بحث:آیا آیه ۴۹ سوره هود علم غیب غیر خدا را اثبات می‌کند؟ (پرسش)

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

پاسخ جدید

مقدمه

پیروان امامیه بر اساس دسته‌ای از آیات قرآن کریم[۱]، معتقد به آگاهی رسول خدا(ص) و امامان معصوم(ع) از غیب هستند. با این وجود دسته‌ای دیگر از آیات، آگاهی از غیب را از ایشان نفی می‌نمایند؛ آیۀ 49 سوره هود از جمله این آیات است. خدای متعال در این آیه، می‌فرماید: ﴿تِلْكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهَا إِلَيْكَ مَا كُنْتَ تَعْلَمُهَا أَنْتَ وَلَا قَوْمُكَ مِنْ قَبْلِ هَذَا فَاصْبِرْ إِنَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِينَ[۲].

ممکن است گفته شود خدای متعال این آیه را پس از نقل داستان حضرت نوح(ع)، بیان فرموده که بر اساس آن پیامبر اسلام(ص) درباره داستان حضرت نوح چیزی نمی‌دانست پیش از آنکه این داستان در قرآن بر وی نازل شود. خداوند نیز این موضوع را با اضافه کردن عبارت «پیش از این نه تو این]داستان[را می‌دانستی و نه قوم تو» روشن ساخته است. حال می‌گوییم اگر خدای متعال در این آیه تنها رسول خود را به عدم آگاهی از آن داستان خطاب قرار داده و فرموده بود: «تو (ای پیامبر!) این داستان را نمی‌دانستی». این احتمال وجود داشت که برخی این آیه را درباره عالم ذر یا عالم ارواح بدانند. در حالی که خدای متعال با بیان قید «نه تو و نه قوم تو این داستان را پیش از این نمی‌دانستند» به این نکته اشاره می‌نماید که سخن در این آیه درباره این دنیا است و نه قلمرو دیگری از جهان و این نشان می‌دهد که پیامبر(ص) نسبت به قرآن پیش از نزولش در این دنیا، آگاهی نداشته است. بر این اساس می‌توان گفت این آیه یکی از آیات نافی علم غیب از پیامبر است.

معناشناسی غیب و علم غیب

معنای لغوی

«غیب» در لغت به امری که از حس (باطنی و ظاهری) پوشیده باشد، اطلاق شده است، خواه آن چیز هم اکنون تحقق یافته باشد یا بعد از این تحقق پیدا کند؛ ‌این واژه در مقابلِ شهود (شهادت) است به‌ معنای چیزی که با حواس قابل درک باشد[۳]. بنابراین معنای لغوی، اگر در کاربری عرفی عام - و نه اصطلاحی - «علم غیب» گفته شود، یعنی: «علم به هر چیزی که غایب از حواس بشری باشد»؛ چه علومی که قرآن و حدیث و کتب مفسران و متکلمان آن را «علم غیب» نامیده است و چه علومی که قرآن و حدیث و این کتب آن را «علم به غیب» نمی نامند.

معنای اصطلاحی

غیب در دایره‌ای خارج از عرف عام اهل لغت، اصطلاحی است که هم در قرآن کریم و حدیث معصومان از آن یاد شده و هم در آثار تفسیری و اعتقادی:

  1. اصطلاح قرآن و حدیث: واژه «غیب» در کاربری‌های آیات قرآن کریم و روایات، دو استعمال دارد؛ یکی: همان استعمال لغوی (امور پنهان از حواس) و دیگری: معنایی خاص‌تر از معنای لغوی است که تنها شامل اموری می‌‌شود که خدای متعال آگاهی از آنها را تنها به خود اختصاص داده و احدی از مخلوقاتش اعم از انبیاء، ملائکه و غیر ایشان را نیز از آن مطلع نکرده است که اصطلاحاً به آنها، «امور مستأثر» می‌‌گویند[۴]. اما واژه «علم غیب» در استعمالات قرآنی برای علم به هر غیبی اطلاق نشده است؛ بلکه به یکی از دو معنای ذیل آمده؛ کاربری اول: به علم ذاتی و استقلالی به امور غیبی؛ یعنی: علمی که از کسی گرفته نشده (علم غیر مستفاد)[۵]، و کاربری دوم: به خصوص علوم مختص به خدای تبارک و تعالی که در تعبیر روایات، علم مستأثر نامیده شدند[۶]. در این اصطلاح، علم به غیب فقط به علوم اختصاصی خداوند متعال (علم مکنون و مستأثر) که ذاتی بوده و اکتسابی نیستند اطلاق می‌شود و به علم دیگران اگرچه به تعلیم الهی یا اعطای او باشد غیب گفته نمی‌شود[۷].
  2. اصطلاح مفسران و متکلمان: واژه «غیب» در آثار تفسیری و اعتقادی نیز به دو گونه استعمال شده است؛ یکی: همان استعمال لغوی (امور پنهان از حواس)[۸]. این معنا هم شامل غیب مطلق و غیب نسبی می‌‌شود و هم شامل غیب به معنای «امور مستأثر» و امور غیر آن. و دیگری: معنای خاص که تنها به اموری اشاره دارد که دانستن آنها فقط در اختیار خدای تبارک و تعالی است (امور مستأثر). اما واژه «علم غیب» در استعمالات مفسران و متکلمان به همان دو معنایی که در اصطلاح قرآنی گذشت استفاده شده است. بنابر این، علم غیب در کاربری اول خود گاهی به کیفیت خاصی از دانش اطلاق می‌شود که ذاتی و غیرتبعی بوده و از دیگران فراگیری نشده باشد (یعنی مستفاد نباشد)[۹] و در کاربری دوم خود گاهی به خصوص علوم خاص الهی اطلاق شده است. لذا در این اصطلاح (چه در کاربری اول و چه در کاربری دوم) نیز، علم به غیب، مختص ذات خداوند است و به علم غیر خدا - هرچند ویژه باشد - به صورت مطلق «علم غیب» گفته نمی‌شود[۱۰]؛ بلکه به طور شایع، از لفظ «اطلاع بر مغیبات»[۱۱] یا «اِخبار از غیب»[۱۲] استفاده کرده‌اند. البته این بدان معنا نیست که مفسران یا متکلمان علم غیب را در معنای لغوی استفاده نکرده‌اند[۱۳] و بی‌شک، در این کاربری لغوی، دقت علمی رعایت نشده و باعث ایجاد شبهه نیز گشته است[۱۴].

آیه و شرح آن

اگر چه برای این آیه شأن نزول مستقلی در منابع تفسیری و روایی نقل نشده، اما با این حال نگاهی به آیات قبل نشان می‌دهد که مراد از خبرهای غیبی در این آیه، داستان حضرت نوح(ع) است که خداوند از طریق وحی آن را به اطلاع پیامبراکرم(ص) رسانده و می‌فرماید: ای پیامبر این داستان‌ تا این زمان برای تو و قومت مجهول بود و آنچه از سرگذشت‏های مذکور قبل از نزول قرآن نزد اهل کتاب بوده تحریف شده و خبر قرآن خبری است غیبی[۱۵].

