بحث:معتزله

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

معتزله در فرهنگ‌نامه دینی

نام فرقه‌ای اسلامی که اواخر قرن اول هجری پدید آمد و پیروان آن در مسائل اعتقادی و خدا و عدل و ایمان، دیدگاه‌های ویژه‌ای داشتند و کتاب‌هایی تألیف کردند و در نقطه مقابل تفکر اشاعره قرار داشتند، به صفت عدل الهی معتقد بودند، انسان را دارای اختیار می‌‌دانستند، به حسن و قبح ذاتی افعال معتقد بودند و تکلیف فوق طاقت را قبیح می‌‌دانستند. پیشوای این فرقه "واصل بن عطاء" بود که در سال ۱۳۱ هجری در گذشته است. وی ابتدا از شاگردان حسن بصری بود و چون از او جدا شد و حوزه درسی مستقلی تشکیل داد، به آنان معتزله (جداشدگان) می‌گویند. این فرقه به مرور زمان سران دیگری پیدا کردند و مباحث دیگری مطرح ساختند و در تاریخ اسلام بحثِ اشاعره و معتزله از جنجالی‌ترین اعتقادی و فرقه‌ای بود[۱].

معتزله در فرهنگ مطهر

کلمه “معتزله” ابتداءً به گروهی گفته شده که در جریان جنگ جمل و صفّین روش بی‌طرفی و کناره‌گیری را انتخاب کردند، مانند سعدبن ابی وقّاص و زید بن ثابت و عبدالله بن عمر. بعدها که مسأله کفر و ایمان فاسق به‌وسیله خوارج طرح شد و مسلمین دو دسته شدند، گروهی راه سومی انتخاب کردند و آن کناره‌گیری و بی‌طرفی بود؛ یعنی همان روشی که امثال سعدبن ابی وقاص در سیاست و مسائل حادّ اجتماعی زمان خود پیش گرفتند، اینها در یک مسأله فکری پیشی گرفتند. از این رو به اینها “معتزله” گفته شد یعنی “بی‌طرف‌ها” و بعد این نام برای اینها باقی ماند[۲]. از طرف دیگر متکلمین اسلامی دو دسته شدند: دسته‌ای که از همان ابتدا “معتزله” نامیده شدند [که] طرفدار عدل و اختیاراند[۳]. معتزله به شدت طرفدار عدل و عقل و استطاعت (اختیار) و حکمت (معلّل بودن افعال باری تعالی به اغراض) شدند. معتزله به نام “عدلیه” خوانده شدند. این کلمه تنها نماینده مفهوم عدل نبود از این کلمه علاوه بر مفهوم عدل به شکل معتزلی، مفاهیم اختیار، حسن و قبح عقلی و معلّل بودن فعل باری به اغراض نیز فهمیده می‌شد[۴].[۵]

معتزلی و اشعری

مسلک معتزلی مظهر افراط کاری و نحله اشعری مظهر جمود فوق‌العاده است. معتزله افرادی بودند که در زمان خودشان به روشن‌فکری معروف بودند، روشن‌فکری به خرج می‌دادند و در این کار افراط می‌کردند مثلاً اسم جن در قرآن برده شده است، ﴿قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ[۶] و یک سوره به نام جن داریم. اینها وجود جن را انکار می‌کردند و به طور کلی هرچه که با عقل جور در نمی‌آمد به این معنی که عقل آنان نمی‌توانست آن را حل بکند فوراً در صدد انکار آن بر می‌آمدند. اشاعره درست برعکس بودند هرچیزی را به مفهوم محسوسش حمل می‌کردند. یعنی برای هر چیزی یک معنای حسی در نظر می‌گرفتند مثلاً ما که می‌گوییم فلان کس آمده است و گفته است مقصود از این “آمده است” این نیست که با پای خودش آمد. بلکه یعنی گفته است با عقیده‌اش. این است آنها آنقدر جمود به خرج می‌دادند که تعبیراتی را که در قرآن راجع به خدا هست که تعبیرات اولی و حجازی است که به واقع فرض می‌کردند که ﴿الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى[۷] یعنی چه؟ خداوند بر تخت نشسته یعنی چه؟ می‌گفت الکیفیه مجهوله و السؤال بدعه کیفیت را ما می‌دانیم کسی هم حق سؤال کردن ندارد. می‌گفت “قرآن گفته است خدا روی تخت نشسته است منتها تخت چگونه است و نشستن چگونه ما نمی‌دانیم” قرآن خودش می‌گوید خدا جسم نیست ولی بر همه چیز احاطه دارد: خدا با همه اشیاء هست این چطور می‌شود که خدا تخت داشته باشد و روی آن بنشیند. می‌گفت این دیگر به ما مربوط نیست در مقابل افراط کارهای معتزله که در اینجور مسائل تردید می‌کردند اشاعره برعکس اگر در قرآن ﴿جَاءَ رَبُّكَ[۸] بود می‌گفتند خدا روز قیامت می‌آید. خدا را درست یک انسان فرض می‌کردند اگر کسی می‌گفت این حرف‌ها با عقل جور در نمی‌آید می‌گفتند عقل حق مداخله ندارد. در اینجا هم باز روشی که ائمه راهنمایی کردند روشی بود که نه این بود و نه آن. راه معتدل بود، راهی که نه افراط کاری بی‌جا بود و نه جمود احمقانه[۹][۱۰]

