تقلید
تقلید به معنای وابسته کردن امری به امر دیگر و کاری را بر عهده کسی گذاشتن به کار رفته است. تقلید در مسائل و احکام دین عبارت است از التزام به نظر مجتهد. تقلید به معنای مشهور یعنی پیروی افراد غیر متخصص از متخصصان که با تعابیری گوناگون در قرآن کریم آمده است. تقلید از جهت موضوع و مسائلی که در آنها تبعیت صورت میگیرد بر دو قسم است: تقلید در عقاید که برخی آنرا جایز نمیدانند و تقلید در فروع. مرجع تقلید باید دارای برخی از شرایط باشد مانند: اعلمیت؛ زنده بودن؛ حریص نبودن به دنیا و ... .
معناشناسی
«تقلید» در لغت به معنای وابسته کردن امری به امر دیگر و اتصال میان آنان آمده است[۱] و به تناسب همین معنا، این واژه در موارد دیگری همچون نهادن چیزی بر گردن دیگری[۲]، بستن شمشیر به کمر[۳] و کاری را بر عهده کسی گذاشتن[۴] به کار رفته است. در اصطلاح عام، تقلید عبارت است از پیروی کردن از فرد یا افرادی بدون تأمل و دقت و بدون دریافتن حقیقت امر[۵] و به تعبیر دیگر، همرنگی با جماعت و پیروی محض از دیگران در مسائل اجتماعی و اخلاقی بدون تصمیمگیری مستقل و مسئولانه[۶].
در علم فقه نیز، تقلید دو اصطلاح دارد:
- تقلید در مبحث حج که به معنای آویختن چیزی برگردن شتر، گاو یا گوسفند به نشانه قربانی بودن آن حیوان است[۷].
- تقلید در مسائل و احکام دین که برای آن تعاریف گوناگونی ذکر شده است؛ از جمله پذیرش گفته فردی دیگر بدون درخواست حجت و دلیل[۸]، التزام شخص به نظر مجتهد حتی اگر به فتوای او عمل نکرده باشد[۹].[۱۰]
نگاه قرآنی
در قرآن از تقلید ناپسند با تعبیرهای مختلفی یاد شده است؛ مانند اقتدا و پیروی از نیاکان[۱۱]، پیروی ضعیفان از مستکبران[۱۲] و پیروی از رؤسا و بزرگان گمراه[۱۳]. آیات قرآن ضمن اشاره به تقلید اقوام پیشین و اعراب عصر جاهلی از نیاکانشان در عقاید، سنن و آداب خود و نکوهش این تقلید، آنان را به ترک روش باطل خود و پذیرش آیین حق فراخواندهاند.
تقلید به معنای مشهور یعنی پیروی افراد غیر متخصص از متخصصان نیز با تعابیری گوناگون در قرآن کریم آمده است؛ از جمله پیروی ناآگاه از عالم[۱۴]، پرسش از اهل ذکر و اهل علم[۱۵].[۱۶]
تقلید در ادیان و اقوام پیشین
تقلید به صورت اصطلاحی فقهی و اصولی چندان سابقه ای ندارد؛ اما تقلید به معنای "مراجعه فرد غیر متخصص به متخصص و پذیرش دیدگاه وی" اصلی عقلایی است و برای این سیره خردمندان نمیتوان مبدأ زمانی خاصی تعیین کرد، زیرا این امر در میان عقلا در همه جوامع رواج داشته است، هرچند در برخی موارد در تشخیص مصداق صحیح آن اشتباه کرده و گاه از کسانی تقلید کردهاند که شایستگی و شرایط تقلید را نداشتهاند. قرآن کریم نمونههایی از آن را ذکر کرده است؛ از جمله:
تقلید مشرکان از نیاکان گمراه خود