البته برخی مفسران در این خصوص معتقدند ماجرای حضرت نوح(ع) برای اهل کتاب اجمالا روشن بوده و در عهد قدیم نیز آمده است، اما پیامبر اسلام(ص) چون با اهل کتاب مراوده‌ای نداشته است لذا از طریق آنان از این ماجرا آگاهی نداشته است. نه تنها آن حضرت بلکه حتی قوم پیامبر هم که ارتباطاتی با اهل کتاب داشتند اجمالا مطالبی را در این خصوص شنیده بودند با این تفاوت که شنیده‌های آنان با کیفیتی که از این داستان در قرآن مطرح شده متفاوت بود؛ لذا آگاهی پیدا کردن از جزییات و تفاصیل این ماجرا بیش از آنچه در کتب اهل کتاب آمده، آن هم توسط پیامبری درس نخوانده که ارتباطی با اهل کتاب نیز نداشته است، نشانه اعجاز قرآن و صدق دعوت آن حضرت و ارتباط پیامبر با غیب و آگاهی‌های غیبی است [۱۶]؛ از این رو می‌توان گفت این آیه نه تنها علم غیب رسول خدا را نفی نمی‌کند بلکه در صدد اثبات علم غیب برای پیامبر از طریق تعلیم الهی است چراکه امکان علم به چنین مطالبی از طریق عادی برای هیچ بشری امکان‌پذیر نیست.

حال از آنجا که غیب و به تبع آن علم غیب دارای اقسامی است؛ سوال این است که آیا نفی آگاهی پیامبر از این داستان در قرآن کریم به معنای نفی اطلاع آن حضرت از غیب به صورت مطلق است، یا اینکه نفی آگاهی از یک امر غیبی دلیل بر عدم اطلاع از غیب به صورت مطلق نبوده بلکه تنها به معنای نفی علم ذاتی و استقلالی به غیب است؟

اقسام علم غیب

با نگاه به اقسام امور غیبی

  1. علم به غیب مطلق: به حقیقت و واقعیت ناشناخته‌ای «غيب مطلق» گفته می‌شود که اطلاع از آن جز از راه دریافت علم از خدای متعال برای هیچ کس، در هیچ زمان و شرایطی امکان‌پذیر نیست[۱۷]. این غیب مطلق نیز بر دو گونه است: نخست: غیبی است که تنها برای برخی از برگزیدگان خود آشکار می‌‌کند: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ [۱۸]. از جمله موارد این غیب: اموری که عقلاً تعلّق ادراکات حسی یا ادراکات عقلی به آنها ممکن نیست[۱۹]؛ مانند: ذات خدا یا برخی از نشانه‌های او؛ همچون: وحی، فرشتگان، بهشت و جهنم و رستاخیز که همه آنها از حواس ما غایب‌اند[۲۰]. دوم: غیبی است که نزد خود نگاه داشته و مختص ذات اوست. به این غیب مطلق دوم، «غیب مستأثر» یا «علم مستأثر» می‌‌گویند: ﴿إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ[۲۱]. لذا آگاهی از این نوع از غیب، «علم به غیب مطلق» نامیده می‌شود که در اصل مختص خدای تبارک و تعالی است، اما مانعی عقلی یا نقلی از دادن جزئیاتی از آن به برخی برگزیدگان الهی وجود ندارد؛ البته به مخلوق تعلیم‌یافته از این علم، در تعبیر قرآن و روایات، صفت «عالم به غیب» داده نمی‌شود؛ بلکه لفظ «اطلاع بر مغیبات» یا «اِخبار از غیب» به‌کار رفته است.
  2. علم به غیب نسبی: به حقیقت و واقعیت ناشناخته‌ای گفته می‌شود که برای بعضی از انسان‌ها غیب و برای بعضی دیگر آشکار به شمار می‌‌روند؛ یعنی در مقایسه با شخص یا مکان یا زمان خاص غیب است، اما در برابر شخص یا مکان و زمان دیگر آشکار باشد یا به آشکار مبدل شود؛ مثلاً: اگر پیامبری از وجود غذایی در خانه یک شخص خبر می‌دهد برای خود پیامبر(ص) امر غیبی است؛ زیرا در خانه آن شخص حضور ندارد و از راهی دیگر نیز از اشیاء موجود در آن خانه اطلاع نیافته است. اما برای خود آن شخصی که در آن مکان زندگی می‏‌کند و از محتویات آن آگاه است، امری آشکار خواهد بود[۲۲]. این نوع از غیب می‌‌تواند مربوط به گذشته باشد که برای مردمان آن زمان آشکار بوده اما برای زمان ما غیب است و می‌‌تواند مربوط به آینده باشد که برای حاضران در زمان خاص غیب بوده اما در زمان آینده که رخ می‌‌دهد آشکار می‌‌شود؛ لذا آگاهی از این نوع از غیب، با مسامحه و بدون اعمال دقت علمی می‌توان آن را «علم به غیب نسبی» اطلاق کرد.

با نگاه به عالِم به آن

  1. علم غیب ذاتی (علم غیب مستقل): مراد از مستقل یا ذاتی بودن علم اینکه آگاهی و احاطه به امور غیبی دارنده این علم از کسی گرفته نشده و نیاموخته؛ بلکه به طور استقلالی از ذات خود دارد. این‌گونه از آگاهی و احاطه تنها به خداوند متعال اختصاص دارد و هیچ آفریده‌ای این ویژگی را ندارد. خدای متعال درباره این نحوه از علم می‌فرماید: ﴿قُل لّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ[۲۳].
  2. علم غیب اکتسابی (علم غیب تبعی): این علم، در مقابل علم غیب ذاتی قرار دارد. مراد از تبعی یا اکتسابی بودن علم اینکه اطلاع دارنده این دانش از امور غیبی از ذات خود نمی‌خیزد؛ بلکه دانشی است که از دیگری گرفته شده و از راه تعلیم الهی به دست می‌آید. این علم با این ویژگی‌ها قطعاً علمی غیر مستقل، غیرذاتی، مقید به اراده الهی و نسبت به علم الهی محدود است. این‌گونه از آگاهی‌ها علومی هستند که خدای متعال به برخی برگزیدگان خود عنایت می‌‌کند؛ در قرآن کریم فرمود: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * لاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ[۲۴]. اطلاق «علم غیب» به این چنین علمی تنها از باب مسامحه و عدم اعمال دقت است؛ و گرنه در اصطلاح قرآن و حدیث به چنین دانشی «علم غیب» گفته نمی‌شود. بهترین نامی که برای اینگونه از علم‌ها به کار رفته «اطلاع از مغیبات» یا «اخبار از غیب» است.

