بحث:من لا یحضره الفقیه (کتاب)

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۷ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۱۵:۲۱ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

کتاب من لایحضره الفقیه

این کتاب نوشته محمد بن علی بن بابویه ملقب به شیخ صدوق (م ۳۸۱ق) است که مورد توجه علمای شیعه بوده و مرجع آنان در استنباط احکام است. نام کتاب را از کتاب محمد زکریای رازی به نام من لایحضره الطبیب گرفته است[۱]؛ یعنی این کتاب، فقیه کسی است که فقیهی در دسترس وی نباشد. شماری به جهت اظهار نظر صدوق در آغاز کتاب که گفته اخبار مورد اعتماد خود را در این اثر آورده‌ام[۲]، عنایت خاصی به آن دارند و احادیث آن را بر احادیث دیگر کتب اربعه ترجیح می‌دهند؛ چون صدوق صحت آن را در اول کتاب تضمین کرده است[۳]؛ به گونه‌ای که صاحب مستدرک الوسائل می‌نویسد: بدون اختلاف و درنگ، احادیث آن جزو حدیث‌های صحیح است[۴] و گفته‌اند روایات مرسل کتاب من لا یحضره الفقیه مانند مرسلات ابن ابی عمیر از جهت حجیت و اعتبار است[۵] و این ویژگی مخصوص این کتاب است.[۶]

صدوق مؤلف کتاب من لا یحضره الفقیه

نویسنده این کتاب ارزشمند شیخ صدوق است که در شیعه مورد احترام فراوان است. گفته می‌شود ایشان به دعای حضرت حجت به دنیا آمده است[۷]. او در گردآوری احادیث اهل بیت تلاش فراوانی کرد. صدوق در قم نشو و نما یافت و بعد به ری رفت. وی برای گردآوری حدیث به شهرهای مختلف جهان اسلام سفر کرده و از استادان گوناگون حدیث شنیده است[۸]. مرحوم ربانی شیرازی در مقدمه معانی الأخبار تلاش کرده سفرهای وی را از کتاب‌هایش استخراج کند. او هجرت صدوق به ری را در سال ۳۳۹ و رجب سال ۳۴۷ قمری بیان کرده است. صدوق در سال ۳۵۲ به مشهد، نیشابور و مرو و بعد به بغداد و کوفه رفته است. پس از سفر حج نیز به فید، همدان و مناطق مختلف ماوراءالنهر سفر کرده است. او به بلخ، ایلاق، سرخس، سمرقند و فرغانه نیز سفر کرده است[۹]. استادان زیادی برای صدوق ذکر کرده و گفته‌اند از حدود ۲۵۲ نفر حدیث شنیده و ۲۷ نفر از او روایت کرده‌اند[۱۰]. در مقدمه کتاب الهدایه ذکر شده که مشایخ صدوق ۲۰۶ نفر هستند و این کتاب ۳۵ نفر از آمار ذکر شده در مقدمه معانی الأخبار را دقیق نمی‌داند[۱۱]. نجاشی وی را قمی و ساکن ری معرفی می‌کند؛ ولی حوزه نفوذ صدوق را خراسان هم می‌داند و می‌نویسد: ابوجعفر (صدوق) که در ری بود، شیخ ما و فقیه ما و وجه طائفه در خراسان که در سال ۳۵۵ قمری به بغداد آمد، و شیوخ طائفه از او حدیث شنیدند، با اینکه جوان بود[۱۲].

