ابوعبیده جراح در تاریخ اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

عامر بن عبدالله بن جراح بن هلال بن اُهیب بن ضبة بن حارث بن فهر[۱]، از بنی حارث بن فهر، از شاخه‌های قریش است. به گفته ابن حجر[۲]، برخی مانند زبیری در نسب قریش[۳] نام عبدالله را میان نام وی و جدش جراح نیاورده‌اند، اما بیشتر منابع چنین آورده‌اند. مادرش اُمیمه دخترم بن جابر بن عبدالعزی است[۴] که اسلام را درک کرد و مسلمان شد[۵]. ابوعبیده دو فرزند با نام یزید و عمیر داشت، ولی بعد از آن نسبش منقطع شد[۶]. برادرش یزید بن جراح نیز صحابی است. نوشته‌اند شغل وی در جاهلیت در مکه قبرکنی بوده[۷] و لقب جراح، نام جد اوست که برای وی مانده است[۸]. ابوعبیده در جنگ بدر ۲۱ ساله بوده[۹]، پس تولدش باید ۳۹ سال پیش از هجرت باشد. او همراه عثمان بن مظعون و عبدالرحمان بن عوف، پیش از ورود رسول خدا (ص) به خانه ارقم، مسلمان شده است[۱۰]. به نوشته ابن اسحاق[۱۱] او از مهاجران به حبشه بود، ولی موسی بن عقبه نامش را نیاورده است[۱۲]. او پیش از هجرت مسلمانان به مدینه، به مکه بازگشت، آنگاه همراه نخستین مهاجران، به مدینه هجرت کرد و در قبا در خانه کلثوم بن هدم سکونت گزید[۱۳]. بنا به نقل برخی، رسول خدا (ص) میان او و حذیفة بن یمان عقد برادری بست. نقلی دیگر حاکی است که میان وی و محمد بن مسلمه عقد اخوت بسته شد[۱۴] و در نقلی دیگر میان او و ابوطلحه انصاری[۱۵]، و نقل دیگر از محمد بن اسحاق اینکه، میان او و سعد بن معاذ عقد برادری بسته شد[۱۶]. شاید همین، سبب دوستی بعدی آنهاست [۱۷]؛ چندان که وقت مرگ ابوعبیده، معاذ بر او نماز خواند.

ابوعبیده در بدر، احد، خندق و دیگر غزوات حاضر بود. در روایت اهل شام آمده است که در بدر، پدر وی در سمت کفار بود که ابوعبیده او را کُشت و چنان که در همین خبر شامیان آمده[۱۸] آیه كَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِي إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ[۱۹] درباره این عملابوعبیده نازل شد. مضمون آیه آن است که مؤمنان به خدا، برای دوستی با خدا و رسول در مقابل خاندان خود هم می‌ایستند. واقدی این مطلب شامیان را (که باید آن را نوعی فضیلت‌سازی برای ابوعبیده دانست) به شدت تکذیب کرده، می‌گوید: پدر او اسلام را درک نکرد و در جاهلیت مُرد[۲۰]. در احد، او بود که حلقه زره رسول خدا (ص) را از صورت آن حضرت بیرون کشید که در نتیجه، دو دندان آن حضرت افتاد[۲۱]، ابوعبیده دست‌کم در دو سریه دیگر شرکت کرده و فرماندهی آنها را بر عهده داشته است. یکی سریه ذی القصه (ربیع الاخر سال ششم) بود که حضرت او را فرمانده چهل نفر کرد[۲۲]، و دیگری سریة خَبَط (رجب سال هشتم) که او فرمانده سیصد نفر از مهاجر و انصار بود[۲۳]. جابر بن عبدالله از سریه‌ای صد نفره یاد کرده که فرمانده‌شان ابوعبیده بوده و هیجده روز در ساحل دریا برای کمین کاروان قریش مانده‌اند[۲۴]. به گفته موسی بن عقبه در سریه ذات‌السلاسل (جمادی الاخر سال هشتم) هم که عمرو بن عاص فرماندهی داشت و از مدینه نیروی کمکی خواسته بود، رسول خدا (ص) ابوعبیده را با جماعتی فرستاد. آنجا میان این دو بر سر فرماندهی نزاع شد که در نهایت، ابوعبیده کار را به عمرو بن عاص واگذار کرد[۲۵]. در نقلی دیگر آمده است که فرماندهی قضاعه در فتح مکه با ابوعبیده بوده است[۲۶].