با توجه به آنچه گفته شد می‌گوییم، از آیه مورد بحث چنین استفاده می‌شود، علم غیبی که برای رسول خدا(ص) ادعا می‌شود، بالذات نیست بلکه به تعلیم الهی است[۲۵] و مراد از علم غیبی که از آن حضرت نفی می‌شود، علم غیب بالذات است.

با نگاه به اختصاصی بودن علم

بر اساس چند روایت از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) [۲۶] می‌‌توان علم غیب را بر دو گونه تقسیم کرد:

  1. علم غیب مکفوف (علم غیب مستأثر): یعنی علمی که خدای متعال آن را مخصوص خود قرار داده و بنا نیست به کسی داده شود؛ به یکی از دو دلیل؛ یکی: اینکه اصولاً آگاهی از این علم در توان مخلوقات و ممکنات نیست و عقلاً موجود محدود ناتوان از دریافت علم نامحدود است. دیگری: اینکه برفرض که این علم از لحاظ عقلی امکان اعطای به دیگری داشته باشد، اما اراده الهی بر این تعلق گرفته که داده نشود. از این علم در روایت به علم خاص، علم مکفوف، علم موقوف، علم مخزون، علم مکنون و علم مستأثر یاد شده است.
  2. علم غیب مبذول: یعنی علمی که در اصل از آن خدای متعال است (چون علم غیب مختص اوست) اما به دلایلی به برخی از برگزیدگان الهی داده شده است. از این علم در روایت به علم عام، علم مبذول، و علم محمول نام برده شده است[۲۷].

انحصار علم غیب ذاتی و مطلق به خداوند

بر اساس دسته‌ای از آیات قرآن کریم، علم به غیب، تنها در اختیار خداوند و مختص به اوست، زیرا تنها اوست که احاطۀ همه جانبه بر تمامی عالم دارد. علم خدا به زمان، مکان و یا حالت خاصی منحصر نمی‌شود، جز او کسی عالم به غیب نیست و در حقیقت، همه چیز نسبت به او مشهود است. آیاتی همچون ﴿وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَ يَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ[۲۸]، ﴿وَيَقُولُونَ لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِّن رَّبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ فَانتَظِرُواْ إِنِّي مَعَكُم مِّنَ الْمُنتَظِرِينَ[۲۹]، ﴿قُل لّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ وَمَا يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ[۳۰]، ﴿هُوَ اللَّهُ الَّذِي لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ[۳۱] و ... از این جمله‌اند.

مراد از غیب در این آیات همان علم غیب ذاتی و مطلق است که جز خدای متعال، دیگران دستیابی به آن ندارند[۳۲].

امکان دسترسی غیر خدا به غیب تبعی و محدود

بر اساس برخی آیات مانند: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ[۳۳] و ﴿وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشَاءُ[۳۴]، برخی از برگزیدگان الهی می‌توانند از علم غیب برخوردار باشند گرچه اصل برخورداری از این علم، منحصر در خدای متعال است؛ لکن قرآن کریم اطلاع از امور غیبی که توسط خدای متعال به برگزیدگان اعطا می‌شود را "علم غیب" نمی‌نامد بلکه با تعبیر ﴿يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ و امثال آن از این علم یاد می‌کند که به معنای آگاهی و اطلاع بر این غیب است و این نشانه تفاوت بین این دو واژه و عنوان در کاربری‌های قرآن کریم است.

معنای نفی آگاهی پیامبر از داستان حضرت نوح

از آنچه در تقسیمات علم غیب بیان شد روشن می‌شود مراد قرآن از عدم آگاهی رسول خدا(ص) از داستان غیبی حضرت نوح(ع)، نفی مطلق آگاهی آن حضرت از امور غیبی نیست، بلکه مراد، نفی آگاهی ذاتی و استقلالی آن حضرت از این امر است؛ چراکه هر چند پیامبران بالذات عالم به غیب نبوده‌اند اما به وسیله وحی می‌توانستند با غیب ارتباط برقرار کرده یا از امور غیبی مطلع شوند[۳۵].

بر این اساس نفی علم به داستان غیبی نوح، از رسول خدا(ص) به معنای نفی علم به مطلق امور غیبی از آن حضرت نیست، بلکه بدین معناست که رسول خدا(ص) خود فی نفسه و با قطع نظر از موهبت الهی، علم ذاتی و استقلالی به آن داستان غیبی نداشته و علم آن حضرت به آن جریان مستفاد از علم الهی به واسطه وحی بوده است.

دلیل عدم دلالت آیه بر نفی علم غیب از غیر خدا

با توجه به آنچه در تفسیر این آیه بیان شد، روشن می‌شود آیه مذکور نه تنها نافی علم غیب از رسول خدا(ص) نیست بلکه در مقام نفی علم استقلالی آن حضرت به غیب و بیان آگاهی ایشان از برخی امور غیبی به تعلیم الهی است،؛ چراکه از این آیه و امثال آن استفاده می‌شود خداوند متعال برخی از حقایق و مطالب غیبی را به وسیله وحی بر پیامبران نازل می‌کند و بدین وسیله آنان را با جهان غیب مرتبط می‌سازد. بدون شک بر پیامبران وحی نازل می‌شود و وحی نوعی ارتباط مخصوص بین پیامبر و جهان غیب است. اگرچه به واسطه افاضات پروردگار حکیم دری از غیب بر روی پیامبر باز می‌شود، اما با این حال انبیا به غیب مطلق و نامحدود دسترسی ندارند و بیش از ظرفیت محدود وجودی خودشان نمی‌توانند از آن عالم نامحدود استفاده کنند. به عبارت دیگر آگاهی پیامبران الهی از غیب از طریق وحی الهی است و مقدار آن به خواست خدا بستگی دارد[۳۶].

بر این اساس مراد از عبارت ﴿مِنْ قَبْلِ هَذَا، نفی علم، از قوم پیامبر است نه از خود پیغمبر. چنانکه مبنای محققین نیز چنین است که اگر قیدی بعد از دو جمله یا بیشتر واقع شود، آن قید نسبت به جمله اخیر مورد یقین است و نسبت به جمله‌های قبل مورد شک است؛ و حمل آن قید نسبت به جمله‌های قبل نیاز به دلیل دیگری دارد[۳۷].

برخی هم گفته‌اند: ظاهر عبارت ﴿مِن قَبْلِ هَذَا﴾ دلالت بر این دارد که قبل از این آیه یا قبل از نزول قرآن، تو ای پیامبر و قومت علم به داستان نوح(ع) نداشتید، اما نکته اینجاست که قرآن دو نزول داشته، نزول دفعی در اولین شب قدر بعد از بعثت به طور کامل و نزول تدریجی در ۲۳ سال. در این باره چنین گفته شده که "قرآن دارای دو وجود است: ظاهری در قالب الفاظ و عبارات و باطنی در جایگاه اصلی خود. قرآن در شب قدر با همان وجود باطنی و اصلی خود یکجا بر قلب پیامبر اکرم(ص) فرود آمد. سپس تدریجا با وجود تفصیلی و ظاهری خود در فاصله‌های زمانی و در مناسبت‌های مختلف و پیش آمدهای گوناگون در مدت نبوّت نازل گردید[۳۸].

