رشد در قرآن
رشد در برابر ضلال به معنای راست بودن راه، درک ارزشها و سرمایهها و طرز استفاده و بهرهبرداری از آنهاست. واژۀ رشد از مفاهیمی است که بارها در آیات و روایات بدان پرداخته شده است و اهمیت ویژهای در مفاهیم دینی دارد، چراکه انسان را به سوی کارهای ارزشمند میکشاند و نیز از کارهای زشت بارمیدارد. راهنمایی خداوند و اولیای او، قرآن کریم، ایمان به خدا و اطاعت از او و ... از عوامل رشد محسوب میشود.
معناشناسی رشد
رشد، در لغت مصدر ثلاثی مجرّد از ریشه "ر ـ ش ـ د" در اصل به معنای راست بودن راه[۱] و هدایت شدن به سوی خیر و صلاح[۲] است. در فرهنگهای واژگانی، آن را با تعبیرات دیگری مانند رسیدن به مقصدِ کار و راه[۳]، استقامت همراه صلابت بر حق[۴]، صلاح و رسیدن به درست[۵] یا حق[۶]، راه راست در پیش گرفتن که انسان را به هدف برساند[۷] و هدایت شدن [۸] معنا کردهاند که همگی نزدیک به یکدیگرند. به گفته برخی، رشد در ۶ وجه به کار رفته است: هدایت؛ توفیق؛ صواب؛ اصلاح مال؛ عقل؛ مَخرَج[۹].
و در اصطلاح معنی رشد، درک ارزشها و سرمایهها و طرز استفاده و بهرهبرداری از آنهاست[۱۰]. رشد یعنی قدرت مدیریت[۱۱]. یعنی اینکه انسان شایستگی و لیاقت اداره و نگهداری و بهرهبرداری از سرمایهها و امکانات مادی و یا معنوی که به او سپرده میشود داشته باشد[۱۲].[۱۳]
در منابع لغوی، از غیّ و ضلال به ضدّ رشد یاد شده است[۱۴]. غیّ، جهلی است که ریشهاش اعتقاد فاسد باشد[۱۵]؛ یا به معنای لجاجت و استمرار در نادانی[۱۶] و ضلال به معنای تعدّی از راه میانه[۱۷] و مطلقِ عدول ـ عمدی یا سهوی، کم یا بسیار ـ از راه مستقیم[۱۸] است. برخی از مفسران درباره تفاوت غیّ و ضلال گفتهاند: هرچند غیّ و ضلال در برخی موارد با اِعمال عنایتی بر هم منطبق میشوند، ضلالْ انحراف از راه با در نظر داشتن هدف؛ ولی غیّْ انحراف از راه با فراموشی هدف است [۱۹].[۲۰]
رشد در قرآن
رشد در قرآن به معنای راه یافتن به وجوه خیر و صلاح در دین و دنیاست[۲۱]. این واژه در زبان فارسی و در رشتههای گوناگون علمی، مانند روانشناسی و زیستشناسی، کاربردهای گوناگونی دارد که با کاربست قرآنیاش متفاوت است.
واژه رشد و مشتقّات آن ۱۹ بار در قرآن کریم به کار رفتهاند. این واژه دارای سه مصدر رُشد، رَشَد و رَشاد است که هر سه در قرآن به کار رفتهاند. بیشتر واژهپژوهان، رُشد و رَشَد را مترادف دانسته[۲۲] و تفاوت آن دو را رد کردهاند[۲۳]؛ ولی برخی با ردّ ترادف این دو، معانی متفاوتی برای آنها بیان کردهاند؛ مثلاً برخی کاربرد رَشَد را تنها در امور دینی (و به معنای استقامت در دین) و رُشد را فراتر از امور دینی و دنیایی (و به معنای شایستگی و صلاح)[۲۴] و بعضی رُشد را متضاد غیّ و رَشَد را متضاد ضلال (گمراهی) دانستهاند[۲۵]. دستهای هم رُشد را حالتی پایدار و رَشَد را حالتی ناپایدار دانستهاند[۲۶]. واژه "رَشاد" نیز مترادف رُشد است[۲۷] و برخی آن را دربردارنده معنای استمرار هم دانستهاند[۲۸] و ترکیب "سبیل الرشاد" به راه راست و واژه مراشد به راههای راست معنا شده است[۲۹]. معنای رشد، از تعبیر رسیدن به اَشُدّ ﴿وَلَا تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ لَا نُكَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَى وَبِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا ذَلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ﴾[۳۰].[۳۱] و واژه هدایت ﴿وَتَرَى الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَتْ تَزَاوَرُ عَنْ كَهْفِهِمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَإِذَا غَرَبَتْ تَقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ وَهُمْ فِي فَجْوَةٍ مِنْهُ ذَلِكَ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَمَنْ يُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِيًّا مُرْشِدًا﴾[۳۲].[۳۳] نیز برداشت شده است. برخی، کاربرد واژههای رُشد و هدایت را مانند هم دانستهاند؛[۳۴] ولی به نظر کاربست این دو کاملاً شبیه هم نیست؛ مثلاً ارشاد [و رشد] فقط در امور پسندیده به کار میرود؛ اما هدایت هم در امور پسندیده و هم ناپسند[۳۵]. بعضی با این بیان که رشد، هدایتی برانگیزاننده بنده به سوی سعادت است، آن را از اصل هدایت به معنای شناساندن اعمال بالاتر دانستهاند[۳۶].
در قرآن، افزون بر غیّ ﴿لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لَا انْفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾[۳۷] و ضلال ﴿وَتَرَى الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَتْ تَزَاوَرُ عَنْ كَهْفِهِمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَإِذَا غَرَبَتْ تَقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ وَهُمْ فِي فَجْوَةٍ مِنْهُ ذَلِكَ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَمَنْ يُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِيًّا مُرْشِدًا﴾[۳۸]، واژههای "ضَرّ" به معنای ضرر[۳۹] ﴿قُلْ إِنِّي لَا أَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَلَا رَشَدًا﴾[۴۰]، "شرّ" ﴿وَأَنَّا لَا نَدْرِي أَشَرٌّ أُرِيدَ بِمَنْ فِي الْأَرْضِ أَمْ أَرَادَ بِهِمْ رَبُّهُمْ رَشَدًا﴾[۴۱] و "سفاهت" ﴿وَلاَ تُؤْتُواْ السُّفَهَاء أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا وَارْزُقُوهُمْ فِيهَا وَاكْسُوهُمْ وَقُولُواْ لَهُمْ قَوْلاً مَّعْرُوفًا وَابْتَلُواْ الْيَتَامَى حَتَّىَ إِذَا بَلَغُواْ النِّكَاحَ فَإِنْ آنَسْتُم مِّنْهُمْ رُشْدًا فَادْفَعُواْ إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ وَلاَ تَأْكُلُوهَا إِسْرَافًا وَبِدَارًا أَن يَكْبَرُواْ وَمَن كَانَ غَنِيًّا فَلْيَسْتَعْفِفْ وَمَن كَانَ فَقِيرًا فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ فَإِذَا دَفَعْتُمْ إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ فَأَشْهِدُواْ عَلَيْهِمْ وَكَفَى بِاللَّهِ حَسِيبًا﴾[۴۲] در برابر رشد قرار گرفتهاند[۴۳].
اهمیت رشد
اهمیت جایگاه رشد و مطلوب بودن آن، امری فطری است، ازاینرو همه انسانهای خوب و بد، رشد را ارزشمند و دارای آثار مثبت میدانند، چنانکه قوم شعیب(ع) که دعوت آن حضرت به ترک بت پرستی و پرهیز از مال حرام را سفیهانه میخواندند، به او گفتند چگونه چنین خواستهای از ما داری، درحالیکه تو رشیدی: ﴿قَالُوا يَا شُعَيْبُ أَصَلَاتُكَ تَأْمُرُكَ أَنْ نَتْرُكَ مَا يَعْبُدُ آبَاؤُنَا أَوْ أَنْ نَفْعَلَ فِي أَمْوَالِنَا مَا نَشَاءُ إِنَّكَ لَأَنْتَ الْحَلِيمُ الرَّشِيدُ﴾[۴۴].[۴۵]؛ البته بسیاری از مفسران، رشید خواندن شعیب(ع) را از روی ریشخند یا به معنای رشید بودن وی نزد قومش دانستهاند[۴۶]. همچنین فرعون متکبّر، ستمگر، قاتل و مفسد: ﴿إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِي الْأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعًا يَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِنْهُمْ يُذَبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ وَيَسْتَحْيِي نِسَاءَهُمْ إِنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ﴾[۴۷] در دعوت قومش به کشتن موسی(ع) و ماندن بر دین گذشتهشان[۴۸] ادعا داشت قومش را جز به راه رشد هدایت نمیکند: ﴿يَا قَوْمِ لَكُمُ الْمُلْكُ الْيَوْمَ ظَاهِرِينَ فِي الْأَرْضِ فَمَنْ يَنْصُرُنَا مِنْ بَأْسِ اللَّهِ إِنْ جَاءَنَا قَالَ فِرْعَوْنُ مَا أُرِيكُمْ إِلَّا مَا أَرَى وَمَا أَهْدِيكُمْ إِلَّا سَبِيلَ الرَّشَادِ﴾[۴۹]؛ ولی خدای متعال با نکوهش پیروان فرعون، گفتار (فرمان) و رفتار او را نارشید میخواند: ﴿إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَاتَّبَعُوا أَمْرَ فِرْعَوْنَ وَمَا أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشِيدٍ﴾[۵۰].[۵۱]، زیرا او مردم را به سوی گمراهی و دوزخ میبرد و سرانجام، کیفر او و پیروانش گرفتاری به لعنت الهی و ورود به آتش دوزخ است که پیشاپیش آنان در آن گام مینهد: ﴿يَقْدُمُ قَوْمَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَبِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ﴾[۵۲]، ﴿وَأُتْبِعُوا فِي هَذِهِ لَعْنَةً وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ بِئْسَ الرِّفْدُ الْمَرْفُودُ﴾[۵۳].