پدر شیخ بهایی در هنگام معرفی مؤلف کتاب مدینة العلم شیخ صدوق و من لا یحضره الفقیه وی می‌نویسد: این دو اثر از شیخ جلیل نبیل ابوجعفر محمد بن علی بن حسین بن بابویه قمی است. این شیخ جلیل القدر دارای منزلت بزرگ در میان خاصه و عامه بود. او احادیث را حفظ کرد و بصیر و آگاه به فقه، رجال و علوم عقلیه و نقلیه و ناقد اخبار بود. او شیخ فرقه ناجیه و فقیه آن و بزرگ آن در خراسان و عراق عجم بود. او دارای کتاب‌های ارزشمندی مانند دعائم الإسلام، غریب حدیث النبی و الائمه، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، کتاب التوحید، الإعتقادات (عقاید دین الأمامیه) و دارای حدود سیصد تصنیف بود. مانند او در حفظ و دانش زیاد نبودند. در سال ۳۵۵ به بغداد رفت و بزرگان شیعه از او حدیث شنیدند، درحالی که جوان بود. در ری در سال ۳۸۱ قمری درگذشت؛ رحمت خدا بر او باد[۱۳]. شیخ بهائی بین تعریف نجاشی که نقل شد و آنچه شیخ طوسی ذکر کرده، جمع کرده است، با این تفاوت که شیخ تصریح می‌کند در میان علمای قم مانند او دیده نشده است[۱۴]. اکنون قبرستانی که شیخ صدوق در شهرری در آن دفن است، با نام ابن بابویه در کنار امامزاده عبدالله مشهور است. خطیب بغدادی در معرفی شیخ صدوق می‌نویسد: او به بغداد وارد شد و به نقل از پدرش حدیث نقل می‌کرد؛ از شیوخ و بزرگان شیعه و مشهوران رافضیان بود؛ سپس حدیثی با واسطه از وی نقل می‌کند[۱۵]. ابن ندیم در شرح حال پدرش از او یاد می‌کند[۱۶].[۱۷]

تألیفات شیخ صدوق

شیخ صدوق که دارای سبک و اندیشه‌ای خاص در ساماندهی اخبار بوده، در سفرهای خود توانست اخبار زیادی را گرد آورد و به گونه‌ای متفاوت احادیث شنیده شده خود را سامان دهد. او آثار فراوانی نگاشته که بخش عمده آن مفقود شده است[۱۸]؛ درعین حال مقدار مهمی از آنها باقی مانده است. شیخ صدوق دو کتاب مهم در فقه به نام المقنع و الهدایه دارد و کتاب إعتقادات الإمامیه، کتاب التوحید و کمال الدین و تمام النعمه از دیگر کتب مهم او در مسائل اعتقادی هستند.

صدوق کتب حدیثی زیادی داشته که بسیاری مفقوداند و شماری از آنها به جای مانده است؛ مانند کتاب الخصال، علل الشرائع، معانی الأخبار، عیون أخبار الرضا(ع)، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، الأمالی، صفات الشیعه، فضائل الشیعه، فضائل أشهر الثلاثه، مصادقة الإخوان و المواعظ. یکی از آثار حدیثی وی مدینة العلم بوده[۱۹] که از کتاب من لا یحضره الفقیه بزرگ‌تر بوده است[۲۰]. با توجه به وجود کتاب مدینة العلم است که پدر شیخ بهائی به جای کتب اربعه، از تعبیر کتب خمسه استفاده کرده است[۲۱]؛ ولی متأسفانه این اثر مفقود است. علی بن طاووس (م ۶۶۴ق) این کتاب را در دسترس داشته و در کتاب فلاح السائل در موارد متعدد از آن نقل کرده است[۲۲]؛ صاحب مستدرک الوسائل هم موارد آن را از فلاح السائل به نقل از مدینة العلم گزارش کرده است[۲۳]؛ علامه حلی هم در منتهی المطلب در چند مورد از این کتاب نقل کرده است[۲۴]. صاحب معالم العلماء آن را دارای ده جزء معرفی کرده که ناتمام مانده است[۲۵]. کتاب در النظیم هم از مدینة العلم حدیث نقل کرده است[۲۶]. شهید اول در ذکری الشیعه در هنگام مقایسه کتب شیعه با کتاب‌های اهل سنت، حجم مدینة العلم را زیاد می‌داند که این مطلب نشان می‌دهد آن را دیده است[۲۷]. گفته می‌شود وقتی علامه مجلسی متوجه شد این کتاب در برخی مناطق یمن موجود است، از طریق سلطان وقت تلاش کرد آن را به دست آورد که به نتیجه نرسید[۲۸]. با توجه به گزارش معالم العلماء و نقل در النظیم به نظر می‌رسد این کتاب فقط در فروع دین نبوده؛ بلکه باب اول آن در توحید بوده است. شاید مانند کتاب الهدایة فی الأصول و الفروع تدوین شده باشد.[۲۹]