حال چنانچه این مبنا را بپذیریم باید گفت: پیامبر اکرم(ص) قبل از نزول این آیه نیز به تعلیم الهی بر این ماجرا آگاه بوده است. در نتیجه آیه در صدد اثبات علم غیب به ماجراهای پیامبران گذشته برای پیامبر اسلام(ص) به تعلیم الهی است و این علم غیب برای پیامبر با نزول قرآن به صورت دفعی و بعد تدریجی اثبات می‌‌شود[۳۹].

گذشته از این در برابر این آیه و آیات مشابه آن، دسته‌ای دیگر از آیات قرآن کریم قرار دارند که علم غیب و آگاهی از آن را برای غیر خدا ثابت می‌نمایند؛ لذا از جمع بین این آیات به جرأت می‌توان که آن حضرت به تعلیم الهی و به اذن او از برخی امور غیبی آگاهی داشته و خدای متعال ایشان را از آن امور مطلع ساخته است. بر این اساس نفی علم غیب از خود به معنای نفی علم استقلالی به غیب است و نه چیز دیگر. آیات ۲۶ و ۲۷ سوره جن از جمله این آیات است.

  1. ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا *إلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ[۴۰]، در آیه ۲۶ این سوره، هر چند مطلق علم به غیب، مختص به خدای متعال دانسته شده و بیان شده که او هرگز کسی را بر آن امور آگاه نمی‌سازد؛ لکن در ادامه و در آیه ۲۷ این سوره ضمن بیان استثنائی از جمله قبل، می‌فرماید: مگر برخی از برگزیدگان الهی که می‌توانند با تعلیم او از علم غیب برخوردار باشند بر این اساس گرچه اصل برخورداری از این علم، منحصر در خدای متعال است؛ لکن قرآن کریم اطلاع از امور غیبی که توسط خدای متعال به برگزیدگان اعطا می‌شود را "علم غیب" نمی‌نامد بلکه با تعبیر ﴿يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ و امثال آن از این علم یاد می‌کند که به معنای آگاهی و اطلاع بر این غیب است. حال با توجه به اینکه این آیات در ادامه آیه مورد نظر آمده، می‌توان به این نتیجه رسید که مراد از نفی علم به زمان وقوع قیامت، نفی مطلق علم غیب از رسول خدا نیست بلکه نفی استقلالی بودن این علم است.
  2. ﴿وَأُنَبِّئُكُمْ بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ[۴۱]، مطابق این آیه حضرت عیسی (ع) از آنچه مردم می‌خوردند یا ذخیره می‌کردند خبر می‌داده است و این چیزی جز آگاهی از غیب نیست[۴۲].
  3. ﴿وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ ... لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيداً عَلَيْكُمْ وَتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ[۴۳]، جمله ﴿لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيداً عَلَيْكُمْ وَتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ مطلق است و می‌فرماید این گروه، شاهد بر جمیع اعمال مردم هستند، حتی اعمال شخصی. شهادت فرعِ علم است، کسی که می‌خواهد شهادت بدهد تا علم نداشته باشد نمی‌تواند شاهد باشد، پس این گروه که به اعتقاد شیعیان ائمه معصومین(ع) هستند[۴۴]، عالم به جمیع اعمال مردم، اعم از مردم زمان حال یا گذشته یا آینده هستند، چراکه معنای ناس فقط مردم زمان آنها نیست.
  4. ﴿ذَلِكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ[۴۵]، ﴿تِلْكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهَا إِلَيْكَ[۴۶] و... .

نتیجه گیری

قصه‌‏های قرآن یک سلسله خبرهای غیبی است که خدا به پیامبرش وحی کرده و پیامبر اسلام(ص) با اینکه خود در هنگام وقوع این جریانات در آن صحنه‌‏ها حضور نداشته، اما خداوند چنان دقیق آنها را تعریف کرده که گویا پیامبر، خودش در آنجا حضور داشته است.

از آیه مورد بحث چنین استفاده می‌شود برخلاف آنچه برخی می‌پندارند، پیامبران از علم غیب آگاهی داشتند. منتهی نه به صورت ذاتی و استقلالی، بلکه این علم تنها در مواردی است که خدای متعال اذن داده و با تعلیم الهی به رسولان، فرشتگان و اولیای خود عطا می‌نماید. قرآن کریم مملو از خبرهای غیبی پیامبران و غیر پیامبران است و آگاهی هر یک از غیب به جهت مراتب با دیگری متفاوت است[۴۷].

بیان سرگذشت واقعی و بدون تحریف پیامبران، تنها از طریق وحی ممکن است، وگرنه تاریخ پیشینیان آنقدر با افسانه‌ها آمیخته است که شناخت حق از باطل در آن ممکن نیست. بیان سرگذشت انبیاء و اقوام پیشین، خالی از هر گونه خرافات، خود یکی از مصادیق آگاهی به علم غیب و نشانه حقانیت قرآن و پیامبر اسلام(ص) است[۴۸].