برخی مشرکان در عقاید و سلوک عملی از پدران و نیاکان خود پیروی میکردند[۱۷]. بر اساس برخی آیات قرآن این گونه تقلید در میان افراد یا اقوام گوناگون رواج داشته است. از جمله آزر عمو یا جد مادری حضرت ابراهیم (ع)[۱۸] و قوم آن حضرت[۱۹]، قوم ثمود[۲۰]، قوم نوح[۲۱]، قوم عاد[۲۲]، اشراف قوم فرعون[۲۳] و مشرکان صدر اسلام[۲۴]. این تقلید ناپسند گاه در اصول عقاید و پرستش خدایان بود؛ مانند پرستیدن بتها به جای خدا[۲۵]، نفی نبوت پیامبران و کتب آسمانی[۲۶] و گاهی در مورد فروع و احکام عملی بود؛ مانند جواز برهنه طواف کردن بر گرد کعبه[۲۷].[۲۸]، حرام شمردن گوشت برخی حیوانات حلال گوشت یا تحریمِ سوار شدن بر آنها[۲۹].[۳۰]؛ ولی قرآن کریم تقلید مشرکان در مسائل دینی از نیاکان را به ادلهای متعدد از جمله ناآگاهی تقلید شوندگان از عقاید و دستورات دینی صحیح[۳۱]، گمراهی آنان از راه حق[۳۲] و بیبهره بودن آنان از اندیشه و تعقل[۳۳] باطل شمرده و چنین تقلیدهایی را در واقع پذیرش دعوت شیطان دانسته است[۳۴]
تقلید عوام یهود از عالمان گمراه خود
قرآن کریم در آیاتی به روش ناپسند برخی عالمان یهود اشاره کرده که برای منافع دنیوی خود، تورات و احکام الهی را تغییر میدادند[۳۵].[۳۶]؛ ولی با وجود این، عوام یهود و نصارا با اطلاع از گمراهی عالمان خود از آنان تقلید میکردند که قرآن این گونه تقلید را نکوهیده است[۳۷]. براساس احادیث اهل بیت (ع) مراد از ﴿اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا﴾ تقلید عامه یهود از راهبان و علمای خود با وجود علم به تحریف تورات از سوی آنان است[۳۸].[۳۹]
تقلید پس از اسلام
پس از بعثت پیامبر اکرم (ص)، نه تنها شیوه خردمندانه تقلید یعنی رجوع به متخصص در مسائل دینی ممنوع نشد، بلکه مسلمانان به تقلید صحیح ترغیب شدند؛ از جمله در برخی آیات، ناآگاهان از علوم دینی مأمور شدهاند که از عالمان بپرسند[۴۰] و در آیهای دیگر به مسلمانان توصیه شده که گروهی از آنان برای فهم معارف دین به مراکز علمی هجرت کنند تا پس از بازگشت به سوی قوم خویش آنان را راهنمایی کنند[۴۱]. برپایه این رهنمود قرآنی، مسلمانان در عهد پیامبر (ص) برای فرا گرفتن احکام دین به مدینه میآمدند و پس از بازگشت به سرزمین خود احکام دین را به دیگران میآموختند[۴۲].
رجوع به عالمان دین پس از عصر پیامبر (ص) نیز ادامه داشت، هرچند با توجه به پیدایش مذاهب گوناگون اسلامی، شیوههای متفاوتی داشت. شیعیان در زمان امامان (ع) کمتر نیاز به تقلید داشتند و احکام دین را به طور مستقیم از آنان میگرفتند؛ ولی با این وجود، آنان به عللی، از جمله وجود فاصله زیاد میان بلاد اسلامی و دسترسی نداشتن همگان به اهل بیت (ع)، وجود تقیه در برخی موارد، دشواریِ مراجعه مستقیم شیعیان به امامان (ع) و برای ترویج موضوع تقلید در میان شیعه، شیعیان را برای دریافت احکام به شماری از اصحاب خود ارجاع میدادند[۴۳]؛ گاه نیز اصحاب را برای فتوا دادن به حضور در مساجد و مراکز عمومی ترغیب میکردند[۴۴].
