خیر و شر در معارف و سیره علوی
علل و عوامل خیر و شر
در میان روایاتی که از امیرمؤمنان علی(ع) به دست ما رسیده است، از عواملی پرشمار برای پدید آمدن خیر و شر یاد شده است. با اندکی دقت درمییابیم که این عوامل همه به یک جا میرسند. در نگاه سطحی، چنین به نظر میرسد که هر دسته از شرور و خیرات را عواملی جداگانه است؛ مثلاً شرور طبیعی به عوامل طبیعی بازمیگردند و شرور اجتماعی به عوامل اجتماعی و شرور اخلاقی به عوامل اخلاقی. اگر با نگاهی ژرف بنگریم و از گذر معارف دینی موضوع را باز بینیم، وضع به گونهای دیگر است. در دیدگاه بسیاری ادیان، بهویژه ادیان ابراهیمی، خیرات و شرور همه به منبعی یگانه، یعنی خدا، بازمیگردند. درباره خیر، موضوع بسی آشکار است. درباره شر نیز این دیدگاه درست مینماید که حتی شرور نیز از جانب خدایند: و چون آسیبی به ایشان رسد، میگویند: «این از سوی تو است». بگو: «همه از خدا است». این قوم را چه شده است که نمیخواهند سخنی را [درست] دریابند[۱]؟ کتاب الهی، این دیدگاه را - که سختیها و مصیبتها را به دیگران نسبت دهیم - خطا میشمارد و میگوید که همه از خداوند است؛ اما بیدرنگ میافزاید: مشکلات را خود پدید آوردهاید؛ یعنی درست است که همه از خدا است، اما زمینه را خود بنیان نهادهاید: ﴿مَا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَمَا أَصَابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ﴾[۲]. در این دیدگاه همه چیز تحت سلطه خداوند است و هم او است که در شرایطی که آدمیان فراهم میکنند، خیرات یا شرور را پدید میآورد. علی(ع) نیز چنین دیدگاهی دارد و در بیان علل و عوامل پیدایش خیروشر، به سهم الهی و انسانی اشاره میکند. پارهای از آن علل، در کلام امام بدین قرار است:
ابتلا، توفیق و خذلان الهی
در اندیشه امام علی(ع) خیر و شر، هر دو به توفیق و خذلان الهی بازمیگردند. علم و قدرت خداوند بر همه چیز احاطه دارد و خداوند پیشاپیش به خیر و شر امور آگاه است: «الْخَيْرُ بِتَوْفِيقِ اللَّهِ وَ الشَّرُّ بِخِذْلَانِ اللَّهِ وَ كُلٌّ سَابِقٌ فِي عِلْمِ اللَّهِ»[۳]؛ «خیر از توفیق خداوند است و بدی از خذلان او، و همه پیشاپیش در علم خداوند هست». باید توجه داشت که این توفیق و خذلان الهی بیدلیل و بیملاک نیست. درست است که خیر و شر به دست خدا است، اما خداوند بر اساس کردار ما و با رعایت مصالح ما خیر و شر را پدید میآورد: خدا، بندگان خود را به کیفر کارهای زشت آنان دچار سازد به کاهش میوه درختان و به ناباریدن باران و بستن گنجینههای خیر به روی ایشان؛ تا تو به خواه توبه کند و گناه کار دل از گناه بکند و پندگیرنده پند پذیرد و بازدارنده، راه نافرمانی را بر برندگان بگیرد و خدا، آمرزش خواستن را وسیلت پیوسته داشتن روزی بر روزیخواران قرار داده است و موجب رحمت بر آفریدگان، و فرموده است: «از پروردگارتان آمرزش بخواهید که او همواره آمرزنده است؛ باران را از آسمان بر شما پیوسته میدارد و شما را به اموال و فرزندان یاری میدهد»[۴].
درست است که خداوند بندگان را مبتلا میکند، اما این ابتلا به هنگام گناهکاری آنان است، که آن نیز برای تأمین مصالح است تا متذکر شوند و به سوی حق بازآیند. همچنین، درست است که خداوند باران از آسمان میفرستد و آدمیان را با اموال و فرزندان یاری میکند، اما اینها نیز بیدلیل نیست و به دنبال توبه و استغفار به دست میآید. بنابراین، تردیدی نیست که خیر و شر، به کلی در دست خدا است؛ اما خداوند حکیم گاهی برای رشد انسانها و بر مبنای کردارشان خیر و شر را پدید میآورد.[۵].
نفس انسان
مهمترین عامل پدیدار شدن شر در زندگی انسان، پیروی از نفس اماره است. هرگونه اعتماد و اطاعت از نفس میتواند موجب پدید آمدن مصیبتها و رنجهایی شود که پارهای از آنها درمانپذیر نیستند. بیگمان نفس به بدی و زشتی فرمان میراند. کسی که آن را امین پندارد، به او خیانت میکند و کسی که آن را نگاهبان خویش گمارد، وی را هلاک میسازد و کسی که از آن راضی باشد، او را به بدترین راهها میکشاند[۶]. نفسهای انسانی باید مهار شوند؛ زیرا انسانها را به پستترین و زشتترین سرنوشتها دچار میکنند: «اقْمِعُوا هَذِهِ النُّفُوسَ فَإِنَّهَا طُلَعَةٌ إِنْ تُطِيعُوهَا تَزِغْ بِكُمْ إِلَى شَرِّ غَايَةٍ»[۷]؛ «این نفسها را سرکوب کنید که میل آنها بسیار است. اگر از آنها پیروی کنید، بدترین فرجام را برای شما به ارمغان میآورند».
