امام حسن مجتبی در معارف و سیره حسینی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

شکل‌گیری توطئه‌ها در عصر امام مجتبی(ع)

یکی از نکاتی که می‌تواند از ریشه‌های ماجرای کربلا شمرده شود و بر زمینه‌سازی چنان حادثه‌ای تأثیرگذار باشد، توطئه‌هایی است که در عصر امام حسن(ع) اتفاق افتاد و سبب تقویت «جبهه اموی» شد. به عبارت دیگر: مجموعه‌ای از توطئه‌ها و حوادث که پیآمد بسیار شومی را به دنبال داشت و آن سلطه کامل معاویه بر همه بلاد اسلامی بود. فشرده این توطئه‌ها و حوادث از این قرار است:

فریب خوردن برخی از فرماندهان لشکر امام حسن(ع) توسط معاویه

امام حسن(ع) پس از شهادت پدر بزرگوارش خطبه‌ای خواند و مردم را برای جنگ بر ضد یاغیان شامی بسیج کرد. آن حضرت «عبیدالله بن عباس» را به فرماندهی بخشی از لشکر خود منصوب ساخت و او را روانه جبهه نبرد کرد.

عبیدالله بن عباس کسی بود که دو فرزند خردسالش در زمان علی(ع) توسط «بسر بن ارطاة» فرمانده خون‌ریز معاویه به شهادت رسیدند[۱]. معاویه که از ماجرا مطلع شد، نامه‌ای خطاب به عبیدالله بن عباس نوشت و از او خواست تا دست از امام(ع) بردارد و به او ملحق شود و در مقابل این کار، یک میلیون درهم بگیرد و نصف آن را هم نقداً پرداخت کرد؛ عبیدالله نیز فریب خورد و با جمعی از لشکریانش شبانه به معاویه پیوست و صبح‌گاهان لشکریان دیدند، بی‌فرمانده شده‌اند[۲].[۳]

تضعیف موقعیت امام (ع) توسط منافقان و عوامل معاویه

در همان حال که امام(ع) برای نبرد با معاویه آماده می‌شد و لشکر خود را به سمت جبهه نبرد روانه می‌ساخت، توسط گروهی از لشکریان خود مورد تعرض قرار گرفت؛ این حرکات موذیانه و مانند آنکه بدون تردید بی‌ارتباط با عوامل نفوذی معاویه و دسیسه‌های او نبود، سبب تضعیف روحیه لشکر و پراکندگی آنان و در نهایت نیز منجر به صلح تحمیلی معاویه شد.

نفوذ عوامل معاویه در میان لشکر آن حضرت به قدری شدید شد که مورخان می‌نویسند: یک بار امام حسن(ع) توسط یکی از نیروهای خودی در حال نماز با خنجر مورد تعرض قرار گرفت[۴] و بار دیگر برخی از سپاهیانش سجاده از زیرپای حضرت کشیدند[۵] و گاه برخی از بزرگان لشکر امام(ع) به معاویه نامه نوشتند که حاضرند امام مجتبی(ع) را دست بسته تحویل دهند و یا او را به قتل برسانند[۶].[۷]

صلح تحمیلی

در حالی که معاویه برای نبرد بر ضد امام حسن(ع) آماده می‌شد و نیروهای گسترده‌ای را فراهم می‌ساخت؛ جمعی از یاران بی‌وفای امام(ع) به صراحت از ترک جنگ سخن می‌گفتند. مورخ معروف اهل سنت، ابن اثیر در کتاب «اسد الغابه» نقل می‌کند که امام مجتبی(ع) برای مردم خطبه خواند و آنان را به جهاد و نبرد با معاویه و غارتگران شام دعوت کرد و در عین حال از آنها سؤال فرمود: شما چه می‌خواهید؟ اگر آماده جهاد و شهادتید، دست به شمشیر برید و اگر زندگی و زنده ماندن را دوست دارید، با صراحت بگویید! گروه زیادی در پاسخ امام(ع) فریاد زدند: أَلْبَقِيَّةَ الْبَقِيَّةَ؛ «ما زندگی و ماندن را می‌خواهیم!»[۸].

در همین خطبه امام(ع) تفاوت روحیه مردم را در زمان شرکت آنها در جنگ صفین و روحیه آنان را در زمان خویش بیان کرده، می‌فرماید: «وَ كُنْتُمْ فِي مُنْتَدَبِكُمْ إِلَى صِفِّينَ وَ دِينُكُمْ أَمَامَ دُنْيَاكُمْ وَ قَدْ أَصْبَحْتُمُ الْيَوْمَ وَ دُنْيَاكُمْ أَمَامَ دِينِكُمْ»؛ «آن روز که به سوی صفین رهسپار بودید، دین شما پیشوای دنیای شما بود؛ ولی امروز دنیای شما پیشوای دین شماست. (بر اساس منافع دنیوی حرکت می‌کنید و انگیزه دینی ندارید)»[۹].

