سلیمان بن صرد خزاعی در تراجم و رجال

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

سلیمان فرزند صرد بن جون بن ابی جون خزاعی و کنیه‌اش ابو مطرف بود، نام او در زمان جاهلیت یسار بود، اما وقتی اسلام آورد، رسول خدا(ص) نام او را سلیمان گذاشت؛ لذا او از اصحاب رسول خدا(ص) و از راویان حدیث و مورد وثوق بود.

سلیمان مردی نیکوکار، با فضیلت، عابد و متدین بود. او از ابتدای بنای شهر کوفه (در زمان خلافت عمر بن خطاب) در آنجا ساکن شد و در میان قوم خود منزلتی رفیع داشت. وی در جنگ‌های عصر امیرالمؤمنین(ع) در رکاب آن حضرت جنگید، پس از مرگ معاویه به امام حسین(ع) نامه نوشت و حضرت را جهت هدایت و رهبری مردم کوفه دعوت نمود؛ اما چون ابن زیاد قبل از تشریف‌فرمایی حضرت به کوفه وارد شهر شد و کوفه را به تسخیر خود درآورد، سلیمان و بسیاری از بزرگان و سران کوفه از یاری آن حضرت محروم ماندند و برخی مثل سلیمان حتی موفق نشدند مخفیانه به کربلا بروند و امام(ع) ما را یاری نمایند[۱]. بعد که خبر شهادت آن حضرت به سلیمان رسید، سخت متأثر گردید و اما به علت خفقان شدید و تهدید ابن زیاد کاری از او و دیگر یاران مخلص اباعبدالله الحسین(ع) در کوفه، نمی‌آمد؛ لذا مترصد ماندند تا در سال ۶۵ هجری که ابن زیاد در شام مستقر شده و وحشت و خطر حکومت یزیدیان کم شده بود به همراهی مسیب بن نجبه و جمعی از کسانی که از حضرت دعوت کرده ولی یاریش ننموده بودند، گروه توابین را تشکیل دادند و سلیمان به عنوان امیر آن گروه قیام کرد و در عین الوردة با سپاه ابن زیاد که با لشکری از شام آمده بود، رو به رو شد و جنگیدند و در همین واقعه به شهادت رسید[۲].[۳]

ثبات قدم او در حمایت از امیرمؤمنان(ع)

سلیمان در دوران خلافت امیرالمؤمنین(ع) از یاران و ملازمان حضرت بود و در تمام جنگ‌های دوران حکومت آن حضرت، و به قولی غیر از جنگ جمل، حضور داشت. وی همان کسی است که در نبرد صفین در یک مبارزه تن به تن حوشب ذاظلیم از سران سپاه معاویه را به قتل رسانید[۴]. در این جنگ، سلیمان فرماندهی پیاده نظام میمنه سپاه امام علی را بر عهده داشت[۵].

شیخ طوسی، وی را از اصحاب امیرالمؤمنین(ع) به شمار آورده و می‌نویسد: بنا به روایتی وی از حضور در جنگ جمل معذور بود و در آن شرکت نکرد[۶].[۷]

شجاعت و دلاوری سلیمان در صفین

امیرالمؤمنین(ع) در جنگ صفین، عمار یاسر را به فرماندهی کل سواران و عبدالله بن بدیل خزاعی را به فرماندهی کل پیاده نظام گماشت و پرچم سپاه را به هاشم بن عتبه معروف به هاشم مرقال سپرد و قبایل یمنی را در جناح راست سپاه و تیره‌های مختلف ربیعه را در سمت چپ و شجاعان مضر را در قلب سپاه مستقر ساخت، و هر یک از این سه قسمت را به دو بخش سواره‌نظام و پیاده نظام تقسیم نمود و برای سواره‌نظام جناح راست و چپ افرادی چون اشعث بن قیس و عبدالله بن عباس و برای پیاده نظام راست و چپ سلیمان بن صرد و حارث بن حره را تعیین کرد و پرچم هر قبیله را به سران آن سپرد[۸].

نصر بن مزاحم از کردوس نقل می‌کند که: عقبة بن مسعود (عقبة بن ابومسعود) ـ کارگزار امیرالمؤمنین(ع) در کوفه ـ برای سلیمان بن صرد خزاعی که همراه امیرالمؤمنین(ع) بود، نامه‌ای نوشت و ضمن تأکید به مراقبت از حضرت امیر(ع) در آن نوشت: اما بعد، ای سلیمان، اگر شامیان بر شما چیره شوند، شما را سنگ‌سار خواهند کرد و یا شما را به آیین و کیش قبلی خود بر می‌گردانند، در این صورت هرگز رستگار نخواهید شد، بنابراین بر تو لازم است که در رکاب حضرت علی(ع) به پیکار بی‌امان خود ادامه دهی و صبر و استقامت پیشه کنی. و سلام بر تو باد[۹].