توجه به این حقیقت بسیار مهم است که اگر علل دیگری جز نفس مایه شر شوند، میتوان با اندکی دقت، رد پای نفس را در آنها یافت. اگر دنیا به انسان شر میرساند، ریسمانش در دست نفس خود انسان است. اگر کسی بتواند به دیگری بدی رساند، بدیهایش ریشه در نفس آدمی دارند: «فَإِنَّ النَّفْسَ مَأْوَى كُلِّ شَرٍّ وَ هِيَ رَفِيقُ كُلِّ سُوءٍ»[۸]؛ «نفس آدمی به راستی که جایگاه هر بدی و رفیق هر تباهی است». گفتار امیرمؤمنان علی(ع) را در این باره میتوان تفسیر این آیه کریمه دانست: آیا چون به شما مصیبتی رسد و البته به دشمنان دو برابر رسیده است، گویید: «این چه مصیبتی بود؟» بگو: «این مصیبت از سوی خود شما است». بیگمان خداوند به هر چیزی توانا است[۹].[۱۰].
گناه
گناه نه تنها خود شر است، موجب پدید آمدن شر - از جمله شرهای طبیعی - نیز هست. این عامل را نمیتوان از عامل پیشین (نفس) جدا دانست، اما به لحاظ اهمیت و وسعت تأثیرش، پرداختی جداگانه میخواهد. قرآن کریم فساد خشکی و دریا، یعنی زیستگاه انسان را دستاورد بشر میداند و آشکار است که خداوند نظام عالم را به گونهای آفریده است که در پی گناه یا صواب انسان، واکنش نشان دهد: ﴿ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذِيقَهُمْ بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ﴾[۱۱]. این واکنش جهان همان است که آن را نظام اخلاقی جهان میخوانند. اعتقاد به نظام اخلاقی جهان ویژه دین اسلام، و ادیان ابراهیمی و توحیدی نیست، بلکه در همه ادیان بزرگ چنین باوری به چشم میآید. جهان در برابر نیکیها و بدیهای انسان واکنش نشان میدهد. هر چند کمیت و کیفیت این واکنش در ادیان گوناگون، متفاوت مینماید، همه در این یگانهاند که جهان خوبیها را میپروراند و بر آنها میافزاید و در برابر بدیها واکنش نشان میدهد. در قرآن کریم این حقیقت به صراحت آمده است که مصیبتها و رنجهایی که انسان میبیند، تنها بخشی از واکنش گناه و ظلم او است و خداوند از بسیاری گناهان درمیگذرد: ﴿وَمَا أَصَابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَيَعْفُو عَنْ كَثِيرٍ﴾[۱۲]. امیرمؤمنان علی(ع) در تفسیر این آیه شریفه میفرماید: هیچ پیشانیای به عرق نمینشیند و هیچ سنگی بر پایی نمیآید و هیچ قدمی نمیلغزد و هیچ خراشی با چوبی پدید نمیآید مگر به سبب گناهی، و آنچه خدا از آن میگذرد، بیشتر است[۱۳].
مشکلاتی که در پی گناه برای انسان پیش میآید، یا برای این است که آدمیان بیدار شوند و به راه راست بازگردند و یا برای این است که کفاره گناه آنان شود و پاکشان سازد. دسته اول مربوط به کسانی است که غفلت آنان را در گرفته است و نیازمند چیزی هستند که بیدارشان کند. دسته دوم مربوط به کسانی است که بیدارند و در راه راست قرار دارند. در روایتی، گفتاری نغز از امام علی(ع) در این باره مذکور آمده است: ای سلمان، هیچ یک از شیعیان ما به دردی دچار نمیشود مگر به سبب گناهی که کرده است و آن درد پاکش میکند، سلمان گفت: «آیا جز پاکسازی هیچ پاداش دیگری به سبب دردها نداریم؟» فرمود: «ای سلمان، به سبب صبر بر درد و دعا و تضرع به درگاه خداوند پاداش میگیرید. به وسیله این دو [= صبر و دعا] حسنه به دست میآورید و درجات شما بالا میرود، اما درد به تنهایی، موجب پاکسازی و کفاره گناه است»[۱۴]. روایاتی دیگر، مانند این روایت نیز میتوان یافت؛ مانند آنجا که امیرمؤمنان(ع) میفرماید: «سپاس خدای را که شیعیان ما را با رنجهایشان در دنیا پاک میسازد تا عبادت و طاعتشان در امان ماند و به پاداش رسند»[۱۵]. بنابر آیات قرآن، خداوند قومی را عذاب میکند که گناه و ظلم آنان از حد به بیرون شده است: و پروردگار تو [هرگز] ویرانگر شهرها نبوده است تا [پیشتر] در میانشان پیامبری برانگیزد که آیات ما را برایشان بخواند و ما شهرها را - تا مردمشان ستمگر نباشند – ویرانکننده نبودهایم[۱۶].[۱۷].
