شایستهسالاری در فقه سیاسی
مقدمه
یکی از تأثیرگذارترین راهبردها برای ایجاد عدالت سیاسی، اصلاح نظام مدیریتی از طریق سپردن جایگاههای کلیدی و مهم به انسانهای شایسته است. شایستهسالاری روند و فرایندی است که پیوندی نزدیک با شایستهخواهی، سنجش شایسته، شایستهگزینی، شایستهگماری و شایستهپروری دارد و چون عملی شود گسسته از گروهگرایی، قومیتگرایی، فامیلمحوری، شخصیتزدگی و تنگنظری خواهد بود که همه از موانع شایستهسالاری به شمار میآیند. با گزینش سیاسی مطلوب، شایستگان و افراد لایق و کاردان، عهدهدار منصبهای مهم جامعه و تدبیرگر تصمیمگیریها میشوند. تحقق این امر، نیازمند شیوههایی است که به طور عادلانه، افراد برگزیده میشوند. با این آموزه، برای هیچ فرد و دستهای، حقوق ویژه و امتیازهای خاصی وجود ندارد و همه در شرایط مساوی و برابر، دارای استعداد رشد و شکوفایی و رسیدن به مقامهای سیاسی- اجتماعی هستند.
در جامعه شایستهسالار، قانونی در جامعه به اجرا در میآید که در خدمت مصالح واقعی همه افراد است و بستر را برای رشد و بهرهوری از همه استعدادای توانمندان جامعه فراهم میسازد. در این نگرش و بینش، هر گونه خودکامگی، برتریطلبی، سلطهجویی، به بند کشیدن افراد و بالانشینی سفلگان انکار میشود، این نکته را میتوان در آیات قرآن کریم، در موارد گوناگون شناخت و بررسی کرد. خداوند به صراحت کسانی را که داوریهای خویش را به ناشایستگان، طاغوتها و حاکمان باطل میسپارند، نکوهش و در گمراهی معرفی میکند: ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحَاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ وَيُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَنْ يُضِلَّهُمْ ضَلَالًا بَعِيدًا﴾[۱].
همچنین در قرآن کریم آمده است که اعطای قدرت و توانمندی به افراد از روی شایستگی بوده است، درباره طالوت میخوانیم که بنیاسرائیل طعنه میزدند او شایسته حاکمیت نیست[۲]؛ زیرا از خاندان پادشاهی نیست و فقیر است، اما خداوند متعال بیان میکند او شایسته پادشاهی است؛ زیرا دو ویژگی دارد: علم و قدرت و این دو وصف، برای اجرا و شایستگی عدالت و اعمال حاکمیت، تناسب بیشتری دارد تا دو وصفی که بنیاسرائیل ادعا میکردند؛ یعنی اهل خاندان شاهی و ثروت. بیان این امر، اینگونه است که دانش و قدرت، از کمالات واقعی میباشند، حال آنکه مال و مقام، چنین نیستند. دیگر آنکه دانایی و قدرت، از کمالاتی هستند که برای جوهر و سرشت نفس و جان انسان میباشد، حال آنکه مال و مقام از ذات انسان جدا و گسستهاند، سوم آنکه امکان ندارد که علم و قدرت از انسان سلب گردد، اما مال و مقام اینگونهاند. چهارم، علم به امور جنگی و قدرت رویارویی، برای حفظ مصلحت دولت و کشور و دفع شر و بدی دشمنان است و این کاملتر از سودجویی شخص ثروتمند میباشد به هنگامی که علم به معیارهای مصلحت جامعه و قدرت برای دفع خصومت دشمنان ندارد؛ پس استناد پادشاهی و حاکمیت به دانای قدرتمند، بسیار بهتر است از استناد آن به ثروتمند دارای جاه و مقام. خداوند نیز در این مسئله علم را بر توانایی جسمی مقدم کرد، برای آگاهی دادن بر این امر که فضیلتهای نفسانی برتر و شریفتر و کاملتر از فضائل جسمانیاند[۳].