پیش از آغاز عصر غیبت و قطع ارتباط مستقیم شیعیان با امامان خویش، امام حسن عسکری[۴۵] و امام عصر (ع)[۴۶] با ذکر اوصافی خاص برای عالمان دین، شیعیان را به تقلید از آنان فرمان دادند و آنان را از پیروی از دیگران برحذر داشتند. برپایه این احادیث، فقهای واجد شرایط، مرجع شیعیان در تقلید قرار گرفتند و سنّت تقلید به تدریج در میان شیعیان رواج یافت و آثار گوناگونی در این موضوع نگاشته شد[۴۷].
در میان اهل سنت نیز موضوع تقلید از عالمان پس از عصر پیامبراکرم (ص) مطرح بود. برخی مؤلفان، فقه اهل سنت را از این جهت به ۴ دوره تقسیم کردهاند[۴۸]:
- دوره آغاز: یعنی زمان خلفا و صحابه که مذهب معینی نبود و مردم برای شناخت احکام به صحابه مراجعه میکردند.
- دوره بروز مذاهب فقهی: با افزایش راویان احادیث و ظهور فقهای برجسته در مناطق گوناگون مردم به آنان مراجعه میکردند. این افراد به تدریج نوعی مرجعیت دینی یافتند و هریک مذهب فقهی خاصی را پایه گذاری کرد.
- دوره حصر مذاهب: در این مرحله مذاهب گوناگون اهل سنت در ۴ مذهب منحصر شد.
- دوره رواج مجدد اجتهاد و تقلید: برخی از فقهای پیشین و کنونی اهل سنت، انسداد باب اجتهاد را نپذیرفتند و با استناد به اجماع مسلمانان در صدر اسلام مبنی بر جواز تقلید از هریک از صحابه، انحصار اجتهاد در ۴ مذهب را مردود و تقلید از هریک از عالمان مذاهب فقهی را جایز شمردند[۴۹].[۵۰]
اقسام تقلید
تقلید از جهت موضوع و مسائلی که در آنها تبعیت صورت میگیرد بر دو قسم است:
تقلید در عقاید
درباره جواز تقلید در عقاید و اصول دین همچون اثبات وجود خدا، توحید، نبوت، معاد و مانند آنها عالمان مسلمان دیدگاههای مختلفی دارند که مهم ترین این دیدگاهها عبارتاند از:
- عدم جواز تقلید در عقاید: از آنجا که اصل در عقاید، ادراک آن با یقین و اعتقاد است[۵۱] بیشتر آنان تقلید را در آن جایز نمیدانند[۵۲]، حتی شماری از آنها تقلید کننده در برخی عقاید را کافر دانستهاند[۵۳]. از ادله پیروان نظریه عدم جواز تقلید در عقاید آیات قرآن است؛ از جمله: آیاتی که مشرکان را بر اثر تقلید از نیاکان خود در عقاید مذمت کردهاند[۵۴]؛ آیاتی که از اقامه برهان و دلیل در اصول دین سخن به میان آورده است[۵۵]؛ آیاتی که در آنها از مشرکان برای صحت عقایدشان مطالبه برهان شده است[۵۶]؛ آیاتی که انسانها را به تدبر فراخواندهاند[۵۷]؛ آیاتی که از مشرکان ادله علمآور بر مدعای خود طلب کرده و آنان را از سخن گفتن بدون علم درباره عقاید برحذر داشته است[۵۸]. بر اساس این آیات، تقلید از دیگران چون علمآور نیست باطل است[۵۹].
- وجوب تقلید در عقاید: برخی به وجوب تقلید در عقاید قائل شده و نظر و استدلال را حرام دانستهاند[۶۰].[۶۱].
- جواز تقلید در اصول عقاید: برخی به جواز تقلید در اصول دین قائل شدهاند[۶۲] مستند این دیدگاه را برخی آیه ۱۴ سوره حجرات دانستهاند که در آن از اسلام آوردن اعراب بدون آنکه قلباً ایمان آورده باشند یاد شده است. زیرا به نظر آنان مفاد آیه شامل موردی نیز میشود که شخصی با تقلید و بدون استدلال اسلام را پذیرفته باشد[۶۳].
