نسخهای که میبینید نسخهای قدیمی از صفحهاست که توسط Wasity(بحث | مشارکتها) در تاریخ ۲۵ مهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۰۷:۱۴ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوتهای عمدهای با نسخهٔ فعلی بدارد.
نسخهٔ ویرایششده در تاریخ ۲۵ مهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۰۷:۱۴ توسط Wasity(بحث | مشارکتها)
به بیان امام علی (ع) اهلبیت، گنجینه اسرار پیامبرند و آگاه از علوم او، پشتیبان رسولاند و پشتوانه رفعت دین او. کسی را نتوان با آل محمد (ص) مقایسه کرد و کسی را نتوان با آنان برابر داشت که همگان وامدار خیر جاویدی هستند که از آنان نصیب بردهاند. آل محمد (ص) پی و اساس دیناند و ستون یقین و حق اختصاصی ولایت به آنان تعلق دارد. تندروان باید به ایشان بازگردند و بازماندگان باید خود را به آنان رسانند[۵]. آناناند راسخان در علم. از آنها باید خواست که تاریکی و کوری را برطرف سازند و هدایت به ارمغان آرند. امامت در میان آنان که شاخهای از خاندان هاشم و فرعی از قبیله قریشاند باقی و برقرار خواهد بود[۶]. اگر قریش شجره پیامبرند، اهل بیت میوه و ثمره آن حضرت هستند که باید حرمتشان پاس داشته شود[۷]. اگر مهاجرانقریش به قرابتشان به رسول الله (ص) مینازند و مدعیاند که جانشینی پیامبر باید در میان آنان باشد، اهل بیت پیامبر نزدیکترین بیت قریش به پیامبرند و اگر انصار به یاری دادن رسول الله مفتخرند، اینان در یاریرسول خدا بر آنان سبقت دارند[۸]. نبوت بر شاخسار این خاندان سر برآورده و فرشتهرسالت در این خانه فرود آمده است. آل محمد معادن دانش و سرچشمههای حکمتاند. رحمت خدا نصیب کسی خواهد شد که یاور و دوستدار آنان باشد و سطوت و تازیانه عذابخدا بهره کسی خواهد بود که دشمن و بدخواه آنان باشد[۹]. پیامبران پشتیبان میانهروی در جامعهاند که کندروان با رساندن خود به آنان و تندروان با بازگشتن به سویشان، راه میانه را باز مییابند[۱۰][۱۱].
امام علی (ع) در موارد متعدد به شایستگی خود برای هدایت و رهبریامت اشاره کرده است. این رویه که کسی از کمالات خویش یاد کند، از لحاظ اخلاقیشایسته نیست، مگر آنکه به هدف احقاق حقی باشد که از او غصب شده است[۱۲] یا برای آگاه کردن مردم از معالم دینشان باشد که از آن محروم ماندهاند، که در این صورت در معرفی و رساندن دین نباید مأخوذ به حیا شد. تعابیر امام (ع) گویای آن است که ایشان با ابراز ناراحتی از ستمهایی که پس از رسول خدا بر ایشان رفت و با هدف آگاهسازی مردم از حقایق و معالم دین، به بیان جایگاه خویش در حوزه امامت و هدایت پرداختهاند[۱۳].
ایشان خود را یعسوب مؤمنان معرفی میکند[۱۴]. یعسوب در لغت به ملکه زنبوری گفته میشود که دیگر زنبوران گرداگرد او میچرخند. آن حضرت در خطبه شقشقیه بیان فرموده که خلیفه نخست به ناروا پیراهن خلافت را بر تن خویش کرد، در حالی که میدانست جایگان ایشان (علی (ع)) نسبت به خلافت، جایگاه محور آسیا به آسیاست. پسر ابوطالب کسی است که سیل از وجودش جاری میشود و پرندهای به بلندایش برنیاید[۱۵]. در ادامه به برخی از دیگر تعبیرهای امام علی در توصیف جایگاه خویش اشاره میکنیم. ایشان فرموده است: مثل من در میان شما، همچون چراغ در شب تاریک است؛ هر که خود را در زیر تابش آن درآورد از نورش پرتو میگیرد[۱۶]. به خداسوگند که تبلیغاحکام الهی، تحقق بخشیدن وعدهها و تمامی کلمات به من آموخته شده و دروازههای حکمت و روشنگری نزد ما اهلبیت است[۱۷]. کسی از من در پذیرش دعوتحق و پیوند با خویشان و صفات نیک شتاب نگرفته است، پس گوش به فرمانم باشید[۱۸]. بار خدایا، من اولین کسی هستم که به تو دل داده، امرت را شنیده و پاسخ گفتهام احدی در نماز جز پیامبر (ص) بر من پیشی نگرفت[۱۹][۲۰].