خداوند در قرآن کریم به نقل از دختران شعیب، مهمترین و اصولیترین معیارهای شایستگی و شرایط مدیریت و احراز مسئولیت را «قدرت» و «امانت» ذکر میکند: ﴿قَالَتْ إِحْدَاهُمَا يَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ﴾[۴].
در قدرتیابی حضرت یوسف(ع) نیز به صراحت بیشتر میتوان بر اصل شایستهسالاری تکیه کرد که همانا همراهی قدرت و امانت و ضرورت امین بودن را برای قدرتمند، بیان میکند. خداوند به نقل از پادشاه مصر بیان میکند که: ﴿وَقَالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِي فَلَمَّا كَلَّمَهُ قَالَ إِنَّكَ الْيَوْمَ لَدَيْنَا مَكِينٌ أَمِينٌ﴾[۵].
به هنگام ارائه این پیشنهاد از سوی عزیز مصر، حضرت یوسف(ع)، پیشنهاد خزانهداری و مدیریت کشور را مطرح کرد و باز به این نکته اشاره کرد که او «نگاهبان»، امانتدار و داناست. یوسف گفت: ﴿قَالَ اجْعَلْنِي عَلَى خَزَائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ﴾[۶].
از دیگر سو میدانیم که هدف رسالت انبیا الهی برپایی عدالت توسط مردم[۷]، بیان شده است، آنسان که حضرت داوود(ع) شایستگی جانشینی، داوری و حاکمیت در میان مردم را مییابد تا به حق حکم کند: ﴿يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ﴾[۸].
بنابراین بر اساس مبنای قرآن کریم، مجریان عدالت، باید شایستگانی همچون نبی و امام و راهبران الهی باشند؛ کسانی که هماره در برابر طاغوتهای زمانه خود، هماوردی میکردهاند. در کلام خداوند، رسالت و امر پیامبران، پرستش خداوند و دوری از طاغوت که مظهر ظلم میباشد، ذکر شده است: ﴿وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ﴾[۹].
طبعاً امر و نهی برگرفته از پیام انبیای الهی نیز با رویکرد اجتماعی آن. حرکت جامعه به سوی عدل را ضمانت میکند؛ زیرا عبادت خداوند، استقلال بنده در برابر دیگران و دوری از پرستش طاغوت، مقابله با ظلم خواهد بود، پس نظام سیاسی برآمده از امر الهی، عدلمحور، با ویژگیهایی مانند شایستهسالاری، نقدپذیری، مشورتجویی و نظارتپذیری است و در جان رهبران آن، عدالت و تکاپوی برای رسیدن به آن، نهادینه شده است، اما در مقابل، نظام خودمحور است، به رهبری طاغوت که ویژگیهایی مخالف و مقابل نظام عدلمحور دارد.
سپس تأکید شده است با قدرت یافتن حاکمان الهی، آنان امربه معروف و نهی از منکر را به پا میدارند: ﴿الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ﴾[۱۰].
اهمیت حضور شایستگان در اعمال حاکمیت را بر اساس صحیحه عیص بن قاسم، امام صادق(ع) میتوان دریافت، امام در این باره بیان و تشبیهی رسا دارد، ایشان اشاره دارد که اگر کسی چند گوسفند داشته باشد، برای آنها چوپانهایی به کار گرفته باشد و سپس مردی را بیابد که به مصالح گوسفندان او داناتر است، چوپان خود را اخراج میکند و شخص اعلم را به خدمت میگیرد: «وَ انْظُرُوا لِأَنْفُسِكُمْ فَوَ اللَّهِ إِنَّ الرَّجُلَ لَيَكُونُ لَهُ الْغَنَمُ فِيهَا الرَّاعِي فَإِذَا وَجَدَ رَجُلًا هُوَ أَعْلَمُ بِغَنَمِهِ مِنَ الَّذِي هُوَ فِيهَا يُخْرِجُهُ وَ يَجِيءُ بِذَلِكَ الرَّجُلِ الَّذِي هُوَ أَعْلَمُ بِغَنَمِهِ مِنَ الَّذِي كَانَ فِيهَا»[۱۱]؛ پس به طریق اولویت باید در مسئولیت و رهبری جامعه وسواس و دقتی بیشتر داشته باشد و اگر فردی لایق و داناتر یافتند، او را برتر بدانند و ریاست را به او واگذارند.