- تفصیل میان قادر بر استدلال و غیر قادر: دیدگاه دیگر که در واقع از اقسام دیدگاه نخست به شمار میرود، آن است که افراد قادر به تحصیل نظر و استدلال در عقاید مکلفاند با برهان و دلیل و بدون تقلید عقاید خود را به دست آورند؛ ولی آنان که توانایی این کار را ندارند، میتوانند اصول اعتقادی خود را از راه تقلید تحصیل کنند. این نظر را میتوان از اطلاق آیاتی استفاده کرد که همگان را به تدبر و نظر کردن فراخوانده است[۶۴] و یا آیاتی که تکلیف را به اندازه توان افراد دانسته است[۶۵].[۶۶]
تقلید در فروع
افزون بر اصول عقاید، انسانها مکلفاند به فروع و احکام عملی اسلام نیز اعتقاد داشته و به آنها عمل کنند و امتثال این احکام از سه راه اجتهاد، احتیاط یا تقلید از دیگران امکانپذیر است[۶۷]؛ لکن چون آموختن اجتهادی احکام شرعی به ادله متعدد مانند اختلال نظام معیشت جامعه، برای همگان میسر نیست[۶۸] و احتیاط کردن نیز برای همه امکان ندارد[۶۹]، تنها راه دستیابی عموم مردم به وظایف شرعی خود، تقلید از عالمان دینی است[۷۰]. بیشتر فقیهان شیعه و اهل سنت تقلید را در فروع و احکام عملی جایز دانسته[۷۱] و در این مورد به ادله گوناگون از جمله آیات قرآن استناد کردهاند[۷۲].
افزون بر آیات قرآن، احادیث متعددی نیز تقلید از فقیهان را در فروع دین تجویز کردهاند. از جمله حدیثی مشهور که عموم شیعیان را به تقلید از فقهایی فرا خوانده است که مخالف هوای نفس و حافظ دین و مطیع امامان معصوم (ع) هستند[۷۳].[۷۴]
ادله جواز تقلید
عمل هر کس، به حکم عقل و شرع باید مستند به علم و آگاهی باشد و عمل به غیر علم جایز نیست؛ از اینروی بیشتر علما برای اثبات جواز تقلید که از مصادیق عمل به غیر علم است، به بنای عقلا مبنی بر لزوم رجوع غیر عالم و غیر متخصص به عالم و متخصص استناد کردهاند؛ همچنین به آیه نفر[۷۵] و آیه سؤال[۷۶] و برخی روایات[۷۷] تمسک نمودهاند[۷۸].
روایات متعددی مبنی بر ارجاع مردم به راویان احادیث و اصحاب ائمه(ع) نقل شده و یکی بودن حقیقت اجتهاد زمان حضور معصومان(ع) با اجتهاد در عصر غیبت دلیل بر مشروعیت تقلید در عصر حاضر است[۷۹].
شرایط تقلید
به نظر فقها، تقلید در احکام دین شرایطی دارد که تنها در صورت تحقق آنها تقلید صحیح خواهد بود. برخی از این شرایط مانند بلوغ، عقل و اسلام از شرایط عام تکلیفاند که باید طرفین تقلید از آن برخوردار باشند[۸۰] و برخی از شرایط ویژه موضوع تقلیدند. برخی از این شرایط اختصاصی که در قرآن به آنها اشاره شده مربوط به تقلید کننده و بیشتر مربوط به تقلید شوندگاناند.
شرایط تقلید کننده
افزون بر شرایط عمومی تکلیف یکی دیگر از شرایط مهم تقلید کننده جهل او به احکام شرعی و ناتوانی او بر استنباط آنهاست. کسی که توانایی تحصیل علم و قدرت استنباط دارد، باید با تلاش خود احکام شرع را از منابع آن استنباط کند و تقلید او از دیگران جایز نیست[۸۱].
