بحث:حقوق بشر در قرآن

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

معنا‌شناسی

تاریخچه و مبانی رهیافت حقوق بشر

پیشینه حقوق بشر در غرب

  1. عصر باستان؛
  2. قرون وسطا؛
  3. حاکمیت کلیسا؛
  4. جنگ‌های صلیبی؛
  5. حقوق بشر و پدیداری دولت مدرن؛
  6. حمایت بین‌المللی از حقوق بشر؛
  7. حمایت از انسان‌ها با اعطای حقوق بشر؛
  8. حقوق بشر در قوانین اساسی؛
  9. حقوق بشر در فاصله دو جنگ جهانی؛
  10. حقوق بشر در منشور سازمان ملل متحد؛
  11. تصویب اعلامیه جهانی حقوق بشر.

سابقه حقوق بشر در اسلام

  1. وضعیت حقوق بشر در آستانه ظهور اسلام از منظر قرآن کریم؛
  2. وضعیت حقوق بشر در آستانه ظهور اسلام از نگاه نهج‌البلاغه؛
  3. تکوین و تدوین حقوق بشر در اسلام؛
  4. تحولات حقوق بشر در تاریخ اسلام؛
  5. اعترافات دانشمندان.

قرآن و مبانی حقوق بشر

دیدگاه ناسازگاری قرآن و مبانی حقوق بشر

دیدگاه سازگاری قرآن و مبانی حقوق بشر

حقوق بشر در نگاه اسلامی

مبانی حقوق بشر اسلامی

  1. مبانی معرفت‌شناختی؛
  2. مبانی جهان‌شناختی؛
  3. مبانی انسان‌شناختی

اصول نظری حقوق بشر در اسلام

  1. اصل خداباوری و آثار آن؛
  2. اصل فرجام‌باوری و آثار آن؛
  3. اصل حکمت و پیامد‌های آن؛
  4. اصل حقیقت‌گرایی و نتایج آن؛
  5. اصل عدالت و آثار آن؛
  6. اصل تلازم حق و تکلیف؛
  7. اصل کرامت انسانی؛
  8. اصل خداجوبودن انسان؛
  9. اصل جاودانه بودن انسان.

حق انسان

حق انسان در برابر جهان

حق انسان بر خود

مصادیق حقوق بشر

حقوق مدنی

  1. حق حیات؛
  2. حق امنیت؛
  3. حق برابری؛
  4. حق آزادی؛
  5. حق تعلیم و تربیت.

حقوق سیاسی

  1. مشارکت سیاسی (حق رای)؛
  2. نظارت بر دولتمردان؛
  3. حق و تکلیف نظارت همگانی (امر به معروف و نهی از منکر)؛
  4. آزادی بیان؛
  5. آزادی احزاب و گروه‌ها؛
  6. آزادی تجمع و راهپیمانی.

حقوق اقتصادی

  1. حق مالکیت؛
  2. حق اشتغال؛
  3. حق تامین نیازهای اساسی.

حقوق اجتماعی

  1. امنیت مالی و شغلی؛
  2. تامین اجتماعی.

حقوق فرهنگی

  1. آموزش و پرورش؛
  2. حق بر خودسازی معنوی؛
  3. امر به معروف و نهی از منکر؛
  4. حق بر مالکیت فردی.

منابع

  1. مدخل حقوق بشر
  2. مدخل حقوق شهروندی
  3. کتاب: درسنامه حقوق بشر از دیدگاه اسلام نوشته عبدالحکیم سیاسی
  4. مقاله حقوق بشر از محقق داماد در جلد 5 دانشنامه امام علی (ع)
  5. کتاب حقوق بشر در اسلام نوشته حسین جوان آراسته

حقوق طبیعی، حقوق تکوینی برای انسان

هر فرد انسانی به عنوان انسان دارای حقوق تکوینی، طبیعی و فطری است که جنسیت، رنگ، سن، نژاد، دین، شریعت، مذهب و مانند آنها هیچ تاثیری در آن ندارد؛ زیرا خداوند به عنوان خالق این حق را به عنوان حق طبیعی و فطری برای هر انسانی قرار داده و «جعل» نموده است؛ چنان که «خلافت» الهی به شکل عمومی برای انسان وضع شده و انسان با توجه به «فضلیت‌هایی» از بسیاری از مخلوقات هستی از جانوران، گیاهان، جنیان و حتی فرشتگان برتر بوده و از کرامت ذاتی برخوردار است.[۱] البته حقوق انسانی مختص به حقوق طبیعی و فطری نیست، بلکه حقوق وضعی نیز برای انسان‌ها است که غیر از حقوق طبیعی انسان است. البته ممکن است که در حقوق وضعی، برخی از مفاد حقوق طبیعی و فطری به عنوان قانون وضع شود که چیزی جز ارشاد به حقوق فطری و طبیعی انسان نیست.

