حکمیت در قرآن

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

  1. فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا[۱].
  2. وَكَيْفَ يُحَكِّمُونَكَ وَعِنْدَهُمُ التَّوْرَاةُ فِيهَا حُكْمُ اللَّهِ ثُمَّ يَتَوَلَّوْنَ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ وَمَا أُولَئِكَ بِالْمُؤْمِنِينَ[۲].

نکات

موضوع داوری شخص پیامبر در کارها است. در آیه اول می‌گوید ولی چنین نیست، به پروردگارت قَسَم که ایمان نمی‌آورند، مگر آنکه تو را در مورد آنچه میان آنان مایه اختلاف است داور گردانند حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ[۳] سپس از حکمی‌که کرده‌ای در دلهایشان احساس ناراحتی [و تردید] نکنند، ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ[۴] و کاملًا سرِ تسلیم فرود آورند. وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا[۵] و در آیه دوم باز مسئله داوری پیامبر در پیش یهود است که می‌فرماید، و چگونه تو را داور قرار می‌دهند، با آنکه تورات نزد آنان است که در آن حکم خدا [آمده] است‌؟ وَكَيْفَ يُحَكِّمُونَكَ وَعِنْدَهُمُ التَّوْرَاةُ فِيهَا حُكْمُ اللَّهِ[۶] سپس آنان بعد از این [طلبِ داوری] پشت می‌کنند، و [واقعاً] آنان مؤمن نیستند. ثُمَّ يَتَوَلَّوْنَ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ وَمَا أُولَئِكَ بِالْمُؤْمِنِينَ[۷].[۸]

داورى برخاسته از توافق دو طرف درگیرى

«حکمیت»، مصدر جعلى یا اسم مصدر[۹] از ریشه «ح ـ ک ـ م» است. حُکم در لغت مطلق بازداشتن[۱۰] یا بازداشتن از فساد به قصد اصلاح[۱۱] است.

حکمیت که در فارسى به آن داورى و میانجیگرى گفته مى‌شود[۱۲]، در اصطلاح فقه و حقوق، داورى برآمده از توافق دو طرف درگیرى بر پذیرش رأى و حکم فردى خاص با هدف پایان دادن به اختلاف و خصومت است؛ لیکن نه به روش دادگاه‌هاى رسمى[۱۳]. این‌گونه داورى، داورى به تراضى یا قراردادى نیز نامیده مى‌شود[۱۴]. حکَم (داور) شخصى غیر از قاضى است که دو طرف دعوا یا دادگاه، حل و فصل خصومت را به نظر او وامى‌گذارند[۱۵].حکمیت، گرچه شبیه قضاست، با آن تفاوت دارد؛ زیرا قاضى در قضا اختیارات تام و گسترده دارد و در همه اختلافات مى‌تواند حکم کند؛ ولى حکمیت تنها در مواردى است که دو طرف درگیرى به داورى در آن رضایت دهند. براى حکمیت و قضا، تفاوت‌هاى بسیار دیگرى نیز یاد شده است[۱۶]. فقیهان در میان مباحث قضا، از مسئله تحکیمسخن گفته‌اند: تحکیم شرعى آن است که دو تن، شخص داراى شرایط حکم کردن را براى رفع اختلاف خویش داور قرار دهند؛ چنین داورى را قاضى تحکیم ـ در برابر قاضى منصوب ـ مى‌نامند[۱۷]. بیشتر فقها مشروعیت قاضى تحکیم را مى‌پذیرند[۱۸]؛ ولى درباره قلمرو حکم وى که مانند قاضى منصوب، محدودیتى ندارد یا در موارد خاصّى است[۱۹]، نیز در اینکه حکم او به مجرّد صدور نافذ مى‌شود یا پس از رضایت دو طرف نزاع[۲۰]،اختلاف نظر هست.

مشهور فقیهان امامیه، در قاضى تحکیم، همه شرایط قاضى منصوب از جمله اجتهاد را شرط مى‌دانند، بنابراین در دوره غیبت، قاضى تحکیم تحقق نمى‌یابد؛ زیرا نامجتهد شرط قضا را ندارد و مجتهد را ائمه (ع) به صورت عامّ براى قضا نصب کرده‌اند[۲۱]. داورى از شیوه‌هاى بسیار پیشینه‌دار براى حل اختلاف است که در گذشته تاریخ تمدّن بشرى ثبت شده است[۲۲]. از آغاز پیدایى تمدن تا زمان سومریان (۲۸۰۰ ق. م.)، هخامنشیان (۵۵۰ ق. م.)، یونان قدیم (۴۸۷ ق. م.) و روم باستان (۱۵۰ ق. م.) گام‌هایى براى تکامل قانون و حقوق برداشته شده که یکى از آنها ایجاد محاکمى بوده است که در آنها بزرگان کنار یکدیگر نشسته‌اند، تا در نزاع‌ها راه حلى براى آشتى دو طرف یابند و پیش از آنکه به حکم قانونتوسل جویند، دعواى آنان را دوستانه و مسالمت‌آمیز حل و فصل کنند. ایجاد چنین محاکمى به تسریع در کار دادگاه‌ها مى‌انجامیده است، از این رو دادگاه‌ها معمولاً از رسیدگى به دعاوى واگذار شده به حَکَم خوددارى مى‌کرده‌اند[۲۳]. رضایتقریش به داورى پیامبر(ص) در داستان نصب حجرالاسود از نمونه‌هاى حکمیت در تاریخ عرب پیش از اسلام است[۲۴].حکمیت میان امیرمؤمنان، على (ع) و معاویه در سال ۳۷ هجرى پس از جنگ صفّین، از رویدادهاى ناگوار صدر اسلام است که در آن به سبب سادگى ابوموسى و فریب خوردن وى از عمروعاص چنین اعلام شد: على از خلافت عزل و معاویه بر خلافت نصب مى‌شود[۲۵]. خوارج که خود از تحمیل کنندگان حکمیت بر امیرمؤمنان (ع) بودند، با انتخاب شعار لا حُكْمَ إِلّا لِلّه حکمیت را باطل و کفرآور دانسته و از لشکر امام على (ع) جدا شدند[۲۶]. امام (ع) فرمود: خوارجسخن حقى را مى‌گویند که از آن باطل اراده شده است[۲۷]. برپایه گزارشى، ابن عباس در پاسخ خوارج، به آیه ۳۵ نساء[۲۸] استدلال کرد که در آن به حل اختلافات از راه حکمیت فرمان داده شده است، در نتیجه ۲۰۰۰۰ نفر توجیه شدند و به پیروى از امام (ع) برگشتند[۲۹].، چنان‌که برخى از مفسران نیز این آیه را دلیل اثبات حکمیت و بطلان نظر خوارج دانسته‌اند[۳۰]. مشتقات واژه حکم در آیات فراوانى به کار رفته‌اند؛ ولى تنها چند مورد درباره حکمیت‌اند. در این آیات به تأثیر حکمیت در رفع اختلافات خانوادگى[۳۱]، حکمیت برخى از پیامبران (ع) و نکوهش درخواست حکمیت از طاغوت[۳۲] پرداخته شده است؛ همچنین مفسران ذیل آیات[۳۳] از حکمیت موسى (ع) و ذیل آیه ۲۶ احزاب[۳۴] از حکمیت سعدبن معاذ سخن به میان آورده‌اند، هرچند در تفاسیرى، برخى از این موارد از مصادیق قضا به شمار آمده‌اند[۳۵].[۳۶].

