردند که کسی که به شهر می‌رود باید دقت کند که طعام پاک‌تری تهیه کند: ﴿فَلْيَنْظُرْ أَيُّهَا أَزْكَى طَعَامًا فَلْيَأْتِكُمْ بِرِزْقٍ مِنْهُ[۷۲] برخی از مفسران منظور از ﴿أَزْكَى را در این آیه طعام حلال و برخی آن را غذای پاک و طاهر دانسته‌اند. [۷۳] برخی نیز آن را کنایه از بهترین غذا (خیرٌ طعاما) قلمداد کرده‌اند. [۷۴] طبری دو معنای حلال‌تر و طاهرتر را ترجیح داده است،[۷۵] به هر روی، اصحاب کهف افزون بر آن تأکید کردند که کسی که به شهر می‌رود باید مراقب باشد کسی از اوضاع ما آگاه نشود، زیرا در این صورت به ما دست یافته و سنگس ارمان می‌کنند یا اینکه ما را به آیین خود باز می‌گردانند و در این صورت هرگز رستگار نخواهیم شد: ﴿وَلْيَتَلَطَّفْ وَلا يُشْعِرَنَّ بِكُمْ أَحَدًا إِنَّهُمْ إِن يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ يَرْجُمُوكُمْ أَوْ يُعِيدُوكُمْ فِي مِلَّتِهِمْ وَلَن تُفْلِحُوا إِذًا أَبَدًا [۷۶] قرآن مشخص نمی‌کند که مأمور تهیه غذا کدام یک از آنان بود و نیز چگونگی آشکار شدن راز آنان را توضیح نمی‌دهد. امّا طبق برخی روایات "یملیخا" یا "تملیخا" داوطلب این کار شد [۷۷] و با لباس چوپانی روانه شهر شد؛ امّا چهره شهر را کاملاً دگرگون یافت، از جمله پرچمی را بر سر در شهر دید که بر آن نوشته شده بود: "لا اله الا اللّه ‌عيسى رسول الله ‌وروحه"، ازاین‌رو بسیار شگفت زده شد و شگفتی او هنگامی فزونی یافت که نانوای شهر با دیدن سکه‌ای که متعلق به بیش از ۳۰۰ سال پیش بود، ازوی پرسید: آیا گنجی یافته‌ای؟ به تدریج مردم از قراین حال فهمیدند که این مرد یکی از چند جوانی است که نامشان را در تاریخ ۳۰۰ سال پیش خوانده و شنیده‌اند. پس وی را نزد پادشاه آوردند و او ماجرای خود را بیان داشت. [۷۸].[۷۹].

هدف از داستان اصحاب کهف

قرآن هدف از آشکار کردن راز اصحاب کهف را اثبات عملی رستاخیز انسان‌ها دانسته است: ﴿وَكَذَلِكَ أَعْثَرْنَا عَلَيْهِمْ لِيَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَأَنَّ السَّاعَةَ لَا رَيْبَ فِيهَا إِذْ يَتَنَازَعُونَ بَيْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقَالُوا ابْنُوا عَلَيْهِمْ بُنْيَانًا رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قَالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلَى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِدًا[۸۰] در برخی روایات نیز آمده است که در آن زمان زمامدار صالح و موحدی بر آن سرزمین حکومت می‌کرد؛ امّا مردم مملکت وی به نحله‌های گوناگونی گرویده بودند؛ گروهی از آنان منکر معاد بودند. این پادشاه از این وضع بسیار اندوهگین بود و همواره به درگاه الهی ناله و تضرع می‌کرد، تا اینکه خداوند با فاش ساختن ماجرای اصحاب کهف، معاد و رستاخیز انسان‌ها را عملاً ثابت کرد. [۸۱] برخی نیز اختلاف مردم را در جسمانی یا روحانی بودن معاد دانسته‌اند. [۸۲] پس از فاش شدن این راز مردم رهسپار غار شدند. پادشاه در حضور همگان با اصحاب کهف به گفت‌وگو پرداخت و خدا را بر این رحمت عظیم سپاس گفت، درحالی ‌که پادشاه در