باید توجه داشت که حقوق، جمع «حق» به معنای، ثابت، درست، درستی، سزاوار است به کار رفته است. اصل حق به معنای ثبوت همراه با مطابقت با واقع است.[۲] در اصطلاح حقوقی، حقوق قدرتی است که از طرف قانون به شخصی داده شده؛[۳] یا قدرت یا امتیازی است که کسی یا جمعی سزاوار برخورداری از آن است. البته در این میان مردم، ارزش حقوق به ویژه قدرت یا امتیازی که به موجب قانون یا عرف مقرّر شده باشد، از اهمیت بیش تری برخوردار است.

در حقیقیت می‌‌بایست گفت اساساً افراد جامعه بر اثر روابط و مناسبات خود یک رشته اختیارات و امتیازات به دست می‌آورند که مجموعه آن را حقوق می‌نامند. این حقوق مشتمل بر اختیارات مدنی، اجتماعی، سیاسی و همه مزایا و سلطه‌هایی است که از قانون ناشی می‌شود.[۴] در میان این تعاریف، حقوق دانان تلاش کردند تا بیش‌تر به حقوق موضوعه توجه داشته و آن را تعریف کنند، در حالی که بخشی از حقوق انسانی، حقوق طبیعی فطری است که حتی اگر قانون برای آن وضع نشده باشد، برای انسان ثابت است. در حقیقت حقوق انسان شامل هر امتیازی است که کسی یا جمعی به شکل طبیعی یا قانونی سزاوار برخورداری از آنها هستند. از این منظر می‌‌بایست گفت که انسان دارای دو دسته حقوق اساسی طبیعی و موضوعی است. قوانین موضوعی شامل قوانین نانوشته مانند عرف‌ها و سنت‌های اجتماعی و قوانین نوشته است که قانونگذاران به عنوان یک نهاد اجتماعی آن را وضع می‌‌کنند.[۵]

مصادیقی از حقوق طبیعی و فطری

در آموزه‌های وحیانی به حقوق طبیعی و فطری اشاره شده و حتی مصادیقی از آنها بیان شده است. این حقوق طبیعی شامل اموری چون حق حیات[۶]، حق آزادی در همه ابعاد و اقسام آن[۷]، ازدواج و حق انتخاب همسر[۸]، استفاده از طبیعت و مواهب الهی موجود در آن[۹]، حق پناهندگی برای نجات از شکنجه و فشارهای گوناگون طبیعی و غیر طبیعی و نیز کسب علم در شرایط مطمئن و ایمن[۱۰]، حق تجارت[۱۱]، حق انتخاب آزاد و تصمیم‌گیری و تعیین سرنوشت خویش[۱۲]، حق دادرسی عادلانه[۱۳]، حق دفاع از جان و مال و عرض[۱۴]، حق عبادت خدا[۱۵]، حق قصاص[۱۶]، حق عفو و گذشت از برخی از حقوق، حق مالکیت[۱۷]، حق مسکن[۱۸]، حق هدایت از سوی خدا[۱۹]، و مانند آنها است.[۲۰]

حق خواهی تکلیف انسانی

از نظر آموزه‌های انسانی حقوق فطری و طبیعی برای هر فردی جدا از هر عنوان دیگر غیر انسانیت، ثابت است و کسی نمی‌تواند آن را وی کسی سلب کند. اما از آن جایی که انسان‌ها همانند جنیان دارای اراده هستند به طور طبیعی حق انتخاب آزاد میان حالات متضاد و متقابل را دارا هستند. همین اراده و حق اختیاری انتخاب آزاد موجب می‌‌شود تا برخی به جای حق به باطل رو آورند و به جای مراعات حقوق خویش و دیگران به خویش و دیگران ظلم روا دارند و از جاده عدل و حق خارج شوند.

