بیعت با امام علی در تاریخ اسلامی
بیعت مسلمانان با امام(ع)[۱]
پس از کشته شدن عثمان سراسر مدینه را هرج و مرج فرا گرفت. دیدهها و انظار مردم متوجه امام علی(ع) شد به این امید که امّت را از رنج و گرفتاری و درماندگی برهاند و کسی به خود جرأت نداد خویشتن را سزاوار خلافتی بداند که دشواریهای طاقتفرسایی، بر سر راه آن قرار داشت، چنانکه شرایط و اوضاع سیاسی به عثمان فرصت تصمیمگیری در مورد خلافت و جانشینی خود نداد، همانگونه که خلفای قبلی او چنین کردند و سایر اعضای شورا نیز به هیچوجه از شایستگی خلافت برخوردار نبودند، و غیر از این انتظار نمیرفت زیرا امور حکومت پیچیده و وضع دولت و موجودیت آن به تیرهگی و وخامت کشیده شده بود و به ناچار میبایست زمام امور مسلمانان را رهبری قدرتمند بر عهده گیرد که بتواند امّت را پس از سقوط و انحطاط، به حالت نخست برگرداند و با رهبری خود از آن بحران عبور دهد و از تباهیاش حراست نماید و کسی جز امام علی(ع) قادر بر عهدهداری مسئولیت و کاروان سالاری این امّت نبود.
انبوه مسلمانان با اصرار و پافشاری، به امام رو آورده تا با تحت فشار قرار دادن وی، رهبری امّت را پذیرا شود ولی امام(ع) با بیرغبتی و تردید با آنان روبرو شد زیرا آن بزرگوار از حق خلافتی که به وی تعلّق داشت، محروم گشته بود و اکنون که اوضاع کاملا منحرف گشته و امّت در ورطه سقوط گرفتار آمده و دشواریهای ریشهدار که مانع دستیابی به موفقیّت بود بر سر راهش قرار داشت به او رو آورده بودند، امام(ع) به آنان فرمود: من نیازی به زمامداری خود بر شما نمیبینم، در کنارتان هستم و هرکس را برگزیدید بدان راضیام بنابراین، کسی را انتخاب کنید[۲].
و فرمود: زمامداری خود را به من نسپارید، اگر من وزیر مشاورتان باشم بهتر از این است که فرمانروایتان گردم[۳]. امام(ع) اوضاع آینده را برای آنان تشریح کرد و فرمود: مردم! شما به استقبال جریانی میروید که چهرههای مختلف و شبهات گوناگونی دارد، دلها برای این أمر استوار نیست و عقلها ثابت نمیماند[۴].
امام علی(ع) در برابر اصرار و پافشاری جمعیتی که خواستار زمامداری حضرت شده بودند بدانان فرمود: اگر خواسته شما را اجابت کنم طبق آنچه خود میدانم با شما رفتار خواهم کرد... و اگر مرا رها کنید من نیز مانند یکی از شما به شمار میآیم و شاید فردی شنواتر و مطیعتر از شما نسبت به رئیس حکومت باشم که در این صورت اگر وزیر مشاورتان باشم، بهتر از آن است که امیر و رهبرتان گردم[۵].
انبوه جمعیتی که از امام(ع) خواستار پذیرش خلافت از ناحیه امام(ع) بودند، پیرامون آن حضرت گرد آمدند که امام خود، ماجرا را چنین توصیف میفرماید: ازدحام جمعیت چونان یالهای کفتار، مرا به پذیرش خلافت وا داشت آنان از هر سو مرا احاطه کردند به گونهای که جان فرزندانم حسن و حسین به خطر افتاد، چنان به پهلوهایم فشار وارد ساختند که سخت مرا به رنج انداخت و ردایم از دو جانب پاره شد، مردم همانند گوسفندان گرگ زده، اطرافم را گرفته بودند[۶].
امام(ع) آزمند قدرت نبود، بلکه علاقمند بود باقیماندهامّت را از گرفتاری برهاند و آیین اسلام را از ناخالصیها و بدعتها پیراسته گردانده، و از آن حراست نماید. به هر ترتیب، امام(ع) مسئولیت خلافت را نپذیرفت و آن را به روز بعد موکول کرد تا بیعت انبوه مردم در مسجد آشکارا صورت گیرد و با این کار، شیوه بیعت گرفتن در سقیفه و سفارش به خلافت و مسأله شورا را مردود دانست و در همان زمان به امّت فرصت دیگری داد تا عواطف و احساسات آنها را بیازماید و پی ببرد تا چه پایه تصمیم فرمانبرداری از او دارند؛ زیرا سفارشات رسول اکرم(ص) در مورد خلافت و جانشینی امام، پیش از این به تباهی کشانده شده و از مفاهیم اصلی خود منحرف گشته بود، ازاینرو، امام(ع) فرمود: به خدا سوگند! بدین جهت به خلافت تن در دادم که ترسیدم جمعی از خدا بیخبران بنی امیّه بر امّت حاکمیت یابند و کتاب خدای عز و جلّ را به بازی بگیرند[۷].