ساختار من لا یحضره الفقیه

کتاب من لا یحضره الفقیه مجموعه‌ای از کتب فقهی است که کتاب طهارت آن با باب المیاه آغاز و با احکام الأموات پایان می‌یابد. بعد از کتاب طهارت، ابواب الصلاة و حدودها، شروع می‌شود و تا پایان جلد اول به مسائل نماز اختصاص دارد. جلد دوم هم با عنوان ابواب زکات است. مسائل روزه نیز با عنوان کتاب الصوم یاد می‌شود. این دو تعبیر متفاوت در ادامه کتاب نیز وجود دارد. قبل از کتابِ حدود عنوان باب “مناهی النبی(ص)” آمده که در دیگر کتب اربعه نیست. احادیث فقهی کتاب من لا یحضره الفقیه با کتب الفرائض و المواریث پایان می‌یابد. آخرین باب آن باب النوادر است[۳۰]. تعداد احادیث این کتاب بر اساس شمارش نسخه غفاری ۵۹۲۰ حدیث است.

نگاهی به منابع و اسناد کتاب من لا یحضره الفقیه

اکنون نگاهی اجمالی به شیوه نقل، منابع و سند روایات در این اثر می‌اندازیم:

  1. صدوق در مقدمه کتاب، بخشی از منابع خود را ذکر کرده است؛ مانند کتاب حریز بن عبدالله، کتاب عبیدالله حلبی، کتاب‌های علی بن مهزیار، کتاب‌های حسین بن سعید اهوازی، نوادر ابن ابی عمیر و جامع حسن بن ولید و کتبی دیگر[۳۱]. ایشان در مواردی از کلینی حدیث نقل کرده که نشان می‌دهد کتاب شریف کافی[۳۲] را در اختیار داشته است.
  2. شیخ صدوق در موارد زیادی برای اختصار، سند روایات را حذف کرده و فقط راوی آخر را آورده است؛ گرچه برخی از همان اخبار، در دیگر کتب صدوق با سند نقل شده است. گاهی با تعبیر “قال” و گاهی با عبارت “روی” حدیثی را آورده. برخی تعبیر “قال” را در حد خبر معتبر می‌دانند[۳۳]. صدوق برخی اخبار را به صورت مرسل نقل کرده است.
  3. صدوق در پایان کتاب، اسناد خود را به کتب مختلفی که از آنها نقل کرده، تحت عنوان “مشیخه” گزارش کرده است تا روایات را از ارسال خارج سازد و مسند جلوه دهد؛ اما در مواردی نمی‌توان با تکیه بر مشیخه خبری را مسند دانست؛ زیرا قراین کافی برای مسند ساختن آن در متن کتاب و مشیخه وجود ندارد؛ درنتیجه تعداد زیادی از خبرهای آن مرسل تلقی می‌شود.

روش شیخ صدوق در کتاب من لا یحضره الفقیه

در متن کتاب من لا یحضره الفقیه نکته‌های دقیق و قابل توجهی وجود دارد که به برخی آنها اشاره می‌شود:

  1. شیخ صدوق در موارد متعدد از رساله پدرش علی بن بابویه با تعبیر قال أبي في رسالته إلَىّ: “پدرم در رساله‌اش به من گفته است” نقل کرده[۳۴] که اگر در تمام آن موارد دقت شود و با کتاب فقه الرضا، تطبیق داده شود، این نظر تقویت می‌گردد که فقه الرضا همان رساله علی بن بابویه است و چون فرزند بابویه موسی بوده، یعنی علی بن حسین بن موسی بن بابویه (گاهی علی بن موسی با حذف نام حسین آمده، زیرا برخی اسامی را در نسبت ذکر نمی‌کنند) تصور شده که منظور از علی بن موسی، امام رضا(ع) است[۳۵].
  2. صدوق در مواردی به بیان دیدگاه دیگر علمای شیعه می‌پردازد؛ برای نمونه در حدیثی در معنای تجدید قبر، نظر محمد بن حسن صفار، محمد بن حسن بن ولید[۳۶]، سعد بن عبدالله و احمد بن ابی عبدالله برقی[۳۷] را نقل و سپس نظر خود را بیان می‌کند[۳۸]. گاهی هم در ضمن روایات فقهی، دیدگاه ویژه کلامی خود را بیان می‌کند؛ مانند نظرش درباره سهو النبی یا اسهاء النبی[۳۹]؛ وی در موارد متعدد اظهار نظر فقهی دارد[۴۰] و به نظر می‌رسد مسائل ارث را از کتاب فضل بن شاذان نقل کرده باشد[۴۱].
  3. ایشان به تناسب، نظر تاریخی خویش را بیان می‌کند؛ مانند محل دفن حضرت زهرا(س) که سه قول را بیان می‌کند و قول دفن حضرت در خانه‌اش را می‌پذیرد[۴۲]. او گاهی به نقد مسائل تاریخی نیز می‌پردازد؛ مانند این ادعا که برخی ذبیح را اسحاق دانسته‌اند نه اسماعیل. ایشان این نظر را نقد می‌کند و ذبیح را اسماعیل می‌داند[۴۳]. او حتی روایتی از ابن عباس نقل می‌کند که عمر بن خطاب در هنگام دعا برای آمدن باران، عموی پیامبر(ص) را واسطه قرار داده است[۴۴]. اهل سنت نیز نقل کرده‌اند عمر برای نماز استسقاء به عباس توسل می‌جست[۴۵]. البته هنگام بیان نظر خود می‌گوید: “مصنف این کتاب می‌گوید” تا مبادا سخنانش با حدیث درآمیزد.
  4. صدوق به تناسب شرح حدیثی که دیه اهل کتاب را مانند دیه مسلمان می‌شمرد و نقل اخبار مخالف آن، به نقش زمان و مکان در تفاوت حکم اشاره می‌کند و پس از بررسی می‌گوید: اگر شرایط ذمه را رعایت کنند و جزیه بدهند، دیه خطایی کشتن آنان دیه یک مسلمان است و روایاتی ناظر به این نظر نقل می‌کند[۴۶].
  5. شیخ صدوق گاهی به اظهار نظر رجالی و ارزیابی اسناد حدیث می‌پردازد؛ مثلاً سماعة بن مهران را واقفی معرفی می‌کند[۴۷] یا حدیثی را غریب می‌شمارد که تنها از طریق عبدالعظیم حسنی رسیده است. صدوق او را مرضی می‌شمارد[۴۸].
  6. صدوق در موارد متعدد از دیگر آثار خود یاد کرده است، که شماری از آنها در دسترس نیست؛ مانند جامع علل الحج[۴۹]، کتاب النبوه[۵۰]، تفسیر قرآن[۵۱]، تفسیر المنزل فی الحج[۵۲] و کتاب مقتل الحسین(ع) که انواع زیارت‌ها را در آن بیان کرده است[۵۳].
  7. صدوق نکته‌های لغوی و ادبی جالبی بیان می‌کند؛ مثلاً دربارۀ معنای “وادی مهزور” در مدینه می‌گوید: این کلمه فارسی است و از “هرزآب” در فارسی گرفته شده؛ یعنی منطقه‌ای که آب اضافی و زائد به آنجا می‌رود[۵۴] یا به بیان معنای عرف و مانند آن می‌پردازد[۵۵] یا درباره معنای “ناصبی” و حکم ناصبی و لعن کننده امیرالمؤمنین(ع) نظر می‌دهد[۵۶].
  8. شیخ صدوق در پایان کتاب من لا یحضره الفقیه بابی دارد با عنوان “نوادر” که در آن اخبار مفصلی را نقل کرده که دارای موعظه و حِکَم اخلاقی سودمند است و جنبه فقهی به معنای مصطلح آن ندارد. در این باب ابتدا توصیه‌های پیامبر(ص) به علی(ع) را آورده و بعد کلمات قصار حکمت‌آمیزی از رسول خدا(ص) نقل کرده است؛ آن گاه پاسخ‌های امیرالمؤمنین(ع) به مرد شامی و وصیت حضرت به محمد بن حنفیه را که همانند نامه ۳۱ نهج البلاغه به امام حسن(ع) است، با سندی دیگر آورده است[۵۷]. سپس مواعظی از امام صادق(ع) و دیگر معصومان را همراه با اخباری دیگر نقل کرده است.
  9. همان‌گونه که در معرفی کافی ذکر شد، شیخ صدوق هم در مواردی به سیره افرادی مانند ابوذر از صحابه استناد کرده است؛ مانند شرایط امام جماعت[۵۸] و سخنان ابوذر پس از مرگ پسرش ذر[۵۹]؛ روش عمر را هم درباره توسل بیان کرده است که شاید ناظر به جمعی بوده که توسل را از عقاید شیعه می‌دانستند و به آن انتقاد می‌کردند.
  10. با توجه به اینکه صدوق برای گردآوری حدیث به مناطق مختلف جهان اسلام رفته است، شماری از استادان و مشایخ وی از اهل سنت بوده‌اند. به نظر می‌رسد در کتاب من لا یحضره الفقیه در مواردی از احادیث عامه هم بهره برده است. می‌توان گفت برخی روایات نبوی که به صورت مرسل ذکر شده، به ویژه کلمات قصار پیامبر(ص) در باب نوادر، از منابع معتبر عامه گرفته شده باشد؛ درحالی که کلینی فقط احادیث شیعه را نقل کرده است.