رشد، افزون بر اینکه انسان را از اعمال زشت باز میدارد، سبب میشود شخص رشید دیگران را نیز از زشتی باز دارد، چنانکه لوط(ع) پس از نهی قوم خود از عمل ننگینِ همجنس بازی به آنان گفت: آیا میان شما مردی رشید نیست:﴿وَجَاءَهُ قَوْمُهُ يُهْرَعُونَ إِلَيْهِ وَمِنْ قَبْلُ كَانُوا يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ قَالَ يَا قَوْمِ هَؤُلَاءِ بَنَاتِي هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَلَا تُخْزُونِ فِي ضَيْفِي أَلَيْسَ مِنْكُمْ رَجُلٌ رَشِيدٌ﴾[۵۴]، از نظر بسیاری از مفسران، مراد این است که آیا میان شما مردی رشید نیست تا شما را از این عمل زشت باز دارد[۵۵].[۵۶]
مراتب رشد
مصادیق رشد در یک مرتبه نیستند؛ مثلاً رشدِ ابراهیم(ع) ﴿وَلَقَدْ آتَيْنَا إِبْرَاهِيمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ وَكُنَّا بِهِ عَالِمِينَ﴾[۵۷] مرتبهای والا از رشد و رشدِ مطلوب برای امکان استقلال اقتصادی یتیم ﴿وَابْتَلُوا الْيَتَامَى حَتَّى إِذَا بَلَغُوا النِّكَاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْدًا فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ وَلَا تَأْكُلُوهَا إِسْرَافًا وَبِدَارًا أَنْ يَكْبَرُوا وَمَنْ كَانَ غَنِيًّا فَلْيَسْتَعْفِفْ وَمَنْ كَانَ فَقِيرًا فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ فَإِذَا دَفَعْتُمْ إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَيْهِمْ وَكَفَى بِاللَّهِ حَسِيبًا﴾[۵۸] مرتبهای پایین از آن است که میان آنها فاصله بسیاری است[۵۹]. رشد به شکل کلی دو مرتبه دارد:
شناخت و رعایت مصالح دنیا
مرتبه پایین رشد، تشخیص صلاح کارهای دنیایی است که آن را عقل معاش یا رشد صغیر نیز نامیدهاند[۶۰] و از آثار و احکام آن در علم فقه بحث میشود. بیشتر فقیهان رشد را به اصلاح در مال تعریف کردهاند[۶۱] و مراد ملکهای نفسانی است که مانع از فاسد کردن مال و صرف غیر عقلایی آن میشود[۶۲]. این مرتبه از رشد، در آیاتی شرطِ دادن اموال یتیمان به آنان دانسته شده است: پس از آنکه مومنان فرمان مییابند اموال خویش را به دست سفیهان نسپارند: ﴿وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا وَارْزُقُوهُمْ فِيهَا وَاكْسُوهُمْ وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلًا مَعْرُوفًا﴾[۶۳]، به آنان امر میشود یتیمان را پس از رسیدن به بلوغ و ازدواج بیازمایند، پس اگر در ایشان رشد یافتند، اموالشان را به آنان بدهند: ﴿وَابْتَلُوا الْيَتَامَى حَتَّى إِذَا بَلَغُوا النِّكَاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْدًا فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ وَلَا تَأْكُلُوهَا إِسْرَافًا وَبِدَارًا أَنْ يَكْبَرُوا وَمَنْ كَانَ غَنِيًّا فَلْيَسْتَعْفِفْ وَمَنْ كَانَ فَقِيرًا فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ فَإِذَا دَفَعْتُمْ إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَيْهِمْ وَكَفَى بِاللَّهِ حَسِيبًا﴾[۶۴]. در آیاتی دیگر، نظیر همین مضمون با تعبیر "رسیدن به اَشُدّ" یاد میشود: ﴿وَلَا تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ لَا نُكَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَى وَبِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا ذَلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ﴾[۶۵]؛ ﴿وَلَا تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَأَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كَانَ مَسْئُولًا﴾[۶۶].
فقهای اسلام با الهام از این آیات، همچنین روایات روشنگر آنها در منابع فقهی بخش مستقلی را به موضوع حَجْر اختصاص دادهاند. (کتاب الحَجْر) واژه حجر به معنای حرمت و منع است[۶۷] و در فقه، "محجور" کسی است که از تصرف در مالش منع شده باشد که یکی از اقسام آن، سفیه است، بنابراین کودک فاقد دو شرط بلوغ و رشد، اگر مالی داشته باشد نمیتواند در آن تصرف کند[۶۸] به دلیل کتاب، سنت، اجماع منقول و محصّل[۶۹] و تنها در تفسیر حقیقت رشد، اختلاف است[۷۰]. برخی از اهل تسنّن رشد را به صلاح دین و دنیا و طاعت خدا و نگهداری مال و بعضی به اصلاح دنیا و شناخت راههای کسب و خرج و حفظ مال از تبذیر تفسیر کرده و دستهای رسیدن به سن خاصی مانند ۲۵ سالگی را شرط کردهاند[۷۱]. بیشتر فقیهان شیعه به استناد روایاتی که رشد را به حفظ مال[۷۲] یا عدم افساد و تباه کردن آن[۷۳] و عدم سفاهت و ناتوانی در نگهداری آن[۷۴] تفسیر کردهاند، رشد را تصرف درست در اموال دانسته و عدالت را در آن شرط ندانسته[۷۵]، ولی برخی در آن تردید کرده[۷۶] و بعضی از فقیهان شیعه[۷۷] و سنّی[۷۸] آن را شرط دانستهاند.
در تفسیر چگونگی رسیدن به اَشُدّ افزون بر آیات یاد شده، در آیاتی دیگر که درباره مراتب رشد بحث شده: ﴿وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ﴾[۷۹]؛ ﴿وَأَمَّا الْجِدَارُ فَكَانَ لِغُلَامَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِي الْمَدِينَةِ وَكَانَ تَحْتَهُ كَنْزٌ لَهُمَا وَكَانَ أَبُوهُمَا صَالِحًا فَأَرَادَ رَبُّكَ أَنْ يَبْلُغَا أَشُدَّهُمَا وَيَسْتَخْرِجَا كَنْزَهُمَا رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ وَمَا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِي ذَلِكَ تَأْوِيلُ مَا لَمْ تَسْطِعْ عَلَيْهِ صَبْرًا﴾[۸۰]؛ ﴿وَوَصَّيْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ إِحْسَانًا حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهًا وَوَضَعَتْهُ كُرْهًا وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْرًا حَتَّى إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَى وَالِدَيَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَصْلِحْ لِي فِي ذُرِّيَّتِي إِنِّي تُبْتُ إِلَيْكَ وَإِنِّي مِنَ الْمُسْلِمِينَ﴾[۸۱] و... نیز آراء گوناگوناند؛ مانند بلوغ یا رسیدن به سنّی خاص همچون ۳۰ یا ۲۵ سالگی[۸۲]، بلوغ طبیعی و رشد عقلی[۸۳] و مجموع توان بدنی و توان معرفتی[۸۴].