ورودی غار ایستاده بود، اصحاب کهف به مکان خود بازگشته و در آنجا به جوار الهی شتافتند. [۸۳] براساس نقل منابع مسیحی آنها پس از گواهی دادن به معاد جسمانی همچون قدیسان به جوار حق شتافتند. [۸۴] مردم پس از این واقعه نیز اختلاف نظر پیدا کردند. همچنان‌که برخی از مفسران گفته‌اند این تنازع، همان کشمکشی است که پس از اطلاع از حال اصحاب کهف و مردن آنها پس از بیدار شدن از خواب طولانی واقع شده است. در واقع میان طرفداران معاد و مخالفان آن، نزاع و بحث درگرفت؛ مخالفان می‌خواستند خواب و بیداری اصحاب کهف به زودی فراموش شود و این دلیل استوار و شاهد روشن را از دست مؤمنان خارج سازند، از همین رو پیشنهاد ساختن بنایی بر روی آنان دادند: ﴿فَقَالُوا ابْنُوا عَلَيْهِمْ بُنْيَانًا و برای آنکه مردم دیگر در این مورد کنجکاوی نکنند و ماجرا سربسته به انجام رسد گفتند: خداوند به حال ایشان آگاه‌تر است: ﴿رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ، ازاین‌رو ما را نسزد که درباره ایشان به منازعه و احتجاج بپردازیم؛ امّا مؤمنان راستین که ماجرای اصحاب کهف را شاهدی روشن برای اثبات معاد به معنای حقیقی آن می‌دیدند سعی در ماندگار کردن داستان در اذهان کرده و گفتند که باید بر آنان مسجدی بسازیم: ﴿قَالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلَى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِدًا[۸۵] نام این مسجد طبق برخی نقل‌ها "التین" بود. [۸۶][۸۷].

اصحاب کهف و رقیم

در آیه ﴿أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ كَانُوا مِنْ آيَاتِنَا عَجَبًا[۸۸] با عطف ﴿الرَّقِيمِ بر ﴿الْكَهْفِ آمده است. و این بحث میان مفسران به پیروی از برخی روایات، مطرح شده که آیا اصحاب کهف و رقیم یک گروه هستند یا دو گروه جدا تا برای اصحاب رقیم نیز تفسیر و شأن نزول جداگانه‌ای ذکر کنند؛ اما این قول بسیار بعید به نظر می‌رسد[۸۹].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. المصباح، ج۲، ص۳۳۳؛ مفردات، ص۴۷۵،"صحب".
  2. مفردات، ص ۴۷۵، "صحب".
  3. لسان العرب، ج ۱۲، ص ۱۷۶.
  4. «آیا پنداشته‌ای که اصحاب کهف و رقیم از نشانه‌های ما (چیزی) شگرف بوده‌اند؟ یاد کن) آنگاه را که آن جوانان به غار پناه بردند، و گفتند: پروردگارا! به ما از سوی خویش بخشایشی رسان و از کار ما برای ما رهیافتی فراهم ساز. پس آنان را در آن غار چندین سال به خواب بردیم. سپس آنان را (از خواب) برانگیختیم تا روشن گردانیم کدام یک از دو گروه در ازای درنگی را که (در غار) داشتند بهتر شمارش می‌کند. ما داستان آنان را برای تو راستین باز می‌گوییم: آنان جوانانی بودند که به پروردگارشان (پنهانی) ایمان آوردند و ما بر رهنمود آنان افزودیم. و دل‌هایشان را استوار داشتیم، هنگامی که برخاستند و گفتند: پروردگار ما پروردگار آسمان‌ها و زمین است؛ جز او خدایی را (به پرستش) نمی‌خوانیم که در آن صورت بی‌گمان سخنی نادرست گفته‌ایم. اینان- قوم ما- خدایانی جز او را (به پرستش) گرفته‌اند؛ چرا برهانی روشن برای آنها نمی‌آورند؟ و ستمگرتر از آن کس که بر خداوند دروغی بندد، کیست؟ و اکنون که از آنان و از آنچه جز خداوند می‌پرستند کناره جستید، در غار پناه گیرید تا پروردگارتان بخشایش خویش را بر شما بگسترد و از کارتان برای شما نوایی فراهم سازد. و خورشید را چون بر می‌آمد می‌دیدی که از غار آنان به راست می‌گرایید و چون غروب می‌کرد در سوی چپ از آنان می‌گذشت و آنان در جای گشاده‌ای از آن (غار) بودند؛ این از نشانه‌های خداوند است؛ هر که را خداوند راه نماید، رهیافته است و هر که را بیراه نهد، هرگز برای او سروری رهنما نخواهی یافت. و تو آنان را بیدار می‌پنداشتی در حالی که آنان خفته‌اند و ما آنها را (در خواب) به راست و به چپ می‌غلتانیم و سگشان بازوان بر درگاه (غار) گسترده (و خفته) بود و اگر از (حال) آنان آگاه می‌شدی از آنها روی می‌گرداندی، سخت می‌گریختی و از بیم آنان آکنده می‌گشتی. و بدین‌گونه ما آنان را (از خواب) برانگیختیم تا از هم باز پرسند؛ یکی از آنان گفت:چقدر درنگ داشته‌اید؟ گفتند: یک روز یا پاره‌ای از یک روز درنگ داشته‌ایم؛ گفتند: پروردگارتان از اندازه درنگی که داشته‌اید آگاه‌تر است؛ اکنون از خویش یک تن را با این درهمتان به شهر گسیل دارید که بنگرد کدام خوراک پاکیزه‌تر است تا برایتان از آن رزقی آورد و باید نرمی کند و کسی را از (بودن) شما نیاگاهاند. که آنان اگر بر شما دست یابند، سنگسارتان می‌کنند، یا به آیین خویش برمی‌گردانند و در آن صورت، هرگز، هیچ‌گاه رستگار نخواهید شد. و بدین‌گونه (مردم را) از حال آنان آگاهانیدیم تا بدانند که وعده خداوند راستین است و در رستخیز تردیدی نیست؛ آنگاه (مردم) در کار خویش، میان هم کشمکش کردند؛ گفتند بنایی بر (غار) آنان بسازید (تا داستانشان آشکار نگردد)- پروردگارشان بر (احوال) آنان آگاه‌تر است- کسانی که در کارشان (در آن کشمکش) برتری داشتند گفتند: بر (غار) آنان (به یادبود) مسجدی خواهیم ساخت. خواهند گفت: سه تن بودند چهارمین آنان سگشان بود و می‌گویند پنج تن بودند ششمین آنان سگشان بود- در حالی که تیری در تاریکی می‌افکنند- و می‌گویند: هفت تن بودند و هشتمین آنها سگشان بود؛ بگو: پروردگارم از شمار آنان آگاه‌تر است، جز اندکی (شمار) آنها را نمی‌دانند پس درباره ایشان جز با گفت و گویی سرسری بگومگو مکن و در مورد آنان از هیچ یک از آنها چیزی مپرس. و هرگز در هیچ کار مگو: «من فردا انجام دهنده آن خواهم بود.» مگر اینکه (بگویی اگر) خداوند بخواهد و چون فراموش کردی پروردگارت را یاد کن و بگو: امید است پروردگارم مرا به رهیافتی نزدیک‌تر از این رهنمایی کند. و در غار خود سیصد سال درنگ داشتند و نه سال بر آن افزودند. بگو: خداوند بر آن اندازه که درنگ کردند داناتر است، نهان آسمان‌ها و زمین از آن اوست؛ چه بینا و چه شنواست! آنان را جز او سروری نیست و هیچ کس را در فرمانروایی خویش شریک نمی‌گرداند» سوره کهف، آیه ۹-۲۵.
  5. اهل الکهف، ص ۵۷.
  6. The Encyclopedia Britanica, Vol.۲۰, P.۲۷۰-۸ Gibon The Decline And Fall Of The Roman Empire, Vol. I, P, ۵۴۴-۵.
  7. The Decline And Fall Off The Roman Empire, Vol. I.pp. ۵۴۴-۵۴۵.
  8. اهل الکهف، ص ۸۹ ـ ۹۰.