نسخه‌ها و شرح‌ها و ترجمه ها

کتاب من لا یحضره الفقیه دارای نسخه‌های خطی فراوانی است[۶۰] و چاپ‌های متعددی دارد که شماری از آنها همراه با دیگر کتب اربعه منتشر شده است که در معرفی کافی به آنها اشاره شد. چاپ‌های قدیمی سنگی نسخه‌های خطی آن در مقدمه چاپ‌های جدید آمده است؛ اما اکنون دو چاپ مورد مراجعه وجود دارد:

  1. من لا یحضره الفقیه با تحقیق حسن موسوی خرسان که اول در نجف چاپ شده است.
  2. با تحقیق علی‌اکبر غفاری که مدار بحث و منبع ماست.

کتاب من لایحضره الفقیه دارای شرح‌ها و ترجمه‌هایی است که آنها را معرفی می‌کنیم:

  1. روضة المتقین فی شرح من لایحضره الفقیه تألیف محمدتقی مجلسی، پدر علامه مجلسی. این شرح در چهارده جلد توسط انتشارات کوشانپور منتشرشده که از بهترین شرح‌ها و مهم‌ترین آنهاست.
  2. لوامع صاحبقرانی شرح فارسی از محمد تقی مجلسی که بخش‌هایی از آن تا کتاب حج در هشت جلد منتشر گردیده است.
  3. ترجمه کامل من لا یحضره الفقیه توسط آقایان علی اکبر غفاری، محمد جواد غفاری و صدر بلاغی در شش جلد که اولین بار توسط انتشارات صدوق در سال ۱۳۶۷ شمسی منتشر شده است.
  4. گزیدۀ من لایحضره الفقیه، با تحقیق و ترجمۀ محمد باقر بهبودی در دو جلد منتشر شده است.[۶۱]
  1. شیخ صدوق، من ‎لایحضره ‎الفقیه، ج۱، ص۲.
  2. شیخ صدوق، من ‎لایحضره ‎الفقیه، ج۱، ص۲: وَ لَمْ أَقْصِدْ فِيهِ قَصْدَ المصنفين فِي إِيرَادِ جَمِيعِ مَا رَوَوْهُ بَلْ قَصَدْتُ إِلَى إِيرَادِ مَا أُفْتِي بِهِ وَ أَحْكُمُ بِصِحَّتِهِ وَ أَعْتَقِدُ فِيهِ أَنَّهُ حُجَّةٌ فِيمَا بَيْنِی وَ بَيْنَ رَبِّي تَقَدَّسَ ذِكْره.
  3. محمدتقی مجلسی، روضة المتقین، ج۱۴، ص۳۵۰: ذكروا أنّ الصدوق ضمن صحة جميع ما في كتابه.
  4. میرزاحسین نوری، خاتمة مستدرک الوسائل، ج۴، ص۵: أحاديثه معدودة في الصحاح من غير خلاف و لا توقف.
  5. شیخ بهائی، حبل المتین، ص۵۲ و ضمن رسائل، ص۱۱؛ میرزاحسین نوری، خاتمة مستدرک الوسائل، ج۵، ص۵۰۲؛ البته شماری گفته‌اند صدوق دو نوع مرسل دارد: در مواردی در من لایحضره الفقیه گفته «روی» و در مواردی گفته «قال» که دومی قابل اعتماد است (سیدعلی حسینی سیستانی، لا ضرر و لا ضرار، ص۸۵، به نقل از سیدابوالقاسم موسوی خوئی؛ جعفر سبحانی تبریزی، الزکاة فی الشریعة الإسلامیة الغراء، ج۲، ص۲۶)؛ این تفصیل را از برخی شاگردان امام خمینی شنیده‌ام که نظر امام این بوده است.
  6. اکبر ذاکری، علی، درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ؟؟؟.
  7. شیخ صدوق، من ‎لایحضره ‎الفقیه، مقدمه، ج۱، ص۷؛ سیدمهدی بحرالعلوم، الفوائد الرجالیه، ج۳، ص۲۹۳.
  8. شیخ صدوق، من ‎لایحضره ‎الفقیه، مقدمه، ج۱، ص۷.
  9. شیخ صدوق، معانی الأخبار، ص۱۷-۲۵، مقدمه.
  10. شیخ صدوق، معانی الأخبار، ص۳۷-۷۲، مقدمه؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه؛ مقدمه، ج۱.
  11. شیخ صدوق، الهدایة فی الأصول و الفروع، ص۴۷-۸۹، مقدمه تحقیق.