میتوان گفت رسیدن به اَشُدّ، سرآغاز مرحلهای است که نیروهای بدنی و عقلی انسان به فعلیّت میرسند و تا زمان توانمندی ادامه دارد، ازاینرو برخی از مفسران آغاز اَشُدّ را از ۱۸ سالگی و پایان آن را سنّ کهولت دانسته که کمال عقل و تمام رشد است[۸۵] و بعضی گفتهاند: بلوغ اشُدّ دو طرف دارد که طرف پایین آن احتلام و مبدأ سنّ رشد و نیرویی است که انسان از یتیمی، سفیهی یا ناتوانی درمیآید و پایان آن ۴۰ سالگی است[۸۶]. به نظر بیشتر فقیهان، تا دو وصف بلوغ و رشد در محجور یکجا نشوند، حجر پایدار است، گرچه شخص پا به سنّ بگذارد؛ اما برخی از اهلسنت پرداخت مال را با رسیدن او به ۲۵ سالگی لازم شمردهاند[۸۷]. شناخت رشد، از راه امتحان تصرّفات مناسب از محجور به دست میآید، تا توان وی بر زیرکی در خرید و فروشها و مراقبت او از فریب خوردن دانسته شود و این آزمایش پیش از رسیدن کودک به سنّ بلوغ آغاز میشود[۸۸]. با اینکه همه کودکان از تصرّف در مال خود محجورند، راز سخن گفتن قرآن فقط از حَجر یتیمان، تأکید بر مراقبت بیشتر از آنان و پرهیز از خوردن اموال ایشان است[۸۹].[۹۰]
شناخت و رعایت مصالح دین
بیشتر آیات رشد درباره این مرتبه است که خود مراتبی دارد، چنانکه موسای اولوا العزم(ع)، با درخواست پیروی از خضر(ع) میخواست به مرتبه بالاتری از دانشی برسد که مایه رشد و کمال باشد: ﴿قَالَ لَهُ مُوسَى هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلَى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا﴾[۹۱].[۹۲] خدا رشدِ ابراهیم(ع) را به وی داده و به حال او آگاه بود: ﴿وَلَقَدْ آتَيْنَا إِبْرَاهِيمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ وَكُنَّا بِهِ عَالِمِينَ﴾[۹۳]، از نگاه برخی مفسران، اضافه رشد به ضمیری که به ابراهیم(ع) برمیگردد و اشاره به آگاه بودن خدا از حال وی، گواه آن است که خدا براساس ویژگیهای حال و میزان شایستگی ابراهیم(ع) مرتبهای والا از رشد را به او بخشید[۹۴]، بنابراین مراتب رشد دینی، متناسب با درجات ایمان اشخاص است و هرکس رشدی به اندازه ایمان خود دارد[۹۵]. در ادامه آیه، از استدلالهای توحیدی ابراهیم(ع) و نبرد وی با بتپرستی یاد شده است: ﴿ إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ مَا هَذِهِ التَّمَاثِيلُ الَّتِي أَنتُمْ لَهَا عَاكِفُونَ قَالُوا وَجَدْنَا آبَاءَنَا لَهَا عَابِدِينَ قَالَ لَقَدْ كُنتُمْ أَنتُمْ وَآبَاؤُكُمْ فِي ضَلالٍ مُّبِينٍ قَالُوا أَجِئْتَنَا بِالْحَقِّ أَمْ أَنتَ مِنَ اللاَّعِبِينَ قَالَ بَل رَّبُّكُمْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الَّذِي فَطَرَهُنَّ وَأَنَا عَلَى ذَلِكُم مِّنَ الشَّاهِدِينَ وَتَاللَّهِ لَأَكِيدَنَّ أَصْنَامَكُم بَعْدَ أَن تُوَلُّوا مُدْبِرِينَ﴾[۹۶]، ازاینرو برخی از مفسران، رشد ابراهیم(ع) را معرفت و توحید حاصل از حجتها و براهین[۹۷] یا ناشی از صفای فطرت و نور بصیرت دانستهاند[۹۸]، بهگونهای که هرچه را میدید، پیش از توجه به خود آن چیز و آثارش، انتساب آن به خدا را درمییافت و نخست تکوین و تدبیر خدا را در آن میدید[۹۹]. برخی هم رشد ابراهیم(ع) را به نبوت و بعضی به راهیابی او به صلاح دین و دنیا تفسیر کردهاند[۱۰۰].
درجات این مرتبه از رشد تا بدانجاست که پیامبراکرم(ص) نیز که کاملترین انسان است، به تعلیم الهی راهی را که نزدیکتر به رشد است، از خدا میخواهد: ﴿إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ وَاذْكُرْ رَبَّكَ إِذَا نَسِيتَ وَقُلْ عَسَى أَنْ يَهْدِيَنِ رَبِّي لِأَقْرَبَ مِنْ هَذَا رَشَدًا﴾[۱۰۱]. در تفسیر آیه برخی گفتهاند: مراد از آن، نشانهها و ادله نبوّت مانند علم به اخبار و آثار پیامبران است که روشنتر و نزدیکتر از قصه اصحاب کهف است[۱۰۲]، ولی بعضی با ردّ این نظر، ﴿هَذَا﴾ را در این آیه به مرتبه پایینتر رشد، یعنی ذکر پس از فراموشی و راه نزدیکتر به رشد را به ذکر پیوسته بیفراموشی تفسیر کردهاند[۱۰۳]. این مرتبه از رشد (شناخت و رعایت مصالح دین) در برابر غیّ است و از دیدگاه قرآن کریم رشد از غیّ به خوبی آشکار شده، به همین جهت هیچ واداشتنی در پذیرش دین راه ندارد: ﴿لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لَا انْفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾[۱۰۴].[۱۰۵] روشن شدن رشد از غیّ از راه فطرت، ادله عقلی و نقلی و معجزات گوناگون است[۱۰۶]ف همچنین این مرتبه در برابر شرّ است، چنانکه، در مقابل شرّ، از خیر که گونهای هدایت و سعادت است، به رشد تعبیر شده است: ﴿وَأَنَّا لَا نَدْرِي أَشَرٌّ أُرِيدَ بِمَنْ فِي الْأَرْضِ أَمْ أَرَادَ بِهِمْ رَبُّهُمْ رَشَدًا﴾[۱۰۷].[۱۰۸].[۱۰۹]
عوامل رشد
آیات متعددی به عوامل رشد اشاره دارند که همه آنها در عرض یکدیگر نیستند و برخی از آنها از عوامل بیرونی و برخی دیگر از اوصاف و حالات درونی انسان هستند.
ارشاد خدای متعال و اولیای او
اعطا کننده حقیقی رشد، مانند دیگر خوبیها، همانا خدای متعال است و مرشد حقیقی تنها اوست، بنابراین کسی را که خدا نظر لطف و توفیق خود را به سبب عناد بسیار از او برداشته، وی را گمراه کند، هیچکس دیگری نمیتواند ارشاد کند: ﴿وَتَرَى الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَتْ تَزَاوَرُ عَنْ كَهْفِهِمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَإِذَا غَرَبَتْ تَقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ وَهُمْ فِي فَجْوَةٍ مِنْهُ ذَلِكَ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَمَنْ يُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِيًّا مُرْشِدًا﴾[۱۱۰].[۱۱۱] چون پس از خذلان الهی هیچ کس در ارشاد توان ندارد[۱۱۲]، ازاینرو پیامبر اکرم(ص) نیز که دیگران را به سوی رشد هدایت میکند، نمیتواند رشد را در دیگران پدید آورد: ﴿قُلْ إِنِّي لَا أَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَلَا رَشَدًا﴾[۱۱۳].[۱۱۴]. در برخی از روایات، رَشَد در آیه به ولایت امیر مؤمنان علی(ع) تفسیر شده که انتصاب ایشان به جانشینی پیامبر(ص) تنها در اختیار خدا بوده؛ حتّی در اختیار شخص پیامبر اکرم(ص) نیز نیست[۱۱۵].