پانویس

  1. مانند: سوره آل عمران، آیه ۱۷۹؛ سوره جن ۲۶ و ۲۷.
  2. «این از خبرهای غیب است که ما به تو وحی می‌کنیم؛ تو و قومت پیش از این آنها را نمی‌دانستید پس شکیبا باش که سرانجام (نیکو) از آن پرهیزگاران است» سوره هود، آیه ۴۹.
  3. فراهیدی، خلیل بن احمد، «کتاب العین»، ‌ج۴، ص ۴۵۴؛ ازهری، محمد بن احمد، تهذیب اللغه، ج۳، ص۱۰۶؛ جوهری، ابونصر، الصحاح، ج۱، ص۲۹؛ ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، ج۴، ص۴۰۳؛ ثعالبی، ابومنصور، فقه اللغه، ص۲۴؛ ابن سیده، علی بن اسماعیل، المخصص، ج۳، ص۵۶؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، ‌«المفردات»، ص ‌۶۱۶؛ ابن‌منظور، محمد بن مکرم، «لسان العرب»، ‌ج۱، ص ۶۵۴؛ طریحی، «مجمع البحرین»، ج۲، ۱۳۵ ـ ۱۳۴؛ ‌زبیدی، سید مرتضی، تاج العروس، ج۲، ص۲۹۵.
  4. در روایتی امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «همانا برای خداوند متعال دو علم وجود دارد؛ علمی که آن را ویژه خود قرار داده و کسی را نسبت به آن مطلع نساخته است، نه پیامبری از پیامبران و نه فرشته‌ای از فرشتگان و این همان فرمایش خداوند متعال در قرآن کریم است که فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ و علمی که فرشتگان او از آن آگاهی دارند قطعا مورد آگاهی محمد(ص) و آل محمد(ع) است و آنچه ایشان از آن آگاهی دارند قطعا مرا نسبت به آن آگاه فرموده است، بزرگ از ما و کوچک از ما تا روز قیامت از آن مطلع هستند: «إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَيْنِ عِلْمٌ اسْتَأْثَرَ بِهِ فِي غَيْبِهِ فَلَمْ يُطْلِعْ عَلَيْهِ نَبِيّاً مِنْ أَنْبِيَائِهِ وَ لَا مَلَكاً مِنْ مَلَائِكَتِهِ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَى: إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْأَرْحامِ وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ ما ذا تَكْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ (سوره لقمان، آیه۳۴). وَ لَهُ عِلْمٌ قَدِ اطَّلَعَ عَلَيْهِ مَلَائِكَتُهُ فَمَا اطَّلَعَ عَلَيْهِ مَلَائِكَتُهُ فَقَدِ اطَّلَعَ عَلَيْهِ مُحَمَّدٌ وَ آلُهُ وَ مَا اطَّلَعَ عَلَيْهِ مُحَمَّدٌ وَ آلُهُ فَقَدْ أَطْلَعَنِي عَلَيْهِ يَعْلَمُهُ‏ الْكَبِيرُ مِنَّا وَ الصَّغِيرُ إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ»»؛ صفار، محمد بن حسن، «بصائر الدرجات»، ص ١٣١.
  5. به عنوان مثال، امام علی(ع) در جواب کسی که پرسید: «آیا به تو علم غیب داده شده است؟» فرمود: «ای برادر کلبی! این علم غیب نیست، بلکه علمی است که از صاحب علم آموخته شده است»: «لَيْسَ هُوَ بِعِلْمِ غَيْبٍ وَ إِنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ مِنْ ذِي عِلْمٍ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۲۸.
  6. روایت «إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَيْنِ عِلْمٌ اسْتَأْثَرَ بِهِ فِي غَيْبِهِ..»» در بالا اشاره شده.
  7. به عنوان مثال: سدیر - از یاران نزدیک امام صادق(ع) - نقل می‌کند من، ابوبصیر، یحیی بزّار و داود بن‌ کثیر در مجلسی بودیم که حضرت با حالت غضبناک وارد شد و فرمود: «تعجب از اقوامی که گمان می‌کنند ما علم غیب می‌دانیم، در حالی که من قصد تنبیه کنیزم را داشتم و او فرار کرد و من نمی‌دانم در کدامیک از اتاق‌هاست...»: «یَا عَجَباً لِأَقْوَامٍ یَزْعُمُونَ أَنَّا نَعْلَمُ اَلْغَیْبَ مَا یَعْلَمُ اَلْغَیْبَ إِلاَّ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَقَدْ هَمَمْتُ بِضَرْبِ جَارِیَتِی فُلاَنَةَ فَهَرَبَتْ مِنِّی فَمَا عَلِمْتُ فِی أَیِّ بُیُوتِ اَلدَّارِ هِیَ ...»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۵۷. همچنین: ابن مغیره می‌‏گوید: من به اتفاق یحیی‌ بن عبدالله بن حسین خدمت حضرت ابو الحسن(ع) بودیم، یحیی‌ عرض کرد: فدایت شوم! مردم گمان می‌‏کنند شما علم به غیب دارید، امام فرمود: سبحان‏‌ اللَّه! ای‌ یحیی‌! دست خودت را بر من بگذار، به خدا سوگند! از این نسبت تمام موهای‌ بدنم راست شد، نه به خدا سوگند، ما غیب نمی‌‏دانیم و هرآنچه نقل می‌کنیم از رسول خداست»: «عَنِ ابْنِ الْمُغِیرَةِ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی الْحَسَنِ(ع)أَنَا وَ یَحْیَی بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحُسَیْنِ فَقَالَ یَحْیَی جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّهُمْ یَزْعُمُونَ أَنَّکَ تَعْلَمُ الْغَیْبَ فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ ضَعْ یَدَکَ عَلَی رَأْسِی فَوَ اللَّهِ مَا بَقِیَتْ فِی جَسَدِی شَعْرَةٌ وَ لَا فِی رَأْسِی إِلَّا قَامَتْ قَالَ ثُمَّ قَالَ لَا وَ اللَّهِ مَا هِیَ إِلَّا رِوَایَةٌ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص»؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۲۵، ص۲۹۳.
  8. به عنوان مثال: شیخ طوسی (م۴۶۰ق) گفته است: «ما غاب عن الحواس. طوسی، محمد بن حسن، التبيان، ص۶، ص۲۲۵. و راغب اصفهانی (م۵۰۲ق) گفته است: «استُعمل في كلّ غائب عن الحاسّة... ما لا يقع تحت الحواس و لا تقتضيه بداهة العقول وإنّما يعلم بخبر الأنبياء عليهم السلام». راغب اصفهانی، حسين بن محمد، المفردات فى غريب القرآن، ص۶۱۶. ابن عربی (م۵۴۲ق) نیز گفته است: «وحقيقته ما غاب عن الحواس». ابن عربی، محمد بن عبدالله، احكام القرآن، ج۱، ص۱۵.