اهل سنت، دلبستگی زیادی به ابوعبیده دارند و بر اساس نقل‌هایی که هر کدام با دیگری متفاوت است، آورده‌اند که رسول خدا (ص) او را امین امت لقب داد[۲۷]. نوشته‌اند پس از درخواست نصارای نجران که فرد امینی را نزد آنان بفرستد، حضرت ابوعبیده را فرستاد[۲۸]. همچنین، او را از عشره مبشره و اهل بهشت می‌دانند[۲۹]. از عایشه هم نقل شده که گفته است: دوست داشتنی‌ترین مردم نزد رسول خدا (ص)، اول ابوبکر، بعد عمر و سپس ابوعبیده بود![۳۰] و در نقل دیگر، ابوبکر و عمر[۳۱]. تکلیف این قبیل احادیث که بعدها ساخته شده، روشن است. عبدالله بن عمرو بن عاص از قول رسول خدا (ص) نقل کرده است که: "باحیاترین قریش، ابوبکر، عثمان و ابوعبیده هستند"[۳۲]. به روایت انس بن مالک، ابوعبیده به همراه ابوطلحة انصاری و جمعی دیگر در ماجرای خوردن خمر حاضر بود که براساس روایت بخاری، خبر تحریم به آنان رسید و ظرف خمر را شکستند[۳۳]. شگفت آنکه نضر بن انس می‌گوید: وقتی ابوعبیده برای فتوحات در شام بود به او گفتند: در اینجا شرابی هست که نصارا در عید روزه از آن می‌خورند و ابوعبیده هم از آن خورد[۳۴].

ابوعبیده در جمع چند نفری بود که با یکدیگر دستگاه خلافت را برپا کردند. ابوبکر، عمر، ابوعبیده و سالم مولای حذیفه، چهار نفر قریشی بودند که در سقیفه با انصار به مجادله برخاستند. گفته‌اند ابوبکر در سقیفه به انصار گفت: با عمر یا ابوعبیده جراح بیعت کنید[۳۵]. این مطلب، از دید شیعیان نکته‌ای منفی برای ابوعبیده بوده است[۳۶]. همچنین نقل شده است که عمر روز سقیفه به ابوعبیده گفت: تو امین امت هستی، اجازه بده به عنوان خلیفه با تو بیعت کنم[۳۷]. کرکی نوشته که او نخستین کسی بود که پس از طرح ولایت امیرمؤمنان (ع) در غدیر، محزون شد و دو نفر دیگر را بر گرفتن حکومت از اهل بیت (ع) تحریک کرد[۳۸]. این اظهار نظر، به دلیل روایتی است که در منابع کهن شیعی آمده است[۳۹]. ابوبکر در مجادله خود با فاطمه زهرا (ع)، ابوعبیده و عمر را بر درستی ادعای خود شاهد گرفت [۴۰]. به هر روی در اینکه ابوعبیده، همراه شیخین، در روزهای نخست نزاع برای خلافت، در سقیفه بوده و به این سو و آن سوی می‌رفته، تردیدی وجود ندارد[۴۱].