عقل و جهل
عقل بزرگترین سرمایه آدمی است و سرچشمه هر خیری است. در برابر، جهل بزرگترین دشمن آدمی است که گاه در او آشیانه میکند و منبع هر بدی است. علی(ع) میفرماید: «الْجَهْلُ مَعْدِنُ الشَّرِّ»[۱۸]؛ «جهل جایگاه هر بدی است». همچنین: «الْجَهْلُ أَصْلُ كُلِّ شَرٍّ»[۱۹]؛ «جهل ریشه هر بدی است». جهل و حماقت و سفاهت هر جا که باشند، زیان آورند و عقل و درایت و دانایی هر جا که باشند، سود آورند. امیرمؤمنان(ع) در وصیتی به فرزندش میگوید: پسرکم، چهار چیز از من به یاد دار و چهار چیز دیگر به خاطر سپار که چندان که بدان کار کنی از کرده خود زیان نبری: گرانمایهترین بینیازی خرد است و بزرگترین درویشی بیخردی است و ترسناکترین تنهایی خودپسندی است و گرامیترین حسب، خوی نیکو است. پسرکم، از دوستی نادان بپرهیز؛ چه او خواهد تو را سود رساند، لکن زیانت دهد[۲۰]. آن امام همام فرزندش را از دوستی با بخیل و تبهکار و دروغگو نهی میکند و برای هر یک زیانهایی برمیشمرد. جهالت و پیروی نکردن از عقل چونان بد است خطرناک، که به شقاوت انسان میانجامد: «فَإِنَّ الشَّقِيَّ مَنْ حُرِمَ نَفْعَ مَا أُوتِيَ مِنَ الْعَقْلِ وَ التَّجْرِبَةِ»[۲۱]؛ «بدبخت کسی است که از سود خرد و تجربهای که او را دادهاند، محروم ماند». جدال جاهلانه موجب کور ماندن انسان و ندیدن نور حق و رخت بربستن علم است: «فَمَنْ تَعَمَّقَ لَمْ يُنِبْ إِلَى الْحَقِّ وَ مَنْ كَثُرَ نِزَاعُهُ بِالْجَهْلِ دَامَ عَمَاهُ عَنِ الْحَقِّ»[۲۲]؛ «آنکه پی وهم را گرفت، به حق بازنگشت و آنکه از نادانی فراوان، خصومت ورزید، از دیدن حق کور گشت».[۲۳].
تواضع و تکبر
تواضع و در برابرش، تکبر، عامل بسیاری از خیرات و شرورند. به تعبیر امیرمؤمنان(ع)، پیامبران الهی بر اثر تواضع به آن مقامات عالی رسیدند و شیطان بر اثر تکبر به خواری و گناه کاری لغزید. سرچشمه تکبر وسوسههای شیطان است و هم او است که با تکبرش خود را سوزاند و خلق را نیز به تباهی کشاند. امیرمؤمنان(ع) در خطبه قاصعه شیطان را بر بزرگیفروشی و تعصب نکوهش میکند و مردم را از رفتن به راه ابلیس برحذر میدارد. استکبار ابلیس، در حقیقت، ویژگی اصلی و عامل بنیادین انحراف او و راندهشدنش از درگاه رحمت ایزدی است. کبریایی، لباس ویژه خداوند است و تواضع، لباس شایسته بندگان. بزرگی کردن، بندگان را نشاید و حق خداوند را ربودن، آفریدگان را نباید. سپاس خدای را که لباس عزت و بزرگی درپوشید و آن را برای خود گزید و بر دیگران ممنوع کرد و ویژه خود ساخت و بر دیگران حرام فرمود. آن لباس را برگزید؛ چون بزرگی او را میسزد و آن کس را از بندگان لعنت کرد که آرزوی بزرگی او را در سر پرورد.... نمیبینید چگونه خدایش او را به کیفر بزرگخواهی کوچک ساخت، و به سبب بلندپروازی به فرودش انداخت؟! در دنیا او را براند و برای وی در آخرت آتش افروخته آماده ساخت[۲۴].[۲۵].
رفتار با دیگران
از مهمترین عوامل پدید آمدن خیر و شر برای انسان، کردار و رفتار او با دیگران است. هرکه بر سر راه دیگران چاه کند، خود در آن افتد و هر کس خیرخواه دیگران باشد، خود از آن بهرهمند میشود. امیرمؤمنان علی(ع) در این باره میفرماید: «مَنْ أَسَّسَ أَسَاسَ الشَّرِّ أَسَّسَهُ عَلَى نَفْسِهِ»[۲۶]؛ «هر کس شر را بنیان نهد، دامانش را خواهد گرفت». و نیز میفرماید: «مَنْ فَعَلَ الشَّرَّ فَعَلَى نَفْسِهِ اعْتَدَى»[۲۷]؛ «هر رکس به راه شر رود، به خویش ستم کند». سر این که بدی به دیگران، گریبان خود آدمی را میگیرد این است که شخص بدکار هم نفس خود را به پستی میکشاند و هم فرجام خویش را به تباهی درمیآورد. آدمی با نیکی به دیگران از چندین شر رهایی مییابد: اول از شر پریشانی خاطر، اضطراب، خودخوری، عذاب وجدان و مانند آن رها میشود؛ دوم از شر عذاب آخرت میگریزد؛ سوم از شر مقابله یا رویارو شدن با بدتر از آنچه با دیگران کرده است، در امان میماند و چهارم از شر بدنامی. بنابراین خیر روانی و آرامش درونی و نشاط باطنی و آسایش وجدان و خوشفرجامی و ثواب آخرت و وادار کردن دیگران به نیکی و خوشنامی، از آثار نیکی به دیگران است.
آنچه گذشت تنها بر روابط انسانها با یکدیگر حاکم نیست، بلکه در مسائل اجتماعی و اداره کشور نیز همین اصلها حاکمند: و بدان که هیچ چیز گمان والی را به رعیت نیک نیارد همچون نیکیای که در حق آنان کند و بارشان را سبک دارد، و ناخوش نشمردن از ایشان آنچه را که حقی در آن ندارد بر آنان. پس رفتار تو چنان باید، که خوشگمانی رعیت برایت فراهم آید، که این رنج دراز را از تو میزداید و به خوشگمانی تو به آن کس سزاوارتر است که از تو بدو نیکی رسیده و بدگمانیات بدان بیشتر باید که از تو بدی دیده[۲۸]. از مهمترین راههای رسیدن به خیر و حل مشکلات این است که رابطه انسان با خدا اصلاح شود. در این صورت خداوند رابطه آدمی را با دیگران اصلاح میکند و مشکلات دنیا را برایش آسان مینماید. آنکه نهان خود را اصلاح کند، خدا آشکار او را نیکو فرماید و آنکه به کار دینش پردازد، خدا کار دنیایش را درست سازد و آنکه میان خود و خدا را به صلاح آرد، خدا میان او و مردمان را نیکو دارد[۲۹].[۳۰].