  9. قاضى شوشترى (م۱۰۱۹ق) گفته است: «وفرق بين علم الغيب الذي لا يعلمه إلا الله تعالى وبين ما ادعيناه؛ فإن المراد بعلم الغيب هو العلم الذي لا يكون مستفاداً من سبب يفيده، وذلك إنما يصدق على الله تعالى؛ إذ كل ما علم من عداه تعالى فهو مستفاد من جوده؛ إما بواسطة، أو بغير واسطة؛ فلا يكون علم غيب» شوشترى، سید نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ص٢٠۴.
  10. شیخ مفید (م۴۱۳ق) در همین راستا گفته است: «فأما إطلاق القول عليهم بأنهم يعلمون الغيب فهو منكر بين الفساد؛ لأن الوصف بذلك إنما يستحقه من علم الأشياء بنفسه لا بعلم مستفاد، وهذا لا يكون إلا الله عز وجل» مفید، محمد بن محمد، أوائل المقالات، ص۶۷. همچنین قاضى شوشترى (م۱۰۱۹ق) گفته است: «فلا يصح لغير الله تعالى أن يقال أنه يعلم الغيب ... وبالجملة: لا يجوز أن يقال لأحد فلان يعلم الغيب؛ نعم الإخبار بالغيب بتعليم الله تعالى جايز» شوشترى، سید نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ص٢٠۴.
  11. به عنوان مثال: ابن میثم بحرانی (م۶۹۹ق) گفته است: «الفصل الثاني: في بيان اطلاعه عليه السلام على المغيبات، وتمكنه من خوارق العادات، وفيه بحثان: البحث الأول: في اطلاعه على الأمور الغيبية». بحرانی، ابن میثم، شرح مئة كلمة لأمير المؤمنين، ص٢٣٧. همچنین: سید هاشم بحرانی (م۱۱۰۷ق) گفته است: «والأئمة صلوات الله عليهم أجمعين؛ لأنّ الله سبحانه وتعالى لمّا أطلعهم على غيبه بما ينزل في ليلة القدر ..». بحرانی، سید هاشم، ینابیع المعاجز، ص۱۷۵.
  12. به عنوان مثال: شیخ مفید، سید مرتضی، طبرسی، محقق حلی و تعداد عدیدی از مفسران و متکلمان شیعه از همین تعبیر استفاده کرده‌اند. ر.ک: مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج٢، ص۱۹۴؛ علم الهدی، سید مرتضی، رسائل المرتضى، ج۱، ص۴۱۷؛ طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، ج۱، ص۳۳۵-۳۴۶؛ حلی، جعفر بن حسن، المسلک فی اصول الدین، ص۱۸۷-۲۴۴.
  13. به عنوان مثال: سید هاشم بحرانی (م۱۱۰۷ق) گفته است: «والأئمة صلوات الله عليهم؛ لأنّ الله سبحانه وتعالى لمّا أفادهم علوماً زائدةً على علم الحلال والحرام، والعلوم والزائدة سائر العلوم، فلا ريب أن من سائر العلوم الزائدة، العلوم بالغيب». بحرانی، سید هاشم، ینابیع المعاجز، ص۱۶۷. همچنین شیخ محمد حسن مظفر (م۱۳۷۶ق) گفته است: «ويشهد لعلمه (أي: الإمام علي) بالغيب: إيصاؤه بدفنه خفية». مظفر، محمد حسن، دلائل الصدق، ج۶، ص۳۶۹-۳۷۰.
  14. ر.ک: جزیری احسائی، علی، دفع الریب عن علم الغیب، ص۴۵-۵۷؛ مسعودی، سید محمد علی، تفاوت نگرش علم کلام و حدیث به علم غیب، ص ۸؛ افتخاری، سید ابراهیم، بررسی مقایسه‌ای شئون امامت در مکتب قم و بغداد، ص ۱۲۶الی ۱۲۹.
  15. ر.ک: طباطبائی، محمد حسین، ترجمه تفسیر المیزان، ج۱۳، ص۳۸۵؛ عرفانی، محمد نظیر، بررسی علم غیب معصومان درتفاسیر فریقین، ص۱۵۷.
  16. المیزان فی تفسیر القرآن، ج‏۱۰، ص۲۴۱، التفسیر الکبیر، ج‏۱۸، ص۳۶۱، روح المعانی، ج‏۶، ص۲۷۲، بحر العلوم، ج‏۲، ص۱۵۴، التحریر و التنویر، ج‏۱۱، ص۲۷۵.
  17. ر.ک. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج ۲۶، ص ۱۷۳؛ جوادی آملی، عبدالله، ادب فنای مقربان، ج ۳، ص ۴۱۴، مطهری، احمد، کاردان، غلامرضا، علم پیامبر و امام در قرآن، ص ۱۰؛ فاضل لنکرانی، محمد و اشراقی، شهاب الدین، پاسداران وحی، ص ۱۶۷؛ مصطفوی، سیدحسن، مروی، احمد، دلایل عقلی و نقلی علم غیب امام معصوم، فصلنامه قبسات، ص ۱۳ و ۱۵؛ الهی، عباس، تحلیل دیدگاه علامه طباطبایی درباره غیب و شهود، ماهنامه معرفت، شماره ۲۱۶، ص ٢۶
  18. «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند. جز فرستاده‌ای را که بپسندد» سورۀ جن، آیات ۲۷-۲۸.
  19. ر.ک: امینی، عبدالحسین، «الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب»، ج ۵، ص ۸۰؛ شاکر، محمد تقی، «منابع علم امام در قرآن و روایات»، ص ۱۱۹؛ سبحانی، جعفر، «مفاهیم القرآن»، ج ۳، ص ۴۰۲ ـ ۴۰۴؛ مهری، سید مرتضی، «آگاهی‌های غیبی»، ماهنامه پاسدار اسلام، ش ۱۵۵.
  20. ر.ک: تحریری، محمد باقر، «جلوه‌های لاهوتی»، ج ۱، ص ۱۵۷.
  21. «بی‌گمان، تنها خداوند است که دانش رستخیز نزد اوست و او باران را فرو می‌فرستد و از آنچه در زهدان‌هاست آگاه است و هیچ کس نمی‌داند فردا چه به دست خواهد آورد و هیچ کس نمی‌داند در کدام سرزمین خواهد مرد؛ بی‌گمان خداوند دانایی آگاه است» سوره لقمان، آیه ۳۴.
  22. ر.ک: نصیری، محمد حسین، گستره علم امام از دیدگاه آیات و روایات، ص۲۶.
  23. «بگو: جز خداوند کسی در آسمان‌ها و زمین غیب را نمی‌داند و درنمی‌یابند که چه هنگام برانگیخته خواهند شد» سوره نمل، آیه ۶۵.
  24. «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند * جز فرستاده‌ای را که بپسندد» سوره جن، آیه ۲۶-۲۷.