در جنگ صفین حوشب ذاضلیم[۱۰] از بزرگان اهل یمن که در صفین بود و به همراه نیروهای تحت امرش از سپاه شام پیش آمد و مبارز ‌‌طلبید؛ سلیمان بن صرد به مقابل او رفت[۱۱].[۱۲]

دعای امام(ع) به سلیمان در پایان صفین

نصر بن مزاحم از عون بن ابی صحیفه روایت می‌کند که: بعد از تنظیم معاهده صلح و حکمت، سلیمان بن صرد با صورتی خونین و زخمی خدمت امیرالمؤمنین(ع) رسید، هنگامی که نگاه آن حضرت به وی افتاد، خطاب به او فرمود:﴿فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا[۱۳]؛ و امام(ع) در ادامه آیه خطاب به او فرمود: "و تو از آنانی که منتظرند و دچار تبدیل نشدند".

سلیمان در اعتراض به پیمان حکمیت عرض کرد: ای امیرمؤمنان، به خدا سوگند، اگر انصار و اعوانی داشتم هرگز چنین معاهده‌ای نوشته نمی‌شد، آگاه باشید، به خدا قسم اگر در میان مردم گام برداشتم، تنها به این دلیل که مردم به وضعیت قبلی برگردند و به جنگ ادامه دهند، اما جز افراد کمی در میان آنان خیرخواه ندیدم[۱۴].[۱۵]

سلیمان و فرماندهی توابین

سلیمان از جمله کسانی است که بعد از مرگ معاویه، برای حضرت سیدالشهدا حسین بن علی(ع) نامه نوشت و وی را برای بیعت مردم کوفه به آن شهر دعوت کرد؛ اما هنگامی که حضرت اباعبدالله الحسین(ع) می‌خواست عازم کوفه شود، مردم کوفه مسلم بن عقیل نماینده حضرت را تنها گذاشتند و او به شهادت رسید و خود حضرت هم نتوانست به کوفه بیاید به ناچار در سرزمین کربلا فرود آمد و در همان جا با تمامی یارانش به شهادت رسیدند[۱۶]. ولی بعد از شهادت حضرت حسین(ع) و یارانش در کربلا، سلیمان بن صرد و مسیب بن نجبه فزاری[۱۷] و همه کسانی که از آن حضرت حمایت نکرده و او را در برابر دشمن خون خوارش تنها گذاشته بودند، نادم و پشیمان شدند و گفتند: برای ما جز قیام به خون‌خواهی امام حسین(ع) توبه‌ای وجود ندارد، و هیچ کاری جز این عار و ننگی که بر دامان مانشسته است، از بین نمی‌برد.

بدین ترتیب و با این قصد، آنان در آغاز ماه ربیع الآخر سال ۶۵ هجری قمری از کوفه به قصد محل اقامت عبیدالله بن زیاد خارج شدند و فرماندهی این سپاه را که چهار هزار نفر بودند سلیمان بن صرد به عهده داشت و او را امیرالتوابین نامیدند. از طرفی عبیدالله بن زیاد در رأس سپاهی گران از شام عازم عراق بود و این دو سپاه در منطقة عین الوردة از مناطق جزیره با هم رو به رو شدند[۱۸].

در این نبرد، سلیمان بن صرد و همچنین مسیب بن نجبة و نیز جمع زیادی از یارانشان به شهادت رسیدند. سپاهیان ابن زیاد سر سلیمان بن صرد و مسیب بن نجبه فزاری را از تن جدا کرده و نزد مروان بن حکم (خلیفه وقت) به شام فرستادند.

سلیمان و نیروهای تحت فرمانش در موقع حرکت از کوفه و در مسیر به جانب شام به کربلا رسیدند، همین که به مرقد مطهر سیدالشهدا(ع) و قبور مطهر یارانش رسیدند، همگی خود را روی قبر آن حضرت انداختند و یک صدا با صیحه و فریاد، ندا دادند: "پروردگارا، ما در حق فرزند دخت پیامبر مان کوتاهی کردیم و او را خوار نمودیم، پس تو ای خدا، ما را بر آن گذشته، ببخش و توبه ما را بپذیر که تو بخشنده رحیمی، حسین و اصحابش را که از شهدای صدیقین هستند مورد رحمت قرار بده، خدایا ما تو را شاهد میگیریم که همانند این شهیدانیم؛ پس خدایا، اگر ما را نیامرزی و مورد رحمت قرار ندهی، همانا از زیان‌کاران هستیم".