آثار خیر و شر
پرسش از چرایی پدید آمدن خیر و شر را میتوان دو گونه مطرح کرد؛ یکی از راه پژوهش در علت فاعلی پدیدآمدن خیر و شر؛ یعنی چه اسباب و عللی خیر و شر میآورند. این پرسش، همان است که در قسمت پیشین مطرح شد و پاسخش را از دیدگاه امام علی(ع) بازنمودیم. اما پرسش از چرایی هستی یک چیز، گاهی پرسش از علت غایی آن است. هنگامی که میپرسیم چرا شر در جهان هست، منظور این است که چه اهداف و اغراضی وجود شر را توجیه میکنند و وجود شر چه فواید و آثاری دربردارد. تذکر این نکته خالی از فایده نیست که اهداف هر چیز یا هر کاری، با آثار و فواید آن متفاوت است. هدف، همان علت غایی است و انگیزهساز فاعل در انجام کار یا ایجاد چیز، در حالی که آثار و فواید کار یا چیز، اعم از هدف است و میتواند انگیزهساز فاعل در انجام و ایجاد نباشد و شاید اصلاً فاعل از ابتدا هیچ توجهی به آنها نکند و گاهی تا آخر به آنها نظر نیندازند؛ اما تفکیک میان هدف و آثار و فواید، کاری است بسیار دشوار و در پارهای موارد ناممکن؛ مثلاً در جایی که افعال الهی مورد بحث است، با توجه به علم مطلق خداوند، چگونه میتوانیم میان هدف خداوند از کار و آثار و فواید آن جدایی اندازیم؛ لذا در این قسمت بدون تلاش برای جداسازی این دو حوزه از یکدیگر، به بررسی مجموعه اهداف و آثاری میپردازیم که از دیدگاه امیرمؤمنان(ع) بر وجود شرور مترتب میشوند. آشکار است که آثار و فواید خیرات نیازمند به توضیح نیستند.
آشتی با خود و خدا
وقایع دردآلود و اندوهبار زندگی، انسان را بیدار میکند و به اندیشه وامیدارد و به خود میآورد. انسان در این به خود آمدن، فطرت الهی خویش را بازمیشناسد و میتواند حضور خداوند را در قلب خویش ببیند[۳۱]. این ادراک حضوری و فطری، که به هنگام انقطاع از غیرخدا حاصل میآید، ادراکی ذهنی، حسی یا عقلی، به معنای متعارفش نیست. همچنین، این ادراک، ویژه مؤمنان نیست، بلکه شامل کافران و ملحدان نیز میشود. دیگر آنکه این ادراک، استدلالی و از طریق آثار و شواهد نیست.
شناخت خداوند در این حال، به هنگام وقوع در خطرات و مشکلات بزرگ، که انسان را از اسباب و وسایل عادی ناامید میکند، از نوع علوم عادی نیست که در این حال علوم عادی نیز از کار افتادهاند و انسان از آنها نیز ناامید گشته است. به عبارت دیگر، پس از محوشدن همه موهومات و پاک شدن همه معلومات عادی از صحنه ذهن انسان، چنین معرفتی حاصل میآید و شاید پاسخ امیرمؤمنان(ع) به کمیل، که از حقیقت پرسیده است، ناظر به همین باشد: کمیل از امیر مؤمنان(ع) پرسید: «حقیقت چیست؟»... حضرت فرمود: «حقیقت کشف انوار جلالت خداوندی است بیهیچ اشارهای». گفت: «بیشتر بگو». فرمود: «ناپدید شدن موهومات و پاک شدن معلومات»[۳۲]. قرآن کریم در آیاتی این موضوع را بازنموده است که انسان به هنگام گرفتاری و در افتادن به سختیهای چارهناپذیر، به خداوند روی میآورد و به سوی او بازمیگردد و دست تضرع به درگاه او بلند میکند؛ اما پس از رفع گرفتاری به فراموشی دچار میشود و غرور او را فرا میگیرد: و چون انسان را آسیبی رسد، ما را - به پهلو خوابیده یا نشسته یا ایستاده – میخواند و چون گرفتاریاش را برطرف کنیم، چنان میرود که گویی ما را برای گرفتاریای که به او رسیده، نخوانده است[۳۳].