وی پس از رحلت رسول خدا (ص)، از سوی دستگاه خلافت به فرماندهی رسید و در فتوحات شرکت داشت. در خلافت ابوبکر و در جریان فتح شام، زیر نظر خالد بن ولید بود، اما با روی کار آمدن عمر، خالد کنار گذاشته شد و ابوعبیده به فرماندهی رسید[۴۲]. پس از فتح دمشق که با عزل خالد و نصب ابوعبیده همزمان بود، شهرهای یرموک[۴۳]، حمص، حلب و دیگر بلاد شام نیز به مرور با صلح یا جنگ در دوره فرماندهی ابوعبیده فتح گردید. وی طبعأ حکومت آن نواحی را داشت و یک بار خالد بن حکیم بن حزام او را دید که برای گرفتن جزیه، مردم را شکنجه می‌دهد. وی برای ابوعبیده حدیثی از رسول خدا (ص) نقل کرده، توصیه نمود تا آزادشان سازد و او چنین کرد [۴۴].

دوستی ابوعبیده با عمر که قاعدتاً با تلاش مشترک آنان در سقیفه همراه شده بود، سبب شد عمر او را برادر خود خطاب کند[۴۵]. او وقتی به شام رفت و ابوعبیده را دید گفت: دنیا همه ما را عوض کرده، به جز تو[۴۶]. در نقلی دیگر، وقتی در شام ابوعبیده را دید، دست او را بوسید و هر دو به گریه افتادند [۴۷]. علاقه عمر به او چندان بود که بعدها گفت: اگر ابوعبیده زنده بود، او را بر جای خود می‌گماشتم[۴۸]. یک بار هم عمر گفت: دوست داشتم خانه‌ای می‌داشتم مملو از مردانی مانند ابوعبیده. گویا در آن محفل، کسی به ابوعبیده تعریضی زد و انتقاد کرد و عمر این پاسخ را داد[۴۹].

ابوعبیده در سال طاعون عَمَواس در اردن درگذشت و معاذ بن جبل را جایگزین خود کرد[۵۰] که از قضا او هم در همین طاعون مُرد. در نقلی دیگر آمده است که او عموزاده‌اش[۵۱] عیاض بن غنم را به جای خود قرار داد، که عمر هم او را تأیید نمود و گفت کاری را که ابوعبیده کرد، تغییر نخواهد داد[۵۲]. روشن نیست چرا ابوعبیده در پایان عمر می‌گفت: دوست داشتم گوسفندی بودم و صاحبم مرا ذبح می‌کرد و گوشتم را می‌خورد و آبگوشتم را هم می‌آشامید[۵۳].

در وصف قیافه او گفته شده که مردی لاغر، با چهره‌ای کم گوشت و استخوانی، کم ریش، بلند قد، و کمی گوژپشت بود و دو دندان پیشش افتاده بود[۵۴]. او سرش را رنگ می‌کرد و به ریشش حنا و وسمه می‌گذاشت [۵۵]. گذشت که وی ۲۱ سال داشت که در بدر شرکت داشت و به سال هیجده[۵۶] در طاعون عمواس در شام مُرد، در حالی که ۵۸ سال داشت. ابن اسحاق[۵۷] عمر او را ۴۱ سال دانسته که شگفت می‌نماید و گویا اشاره به سن او در بدر است. گفته‌اند اراده رفتن به بیت المقدس داشت که درگذشت و در بَیسان دفن شد[۵۸]. ابن عبدالبر[۵۹] می‌گوید: وی در اردن مُرد و معاذ بن جبل[۶۰] بر او نماز خواند و قبرش همانجاست. گفته‌اند نقش انگشتری ابوعبیده این بود که الخُمس الله[۶۱]. در پاورقی همان‌جا گفته شده: اینکه در برخی از نسخه‌ها و کتاب‌ها[۶۲] الحمد لله آمده، درست نیست[۶۳].