  9. The Encyclopedia Britanica, Vol.۲۰, p.۲۷۰.
  10. اهل الکهف، ص ۸۸.
  11. اهل الکهف، ص ۸۸.
  12. جامع البیان، مج ۹، ج ۱۵، ص ۲۷۶.
  13. جامع البیان، مج ۹، ج ۱۵، ص ۲۵۲.
  14. «خواهند گفت: سه تن بودند چهارمین آنان سگشان بود و می‌گویند پنج تن بودند ششمین آنان سگشان بود- در حالی که تیری در تاریکی می‌افکنند- و می‌گویند: هفت تن بودند و هشتمین آنها سگشان بود؛ بگو: پروردگارم از شمار آنان آگاه‌تر است، جز اندکی (شمار) آنها را نمی‌دانن» سوره کهف، آیه ۲۲.
  15. المیزان، ج ۱۳، ص ۲۶۷ ـ ۲۶۸؛ نمونه، ج ۱۲، ص ۳۸۳.
  16. نمونه، ج ۱۲، ص ۳۸۴.
  17. المیزان، ج ۱۳، ص ۲۷۰.
  18. قاموس کتاب مقدس، ص ۸۷؛ نمونه، ج ۱۲، ص۴۰۰ ـ ۴۰۱، اهل الکهف، ص۹۱ ـ ۹۲.
  19. See,The Encyclopedia Britannica, Vol.۲۰, P.۲۷۰ - ۸ The Decline And Fall Off The Roman Empire, Vol.I, P. ۵۴۴-۵.
  20. المیزان، ج۱۳، ص۲۹۷؛ نمونه، ج۱۲، ص ۴۰۱.
  21. المیزان، ج۱۳، ص۲۹۷؛ نمونه، ج۱۲، ص ۴۰۱.
  22. نمونه، ج۱۲، ص ۲۹۹.
  23. نمونه، ج۱۲، ص ۲۹۹.
  24. نمونه، ج۱۲، ص ۲۹۹.
  25. نمونه، ج۱۲، ص ۲۹۹.
  26. «و خورشید را چون بر می‌آمد می‌دیدی که از غار آنان به راست می‌گرایید و چون غروب می‌کرد در سوی چپ از آنان می‌گذشت و آنان در جای گشاده‌ای از آن (غار) بودند؛ این از نشانه‌های خداوند است؛ هر که را خداوند راه نماید، رهیافته است و هر که را بیراه نهد، هرگز برا» سوره کهف، آیه ۱۷.
  27. «و بدین‌گونه (مردم را) از حال آنان آگاهانیدیم تا بدانند که وعده خداوند راستین است و در رستخیز تردیدی نیست؛ آنگاه (مردم) در کار خویش، میان هم کشمکش کردند؛ گفتند بنایی بر (غار) آنان بسازید (تا داستانشان آشکار نگردد)- پروردگارشان بر (احوال) آنان آگاه‌تر است» سوره کهف، آیه ۲۱.
  28. المیزان، ج ۱۳، ص ۲۹۶ ـ ۲۹۷.
  29. المیزان، ج ۱۳، ص ۲۹۸ ـ ۲۹۹.
  30. جامع البیان، مج ۹، ج ۱۵، ص ۲۵۶؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۳، ص ۷۸ ـ ۷۹.
  31. جامع البیان، مج ۹، ج ۱۵، ص ۲۵۳.
  32. عرائس المجالس، ص ۳۷۱ ـ ۳۷۴؛ البرهان، ج ۳، ص ۶۲۲.
  33. جامع البیان، مج ۹، ج ۱۵، ص ۲۵۷؛ روض الجنان، ج۱۲، ص۳۱۸ـ۳۱۹؛ الکامل، ج۱، ص۳۵۵ ـ ۳۵۶.
  34. المعارف، ص ۵۴.
  35. تاریخ طبری، ج ۱، ص ۳۷۳.
  36. «آیا پنداشته‌ای که اصحاب کهف و رقیم از نشانه‌های ما (چیزی) شگرف بوده‌اند؟» سوره کهف، آیه ۹.
  37. المیزان، ج ۱۳، ص ۲۴۴.
