سلیمان بن صرد خزاعی در تاریخ اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

سلیمان بن صرد خزاعی (شهادت ۶۵ ق) از صحابه، یاران امام علی (ع) و رهبر قیام توابین که به خون‌خواهی امام حسین (ع) قیام کرد و در نبرد عین الورده به شهادت رسید.

قبیله خزاعه

بنی‌خزاعه از قبایل معروف عرب و اصل آنان از سرزمین یمن است[۱] که بعدها به سوی حجاز کوچ کردند و در شهر مکه ساکن شدند[۲]. حضور آنان در شهر مکه بسیار اثرگذار بوده و این قبیله یمنی الأصل، پانزده خانواده داشت[۳].

حضور افراد صاحب نام در بین آنان، نشانگر مهم بودن این قبیله در تاریخ اسلام است که می‌توان به مکلّم الذئب[۴] عمرو بن حمق خزاعی و سلیمان بن صرد معروف به ابامطرف اشاره کرد. همچنین قبیلة خزاعه از هم پیمانان رسول اسلام (ص) بود[۵] و در فتح مکه نیز حضور داشت[۶]. سلیمان از جمله صحابه بزرگ رسول خدا (ص) به شمار می‌آید[۷].[۸] وی پیش از مسلمان شدن یسار نام داشت و بعد از اسلام آوردن توسط پیغمبر اکرم(ص)، سلیمان نامیده شد[۹].[۱۰]

سلیمان در زمان امام علی، امام حسن و امام حسین (ع)

سلیمان از بزرگان لشکر امام علی (ع)است و از جمله افرادی است که جزء "شرطة الخمیس" خوانده شده است؛ وی در همه جنگ‌های امام علی (ع) نیز شرکت داشته است[۱۱]. همچنین او را می‌توان از جمله راویان مشترک نامید که فریقین از او حدیث نقل کرده‌اند[۱۲] در بعضی از کتاب‌های حدیثی، وی را از جمله "حملة الحدیث" نامیده‌اند[۱۳].

او از جمله شخصیت‌هایی است که در تاریخ اسلام اثر شگرفی از خود برجای گذاشته است. حضور وی در رکاب امام علی (ع) و رجزی که در جنگ صفین می‌خواند، به خوبی عقیده او را مشخص می‌کند و این که بسیاری از مورخان و محدثان درباره بودن و یا نبودن وی در جنگ جمل سخن گفته‌اند، بیانگر شخصیت بارز وی است[۱۴]. او از مخالفان سرسخت خلیفه سوم بود و کسی است که از زبان مردم کوفه به فسادهای حاکم شهر اعتراض کرده است[۱۵]. او در زمان حکومت امام علی (ع) نیز وظیفه خود را به خوبی به جا آورد و بعد از شهادت آن حضرت که معاویه حکومت را به دست گرفت، قصد داشت امام حسن (ع) را به جنگ با معاویه تحریک کند[۱۶].[۱۷]

سلیمان در خلافت عثمان جز افرادی سرشناسی بود که بر ضد سعید بن عاص، والی کوفه فعالیت می‌کردند و به دستور عثمان به شام، نزد معاویه تبعید شدند[۱۸]. پس از بیعت مردم با امیرالمؤمنین(ع) ظاهراً او در جریان طغیان پیمان‌شکنان دچار تردید شد و از یاری آن حضرت در جنگ جمل خودداری کرد؛ زیرا پس از ورود امیرمؤمنان(ع) به کوفه وقتی به خدمت حضرت رسید، مورد توبیخ امیرالمؤمنین(ع) واقع شد.

امیرمؤمنان علی(ع) به او فرمود: «تو گرفتار تردید شدی و نیرنگ زده (به جنگ نیامدی)، در حالی که مورد اعتمادترین مردم بودی و می‌پنداشتم در کمک به من سریع‌ترین آنها باشی. چرا از یاری اهل بیت پیغمبرت دست برداشتی؟ و چه چیز تو را نسبت به یاری آنها بی‌میل ساخت»[۱۹]؟ سلیمان ضمن عذرخواهی از آن حضرت خواست تا امیرالمؤمنین(ع) گذشته‌ها را فراموش کند و به یاری و همکاری او از این به بعد امید داشته باشد. حضرت امیر(ع) به او پاسخی نداد؛ لذا نزد امام حسن(ع) رفت و از برخورد امیرالمؤمنین(ع) گلایه کرد. امام حسن(ع) به او فرمود: «کسی توبیخ می‌شود که به محبت و خیرخواهی وی امید باشد». سلیمان با اظهار وفاداری و اطمینان دادن به یاری خود، از حضرت خواست که به او بدگمان نشوند[۲۰].

وی در جنگ صفین، فرمانده پیادگان جناح راست سپاه امیرالمؤمنین(ع) بود[۲۱] و طی آن، به جنگ حوشب ذوظلیم از بزرگان لشکر معاویه و پرچم‌دار آنها رفت که با پیشروی خود گروهی از سپاه عراق را کشته و زخمی کرده بود. سلیمان با شجاعت با وی نبرد کرد و حوشب را کشت[۲۲]. در آن حال امیرالمؤمنین(ع) به او فرمود: «تو از جمله افرادی هستی که در انتظار شهادت هستند و پیمان خود را تغییر نداده‌اند»[۲۳].

پس از صلح امام حسن(ع)، سلیمان به همراه افرادی از جمله حجر بن عدی حضور امام(ع) رسید و با اعتراض به قبول صلح، آن حضرت را «مذل المؤمنین» خطاب کرد[۲۴]. بعد از شهادت امام حسن(ع)، شیعیان کوفه در منزل سلیمان گرد آمدند و ضمن تسلیت دادن یکدیگر، پیروی خود را از امام حسین(ع)، طی نامه‌ای خطاب به او نوشتند[۲۵].

در پی مرگ معاویه، سلیمان بن صرد و مسیب بن نجبه و رفاعة بن شداد و حبیب بن مظاهر نامه مشترکی مبنی بر دعوت از امام حسین(ع) به کوفه، نوشتند و توسط عبدالله بن سبع همدانی و عبدالله بن وال تیمی خدمت امام فرستادند[۲۶] که پیش از این از آن یاد شد[۲۷]. اگرچه وی و چند شخصیت بزرگ شیعی دیگر حرکت ارزشمند دعوت از امام حسین(ع) را در کوفه بنیان نهادند تا زمینه تشکیل حکومت اهل بیت(ع) فراهم شود، اما متأسفانه به هنگام حضور مسلم بن عقیل در کوفه و قیام او نقشی ایفا نکردند، و زمانی هم که خبر به کوفه رسید که امام حسین(ع) در راه است، و یا وقتی که خبر فرود آمدن آن وجود مقدس در کربلا را شنیدند، به سوی امام خویش که خود دعوتش کرده بودند، نشتافتند و آن حضرت را یاری نکردند. ظاهراً اینان اعلام حکومت نظامی در کوفه توسط ابن زیاد را توجیهی برای رفع تکلیف خود قلمداد کردند[۲۸].