اصحابآگاهمحمد (ص) نیک میدانند که من هرگز در برابر خدا و رسول او نایستادم. آسایشپیامبر را در زمان حیاتش بر خود مقدم میداشتم، آن هم در میدانهایی که شجاعان فرار میکردند و قدمها واپس نهاده میشدند. این البته به توفیقی بود که خداوند مرا به آن گرامی میداشت. به هنگام مرگ نیز، رسول خدا در حالی که سرش روی سینه من بود قبض روح شد... من عهدهدار غسل آن حضرت بودم، در حالی که فرشتگان در آن امر مرا یاری میکردند، در و دیوارهای خانه فریاد میکشیدند، گروهی از ملائکه فرود میآمدند و گروهی دیگر به آسمان میرفتند. سر و صدای فرشتگان از گوشم جدا نمیشد. بر او درود میفرستادند تا او را در قبرش پوشاند. اینک چه کسی از من در حیات و مرگ به او سزاوارتر است؟![۲۱]. من در جوانی پشت گردنفرازان عرب را به زمین رساندم و شاخقدرت دو قبیلهربیعه و مضر را شکستم. شما موقعیت مرا نسبت به رسول خدا (ص) به خاطر خویشی نزدیک و جایگاه ویژهام میدانید. وقتی کودک بودم مرا در دامن مینشاند و در آغوشش میفشرد... بوی خوشش را میبوییدم و او غذا را میجوید و در دهانم مینهاد. هرگز دروغی در گفتار و اشتباهی در عمل از من ندید. از وقتی رسول خدا (ص) را از شیر گرفتند خداوند بزرگترین فرشته از فرشتگانش را مأمور وی کرد تا شبانهروز او را در مسیر کرامت و اخلاق نیکو راه مینمود. من نیز همانند شتر بچهای که به دنبال مادرش میرود و از او جدا نمیشود، دنبال او میرفتم. هر روز برای من از اخلاقپاک خود نمونهای نمایان میکرد و مرا به پیروی از آن فرمان میداد. هر سال مدتی در غار حرا اقامت داشت. در آن مدت تنها من با او بودم و غیر از من کسی ناظر احوال وی نبود. آن زمان اسلام در خانهای جز خانه رسول الله و خدیجه وارد نشده بود و من سومی آنان بودم. نوروحی و رسالت را میدیدم و بوی نبوت را استشمام میکردم. به هنگام نزول وحی بر ایشان (ص) صدای ناله شیطان را شنیدم. عرضه داشتم: یا رسول الله، این صدای ناله چیست؟ فرمود: این ناله شیطان است که از پرستیده شدن ناامید شده. ای علی! تو آنچه را میبینم میبینی، جز اینکه پیامبر نیستی، ولی وزیر من و بر طریق خیر هستی[۲۲][۲۳].