حکمیت در اختلافات خانوادگى

قرآن کریم پس از اشاره به راهکارهایى براى جلوگیرى از گسترش اختلاف میان زن و شوهر[۳۷] مى‌فرماید: در صورتى که از جدایى زن و شوهر بیم داشتید، حکَمى از خویشاوندان مرد و حکَمى از خویشاوندانزن برگزینید؛ اگر قصد اصلاح داشته باشند، خدا میان آن دو سازگارى ایجاد مى‌کند: وَإِنْ خِفْتُمْ شِقَاقَ بَيْنِهِمَا فَٱبْعَثُوا۟ حَكَمًۭا مِّنْ أَهْلِهِۦ وَحَكَمًۭا مِّنْ أَهْلِهَآ إِن يُرِيدَآ إِصْلَـٰحًۭا يُوَفِّقِ ٱللَّهُ بَيْنَهُمَآ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلِيمًا خَبِيرًۭا[۳۸] به گفته مفسران، چنانچه حاکم اسلامى[۳۹] به شدت اختلاف * و جدایى میان زن و شوهرى علم یا گمان و بیم[۴۰] داشته باشد، واجب[۴۱] یا مستحب[۴۲] است که براى رسیدگى به آن، داورى از خویشاوندان مرد و داورى از خویشاوندانزن برگزیند، تا با یکدیگر شور کنند و براى آشتى دادن آن دو تدبیرى بیندیشند. برخى انتخاب دو حکَم را به عهده خود زن و شوهر دانسته‌اند[۴۳]. در ادامه آیه اشاره مى‌فرماید که اگر دو حکَم یا زن و شوهر[۴۴] به دنبال اصلاح باشند، خدا نیز یارى کرده و میان دو همسر سازگارى پدید مى‌آورد: إِن يُرِيدَا إِصْلاحًا يُوَفِّقِ اللَّهُ بَيْنَهُمَاإِن يُرِيدَا إِصْلاحًا يُوَفِّقِ اللَّهُ بَيْنَهُمَا. این محکمه خانوادگى، امتیازات ویژه‌اى دارد که در دیگر محاکم قضایى یافت نمى‌شوند؛ مانند اینکه دو حکَم از خویشاوندان طرفین هستند، از این رو مى‌توانند نزاع را از راه عاطفه و محبت حلّ کنند؛ نیز زن و شوهر اسرار زندگى خود را فاش نمى‌کنند و در صورت آشکار کردناسرار، تنها در محیط خانوادگى آشکار مى‌شود؛ همچنین آشتى دو طرف براى داوران نیز به سبب خویشاوند بودن بسیار مهم است؛ همچنین این محکمه هیچ‌یک از مشکلات، هزینه‌ها و سرگردانى‌هاى محاکم معمولى را ندارد و بى هیچ‌گونه تشریفاتى، زن و شوهر مى‌توانند در کمترین زمان به مقصود برسند[۴۵]. در پایان آیه از علیم و خبیر بودن خدا سخن به میان آمده است: إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلِيمًا خَبِيرًۭا تا اشاره فرماید که فرمان تشکیل چنین محکمه‌اى برخاسته از علم الهى است[۴۶] و به دو حکَم هشدار دهد که مراقب نیت خود بوده و هدفشان آشتى دادن دو طرف باشد[۴۷]. داوران باید شایسته داورى باشند و بتوانند ریشه‌هاى اختلاف را تشخیص و براى آن راه حل مناسبى بیابند[۴۸]. فقیهان درباره این آیه، افزون بر مباحث یادشده، از جهات گوناگون دیگرى مطالبى یاد کرده‌اند؛ از جمله برپایه مشهور، این آیه از مصادیق تحکیم است نه وکالت؛ و بر این مطلب اجماع نیز ادعا شده است[۴۹]؛ نیز براى دو حکَم شرایطى مانند بلوغ، عقل، حرّیت، عدالت، ذکوریت و اسلام ذکر شده‌اند[۵۰]؛ همچنین مشهور فقیهان، دو حکَم را تنها براى آشتى دادن میان دو همسر مجاز مى‌دانند؛ ولى حکم به جدایى آن دو جایز نیست، مگر با اجازه آنها[۵۱]؛ نیز هر شرطى که براى حل اختلاف از سوى دو حکَم بیان شود، اگر خلاف شرع نباشد، براى زن و شوهر الزام‌آور است[۵۲]. براساس قول مشهور، لازم نیست حتما دو حکَم از خویشاوندانزن و شوهر باشند؛ زیرا با حکمیت دیگران نیز هدف به دست مى‌آید و ذکر «اهل» در آیه از باب اغلبیت است[۵۳]. درباره شرطیت رضایت زن و شوهر به دو حکَم[۵۴] و حضور آنان در زمان حکمیت[۵۵]اختلاف هست.[۵۶].