بنابراین، لازم است تا انسان ضمن شناخت حقوق طبیعی و فطری خویش، برای احقاق آن تلاش کرده و قیام نمایند؛ زیرا در میان انسان هماره گروهی ظالم هستند که به حق خویش قانع نبوده و با عبور از خطوط قرمز طبیعی و تکوینی الهی، حقوق دیگران را تضییع می‌‌کنند. این تضییع حقوق دیگران می‌‌تواند شامل تضییع حقوق الهی باشد که در قالب کفر و کفران و شرک خودنمایی می‌‌کند یا ظلم به حقوق مردمان دیگر باشد که با سلب حق حیات، یا آزادی و مانند آنها انجام می‌‌شود. البته از نظر قرآن، کسی که به خدا یا خلق خدا ظلم روا می‌‌دارد، در حقیقت به خودش ظلم روا داشته است؛ زیرا اول کسی که در این میان آسیب می‌‌بیند خودش است؛ زیرا خروج از دایره عدالت و گرایش به باطل به جای حق و انجام اعمال ظالمانه، موجب می‌‌شود که شخص خود از انسانیت خارج شده و امکان دست یابی به کمالات از دست برود.[۲۱]

با توجه به مقتضیات و شرایط زیستی انسان در دنیا و امکان تحقق ظلم از سوی انسان‌ها نسبت به یک دیگر، خدا افزون بر هدایت فطری که انسان را در مسیر حق قرار می‌‌دهد[۲۲]، هدایت تشریعی را نیز قرار داده است تا مردم ضمن شناخت تکالیف و حقوق خویش با مدیریت و راهنمایی پیامبران، برای احقاق حقوق خویش در قالب عدالت قسطی و سهم خواهی از همه مواهب الهی قیام کنند؛ چنان که خدا به صراحت می‌‌فرماید: قَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ[۲۳]

از نظر قرآن، آموزه‌های وحیانی اسلام که از طریق پیامبران در قالب اسلام و شرایع و مناهج گوناگون ارایه شده[۲۴] مطابق با همان قوانین و حقوق فطری بشر است.[۲۵] بنابراین هیچ تضادی میان حقوق تکوینی و تشریعی در اسلام نیست. حتی بر اساس آموزه‌های وحیانی قرآن هم چون آیه ۲۵ سوره حدید و آیات دیگر، احکام شرایع اسلامی و کتب آسمانی در حقیقت برای تبیین همین حقوق طبیعی و فطری و آشنایی مردم با آن است و اگر محدودیت برای حقوق مطرح است بر اساس وحی معتبری است که عقل فطری و سلیم نیز آن را تأیید می‌‌کند.[۲۶]

به هر حال، قیام و حق خواهی برای عدالت قسطی و سهم خواهی به عنوان یک تکلیف برای همه انسان‌ها جدا از جنسیت زن و مرد یا رنگ و نژاد یا سن یا دین و مذهب خواهد بود و هر کسی که عنوان انسان بر آن بار می‌‌شود، به طور طبیعی از این حقوق تکوینی برخوردار هستند و می‌‌بایست به آن قیام کنند و حق خواهی و حق‌طلبی داشته باشند. این تکلیفی به عنوان انسان بر انسان است و هر کسی که به آن قیام نکرده در حقیقت به خود ظلم کرده است. به نظر آموزه‌های وحیانی قرآن، همه انسان نسبت به این حقوق مساوی هستند و کسی را بر کسی برتری نیست.[۲۷].[۲۸]

دفاع و جنگ برای احقاق حقوق انسان

از نظر آموزه‌های وحیانی قرآن، احقاق حقوق انسانی به سبب امکان ظلم و تعدی از سوی برخی از انسان‌ها به عنوان یک امر واجب مطرح است. آن چه در قالب احقاق حق انجام می‌‌شود، به عنوان عدالت شناخته می‌‌شود؛ زیرا عدالت به معنای اعطای حق هر صاحب حق یا قراردادن هر حقی در جای مناسب آنکه خدا تعیین کرده است؛ در برابر ظلم قرار می‌‌گیرد که به معنای خروج از این چارچوب و مدار و محور است. تکلیف و وظیفه هر انسانی است که حق و حقوق خویش را بشناسد و برای احقاق آن تلاش کند و علیه ظلم و ستم برخیزند. این دفاع حق می‌‌تواند به هر شکلی انجام شود که در مرتبه ای به جهاد و جنگ علیه ظالمان می‌‌انجامد که حقوق مردمان را تضییع می‌‌کنند.