شرایط مرجع تقلید
مرجع تقلید دارای شرایطی است که عبارتاند از:
- اعلمیت: مرجع تقلید بنا بر نظر مشهور فقهای شیعه باید اعلم باشد[۸۲]؛ یعنی از نظر علمی و استنباط احکام شرعی برتر از دیگران باشد[۸۳]. برخی این شرط را یک شرط عقلی مسلم و لازم دانستهاند[۸۴]. فقها برای اثبات لزوم تقلید از اعلم به برخی احادیث، اجماع علما، نزدیکتر به واقع بودنِ نظر فقیه اعلم و برخی قواعد اصولی استناد کردهاند[۸۵]. از نظر فقها رأی دو مرجع، در صورت برابری، حجت است و مکلف در تقلید ابتدایی میتواند از هر کدام تقلید کند[۸۶].
- زنده بودن: شهید ثانی شرط زنده بودن مرجع را به مشهور فقها نسبت داده است[۸۷]. بیشتر فقهای معاصر به تفصیل میان تقلید ابتدایی و استمراری باور دارند و تنها در تقلید استمراری است که باقیماندن بر تقلید از مرده را اجازه میدهند[۸۸]. برخی از فقها در تقلید استمراری میان مسائلی که مقلد به آنها عمل کرده و مسائلی که مبتلا به آن نبوده است، قائل به تفصیل شدهاند[۸۹]. دلیل دیگر جواز تقلید استمراری، سیره عقلاست[۹۰]. سیره عقلا در عمل نیز بدینصورت بوده است که به احکام فقیه، حتی پس از مرگ، عمل میکردند. این روش و سیره را شارع منع نکرده است[۹۱]؛ زیرا ائمه(ع)، شیعیان بسیاری را به علما ارجاع میدادند؛ بدون اینکه از زنده بودن یا نبودن آنها سخن برود. این مسئله نشاندهنده رضایت آنان از این امر است[۹۲].
- حریص نبودن به دنیا: برخی از فقها علاوه بر عدالت که از شرایط پذیرفته فقهاست، شرایط دیگری برای مرجع تقلید برشمرده است، از آن جمله حریص نبودن به جاه و مال دنیاست که بنا بر احتیاط واجب مرجع باید به این خصوصیت آراسته باشد[۹۳]. دلیل این شرط حدیث امام حسن عسکری(ع) است که فقیهانی را واجد شرایط تقلید میداند که مالک نفس خود، نگاهبان دین خدا، مخالف با هوای نفس و فرمانبردار امر خدا باشند[۹۴].
- آگاهی به زمان و مکان: یکی از شاخصههای دیگری آگاهی به زمان و مکان و همگامبودن با عصر خویش است. فقیه باید شناخت دقیقی از اقتصاد حاکم بر جهان، ادراک موقعیت و ضعف و قوت مکاتب مهم و اثرگذار اقتصادی جهان که راهبرد حکومت بر جهان و نسل امروز را ترسیم میکند، داشته باشد؛ زیرا فقه تئوری واقعی و کامل اداره انسان از گهواره تا گور است[۹۵].[۹۶]
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ التحقیق، ج ۹، ص ۳۰۶، "قلد".
- ↑ مقاییس اللغه، ج ۵، ص ۱۹؛ لسان العرب، ج ۳، ص ۳۶۵ - ۳۶۷؛ مجمع البحرین، ج ۳، ص ۵۴۰ - ۵۴۱، "قلد".
- ↑ المصباح، ص ۵۱۳؛ التحقیق، ج ۹، ص ۳۰۶، "قلد".
- ↑ المصباح، ص ۵۱۲ - ۵۱۳؛ لسان العرب، ج ۳، ص ۳۶۵ - ۳۶۷؛ مجمع البحرین، ج ۳، ص ۵۴۰ - ۵۴۱، "قلد".
- ↑ لغت نامه، ج ۵، ص ۶۸۸۵؛ فرهنگ بزرگ سخن، ج ۳، ص ۱۸۳۶، "تقلید".
- ↑ فرهنگ علوم سیاسی، ص ۸۰.
- ↑ جواهر الکلام، ج ۱۸، ص ۵۷ - ۵۸؛ المغنی، ج ۳، ص ۵۷۴؛ القاموس الفقهی، ص ۳۰۸.