زندانی شدن سلیمان هنگام پیش آمدن واقعه کربلا

هنگامی که معاویه حکومت را به دست گرفت؛ برای آنکه بتواند پایه‌های حکومت خویش را و بلکه بنی امیه و بنی‌مروان را محکم کند، می‌بایست دشمنانش را از سر راه بردارد و محل اجتماع مخالفان او بی شک و تردید شهر شیعه پرور کوفه بود. لذا افرادی چون رشید هجری، حجر بن عدی، عمرو بن حمق خزاعی و... باید شهید شوند و زیاد بن ابیه نیز بهترین عامل برای این جنایات هولناک است. معاویه در مدت کوتاهی هزاران تن از شیعیان اهل بیت (ع) را که ساکن شهرهای کوفه و بصره بودند، کشت و یا زندان و تبعید کرد[۲۹]. ایجاد جو رعب و وحشت در شهر کوفه، امکان هر گونه تحرکی را از شیعیان سلب می‌کرد. بعد از مرگ معاویه و از بین رفتن قدرت شیطانی او، شیعیان کوفه به رهبری پنج تن از یاران باوفای امام علی (ع) اولین نامه‌ها را به امام حسین (ع) نوشتند تا شاید بتوانند با ایجاد نهضتی فراگیر از علویان، حکومت اهل بیت (ع) را احیا کنند که با آمدن عبیدالله بن زیاد به کوفه، شرایط عوض شد و افرادی چون مسلم بن عقیل، هانی بن عروه، رشید هجری، میثم تمار و عده‌ای دیگر شهید[۳۰] و بزرگوارانی چون سلیمان بن صرد محبوس شدند و بدین ترتیب راهبران نهضت علوی کوفه نتوانستند امام زمان خویش را یاری کنند و نهضت علویون کوفه دچار شکست سختی شد و امام (ع) در کربلا شهید شد[۳۱].

طرفداران پاک باخته علوی که قیام شان، با شهادت پیشوای شان به شکست انجامیده بود، اندوهبار بودند اما به هیچ وجه ناامید نشدند.. پس عده‌ای از شیعیان امام علی (ع)برای احیاء حکومت دینی به سراغ پنج تن از بزرگان شیعه کوفه رفتند[۳۲] که از اسارت ابن زیاد آزاد شده بودند. این گروه که نام خود را "توابین" نهادند، می‌گفتند شهادت امام حسین (ع) و زنده ماندن آنها گناهی است نابخشودنی که تنها با شهادت آنها یا به دست آوردن حکومت طرفدار اهل بیت (ع) قابل جبران است. اینان از سال ۶۱ هجری (سال شهادت امام حسین (ع)) به جمع‌آوری نیرو و سلاح پرداختند[۳۳].[۳۴]

شرایط سیاسی و اجتماعی کوفه بعد از مرگ یزید

برای درک صحیح قیام شیعیان کوفه "توابین" بهتر است شرایط سیاسی آن زمان را نیز بررسی کنیم. در آن زمان شهر کوفه، همچنان در کنترل دشمنان اهل بیت (ع) بود؛ چنان که وقتی یزید از دنیا رفت، سه گروه عمده به وجود آمدند:

  1. طرفداران خاندان سفیانی ـ مروانی
  2. طرفداران عبدالله بن زبیر
  3. شیعیان و پیروان واقعی اهل بیت (ع). بعد از مرگ یزید، درگیری داخلی حکومت وقت در شام، پایه‌های حکومت مرکزی را متزلزل کرد عبدالله بن زبیر نیز در مکه قیام خود را آغاز کرد. پس در این زمان سه تن، رهبری جامعه اسلامی را بر عهده داشتند: مروان حکم، در شام؛ عبدالله بن زبیر، در مکه[۳۵] و سلیمان بن صرد خزاعی در کوفه[۳۶].

عبدالله بن زبیر برای آنکه بتواند نظر شیعیان اهل بیت (ع) را به سوی خود معطوف کند، ابتدا شعار خونخواهی امام حسین (ع) را سر داد[۳۷]، اما بعد دشمنی خویش را با اهل بیت (ع) و شیعیان اهل بیت (ع) آشکار کرد. قیام حره، در زمان حیات یزید نیز تحت تأثیر این شعار ایجاد شد. بعد از مرگ یزید و سست شدن بنی امیه، مروان نیز قصد بیعت با عبدالله بن زبیر را داشت که عبید الله بن زیاد وارد شام شد و حکومت او را تثبیت کرد[۳۸].

بدین ترتیب، مروانیان به رهبری عبیدالله بن زیاد در فکر نابودی دشمنان خویش افتادند اما وضع کوفه دچار بحران شدیدتری شد؛ زیرا دشمنان اهل بیت به رهبری عمر بن سعد درصدد به دست گرفتن قدرت بودند. در این زمان فرستاده عبدالله بن زبیر نیز وارد شهر شد و بین مختار ثقفی و سلیمان بن صرد خزاعی نیز اختلافی رخ داده بود[۳۹]. پس قیام توابین در این شرایط قابل ستایش است؛ زیرا حرکتی در پیروی از اهل بیت (ع) بود؛ آن هم در میان دشمنان اهل بیت (ع)؛ یعنی عبدالله بن زبیر و قدرت در حال ازدیاد مروانیان[۴۰].

سلیمان و قیام توابین

قبل از حرکت عبیدالله بن زیاد به سوی شام، وی والی بصره و عمرو بن حریث؛ جانشین وی در کوفه بود. وی در ابتدا قصد داشت از مردم برای خود بیعت بگیرد اما مردم کوفه و بصره زیربار بیعت او نرفتند[۴۱]؛ پس او به طرف شام حرکت کرد. در این هنگام مردم کوفه برای انتخاب حاکم دچار تردید شدند. آنها ابتدا می‌خواستند عمر بن سعد، قاتل امام حسین (ع) را به عنوان حاکم انتخاب کنند که زنان قبیله همدان به مسجد جامع کوفه آمدند و با گریه و زاری نگذاشتند او به حکومت انتخاب شود[۴۲]. عبدالله بن یزید انصاری به دستور ابن زبیر وارد کوفه شد و توانست توجه بسیاری را به خود جلب کند[۴۳].

از طرف دیگر، با حضور مختار ثقفی در کوفه، طرفداران عمر بن سعد او را زندانی کردند، زیرا مختار معتقد بود ابتدا باید قاتلان امام حسین (ع) حاضر در کوفه، به سزای اعمال شان برسند ولی سلیمان معتقد بود کشتن قاتلان امام حسین (ع) جنگ داخلی بی‌حاصلی را ایجاد می‌کند و بدین ترتیب عده‌ای از شیعیان به طرف‌داری از مختار، از نهضت سلیمان جدا شدند. با توجه به مسایل پیش آمده، مانند نامزد شدن ابن سعد برای امارت کوفه و حبس مختار که نشان از قدرت مخالفان اهل بیت (ع) در کوفه داشت، لذا شیعیان کوفه که از سال ۶۱ هجری در فکر ایجاد یک حکومت اسلامی بودند، فعالیت‌های خود را مخفیانه انجام می‌دادند؛ زیرا طرفداران خاندان بنی‌مروان، عبد الله بن زبیر و قاتلان امام حسین (ع) در کوفه به عنوان دشمنان آنان مطرح بودند و هرگونه بی دقتی در کار، باعث شکست این نهضت و در نهایت، نابودی شیعیان اهل بیت (ع) می‌شد[۴۴].

آری، در آن آشوب و طغیان انحرافات، تنها شیعیان کوفه بودند که می‌توانستند اعتقاد اصیل شیعه را حفظ کرده و پاسدار آن باشند[۴۵].