دست کم در ده آیه قرآن همین مضمون را میتوان یافت که در طلیعه سخن نشانی آنها در پانوشت داده شد. امیرمؤمنان(ع) نیز، که قرآن ناطق است، همین حقیقت را با تعبیرهای گوناگون بیان کرده است. در خطبه ۱۴۳ نهج البلاغه، هدف خداوند را از ابتلای انسان به مشکلات اقتصادی و معیشتی به هنگام گناه این دانسته است که از گناه دل برکنند و به خدا آورند. از امام سجاد(ع) روایتی نقل است که در آن تفسیر امیرمؤمنان علی(ع) از ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ﴾ آمده است. علی(ع) در توضیح معنای «الله» میگوید: او کسی است که هر آفریدهای به هنگام ناامیدی از غیر خدا و از کار افتادن اسباب، در برآوردن نیازها و رفع مشکلات، به او پناهنده میشود؛ زیرا هر رئیس و بزرگی در دنیا، هرچند غنی و طاغی باشد و نیاز دیگران به او فراوان باشد، گاهی مردمان نیازهایی دارند که آن بزرگ نمیتواند آنها را برآورد. همچنین خود او نیز نیازهایی پیدا میکند که قادر بر رفع آنها نیست. پس به هنگام ضرورت و نیازش به خدا روی میآورد و از دیگران میبرد، اما همین که حاجتش برآورده شد، به شرک بازمیگردد. آیا نشنیدهای که خداوند - عزوجل - میگوید: «بگو به نظر شما اگر عذاب خدا شما را در رسد یا رستاخیز شما را دریابد، اگر راستگویید، کسی جز خدا را میخوانید؟ [نه] بلکه تنها او را میخوانید و اگر بخواهد رنج و بلا را از شما دور میگرداند، و آنچه را شریک [او] میگردانید فراموش میکنید»[۳۴].
از نخستین آثار دردها و رنجهایی که از ناحیه شرور به آدمی میرسد، این است که او درمییابد که فرمانروای جهان هستی نیست و دیگران نیز مانند اویند؛ زیرا آنان نیز همچون او دچار درد و رنج میشوند. در اینجا احساس تنهایی به انسان دست میدهد و در این احساس تنهایی میتواند به خویش بازآید و در خویش نیک بنگرد. بدینسان، فطرت آدمی بیدار میگردد و خدا را بازمیبیند. خدا با عظمتش بر انسان متجلی میگردد وانوار جلالیت خداوندی در دل تابش میگیرد و زبان عجز و نیاز انسان را بازمیگشاید و دست تضرعش را بلند میکند و حالش را خوش میگرداند. در هنگامه وفور نعمت و غرقه شدن در شادی، انسان را احساس بینیازی فرامیگیرد و از درگاه حضرت حق دور میکند: ﴿كَلَّا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَيَطْغَى * أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى﴾[۳۵]. آدمی از گذر درد و رنج میفهمد که نیازمند و وابسته است؛ وابسته به موجودی برتر که میتواند درد و غم او را از میان بردارد امیرمؤمنان(ع) در دعای یستشیر، که به تعلیم پیامبر هر صبح و شام آن را میخوانده است، خداوند را چنین معرفی میکند: تو، ای پرودگار من، جایگاه هر درد دلی، در هر جمع حاضری، هر نجوایی را میشنوی، هر نیازی به تو ختم میشود، هر غمی را تو برمیگیری، هر مسکینی را تو بینیاز میگردانی؛ پناه هر گریزان، ایمنی هر هراسان، نگاهبان ضعیفان، گنج فقیران، شادیبخش غمگینان و یاور نیکانی. این است پروردگار ما[۳۶].[۳۷].
تواضع
چنانکه گذشت، از نخستین آثار درد و رنج این است که درمییابیم ما فرمانروای جهان نیستیم. بر اثر این آگاهی است که عجب و خودبینی و کبریایی بشر فرو میریزد و در برابر مجموعه هستی احساس کوچکی و حقارت میکند و در پیش عظمت خداوند سر تسلیم فرود میآورد و «اناالحق» نمیگوید. امیرمؤمنان(ع) لباس عزت و کبریایی را ویژه خداوند میداند و لباس خشوع و تذلل و بندگی را ویژه آفریدگان. خداوند سختیها را پیش میآورد تا بندگان دچار پندارهای باطل نشوند و لباس کبریایی در بر نپوشند.
و اگر خدا میخواست آدم را از نوری بیافریند که فروغ آن دیدهها را برباید و زیبایی آن بر خردها غالب آید و با بویی خوش، چنانکه نفسها را تازه نماید، چنین میکرد و اگر چنین میکرد، گردنها برابر او خم بود و کار آزمایش بر فرشتگان آسان، لیک خدای سبحان آفریدگان خود را به پارهای از آنچه اصل آن را نمیدانند، میآزماید تا فرمانبردار از طاغی پدیدار آید و بزرگیخواهی را از آنان بزداید و تکبر را از آنان دور سازد[۳۸].[۳۹].
آزمایش ایمان
در تعالیم دینی، خیر و شر این جهان ابزاری است برای آزمون ایمان مؤمنان. ایمان در سختیها و مشکلات، محک میخورد. از ویژگیهای ایمان، هزینهبری است. اگر رنج و درد و مصیبتی نباشد، چگونه ایمان انسانها محک میخورد؟ چگونه میتوان میان شکیبایان و ناشکیبایان و میان جهادگران و نشستگان و میان فرمانبرداران و نافرمانبرداران تفاوت گذارد؟ و بیگمان، شما را به چیزی از [قبیل] ترس و گرسنگی و کاهش در اموال و جانها و محصولات میآزماییم، و مژده ده شکیبایان را؛ [همان] کسانی که چون مصیبتی به آنان میرسد، میگویند: «ما از آن خداییم و به سوی او باز میگردیم». بر ایشان درودها و رحمتی از پروردگارشان [باد] و راهیافتگان اینانند[۴۰]. البته آزمایش ایمان تنها با سختیها و رنجها و مصیبتها نیست؛ گاه با نعمتها و خیرها آزمایش میشویم: «هر نفسی چشنده مرگ است و شما را از راه آزمایش به بد و نیک خواهیم آزمود و به سوی ما بازگردانده میشوید»[۴۱]. آنجا که میگویند با مال خود در راه خدا کار کنید، آزمایش با نعمت در میان است. امیرمؤمنان علی(ع) در تفسیر آیه شریفه ﴿مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَيُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا كَثِيرَةً﴾[۴۲] میفرماید: خداوندی که همه چیز در دست او است و همه خزائن خیرات از آن او است، از سر ناچیزی یا خواری از شما چیزی به وام نخواسته است، بلکه میخواهد شما را بیازماید و اگر خداوند سبحان اراده مینمود، همه خیرات را میداد به آن کس که میخواست و از دارایان شما وام نمیطلبید[۴۳].