- ↑ المستصفی، ص ۳۷۰، ۳۷۲؛ معارج الاصول، ص ۱۹۹؛ القاموس الفقهی، ص ۳۰۸.
- ↑ العروة الوثقی، ج ۱، ص ۴؛ التنقیح، ج ۱، ص ۷۸؛ مصباح الاصول، ج ۳، ص ۴۴۷.
- ↑ یوسفی مقدم، محمد صادق؛ مقاله «تقلید»؛ دائرة المعارف قرآن کریم ج۸.
- ↑ سوره بقره، آیه ۱۷۰؛ سوره لقمان، آیه ۲۱؛ سوره مائده، آیه ۱۰۴؛ سوره صافات، آیه ۶۹-۷۰؛ سوره زخرف، آیه ۲۳.
- ↑ سوره ابراهیم، آیه ۲۱.
- ↑ سوره احزاب، آیه ۶۷.
- ↑ سوره مریم، آیه ۴۳.
- ↑ سوره نحل، آیه ۴۳، سوره انبیاء، آیه ۷.
- ↑ یوسفی مقدم، محمد صادق؛ مقاله «تقلید»؛ دائرة المعارف قرآن کریم ج۸؛ اکبر زراعتیان|زراعتیان، اکبر، تقلید - زراعتیان (مقاله)|مقاله «تقلید»، دانشنامه امام خمینی ج۳ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی، ج۳، ص۴۷۲ ـ ۴۷۶.
- ↑ سوره زخرف، آیه ۲۳.
- ↑ التبیان، ج ۹، ص ۱۹۲؛ مجمع البیان، ج ۵، ص ۱۳۲؛ الصافی، ج ۴، ص ۳۸۷.
- ↑ سوره انبیاء، آیه ۵۱-۵۴.
- ↑ سوره هود، آیه ۶۱-۶۲.
- ↑ سوره مؤمنون، آیه ۲۴.
- ↑ سوره اعراف، آیه ۶۵-۷۰.
- ↑ سوره یونس، آیه ۷۸.
- ↑ سوره بقره، آیه ۱۷۰، سوره اعراف، آیه ۲۸.
- ↑ سوره انبیاء، آیه ۵۲-۵۳؛ سوره شعراء، آیه ۷۰-۷۶.
- ↑ سوره قصص، آیه ۳۶؛ سوره سبأ، آیه ۴۳-۴۵.
- ↑ سوره اعراف، آیه ۲۸.
- ↑ جامع البیان، ج ۸، ص ۲۰۱؛ المیزان، ج ۸، ص ۷۲؛ التفسیر الکبیر، ج ۱۴، ص ۲۲۵.
- ↑ سوره مائده، آیه ۱۰۳-۱۰۴.
- ↑ التبیان، ج ۴، ص ۳۸؛ فقه القرآن، ج ۲، ص ۲۹۱؛ تفسیر قرطبی، ج ۶، ص ۳۳۵ - ۳۳۶.
- ↑ سوره مائده، آیه ۱۰۴؛ سوره اعراف، آیه ۲۸.
- ↑ سوره بقره، آیه ۱۷۰.
- ↑ سوره بقره، آیه ۱۷۰؛ سوره مائده، آیه ۱۰۳-۱۰۴.
- ↑ سوره لقمان، آیه ۲۱.
- ↑ سوره بقره، آیه ۷۹.
- ↑ مجمع البیان، ج ۱، ص ۲۷۹؛ تفسیر قرطبی، ج ۲، ص ۶ - ۷؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۱، ص ۱۲۲.
- ↑ سوره توبه، آیه ۳۱.
- ↑ الکافی، ج ۱، ص ۵۳؛ وسائل الشیعه، ج ۲۷، ص ۱۲۵، ۱۳۲؛ نورالثقلین، ج ۲، ص ۲۰۹.
- ↑ یوسفی مقدم، محمد صادق؛ مقاله «تقلید»؛ دائرة المعارف قرآن کریم ج۸.