با توجه به همه مسائل، در شب اول ربیع الاول سال ۶۵ هجری قیام توابین آغاز شد[۴۶]. آنها ابتدا به کربلا رفته و با مولای خود تجدید بیعت کردند؛ سپس به منطقۀ عین الورده در نزدیکی قرقیسیا رفتند و سلیمان بن صرد سخنانی را بیان کرد و به یاران خود سفارش کرد که مانند علی (ع) با دشمنان بجنگند. از مسایلی که می‌بایست در قیام غیرت‌مندانه سلیمان بن صرد مد نظر داشت، شعار آنان است که قیام خود را با فریادهای "یا لثارات الحسین (ع)" معرفی کردند[۴۷]. وی همچنین به شیعیان بصره و مدائن نیز نامه نوشت که البته آنان دیر به صحنه جنگ رسیدند[۴۸].

در ابتدا، جنگ به فرماندهی سلیمان آغاز شد، بعد از او، مسیب بن نجبه فزاری، عبدالله بن سعد بن نفیل، خالد بن سعد و بعد عبدالله بن وال فرماندهی را به عهده داشتند. پس از شهادت آنها فرماندهی با رفاعة بن شداد ادامه یافت[۴۹] که او صلاح دانست باقی مانده نیروها به کوفه بازگردند و آنها بعدها به نهضت مختار پیوستند، ولی خود با گفتن جمله "فزت ورب الکعبه" به شهادت رسید[۵۰].[۵۱]

بررسی قیام توابین در متون تاریخی

کتاب‌های تاریخی متعددی قیام توابین را نقل کرده‌اند. اما آنچه مسلم است آنکه کتاب‌های اهل سنت، چون طبری، "الکامل و تاریخ الاسلام" ذهبی و... با نیتی ضد شیعه نوشته شده‌اند؛ لذا می‌بایست در بررسی حوادث تاریخی شیعیان اهل بیت (ع) دقت زیادی کرد. در کتاب‌های تاریخی درباره توابین دو گونه عبارت آمده که ناهماهنگی ناقلان را می‌رساند. البته کتاب‌های شیعه نیز این دو گونه عبارت را نقل کرده‌اند:

  1. "فلما قتل الحسين (ع) اندم سليمان بن صرد و المسيب و جميع من خذله"[۵۲]، صاحب الطبقات الکبری در این نقل، سلیمان را نیز جزء پیمان شکنان می‌داند اما باید توجه داشت که در هیچ کتاب رجالی و تراجم بدگویی درباره سلیمان بن صرد وارد نشده است بلکه بر عظمت وی تأکید شده است. مانند "لا ينبغي الاشكال في جلالة سليمان بن صرد و عظمته و شهادته"[۵۳]؛ و فقط بعضی وی را سرزنش کرده‌اند که چرا در جنگ جمل شرکت نکرده است[۵۴]. چگونه است که شرکت نکردن در جنگ جمل، سرزنش می‌شود اما حضور نداشتن در کربلا را هیچ کس بیان نکرده است تا سرزنش برای وی باشد؛ بلکه گفته‌اند شرکت نکردن وی در جنگ جمل با حضورش در عین الورده و شهادت جبران شده است[۵۵] و حتی افرادی چون مسیب بن نجبة فزاری، دیگر رهبر توابین را جزء مخلص‌ترین افراد نسبت به اهل بیت (ع) توصیف می‌کنند و درباره او هیچ بدگویی گفته نشده و اگر وی پیمان شکنی کرده بود، نسبت به امام زمانش بوده و می‌بایست بیان شود[۵۶] و رفاعة بن شداد بجلی، دیگر پاکباخته عرصه توابین است که رسول خدا (ص) درباره او بشارت داده است[۵۷]. بدین ترتیب این نقل، بی‌ارزش خواهد بود.
  2. نقل شده: "تلاقت الشيعة بالتلاوم والتندم ففزعوا إلى خمسة نفر من رؤس الشيعة"[۵۸]؛ درباره شیعیان کوفه بدگویی شده که این هم قابل قبول نیست؛ زیرا بسیاری از مردم کوفه مانند ابن أبجر و ابن اشعث هم برای امام (ع) نامه نوشتند و تعداد زیادی که پیمان شکستند و به جنگ امام (ع) آمدند، همان کسانی هستند که قیام توابین از ترس آنان مدت چهار سال مخفیانه در کوفه فعالیت می‌کرد و بعد از مرگ یزید سعی داشتند عمر بن سعد را حاکم کوفه کنند؛ پس بهتر است به لفظ شیعه توجه شود؛ زیرا تاریخ نویسان عهد اموی و عباسی، لفظ شیعه را در معانی غیر از شیعه حقیقی و واقعی به کار می‌برده‌اند و اگر منظور، شیعیان واقعی بوده‌اند گفتن الفاظ "الندم و تلاوم" دال بر پیمان شکنی نیست، بلکه بیان حسرت به خاطر شهادت امام (ع) و از دست دادن آن پیشوا است؛ زیرا لفظ شیعه در ادبیات تاریخی اهل سنت دارای معانی متعددی است که می‌توان به این معانی اشاره کرد:
    1. کسانی که امام علی (ع)و اولاد آن حضرت را دوست داشته باشند که طبق این معنی، بسیاری از مسلمانان را شامل می‌شود؛
    2. کسی که معتقد است امام علی (ع) خلیفه چهارم است اما بر دیگر خلفا برتری دارد[۵۹]؛ لذا بعضی با توجه به این معنی، افرادی مانند حاکم نیشابوری را نیز شیعه می‌دانند[۶۰]،
    3. کسانی که معتقد باشند امام علی (ع) جانشین بلافصل رسول خدا (ص) است و جانشینان رسول خدا (ص) بعد از علی (ع) یازده تن از فرزندان آن حضرت هستند مانند سلمان فارسی سلیمان بن صرد و.... لذا به صرف وجود لفظ شیعه در کتب‌های تاریخی اهل سنت که می‌گوید "تلاقت الشیعه بالتلاوم والتندم" نمی‌توان حکم کرد آنها پیروان واقعی اهل بیت عالی بوده‌اند؛ بلکه افرادی از اهل سنتی بوده‌اند که امام علی (ع) را خلیفه چهارم می‌دانسته‌اند؛ چرا که بسیاری از کتب‌های تاریخی لفظ شیعه امام علی (ع) را در مقابل "شیعه عثمان" آورده‌اند. چنان که به مسلمانان نیز در مقابل پیروان ادیان دیگر "شیعه محمد (ص)" می‌گفتند[۶۱].

پس باید در اصطلاحات متون تاریخی دقت کرد و هر محققی باید معانی الفاظی مانند شیعه و بیعت را بداند تا دچار اشتباه و انحراف نشود. به عنوان مثال، بیعت در معانی مختلفی به کار رفته، گاهی برای مطلق ایمان است؛ گاهی برای قتال و فرار نکردن از جنگ است؛ چنان که بیضاوی در تفسیر خود، بیعت الشجره را این گونه می‌داند[۶۲] و از همین نوع است بیعت ضحاک بن عبدالله مشرقی با امام حسین (ع)که فقط برای جنگ بیعت کرده بود. لذا در عصر عاشورا چون جنگ تمام شده بود، میدان جنگ را ترک کرد[۶۳]. پس بیعت مردم مدینه با امام علی (ع) بعد از قتل عثمان یک نوع نبوده؛ زیرا بسیاری با امام علی (ع) به عنوان خلیفه چهارم بیعت کردند و نه به عنوان جانشین رسول خدا (ص)[۶۴].