البته باید توجه داشت که جنگ‌ها می‌‌تواند دارای حالات چهارگانه باشد: ۱. حق علیه حق که معنا ندارد؛ زیرا هرگز دو حق علیه یک دیگر نمی‌جنگند؛ پس اگر گروهی از اهل حق مثل مسلمانان با مسلمانان جنگ و جهادی می‌‌کنند، معلوم است که یکی حق و دیگری باطل است؛ چنان که خدا به صراحت در قرآن می‌‌فرماید که یک گروه از دو طائفه مسلمانانی به جنگ هم رفته‌اند، باطل هستند و اگر زیر بار حکمیت اولیای امور و صاحبان امر نرفتند، دیگر مسلمانان موظف هستند که با بسیج همگانی متجاوزان را سرجای خودشان بنشانند. خدا می‌‌فرماید: وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَی الْأُخْرَی فَقَاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّی تَفِیءَ إِلَی أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ؛ و اگر دو طایفه از مؤمنان با هم بجنگند میان آن دو را اصلاح دهید و اگر باز یکی از آن دو بر دیگری تعدی کرد با آن طایفه‏ ای که تعدی می‌‌‏کند بجنگید تا به فرمان خدا بازگردد. پس اگر باز گشت میان آنها را دادگرانه سازش دهید و عدالت قسطی را اجرا کنید که خدا دادگران سهم بخش را دوست می‌‌دارد.[۲۹] ۲. باطل علیه باطل که چنین امری شدنی است؛ چراکه اصولا خوی جنگ‌طلبی و تجاوزگری در میان اهل باطل رواج دارد و ایشان هماره با همه اتحادی به ظاهر دارند، علیه هم هستند؛ زیرا اهل حق، نور واحد و متحد هستند وتفرقه در میان آنان نیست، در حالی که تفرقه در میان اهل ظلم و ظلمت هماره است.[۳۰] ۳ و ۴. حق علیه باطل و بالعکس که هر دو شدنی است. البته اسلام به عنوان حق هرگز آغازگر جنگ علیه باطل نیست؛ ولی از آن جایی که باطل با ظلم خویش به جنگ حق می‌‌آید هماره جنگ‌های حق علیه باطل، جنگ دفاعی است. از نظر آموزه‌های وحیانی قرآن، گاه دو باطل علیه هم می‌‌جنگند که البته گاهی سودی به حق نیز می‌‌رسد؛ زیرا خدا برای مدیریت عالم در قالب ربوبیت و پرودگاری خویش و تحقق اهداف آفرینش گاه شیاطین و گروه‌های باطل را به جنگ هم می‌‌فرستد تا اهل حق در امنیت باشند و یا این گونه امنیتی برای اهل حق فراهم آید. این مطلب را می‌‌توان از عموم و اطلاق آیاتی از جمله آیات ۲۵۱ بقره و ۴۰ حج به دست آورد که در آن سخن از «دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ» مطرح است تا این گونه از فساد در زمین جلوگیری و شرایط مناسبی برای اهل حق و ایمان فراهم آید. این دفع ممکن است از طریق قیام و جهاد مؤمنان علیه کافران و ظالمان باشد، یا از طریق جنگ میان گروه‌های باطل.

قرآن به این نکته توجه می‌‌دهد که ریشه تجاوزگری اهل باطل علیه حقوق انسانی، در اموری چون کفر واقعی و نژاد پرستی افرادی به ظاهر اهل ایمان و اسلام[۳۱] و مانند آنها است. در حقیقت کفر، کفران و شرک موجود در افراد است که آنان را به تجاوزگری سوق می‌‌دهد؛ کسی که به آخرت و قیامت و معاد و حسابرسی آن ایمان ندارد به طور طبیعی گرفتار فسق و فجور می‌‌شود و به حقوق دیگران تجاوز و تعدی می‌‌کند.[۳۲] همچنین از نظر قرآن هر گونه تجاوز به حقوق انسانی به معنای فسادگری در زمین تلقی می‌‌شود[۳۳] و باید از آن اجتناب کرد.