  25. و یمکن أن یکون بعض من خلق من البشر عالما من غیر سبق جهل زمانا نظیر العقول و نقول فی تأخر علمهم ما قلنا فی العقول و قد أجبنا بذلک عن سؤال ورد علینا فی علم النبی «ص» و الائمة(ع) مضمونه انکم تقولون أنهم(ع) کانوا عالمین بکل شی‏ء منذ بدء وجودهم و قد قال اللّه تعالی خطابا للنبی «ص» «ما کُنْتَ تَعْلَمُها أَنْتَ وَ لا قَوْمُکَ» و قال تعالی «ما کُنْتَ تَدْرِی مَا الْکِتابُ وَ لَا الْإِیمانُ» فقلت فی الجواب لا یدعی أحد من الشیعة الامامیة أن النبی و الائمة(ع) کانوا مستغنین عن اللّه تعالی بل ندعی استغناءهم عن الخلق فقط فکان علمهم بتعلیم اللّه تعالی ایاهم و لم یکن علمهم عین ذاتهم فان هذه صفة خاصة لواجب الوجود و لا ینافی ذلک کونهم عالمین منذ بدء خلقتهم فانه کان علمهم بدء خلقتهم من اللّه تعالی و لو لم یکن تعلیمه تعالی ایاهم لم یکونوا عالمین بذاتهم کما ان وجودهم من اللّه تعالی و لو لا ایجاده لم یکونوا موجودین بذاتهم فعدم علمهم مقدم علی علمهم لان عدم علمهم ذاتی و علمهم مقتبس من العلة و ما بالذات مقدم علی ما بالغیر و الآیتان لا تدلان علی مضی زمان علیه «ص» و هو جاهل الا ان ادعی مدع اختصاص التقدم و التأخر عرفا و لغة بالزمانیین و لیس کذلک بل یطلقان علی الذاتیین أیضا اذ لا یختلف أهل العربیة فی أن الفاء و ثم تدلان علی الترتب و مع ذلک یصح فی اللغة ان یقال تحرکت الید فتحرک المفتاح دون العکس مع کون الحرکتین معا زمانا و تأخر حرکة المفتاح عن حرکة الید لیس بالزمان بل بالذات فثبت أن أهل العرف و اللغة یعرفون معنی التأخر الذاتی و یستعملونه فی کلامهم و لا یجب حمل جمیع ما ورد فی الکتاب و السنة من الترتب و التأخر علی الزمانی و لا یصح دعوی من یدعی اختصاص التأخر الذاتی بأصحاب العلوم النظریة و أنه شی‏ء لا یعرفه اهل اللغة و العرف فقوله تعالی ما کُنْتَ تَدْرِی مَا الْکِتابُ وَ لَا الْإِیمانُ ای ما کنت تعرفها بنفسک بل هو شی‏ء عرفته بتعلیم اللّه تعالی ایاک منذ أول خلقتک؛ (شرح الکافی، الأصول و الروضة (للمولی صالح المازندرانی)، ج‏۴، ص۱۸۳.
  26. در روایتی از امام باقر(ع) آمده است: «إِنَّ لِلَّهِ تَعَالَی عِلْماً خَاصّاً وَ عِلْماً عَامّاً فَأَمَّا اَلْعِلْمُ اَلْخَاصُّ فَالْعِلْمُ اَلَّذِی لَمْ یُطْلِعْ عَلَیْهِ مَلاَئِکَتَهُ اَلْمُقَرَّبِینَ وَ أَنْبِیَاءَهُ اَلْمُرْسَلِینَ وَ أَمَّا عِلْمُهُ اَلْعَامُّ فَإِنَّهُ عِلْمُهُ اَلَّذِی أَطْلَعَ عَلَیْهِ مَلاَئِکَتَهُ اَلْمُقَرَّبِینَ وَ أَنْبِیَاءَهُ اَلْمُرْسَلِینَ وَ قَدْ وَقَعَ إِلَیْنَا مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ»؛ «همانا برای خداوند دو گونه علم وجود دارد: "علم خاص" و "علم عام"؛ علم خاص او علمی است که حتی ملائکه مقرب درگاهش و انبیاء که فرستاده او به سوی بندگانند از آن بی‌اطلاع‌اند؛ اما علم عامش همان علمی است که ملائکه مقرب و پیامبران مرسل از آن مطلع‌اند و همان علم از ناحیه پیامبر اکرم(ص) به ما رسیده است» (صدوق، محمد بن علی، التوحید، ص۱۳۸). در روایت دیگری از امام باقر(ع) آمده است: «إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَیْنِ عِلْمٌ مَبْذُولٌ وَ عِلْمٌ مَکْفُوفٌ فَأَمَّا اَلْمَبْذُولُ فَإِنَّهُ لَیْسَ مِنْ شَیْءٍ یَعْلَمُهُ اَلْمَلاَئِکَةُ وَ اَلرُّسُلُ إِلاَّ وَ نَحْنُ نَعْلَمُهُ وَ أَمَّا اَلْمَکْفُوفُ فَهُوَ اَلَّذِی عِنْدَهُ فِی أُمِّ اَلْکِتَابِ إِذَا خَرَجَ نَفَذَ»؛ «همانا برای خدای عزوجل دو علم است: علم مبذول و علم مکفوف. امّا علم مبذول، پس هیچ علمی نیست که فرشتگان و رسولان آن را بدانند مگر اینکه ما آن را می‌دانیم و امّا مکفوف، علمی است که نزد خداوند عزوجلّ در امّ الکتاب است و آنگاه که خارج شود نافذ می‌شود»؛ صفار، محمد بن حسن، بصائرالدرجات، ج ۱، ص۱۰۹. همچنین از امام صادق(ع) نقل است که فرمود: «إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَیْنِ عِلْمٌ مَکْنُونٌ مَخْزُونٌ لاَ یَعْلَمُهُ إِلاَّ هُوَ مِنْ ذَلِکَ یَکُونُ اَلْبَدَاءُ وَعِلْمٌ عَلَّمَهُ مَلاَئِکَتَهُ وَرُسُلَهُ وَأَنْبِیَاءَهُ فَنَحْنُ نَعْلَمُهُ»؛ «همانا خداوند دو گونه علم دارد، علمی پوشانده شده و در مخفیگاه‌ الهی‌ که‌ جز او کسی از آن آگاهی ندارد و بداء از این علم است و علمی‌ که‌ به فرشتگان و رسل و پیامبران خویش آموخته است و ما آن را می‌دانیم»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص۳۶۱. در روایت دیگری از امام صادق (ع) نیز آمده است: «إِنَّ لِلَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی عِلْمَیْنِ عِلْماً أَظْهَرَ عَلَیْهِ مَلَائِکَتَهُ وَ أَنْبِیَاءَهُ وَ رُسُلَهُ فَمَا أَظْهَرَ عَلَیْهِ مَلَائِکَتَهُ وَ رُسُلَهُ وَ أَنْبِیَاءَهُ فَقَدْ عَلِمْنَاهُ وَ عِلْماً اسْتَأْثَرَ بِهِ فَإِذَا بَدَا لِلَّهِ فِی شَیْ‏ءٍ مِنْهُ أَعْلَمَنَا ذَلِکَ وَ عَرَضَ عَلَی الْأَئِمَّةِ الَّذِینَ کَانُوا مِنْ قَبْلِنَا»؛ «همانا، برای خدای تبارک و تعالی، دو علم هست. علمی که آن را بر ملائکه، انبیا و رسلش آشکار نموده است، پس هر آنچه را که بر ملائکه، رسولان و انبیائش آشکار کرده، علم آن را به ما داده است و علمی که به خودش اختصاص داده است، پس هر گاه در چیزی از آن، بدا حاصل شود، خداوند ما را به آن، عالم می‌کند در حالی که بر ائمه پیش از ما نیز عرضه شده است»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص۲۵۵.