پس آیا مخالفان لشکر امام علی (ع) در ماجرای حکمیت شیعیان آن حضرت نبودند؟ شیعه به معنی پیرو و به عنوان مخالف با معاویه بودند و نه آنها شیعه حقیقی و واقعی مانند قیس بن سعد بن عباده، قنبر و... نتیجه آن که، افرادی چون سلیمان بن صرد خزاعی و دیگران که از هبران نهضت توابین بودند، نه پیمان شکن بودند و نه فراری از کمک به خاندان رسالت. لذا درباره مسیب بن نجبه فزاری آمده که او از تابعین است از بزرگان آنها و از جمله زاهدترین افراد است و او همان کسی است که علی (ع) وقتی او را دید فرمود: مرحباکم اهل الکوفه وفئه الاسلام و مرکز الدین؛ و هم چنین او است که نامه‌های سران شیعه را به امام حسین (ع) می‌نوشته است اما هیچ کس از وی بدگویی نکرده است[۶۵].[۶۶]

سلیمان بن صرد خزاعی، کارگزار جبّل

جَبُّل: به فتح جیم و تشدید باء مضمومه و لام، شهرکی است بین نعمانیه و واسط در جانب شرقی که در قبل به صورت شهر بوده و امروز به صورت روستای بزرگی در آمده است[۶۷].

ابن واضح گوید: جَبُّل شهری است کهن و آباد که بعد از دیر هزقل و قبل مادرایا در مسیر کوفه و بغداد واقع است[۶۸].

بلاذُری در أنساب الاشراف نامه‌ای را ذکر کرده که حضرت علی(ع) به سلیمان بن صرد که در جبّل بوده، نوشته است، از این نامه معلوم می‌شود که وی یکی از کارگزاران حضرت بوده است. آن نامه چنین است:

و حضرت امیر(ع)، به سلیمان بن صرد که در جبل بود، نوشت: ذکر کردی آنچه از حقوق مسلمانان نزد توست و بدان کسانی که در نزد تو و ما هستند، از حق مساوی برخوردارند. پس به من اطلاع بده از مقدار آنچه از حقوق مسلمین در نزدت جمع شده است. پس حق هر صاحب حق را بپردازد و اضافی آن را به سوی ما بفرست، تا در میان افرادی که نزد ما هستند، تقسیم کنیم. اگر خدا بخواهد.[۶۹]؛

این نامه‌ای است که حضرت به سلیمان نوشته و از او خواسته است که بعد از اعلام مقدار دارایی بیت المال جَبُّل، اضافی آن را به کوفه بفرستد.

آنچه در أنساب الأشراف ذکر شده است، «جبل» می‌باشد و ما با مراجعه به معجم البلدان و کتب دیگر به این نتیجه رسیدیم که باید منطقه مأموریت سلیمان، جَبُّل باشد؛ زیرا جبل (بفتح باء) شهری است در حمص[۷۰] و به عراق عجم هم گفته می‌شود که گاهی از آن تعبیر به جبال می‌کنند و این اسم به آن چه بین شهرهای اصفهان، زنجان، قزوین، دینور، کرمانشاه و ری بوده، اطلاق می‌شده است [۷۱].

و جای دیگری به این نام اشاره نشده است. بنابراین، باید حوزه مأموریت سلیمان بن صرد، همان جبّل (با تشدید باء مضمومه) باشد.[۷۲]

شرح حال سلیمان بن صرد خزاعی

سلیمان یکی از یاران امام علی(ع)، امام حسن و امام حسین(ع) بوده و پیامبر(ص) را دیده است و از این روی از صحابه نیز محسوب می‌شود. شیخ طوسی در کتاب رجال خود به این موارد تصریح کرده است و فضل بن شاذان او را از تابعین بزرگ و رؤسا و زهّاد آنها دانسته است[۷۳].

در استیعاب آمده: سلیمان بن صرد بن جَون خزاعی دارای کنیه «ابومُطرف» بود، مردی خیّر، فاضل و دارای دیانت و عبادت بود. نامش در جاهلیت «یسار» بود. رسول خدا(ص) او را «سلیمان» نامید. در کوفه در میان خزاعه ساکن شد. سنّ زیاد داشت و از شرف و منزلت برخوردار و در میان قومش نفوذ کلمه داشت[۷۴].

ذهبی گفته است: سلیمان بن صرد خزاعی از شیعیان علی، حسن و حسین(ع) است و آن قدر در تشیع شهرت داشت که جزو رؤسای شیعه محسوب میشد. شیعیان در کوفه در خانه او جمع شده، برای امام حسین(ع) نامه نوشتند و او را به کوفه دعوت کردند؛ اما بعداً چون نتوانست امام حسین(ع) را یاری کند، همراه توّابین که چهارهزار نفر بودند و او رئیس آنها بود، قیام کردند و او همراه با تمام یارانش به شهادت رسیدند. وی مردی صالح، متدین و از اشراف و بزرگان قومش بود.

در اسد الغابه بعد از ذکر نسب او گوید: او مردی خیّر، فاضل و دارای دیانت و عبادت بود و جزو اولین افراد مسلمان بود که در کوفه سکونت گزید. او در میان قومش دارای قدر و شرف بود و در تمام جنگ‌های علی(ع) شرکت داشت و در جنگ صفین، حوشب ذو الظلم را در مبارزه تن به تن کشت. سلیمان جزو افرادی بود که بعد از مرگ معاویه، از امام حسین(ع) خواست به کوفه بیاید، اما همراه با او جنگ نکرد و بعد از شهادت امام حسین(ع) پشیمان شد و همراه مسیّب بن نجبه فزاری و جمیع افرادی که امام حسین(ع) را یاری نکردند، گفتند: توبه‌ای برای ما نیست مگر این که به خونخواهی امام حسین(ع) قیام کنیم. از این روی در اول ربیع الآخر سال ۶۵ هجری قیام نمودند و سلیمان را به عنوان «أمیر توّابین» انتخاب کردند و در عین الورده با نیروهای عبیدالله بن زیاد که از شامیان بودند، درگیر شدند و سلیمان همراه با مسیّب و یارانش به شهادت رسیدند[۷۵].

در اینجا ابن اثیر تصریح کرده که سلیمان در تمام جنگ‌های حضرت امیر(ع) شرکت نموده است؛ درحالی که شیخ طوسی می‌گوید سلیمان در جنگ جمل حضور نداشته و برابر آنچه از امام حسن(ع) نقل شده وی بهانه‌ای نادرست برای عدم شرکت خود ذکر کرده است[۷۶]. لکن صاحب تنقیح المقال سخن شیخ طوسی را رد کرده می‌گوید: ما در کتاب‌هایی که درباره جنگ جمل نوشته شده، ندیده‌ایم که بنویسند سلیمان در جنگ جمل شرکت نکرده است؛ حتی در کتاب جمل شیخ مفید.

در پاسخ مرحوم مامقانی باید گفت درست است که در کتاب‌هایی که درباره جنگ جمل نوشته شده چیزی از تخلّف سلیمان ذکر نشده، اما در کتاب وقعة صفین نصر بن مزاحم منقری تخلّف او از جنگ جمل ذکر شده است.

بنابراین آن چه مرحوم شیخ طوسی نقل کرده، صحیح و گفته ابن اثیر اشتباه است.