به هر حال، در چنین شرایطی که امام احساس تنهایی می‌کرد و جز عده‌ای اندک از اهل بیت رسول خدا(ص) و یاران خاص، حاضر به همراهی نبودند، آن حضرت با معاویه صلح کرد[۱۰].

شیخ مفید در ارشاد می‌نویسد: «امام(ع) چاره‌ای جز صلح نداشت،؛ چراکه یاران او نسبت به جایگاه امام بصیرت کافی نداشتند و سیاست‌های او را به فساد و تباهی می‌کشاندند و به وعده‌های خویش وفا نمی‌کردند و بسیاری از آنان، ریختن خون آن حضرت را مباح می‌شمردند و آماده تسلیم امام(ع) به دشمنانش بودند و از سویی دیگر، پسرعمویش نیز وی را تنها گذاشت و به دشمن پیوست (و در یک جمله) بسیاری از آنان به زندگی زودگذر دنیا علاقمند بودند و نسبت به آخرت و پاداش اخروی بی‌رغبت: «وَ مِيلِ الْجُمْهُورِ مِنْهُمْ إِلَى الْعَاجِلَةِ وَ زُهْدِهِمْ فِي الْآجِلَةِ»[۱۱].

در واقع، امام(ع) یا باید به جنگی روی می‌آورد که امیدی به پیروزی در آن نبود، اهل بیت و اصحاب خاص خویش را در حالی به کشتن می‌داد، که نتیجه‌ای برای اسلام نداشت؛ زیرا معاویه با فریبکاری‌هایش مسئولیت جنگ را به عهده امام می‌انداخت و مردم نیز تحت تأثیر ظواهر فریبنده معاویه قرار داشتند و یا آنکه برای حفظ مصالح اسلام، صلح کند تا پرده‌های فریب را از چهره معاویه کنار بزند؛ باطن حکومت اموی را برای مردم آشکار سازد و عدم پایبندی آنها را به تعهدات دینی و سنت نبوی(ص) به اثبات رساند.

امام مجتبی(ع) پس از هفت ماه خلافت[۱۲]، بر اثر توطئه‌های معاویه و بی‌وفایی و ضعف یاران، زمامداری را طبق صلح نامه‌ای به معاویه واگذار کرد، تا هدف دوم محقق شود.

سرانجام توطئه‌های دشمنان و ضعف یاران امام(ع) و نفوذ منافقین در سپاه اسلام موجب صلح آن حضرت و واگذاری امور به معاویه شد و با قدرت یافتن معاویه و خلافت رسمی وی، جبهه اموی به قدرتی همه جانبه تبدیل شد و از آن پس، بازگشت به عصر جاهلیت و برانداختن ارزش‌های الهی و سنت نبوی(ص) به طور بنیانی سرعت گرفت و گسترش یافت[۱۳].

موضع امام حسین در برابر صلح

یکی از حوادث مهم و سرنوشت‌سازی که در عصر امامت امام مجتبی رخ داد و موجب رنجش و حتی اعتراض گروهی از یاران حضرت شد، جریان صلح امام(ع) با معاویه و واگذاری حکومت به وی بود. در برخی از گزارش‌های تاریخی آمده که حسین بن علی با دیدگاه برادرش درباره صلح، مخالف بوده است![۱۴] این سخن، تنها تهمتی است از سوی بدخواهان امت و کسانی که به اصل عصمت ائمه اعتقادی ندارند؛ چراکه بنا بر یکی از مبانی اعتقادی شیعه، همه امامان، معصوم و دور از خطا و لغزش هستند. از این رو آنان اشتباه نمی‌کنند تا به دنبال آن، اعتراض یا اختلاف با معصوم دیگر پدید آید.

افزون بر این، اگر پیشوای سوم با صلح برادر خویش مخالف بود، باید پس از شهادت امام حسن، بی‌درنگ به مبارزه مسلحانه با معاویه می‌پرداخت؛ اما به دلیل موانعی که خواهیم نوشت تا معاویه زنده بود، حضرت قیام مسلحانه نکرد. البته امام حسین (ع) در دوران معاویه اقدامات غیرمسلحانه‌ای برای شناساندن و برملا کردن چهره واقعی معاویه و شیوه حکمرانی‌اش انجام داد و اعلام دیدگاه خود را درباره قیام و حرکت، به بعد از مرگ وی، واگذار نمود[۱۵]. از این رو آغاز قیام مسلحانه و انقلاب امام، با آغاز خلافت یزید، رقم خورد[۱۶].