حکمیت موسى(ع)

در میان بنى‌اسرائیل قتلى رخ داد و دو قبیله براى یافتن قاتل درگیر شدند: وَإِذْ قَتَلْتُمْ نَفْسًا فَٱدَّٰرَْٰٔتُمْ فِيهَا وَٱللَّهُ مُخْرِجٌۭ مَّا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ[۵۷] و سرانجام تصمیم گرفتند براى پایان دادن به خصومت و براى داورى میان خود، نزد موسى(ع) بروند. آن حضرت به امر خدا، فرمان داد گاوى را بکشند و بخشى از بدن آن را به بدن مرده بزنند تا زنده شود و قاتل خویش را بشناساند: فَقُلْنَا ٱضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا...[۵۸][۵۹].[۶۰].

حکمیت داوود(ع)

در آیات ۲۱ ـ ۲۵ سوره «ص» سخن از آزمایش داوود(ع) به دست افرادى است که به گفته بیشتر مفسران از فرشتگان بودند[۶۱]. آنان از دیوار محراب عبادت داوود(ع) بالا رفته[۶۲] و با حضور نزد آن حضرت از وى خواستند میان آنان داورى و اختلافشان را حل کند: إِذْ دَخَلُوا۟ عَلَىٰ دَاوُۥدَ فَفَزِعَ مِنْهُمْ قَالُوا۟ لَا تَخَفْ خَصْمَانِ بَغَىٰ بَعْضُنَا عَلَىٰ بَعْضٍۢ فَٱحْكُم بَيْنَنَا بِٱلْحَقِّ وَلَا تُشْطِطْ وَٱهْدِنَآ إِلَىٰ سَوَآءِ ٱلصِّرَٰطِ[۶۳] یکى از آنان گفت: برادر من ۹۹ میش دارد و من یک میش دارم و او با تندى از من مى‌خواهد که این یک میش را نیز به وى بدهم.[۶۴] داوود(ع) به وى گفت: او با درخواست گوسفندت به تو ستم کرده است.[۶۵] آن حضرت پس از آن دانست که خدا وى را آزموده است، بنابراین از درگاه الهى آمرزش خواست و خدا او را آمرزید. درباره سبب آمرزش خواستن داوود(ع) سخنان گوناگونى یادشده است؛ مانند اینکه آن حضرت در شیوه داورى شتاب و پیش از شنیدن سخن طرف مقابل حکم کرد[۶۶].[۶۷].

حکمیت سلیمان(ع)

قرآن کریم از داورى حضرت سلیمان(ع) و داوود(ع) درباره کشتزارى یاد مى‌کند که گوسفندان قومى دیگر، آن را تباه کرده بودند: وَدَاوُۥدَ وَسُلَيْمَـٰنَ إِذْ يَحْكُمَانِ فِى ٱلْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِيهِ غَنَمُ ٱلْقَوْمِ وَكُنَّا لِحُكْمِهِمْ شَـٰهِدِينَ[۶۸] برپایه برخى روایات، گوسفندان فردى، شبانه به تاکستانى در آمدند و با خوردن برگ‌ها و خوشه‌هاى انگور، تاکستان را تباه کردند. مالک باغ و صاحب گوسفندان با یکدیگر اختلاف کرده و داورى نزد داوود(ع) بردند. از نظر داوود(ع) در برابر این خسارت بزرگ باید همه گوسفندان به مالک باغ داده مى‌شد؛ ولى سلیمان(ع) که در آن زمان کودک بود، چنین داورى کرد که صاحب باغ باید از منافع گوسفندان (شیر و پشم) بهره برد و مالک گوسفندان باید باغ را اصلاح کند؛ سپس به صاحب آن تحویل شود و گوسفندان نیز به مالکشان برگردند[۶۹]. قرآن، حکم سلیمان(ع) را درست دانسته است.[۷۰].[۷۱].