منقری می‌نویسد: پس از آمدن علی(ع) از جنگ جمل به کوفه، سلیمان بن صرد به حضور ایشان رسید. حضرت او را مورد نکوهش قرار داد و فرمود: تو در نصرت من تردید و درنگ کردی حال آنکه تو، به گمان من بیش از هر کس دیگر سزاوار تقویت و پشتیبانی من بودی. چه چیز تو را از کمک به اهل بیت پیامبر(ص) بازداشت؟ چرا به آنان کمک نکردی؟. سلیمان گفت: ای امیر مؤمنان! از گذشته‌ها بگذر و مرا به خاطر گذشته سرزنش مکن و دوستی مرا نگهدار و مرا اندرز ده. هنوز کارهایی در پیش است که می‌‌توانی ضمن آن، دوستانت را از دشمنانت بازشناسی. پس سلیمان خاموش شد و اندکی نشست. آنگاه برخاست و به مسجد نزد حسن بن علی(ع) رفت و گفت: آیا جا دارد از امیر مؤمنان به خاطر سرزنش و ملامتش شگفت‌زده نشوم؟ امام حسن(ع) به او گفت: همواره کسانی مورد نکوهش قرار میگیرند که به دوستی آنها امید می‌رود. سلیمان گفت: هنوز کارهایی فرا رو داریم که در آن به نیزه‌های رخشان و شمشیرهای آخته و رزم‌آورانی چون من نیاز است؛ پس عدم حضور مرا در آوردگاه نبرد تقبیح مکنید و به اخلاص من تردید روا مدارید. حسن(ع) به او گفت: خدا تو را مشمول الطاف خود کناد. ما به تو بدگمان نیستیم[۷۷].

بنابراین، عدم حضور سلیمان در جنگ جمل مسلّم است و در تاریخ ذکر شده، اما او در این واقعه عذر خاصی ذکر نکرده و از امام خواسته است گذشته را فراموش کند و در آینده، یاران مخلص خود را بیازماید. او در جنگ صفین فرمانده پیادگان نیروهای حضرت بود[۷۸].[۷۹]

نظر سلیمان درباره آتش‌ بس با معاویه

سلیمان بن صرد پس از تدوین طومار صلح نزد علی(ع) آمد. چهره او از شمشیر زخم برداشته بود. حضرت به او نگریست و این آیه را خواند: فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا[۸۰].

پس تو از جمله کسانی هستی که در انتظار شهادت به سر می‌بری و عهد خود را دگرگون نساخته‌ای.

سلیمان گفت: ای امیرمؤمنان! اگر یارانی می‌داشتم هرگز این طومار و صلحنامه نوشته نمی‌شد. سوگند به خدا در میان مردم رفتم تا آنان را به طریق نخست بازگردانم، لکن یارانم اندک بودند[۸۱].

این گفتوگو نشان می‌دهد که سلیمان جزو مخلصان و یاران با وفا و صدیق حضرت امیر المؤمنین(ع) بوده است.[۸۲]

نظر سلیمان در باره صلح امام حسن(ع) با معاویه

سلیمان که جزو شیعیان مخلص و تندرو بود، به امام حسن(ع) گفت: تعجب ما از بین نمی‌رود که چگونه با معاویهبیعت کردی، در حالی که غیر از شیعیان تو از مردم بصره و حجاز، چهل هزار جنگجو از مردم کوفه و به اندازه آنها فرزندانشان و پیروانشان با تو بودند. افزون بر اینها تو در این صلح، چیزی به عنوان وثیقه پیمان صلح و نه هم سهمی و بهره‌ای از بیت المال نگرفته‌ای و معاویه به تو چیزی داده که به آن وفا نکرده است و بدون تأخیر معاویه در میان جمع مردم گفت من شرط‌هایی را پذیرفته و وعده‌هایی داده‌ام؛ تمام اینها برای پایان دادن به آتش جنگ بوده و حال که خداوند الفت را برای ما آورده است، تمام آنها زیر پای من می‌باشد. به خدا قسم نظر معاویه، کسی جز تو نبوده است. او عهد خود را شکسته است. پس هرگاه بخواهی، به من اجازه بده وارد کوفه شوم و کارگزار معاویه را بیرون نموده، به مردم برکناری او را اعلام کنم، تا با معاویه مقابله به مثل کرده باشی؛ زیرا خداوند خائنان را دوست ندارد؛ چون معاویه در عهد و پیمان و شرایط پذیرفته شده خود، خیانت کرده است. مسیب بن نجبه و بقیه نیز همانند سلیمان سخن گفتند. امام حسن(ع) در مقابل سخنان آنان و پیشنهادشان فرمود: شما شیعیان ما و جزو دوستداران ما میباشید. اگر من تصمیمی در کار دنیا داشتم، بهتر عمل می‌کردم و برای تحقق آن بیشتر پافشاری می‌نمودم. معاویه با شدت بیشتر از من عمل نمی‌کرد؛ او نه با صلابت‌تر بود و نه دارای عزم و تصمیم راسخ‌تر و لکن من غیر از آنچه شما می‌‌بینید، می‌بینم.

و از آنچه انجام دادم (صلح) هدفی جز حفظ خون‌ها نداشتم. سپس به قضای الهی راضی شوید و تسلیم امر او باشید. و در خانه‌های خود بمانید و یا فرمود: دست‌های خود را حفظ کرده، نگهدارید؛ تا این که افراد نیکوکار استراحت کنند یا از افراد فاجر آسوده بمانند.[۸۳]

در اینجا سلیمان بن صرد خزاعی به جهت این که امام حسن(ع) وثیقه‌ای برای اجرای شرایط صلح از معاویه نگرفته و برای خود سهمی از بیت المال قرار نداده است، اعتراض دارد. البته این اعتراض بعد از زیر پا گذاشتن شرایط صلح به وسیله معاویه بوده است و از این روی پیشنهاد می‌کند که والی معاویه را از کوفه بیرون کنند و قدرت را در کوفه به دست بگیرند. نکته مهم این است که سلیمانتسلیم نظریات امام حسن(ع) است و پیشنهاد خود را به آن حضرت ارائه می‌دهد و از ایشان اجازه می‌گیرد و این نشانه خلوص و ایمان اوست. امام مجتبی(ع) نیز سکوت را ترجیح می‌دهد و علت آن هم حفظ خون مؤمنین است؛ چراکه امام حسن(ع) می‌داند یاران او در جنگ با معاویه، کوتاهی کردند؛ حتی عبیدالله بن عباس فرمانده سپاه حضرت، معاویه هم شرایط او را پذیرفته و مسئله صلح را مطرح می‌کرد. بنابراین، امام حسن(ع) چاره‌ای جز صلح نداشت؛ چراکه معاویه می‌توانست با حیله و نیرنگ در صورت شهادت امام حسن(ع) و یاران اندکش، خون آنها را پایمال نموده و بی‌نتیجه سازد؛ زیرا معاویه غیر از فرزندش یزید بود. او مردی زیرک، دارای سابقه و کاتب وحی بود و از طرف عمر و عثمان حدود بیست سال بر مردم شام حکومت کرده بود و آن مردم جاهل و نادان، مطیع او بودند. به هر حال نمی‌توان شرایط زمان امام حسین(ع) را با شرایط زمان امام حسن(ع) یکی دانست و گفت چرا امام حسن(ع) صلح و امام حسین(ع) قیام کرد؛ زیرا شرایط زمان و افراد حاکم با هم تفاوت میکردند؛ به این جهت است که امام حسین(ع) قیام خود را بعد از مرگ معاویه آغاز کرد؛ با این که حدود ده سال در زمان معاویه، امامت جامعه را به عهده داشت. او هم پایبند به شرایط صلح بود.[۸۴]

قیام توّابین به فرماندهی سلیمان بن صرد

آنچه ابن اثیر به سلیمان نسبت داده که او از یاری امام حسین(ع) تخلف کرده است، صحیح نیست؛ زیرا در کتب سیره و تاریخ آمده که ابن زیاد بعد از آگاهی از نامه‌نگاری مردم کوفه و امام حسین(ع)، چهار هزار و پانصد نفر از توّابین و اصحاب امیرالمؤمنین(ع) را دستگیر و زندانی کرد و مانع پیوستن آنها به امام حسین(ع) شد. از جمله زندانیان سلیمان بن صرد، ابراهیم بن مالک اشتر، فرزند صفوان، یحیی بن عوف، صعصعة عبدی و دیگران بودند که راهی برای یاری امام حسین(ع) نداشتند؛ چون زندانی و در غُل و زنجیر بودند؛ یک روز به آنها غذا می‌دادند و روز دیگر آنها را گرسنه می‌گذاشتند.