  38. نمونه، ج ۱۲، ص ۴۰۷ ـ ۴۰۹؛ خلق الکون، ص ۱۵۵ ـ ۱۵۷.
  39. «ما داستان آنان را برای تو راستین باز می‌گوییم: آنان جوانانی بودند که به پروردگارشان (پنهانی) ایمان آوردند و ما بر رهنمود آنان افزودیم» سوره کهف، آیه ۱۳.
  40. مفردات، ص ۶۲۵، "فتی"؛ المیزان، ج ۱۳، ص ۲۴۷.
  41. المیزان، ج ۱۳، ص ۲۸۳.
  42. «اینان- قوم ما- خدایانی جز او را (به پرستش) گرفته‌اند؛ چرا برهانی روشن برای آنها نمی‌آورند؟ و ستمگرتر از آن کس که بر خداوند دروغی بندد، کیست؟» سوره کهف، آیه ۱۵.
  43. «و دل‌هایشان را استوار داشتیم» سوره کهف، آیه ۱۴.
  44. المیزان، ج ۱۳، ص ۲۹۲.
  45. « هنگامی که برخاستند و گفتند: پروردگار ما پروردگار آسمان‌ها و زمین است؛ جز او خدایی را (به پرستش) نمی‌خوانیم که در آن صورت بی‌گمان سخنی نادرست گفته‌ایم» سوره کهف، آیه ۱۴.
  46. روح المعانی، مج ۹، ج ۱۵، ص ۳۱۶.
  47. «(یاد کن) آنگاه را که آن جوانان به غار پناه بردند، و گفتند: پروردگارا! به ما از سوی خویش بخشایشی رسان و از کار ما برای ما رهیافتی فراهم ساز» سوره کهف، آیه ۱۰.
  48. «و اکنون که از آنان و از آنچه جز خداوند می‌پرستند کناره جستید، در غار پناه گیرید تا پروردگارتان بخشایش خویش را بر شما بگسترد و از کارتان برای شما نوایی فراهم سازد» سوره کهف، آیه ۱۶.
  49. «پس آنان را در آن غار چندین سال به خواب بردیم» سوره کهف، آیه ۱۱.
  50. جامع البیان، مج ۹، ج ۱۵، ص ۲۲۵؛ البرهان، ج ۳، ص ۶۲۴؛ عرائس المجالس، ص ۳۷۵.
  51. الکشاف، ج ۲، ص ۷۰۵.
  52. مجمع البیان، ج ۶، ص ۶۹۸.
  53. المیزان، ج ۱۳، ص ۲۴۸.
  54. «و در غار خود سیصد سال درنگ داشتند و نه سال بر آن افزودند» سوره کهف، آیه ۲۵.
  55. جامع البیان، مج ۹، ج ۱، ص۲۵۳.
  56. «و تو آنان را بیدار می‌پنداشتی در حالی که آنان خفته‌اند و ما آنها را (در خواب) به راست و به چپ می‌غلتانیم و سگشان بازوان بر درگاه (غار) گسترده (و خفته) بود و اگر از (حال) آنان آگاه می‌شدی از آنها روی می‌گرداندی، سخت می‌گریختی و از بیم آنان آکنده می‌گشتی» سوره کهف، آیه ۱۸.
  57. المیزان، ج ۱۳، ص ۲۵۵ ـ ۲۵۶.
  58. المیزان، ج ۱۳، ص ۲۵۶.
  59. «و خورشید را چون بر می‌آمد می‌دیدی که از غار آنان به راست می‌گرایید و چون غروب می‌کرد در سوی چپ از آنان می‌گذشت و آنان در جای گشاده‌ای از آن (غار) بودند؛ این از نشانه‌های خداوند است؛ هر که را خداوند راه نماید، رهیافته است و هر که را بیراه نهد، هرگز برای او سروری رهنما نخواهی یافت» سوره کهف، آیه ۱۷.
  60. « سگشان بازوان بر درگاه (غار) گسترده (و خفته) بود» سوره کهف، آیه ۱۸.
  61. نمونه، ج ۱۲، ص ۳۶۸.
  62. الصافی، ج۳، ص۲۳۵؛ جوامع‌الجامع، ج۲، ص۳۵۶.