در اعمال و عبادات دینی نیز گونهای سختی نهاده شده تا ایمان و استواری مؤمنان و میزان آمادگی آنان برای سرمایهگذاری و هزینه کردن در راه ایمان آزموده شود. امیرمؤمنان(ع) در خطبه قاصعه در این باره میفرماید اگر خدای سبحان میخواست، بیتالله الحرام و سایر مشاعر عظام را در میان باغستانها و سبزهزارهای پرآب و علف و خوش آب و هوا بر مینهاد، اما دیگر آزمایش و ابتلایی رخ نمینمود و در نتیجه پاداش مؤمنان نیز اندک میبود. اگر قرار است میان کفر و ایمان نزاعی درگیرد و انسان به اختیار خویش یکی را برگزیند، باید نزاع برابر باشد. نباید به گونهای باشد که پیشاپیش یکی غالب و دیگری مغلوب شود، باید همچنانکه در سوی ایمان جاذبه و کشش هست، در سوی کفر نیز باشد، تا گزینش معنا و ارزش یابد. اگر کعبه و سنگهایی که بدانها برپا است، از زمرد سبز میبود و یاقوت سرخفام و با روشنی و درخشش تمام، از راه یافتن دو دلی در سینهها میکاست و کوشش شیطان را از دلها دور میکرد و شک و تردید از مردمان برمیخاست، لیک خدا بندگانش را به گونهگون سختیها میآزماید و با مجاهدتها به بندگیشان وامیدارد و به ناخوشایندها میآزماید تا خودپسندی را از دلهاشان بزداید و خواری و فروتنی را در جانهاشان برنشاند و آنها را درهایی سازد گشاده به بخشش او و وسیلتهایی آماده برای آمرزش او[۴۴].
باید راه برای ابلیس هم به گونهای باز باشد تا بتواند در جدال میان نور و ظلمت شرکت کند. ابزار ابلیس تردیدها و دودلیها است که در قلب مردمان میافکند. زمینهساز این تردیدها نیز همین سختیها و رنجها است و اگر اینها نباشند، کسی دچار تردید نمیشود و گردنها فرود میآید. اگر پیامبران را نیرویی میبود که با آن به ستیز نتوان برخاست و عزتی که از آن نتوان کاست و پادشاهیای که مردمان گردن به سوی آن کشند و آرزومندان رخت بر اشتران بسته روی به سوی آن نهند، بر مردمان آسانتر بود که از قدرت آنان عبرت پذیرند و راه گردنکشی پیش نگیرند؛ لیک در چنین حال ایمانشان یا از بیم جان بود و یا امید به دست آوردن نان. چنان ایمان و کار نیکو خالص نمینمود، بلکه نیم از ترس و نیمی به رغبت بود. اما خدای سبحان خواست که پیامبران او را فرمانبردار بودن و کتابهای او را باور نمودن و به درگاهش فروتنی کردن و فرمان او را به خواری گردن نهادن و پیشانی طاعت به درگاهش سودن، کارهایی باشد خاص او که از دل خیزد و چیزی با آن نیامیزد و هرچه سختی و آزمایش سترگ، پاداش و مکافات بزرگ[۴۵].
موضوع ابتلا، نه به بیت الله الحرام ویژه است، نه به انبیای عظام، بلکه دنیا و هر آنچه در آن است، برای ابتلا و آزمایش است. خوبان و بدان نیز برای آزمایش یکدیگر خلق شدهاند. علی(ع) در نامهای به معاویه این حقیقت را تذکر میدهد و میگوید: اما بعد، خداوند سبحان دنیا را برای آخرت برنهاده است و مردم دنیا را در آن به آزمایش گذارده است تا معلوم دارد چه کس نیکوتر است. ما را برای دنیا نیافریدهاند و نه ما را به کوشش در آن فرمودهاند. ما را به دنیا آوردند تا در آن آزموده شویم، و همانا خدا مرا به تو آزمود و تو را به من، و یکی از ما را حجت دیگری مقرر فرمود[۴۶].[۴۷].
پند و اندرز
اثر دیگر دردها و رنجها، بیداری انسان از خواب غفلت است. غرق شدن در نعمتها و خوشیهای بسیار، مایه غفلت میشود؛ سستی و تنبلی انسان را میگیرد و خود و خدا را فراموش میکند. اما خداوند با سختیها و گرفتاریها، زمینه بیداری و بازگشت به سوی خود را فراهم میآورد. علی(ع) بلاها را مایه بیداری و نعمتها را مایه استدراج میداند: اگر دیدی خداوند سبحان پشت سر هم بلا بر تو نازل میکند، تو را بیدار کرده است و اگر دیدی خدای سبحان با وجود گناهان، پشت سر هم نعمت بر تو میفرستد، این استدراج است[۴۸].