بعد از این که شایعه هلاکت یزید به کوفه رسید و در آن زمان ابن زیاد در بصره بود، شیعیان به خانه ابن زیاد ملعون حمله برده، اموال آن را برداشتند و غلامانش را کشتند و درِ زندان را شکسته، چهار هزار و پانصد نفر را آزاد کردند. سپس این جمع تصمیم به خونخواهی امام حسین(ع) گرفتند و به دنبال ابن زیاد حرکت کردند. چون به آنها خبر رسید که وی می‌خواهد به شام برود. اما عُمَر بن جارود به خاطر نجات ابن زیاد، او را به شکم شتری بسته به شام فرستاد[۸۵].

مروان بن حکم که تازه به حکومت رسیده بود، امارت کوفه و بصره را به ابن زیاد داد و او را همراه سیصد هزار نفر روانه آنجا کرد. توّابین که چهار هزار نفر بودند هرکس از بنی امیه و بنی زیاد و افرادی را که برای کشتن امام حسین(ع) بیعت کرده بودند - می‌‌دیدند، می‌کشتند. آنها به حرکت خود ادامه دادند تا این که به تکریت رسیدند و برای مقابله با آنها، مقدمة الجیش ابن زیاد که صد هزار نفر بودند پیش آمدند. توّابین با تکبیر و گفتن لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ[۸۶] هماهنگ حمله کردند؛ گویا یک نفر به گروهی حمله نموده و فریاد آنها بلند بود «یا لَثارات الحُسَین» ای انتقام‌گیران حسینی حمله کنید! درگیری شدیدی بین آن دو گروه به وجود آمد، اما سلیمان و یارانش تا شب، تمام این مشکلات را تحمل نموده، در مقابل دشمن استقامت نمودند. از یاران ابن زیاد دوازده هزار نفر و از یاران سلیمان صد نفر کشته شد. در روز دوم بین آنها درگیری به وجود آمد و از لشکر ابن زیاد چهل هزار نفر کشته شدند و بقیه شروع به فرار کردند؛ اما ابن زیاد آنها را برگرداند و همراه با بقیه لشکرش با سلیمان درگیر شد. در این درگیری‌ها تمام یاران سلیمان به شهادت رسیدند؛ جز ۲۷ نفر که دارای جراحت‌های عمیق بودند. آنها از سلیمان اجازه فرار خواستند، اما او جز جنگ چیز دیگری را تجویز نمی‌کرد و معتقد بود که باید آن قدر جنگ کند تا کشته شود در حالی که خدا و رسولش از او راضی باشند.[۸۷]

شهادت سلیمان

سلیمان در شب هشتم حضرت خدیجه، فاطمه زهرا، حسن و حسین(ع) را در خواب دید خدیجه به او گفت: ای سلیمان خداوند کوشش تو و برادرانت را سپاس گوید، پس شما در روز قیامت با ما خواهید بود. و به او گفتند: بشارت باد تو را که فردا هنگام زوال ظهر، نزد ما خواهی بود، سپس ظرف آبی را به او داد و خدیجه گفت: این آب را به بدنت بریز. سلیمان از خواب پرید و دید ظرف آبی کنار او گذاشته شده است. او تمام آب ظرف را به بدنش ریخت و ظرف را کنار خود گذاشت. جراحات او بهبودی یافت و مشغول پوشیدن لباس‌هایش بود که قدح آب ناپدید شد. اینجا فریاد سلیمان به تکبیر بلند شد. یاران او از خواب پریدند و علت تکبیر او را جویا شدند. او قصه خوابش را تعریف کرد و صبح همه با هم به لشکر ابن زیاد حمله کردند تا این که به شهادت رسیدند [۸۸]. رحمت خدا بر آنان باد!

این بود مختصری از جریان فداکاری سلیمان بن صرد و یاران با وفایش که واقعاً به عنوان حماسه‌ای جاوید در تاریخ به جای مانده است. آری چهار هزار نفر، متجاوز از پنجاه هزار نفر را به هلاکت رساندند و سرانجام، خود به شهادت رسیدند. رحمت و درود خدا بر آنان باد!

سلیمان به وسیله تیر حصین بن نمیر - علیه اللعنة - به شهادت رسید و در هنگام شهادت همان سخنی را گفت: که مولایش علی(ع) فرموده بود: «فُزْتَ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ»، «به پروردگار کعبه سوگند که رستگار شدم». همراه او مسّیب بن نجبه به شهادت رسید. سپس دشمنان سر این دو را قطع کرده، برای مروان بن حکم (متوفای سوم رمضان ۶۵ھ) هدیه فرستادند. سن سلیمان در هنگام شهادتش ۹۳ سال بود. بعد از این که سلیمان به شهادت رسید، عبدالملک بن مروان بالای منبر رفته، گفت: به درستی که خداوند از رؤسای عراق کسی را که اصل فتنه و در رأس گمراهی بود، هلاک کرد و او سلیمان بن صُرد می‌باشد[۸۹].

آری، دشمنان دین و قرآن، از شهادت مردان خدا خوشحال شده و برای فریب مردم، آن را به خدا نسبت می‌دهند.[۹۰]

علت انتخاب عنوان توّابین

بعضی گفته‌اند آنها که اسم خود را توّابین گذاشته و قیام نموده‌اند، این اسم را از این آیه شریفه گرفته‌اند که خداوند بعد از پرستش گوساله به وسیله بنی اسرائیل به آنها گفت: فَتُوبُوا إِلَى بَارِئِكُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ عِنْدَ بَارِئِكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ[۹۱].