حکمیت پیامبر اکرم

قرآن کریم سوگند یاد مى‌فرماید که اطرافیان پیامبر(ص) نیستند، مگر در اختلافاتشان آن حضرت را به حکمیت طلبند و سپس از داورى وى حتى در دل خویش نیز ناراحتى حس نکرده و کاملاً تسلیم باشند: فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّىٰ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا۟ فِىٓ أَنفُسِهِمْ حَرَجًۭا مِّمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا۟ تَسْلِيمًۭا[۷۲] در شأن نزول آیه گفته شده است: زبیر بن عوام که از مهاجران بود با یکى از انصار بر سر آبیارى نخلستان‌هاى خود که در کنار هم قرار داشتند، اختلاف کرد و براى حل آن نزد پیامبر(ص) رفتند و حضرت فرمود: نخست زبیر آبیارى کند که باغش بالاتر قرار دارد و سپس مرد انصارى که باغش پایین‌تر است. مسلمان انصارى از داورى عادلانه پیامبر(ص) ناراحت شد و گفت: آیا این قضا براى آن بود که زبیر، عمه‌زاده توست؟! پیامبر(ص) از این سخن بسیار ناراحت شد و در این هنگام آیه یاد شده فرود آمد و به مسلمانان هشدار داد[۷۳]. برخى مفسّران، آیه را در مقام رد ایمان منافقان دانسته‌اند[۷۴]؛ ولى آیه و حکم آن، افزون بر منافقان، مسلمانانى را نیز دربرمى‌گیرد که گمان مى‌کنند مجرد تصدیق به آنچه خدا نازل کرده است حقیقت ایمان است، در حالى که ایمان حقیقى، تسلیم شدن کامل انسان در باطن و ظاهر است و با چنین تسلیمى، چگونه مؤمن مى‌تواند داورى پیامبر(ص) را نپذیرد؛ یا در درون خود نسبت به حکم پیامبر(ص) دلتنگ باشد[۷۵]. نیز قرآن از گروهى از یهودیان یاد مى‌کند که اهل گناه و تحریف بودند و براى شنیدن حکمى ناعادلانه و برخلاف تورات، نزد پیامبر(ص) آمده و از ایشان خواستار حکمیت شدند، در حالى که مى‌خواستند اگر آن حضرت هماهنگ با خواسته آنان حکم کرد بپذیرند، وگرنه آن را رد کنند: يَـٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ لَا يَحْزُنكَ ٱلَّذِينَ يُسَـٰرِعُونَ فِى ٱلْكُفْرِ مِنَ ٱلَّذِينَ قَالُوٓا۟ ءَامَنَّا بِأَفْوَٰهِهِمْ وَلَمْ تُؤْمِن قُلُوبُهُمْ وَمِنَ ٱلَّذِينَ هَادُوا۟ سَمَّـٰعُونَ لِلْكَذِبِ سَمَّـٰعُونَ لِقَوْمٍ ءَاخَرِينَ لَمْ يَأْتُوكَ يُحَرِّفُونَ ٱلْكَلِمَ مِنۢ بَعْدِ مَوَاضِعِهِۦ يَقُولُونَ إِنْ أُوتِيتُمْ هَـٰذَا فَخُذُوهُ وَإِن لَّمْ تُؤْتَوْهُ فَٱحْذَرُوا۟ وَمَن يُرِدِ ٱللَّهُ فِتْنَتَهُۥ فَلَن تَمْلِكَ لَهُۥ مِنَ ٱللَّهِ شَيْـًٔا أُو۟لَـٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ لَمْ يُرِدِ ٱللَّهُ أَن يُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ لَهُمْ فِى ٱلدُّنْيَا خِزْىٌۭ وَلَهُمْ فِى ٱلْـَٔاخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌۭ[۷۶][۷۷] به گفته مفسران، یهودیان در حکم سنگسار کردن زناکار، میان اشراف قوم و توده مردم تبعیض روا داشته و به هدف حذف حکم سنگسار براى اشراف، نزد پیامبر(ص) آمده بودند[۷۸]. در آیه پسین به پیامبر(ص) اختیار داده شده است که به تناسب شرایط و اوضاع، داورىِ آنها را بپذیرد یا نپذیرد[۷۹] و یادآورى شده است که در صورت رد کردن آن، یهودیان نمى‌توانند به پیامبر(ص) هیچ‌گونه آسیب ـ دینى یا دنیایى ـ برسانند[۸۰]؛ ولى اگر آن را پذیرفت، باید میان ایشان به عدالت حکم کند: سَمَّـٰعُونَ لِلْكَذِبِ أَكَّـٰلُونَ لِلسُّحْتِ فَإِن جَآءُوكَ فَٱحْكُم بَيْنَهُمْ أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ وَإِن تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَن يَضُرُّوكَ شَيْـًۭٔا وَإِنْ حَكَمْتَ فَٱحْكُم بَيْنَهُم بِٱلْقِسْطِ إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلْمُقْسِطِينَ[۸۱]، چنان‌که آن حضرت فرمان یافته است میان آنان براساس آنچه خدا نازل کرده است حکم کند و از هوس‌هایشان پیروى نکند: وَأَنِ ٱحْكُم بَيْنَهُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَآءَهُمْ وَٱحْذَرْهُمْ أَن يَفْتِنُوكَ عَنۢ بَعْضِ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ إِلَيْكَ فَإِن تَوَلَّوْا۟ فَٱعْلَمْ أَنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ أَن يُصِيبَهُم بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ وَإِنَّ كَثِيرًۭا مِّنَ ٱلنَّاسِ لَفَـٰسِقُونَ[۸۲] اختیار پذیرش یا رد حکمیت، پس از پیامبر(ص) براى دیگر حاکمان اسلامى نیز ثابت است و به دیده همه فقیهان شیعه و سنى، در صورتى که دو طرف نزاع نامسلمان باشند، حاکم اسلامى در پذیرش یا رد حکمیت میان آنان اختیار دارد، مگر آن دو از اهل ذمه باشند، در این صورت، برخى از فقیهان اهل تسنن، پذیرش حکمیت را بر حاکم اسلامى لازم دانسته‌اند[۸۳]. قرآن در ادامه تعجب اظهار کرده است که یهودیان، پیامبر(ص) را میان خود حکَم قرار دادند؛ زیرا حُکم مسئله اختلافى‌شان در تورات بود و آنان این حکم را زیر پا گذاشته و براى حکمیت نزد کسى آمدند که نبوت وى را نمى‌پذیرفتند: وَكَيْفَ يُحَكِّمُونَكَ وَعِندَهُمُ ٱلتَّوْرَىٰةُ فِيهَا حُكْمُ ٱللَّهِ ثُمَّ يَتَوَلَّوْنَ مِنۢ بَعْدِ ذَٰلِكَ وَمَآ أُو۟لَـٰٓئِكَ بِٱلْمُؤْمِنِينَ[۸۴].[۸۵].[۸۶].

حکمیت سعد بن معاذ

در آیه ۲۶ احزاب به شکست سخت برخى اهل کتاب اشاره شده است که در جنگ احزاب با دشمنان مسلمانان متحد شدند. بر اساس این آیه، خدا آنان را از قلعه‌هایشان پایین آورد و در دل‌هایشان بیم افکند و مسلمانان، گروهى از آنان را کشتند و عده‌اى را اسیر گرفتند: وَأَنزَلَ ٱلَّذِينَ ظَـٰهَرُوهُم مِّنْ أَهْلِ ٱلْكِتَـٰبِ مِن صَيَاصِيهِمْ وَقَذَفَ فِى قُلُوبِهِمُ ٱلرُّعْبَ فَرِيقًۭا تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ فَرِيقًۭا[۸۷]. به گزارش برخى تفاسیر، پس از محاصره یهود بنى‌قریظه به دست مسلمانان و ناامیدى یهودیان از امکان مقابله با مسلمانان، سعد بن معاذ با پیشنهاد پیامبر(ص) میان ایشان و یهود بنى‌قریظه به حکمیت برگزیده شد و وى حکم کرد که جنگاوران یهود کشته و زنان و فرزندانشان اسیر شوند[۸۸]. این حکم برپایه مفاد پیمان‌نامه‌اى بود که یهودیان با پیامبر(ص) بسته و متعهد شده بودند که از هرگونه اقدامى ضد پیامبر(ص) خوددارى کنند و در پى نقض این پیمان، پیامبر(ص) حق داشت خون آنان را ریخته و ذریه‌شان را به اسارت درآورد[۸۹].[۹۰].

حکمیت طاغوت

قرآن کریم با شگفتى از کسانى یاد کرده است که گمان مى‌کنند به آنچه خدا نازل کرده است ایمان دارند؛ ولى مى‌خواهند براى حکمیت نزد طاغوت روند، در حالى که خدا در کتاب‌هاى آسمانى به مؤمنان فرمان داده است که به طاغوت کفر بورزند: أَلَمْ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ ءَامَنُوا۟ بِمَآ أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَآ أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَن يَتَحَاكَمُوٓا۟ إِلَى ٱلطَّـٰغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوٓا۟ أَن يَكْفُرُوا۟ بِهِۦ وَيُرِيدُ ٱلشَّيْطَـٰنُ أَن يُضِلَّهُمْ ضَلَـٰلًۢا بَعِيدًۭا[۹۱]، بنابراین مؤمنان به کتاب‌هاى آسمانى هیچ‌گاه براى حکمیت نزد طاغوت نمى‌روند.