تنها مرشد حقیقی بودن خدا به این معنا نیست که پیامبران(ع) و اولیای الهی در رشد دیگران اثر ندارند، بلکه آنان نیز در طول خدا و به اذن او دیگران را به رشد میرسانند، چنانکه مؤمن خاندان فرعون از قومش خواست از وی پیروی کنند، تا آنان را به راه رشد هدایت کند: ﴿وَقَالَ الَّذِي آمَنَ يَا قَوْمِ اتَّبِعُونِ أَهْدِكُمْ سَبِيلَ الرَّشَادِ﴾[۱۱۶]؛ همچنین در روایاتی، پیامبر اکرم(ص) هدایت کننده به رشد[۱۱۷] و کارها[۱۱۸] و سنّتش[۱۱۹] مصداق رشد خوانده شده و در حدیثی نبوی آمده است: عترت من شما را از غیّ باز میدارند و به رشد هدایت میکنند[۱۲۰]. در مقابل، شیطان و دیگر سران کفر، از رشد دور کرده و به سوی غیّ میکشانند: ﴿قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ﴾[۱۲۱]، ﴿إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ﴾[۱۲۲]؛ ﴿وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ﴾[۱۲۳]، ﴿وَإِخْوَانُهُمْ يَمُدُّونَهُمْ فِي الْغَيِّ ثُمَّ لَا يُقْصِرُونَ﴾[۱۲۴]، ﴿قَالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَلَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ﴾[۱۲۵]، ﴿قَالَ الَّذِينَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ رَبَّنَا هَؤُلَاءِ الَّذِينَ أَغْوَيْنَا أَغْوَيْنَاهُمْ كَمَا غَوَيْنَا تَبَرَّأْنَا إِلَيْكَ مَا كَانُوا إِيَّانَا يَعْبُدُونَ﴾[۱۲۶]، ﴿فَأَغْوَيْنَاكُمْ إِنَّا كُنَّا غَاوِينَ﴾[۱۲۷].[۱۲۸]
قرآن کریم
قرآن کریم از مهمترین عوامل رشد و به تعبیر برخی از روایات، جامع هر رشدی است[۱۲۹]. قرآن از دستهای از جنّیان یاد میکند که با شنیدن آیات الهی از شرک دست برداشتند[۱۳۰] و به قرآن و پروردگار خود ایمان آوردند و با وصف آن، به دو ویژگی شگفتی و هدایت به رُشد، همنوعان خود را نیز به سوی آن فراخواندند: ﴿قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ فَقَالُوا إِنَّا سَمِعْنَا قُرْآنًا عَجَبًا﴾[۱۳۱]، ﴿يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ وَلَنْ نُشْرِكَ بِرَبِّنَا أَحَدًا﴾[۱۳۲]. مفسران، وجوه گوناگونی در تبیین حقیقت هدایت قرآن به رشد بیان کردهاند؛ مانند هدایت به صواب و حق[۱۳۳] و صلاح دین و دنیا[۱۳۴]، هدایت به عقاید و اعمالِ رساننده به واقع و سعادت حقیقی[۱۳۵]، هدایت و امر به هر خیری با ترغیب و بشارت و شناسایی و نهی از هر بدی با انذار و تحذیر از آن[۱۳۶] و هدایتِ رساننده به مقصدِ توحید ذاتی الهی[۱۳۷]. در حقیقت، این وجوه با هم در معنا تضادّ ندارند. برپایه نظری، مُبین بودن قرآن (قصص / ۲۸، ۲) یعنی رشد را از غیّ جدا میسازد[۱۳۸].[۱۳۹]
ایمان به خدا و اطاعت از او
خدای متعال به مؤمنان فرمان میدهد او را استجابت کنند و ایمان بیاورند؛ شاید رشد یابند: ﴿وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَلْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ﴾[۱۴۰]. استجابت خدا را به پذیرش دعوت الهی در اطاعت از اوامر او[۱۴۱] یا ایمان و فرمانبری [۱۴۲] و برخی به درخواست پذیرش دعا[۱۴۳] تفسیر کردهاند؛ همچنین ایمان را به تصدیق به تمام آنچه خدا نازل کرده[۱۴۴] یا ثبات و مداومت بر ایمان[۱۴۵]. روایتی آن را علم به قدرت الهی در برآوردن درخواست بنده دانسته است[۱۴۶].
از آیه ﴿لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لَا انْفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾[۱۴۷] نیز فهمیده میشود رشد، در ایمان به خداست و کفر و پیروی از طاغوت، غیّ و گمراهی است[۱۴۸]؛ همچنین دوست داشتن ایمان و جذب شدن به آن و گریزانی از کفر و فسوق (خروج از طاعت به معصیت یا دروغ) و عصیان (نافرمانی و تمام گناهان) اسباب رشد انساناند: ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّ فِيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ يُطِيعُكُمْ فِي كَثِيرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَكَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْيَانَ أُولَئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ﴾[۱۴۹].[۱۵۰].
برخی گفتهاند: این آیه ۵ مرتبه را بیان میکند که کسی جز با کمال تحقق آنها در وی، جزء راشدان نمیشود، ایمان؛ آراسته بودن آن در دل یعنی رسیدن به مرحله علمالیقین و عین الیقین نسبت به آن؛ نفی کفر و بیزاری جستن از آن؛ نفی فسوق؛ نفی عصیان که سه مورد پایانی، عامّ هستند و شامل همه افراد کفر، فسوق و عصیان[۱۵۱]. در برخی از روایات تفسیری، ایمان در این آیه به محبّت اهل بیت(ع) تفسیر شده و کفر، فسوق و عصیان به دشمنی با ایشان[۱۵۲]. از داستان نافرمانی آدم(ع) و همسرش از امر ارشادی خدا و خوردن آنان از درخت ممنوع نیز که به برهنگی ایشان انجامید، میتوان تأثیر نافرمانی در دوری از رشد را برداشت کرد: ﴿فَأَكَلَا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى﴾[۱۵۳].[۱۵۴]
روایات نیز براین مطلب تأکید دارند که هر کس از خدا و رسولش اطاعت کند، رشد مییابد و هرکه خدا و رسولش را نافرمانی کند، گمراه میگردد[۱۵۵]. همچنین قرآن، اسلام آورندگان را در پی رسیدن به رشد و راه درست میشناساند: ﴿وَأَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَمِنَّا الْقَاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُولَئِكَ تَحَرَّوْا رَشَدًا﴾[۱۵۶]. اسلام در این آیه به ایمان به خدا و تسلیم اوامر او بودن تفسیر شده است[۱۵۷]. به دیده برخی از مفسران، اسلام در مانند این آیه، سلامت دل از پیامدهای شهوت و غضب است که سودمندترین چیز پس از معرفت است[۱۵۸].
همانگونه که از دید قرآن، ایمان به خدا مایه رشد انسان است، کفر و تکذیب آیات الهی و غفلت از آنها مانع رشد اوست و وی را به غیّ و گمراهی میکشاند: ﴿سَأَصْرِفُ عَنْ آيَاتِيَ الَّذِينَ يَتَكَبَّرُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَإِنْ يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لَا يُؤْمِنُوا بِهَا وَإِنْ يَرَوْا سَبِيلَ الرُّشْدِ لَا يَتَّخِذُوهُ سَبِيلًا وَإِنْ يَرَوْا سَبِيلَ الْغَيِّ يَتَّخِذُوهُ سَبِيلًا ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَكَانُوا عَنْهَا غَافِلِينَ﴾[۱۵۹].[۱۶۰] برخی، از جمله ﴿وَإِنْ يَرَوْا سَبِيلَ الرُّشْدِ لَا يَتَّخِذُوهُ سَبِيلًا﴾ برداشت کردهاند که دیدن و شناختنِ راه رشد، به تنهایی برای رسیدن به آن بس نیست، بلکه پیروی از آن نیز لازم است[۱۶۱].[۱۶۲]
اعتقاد به آخرت
مؤمن خاندان فرعون، پس از اینکه از قومش خواست از وی پیروی کنند تا آنان را به راه رشد هدایت کند: ﴿وَقَالَ الَّذِي آمَنَ يَا قَوْمِ اتَّبِعُونِ أَهْدِكُمْ سَبِيلَ الرَّشَادِ﴾[۱۶۳] در تبیین راه رشد، آن را اعتقاد به زندگی آخرت دانست که سرای پایدار و جاودانه و زندگی دنیا کالا و مقدمهای برای آن است و در آنجا هرصاحب کار خوب یا بد، به جزای خود میرسد: ﴿يَا قَوْمِ إِنَّمَا هَذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا مَتَاعٌ وَإِنَّ الآخِرَةَ هِيَ دَارُ الْقَرَارِ مَنْ عَمِلَ سَيِّئَةً فَلا يُجْزَى إِلاَّ مِثْلَهَا وَمَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ يُرْزَقُونَ فِيهَا بِغَيْرِ حِسَابٍ﴾[۱۶۴].[۱۶۵].[۱۶۶]
دعا و عبادت
یاد کرد امید رسیدن به رشد پس از موضوع دعا: ﴿وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَلْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ﴾[۱۶۷] میرساند که دعا مایه رشد است[۱۶۸]. از دعاهای اولیاء خدا نیز میتوان به تأثیر دعا در رسیدن به رشد پی برد، چنانکه پیامبر اکرم(ص) بهواسطه تعلیم الهی از خدا درخواست کوتاهترین راه رسیدن به رشد و هدایت را میخواهد: ﴿إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ وَاذْكُرْ رَبَّكَ إِذَا نَسِيتَ وَقُلْ عَسَى أَنْ يَهْدِيَنِ رَبِّي لِأَقْرَبَ مِنْ هَذَا رَشَدًا﴾[۱۶۹]
و اصحاب کهف در دعایشان از خدا رشد درخواست کردند: ﴿إِذْ أَوَى الْفِتْيَةُ إِلَى الْكَهْفِ فَقَالُوا رَبَّنَا آتِنَا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً وَهَيِّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَدًا﴾[۱۷۰]. اهل بیت(ع) نیز به بیانهای گوناگون از خدا رشد[۱۷۱]، پیوستن به جرگه راشدان[۱۷۲]، عزم و تصمیم بر رشد [۱۷۳] و توفیق رشد [۱۷۴] را خواستهاند.