راوی می‌گوید: یک شب و روز در کنار قبر حضرت و سایر شهدا ماندند و گریستند و نماز خواندند و تضرع نمودند و سپس سوار بر مرکب‌ها شدند و به خون‌خواهی به حرکت درآمدند[۱۹].

سلیمان بن صرد خزاعی در ربیع الآخر سال ۶۵ هجری در سن ۹۳ سالگی در عین الورده در جنگ با قوای عبیدالله بن زیاد جام شهادت نوشید و جان به جان آفرین تسلیم کرد[۲۰].[۲۱]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. علت محرومیت مسیب و دیگر بزرگان کوفه از یاری امام حسین(ع) به یکی از این ادله بوده است: ۱. عدم امکان خارج شدن از کوفه؛ زیرا ابن زیاد تمام دروازه‌های شهر کوفه را بست و مأمور مراقب گذاشت تا کسی، به یاری آن حضرت نرود و اگر کسی در این رابطه دستگیر می‌‌شد به اشد مجازات میرسید؛ ۲. ممکن است علت عدم یاری آنان حفظ جان خود بوده؛ ۳. احتمال می‌دادند که کار امام و یارانش به جنگ و شهادت نمی‌رسد و ممکن است دلیل دیگر داشته است. والله العالم.
  2. ر.ک: اسد الغابه، ج۲، ص۳۵۱؛ تهذیب التهذیب، ج۳، ص۲۶۵ - ۴۸۵ و در تاریخ بغداد، ج۱، ص۲۰۰. با این تفاوت که می‌نویسند: «او در جنگ صفین حضور داشته است».
  3. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی ج۱، ص۶۷۷-۶۷۸.
  4. اسد الغابه، ج۲، ص۳۵۱.
  5. ر.ک: وقعة صفین، ص۲۰۵ و شرح ابن ابی الحدید، ج۴، ص۲۷.
  6. رجال طوسی، ص۴۳، ش۱۲؛ ر.ک: وقعة صفین، ص۶؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۳، ص۱۰۵ و معجم رجال الحدیث، ج۸ ص۲۷۰.
  7. سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی، ج۱، ص۶۷۸-۶۷۹.
  8. ر.ک: وقعة صفین، ص۲۰۵، شرح ابن ابی الحدید، ج۴، ص۲۷ و الاخبار والطوال دینوری، ص۱۷۱.
  9. وقعة صفین، ص۳۱۳ و شرح ابن ابی الحدید، ج۵، ص۲۴۷.
  10. حوشب از کسانی است که در تصرف فرات و بستن آن به روی سپاه امیرمؤمنان(ع) حضور داشت و با «اشعث بن قیس» - که از جانب امیرمؤمنان(ع) برای فتح فرات حمله کرده بود جنگید. (شرح ابن ابی الحدید، ج۳، ص۳۲۰).
  11. وقعة صفین، ص۴۰۰.
  12. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی ج۱، ص۶۷۹-۶۸۰.
  13. «از مؤمنان، کسانی هستند که به پیمانی که با خداوند بستند وفا کردند؛ برخی از آنان پیمان خویش را به جای آوردند و برخی چشم به راه دارند و به هیچ روی (پیمان خود را) دگرگون نکردند» سوره احزاب، آیه۲۳.
  14. وقعة صفین، ص۵۱۹.
  15. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی ج۱، ص۶۸۰-۶۸۱.
  16. شرح حال امام حسین(ع) و نزول او به کربلا و شهادت حضرتش با یاران باوفایش را در اصحاب امام حسین(ع) از مدینه تا کربلا اثر دیگر مؤلف ملاحظه نمایید.
  17. شرح حال «مسبب بن نجبه فزاری» در همین اثر به تفصیل خواهد آمد.
  18. در شرح حال رفاعة بن شداد، توضیح بیشتری درباره عبیدالله بن زیاد و سپاه همراه او، آمده است.
  19. تاریخ طبری، ج۵، ص۵۸۹؛ ر.ک: کامل ابن اثیر، ج۲، ص۶۲۴؛ تهذیب التهذیب، ج۳، ص۴۸۶ و تاریخ بغداد، ج۱، ص۲۰۰.
  20. تاریخ طبری، ج۵، ص۵۸۹؛ ر.ک: کامل ابن اثیر،، ج۲، ص۶۲۴؛ تهذیب التهذیب، ج۳، ص۴۸۶ و تاریخ بغداد، ج۱، ص۲۰۰.
  21. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی ج۱، ص۶۸۱-۶۸۳.