از ابوعبیده روایاتی نقل شده که غالبأ وجهی از درستی ندارد. از آن جمله، روایت مکحول از اوست که گفت رسول خدا (ص) فرمود: "امر امت من همچنان بر پایه قسط است تا آنکه شخصی از بنی امیه، ثلمه‌ای بر آن وارد می‌کند و او یزید است"[۶۴]. روایتی هم درباره دجال از او نقل شده است [۶۵]. در روایتی دیگر، از رسول خدا (ص) نقل کرد که آخرین سخن آن حضرت این بود که یهود (یا یهود حجاز و نصارای نجران) را از جزیرة العرب بیرون کنید[۶۶]. این روایت که رسول خدا (ص) فرمود "من صورت پروردگارم را در بهترین شکل دیدم"، از ابوعبیده نقل شده است[۶۷]. روایتی هم درباره عیادت مریض از او نقل شده است[۶۸]. یکی از این روایات، همان تحلیلی است که بعدها شایع گردید و به رسول خدا (ص) منسوب گشت که اسلام سه مرحله نبوت و خلافت و سلطنت را طی کرده است. برخی از احکام فقهی را هم به اعمال وی مستند می‌کنند[۶۹][۷۰]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. یا و هیب؛ ر. ک: ابن حجر، ج۳، ص۵۸۶.
  2. ابن حجر، ج۳، ص۵۸۶.
  3. زبیری، ص۴۴۵.
  4. ابن سعد، ج۳، ص۳۱۲.
  5. ابن حجر، ج۳، ص۵۸۷.
  6. معصب زبیری، ص۴۴۵؛ ابن سعد، ج۳، ص۳۱۲؛ ابونعیم، ج۱، ص۱۳۸.
  7. ابن کثیر، ج۴، ص۵۳۰.
  8. ابن حجر، ج۳، ص۵۸۶.
  9. ابن سعد، ج۳، ص۳۱۶.
  10. ابن سعد، ج۳، ص۳۱۲؛ ر. ک: ابن هشام، ج۱، ص۲۵۲.
  11. ابن هشام، ج۱، ص۳۶۹.
  12. ر. ک: ابن عبدالبر، ج۴، ص۲۷۲.
  13. ابن سعد، ج۳، ص۳۱۲.
  14. ابن سعد، ج۳، ص۳۱۲.
  15. ابن اثیر، ج۶، ص۱۷۸.
  16. ابن هشام، ج۱، ص۵۰۵؛ ابن عساکر، ج۲۵، ص۴۳۹.
  17. طبرانی، ج۱، ص۱۵۶.
  18. ر. ک: طبرانی، ج۱، ص۱۵۴؛ ابونعیم، ج۱، ص۱۴۸؛ ابن عساکر، ج۲۵، ص۴۴۶-۴۴۷.
  19. «خداوند مقرّر فرموده است که من و فرستادگانم پیروز خواهیم شد؛ بی‌گمان خداوند توانایی پیروزمند است» سوره مجادله، آیه ۲۱.
  20. ابن عساکر، ج۲۵، ص۴۴۷-۴۴۸؛ ر. ک: ابن اثیر، ج۳، ص۱۲۶.
  21. ابن هشام، ج۳، ص۸۰؛ ابن عبدالبر، ج۴، ص۲۷۲؛ ابونعیم، ج۱، ص۱۴۹.
  22. ابن سعد، ج۲، ص۶۶.
  23. ابن سعد، ج۲، ص۱۰۱.
  24. عبدالرزاق صنعانی، ج۴، ص۵۰۷.
  25. ابن هشام، ج۳، ص۶۶۴-۶۲۳؛ ابن عساکر، ج۲۵، ص۴۴۹ و ۴۷۷؛ زبیری، ص۴۱۰؛ برای دیدن روایت متفاوت با آن، ر. ک: عبدالرزاق صنعانی، ج۵، ص۴۵۳.
  26. عبدالرزاق صنعانی، ج۵، ص۳۷۷؛ و مقایسه کنید با: ابن هشام، ج۳، ص۴۰۷.