رویکرد عبادی به خدا و نماز، از اسباب لازمِ رشد و اهمال در آن از موانع رشد است، چنانکه در نماز برخی بر اثر کوتاهی و سبک شمردن آن و پیروی از شهوات خویش از رشد باز مانده و در مسیر غیّ قرار میگیرند: ﴿فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلَاةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيًّا﴾[۱۷۵].[۱۷۶]
روایات اهل بیت(ع) نیز به برخی از عوامل و موانع رشد اشاره دارند؛ مثلاً عقل[۱۷۷] و تقوا را سبب رشد میخوانند[۱۷۸] و در مقابل گمان توده مردم که رشد را در کسب دنیا[۱۷۹] و رسیدن به خواستههای نفسانی میدانند، رشد را در مخالفت با نفس[۱۸۰] و شهوت[۱۸۱] و موافقت با هوای نفس[۱۸۲] و پیروی از آن[۱۸۳] از موانع رشد میشناسانند[۱۸۴].
منابع
پانویس
- ↑ معجم مقاییس اللغه، ج ۲، ص ۳۹۸، "رشد".
- ↑ التحقیق، ج ۴، ص ۱۲۴، "رشد".
- ↑ العین، ج ۶، ص ۲۴۲؛ لسان العرب، ج ۳، ص ۱۷۵؛ تاج العروس، ج ۸، ص ۹۵، "رشد".
- ↑ تاج العروس، ج ۸، ص ۹۵، "رشد".
- ↑ المصباح، ص ۲۲۷، "رشد".
- ↑ مجمعالبحرین، ج ۳، ص ۵۰، "رشد".
- ↑ نثر طوبی، ج ۱، ص ۳۰۷، "رشد".
- ↑ مفردات، ص ۳۵۴، "رشد".
- ↑ الوجوه و النظائر، ج ۱، ص ۳۶۵ ـ ۳۶۶.
- ↑ حماسه حسینی، ج۳، ص۳۰۲.
- ↑ مجموعه آثار، ج۳، ص۳۱۸.
- ↑ مجموعه آثار، ج۳، ص۳۱۴؛ مجموعه آثار، ج۲، ص۳۰۱.
- ↑ دلیری، کاظم، مقاله «رشد»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۳؛ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۴۳۷؛ نظرزاده، عبدالله، فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی قرآن کریم، ص: ۳۰۸.
- ↑ العین، ج۶، ص۲۴۲؛ المصباح، ص۲۲۷؛ لسان العرب، ج۱۱، ص ۳۹۰، "ضل"؛ ج ۱۵، ص ۱۴، "غوی".
- ↑ مفردات، ص ۶۲۰، "غوی".
- ↑ المصباح، ص ۴۵۷، "غوی".
- ↑ العین، ج ۷، ص ۹، "ضل".
- ↑ مفردات، ص ۵۰۹، "ضلل".
- ↑ المیزان، ج ۲، ص ۳۴۲.
- ↑ دلیری، کاظم، مقاله «رشد»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۳.
- ↑ روح البیان، ج ۱۰، ص ۱۸۹؛ تفسیر مراغی، ج ۱۷، ص ۴۳؛ المنیر، ج ۱، ص ۷۲.
- ↑ الصحاح، ج ۲، ص ۴۷۴؛ مفردات، ص ۳۵۴، "رشد"؛ اعراب القرآن، ج ۲، ص ۷۱.
- ↑ تاجالعروس، ج ۸، ص ۹۵، "رشد".
- ↑ معجم الفروق اللغویه، ج ۱، ص ۲۵۶؛ مجمع البیان، ج ۴، ص ۷۳۴؛ مفردات، ص ۳۵۴.
- ↑ العین، ج ۶، ص ۲۴۲؛ لسان العرب، ج ۳، ص ۱۷۵، "رشد".
- ↑ التحقیق، ج ۴، ص ۱۲۴، "رشد".
- ↑ العین، ج ۶، ص ۲۴۲؛ لسان العرب، ج ۳، ص ۱۷۵.
- ↑ التحقیق، ج ۴، ص ۱۲۴.
- ↑ معجم مقاییس اللغه، ج ۲، ص ۳۹۸؛ لسان العرب، ج ۳، ص ۱۷۶.
- ↑ «و به مال یتیم نزدیک نشوید جز به گونهای که (برای یتیم) نیکوتر است تا به برنایی خود برسد و پیمانه و ترازو را با دادگری، تمام بپیمایید؛ ما بر کسی جز (برابر با) توانش تکلیف نمیکنیم؛ و چون سخن میگویید با دادگری بگویید هر چند (درباره) خویشاوند باشد؛ و به پیمان با خداوند وفا کنید؛ این است آنچه شما را بدان سفارش کرده است باشد که پند گیرید» سوره انعام، آیه ۱۵۲.
- ↑ لسانالعرب، ج ۳، ص ۲۳۶، "شدد".
- ↑ «و خورشید را چون بر میآمد میدیدی که از غار آنان به راست میگرایید و چون غروب میکرد در سوی چپ از آنان میگذشت و آنان در جای گشادهای از آن (غار) بودند؛ این از نشانههای خداوند است؛ هر که را خداوند راه نماید، رهیافته است و هر که را بیراه نهد، هرگز برای او سروری رهنما نخواهی یافت» سوره کهف، آیه ۱۷.
- ↑ لسان العرب، ج ۱۵، ص ۳۵۴، "هدی".
- ↑ مفردات، ص ۳۵۴، "رشد".
- ↑ معجم الفروق اللغویه، ج ۱، ص ۴۲.
- ↑ تفسیر صدرالمتالهین، ج ۱، ص ۱۳۲؛ تفسیر ام الکتاب، ص ۲۹۳.
- ↑ «در (کار) دین هیچ اکراهی نیست که رهیافت از گمراهی آشکار است پس، آنکه به طاغوت کفر ورزد و به خداوند ایمان آورد، بیگمان به دستاویز استوارتر چنگ زده است که هرگز گسستن ندارد و خداوند شنوای داناست» سوره بقره، آیه ۲۵۶.
- ↑ «و خورشید را چون بر میآمد میدیدی که از غار آنان به راست میگرایید و چون غروب میکرد در سوی چپ از آنان میگذشت و آنان در جای گشادهای از آن (غار) بودند؛ این از نشانههای خداوند است؛ هر که را خداوند راه نماید، رهیافته است و هر که را بیراه نهد، هرگز برا» سوره کهف، آیه ۱۷.
- ↑ لسانالعرب، ج ۴، ص ۴۸۲، "ضرر".
- ↑ «بگو: من برای شما نه یارای زیانی دارم و نه رهیافتی» سوره جن، آیه ۲۱.
- ↑ «و اینکه ما درنمییابیم که آیا برای کسانی که در زمیناند بدی خواسته شده یا پروردگارشان برای آنان رهیافتی خواسته است» سوره جن، آیه ۱۰.
- ↑ «و داراییهایتان را که خداوند (مایه) پایداری (زندگی) شما گردانیده است به کمخردان نسپارید و از در آمد آن، آنان را روزی و پوشاک رسانید و با آنان با زبانی شایسته سخن گویید و یتیمان را تا زمانی که توانایی زناشویی یافته باشند بیازمایید، پس اگر در آنان کاردانی یافتید، داراییهایشان را به آنان بازگردانید و آن را به گزافکاری و شتاب، از (بیم) اینکه بالغ گردند (و از شما باز گیرند) نخورید و هر کس از شما که توانگر باشد (در برداشت مزد سرپرستی) خویشتنداری کند و هرکس تنگدست باشد برابر عرف (از آن) بخورد؛ و هنگامی که داراییهای ایشان را به آنان باز میگردانید بر آنها گواه بگیرید و حسابرسی را خداوند، بسنده است» سوره نساء، آیه ۵-۶.
- ↑ دلیری، کاظم، مقاله «رشد»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۳.
- ↑ «گفتند: ای شعیب! آیا دینت تو را وا میدارد که (به ما بگویی) آنچه را پدرانمان میپرستیدند وا نهیم یا با داراییهای خود آنچه میخواهیم انجام ندهیم؟ بیگمان تو خود بردبار راهدانی» سوره هود، آیه ۸۷.
- ↑ التفسیرالکبیر، ج ۱۸، ص ۳۸۷؛ المیزان، ج ۱۰، ص ۳۶۵ - ۳۶۶.
- ↑ التبیان، ج ۶، ص ۴۹ـ۵۰؛ الکشاف، ج ۲، ص ۴۲۰؛ زبدة التفاسیر، ج ۳، ص ۳۰۷.