برپایه روایتى از امام باقر و امام صادق(ع) طاغوت، هرکسى است که براى حکم کردن به وى مراجعه کنند و او ناحق حکم کند[۹۲]. برخى مفسران در شأن نزول آیه گفته‌اند: مردى یهودى با مردى منافق اختلاف کردند و یهودى که مى‌دانست پیامبر اکرم(ص) اهل رشوه نیست، پیشنهاد کرد براى حکمیت نزد آن حضرت روند؛ ولى منافق از وى خواست که به کعب بن اشرف مراجعه کنند؛ زیرا مى‌دانست که او رشوه مى‌گیرد و به سود وى حکم مى‌کند[۹۳].[۹۴].

منابع

پانویس

  1. «پس نه، به پروردگارت سوگند که ایمان نمی‌آورند تا در آنچه میانشان ستیز رخ داده است تو را داور کنند سپس از آن داوری که کرده‌ای در خود دلتنگی نیابند و یکسره (بدان) تن در دهند» سوره نساء، آیه ۶۵.
  2. «چگونه تو را به داوری می‌گیرند در حالی که تورات نزد آنهاست که در آن حکم خداوند (آمده) است! سپس، بعد از آن، روی می‌گردانند و آنان مؤمن نیستند» سوره مائده، آیه ۴۳.
  3. «پس نه، به پروردگارت سوگند که ایمان نمی‌آورند تا در آنچه میانشان ستیز رخ داده است تو را داور کنند سپس از آن داوری که کرده‌ای در خود دلتنگی نیابند و یکسره (بدان) تن در دهند» سوره نساء، آیه ۶۵.
  4. «پس نه، به پروردگارت سوگند که ایمان نمی‌آورند تا در آنچه میانشان ستیز رخ داده است تو را داور کنند سپس از آن داوری که کرده‌ای در خود دلتنگی نیابند و یکسره (بدان) تن در دهند» سوره نساء، آیه ۶۵.
  5. «پس نه، به پروردگارت سوگند که ایمان نمی‌آورند تا در آنچه میانشان ستیز رخ داده است تو را داور کنند سپس از آن داوری که کرده‌ای در خود دلتنگی نیابند و یکسره (بدان) تن در دهند» سوره نساء، آیه ۶۵.
  6. «چگونه تو را به داوری می‌گیرند در حالی که تورات نزد آنهاست که در آن حکم خداوند (آمده) است! سپس، بعد از آن، روی می‌گردانند و آنان مؤمن نیستند» سوره مائده، آیه ۴۳.
  7. «چگونه تو را به داوری می‌گیرند در حالی که تورات نزد آنهاست که در آن حکم خداوند (آمده) است! سپس، بعد از آن، روی می‌گردانند و آنان مؤمن نیستند» سوره مائده، آیه ۴۳.
  8. سعیدیان‌فر و ایازی، فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم، ج۱، ص ۴۶۵.
  9. لغت نامه، ج ۶، ص۹۱۶۵، «حكميّت».
  10. المصباح، ص۱۴۵؛ مقاييس اللغه، ج ۲، ص۹۱، «حكم».
  11. العين، ج ۳، ص۶۷؛ مفردات، ص۱۲۶، «حكم».
  12. لغت نامه، ج ۶، ص۹۱۶۵، «حكميّت».
  13. معجم لغة الفقهاء، ص۱۲۳؛ ترمينولوژى حقوق، ص۲۸۳، «داور».
  14. مبسوط در ترمينولوژى حقوق، ج ۳، ص۱۸۸۰، «داورى».
  15. القاموس الفقهى، ص۹۶؛ القاموس القانونى، ص۷۳۳، «حَكَم».
  16. عقد التحكيم، ص۲۶ - ۳۰.
  17. مسالك الافهام، ج ۱۳، ص۳۳۲ - ۳۳۳؛ كفاية الاحكام، ج ۲، ص۶۶۴ - ۶۶۵؛ روضة الطالبين، ج ۸، ص۱۰۵.
  18. جواهرالكلام، ج ۴۰، ص۲۳؛ بدائع الصنائع، ج ۷، ص۳؛ عقد التحكيم، ص۷۸ - ۹۱.
  19. المغنى، ج ۱۱، ص۴۸۴؛ جواهرالكلام، ج ۴۰، ص۲۷؛ المجموع، ج ۲۰، ص۱۲۷.
  20. مفتاح الكرامه، ج ۲۰، ص۴؛ جواهرالكلام، ج ۴۰، ص۲۵؛ جواهرالعقود، ج ۲، ص۲۹۲ - ۲۹۳.
  21. الروضة البهيه، ج ۳، ص۶۸ - ۷۰؛ رياض المسائل، ج ۱۳، ص۴۵ - ۴۶؛ القضاء والشهادات، ص۴۷.
  22. عقدالتحكيم، ص۳۶ - ۳۷.
  23. تاريخ تمدن، ج ۱، ص۳۶، ۱۵۳ - ۱۵۴، ۴۱۸؛ ج ۲، ص۲۸۷ - ۲۸۸؛ ج ۳، ص۴۷۱.
  24. السيرة النبويه، ج ۱، ص۱۲۷؛ تاريخ طبرى، ج ۲، ص۴۱.
  25. معجم البلدان، ج ۲، ص۴۸۹؛ تاريخ طبرى، ج ۴، ص۵۱ـ ۵۲؛ تاريخ يعقوبى، ج ۲، ص۱۹۰.
  26. تاريخ يعقوبى، ج ۲، ص۱۸۸ - ۱۹۱.
  27. نهج البلاغه، خطبه ۴۰.
  28. وَإِنْ خِفْتُمْ شِقَاقَ بَيْنِهِمَا فَٱبْعَثُوا۟ حَكَمًۭا مِّنْ أَهْلِهِۦ وَحَكَمًۭا مِّنْ أَهْلِهَآ إِن يُرِيدَآ إِصْلَـٰحًۭا يُوَفِّقِ ٱللَّهُ بَيْنَهُمَآ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلِيمًا خَبِيرًۭا «و اگر از ناسازگاری آنان نگرانید، چنانچه در پی اصلاح باشند داوری از خویشان مرد و داوری از خویشان زن برانگیزید تا خداوند میان آن دو آشتی برقرار کند که خداوند دانایی آگاه است» سوره نساء، آیه ۳۵.
  29. روح المعانى، ج ۳، ص۲۷.
  30. تفسير قرطبى، ج ۵، ص۱۷۹.