قریشیان چون در اوایل امر رسول خدا میخواستند به او طعنه زنند به ایمان من به او اشاره میکردند و میگفتند آیا رسالتت را کسانی جز امثال این پسر تصدیق میکنند؟ اما من از شمار آن کسانم که در راه خدا از ملامت ملامتگران باکی ندارند. از کسانی هستم که نشان صدّیقان در چهره دارند و سخنشان سخن ابراز است، آبادگران شب به نیایش و روشنگران روز به هدایتاند. تمسک به ریسمان قرآن دارند، سنّت خدا و رسولش را زنده میکنند، جاهطلب و برتریجو نیستند، خیانت نمیکنند و خرابی به بار نمیآورند. ارواحشان در بهشت و بدنهایشان به عبادتخدا مشغول است[۲۴]. از کسانی (به عنوان خلیفه پیامبر) در کنار من یاد میشود که همپایه من نیستند و سابقه مرا در اسلام ندارند؛ سابقهای که هیچ کس به آن نزدیک نتواند شد[۲۵]. در برابر فتنه میایستم، همانگونه که در برابر کفر ایستادم نه ترسی به دل راه میدهم و ناتوان از رویارویی با آنم[۲۶]. مگر در میان شما به ثقل اکبر (قرآن) عمل نکردم و ثقل اصغر (فرزندان خود، حسن و حسین) را در میان شما نگذاشتم؟ من پرچمایمان را در میانتان برافراشتم و بر حدودحلال و حرام آگاهتان کردم. بر تن شما از عدالت خود لباس عافیت پوشاندم، با گفتار و عمل خویش زمینه نیکوکاری را برایتان چیدم و بزرگیهای اخلاقی خود را به شما نمایاندم[۲۷]. آن حضرت در پیش و پس این اوصاف، مردم را هشدار میدهند که تابع امر وی باشند، نه تابع رأی خودشان. جاهطلبی و مالاندوزی که دو انگیزه مهم برای کسانی است که به ناحق برای دستیابی به قدرت و حکومت میکوشند، در سیره آن حضرت دیده نشد و آن حضرت در عمل این صفات شایسته را از خود به نمایش گذاشت. آن حضرت خطاب به نماینده خویش عثمان بن حنیف که شنیده بود، در میهمانی اغنیا شرکت کرده، عتاب کرده و فرموده بود: ای پسر حنیف! ... بدان که هر مأمومی را امامی است که باید به او اقتدا کند و از نور علمش بهره گیرد. آگاه باش که امام شما از تمام دنیایش به دو جامه کهنه و از خورکش به دو قرص نان قناعت کرده است. شما تن دادن به چنین روشی را قدرت ندارید، ولی مرا با ورع و کوشش در عبادت و پاکدامنی و درستی یاری کنید. به خدا قسم من از دنیای شما طلایی نیندوخته و از غنایم فراوان آن ذخیرهای برنداشته و عوض این جامه کهنهام جامه کهنه دیگری آماده نکردهام... اگر میخواستم هر آینه میتوانستم به عسل مصفّا و مغز این گندم و بافتههای ابریشم راه برم، اما دور باد که هوای نفسم بر من غلبه کند و حرصم مرا به انتخاب غذاهای لذیذ وادارد، در حالی که شاید در حجاز یا یمامه کسی زندگی کند که برای او امیدی به یک قرص نان نیست و به یاد نداشته باشد که شبی سیر خفته باشد، یا آنکه شب را با شکم سیر صبح کنم در حالی که در اطرافم شکمهای گرسنه و جگرهای سوزان باشد... آیا به این قناعت کنم که به من امیرمؤمنان گفته شود، ولی در سختیهای روزگار با آنان شریک نباشم، یا در تلخیهای زندگی الگویشان به حساب نیایم؟! آفریده نشدم تا خوردن غذاهای پاکیزه مرا سرگرم کند، به مانند حیوانی به آخوربسته که همه اندیشهاش علف خوردن است... (از فرط بیرغبتیام به خوردنیهای دنیا) این سخن میان همگان پیچیده که اگر خوراک فرزندابوطالب این است پس ضعف و سستی او را از جنگ با هماوردان و معارضه با شجاعان مانع خواهد شد! پس بدانید که درختان بیابانی چوبشان سختتر، درختان سرسبز پوستشان نازکتر، گیاهان صحرایی آتششان قویتر و خاموشیشان دیرتر است. من و رسول خدا همچون دو درختی هستیم که از یک ریشه رستهاند و چون ساعد و بازوییم. به خدا قسم، اگر عرب در جنگ با من همدست شوند من از مقابله با آنان روی برنگردانم و اگر فرصتها دست دهد، شتابان بدان سو (شام) میروم و خواهم کوشید تا زمین را از این موجود وارونه (معاویه) پاک کنم تا سنگریزهها از میان دانههای دروشده جدا شود[۲۸].