- ↑ «بیگمان فرعون در زمین (مصر) گردنکشی ورزید و مردم آنجا را دستهدسته کرد. دستهای از آنان را به ناتوانی میکشاند، پسرانشان را سر میبرید و زنانشان را زنده وا مینهاد، به یقین او از تبهکاران بود» سوره قصص، آیه ۴.
- ↑ جامعالبیان، ج ۲۴، ص ۳۹؛ مجمع البیان، ج ۸، ص ۸۱۱؛ تفسیر قرطبی،ج ۱۶، ص ۳۱۰.
- ↑ «ای قوم من! امروز فرمانروایی از آن شماست در حالی که در این سرزمین چیرگی دارید پس اگر عذاب خداوند بر سرمان بیاید چه کسی ما را یاری خواهد داد؟ فرعون گفت:جز چیزی را که خود (صلاح) میبینم به شما نشان نمیدهم و شما را جز به راه رستگاری رهنمون نمیشوم!» سوره غافر، آیه ۲۹.
- ↑ «نزد فرعون و سرکردگان وی؛ آنگاه، آن (سرکرده) ها از فرمان فرعون پیروی کردند و فرمان فرعون از سر کاردانی نبود» سوره هود، آیه ۹۷.
- ↑ روضالجنان، ج ۱۰، ص ۳۲۹؛ المیزان، ج ۱۰، ص ۳۸۰.
- ↑ «او در روز رستخیز، پیشاپیش قومش میآید و آنان را به دوزخ درمیآورد و بد آبشخوری است که بدان درمیآیند» سوره هود، آیه ۹۸.
- ↑ «و در این (جهان) و روز رستخیز با لعنت بدرقه شدهاند؛ بد دهشی است که به آنان میدهند» سوره هود، آیه ۹۹.
- ↑ «و قوم او شتابان به سویش رو آوردند و (آنان) پیش از آن، کارهای زشت انجام میدادند؛ (لوط) گفت: ای قوم من! اینان دختران منند، آنان برای شما پاکیزهترند، از خداوند پروا کنید و مرا در (کار) مهمانانم خوار نگردانید، آیا در میان شما مرد کاردانی نیست؟» سوره هود، آیه ۷۸.
- ↑ جامعالبیان، ج ۱۲، ص ۵۲؛ تفسیر سمرقندی، ج ۲، ص ۱۶۴؛ تفسیر اثنا عشری، ج ۶، ص ۱۱۰.
- ↑ دلیری، کاظم، مقاله «رشد»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۳.
- ↑ «و بیگمان پیش از آن به ابراهیم کاردانی (در خور) وی را ارزانی داشتیم و به (شایستگی) او دانا بودیم» سوره انبیاء، آیه ۵۱.
- ↑ «و یتیمان را تا زمانی که توانایی زناشویی یافته باشند بیازمایید، پس اگر در آنان کاردانی یافتید، داراییهایشان را به آنان بازگردانید و آن را به گزافکاری و شتاب، از (بیم) اینکه بالغ گردند (و از شما باز گیرند) نخورید و هر کس از شما که توانگر باشد (در برداشت مزد سرپرستی) خویشتنداری کند و هرکس تنگدست باشد برابر عرف (از آن) بخورد؛ و هنگامی که داراییهای ایشان را به آنان باز میگردانید بر آنها گواه بگیرید و حسابرسی را خداوند، بسنده است» سوره نساء، آیه ۶.
- ↑ مفردات، ص ۳۵۴، «رشد»؛ مواهب الرحمان، ج ۴، ص ۲۹۱.
- ↑ نثر طوبی، ج۱، ص ۳۰۷، «رشد».
- ↑ تذکرة الفقهاء، ج ۱۴، ص ۲۰۳؛ مسالک الافهام، ج ۴، ص ۱۴۸؛ البحرالرائق، ج ۵، ص ۳۸۸.
- ↑ قواعدالاحکام، ج ۲، ص ۱۳۴؛ الروضة البهیه، ج ۴، ص۱۰۱ـ۱۰۲؛ ریاضالمسائل، ج۸،ص۵۵۷ ـ ۵۵۸.
- ↑ «و داراییهایتان را که خداوند (مایه) پایداری (زندگی) شما گردانیده است به کمخردان نسپارید و از در آمد آن، آنان را روزی و پوشاک رسانید و با آنان با زبانی شایسته سخن گویید» سوره نساء، آیه ۵.
- ↑ «و یتیمان را تا زمانی که توانایی زناشویی یافته باشند بیازمایید، پس اگر در آنان کاردانی یافتید، داراییهایشان را به آنان بازگردانید و آن را به گزافکاری و شتاب، از (بیم) اینکه بالغ گردند (و از شما باز گیرند) نخورید و هر کس از شما که توانگر باشد (در برداشت مزد سرپرستی) خویشتنداری کند و هرکس تنگدست باشد برابر عرف (از آن) بخورد؛ و هنگامی که داراییهای ایشان را به آنان باز میگردانید بر آنها گواه بگیرید و حسابرسی را خداوند، بسنده است» سوره نساء، آیه ۶.
- ↑ «و به مال یتیم نزدیک نشوید جز به گونهای که (برای یتیم) نیکوتر است تا به برنایی خود برسد و پیمانه و ترازو را با دادگری، تمام بپیمایید؛ ما بر کسی جز (برابر با) توانش تکلیف نمیکنیم؛ و چون سخن میگویید با دادگری بگویید هر چند (درباره) خویشاوند باشد؛ و به پیمان با خداوند وفا کنید؛ این است آنچه شما را بدان سفارش کرده است باشد که پند گیرید» سوره انعام، آیه ۱۵۲.
- ↑ «و به مال یتیم نزدیک نشوید مگر به گونهای که (برای یتیم) نیکوتر است تا او به برنایی خود برسد و به پیمان وفا کنید که از پیمان خواهند پرسید» سوره اسراء، آیه ۳۴.
- ↑ العین، ج ۳، ص ۷۴ ـ ۷۵؛ مفردات، ص ۲۲۰؛ لسان العرب، ج ۴، ص ۱۶۷، «حجر».
- ↑ المبسوط، ج ۲، ص ۲۸۱؛ شرائع الاسلام، ج ۲، ص ۹۹؛ المیزان، ج ۴، ص ۱۷۲.
- ↑ جواهر الکلام، ج ۲۶، ص ۴؛ بدایة المجتهد، ج ۲، ص ۲۲۸.
- ↑ بدایة المجتهد، ج ۲، ص ۲۲۷.
- ↑ احکام القرآن، ج ۱، ص ۳۲۲.
- ↑ من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۲۲۲؛ وسائلالشیعه، ج ۱۹، ص ۳۶۸، ۳۷۰.
- ↑ الکافی، ج۷، ص۶۸؛ وسائلالشیعه، ج۱۹، ص ۳۶۶.
- ↑ الکافی، ج ۷، ص ۶۸؛ وسائلالشیعه، ج ۱۹، ص ۳۶۹.
- ↑ مختلفالشیعه، ج ۵، ص ۴۳۱؛ جواهر الکلام، ج ۲۶، ص ۵۰.
- ↑ شرائع الاسلام، ج ۲، ص ۱۰۰؛ کشف الرموز، ج ۱، ص ۵۵۲.
- ↑ الخلاف، ج ۳، ص ۲۸۳ـ۲۸۴.
- ↑ المجموع، ج ۱۳، ص ۳۷۱؛ فتح الوهاب، ج ۱، ص ۳۵۰ ـ ۳۵۱؛ فتح المعین، ج ۳، ص ۸۴.
- ↑ «و چون به برنایی خویش رسید بدو (نیروی) داوری و دانش بخشیدیم و بدین گونه به نیکوکاران پاداش میدهیم» سوره یوسف، آیه ۲۲.
- ↑ «و امّا آن دیوار، از آن دو نوجوان یتیم در آن شهر بود و زیر آن گنجی از آن آن دو و پدرشان مردی شایسته بود، بنابراین پروردگارت از سر بخشایش خویش اراده فرمود که آنان به برومندی خود برسند و گنجشان را بیرون کشند و من آن کارها را از پیش خویش نکردم، این بود معنی آنچه بر آن شکیبایی نتوانستی کرد» سوره کهف، آیه ۸۲.
- ↑ «و به آدمی سپردهایم که به پدر و مادرش نیکی کند؛ مادرش او را به دشواری آبستن بوده و به دشواری زاده است- و بارداری و از شیر گرفتنش سی ماه است- تا چون به رشد کامل رسد و چهل ساله شود بگوید: پروردگارا در دلم افکن تا نعمتت را که به من و پدر و مادرم بخشیدهای» سوره احقاف، آیه ۱۵.
- ↑ جامع البیان، ج ۸، ص ۶۲ ـ ۶۳؛ تفسیر قرطبی، ج ۷، ص ۱۳۵؛ الدرالمنثور، ج ۳، ص ۵۵.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج ۱۳، ص ۱۷۹؛ المیزان، ج ۷، ص ۳۷۶؛ الفرقان، ج ۱، ص ۳۳۴.