مقدمه

اعتقادات

  1. توحید: بیش‌ترین اختلافات معتزله با دیگر فرق کلامی در موضوع توحید، در توحید صفاتی و افعالی رخ می‌نماید. معتزلیان توحید افعالی را برنمی‌تابند و بر آن‌اند که لازمه توحید افعالی این است که بشر را خالق افعال خویش ندانیم و آنها را به خداوند نسبت دهیم و بدین سان، حساب و کتاب اخروی بی معنا و عبث می‌شود. در برابر، پیروان مکتب امامیه، توحید افعالی را می‌پذیرند و به نظام اسباب و مسببات معتقدند و بر آن‌اند که هر اثری در همان حال که به سبب نزدیک خویش قوام یافته است، به ذات حق تعالی قائم است و این دو قیام، در طول یکدیگرند نه در عرض یکدیگر[۱۶]. معتزلیان توحید صفاتی را پذیرفته‌اند و معتقدند که توحید صفاتی به معنای تهی بودن ذات از هر گونه صفت است. در نظرگاه معتزلی، لازمه اثبات صفات قدیم برای خدا، اعتقاد به تعدد خدایان است. مکتب امامیه نیز توحید صفاتی را باور دارد؛ اما آن را به معنای عینیت صفات با ذات احدیت می‌داند[۱۷].
  2. عدل: کلام معتزلی به عدالت خداوند، سخت معتقد است و برای اثبات آن از حُسن و قبح ذاتی اشیاء مدد می‌گیرد. از این نظرگاه، اشیاء به صورت ذاتی- پیش از آنکه حکم خداوند متوجه آنها شود- حَسَن یا قبیح‌اند و عقل آدمی در فهم این حُسن و قبح، مستقل است. برخی افعال دارای حُسن ذاتی‌اند و از این رو، بر خداوند لازم‌اند، و برخی دیگر دارای قبح ذاتی‌اند و از این رو، ترک آنها بر خداوند لازم است. اگر خداوند بنده را به گناه وادارد یا در برابر گناه، قدرت را از او سلب کند، ستم کرده است؛ ولی خداوند حکیم هرگز ستم نمی‌کند. برآیند استدلال‌ها و مباحث معتزله درباره عدل- که بیش‌ترین مخالفت‌ها را به سوی خود کشانده است- اختیار و آزادی مطلق انسان است. معتزلیان بر آن‌اند که خداوند، خالق افعال بشر نیست. او به انسان اختیار و آزادی مطلق تفویض کرده است و اگر جز این باشد، انسان دیگر مسئول اعمال خود نیست. انسان در این حال، بی اختیار است و نمی‌توان برای آنچه کرده است، بدو پاداش یا کیفر داد؛ زیرا با عدل الهی ناسازگار می‌افتد. مکتب امامیه نیز معتقد است که انسان، آزاد و مختار است؛ ولی همانند دیگر آفریدگان، به ذات حق قائم است و نیازمند عنایت او است. باور امامیه در این باره در جمله‌ای مشهور خلاصه شده است: "لا جَبْرَ و لا تَفْویضَ بَلِ الأمْرُ بَینَ الامْرَینِ"[۱۸]. امامیه حُسن و قبح عقلی را انکار نمی‌کند؛ اما قلمرو آن را در حوزه افعال و اعمال انسان محدود می‌سازد. افعال خداوند از این قلمرو بیرون است و دست مقیاس‌ها و معیارهای بشری به آن نمی‌تواند رسید. خداوند عادل است؛ ولی ملاک عدل الهی حُسن و قبح ذاتی نیست. ذات احدیت، وجود صرف و کمال محض و فعلیت خالص است و از این رو نیازمند توجیه و دلیل نیست[۱۹].
  3. وعد و وعید: وعد به معنای نوید و پاداش است و وعید به معنای تهدید به کیفر. درباره وعد اختلافی نیست؛ اما مکتب معتزله در باب وعید نظریه‌ای خاص دارد. معتزلیان معتقدند که همه وعیدها برای فاسقان و فاجران تحقق می‌پذیرد مگر در دنیا توبه کنند. مغفرت بدون توبه پدید نمی‌آید. مکتب امامیه بر آن است که چه بسا کسی در قیامت به واسطه اسبابی مشمول مغفرت یا شفاعت قرار گیرد؛ در حالی که در دنیا توبه نکرده است[۲۰][۲۱].
  4. منزلت بین المنزلتین: فرقه‌ها و مکاتب کلامی اسلامی درباره وضعیت ایمانی گناهکاران نظریه‌های گوناگونی پیش کشیده‌اند. خوارج بر آن رفته‌اند که هر کس گناه کبیره کند، کافر است. در مقابل اینان، طایفه مرجئه معتقد بودند که گناه به ایمان زیانی نمی‌رساند. معتزلیان نظریه‌ای میان این دو برگزیدند و گفتند، هر کس گناه کبیره کند، نه مؤمن است و نه کافر. او در "منزلت بین المنزلتین" جای می‌گیرد. در این میان، مکتب امامیه نیز معتقد است که می‌توان کسی را هم مؤمن دانست و هم فاسق[۲۲][۲۳].
  5. امر به معروف و نهی از منکر: بیش‌ترین اختلافات میان مکاتب کلامی اسلامی در این موضوع، آن‌گاه رخ نموده است که درباره حدود و شرایط آن سخن گفته‌اند. معتزلیان بر آن رفته‌اند که در وجوب امر به معروف و نهی از منکر شرط است که احتمال توفیق موجود باشد و مفسده مستمر بر آن ترتب نیابد. با این حال بر آن رفته‌اند که اگر منکرات شایع شوند، یا حکومت ستمگر باشد، بر همه مسلمانان واجب است تجهیز قوا کنند و برخیزند. معتزلیان ادای این فریضه را تنها با قلب و زبان کافی نمی‌دانند. در نظرگاه معتزلی، معروف و منکر را تنها از راه شرع نمی‌توان شناخت؛ بلکه عقل آدمی نیز می‌تواند معروف‌ها و منکرها را بازشناسد. قیام به این فریضه مشروط به وجود پیشوا و امام نیست؛ بلکه وظیفه‌ای عمومی است که بر پشت مسلمانان سنگینی می‌کند. مکتب امامیه برای امر به معروف و نهی از منکر شرایطی قائل است[۲۴]؛ ولی آن را از فروع دین می‌داند نه از اصول اعتقادی مذهب[۲۵].