چون خداوند به قوم موسی دستور داده بود که به سبب پرستش گوساله سامری شمشیر به دست گرفته، یکدیگر را (گناهکاران را) بکشند، تا توبه آنها قبول شود، این گروه نیز که در یاری کردن امام حسین(ع) با کوتاهی کردند و نتوانستند در رکاب حضرت جهاد کنند، معتقد بودند در صورتی توبه آنها پذیرفته خواهد شد که برای هدف و انتقام خون او، با دشمنانش جنگیده، در این راه به شهادت برسند[۹۲].[۹۳]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. العقد الفرید، ابن عبد ربه، ج۳، ص۳۳۱.
  2. العقد الفرید، ابن عبد ربه، ج۳، ص۳۳۱.
  3. باید توجه داشت که قیبله خزاعه قبل از قریش، کلیددار کعبه بوده است. العقد الفرید، ابن عبد ربه، ج۳، ص۳۳۲.
  4. مکلّم الذئب، کسی است که با گرگ صحبت کرده است. این حیوان به بزرگ این قبیله ظهور نبی اکرم (ص) را بشارت داده است. (الاغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج۲۰، ص۳۰۶) دعبل خزاعی، عبدالله بن بدیل بن ورقاء بن عبد المعزی بن ربیعه، از یاران علی (ع)، از این قبیله بودند.
  5. الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۴۲۸.
  6. الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۴، ص۱۶۸۸.
  7. هو أبومطرف سلیمان بن صرد الخزاعی الصحابی. (ذوب النضار، ابن نما حلی، ص۵ و ۷۳ (پاورقی)) هم چنین در کتاب‌های تاریخ الطبری، طبری، ج۱۱، ص۵۷۷؛ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج۱، ص۲۱۵؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۲، ص۶۵۰؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۲، ص۲۹۸، به صحابی بودن سلیمان تصریح شده است. اما باید توجه داشت که عالم برجسته شیعه مرحوم آیت الله خوئی می‌فرماید: سلیمان بن صرد الخزاعی هو من التابعین الکبار و رؤسائهم و زهادهم و عده الشیخ من أصحاب رسول الله بیا و اخری من اصحاب علی... أقول: لا ینبغی الاشکال فی جلالة سلیمان بن صرد و عظمته... ان ما ذکره الشیخ من کون سلیمان من اصحاب رسول الله؟ فلعله مأخوذ من بعض کتب العامه و الا فقد صرح الفضل بن شاذان بانه من التابعین. (معجم الرجال الحدیث، ج۸، ص۲۷۱) مرحوم شوشتری نیز بر تابعی بودن سلیمان بن صرد تأکید می‌کند. (قاموس الرجال، ج۵، ص۲۷۷-۲۸۳).
  8. روحانی، سید حمید، مقاله «سلیمان بن صرد خزاعی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵، ص۳۳۵-۳۳۶.
  9. تاریخ بغداد، ج۱، ص۲۰۱؛ اسد الغابه، ج۲، ص۴۴۹.
  10. رجبی دوانی، محمد حسین، کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی ص۳۶۳؛ محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص۲۴۸.
  11. (شعب المقال فی درجات الرجال، میرزا ابوالقاسم نراقی، ص۲۷۳؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۸۷۲) نقل شده که او در جمل و صفین راوی بوده است. (الغدیر، علامه امینی، ج۹، ص۴۹۰ و ج۲، ص۵۱۶؛ ذوب النضار، این نماحلی، ص۷۳ (پاورقی) و مستدرک الوسائل، میرزای نوری، ج۱۱).
  12. احادیث وی در کتاب‌هایی مانند: محلی، ابن حزم، ج۳، ص۱۴۴ و ج۴۱، ص۷۰؛ نیل الأوطار، شوکانی، ج۳، ص۳۶ و ۴۸؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۱۸، ص۱۳۲؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۴، ص۸۵ و ج۴، ص۲۶۲؛ صحیح البخاری، بخاری، کتاب بدء الخلق، ج۴، ص۹۳ و کتاب الادب، ج۷، ص۸۴؛ سنن ابن ماجه، محمد بن یزید قزوینی، ج۲، ص۸۹۷؛ مستدرک الوسائل، میرزای نوری، ج۱۱، ص۷۷؛ الناصریات، شریف مرتضی، ص۱۸۷؛ فقه السنه، شیخ سید سابق، ج۱، ص۶۰۹ نقل شده است.
  13. الخلاف، شیخ طوسی، ج۳، ص۱۴۳ (پاورقی).
  14. شعب المقال فی درجات الرجال، ابوالقاسم نراقی، ص۲۷۳؛ الغدیر، علامه امینی، ج۳، ص۱۳۶.
  15. احقاق الحق، قاضی نورالله شوشتری، ج۲۳، ص۶۴۸.
  16. اهل کوفه به دو تن از بزرگان و رهبران خود متوسل شدند؛ یعنی قیس بن سعد بن عباده و سلیمان بن صرد الخزاعی برای آنکه بتوانند امام حسن (ع) را قانع کنند تا جنگی دیگر ضد معاویه بر پا کند... (تاریخ الفقه الجعفری، هاشم معروف الحسنی، ص۱۲۳).
  17. روحانی، سید حمید، مقاله «سلیمان بن صرد خزاعی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵، ص۳۳۶-۳۳۷.
  18. نک: مبحث «کوفه در زمان عثمان».
  19. این فرموده امیرالمؤمنین(ع)، دلالت بر شیعه بودن سلیمان و اعتماد حضرت به او دارد؛ زیرا حضرت در برخورد با عامه اهل کوفه، با آنها این گونه سخن نمی‌گفت.
  20. پیکار صفین، ص۱۹.
  21. پیکار صفین، ص۲۸۱؛ الأخبار الطوال، ص۲۱۲.
  22. پیکار صفین، ص۵۴۸؛ الاخبار الطوال، ص۲۲۸.
  23. أخبار الطوال، ص۲۴۱. این سخن منسوب به امیرمؤمنان(ع) خطاب به سلیمان بن صرد در منابع شیعی نیامده است.
  24. الامامة و السیاسة، ص۱۶۵.
  25. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۶۵.
  26. مناقب ابن شهرآشوب، ج۴، ص۸۹؛ الاخبار الطوال، ص۲۲۷. دینوری نام آنها را عبیدالله بن سبیع همدانی و عبدالله بن وال تیمی ضبط کرده است.
  27. نک: مبحث دعوت اهل کوفه از امام حسین(ع).
  28. رجبی دوانی، محمد حسین، کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی ص ۳۶۳.
  29. نفحات الأزهار فی خلاصة عبقات الانوار، علی حسینی میلانی، ج۱۵، ص۳۰.
  30. فهرس التراث، سید محسن حسینی جلالی، ج۱، ص۶۶. میثم تمار نیز ابتدا با مختار در زندان بود که به مختار گفت: تو زنده خواهی ماند. میثم به دست عبید الله بن زیاد کشته شد. وی نیز از جمله کسانی است که در نهضت خونبار حسینی فعالیت می‌کرده است. معجم رجال الحدیث، خوئی، ج۱۹، ص۱۰۰.
  31. سلیمان از یاری امام حسین (ع)عاجز شد. (سیر اعلام النبلاء، الذهبی، ج۴، ص۴۸۲). ان هؤلاء التوابین اکثرهم لم یکن مخلی السرب لینصره بل کان محجور علیه من قبل ابن زیاد و اتباعه و کان لایمکنه الوصول الیه الا بشدة اعیان الشیعه. (محسن امین، ج۱، ص۵۸۶) عجز سلیمان عن نصرة الحسین... و ابراهیم الاشتر و صعصعة و امثالهم لم یکن لهم سبیل الی نصرة الحسین لانهم کانوا معلولین فی الحبس..... (مستدرکات علم رجال، نمازی شاهرودی، ج۴، ص۱۳۷).
  32. این پنج تن عبارتند از: سلیمان بن صرد خزاعی، مسیب بن نجبة فزاری، عبدالله بن سعد بن نفیل ازدی، رفاعة بن شداد بجلی و عبدالله بن وال تمیمی. (بحار الانوار، علامه مجلسی، ج۴۵، ص۳۵۵).