امیرمؤمنان(ع) در خطبه ۲۲۳ نهج البلاغه، که پیشتر بخشی از آن نقل شد، میفرماید: دنیا با مشکلاتی که برای انسان میآفریند، وی را پند میدهد و بیدار میکند. دنیا صادقانه از ناپایداری و رنج و تعب و بیماری و مرگ و نیستی خود خبر میدهد، ولی انسانها از آن کمتر پند میگیرند. اگر آدمی درست در دنیا بنگرد و آن را در خانههای ویران و سرزمینهای خالی از مردمان بازشناسد، اندرزهایی نیکو و نمونههایی فراوان فرا روی او میگذارد تا از آنها پند آموزد. امیرمؤمنان(ع) دنیا را خانهای خوب میداند، اما برای کسی که آن را وطن نگیرد و از آن بگریزد و با رنجهایش بیدار شود. حال، اگر با این همه پند و موعظه، که در رنجهای دنیا نهفته است، انسان بیدار نشود، چه میتواند او را بیدار کند؟ آن را که خدا از آزمایش و تجربتها سود نرساند، از پند بهره نگیرد و تقصیر - همچون دشمن - پیش روی او درآید و راهش را برگرداند؛ چندانکه ناشناخته را شناخته انگارد و شناخته را ناشناخته شمارد[۴۹].[۵۰].
صلاح دنیا و نعیم آخرت
آدمیان معمولاً در بازشناختن فرجام و پیامد امور با محدودیتهایی بیشمار روبهرویند و شناختی درست از آنها ندارند. مهمترین محدودیت، محدودیت علمی است. توانایی عقل و حس بشر چونان نیست که بتواند فرجام همه چیز را در دنیا بداند، تا چه رسد مسائل ورای پرده دنیا را. محدودیتهایی دیگر نیز در پیش روی آدمی است که در پارهای موارد بینش درست را از انسان میگیرند. از جمله آنها، خودخواهی انسان است، که موجب میشود چشمش به روی حقیقت بسته شود. بسیاری چیزها برای ما بدند، اما به دلیل خودخواهی و کمخردی یا نادانی آنها را خوب میپنداریم و به عکس، گاه چیزی را میخواهیم که برایمان خوب نیست و گاه از چیزی میگریزیم که بسیار سودمند است: ﴿عَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ﴾[۵۱]. امیرمؤمنان(ع) میفرماید: بسا که در پذیرفتن دعایت درنگ افتد و این برای آن است که پاداش خواهنده بزرگتر شود و جزای آرزومند کاملتر و بسا که چیزی را خواستهای و تو را ندادهاند، و بهتر از آن در این جهان یا آن جهانت دادهاند یا بهتر بوده که از تو بازداشتهاند و چه بسا چیزی را خواستهای که اگر به تو میدادهاند، دینت تباه میشد[۵۲].
در اندیشه امیرمؤمنان(ع)، دنیا و سختیهایش، محل به دست آوردن رحمت و غفران خداوندی و تحصیل بهشت است و چنانکه پیشتر گذشت، بسیاری سختیهای دنیا به علت گناهان ما پدید میآیند و فایده این سختیها که در پی گناهان میآیند، این است که ما را از فرجام بد گناه در آخرت ایمن میسازند. افزون بر آنچه گذشت، این حدیث پیامبر اسلام(ص) که امیرمؤمنان(ع) آن را نقل کرده، بسی آموزنده است: «هر کس در دنیا گناهی کند و مجازات بیند، خداوند عادلتر از آن است که بندهاش را دوبار مجازات کند»[۵۳]. بههرسان، سنت عالم بر این است که بهشت را بیبها نمیدهند و دوزخ را بیزحمت از کسی دور نمیکنند: ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِينَ جَاهَدُوا مِنْكُمْ وَيَعْلَمَ الصَّابِرِينَ﴾[۵۴]. باید رنج دید و زحمت کشید و در راه خدا مجاهده کرد. کسی که میخواهد قدر بیند و بر صدر نشیند، باید بهایش را بپردازد. منصب خلیفهاللهی را بیدلیل به کسی نمیدهند و شرافت انسانی را بیحساب قسمت نمیکنند. باید درد کشید و بر این درد صبوری ورزید و جان را در پیشگاه جانان بر هیچ شمرد و تقدیم کرد تا توان که به جانان رسید.[۵۵].
منابع
پانویس
- ↑ نساء، آیه ۷۸.
- ↑ «(ای آدمی!) هر نیکی به تو رسد از خداوند است و هر بدی به تو رسد از خود توست» سوره نساء، آیه ۷۹.
- ↑ بحارالانوار، ج۵، ص۹۵.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۴۳.
- ↑ صادقی، هادی، مقاله «خیر و شر»، دانشنامه امام علی ج۲ ص ۳۶۱.
- ↑ غررالحکم، ج۲، ص۵۲۱، ح۳۴۹۱.
- ↑ غررالحکم، ج۲، ص۲۶۳، ح۲۵۵۹. همچنین ر.ک: غررالحکم، ج۲، ح۳۸۵۰ و ۳۴۸۵.
- ↑ بحارالانوار، ج۷۷ ص۲۳. همچنین. ر.ک: نهج البلاغه، نامه ۳۰.
- ↑ آل عمران، آیه ۱۶۵.
- ↑ صادقی، هادی، مقاله «خیر و شر»، دانشنامه امام علی ج۲ ص ۳۶۲.
- ↑ «برای کارهایی که مردم کردهاند در خشکی و دریا تباهی به چشم میخورد، تا (خداوند، کیفر) برخی از آنچه کردهاند به آنان بچشاند، باشد که باز گردند» سوره روم، آیه ۴۱.
- ↑ «و هر گزندی به شما برسد از کردار خود شماست و او از بسیاری (از گناهان شما نیز) در میگذرد» سوره شوری، آیه ۳۰.
- ↑ الکافی، ج۲، ص۴۴۵، ح۶.
- ↑ جامع الاحادیث، ج۳، ص۹۱.