  31. وَإِنْ خِفْتُمْ شِقَاقَ بَيْنِهِمَا فَٱبْعَثُوا۟ حَكَمًۭا مِّنْ أَهْلِهِۦ وَحَكَمًۭا مِّنْ أَهْلِهَآ إِن يُرِيدَآ إِصْلَـٰحًۭا يُوَفِّقِ ٱللَّهُ بَيْنَهُمَآ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلِيمًا خَبِيرًۭا «و اگر از ناسازگاری آنان نگرانید، چنانچه در پی اصلاح باشند داوری از خویشان مرد و داوری از خویشان زن برانگیزید تا خداوند میان آن دو آشتی برقرار کند که خداوند دانایی آگاه است» سوره نساء، آیه ۳۵.
  32. أَلَمْ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ ءَامَنُوا۟ بِمَآ أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَآ أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَن يَتَحَاكَمُوٓا۟ إِلَى ٱلطَّـٰغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوٓا۟ أَن يَكْفُرُوا۟ بِهِۦ وَيُرِيدُ ٱلشَّيْطَـٰنُ أَن يُضِلَّهُمْ ضَلَـٰلًۢا بَعِيدًۭا «آیا به آن کسان ننگریسته‌ای که گمان می‌برند به آنچه به سوی تو و آنچه پیش از تو فرو فرستاده شده است ایمان دارند (اما) بر آنند که داوری (های خود را) نزد طاغوت برند با آنکه به آنان فرمان داده شده است که به آن کفر ورزند و شیطان سر آن دارد که آنان را به گمراهی ژرفی درافکند» سوره نساء، آیه ۶۰.
  33. وَإِذْ قَتَلْتُمْ نَفْسًۭا فَٱدَّٰرَْٰٔتُمْ فِيهَا وَٱللَّهُ مُخْرِجٌۭ مَّا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ * فَقُلْنَا ٱضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا كَذَٰلِكَ يُحْىِ ٱللَّهُ ٱلْمَوْتَىٰ وَيُرِيكُمْ ءَايَـٰتِهِۦ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ «و (یاد کنید) آنگاه را که انسانی را کشتید و در آن (با هم) به ستیزه برخاستید و خداوند چیزی را که پنهان می‌کردید آشکار کرد * باری، گفتیم با پاره‌ای از آن (گاو) بر این (کشته) بزنید، این چنین خداوند مردگان را زنده می‌کند و نشانه‌های خود را به شما نشان می‌دهد، باشد که خرد ورزید» سوره بقره، آیه ۷۲-۷۳.
  34. وَأَنزَلَ ٱلَّذِينَ ظَـٰهَرُوهُم مِّنْ أَهْلِ ٱلْكِتَـٰبِ مِن صَيَاصِيهِمْ وَقَذَفَ فِى قُلُوبِهِمُ ٱلرُّعْبَ فَرِيقًۭا تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ فَرِيقًۭا «و کسانی از اهل کتاب را که پشتیبان ایشان بودند از دژهای آنان فرود آورد و در دل‌هاشان هراس افکند، (چنانکه) دسته‌ای را می‌کشتید و دسته‌ای (دیگر) را اسیر می‌گرفتید» سوره احزاب، آیه ۲۶.
  35. براى نمونه نك: جامع البيان، ج ۱۷، ص۳۸ - ۴۱؛ تقريب القرآن، ج ۱، ص۵۰۱؛ نمونه، ج ۱۹، ص۲۴۸.
  36. سادات، سید محسن، مقاله «حکمیت»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۱، ص ۲۶۲.
  37. ٱلرِّجَالُ قَوَّٰمُونَ عَلَى ٱلنِّسَآءِ بِمَا فَضَّلَ ٱللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَىٰ بَعْضٍۢ وَبِمَآ أَنفَقُوا۟ مِنْ أَمْوَٰلِهِمْ فَٱلصَّـٰلِحَـٰتُ قَـٰنِتَـٰتٌ حَـٰفِظَـٰتٌۭ لِّلْغَيْبِ بِمَا حَفِظَ ٱللَّهُ وَٱلَّـٰتِى تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَٱهْجُرُوهُنَّ فِى ٱلْمَضَاجِعِ وَٱضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلَا تَبْغُوا۟ عَلَيْهِنَّ سَبِيلًا إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلِيًّۭا كَبِيرًۭا «مردان سرپرست زنانند بدان روی که خداوند برخی از آنان را بر برخی دیگر برتری داده است و برای آنکه مردان از دارایی‌های خویش می‌بخشند؛ پس زنان نکوکردار، فرمانبردارند؛ در برابر آنچه خداوند (از حقوق آنان) پاس داشته است در نبود شوهر پاس (وی) می‌دارند و آن زنان را که از نافرمانیشان بیم دارید (نخست) پندشان دهید و (اگر تأثیر نکرد) در خوابگاه‌ها از آنان دوری گزینید و (باز اگر تأثیر نکرد) بزنیدشان آنگاه اگر فرمانبردار شما شدند دیگر به زیان آنان راهی مجویید که خداوند فرازمندی بزرگ است» سوره نسا، آیه ۳۴.
  38. «و اگر از ناسازگاری آنان نگرانید، چنانچه در پی اصلاح باشند داوری از خویشان مرد و داوری از خویشان زن برانگیزید تا خداوند میان آن دو آشتی برقرار کند که خداوند دانایی آگاه است» سوره نساء، آیه ۳۵.
  39. التحرير والتنوير، ج ۴، ص۱۲۰؛ تفسير قرطبى، ج ۵، ص۱۷۵؛ روح المعانى، ج ۳، ص۲۶ - ۲۷.