بیم از نفوذ بنی امیه در مراکز دولتی و حرص و آز شدید آنان برای دستیابی به قدرت [از دیدگاه امام] بدین جهت مسألهای با اهمیت تلقی میشد که جامعه فاقد آگاهی دینی بود. صبح روز بعد انبوه جمعیت، امام را در میان گرفته و به سمت مسجد روانه شدند، حضرت بر فراز منبر قرار گرفت و آنان را مخاطب قرار داد و فرمود: مردم! امر خلافت مربوط به شماست و غیر از کسی که شما او را برگزینید کسی حق خلافت بر شما را ندارد، دیروز من و شما از یکدیگر جدا بودیم و من دوست نداشتم زمامداری شما را بپذیرم، ولی شما پای فشردید تا آن را پذیرا شوم، آگاه باشید! من درهمی را بدون شما نخواهم ستاند و اگر خواسته باشید، خلافت را میپذیرم وگرنه بر کسی خرده و بهانه نمیگیرم.
انبوه جمعیت یک صدا و بلند اظهار داشتند: ما اکنون به شما وفا داریم و بر عمل به کتاب خدا با شما بیعت میکنیم، امام(ع) عرضه داشت: پروردگارا! تو بر آنان گواه باش[۸]. مردم چونان موجی خروشان برای انجام بیعت به حرکت درآمدند. طلحه، نخستین کسی بود که با دست فلج خود با امام(ع) بیعت کرد و زودتر از همه پیمانشکنی نمود، پس از او زبیر و سپس مردم سایر شهرها و اهل بدر و مهاجران و انصار و عموم مردم به حضرتدست بیعت دادند.
بیعت امام(ع) نخستین حرکت انتخاب مردمی بود که هیچ یک از خلفا از بیعتی این چنین برخوردار نبودند، مردم از شادی در پوست خود نمیگنجیدند؛ زیرا حکومت حق و عدل به آنان رو آورده و صاحب قانونی خلافت، یار محرومان و ستمدیدگان بر مسند آن تکیه زده بود، امّت از اینکه امام(ع) خلافت را پذیرا شد سخت شاد و مسرور بود. چنانکه حضرت خود، با این سخن، ماجرا را به وصف میکشد: در آن روز، سرور و شادی مردم از بیعت با من به پایهای رسید که کودکان به شادی و سرور پرداختند و سالخوردگان با پای لرزان به تماشای آن آمده بودند و بیماران بر دوش افراد بالا رفته و دوشیزهگان شتابان بدون نقاب در آن جمع حاضر شده بودند[۹].[۱۰]
سرپیچی از بیعت
ایستادگی انسانهای بد نهاد و سست عنصر در برابر حق و بیتفاوتی در قبال آن و نهان داشتن کینه و حسد، طبیعی به نظر میرسید، با اینکه طبق احادیث شریف نبوی، تنها امام علی(ع) خلیفه قانونی تلقی میشد و تاریخ رسالت اسلامی نیز بر آن تأکید داشت که پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) امام(ع) برترین فرد حافظ امّت و رسالت است؛ زیرا آن حضرت برخوردار از ویژگیها و مشخصههایی بود که هیچ یک از مسلمانان از آن بهرهمند نبودند، از سویی این امّت بود که با وجود کلیه دستهبندیها و جناحها، به امام(ع) متوسل شده و از او خواستار پذیرای خلافت شدند، ولی میبینیم گروه اندکی که از حق منحرف گشته و از رویارویی با امام(ع) هراسان شدند، در انجام بیعت، دچار شک و تردید گشتند.
سرپیچی آنان از بیعت، کاری بر خلاف خواسته امّت بود و نوعی مبارزه جویی با آن تلقی میشد، این عدّه با این کار، در دامن زدن آتش فتنه و آشوب و ادامه کشمکش داخلی، بابی تازه گشودند. از جمله کسانی که از بیعت با امام علی(ع) سر برتافتند: سعد بن ابی وقاص، عبد الله بن عمر، کعب بن مالک، مسلمة بن مخلد، ابو سعید خدری، محمد بن مسلمه، نعمان بن بشیر، رافع بن خدیج، عبد الله بن سلام، قدامة بن مظعون، اسامة بن زید، مغیرة بن شعبه، صهیب بن سنان، و معاویة بن ابو سفیان را میتوان نام برد[۱۱].
اما برخی از این افراد بر کوتاهی نمودن در بیعت با امام(ع) نادم و پشیمان گشتند ولی حضرت به هیچ یک از آنان کوچکترین تعرّضی نکرد و آنها را میان امّت به حال خود وانهاد تا از همان حقوقی که مردم برخوردارند، آنان نیز برخوردار باشند[۱۲].
منابع
پانویس
- ↑ بیعت با امام علی(ع) در ذی حجّه سال ۳۵ هجری اتفاق افتاد.
- ↑ تاریخ طبری، ج۳، ص۴۵۰ چاپ مؤسسه اعلمی.
- ↑ تاریخ طبری، ج۳، ص۴۵۰ چاپ مؤسسه اعلمی.
- ↑ نهج البلاغه، کلمات قصار ۹۲.
- ↑ نهج البلاغه، کلمات قصار ۹۲.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه شقشقیه.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ق ۱، ص۱۵۷.
- ↑ انساب الاشراف، ج۵، ص۲۲.
- ↑ نهج البلاغه، سخن ۲۲۹.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۲، ص۲۴۱.
- ↑ تاریخ طبری، ج۳، ص۴۵۲ چاپ مؤسسه اعلمی.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۲، ص۲۴۵.