  12. احمد بن علی نجاشی، رجال النجاشی، ص۳۸۹.
  13. حسین بن عبد الصمد عاملی، وصول الأخیار، ص۸۶.
  14. شیخ طوسی، فهرست کتب الشیعة و أصولهم، ص۴۴۲: محمّد بن علي بن الحسين بن موسى بن بابويه القمّي؛ يكنّي أباجعفر كان جليلا حافظا للأحاديث بصيرا بالرجال ناقدا للأخبار، لم ير في القميين مثله، في حفظه و كثرة علمه. له نحو من ثلاث مائة مصنّف و فهرست كتبه معروف، و أنا أذكر ما يحضرني في الوقت من أسماء كتبه.
  15. ابی بکر احمد بن علی خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۳، ص۳۰۳.
  16. ابن ندیم، الفهرست، ص۲۷۷.
  17. اکبر ذاکری، علی، درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ؟؟؟.
  18. ر.ک: احمد بن علی نجاشی، رجال النجاشی، ص۳۸۹، ش۱۰۴۹.
  19. ر.ک: احمد بن علی نجاشی، رجال النجاشی، ص۳۸۹، ش۱۰۴۹.
  20. شیخ طوسی، فهرست کتب الشیعه و أصولهم، ص۴۴۳.
  21. حسین بن عبدالصمد عاملی، وصول الأخیار، ص۸۵؛ شیخ محسن آقابزرگ تهرانی، الذریعه، ج۱۴، ص۹۳، ج۲۰، ص۲۵۱.
  22. ابن طاووس، فلاح السائل، ص۶۹، ۷۲، ۷۸، ۸۵، ۱۲۷ و ۱۵۵.
  23. میرزاحسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۲، ص۱۷۲، ۲۲۱، ۳۶۲، ۳۷۲، ۵۱۷، ۵۲۰ و ج۳، ص۲۱، ۹۷، ۱۰۲، ۱۱۲، ۱۳۰ و ج۹، ص۱۶۳.
  24. علامه حلی، منتهی المطلب، ج۴، ص۵۰ و ۶۴.
  25. ابن شهرآشوب، معالم العلماء، ص۱۱۲.
  26. یوسف بن حاتم شامی، الدر النظیم فی مناقب الأئمة اللهامیم، ص۴۰.
  27. شهید اول، ذکری الشیعه، ج۱، ص۵۹؛ البته امکان دارد شهید بر اساس نظر شیخ طوسی این مطلب را گفته باشد.
  28. سید نعمت‌الله جزائری، کشف الأسرار فی شرح الإستبصار، ج۱، ص۲۸۴.
  29. اکبر ذاکری، علی، درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ؟؟؟.
  30. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۳۲۰-۳۵۲.
  31. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۳.
  32. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۳۵۳.
  33. آقاحسین طباطبایی بروجردی، نهایة التقریر، ج۲، ص۳۵۱: فرق بين ما إذا عبّر بقوله "قال" و بين ما إذا عبّر بقوله "روى" فيعتبر الأوّل دون الثاني.
  34. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۱، ص۵۷، ۸۱، ۸۸، ۸۹، ۹۸، ۱۶۵، ۱۶۹، ۱۷۱، ۲۶۲-۲۶۳، ۲۶۹، ۲۷۹، ۳۷۷، ۳۸۰، ۴۰۲، ۴۱۴، ۴۸۴، ۴۹۶، ۵۶۱ و ۵۶۳ و جلدهای بعدی که در این موارد نظر خود را هم بیان می‌نماید.
  35. مثلاً در آخر جلد سوم من لا یحضره الفقیه آمده «محمد بن علی بن بابویه» و در آغاز جلد چهارم باب مناهی النبی آمده قال: ابو جعفر محمد بن الحسين بن موسى بن بابويه القمي، فقيه، نزيل ري، مصنف هذا الكتاب که در آن، نام علی، پدر صدوق، ذکر نشده است.
  36. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۲۰۵ و ۲۵۳.
  37. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۳۸۷.
  38. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۱، ص۱۸۹.