- ↑ سوره نحل، آیه ۴۳؛ سوره انبیاء، آیه ۷.
- ↑ سوره توبه، آیه ۱۲۲.
- ↑ فتح الباری، ج ۴، ص ۸۱.
- ↑ وسائل الشیعه، ج ۲۷، ص ۱۴۰ - ۱۵۰؛ مستدرک الوسائل، ج ۱۷، ص ۳۱۳ ـ ۳۱۵؛ بحارالانوار، ج ۲، ص ۲۵۱.
- ↑ وسائل الشیعه، ج ۱۶، ص ۲۳۴؛ بحارالانوار، ج ۲، ص ۱۲۲؛ میزان الحکمه، ج ۳، ص ۲۳۷۳.
- ↑ الاحتجاج، ج ۲، ص ۲۶۳؛ وسائل الشیعه، ج ۲۷، ص ۱۳۱؛ بحارالانوار، ج ۲، ص ۸۸.
- ↑ وسائل الشیعه، ج ۲۷، ص ۱۴۰؛ الاحتجاج، ج ۲، ص ۲۸۳؛ بحارالانوار، ج ۲، ص ۹۰.
- ↑ رسائل المرتضی، ج ۱، ص ۳۸ - ۴۵؛ ر. ک: الاجتهاد والتقلید، خویی.
- ↑ تاریخ حصر الاجتهاد، ص ۱۹ - ۲۷؛ دانشنامه جهان اسلام، ج ۷، ص ۷۹۰.
- ↑ تاریخ حصر الاجتهاد، ص ۱۹ - ۲۷؛ دانشنامه جهان اسلام، ج ۷، ص ۷۹۰.
- ↑ یوسفی مقدم، محمد صادق؛ مقاله «تقلید»؛ دائرة المعارف قرآن کریم ج۸؛ زراعتیان، اکبر، مقاله «تقلید»، دانشنامه امام خمینی، ج۳، ص۴۷۲ ـ ۴۷۶.
- ↑ الاحکام، ج ۴، ص ۲۲۸.
- ↑ الاحکام، ج۴، ص۲۲۸؛ الاجتهاد والتقلید، خویی، ص ۴۱۱؛ مبادی الوصول، ص ۲۴۶؛ المحصول، ج ۶، ص ۹۱.
- ↑ الموسوعة الذهبیه، ج ۱۰، ص ۲۴۱ - ۲۴۲؛ فتح الباری، ج ۱۳، ص ۲۹۵.
- ↑ سوره مائده، آیه ۱۰۴؛ سوره زخرف، آیه ۲۲؛ سوره بقره، آیه ۱۷۰.
- ↑ سوره انعام، آیه ۸۳.
- ↑ سوره بقره، آیه ۱۱۱.
- ↑ سوره نساء، آیه ۸۲.
- ↑ سوره انعام، آیه ۱۴۸؛ سوره اعراف، آیه ۳۳.
- ↑ التبیان، ج ۴، ص ۳۹۱؛ مجمع البیان، ج ۴، ص ۲۴۸؛ معارج الاصول، ص ۱۹۹.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج ۲، ص ۲۱۲؛ بحارالانوار، ج ۶۶، ص ۱۳۳.
- ↑ سوره غافر، آیه ۴.
- ↑ شرح الازهار، ج ۱، ص ۴؛ المحصول، ج ۶، ص ۹۱.
- ↑ الاجتهاد والتقلید، صدر، ص ۲۰۹.
- ↑ سوره اعراف، آیه ۱۸۵؛ سوره بقره، آیه ۷۳؛ سوره بقره، آیه ۱۱۸؛ سوره بقره، آیه ۱۶۴؛ سوره بقره، آیه ۱۷۰؛ سوره بقره، آیه ۱۷۱.
- ↑ سوره بقره، آیه ۲۸۶؛ سوره بقره، آیه ۲۳۳.
- ↑ یوسفی مقدم، محمد صادق؛ مقاله «تقلید»؛ دائرة المعارف قرآن کریم ج۸.