  63. «و بدین‌گونه ما آنان را (از خواب) برانگیختیم » سوره کهف، آیه ۱۹.
  64. البرهان، ج ۳، ص ۶۲۴.
  65. «و تو آنان را بیدار می‌پنداشتی در حالی که آنان خفته‌اند و ما آنها را (در خواب) به راست و به چپ می‌غلتانیم و سگشان بازوان بر درگاه (غار) گسترده (و خفته) بود و اگر از (حال) آنان آگاه می‌شدی از آنها روی می‌گرداندی، سخت می‌گریختی و از بیم آنان آکنده می‌گشتی» سوره کهف، آیه ۱۸.
  66. جامع البیان، مج ۹، ج ۱۵، ص ۲۶۹؛ الصافی، ج ۳، ص ۲۳۴؛ المیزان، ج ۱۳، ص ۲۴۹.
  67. سوره کهف، آیه ۱۹.
  68. جوامع الجامع، ج ۲، ص ۳۵۷؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۳، ص ۸۱؛ نمونه، ج ۱۲، ص ۳۷۳.
  69. سوره کهف، آیه ۱۹.
  70. نمونه، ج ۱۲، ص ۳۷۴.
  71. سوره کهف، آیه ۱۹.
  72. سوره کهف، آیه ۱۹.
  73. المیزان، ج۱۳، ص ۲۶۰.
  74. جامع البیان، مج ۹، ج ۱۵، ص ۲۷۹.
  75. جامع البیان، مج ۹، ج ۱۵، ص ۲۷۹.
  76. «و بدین‌گونه ما آنان را (از خواب) برانگیختیم تا از هم باز پرسند؛ یکی از آنان گفت: که آنان اگر بر شما دست یابند، سنگسارتان می‌کنند، یا به آیین خویش برمی‌گردانند و در آن صورت، هرگز، هیچ‌گاه رستگار نخواهید شد» سوره کهف، آیه ۱۹-۲۰.
  77. عرائس المجالس، ص ۳۷۵؛ روض الجنان، ج ۱۲، ص ۳۲۰؛ البرهان، ج ۳، ص ۶۲۴.
  78. عرائس‌المجالس، ص۳۷۵ـ۳۷۶؛ روض‌الجنان، ج۱۲، ص ۳۲۰ ـ ۳۲۳؛ البرهان، ج ۳، ص ۶۲۴ ـ ۶۲۵.
  79. تونه‌ای، مجتبی، مقاله "اصحاب کهف"، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۳.
  80. «و بدین‌گونه (مردم را) از حال آنان آگاهانیدیم تا بدانند که وعده خداوند راستین است و در رستخیز تردیدی نیست؛ آنگاه (مردم) در کار خویش، میان هم کشمکش کردند؛ گفتند بنایی بر (غار) آنان بسازید (تا داستانشان آشکار نگردد)- پروردگارشان بر (احوال) آنان آگاه‌تر است» سوره کهف، آیه ۲۱.
  81. تفسیر ابن کثیر، ج ۳، ص ۸۱ ـ ۸۲.
  82. جامع البیان، مج ۹، ج ۱۵، ص ۲۸۱.
  83. جامع‌البیان، مج۹،ج۱۵، ص۲۷۵ـ۲۷۷؛ روض‌الجنان، ج ۱۲، ص ۳۲۳ ـ ۳۲۵.
  84. The Encyclopedia Britannica Vol.۲۰,p.۲۷۰. And The Decline And Fall The Roman Empire, (Gibbon) Vol. I, P. ۵۴۴-۵.
  85. المیزان، ج ۱۳، ص ۲۶۵ ـ ۲۶۷.
  86. تفسیر قرطبی، ج ۲۰، ص ۷۵.
  87. تونه‌ای، مجتبی، مقاله "اصحاب کهف"، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۳.
  88. «آیا پنداشته‌ای که اصحاب کهف و رقیم از نشانه‌های ما (چیزی) شگرف بوده‌اند؟» سوره کهف، آیه ۹.
  89. تونه‌ای، مجتبی، مقاله "اصحاب کهف"، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۳.