  33. بحار الانوار، علامه مجلسی، ج۴۵، ص۳۵۵.
  34. روحانی، سید حمید، مقاله «سلیمان بن صرد خزاعی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵، ص۳۳۷-۳۳۸.
  35. وی از نوادگان خلیفه اول است
  36. سلیمان بن صرد الخزاعی با جمع‌آوری شیعیان پیرامون خود، در صدد حفظ قدرت شیعیان اهل بیت (ع) بوده است.
  37. بحار الانوار، علامه مجلسی، ج۴۵، ص۳۵۶.
  38. اصدق الاخبار، محسن امین، ص۱۱.
  39. بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۵، ص۳۵۷؛ الاعلام، زرکلی، ج۳، ص۱۲۷؛ أنساب الاشراف، بلاذری، ج۶، ص۳۶۷.
  40. روحانی، سید حمید، مقاله «سلیمان بن صرد خزاعی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵، ص۳۳۹-۳۴۰.
  41. اصدق الاخبار، سید امین، ص۹-۸.
  42. اصدق الاخبار، آمین، ص۹-۸.
  43. اصدق الاخبار، سید امین، ص۱۰.
  44. ذوب النضار، این نماحلی، ص۸۰-۷۹.
  45. بحار الانوار، علامه مجلسی، ج۴۵، ص۳۵۵؛ نفحات الأزهار فی خلاصة عبقات الانوار، علی حسینی میلانی، ج۱۵، ص۳۰.
  46. اصدق الاخبار، سید امین، ص۱۱.
  47. اصدق الاخبار، سید امین، ص۱۹- ۱۱.
  48. رئیس شیعیان بصره، مثنی بن مخرمه و رئیس شیعیان مدائن، سعد بن حذیفه بوده است. انساب الاشراف، بلاذری، ج۳، ص۳۶۶؛ اصدق الاخبار، امین عاملی، ص۲۹.
  49. ذوب النضار، ابن نماحلی، ص۸۶؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۵، ص۳۶۰؛ العوالم، الامام الحسین (ع)، عبدالله بحرانی، ص۶۷۹.
  50. البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۲۵۴.
  51. روحانی، سید حمید، مقاله «سلیمان بن صرد خزاعی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵، ص۳۴۰-۳۴۱.
  52. اسد الغابه، ابن اثیر، ج۲، ص۲۹۸؛ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۴، ص۲۱۹.
  53. معجم الرجال الحدیث، خوئی، ج۸، ص۲۷۱.
  54. رجال طوسی، شیخ طوسی، ص۶۷.
  55. شعب المقال فی درجات الرجال، تراقی، ص۲۷۳.
  56. رجال الشیخ، ص۸۱؛ معجم الرجال الحدیث، خویی، ج۱۸، ص۱۶۲.
  57. رجال کشی، کشی، ص۶۵.
  58. انساب الاشراف، بلاذری، ج۶، ص۳۶۴؛ البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۲۴۷؛ تاریخ ابن خلدون، ابن خلدون (ترجمه: آیتی)، ج۲، ص۴۳؛ الغارات، ثقفی کوفی، ج۲، ص۷۷۵.
  59. قاموس الرجال، شوشتری، ج۱۱، ص۵۶.
  60. سیر اعلام النبلاء، ذهبی، ج۱۷، ص۱۵۱.
  61. بحار الانوار، علامه مجلسی، ج۸۱، ص۴۶.
  62. الامام الحسین (ع) و اصحابه، شیخ فضل علی قزوینی، ص۳۴.
  63. الامام الحسین (ع) و اصحابه، شیخ فضل علی قزوینی، ص۳۴.
  64. الامام الحسین (ع) و اصحابه، شیخ فضل علی قزوینی، ص۳۴.
  65. معجم رجال الحدیث، خوئی، ج۱۸، ص۱۶۲.
  66. روحانی، سید حمید، مقاله «سلیمان بن صرد خزاعی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵، ص۳۴۱-۳۴۴.
  67. حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۱۰۳.
  68. یعقوبی، البلدان، ص۱۰۰.
  69. «وَ كَتَبَ(ع) إِلَى سُلَيْمان بن صُرَد، وَ هُوَ بَالْجَبَلْ: ذَكَرْتَ مَا صَارَ فِي يَدَيْكَ مِنْ حُقُوقِ الْمُسْلِمِينَ، وَ إنَّ مَنْ قِبَلَكَ وَ قِبَلَنَا فِي الْحَقِّ سَواءٌ، فَأَعْلِمْنِي مَا اجْتَمَعَ عِنْدَكَ مِنْ ذَلِكَ، فَأَعْطِ كُلَّ ذِي حَقٍّ حَقَّهُ، وَابْعَث إِلَيْنَا بِمَا سِوى ذلِكَ لَنَقْسِمَه فِيمَنْ قِبَلَنا، إنْ شَاءَ اللَّهُ»؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۱۶۶؛ محمودی، نهج السعاده، ج۵، ص۳۵۱.
  70. معجم البلدان، ج۱، ص۱۰۳.
  71. معجم البلدان، ج۱، ص۹۹.
  72. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۱، ص 379-380.
  73. رجال کشی (اختیار معرفة الرجال)، ص۳۹.
  74. ابن عبد البر، الاستیعاب، ج۱، ص۳۹۰.
  75. مامقانی، تنقیح المقال، ج۲، ص۶۳؛ ابن اثیر، اسدالغابه، ج۲، ص۴۴۹، ش۲۲۳۰؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، سال ۸۱-۶۱، ص۱۲۲ و ۴۵.
  76. رجال طوسی، ص۴۳.
  77. منقری، وقعة صفین، ص۶؛ واقعه صفین در تاریخ، ص۲۴.
  78. منقری، وقعة صفین، ص۵۱۹؛ واقعه صفین در تاریخ، ص۱۲۱.
  79. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۱، ص 380-383.
  80. «از مؤمنان، کسانی هستند که به پیمانی که با خداوند بستند وفا کردند؛ برخی از آنان پیمان خویش را به جای آوردند و برخی چشم به راه دارند و به هیچ روی (پیمان خود را) دگرگون نکردند» سوره احزاب، آیه ۲۳.
  81. منقری، وقعة صفین، ص۵۱۹؛ واقعه صفین در تاریخ، ص۲۴۶.
  82. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۱، ص 383-384.
  83. «وَ مَا أَرَدْتُ بِمَا فَعَلْتُ إِلَّا حَقْنَ الدِّمَاءِ فَارْضُوا بِقَضَاءِ اللَّهِ وَ سَلِّمُوا لِأَمْرِهِ وَ الْزَمُوا بُيُوتَكُمْ وَ أَمْسِكُوا. أَوْ قَالَ كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ حَتَّى يَسْتَرِيحَ بَرٌّ أَوْ يُسْتَرَاحَ مِنْ فَاجِرٍ»قمی، سفینة البحار، ج۱، ص۶۵۱؛ بحارالأنوار، ج۴۴، ص۳۰؛ موسوی، تنزیه الانبیاء، ص۱۷۱.
  84. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۱، ص 384-386.
  85. جریان زندانی کردن این جمع و فرار ابن زیاد را ابن طاووس در (لهوف فی قتلی الطفوف، ص۱۵۳) از ابومخنف نقل کرده است و اسفراینی در (نورالعین فی مشهد الحسین(ع)، ص۹۵) آن را گزارش کرده است.
  86. «هیچ خدایی جز خداوند نیست» سوره صافات، آیه ۳۵.
  87. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۱، ص 386-387.
  88. مامقانی، تنقیح المقال، ج۲، ص۶۳.
  89. قمی، سفینة البحار، ج۱، ص۶۵۱؛ ابن سعد، طبقات الکبری، ج۴، ص۲۹۳.
  90. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۱، ص 387-388.
  91. «و (یاد کنید) آنگاه را که موسی به قوم خود گفت: ای قوم من! بی‌گمان شما با (به پرستش) گرفتن گوساله بر خویش ستم روا داشتید پس به درگاه آفریدگار خود توبه کنید و یکدیگر را بکشید، این کار نزد آفریدگارتان برای شما بهتر است. آنگاه، خداوند از شما در گذشت که او توبه‌پذیر بخشاینده است» سوره بقره، آیه ۵۴.
  92. برای اطلاع بیشتر از قیام توّابین، به بحارالأنوار، ج۴۵، ص۳۵۸ مراجعه شود.
  93. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۱، ص 389.