  39. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۱، ص۳۵۹.
  40. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۳۹۵ و ۳۹۸.
  41. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۲۵۷، ۲۷۶ و ۲۸۶.
  42. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۵۷۲.
  43. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۲۳۰.
  44. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۱، ص۵۳۸: «اللَّهُمَّ إِنَّا نَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ بِعَمِّ نَبِيِّكَ».
  45. شمس الدین سرخسی، المبسوط، ج۲، ص۷۷؛ علاءالدین کاسانی، بدائع الصنائع، ج۱، ص۲۸۳: «اللَّهُمَّ إِنَّا نَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ بِعَمِّ نَبِيِّكَ العَبَّاس. حين أخرجه للاستسقاء».
  46. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۱۲۲ و ۱۲۳: هَذِهِ الْأَخْبَارُ اخْتَلَفَتْ لِاخْتِلَافِ الْأَحْوَالِ وَ لَيسَتْ هِي عَلَى اخْتِلَافِهَا فِي حَالٍ وَاحِدَةٍ... وَ أَقَرُّوا بِالْجِزْيةِ وَ أَدَّوْهَا فَعَلَى مَنْ قَتَلَ وَاحِداً مِنْهُمْ خَطَأً دِيةُ الْمُسْلِمِ وَ تَصْدِيقُ ذَلِكَ.
  47. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۱۲۱، ۱۳۸ و ۱۶۱.
  48. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۱۲۸.
  49. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۱۹۰.
  50. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۲۳۱.
  51. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۳۲۸.
  52. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۴۸۶.
  53. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۵۹۸.
  54. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۹۹.
  55. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۳۸۸.
  56. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۴۰۸.
  57. این احتمال بعید نیست که این نامه را حضرت برای فرزندان خود نگاشته باشد و نسخه‌ای از آنچه برای امام حسن(ع) نوشته و آنچه برای محمد بن حنفیه نگاشته، در اختیار باشد.
  58. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۳۷۸؛ شیخ صدوق، علل الشرائع، ص۳۲۶؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۳، ص۳۰؛ علامه حلی، تذکرة الفقهاء، ج۴، ص۲۹۹: «قَالَ أَبُو ذَرٍّ: إِنَّ إِمَامَكَ شَفِيعُكَ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَلَا تَجْعَلْ شَفِيعَكَ سَفِيهاً وَ لَا فَاسِقاً».
  59. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۱۸۵، ح۵۵۸.
  60. سیداحمد حسینی، فهرست نسخه‌های خطی کتابخانه آیت الله مرعشی، ج۱، ص۲۹۹، در این کتاب ۵۳ نسخه کامل و ناقص معرفی شده است. نسخه ش۱۲۲ از شیخ عبدالله شوشتری است.
  61. اکبر ذاکری، علی، درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ؟؟؟.