- ↑ جوامع الجامع، ج ۱، ص ۴۲۰؛ تفسیر قرطبی، ج ۷، ص ۱۳۴ ـ ۱۳۵؛ فی ظلال القرآن، ج ۳، ص ۱۲۳۲.
- ↑ المیزان، ج ۱۱، ص ۱۱۸.
- ↑ تفسیر مراغی، ج ۸، ص ۶۹.
- ↑ الخلاف، ج ۳، ص ۲۸۵؛ جواهرالکلام، ج ۲۶، ص ۵۱؛ شرائع الاسلام، ج ۲، ص ۱۰۰.
- ↑ المبسوط، ج ۲، ص ۲۸۴؛ شرائع الاسلام، ج ۲، ص ۱۰۰؛ جواهر الکلام، ج ۲۶، ص ۵۱.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج ۷، ص ۱۳۵؛ تفسیر مراغی، ج ۸، ص ۶۹؛ المیزان، ج، ص ۱۷۳.
- ↑ دلیری، کاظم، مقاله «رشد»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۳.
- ↑ «موسی به او گفت: آیا از تو پیروی کنم به شرط آنکه از آن راهدانی که تو را آموختهاند به من بیاموزی؟» سوره کهف، آیه ۶۶.
- ↑ ر.ک: غرائب القرآن، ج ۱، ص ۲۳۳؛ التفسیر الکبیر، ج ۲، ص ۴۰۷؛ مخزن العرفان، ج ۱، ص ۲۴۱.
- ↑ «و بیگمان پیش از آن به ابراهیم کاردانی (در خور) وی را ارزانی داشتیم و به (شایستگی) او دانا بودیم» سوره انبیاء، آیه ۵۱.
- ↑ مجمع البیان، ج ۷، ص ۸۳؛ التفسیر الکبیر، ج ۲۲، ص ۱۵۱ـ۱۵۲؛ المیزان، ج ۱۴، ص ۲۹۷.
- ↑ تیسیر الکریم الرحمن، ص ۶۱۷.
- ↑ «هنگامی که به پدر و قوم خویش، گفت: این تندیسها چیست که شما به (خدمت) آنها ماندگارید؟ گفتند: پدرانمان را پرستنده آنها یافتهایم. گفت: به یقین شما و پدرانتان در گمراهی آشکاری بودهاید. گفتند: آیا برای ما حقّ را آوردهای یا از بازیگرانی؟ گفت: (نه،) بلکه پروردگارتان، پروردگار آسمانها و زمین است که آنها را پدید آورده است و من بر این گواهم. و سوگند به خداوند تا سر بگردانید در کار بتهایتان چارهای خواهم کرد» سوره انبیاء، آیه ۵۲-۵۷.
- ↑ التبیان، ج ۷، ص ۲۵۵؛ مجمع البیان، ج ۷، ص ۸۳؛ تفسیر ابن کثیر، ج، ص ۳۰۵.
- ↑ المیزان، ج ۱۴، ص ۲۹۷.
- ↑ المیزان، ج ۷، ص ۱۶۱.
- ↑ التفسیرالکبیر، ج ۲۲، ص ۱۵۱؛ مراح لبید، ج ۲، ص ۵۲؛ التفسیر الکاشف، ج ۵، ص ۲۸۳.
- ↑ «مگر اینکه (بگویی اگر) خداوند بخواهد و چون فراموش کردی پروردگارت را یاد کن و بگو: امید است پروردگارم مرا به رهیافتی نزدیکتر از این رهنمایی کند» سوره کهف، آیه ۲۴.
- ↑ الکشاف، ج ۲، ص ۷۱۵؛ مجمع البیان، ج ۶، ص ۷۱۳؛ تفسیر مراغی، ج ۱۵، ص ۱۳۷.
- ↑ المیزان، ج ۱۳، ص ۲۷۴.
- ↑ «در (کار) دین هیچ اکراهی نیست که رهیافت از گمراهی آشکار است پس، آنکه به طاغوت کفر ورزد و به خداوند ایمان آورد، بیگمان به دستاویز استوارتر چنگ زده است که هرگز گسستن ندارد و خداوند شنوای داناست» سوره بقره، آیه ۲۵۶.
- ↑ تیسیر الکریم الرحمن، ص ۱۲۱؛ المنیر، ج ۳، ص ۲۱.
- ↑ مجمعالبیان، ج ۲، ص ۶۳۱؛ آلاء الرحمن، ج ۱، ص ۲۲۸.
- ↑ «و اینکه ما درنمییابیم که آیا برای کسانی که در زمیناند بدی خواسته شده یا پروردگارشان برای آنان رهیافتی خواسته است» سوره جن، آیه ۱۰.
- ↑ المیزان، ج ۲۰، ص ۴۴.
- ↑ دلیری، کاظم، مقاله «رشد»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۳.
- ↑ «و خورشید را چون بر میآمد میدیدی که از غار آنان به راست میگرایید و چون غروب میکرد در سوی چپ از آنان میگذشت و آنان در جای گشادهای از آن (غار) بودند؛ این از نشانههای خداوند است؛ هر که را خداوند راه نماید، رهیافته است و هر که را بیراه نهد، هرگز برای او سروری رهنما نخواهی یافت» سوره کهف، آیه ۱۷.
- ↑ منهج الصادقین، ج۵، ص ۳۲۸.
- ↑ الکشاف، ج ۲، ص ۷۰۸؛ تفسیر مراغی، ج ۱۵، ص ۱۲۸؛ زبدة التفاسیر، ج ۴، ص ۹۳.
- ↑ «بگو: من برای شما نه یارای زیانی دارم و نه رهیافتی» سوره جن، آیه ۲۱.
- ↑ مجمعالبیان، ج ۱۰، ص ۵۶۲؛ الجدید، ج ۷، ص ۲۵۲.
- ↑ الکافی، ج ۱، ص ۴۳۴.
- ↑ «و آنکه مؤمن (آل فرعون) بود گفت: ای قوم من! از من پیروی کنید تا شما را به راه رستگاری رهنمون شوم» سوره غافر، آیه ۳۸.
- ↑ نهجالبلاغه، خطبه ۱۹۵؛ بحارالانوار، ج ۱۸، ص ۲۲۴.
- ↑ غررالحکم، ص ۱۰۹.
- ↑ نهجالبلاغه، خطبه ۹۴.
- ↑ بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۳۷۵.
- ↑ «گفت: به ارجمندی تو سوگند که همگی آنان را گمراه خواهم کرد» سوره ص، آیه ۸۲.
- ↑ «بجز از میان آنان بندگان نابت را» سوره حجر، آیه ۴۰.
- ↑ «و خبر آن کسی را برای آنان بخوان که (دانش) آیات خویش را بدو ارزانی داشتیم اما او از آنها کناره گرفت و شیطان در پی او افتاد و از گمراهان شد» سوره اعراف، آیه ۱۷۵.
- ↑ «و برادران آنها آنان را به گمراهی میکشانند سپس هیچ کوتاهی نمیکنند» سوره اعراف، آیه ۲۰۲.
- ↑ «گفت: پروردگارا! برای آنکه مرا بیراه نهادی، در زمین (بدیها را) در دید آنها خواهم آراست و همگان را از راه به در خواهم برد» سوره حجر، آیه ۳۹.
- ↑ «کسانی که فرمان (عذاب) بر آنان به حقیقت پیوسته است میگویند: پروردگارا! اینان کسانی هستند که گمراه کردیم، آنان را گمراه کردیم چنان که خود گمراه بودیم؛ (اکنون) در پیشگاه تو (از آنان) دوری و بیزاری میجوییم؛ آنان ما را نمیپرستیدند» سوره قصص، آیه ۶۳.
- ↑ «آری، شما را گمراه کردیم، به راستی ما (خود نیز) گمراه بودیم» سوره صافات، آیه ۳۲.
- ↑ دلیری، کاظم، مقاله «رشد»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۳.
- ↑ بحارالانوار، ج ۹۱، ص ۱۵۵.
- ↑ مجمعالبیان، ج ۱۰، ص ۵۵۴؛ مراح لبید، ج ۲، ص ۵۷۰.
- ↑ «بگو: به من وحی شده است که دستهای از پریان (به قرآن) گوش فراداشتهاند آنگاه گفتهاند: ما قرآنی شگفتانگیز را شنیدهایم» سوره جن، آیه ۱.
- ↑ «که به سوی راهدانی رهنمون میگردد، بنابراین به آن ایمان آوردهایم و هیچگاه کسی را برای پروردگارمان شریک نخواهیم آورد» سوره جن، آیه ۲.
- ↑ الکشاف، ج ۴، ص ۶۲۳؛ التفسیر الکبیر، ج ۳۰، ص ۶۶۶؛ الصافی، ج ۵، ص ۲۳۴.