- ↑ مستمسک العروه، ج ۱، ص ۶؛ منهاج الصالحین، ج ۱، ص ۵ - ۶؛ الاجتهاد و التقلید، خویی، ص ۸۴.
- ↑ الرسالة السعدیه، ص ۱۰؛ الموسوعة الفقهیه، ج ۱۳، ص ۱۶۱.
- ↑ الاجتهاد و التقلید، خویی، ص ۸۴.
- ↑ الاجتهاد و التقلید، خویی، ص ۸۴.
- ↑ العروة الوثقی، ج ۱، ص ۵۷؛ الموسوعة الفقهیه، ج ۱۳، ص ۱۶۱؛ المحصول، ج ۶، ص ۷۳.
- ↑ سوره توبه، آیه ۱۲۲؛ سوره نحل، آیه ۴۳؛ سوره انبیاء، آیه ۷؛ سوره نساء، آیه ۵۹؛ سوره نساء، آیه ۸۳
- ↑ وسائل الشیعه، ج ۲۷، ص ۱۳۱؛ الاحتجاج، ج ۲، ص ۲۶۳؛ بحارالانوار، ج ۲، ص ۸۸.
- ↑ یوسفی مقدم، محمد صادق؛ مقاله «تقلید»؛ دائرة المعارف قرآن کریم ج۸.
- ↑ سوره توبه، آیه ۱۲۲.
- ↑ سوره انبیاء، آیه ۷.
- ↑ حر عاملی، تفصیل وسائل الشیعة، ۲۷/۱۳۷ـ۱۵۰.
- ↑ انصاری، الاجتهاد و التقلید، ۴۸؛ خویی، دراسات فی علم الاصول، ۴/۴۲۹–۴۳۱؛ خویی، مصباح الاصول، ۲/۵۳۸.
- ↑ زراعتیان، اکبر، مقاله «تقلید»، دانشنامه امام خمینی، ج۳، ص۴۷۲ ـ ۴۷۶.
- ↑ مصباح المنهاج، ص ۲۴ ـ ۳۰؛ الاجتهاد والتقلید، خویی، ص ۲۱۷؛ الاجتهاد و التقلید، صدر، ص ۱۰۱ ـ ۱۰۷.
- ↑ کشف الاسرار، ج ۱، ص ۴۵۴؛ الکاشف، ج ۱، ص ۲۶۰.
- ↑ آخوند خراسانی، کفایة الاصول، ۴۷۴.
- ↑ امام خمینی، تعلیقه عروه، ۸.
- ↑ عراقی، نهایة الافکار، ۴/۲۴۸.
- ↑ آخوند خراسانی، کفایة الاصول، ۴۷۵؛ عراقی، نهایة الافکار، ۴/۲۴۸؛ خویی، مصباح الاصول، ۲/۵۴۱–۵۴۲.
- ↑ یزدی طباطبایی، العروة الوثقی، ۱/۲۰.
- ↑ شهید ثانی، منیة المرید، ۳۰۵.
- ↑ یزدی طباطبایی، العروة الوثقی، ۱/۱۷–۱۸.
- ↑ یزدی طباطبایی، العروة الوثقی، ۱/۱۷–۱۸.
- ↑ خویی، مصباح الاصول، ۲/۵۵۴.
- ↑ امام خمینی، تهذیب الاصول، ۳/۶۷۲–۶۷۵؛ امام خمینی، معتمد الاصول، ۲/۴۸۲–۴۸۴.
- ↑ امام خمینی، الاجتهاد و التقلید، ۱۳۳.
- ↑ امام خمینی، تحریر الوسیله، ۱/۷.
- ↑ حر عاملی، تفصیل وسائل الشیعة، ۲۷/۱۳۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۲۸۹.
- ↑ زراعتیان، اکبر، مقاله «تقلید»، دانشنامه امام خمینی، ج۳، ص۴۷۲ ـ ۴۷۶؛ یوسفی مقدم، محمد صادق؛ مقاله «تقلید»؛ دائرة المعارف قرآن کریم ج۸.