آن حضرت در بیانی دیگر فرمودهاند: خدایا تو میدانی که آنچه انجام دادیم نه از سر اشتیاق به قدرت بود و نه برای زیادهخواهی در مال بیارزش دنیا، بلکه برای آن بود که نشانههای دینت را به جایش بازگردانیم و اصلاح را ر شهرهایت آشکار کنیم تا بندگان ستمکشیدهات ایمنی یابند و حدود معطّل شدهات اقامه شود... و شما میدانید که حاکم بر نوامیس و جان و اموال و احکام نباید بخیل باشد تا در گردآوری مالمسلمانان به نفع خود حرص ورزد... و نباید ستمکار باشد تا آنان را به ستم خود از حقوقشان محروم کند و نباید به ستم، جانبدار عدهای باشد که قومی را بر قوم دیگر ترجیح دهند[۲۹][۳۰].
با همه فضیلت و شایستگی که حضرت در احراز مقام امامت داشت، همواره دیگران به معارضه با او برخاستند. آن حضرت به صراحت در خطبه شقشقیه از سه خلیفه پیش از خود به جهت طمع در حکومتی که حقشان نبود، انتقاد کرده است[۳۱]. انتقاداتی از این دست در مواضع متعدد از نهج البلاغه بازتاب یافته است. نمونهای از آنها سخن آن حضرت است که فرمود: اما چون خداوند پیامبرش را از دنیا برد، گروهی به پیشینه خود، به قهقهرا بازگشتند... از آنانکه مأمور به مودّت با آنها بودند جدا شدند و ساختمان (دین و حکومت) را از بنیادش برکندند و آن را در غیر جای خود بنیان نهادند. معدن تمام نادرستیها و دروازه گام نهادن در هر گمراهیاند. غوطهور در دریای حیرت و افتاده در مستی و جهالتاند. به شیوه فرعونیان، گروهی از آخرتدل بریده و به دنیادل بسته و عدّهای پیوند خود را با دین بریده و از آن جدا شدهاند[۳۲]. هنگامی که شورای انتصابی خلیفه دوم، عثمان را به جانشینیعمر تعیین کرد، امیرمؤمنان علی (ع) به آنان فرمود: نیک میدانید که من به حکومت از دیگران شایستهترم. به خدا قسم زمام حکومت را مادام که امور مسلمین به سلامت بگذرد و ستمی در امت جز در حق من نباشد، رها میکنم به امیدپاداش و فضیلت این کار و از سر رویگردانی از زر و زیور دنیا که شما در رسیدن به آن دچار رقابت شدهاید[۳۳]. حتی پس از آنکه در پی بیست و پنج سال خانهنشینی، سرانجام حکومت و رهبریامت به او روی آورد، سه گروه که به ناکثین، قاسطین و مارقین شهرت یافتهاند، در برابر ایشان ایستادند[۳۴]. در بحبوحه شورشطلحه و زبیر که رهبریناکثین را بر عهده داشتند، فرمود: سوگند به خدا! از زمانی که خداوند پیامبرش را به سوی خویش برد تا هماکنون، همواره از حقّ خویش کنار زده شدهام و دیگران بر من ترجیح داده شدهاند[۳۵]. آن حضرت، گرچه از جریانی که برای غصب حقوقاهلبیتپیامبر به راه افتاد و پس از ایشان هم تداوم یافت، شکایت داشت، فرجام کار را روشن و تماشایی میدید. وعده خدا و رسول در بازگشت حقوقاهلبیت به ایشان که در حکومتمهدیآل محمد (ص) تحقق مییابد، دورنمای زیبای آینده است. این سخن از آن حضرت است که فرموده بود: دنیا سرانجام پس از چموشی به ما خواهد آورد، چونان مادهشتر بدخو که به سوی بچه خود بازمیگردد. آنگاه امیرمؤمنان این آیه را خواند: "و میخواهیم بر آنان که مردم ناتوانشان داشتهاند، منّت نهیم و آنان را امامان و وارثان گردانیم"[۳۶][۳۷].
↑نهج البلاغه، حکمت ۲۰۹: « لَتَعْطِفَنَّ الدُّنْیَا عَلَیْنَا بَعْدَ شِمَاسِهَا عَطْفَ الضَّرُوسِ عَلَی وَلَدِهَا وَ تَلَا عَقِیبَ ذَلِکَ- ﴿وَنُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ﴾«و برآنیم که بر آنان که در زمین ناتوان شمرده شدهاند منّت گذاریم و آنان را پیشوا گردانیم و آنان را وارثان (روی زمین) کنیم» سوره قصص، آیه ۵.»