- ↑ روحالبیان، ج ۱۰، ص ۱۸۹؛ تفسیر اثنا عشری، ج ۱۳، ص ۳۴۱؛ مواهب علیه، ص ۱۳۰۲.
- ↑ المیزان، ج ۲۰، ص ۳۸؛ من وحی القرآن، ج ۲۳، ص ۱۴۹.
- ↑ التفسیر الکاشف، ج ۷، ص ۴۳۵.
- ↑ الفواتح الالهیه، ج ۲، ص ۴۵۰.
- ↑ التبیان، ج ۸، ص ۱۲۸.
- ↑ دلیری، کاظم، مقاله «رشد»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۳.
- ↑ «و چون بندگانم درباره من از تو پرسند من نزدیکم، دعاکننده چون مرا بخواند دعا (ی او) را پاسخ میدهم؛ پس باید دعوت مرا پاسخ دهند و به من ایمان آورند باشد که راهیاب شوند» سوره بقره، آیه ۱۸۶.
- ↑ جامعالبیان، ج ۲، ص ۹۳؛ تفسیر سمرقندی، ج ۱، ص ۱۲۴؛ التحریر و التنویر، ج ۲، ص ۱۷۷.
- ↑ فتحالقدیر، ج ۱، ص ۲۱۳؛ روح البیان، ج ۱، ص ۲۹۶؛ الصافی، ج ۱، ص ۲۲۳.
- ↑ البحر المحیط، ج ۲، ص ۲۰۹؛ روح المعانی، ج ۱، ص ۴۶۰؛ تفسیر آیات الاحکام، ص ۸۶.
- ↑ مجمع البیان، ج ۲، ص ۵۰۰.
- ↑ تفسیر بیضاوی، ج ۱، ص ۱۲۵؛ زبدة التفاسیر، ج ۱، ص ۳۰۵؛ روح المعانی، ج ۱، ص ۴۶۰.
- ↑ تفسیر عیاشی، ج ۱، ص ۸۳؛ البرهان، ج ۱، ص ۳۹۷.
- ↑ «در (کار) دین هیچ اکراهی نیست که رهیافت از گمراهی آشکار است پس، آنکه به طاغوت کفر ورزد و به خداوند ایمان آورد، بیگمان به دستاویز استوارتر چنگ زده است که هرگز گسستن ندارد و خداوند شنوای داناست» سوره بقره، آیه ۲۵۶.
- ↑ ر. ک: الصافی، ج ۱، ص ۲۸۳.
- ↑ «و بدانید که فرستاده خداوند در میان شماست، اگر در بسیاری از کارها از شما پیروی کند به سختی میافتید امّا خداوند ایمان را در نظر شما محبوب ساخت و آن را در دلهای شما آراست و کفر و بزهکاری و سرکشی را در نظر شما ناپسند گردانید؛ آنانند که راهدانند» سوره حجرات، آیه ۷.
- ↑ المیزان، ج ۱۸، ص ۳۱۴.
- ↑ الالفین، ص ۳۶۹.
- ↑ الکافی، ج ۱، ص ۴۲۶؛ کنز الدقائق، ج ۸، ص ۳۶۴؛ تفسیر فرات الکوفی، ص ۴۲۸.
- ↑ «آنگاه، (هر دو) از آن خوردند و شرمگاههاشان بر آنان نمایان شد و آغاز کردند به نهادن برگ (درختان) بهشت بر خودشان و آدم با پروردگارش نافرمانی کرد و بیراه شد» سوره طه، آیه ۱۲۱.
- ↑ المیزان، ج ۱۴، ص ۲۲۲؛ نمونه، ج ۱۳، ص ۳۲۲ - ۳۲۳.
- ↑ الکافی، ج ۳، ص ۴۲۲؛ المستدرک، ج ۱، ص ۲۸۹؛ بحارالانوار، ج ۱، ص ۱۲۶.
- ↑ «و اینکه برخی از ما فرمانبردارند و برخی رویگردان از راه درست ، پس کسانی که فرمانبرداری کنند، رهیافتی را میجویند» سوره جن، آیه ۱۴.
- ↑ زبدة التفاسیر، ج ۷، ص۲۱۱؛ تفسیر مراغی، ج ۲۹، ص ۱۰۰؛ المنیر، ج ۲۹، ص ۱۷۰.
- ↑ تفسیر صدر المتالهین، ج ۵، ص ۲۳۵.
- ↑ «به زودی کسانی را که در زمین ناحق گردنفرازی میورزند از نشانههای خود روگردان خواهم کرد و هر نشانهای ببینند بدان ایمان نخواهند آورد؛ و اگر راه درست را ببینند آن را راه (خویش) نخواهند گزید و چون کژراهه را ببینند آن را راه (خود) برخواهند گزید؛ این از آن روست که آنان نشانههای ما را دروغ شمردند و از آن غافل بودند» سوره اعراف، آیه ۱۴۶.
- ↑ تفسیر ابن کثیر، ج ۳، ص ۴۲۷؛ المیزان، ج ۵، ص ۲۷۰؛ ج ۸، ص ۲۴۷؛ تیسیر الکریم الرحمن، ص ۳۴۲.
- ↑ کشف الاسرار، ج ۳، ص ۷۵۰.
- ↑ دلیری، کاظم، مقاله «رشد»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۳.
- ↑ «و آنکه مؤمن (آل فرعون) بود گفت: ای قوم من! از من پیروی کنید تا شما را به راه رستگاری رهنمون شوم» سوره غافر، آیه ۳۸.
- ↑ «ای قوم من! زندگی این جهان، تنها بهرهای (اندک) است و جهان واپسین است که سرای ماندگاری است کسانی که گناهی کنند جز همانند آن کیفر نمیبینند و کسانی که کاری شایسته بجای آورند و مؤمن باشند چه مرد چه زن به بهشت درمیآیند؛ در آن بیحساب (و شمار) روزی داده میشوند» سوره غافر، آیه ۳۹-۴۰.
- ↑ المیزان، ج ۱۷، ص ۳۳۲ ـ ۳۳۳؛ نیز نک: الکشاف، ج ۴، ص ۱۶۸؛ التفسیرالکبیر، ج ۲۷، ص ۵۱۷ـ۵۱۸.
- ↑ دلیری، کاظم، مقاله «رشد»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۳.
- ↑ «و چون بندگانم درباره من از تو پرسند من نزدیکم، دعاکننده چون مرا بخواند دعا (ی او) را پاسخ میدهم؛ پس باید دعوت مرا پاسخ دهند و به من ایمان آورند باشد که راهیاب شوند» سوره بقره، آیه ۱۸۶.
- ↑ مواهب الرحمان، ج ۳، ص ۵۹؛ نیز نک: پرتوی از قرآن، ج ۲، ص ۷۱.
- ↑ «مگر اینکه (بگویی اگر) خداوند بخواهد و چون فراموش کردی پروردگارت را یاد کن و بگو: امید است پروردگارم مرا به رهیافتی نزدیکتر از این رهنمایی کند» سوره کهف، آیه ۲۴.
- ↑ «(یاد کن) آنگاه را که آن جوانان به غار پناه بردند، و گفتند: پروردگارا! به ما از سوی خویش بخشایشی رسان و از کار ما برای ما رهیافتی فراهم ساز» سوره کهف، آیه ۱۰.
- ↑ الکافی، ج ۲، ص ۵۹۱؛ الصحیفة السجادیه، ص ۹۲ـ۹۳، ۲۰۷، ۳۷۹، ۴۸۳.
- ↑ بحار الانوار، ج ۹۵، ص ۳۶۹.
- ↑ الکافی، ج ۲، ص ۵۴۸؛ ج ۳، ص ۴۷۰؛ من لا یحضره الفقیه، ج ۱، ص ۳۲۸.
- ↑ الصحیفة السجادیه، ص ۱۳۰.
- ↑ «و از پس آنان جانشینانی جایگزین شدند که نماز را تباه کردند و شهوتها را پی گرفتند و زودا که با (کیفر) گمراهی روبهرو گردند» سوره مریم، آیه ۵۹.
- ↑ المیزان، ج ۵، ص ۲۷۰.
- ↑ نهجالبلاغه، حکمت ۴۲۱.
- ↑ بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۱۱۰ ـ ۱۱۱.
- ↑ نهجالبلاغه، خطبه ۸۳؛ بحارالانوار، ج ۷۴، ص ۴۲۶.
- ↑ الکافی، ج ۸، ص ۲۲.
- ↑ تحفالعقول، ص ۲۱۴؛ من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۳۹۱ ـ ۳۹۲.
- ↑ غررالحکم، ص ۳۰۷.
- ↑ بحارالانوار، ج ۲، ص ۳۱۴.
- ↑ دلیری، کاظم، مقاله «رشد»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۳؛ سعیدیانفر و ایازی، فرهنگنامه پیامبر در قرآن کریم، ج۱، ص ۶۳۱.