  40. التبيان، ج ۳، ص۱۹۲؛ روح البيان، ج ۲، ص۲۰۴؛ زادالمسير، ج ۱، ص۴۰۳.
  41. التحرير و التنوير، ج ۴، ص۱۲۰؛ المنار، ج ۵، ص۷۹.
  42. تفسير بيضاوى، ج ۲، ص۷۳؛ الكاشف، ج ۲، ص۳۱۸.
  43. جامع‌البيان، ج ۵، ص۴۵؛ تفسير بيضاوى، ج ۲، ص۷۳؛ كنزالعرفان، ج ۲، ص۲۱۳.
  44. روح‌المعانى، ج ۳، ص۲۷؛ التحرير والتنوير، ج ۴، ص۱۲۱؛ تفسير بيضاوى، ج ۲، ص۷۳.
  45. نمونه، ج ۳، ص۳۷۶؛ جامع آيات الاحكام، ج ۹، ص۱۸۶ - ۱۸۷.
  46. الكشّاف، ج ۱، ص۵۰۸؛ الجديد، ج ۲، ص۲۸۷.
  47. مجمع‌البيان، ج ۳، ص۷۰؛ زبده‌البيان، ص۴۵۹.
  48. الكاشف، ج ۲، ص۳۱۸؛ الوسيط، ج ۳، ص۱۴۲؛ جواهر الكلام، ج ۳۱، ص۲۱۴ - ۲۱۵.
  49. جواهر الكلام، ج ۳۱، ص۲۱۴.
  50. جواهرالكلام، ج ۳۱، ص۲۱۴ - ۲۱۵؛ المغنى، ج ۸، ص۱۶۹؛ كنزالعرفان، ج ۲، ص۲۱۵.
  51. المبسوط، ج ۴، ص۳۴۰؛ جامع آيات الاحكام، ج ۹، ص۱۸۴؛ جواهر الكلام، ج ۳۱، ص۲۱۵.
  52. كنزالعرفان، ج ۲، ص۲۱۵؛ المبسوط، ج ۴، ص۳۴۱؛ جواهر الكلام، ج ۳۱، ص۲۱۹، ۲۱۴.
  53. كنز العرفان، ج ۲، ص۲۱۴؛ جواهرالكلام، ج ۳۱، ص۲۱۳ - ۲۱۴.
  54. كنزالعرفان، ج ۲، ص۲۱۴؛ جواهر الكلام، ج ۳۱، ص۲۱۴؛ المدونة الكبرى، ج ۲، ص۳۶۷.
  55. المبسوط، ج ۴، ص۳۴۰؛ جواهر الكلام، ج ۳۱، ص۲۱۸؛ حقوق مدنى زوجين، ص۱۴۰.
  56. سادات، سید محسن، مقاله «حکمیت»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۱، ص ۲۶۴.
  57. «و (یاد کنید) آنگاه را که انسانی را کشتید و در آن (با هم) به ستیزه برخاستید و خداوند چیزی را که پنهان می‌کردید آشکار کرد» سوره بقره، آیه ۷۲.
  58. «باری، گفتیم با پاره‌ای از آن (گاو) بر این (کشته) بزنید، این چنین خداوند مردگان را زنده می‌کند و نشانه‌های خود را به شما نشان می‌دهد، باشد که خرد ورزید» سوره بقره، آیه ۷۳.
  59. جامع البيان، ج ۱، ص۲۸۴؛ مجمع البيان، ج ۱، ص۲۷۳؛ نمونه، ج ۱، ص۳۰۲.
  60. سادات، سید محسن، مقاله «حکمیت»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۱، ص ۲۶۵.
  61. التفسير الكبير، ج ۲۶، ص۳۸۳؛ تفسير قرطبى، ج ۱۶، ص۱۷۰؛ زاد المسير، ج ۳، ص۵۶۶ - ۵۶۷.
  62. وَهَلْ أَتَىٰكَ نَبَؤُا۟ ٱلْخَصْمِ إِذْ تَسَوَّرُوا۟ ٱلْمِحْرَابَ «و آیا خبر آن دادخواهان به تو رسیده است که از دیوار نمازگاه فرا رفتند؟» سوره ص، آیه ۲۱.
  63. «آنگاه که بر داوود وارد شدند و او از ایشان ترسید؛ گفتند: نترس! ما دو داد خواهیم که یکی بر دیگری ستم کرده است، میان ما به درستی داوری کن و ستم مکن و ما را به راه میانه راهنما باش!» سوره ص، آیه ۲۲.
  64. إِنَّ هَـٰذَآ أَخِى لَهُۥ تِسْعٌۭ وَتِسْعُونَ نَعْجَةًۭ وَلِىَ نَعْجَةٌۭ وَٰحِدَةٌۭ فَقَالَ أَكْفِلْنِيهَا وَعَزَّنِى فِى ٱلْخِطَابِ «این برادر من است که نود و نه میش دارد و من یک میش دارم، و می‌گوید آن را (هم) به من واگذار و در گفتار بر من چیرگی دارد» سوره ص، آیه ۲۳.
  65. قَالَ لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤَالِ نَعْجَتِكَ إِلَىٰ نِعَاجِهِۦ وَإِنَّ كَثِيرًۭا مِّنَ ٱلْخُلَطَآءِ لَيَبْغِى بَعْضُهُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ إِلَّا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَعَمِلُوا۟ ٱلصَّـٰلِحَـٰتِ وَقَلِيلٌۭ مَّا هُمْ وَظَنَّ دَاوُۥدُ أَنَّمَا فَتَنَّـٰهُ فَٱسْتَغْفَرَ رَبَّهُۥ وَخَرَّ رَاكِعًۭا وَأَنَابَ «(داود) گفت: بی‌گمان او با خواستن میش تو برای افزودن به میش‌های خویش، به تو ستم کرده است و بسیاری از همکاران بر یکدیگر ستم روا می‌دارند جز آنان که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته کرده‌اند و آنان اندکند؛ و داوود دانست که ما او را آزموده‌ایم و از پروردگار» سوره ص، آیه ۲۴.
  66. مجمع البيان، ج ۸، ص۷۳۵ - ۷۳۶؛ كنزالدقائق، ج ۱۱، ص۲۱۸؛ نمونه، ج ۱۹، ص۲۴۷ - ۲۴۸.
  67. سادات، سید محسن، مقاله «حکمیت»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۱، ص ۲۶۶.
  68. «و داوود و سلیمان را (یاد کن) هنگامی که درباره کشتزاری داوری می‌کردند که گوسفندان آن گروه، شبانه در آن چرا کرده بودند و ما گواه داوری آنان بودیم» سوره انبیاء، آیه ۷۸.
  69. التبيان، ج ۷، ص۲۶۷؛ فتح القدير، ج ۳، ص۴۹۳.