- ↑ بحارالانوار، ج۶۷، ص۲۳۲. همچنین ر.ک: بحارالانوار، ج۷۶، ص۳۰۵؛ ج۹۲، ص۴۱.
- ↑ قصص، آیه ۵۹.
- ↑ صادقی، هادی، مقاله «خیر و شر»، دانشنامه امام علی ج۲ ص ۳۶۳.
- ↑ غرر الحکم، ج۱، ص۱۷۳، ح۶۵۸.
- ↑ غرر الحکم، ج۱، ص۲۰۵، ح۸۱۹. همچنین ر.ک: غرر الحکم، ج۳، ص۲۳۴، ح۴۳۲۱؛ ج۱، ص۲۱۰، ح۸۳۴. حدیث مشابهی از امام کاظم(ع) نقل شده است که فرمودند: «الْعِلْمُ رَأْسُ الْخَيْرِ كُلِّهِ وَ الْجَهْلُ رَأْسُ الشَّرِّ كُلِّهِ»؛ «علم منشأ همه خوبیها است و جهل منشأ همه بدیها». (بحارالانوار، ج۷۷، ص۱۷۷)
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۳۸.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۷۸.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۳۱.
- ↑ صادقی، هادی، مقاله «خیر و شر»، دانشنامه امام علی ج۲ ص ۳۶۵.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲؛ همچنین ر.ک: خطبه ۱۰۹.
- ↑ صادقی، هادی، مقاله «خیر و شر»، دانشنامه امام علی ج۲ ص ۳۶۶.
- ↑ غررالحکم، ج۵، ص۳۴۳، ح۸۶۶۷.
- ↑ غررالحکم، ج۵، ص۲۴۳، ح۸۱۷۸.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۵۳.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۴۲۳.
- ↑ صادقی، هادی، مقاله «خیر و شر»، دانشنامه امام علی ج۲ ص ۳۶۷.
- ↑ این مطلب مضمون آیات متعددی از قرآن کریم است؛ مانند ﴿وَإِذَا مَسَّ الْإِنْسَانَ ضُرٌّ دَعَا رَبَّهُ مُنِيبًا إِلَيْهِ ثُمَّ إِذَا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِنْهُ نَسِيَ مَا كَانَ يَدْعُو إِلَيْهِ مِنْ قَبْلُ وَجَعَلَ لِلَّهِ أَنْدَادًا لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِهِ...﴾ «و چون آدمی را بلایی رسد پروردگارش را با بازگشت به سوی او میخواند سپس چون (خداوند) نعمتی از خویش بدو بخشد آنچه را پیشتر از درگاه او فرا میخواند، از یاد میبرد و برای خداوند همانندهایی برمیسازد تا (دیگران را هم) از راه او گمراه گرداند.».. سوره زمر، آیه ۸؛ همچنین ر.ک: عنکبوت، آیه ۶۵؛ لقمان، آیه ۳۲؛ اسراء، آیه ۶۷-۶۶؛ یونس، آیه ۲۳-۲۲؛ و ۱۲؛ انعام، آیه ۶۴-۶۳ و ۴۱-۴۰؛ نحل، آیه ۵۵-۵۳؛ زمر، آیه ۴۹.
- ↑ خوانساری، روضات الجنات، ج۶۷، ص۶۲، به نقل از مروارید، تنبیهات حول المبدأ والمعاد، ص۱۰۰. آیتالله مروارید در توضیح حدیث، این احتمال را مطرح میکنند که شاید مراد امام علی(ع) از «محو الموهوم و صحو المعلوم» همان انقطاع از جمیع اسباب و علل عادی باشد.
- ↑ یونس، آیه ۱۲.
- ↑ انعام، آیه ۴۰ و ۴۱.
- ↑ «حاشا؛ انسان سرکشی میورزد * چون خود را بینیاز بیند» سوره علق، آیه ۶-۷.
- ↑ مفاتیح الجنان، دعای یستشیر.
- ↑ صادقی، هادی، مقاله «خیر و شر»، دانشنامه امام علی ج۲ ص ۳۶۹.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲.
- ↑ صادقی، هادی، مقاله «خیر و شر»، دانشنامه امام علی ج۲ ص ۳۷۱.
- ↑ بقره، آیه ۱۵۷-۱۵۵.
- ↑ انبیاء، آیه ۳۵.
- ↑ «کیست که به خداوند وامی نیکو دهد تا خداوند آن را برای وی چندین برابر گرداند؟» سوره بقره، آیه ۲۴۵.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۸۳.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۵۵.
- ↑ صادقی، هادی، مقاله «خیر و شر»، دانشنامه امام علی ج۲ ص ۳۷۲.
- ↑ غرر الحکم، ج۳، ص۱۳۲، ح۴۰۴۶.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۷۶.
- ↑ صادقی، هادی، مقاله «خیر و شر»، دانشنامه امام علی ج۲ ص ۳۷۵.
- ↑ «بسا چیزی را ناپسند میدارید و همان برای شما بهتر است و بسا چیزی را دوست میدارید و همان برایتان بدتر است و خداوند میداند و شما نمیدانید» سوره بقره، آیه ۲۱۶.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۳۱.
- ↑ ابن ماجه، السنن، ج۲، ص۸۶۸، ح۲۶۰۲.
- ↑ «آیا پنداشتهاید به بهشت میروید بیآنکه خداوند جهادگران و شکیبایان شما را معلوم دارد؟» سوره آل عمران، آیه ۱۴۲.
- ↑ صادقی، هادی، مقاله «خیر و شر»، دانشنامه امام علی ج۲ ص ۳۷۶.