  27. ابن سعد، ج۳، ص۳۱۴-۳۱۵.
  28. طرق آن را بنگرید در: ابن عساکر، ج۲۵، ص۴۴۹-۴۵۹.
  29. ابن ابی عاصم، الآحاد و المثانی، ج۱، ص۱۸۲؛ ابن عساکر، ج۲۵، ص۴۶۷.
  30. ابن عساکر، ج۲۵، ص۴۷۰-۴۷۱.
  31. ابن ابی عاصم، السنه، ص۵۶۳.
  32. ابن حجر، ج۳، ص۵۸۹ از طبرانی.
  33. بخاری، ج۸، ص۱۳۴.
  34. ابن ابی شیبه، ج۵، ص۵۰۲.
  35. عبدالرزاق صنعانی، ج۵، ص۴۴۳؛ ابن عبد البر، ج۴، ص۲۷۲.
  36. ر. ک: طوسی، ص۲۰۸؛ ابن طاووس، ص۳۹۸.
  37. ابن عساکر، ج۲۵، ص۴۶۳ با عبارات و طرق مختلف.
  38. کرکی، ج۲، ص۲۲۹.
  39. کلینی، ج۴، ص۵۶۷؛ نیز ر. ک: کوفی، ص۶۶.
  40. حماد بن زید، ص۸۸.
  41. جوهری، ص۴۷، ۵۶ و ۵۹.
  42. خلیفة بن خیاط، ص۸۱؛ ابن عساکر، ج۲۵، ص۴۷۴.
  43. زبیری، ص۴۴۵.
  44. ابن اثیر، ج۲، ص۱۱۸.
  45. ابن عساکر، ج۲۵، ص۴۸۰؛ ابن حجر، ج۳، ص۵۸۹؛ از کتاب الزهد ابن مبارک.
  46. ابن عبد البر، ج۴، ص۲۷۲.
  47. ابن ابی الدنیا، ص۱۸۷.
  48. ابن سعد، ج۳، ص۳۱۵؛ ابن عساکر، ج۲۵، ص۴۶۰-۴۶۲ با عبارات و تعابیر مختلف.
  49. ابن سعد، ج۳، ص۱۵.
  50. ابن سعد، ج۳، ص۳۱۶.
  51. و در ابونعیم، ج۱، ص۱۵۰ خاله.
  52. عبدالرزاق صنعانی، ج۵، ص۴۵۵.
  53. ابن سعد، ج۳، ص۳۱۵؛ عبدالرزاق صنعانی، ج۱۱، ص۳۰۷؛ ابن عساکر، ج۲۵، ص۴۸۲.
  54. ابن سعد، ج۳، ص۳۱۶.
  55. ابن سعد، ج۳، ص۳۱۶.
  56. و در ابن ابی عاصم (الأحاد و المثانی، ج۱، ص۱۸۱) سال هفده که ابن عساکر، (ج۲۵، ص۴۷۸) آن را شاد دانسته است.
  57. ابن عساکر، ج۲۵، ص۴۷۸.
  58. ابن عساکر، ج۲۵، ص۴۷۹؛ ابن حجر، ج۳، ص۵۹۰.
  59. ابن عبدالبر، ج۴، ص۲۷۲.
  60. یا عمرو بن عاص یا یزید بن ابی سفیان؛ ر. ک: ابونعیم، ج۱، ص۱۵۰.
  61. عبد الرزاق صنعانی، ج۱، ص۳۴۸.
  62. از آن جمله: ابن ابی شیبه، ج۶، ص۶۱.
  63. در ابونعیم، ج۱، ص۱۵۰ الخمس الله آمده است.
  64. هیثمی، ص۱۹۴.
  65. ابن ابی عاصم، الاحاد، ج۱، ص۱۸۳.
  66. ابن ابی شیبه، ج۷، ص۶۳۵
  67. طبرانی، الدعاء، ص۴۱۹؛ خطیب، ج۸، ص۴۷.
  68. ابن ابی شیبه، ج۳، ص۱۲۲؛ چند روایت دیگر از او را بنگرید در: طبرانی، معجم الکبیر، ج۱، ص۱۵۵-۱۵۶؛ ابونعیم، ج۱، ص۱۵۱-۱۵۴.
  69. برای نمونه ر. ک: ابن ابی شیبه، ج۱، ص۳۳۶ و ج۲، ص۲۶۰ و ج۶، ص۳۴۵.
  70. جعفریان، رسول، مقاله «ابوعبیده بن جراح فهری»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص:۴۳۳-۴۳۴.