البته شکی نیست که دفع فساد امری واجب است و اگر ظلم و تجاوز به حقوق انسان‌ها از مصادیق فساد در زمین است، لازم است تا این فساد دفع و اصلاحات انجام شود تا محیط زیست برای همه انسان بلکه دیگر مخلوقات الهی فراهم آید. از نظر قرآن، دفع فساد هر چند وظیفه هر انسان عاقل و خردمندی است که فطرت او را به آن سوق می‌‌دهد[۳۴]؛ اما برخی از افراد انسان در این امر باید بیش‌تر از دیگران نقش ایفا کنند. به عنوان نمونه از نظر قرآن، مسلمانان موظف و مکلف هستند تا به امر دفاع از حقوق انسانی قیام کنند و ظالم و مستکبر را در هر جای عالم به سزای عمل بدشان رسانده و سرجایشان نشانند.

در میان مسلمانان کسانی که ولایت امور مردم را به دست دارند، می‌‌بایست در این امر پیشگام باشند؛ چراکه نقش و وظیفه آنان به عنوان حاکمان و قاضیان برای احقاق حقوق مردم سنگین‌تر است.[۳۵] پس اگر عموم انسان مکلف به تکلیف فطری و شرعی هستند تا به عدالت قسطی و احقاق حقوق قیام کنند[۳۶]، مؤمنان باید فراتر از قیام، «قوامین» باشند، به طوری که قیام برای احقاق حقوق بشر برای آنان نه تنها ملکه ذات بلکه باید مقوم ذات ایشان باشد؛ گویی که سرپای حقیقت وجود ایشان قیام به عدالت قسطی باشد.[۳۷] وقتی عدالت قسطی برای مؤمنان به شکل «مقوم ذات» باشد و مؤمن در مقام قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ قرار گیرد، حتی اگر به ضرر خودش یا خویشانش باشد، هرگز از احقاق حقوق دیگران دست بر نمی‌دارد و منافع خودش را ترجیح نمی‌دهد، بلکه منافع خودش را در احقاق حقوق دیگران می‌‌بیند حتی اگر آن دیگران از دشمنان ایشان باشد.

مسلمانان و نیز دولت و نظام سیاسی ولایی بر خود به عنوان حکم شرعی فرض می‌‌داند تا هر کجای عالم صدای مظلوم و مستضعفی برخاست بی‌توجه به جنس، سن، مذهب، نژاد، منطقه جغرافیایی، کشور و مانند آنها، برای دادرسی و یاری مظلوم و مستضعف علیه ظالم و مستکبر قیام کند و به جنگ و مقاتله با آنان بپردازد. در حقیقت ضامن اجرایی حقوق انسان از سوی خدا همان وجوب و لزوم دفاع از مظلوم و مستضعف علیه ظالم و مستکبر و جنگ و جهاد علیه آنان است. خدا به صراحت ضمن توبیخ کسانی که مثلا شعار «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» می‌‌دهند، می‌‌فرماید که شما از انسانیت خارج هستید که صدای مظلوم و مستعضفی را می‌‌شنوید و حاضر نیستید برای دفاع و نجات آنان علیه ظالم و مستکبر بجنگید. در حقیقت کسی که این شعار را می‌‌دهد بویی از انسانیت نبرده است چه رسد که خود را مسلمان یا مؤمن بداند؛ خدا می‌‌فرماید: وَمَا لَكُمْ لَا تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ نَصِيرًا[۳۸] از نظر قرآن، گاهی ممکن است که انسان با یک حرکت نتواند به نتایج دلخواه در دفاع از حق برسد، بلکه می‌‌بایست در تحقق و احقاق آن بسیار پافشاری و اصرار کند. بنابراین، قیام مداوم، علیه تضییع‌کنندگان حقوق انسان‌ها، راهی برای دفاع از آن است که به عنوان وظیفه الهی برای مسلمانان تعیین و تشریع شده است.[۳۹].[۴۰]