بنابراین پیمان صلح، مورد تأیید پیشوای سوم شیعیان نیز بود و ایشان در دوره ده ساله امامت برادرش امام حسن، کاملا با مواضع و سیاست‌های برادر موافق بوده، از آنها دفاع می‌کرد. از این رو در برابر درخواست‌های مکرر مردم عراق مبنی بر رفتن به کوفه و برپایی قیام بر ضد حکومت معاویه در عصر امامت برادر، پاسخ مثبت نداد و فرمود: «ابومحمد (حسن بن علی) راست گفته است. مادامی که این شخص (معاویه) زنده است، باید هریک از شما شیعیان ملازم خانه خود باشید...[۱۷] اگر او به هلاکت رسید و شما زنده بودید، امیدواریم خدا ما را برگزیده، رشد و صلاح ما را عطا کند و ما را به خود وانگذارد...»[۱۸]. این همسویی و رعایت جانب برادر، تنها منحصر به جریان صلح و حفظ تعهد او نمی‌شد؛ بلکه سیدالشهدا در امور دیگر نیز رعایت احترام برادر بزرگ خویش را می‌کرد؛ چنان که فرموده: «ما تکلم الحسین بین یدی الحسن اغظاما له...»؛ «حسین نه برای حفظ احترام حسن به هیچ گاه در برابر او سخن نگفت». همچنان که در بخشش به افراد نیز، امام حسین سروری برادر را بر خود حفظ کرده، احترام ایشان را بر خود لازم می‌دانست. بنابر خبری از امام صادق(ع)، وقتی حسن بن علی به مستمندی پنجاه دینار بخشیدند، حسین به همان مستمند، ۹۹ دینار کمک کرد[۱۹].

منابع

پانویس

  1. رجوع کنید به: شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۲، ص۱۴؛ کامل ابن اثیر، ج۳، ص۳۸۳؛ پیام امام امیرالمؤمنین، ج۲، ص۸۹.
  2. ارشاد مفید، ص۳۵۳؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج۴، ص۳۸؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۱۴؛ مقاتل الطالبیین، ص۴۲.
  3. مکارم شیرازی، ناصر، عاشورا ریشه‌ها انگیزه‌ها رویدادها پیامدها، ص۱۵۳.
  4. ارشاد مفید، ص۳۵۲؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج۴، ص۳۸؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱۶، ص۴۱.
  5. ارشاد مفید، ص۳۵۲؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج۴، ص۳۱؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱۶، ص۴۱.
  6. ارشاد مفید، ص۳۵۳.
  7. مکارم شیرازی، ناصر، عاشورا ریشه‌ها انگیزه‌ها رویدادها پیامدها، ص۱۵۴.
  8. اسدالغابه، ج۲، ص۱۳- ۱۴. همین خطبه در بحارالانوار، ج۴۴، ص۲۱- ۲۲ نیز با اندک تفاوتی آمده است و نقل شده است که مردم در پاسخ گفتند: أَلْبَقِيَّةَ وَ الْحَيَاةَ؛ یعنی ما بقا و زندگی را می‌خواهیم (نه جنگ و شهادت)».
  9. اسد الغابه، ج۲، ص۱۳.
  10. در تاریخ آمده است: فَلَمَّا أَفْرَدُوهُ أَمْضَی الصُّلْحَ؛ هنگامی که آن حضرت را تنها گذاشتند، صلح را پذیرفت». (اسد الغابة، ج۲، ص۱۴). در تاریخ یعقوبی نیز آمده است: فَلَمَّا رَأَی الْحَسَنُ أَنْ لَا قُوَّةَ بِهِ وَ أَنَّ أَصْحَابَهُ قَدِ افْتَرَقُوا عَنْهُ فَلَمْ یَقُومُوا لَهُ، صَالَحَ مُعَاوِیَةَ؛ هنگامی که امام حسن(ع) مشاهده کرد نیرویی برای او نمانده و یارانش از او فاصله گرفتند و همراهی نکردند، با معاویه صلح کرد». (تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۱۵).
  11. ارشاد مفید، ص۳۵۴.
  12. اسد الغابة، ج۲، ص۱۳؛ تاریخ ابن عساکر، ج۱۳، ص۲۶۱.
  13. مکارم شیرازی، ناصر، عاشورا ریشه‌ها انگیزه‌ها رویدادها پیامدها، ص ۱۵۵.
  14. بلاذری، احمدبن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، ج۳، ص۱۴۸. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج۴، ص۱۲۲. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین، تحقیق محمد سماوی، ج۱، ص۱۳۵. هبة الله، ابن عساکر، ترجمة الامام الحسن بن علی(ع) من تاریخ مدینة دمشق، ص۱۷۸. معتزلی، ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج۱۶، ص۲۳. عبدالرحمن بن محمد، ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون (العبر)، ج۲، ص۶۱۹.
  15. بلاذری، احمدبن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، ج۳، ص۱۵۰.
  16. قرشی، باقر شریف، حیاة الامام الحسن بن علی، ج۲، ص۲۴۱ به بعد.
  17. «... صدق ابو محمد، فلیکن کل رجل منکم حلسا من‏احلاس بیته مادام هذا الانسان حیا»؛ دینوری، ابوحنیفه، الاخبارالطوال، تحقیق عصام محمد الحاج علی، ص۲۲۱.
  18. فان یهلک وانتم احیاء رجونا ان یختارالله لنا ویؤتینا رشدنا ولایکلتا الی انفسنا...؛ بلاذری، احمدبن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، ج۳ ص۱۵۰.
  19. پیشوایی، مهدی، مقتل جامع سیدالشهداء ج۱، ص ۱۶۱.