  70. فَفَهَّمْنَـٰهَا سُلَيْمَـٰنَ وَكُلًّا ءَاتَيْنَا حُكْمًۭا وَعِلْمًۭا وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُۥدَ ٱلْجِبَالَ يُسَبِّحْنَ وَٱلطَّيْرَ وَكُنَّا فَـٰعِلِينَ «و آن (داوری) را به سلیمان فهماندیم و به هر یک داوری و دانشی دادیم و کوه‌ها و پرنده‌ها را رام کردیم که همراه با داوود نیایش می‌کردند و کننده (ی این کار) بودیم» سوره انبیاء، آیه ۷۹.
  71. سادات، سید محسن، مقاله «حکمیت»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۱، ص ۲۶۶.
  72. «پس نه، به پروردگارت سوگند که ایمان نمی‌آورند تا در آنچه میانشان ستیز رخ داده است تو را داور کنند سپس از آن داوری که کرده‌ای در خود دلتنگی نیابند و یکسره (بدان) تن در دهند» سوره نساء، آیه ۶۵.
  73. نمونه، ج ۳، ص۴۵۳؛ كشف الاسرار، ج ۲، ص۵۶۷ـ ۵۶۸؛ التبيان، ج ۳، ص۲۴۵.
  74. جامع البيان، ج ۵، ص۱۰۰؛ مجمع‌البيان، ج ۳، ص۱۰۷؛ تفسير قرطبى، ج ۵، ص۲۶۶.
  75. الميزان، ج ۴، ص۴۰۵.
  76. «ای پیامبر! آنان که در کفر شتاب می‌ورزند تو را اندوهگین نکنند، همان کسانی که به زبان می‌گفتند ایمان آورده‌ایم در حالی که دل‌هاشان ایمان نیاورده است و یهودیانی که به دروغ گوش می‌سپارند جاسوسان گروهی دیگرند که نزد تو نیامده‌اند؛ عبارات (کتاب آسمانی) را از جایگاه آنها پس و پیش می‌کنند؛ (به همدیگر) می‌گویند اگر به شما این (حکمی که ما می‌خواهیم از سوی پیامبر) داده شد بپذیرید و اگر داده نشد، (از او) دوری گزینید- و از تو در برابر خداوند، برای کسی که عذاب وی را بخواهد، هیچ‌گاه کاری ساخته نیست- آنان کسانی هستند که خداوند نخواسته است دل‌هایشان را پاکیزه گرداند؛ در این جهان، خواری و در جهان واپسین عذابی سترگ دارند» سوره مائده، آیه ۴۱.
  77. الميزان، ج ۵، ص۳۴۰.
  78. مجمع البيان، ج ۳، ص۲۹۹ - ۳۰۰؛ تفسير بغوى، ج ۲، ص۵۰ - ۵۱؛ تفسير ثعلبى، ج ۴، ص۶۳ - ۶۴.
  79. نمونه، ج ۴، ص۳۸۶.
  80. التبيان، ج ۳، ص۵۳۰.
  81. «گوش سپارندگان به دروغ و بسیار حرام خوارند پس اگر به نزد تو آمدند میان آنان داوری کن و یا از آنان رو بگردان؛ و اگر از ایشان رو بگردانی هرگز هیچ زیانی به تو نمی‌توانند رساند و اگر میان آنان داوری کردی به داد داوری کن که خداوند دادگران را دوست می‌دارد» سوره مائده، آیه ۴۲.
  82. «و در میان آنان بنابر آنچه خداوند فرو فرستاده است داوری کن و از خواسته‌های آنان پیروی مکن و از آنان بپرهیز مبادا تو را در برخی از آنچه خداوند به سوی تو فرو فرستاده است به فتنه اندازند و اگر رو برتابند بدان که خداوند جز این نمی‌خواهد که آنان را به برخی از گناهانشان گرفتار سازد و بی‌گمان بسیاری از مردم نافرمانند» سوره مائده، آیه ۴۹.
  83. جواهرالكلام، ج ۲۱، ص۳۱۸؛ احكام القرآن، ج ۲، ص۵۴۲ - ۵۴۴؛ الكاشف، ج ۳، ص۵۹.
  84. «چگونه تو را به داوری می‌گیرند در حالی که تورات نزد آنهاست که در آن حکم خداوند (آمده) است! سپس، بعد از آن، روی می‌گردانند و آنان مؤمن نیستند» سوره مائده، آیه ۴۳.
  85. الميزان، ج ۵، ص۳۴۱.
  86. سادات، سید محسن، مقاله «حکمیت»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۱، ص ۲۶۷.
  87. «و کسانی از اهل کتاب را که پشتیبان ایشان بودند از دژهای آنان فرود آورد و در دل‌هاشان هراس افکند، (چنانکه) دسته‌ای را می‌کشتید و دسته‌ای (دیگر) را اسیر می‌گرفتید» سوره احزاب، آیه ۲۶.
  88. الكشاف، ج ۳، ص۵۳۳؛ زبدة التفاسير، ج ۵، ص۳۶۳ - ۳۶۴.
  89. اعلام الورى، ج ۱، ص۱۹۵ - ۱۹۶؛ فرازهايى از تاريخ پيامبر اسلام، ص۳۵۴.
  90. سادات، سید محسن، مقاله «حکمیت»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۱، ص ۲۶۸.
  91. «آیا به آن کسان ننگریسته‌ای که گمان می‌برند به آنچه به سوی تو و آنچه پیش از تو فرو فرستاده شده است ایمان دارند (اما) بر آنند که داوری (های خود را) نزد طاغوت برند با آنکه به آنان فرمان داده شده است که به آن کفر ورزند و شیطان سر آن دارد که آنان را به گمراهی ژرفی درافکند» سوره نساء، آیه ۶۰.
  92. بحارالانوار، ج ۹، ص۷۵.
  93. مجمع البيان، ج ۳، ص۱۰۲.
  94. سادات، سید محسن، مقاله «حکمیت»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۱، ص ۲۶۸.