منابع

پانویس

  1. بقره، آیات ۳۰ تا ۳۳؛ اسراء، آیه ۷۰؛ تین، آیه ۴
  2. نثر طوبی، ص۱۸۱؛ التّحقیق، ج ۲، ص۲۶۲، «حق».
  3. ترمینولوژی حقوق، ص۲۱۶، «حق».
  4. فرهنگ علوم سیاسی، مرکز اطّلاعات و مدارک علمی ایران، ص۳۷۲ – ۳۷۳.
  5. منصوری، خلیل، جنگ برای حقوق بشر در اسلام.
  6. مائده، آیات ۳۲ و ۴۵؛ انعام، آیات ۱۴۰ و ۱۵۱
  7. بقره، آیات ۲۱۹ و ۲۵۶؛ آل عمران، آیات ۲۰ و ۱۹۱؛ یونس، آیه ۹۹
  8. نساء، آیات ۳ و ۱۲۵ و ۱۲۹؛ بقره، آیات ۲۲۸ تا ۲۳۴
  9. بقره، آیات ۲۲ و ۲۹؛ اعراف، آیات ۱۰ و ۳۲
  10. نساء، آیه ۱۰۰؛ انفال، آیات ۲۶ و ۷۲ و ۷۴؛ توبه، آیه ۶
  11. نساء، آیه ۳۲
  12. آل عمران، آیه ۱۵۹؛ انفال، آیه ۵۳؛ رعد، آیه ۱۱
  13. نساء، آیات ۵۸ و ۱۰۵؛ ص، آیات ۲۱ و ۲۲
  14. حج، آیات ۳۹ و ۴۰
  15. علق، آیات ۹ و ۱۰
  16. بقره، آیات ۱۷۸ و ۱۷۹؛ مائده، آیه ۴۵
  17. نازعات، آیه ۳۳؛ عبس، آیه ۳۲؛ بقره، آیات ۲۶۱ و ۲۷۴ و ۲۷۹؛ مائده، آیه ۱
  18. بقره، آیات ۸۴ و ۲۴۶؛ حج، آیه ۴۰
  19. لیل، آیه ۱۲
  20. منصوری، خلیل، جنگ برای حقوق بشر در اسلام.
  21. آل عمران، آیه ۱۱۷؛ اعراف، آیه ۱۶۰؛ نحل، آیه ۱۱۸؛ توبه، آیه ۷۰
  22. شمس، آیات ۷ و ۸؛ طه، آیه ۵۰
  23. «ما پیامبرانمان را با برهان‌ها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند و (نیز) آهن را فرو فرستادیم که در آن نیرویی سخت و سودهایی برای مردم است و تا خداوند معلوم دارد چه کسی در نهان، (دین) او و پیامبرانش را یاری می‌کند؛ بی‌گمان خداوند توانمندی پیروزمند است» سوره حدید، آیه ۲۵.
  24. آل عمران، آیات ۱۹ و ۸۵؛ مائده، آیه ۴۸؛ شوری، آیه ۱۳
  25. روم، آیه ۳۰
  26. بقره، آیات ۱۸۷ و ۲۲۹ و۲۳۰؛ روم، آیه ۳۰
  27. قصص، آیه ۸۳؛ نساء، آیه ۵۸؛ مائده، آیه ۳۲
  28. منصوری، خلیل، جنگ برای حقوق بشر در اسلام.
  29. حجرات، آیه ۹
  30. بقره، آیه ۲۵۷؛ حشر، آیه ۱۴؛ و آیات دیگر
  31. آل عمران، آیه ۷۵
  32. شمس، آیات ۷ تا ۱۰ و آیات دیگر
  33. بقره، آیه ۶۰
  34. حدید، آیه ۲۵
  35. بقره، آیه ۱۸۸
  36. حدید، آیه ۲۵
  37. نساء، آیه ۱۳۵؛ مائده، آیه ۸
  38. «و چرا شما در راه خداوند نبرد نمی‌کنید و (نیز) در راه (رهایی) مستضعفان از مردان و زنان و کودکانی که می‌گویند: پروردگارا! ما را از این شهر که مردمش ستمگرند رهایی بخش و از سوی خود برای ما سرپرستی بگذار و از سوی خود برای ما یاوری بگمار» سوره نساء، آیه ۷۵.
  39. آل عمران، آیه ۷۵
  40. منصوری، خلیل، جنگ برای حقوق بشر در اسلام.