  27. ر.ک: مسعودی، سید محمد علی، تفاوت نگرش علم کلام و حدیث به علم غیب، ص۸ ـ ۱۲؛ رحمان ستایش، محمد کاظم، شهیدی، روح الله، باز شناخت نظام اندیشگی نص گرایان و محدثان متقدم، ص۱۲۳ ـ ۱۲۶؛ ابطحی، سید عبدالحمید، فرآیند آگاهی شیعیان از علم غیب امامان، فصلنامه امامت پژوهی، ش ۲، ص۸۱؛ حکیمی، محمد رضا، نهج البلاغه کلام انسان هادی، ص۷۵ و ۷۶؛ عابدی شاهرودی، علی، نظریه عدل جمعی الهی، مجله کیهان اندیشه، ش۵٢، س٩٣؛ شاه منصوری، عباس، ارتباط علم پیشین و اختیار عباد در آثار مرحوم میرزا مهدی اصفهانی، فصلنامه تخصصی مطالعات قرآن و حدیث سفینه، شماره۵٣، زمستان ١٣٩۵ش، ص١٢٠.
  28. «و كليدهاى غيب، تنها نزد اوست. جز او [كسى‌] آن را نمى‌داند» سوره انعام، آیه ۵۹.
  29. «و مى‌گويند: چرا معجزه‌اى از جانب پروردگارش بر او نازل نمى‌شود؟ بگو: «غيب فقط به خدا اختصاص دارد. پس منتظر باشيد كه من هم با شما از منتظرانم.» سوره یونس، آیه ۲۰.
  30. «بگو: هر كه در آسمانها و زمين است -جز خدا- غيب را نمى‌شناسند و نمى‌دانند كى برانگيخته خواهند شد؟» سوره نمل، آیه ۶۵.
  31. «اوست خدايى كه غير از او معبودى نيست، داننده غيب و آشكار است، اوست رحمت‌گر مهربان»؛ سوره حشر، آیه ۲۲.
  32. ر.ک: امینی، عبدالحسین، «الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب»، ج ۵ ص ۸۰؛ طباطبایی، سید محمد حسین، «ترجمه تفسیر المیزان»، ج ‏۲۰، ص ۸۶؛ نمازی شاهرودی، علی، «علم غیب - نمازی شاهرودی»، ص ۱۵۹؛ حسینی طهرانی، سید محمد حسین، «امام‌شناسی»، ج ۱۲، ص ۲۲۴؛ جوادی آملی، عبدالله، «تفسیر تسنیم»، ‏ج ۳۹، ص ۶۴۶؛ فاطمی نیا، سیدعبدالله، «فرهنگ انتظار»، ص ۴۴ ـ ۶۸؛ رفیعی، ناصر، «علم غیب ائمه»، دوفصلنامه مطالعات اهل بیت‌شناسی، ص ۱۷ و ۱۸؛ شاکر، محمد تقی، «منابع علم امام در قرآن و روایات»، ص ۱۲۱؛ موسوی، سید امین، «گستره علم غیب از دیدگاه ادیان ابراهیمی»، ص ۱۰۸ الی ۱۱۱؛ عرفانی، محمد نظیر، «بررسی علم غیب معصومان در تفاسیر فریقین»، ص ۱۶؛ پارسانسب، گل‌افشان، «پژوهشی در مقام علمی و مقام تحدیث حضرت فاطمه زهرا»، ص ۴۲؛ مغنیه، محمد جواد، «تفسیر کاشف»، ج ۳، ص ۲۰۱.
  33. «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند جز فرستاده‌ای را که بپسندد» سوره جن، آیه ۲۶ و ۲۷.
  34. «و خداوند بر آن نیست که شما را از نهان آگاه گرداند اما خداوند از فرستادگان خویش هر که را بخواهد برمی‌گزیند» سوره آل عمران، آیه ۱۷۹.
  35. ر.ک: مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ۹، ص۱۲۴؛ نقوی، سید نسیم عباس، علم پیامبر و ائمه به غیب، ص۳۲.
  36. ر.ک. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ۹، ص۱۲۴؛ نقوی، سید نسیم عباس، علم پیامبر و ائمه به غیب، ص۳۲؛ عرفانی، محمد نظیر، بررسی علم غیب معصومان در تفاسیر فریقین، ص۱۵۷.
  37. ر.ک. نمازی شاهرودی، علی، علم غیب، ص۱۶۵.
  38. المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۲، ص۱۵ و ۱۶.
  39. حقیقت سمنانی، محمد رضا، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  40. «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند * جز فرستاده‌ای را که بپسندد» سوره جن، آیه ۲۶-۲۷.
  41. «و شما را از آنچه می‌خورید یا در خانه می‌انبارید آگاه خواهم ساخت» سوره آل عمران، آیه ۴۹.
  42. ر.ک. مطهری، مرتضی، آشنایی با قرآن، ج۹، ص ۲۳۷ ـ ۲۳۸.
  43. «و در (راه) خداوند چنان که سزاوار جهاد (در راه) اوست جهاد کنید؛ تا پیامبر بر شما گواه باشد و شما بر مردم گواه باشید» سوره حج، آیه ۷۸.
  44. امام باقر(ع) فرمودند: «فرسول الله (ص) الشهید علینا بما بلغنا عن الله تبارک و تعالی، و نحن الشهداء علی الناس یوم القیامة»؛ عروسی حویزی، عبد علی بن جمعه، تفسیر نور الثقلین، ج۳، ص۵۲۲؛ «عن أمیر المؤمنین(ع)، قال: «إن الله تبارک و تعالی طهرنا، و عصمنا، و جعلنا شهداء علی خلقه»؛ بحرانی، سید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۹۱۰.
  45. «این از خبرهای نهانی است که به تو وحی می‌کنیم» سوره آل عمران، آیه ۴۴.
  46. «این از خبرهای غیب است که ما به تو وحی می‌کنیم» سوره هود، آیه ۴۹.
  47. ر.ک: مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ۹، ص۱۲۴؛ خاتمی، سید احمد، در آستان امامان معصوم، ج ۱، ص۹۵ ـ ۹۸؛ نادم، محمد حسن، علم غیب از نگاه عقل و وحی، ص۱۰۱؛ سبحانی، جعفر، پاسخ جوان شیعی به پرسش‌های وهابیان، ۳۲۳؛ غرویان، محسن، میرباقری، سید محمد حسین، غلامی، محمدرضا، بحثی مبسوط در آموزش عقاید، ج ۲، ص۲۵؛ رضایی اصفهانی، محمد علی، تفسیر قرآن مهر، ج ۷، ص۳۱۹؛ رفیعی، ناصر، علم غیب ائمه، دو فصلنامه مطالعات اهل بیت‌شناسی، ص۱۴؛ مهدی فر، حسن، علوم اهل بیت ویژگی‌ها ابعاد و مبادی آن، ص۲۴؛ شاکر، محمد تقی، منابع علم امام در قرآن و روایات، ص۱۲۱ ـ ۱۲۳؛ موسوی، سید امین، گستره علم غیب از دیدگاه ادیان ابراهیمی، ص۳۷؛ مهدی فر، حسن، علوم اهل بیت ویژگی‌ها ابعاد و مبادی آن، ص۲۴.
  48. ر.ک: رضائی اصفهانی، محمد علی، تفسیر قرآن مهر، ج ۹، ص۲۴۱؛ عرفانی، محمد نظیر، بررسی علم غیب معصومان در تفاسیر فریقین، ص۱۵۷.