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۲۱۷.
  2. مجموعه آثار، ج۳، ص۸۴.
  3. مجموعه آثار، ج۱، ص۴۲.
  4. مجموعه آثار، ج۱، ص۴۷.
  5. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۷۴۳.
  6. «بگو: به من وحی شده است که دسته‌ای از پریان (به قرآن) گوش فراداشته‌اند» سوره جن، آیه ۱.
  7. «(خداوند) بخشنده بر اورنگ (فرمانفرمایی جهان) استیلا دارد» سوره طه، آیه ۵.
  8. «و (امر) پروردگارت برسد» سوره فجر، آیه ۲۲.
  9. اسلام و مقتضبات زمان، ج۱، ص۱۱۴.
  10. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۷۴۳.
  11. فرهنگ شیعه، ص 413.
  12. فرهنگ شیعه، ص 413.
  13. الملل والنحل‌، ۱/ ۴۵.
  14. فرهنگ شیعه، ص 414.
  15. فرهنگ شیعه، ص 414.
  16. گوهر مراد، ۳۳۰- ۳۲۶.
  17. فرهنگ شیعه، ص 414.
  18. مصنفات شیخ مفید، ۵/ ۲۹.
  19. فرهنگ شیعه، ص 414-415.
  20. کشف المراد، ۴۵۱- ۴۴۳.
  21. فرهنگ شیعه، ص 415.
  22. تجرید الاعتقاد، ۳۰۹.
  23. فرهنگ شیعه، ص 415.
  24. تحریر الوسیله‌، ۱/ ۴۴۴- ۴۲۵.
  25. فرهنگ شیعه، ص 416.