اشاره شد که در هسته عدالت، حق و احقاق آن وجود دارد؛ همچنین در قرآن کریم بر این امر تأکید شده و در آیاتی، انبیای الهی و مردم به قضاوت عادلانه دعوت شدهاند، خداوند داوود را با توجه به شایستگیهایی که دارد، به عنوان حاکم بر میگزیند و سپس او را به دادگستری در میان همه «ناس» امر میکند، لازمه این امر، برابری مردم در مقابل قانون حاکم بر جامعه است؛ لذا جانشینی خداوند و داوری عادلانه در کنار یکدیگر به کار رفتهاند، گویی هدف از جانشینی خداوند، عدالتورزی در زمین است. در آیهای دیگر نیز آمده است: ﴿وَإِذَا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ﴾[۱۲].
بایستگی حضور شایستگان در عرصه حاکمیت چندان در اندیشه سیاسی اسلام اهمیت دارد که پیامبر گرامی اسلام(ص)، میفرماید: «من استعمل عاملا عن المسلمین و هو یعلم أن فیهم من هو أولی بذلک منه و أعلم بکتاب الله و سنة نبیه، فقد خان الله و رسوله و جمیع المسلمین»[۱۳].
دغدغه اصلی حاکم شایسته، عدالت و اجرای آن است و جامعه را به سوی عدالت و اصلاح راه میبرد، با توجه به این امر، علی(ع)، شایستهسالاری و حکومت انسانهای شایسته را زمینهساز اصلاح مردم معرفی میکند: «فَلَيْسَتْ تَصْلُحُ الرَّعِيَّةُ إِلَّا بِصَلَاحِ الْوُلَاةِ وَ لَا تَصْلُحُ الْوُلَاةُ إِلَّا بِاسْتِقَامَةِ الرَّعِيَّةِ»[۱۴]؛
در کلامی دیگر تأکید میکند بخیل، جاهل، ستمگر، ضایعگر بیتالمال نمیتواند حاکم، والی و نگهدار ناموس، جان، خون و اموال مسلمین و رهبر آنان باشد. ایشان میفرماید: «قَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّهُ لَا يَنْبَغِي أَنْ يَكُونَ الْوَالِي عَلَى الْفُرُوجِ وَ الدِّمَاءِ وَ الْمَغَانِمِ وَ الْأَحْكَامِ وَ إِمَامَةِ الْمُسْلِمِينَ الْبَخِيلُ فَتَكُونَ فِي أَمْوَالِهِمْ نَهْمَتُهُ وَ لَا الْجَاهِلُ فَيُضِلَّهُمْ بِجَهْلِهِ وَ لَا الْجَافِي فَيَقْطَعَهُمْ بِجَفَائِهِ وَ لَا الْحَائِفُ لِلدُّوَلِ فَيَتَّخِذَ قَوْماً دُونَ قَوْمٍ وَ لَا الْمُرْتَشِي فِي الْحُكْمِ فَيَذْهَبَ بِالْحُقُوقِ وَ يَقِفَ بِهَا دُونَ الْمَقَاطِعِ وَ لَا الْمُعَطِّلُ لِلسُّنَّةِ فَيُهْلِكَ الْأُمَّةَ»[۱۵]؛
همچنین ایشان اشاره دارد که همه از آن میترسد تا امور امت، به دست کسانی افتد که شایستگی آن را ندارند؛ بیخردان و تبهکارانی که با نیکان در پیکار شوند و تبهکاران را یار خویش گیرند[۱۶].
درباره رسیدن شهروندان به حقوق خود و با توجه به منطق قرآن کریم، علی(ع)، ماندگاری اسلام را بسته به حضور شایستگان و کسانی میداند که حق را میشناسد و درست عمل میکند: «إِنَّ مِنْ بَقَاءِ الْمُسْلِمِينَ وَ بَقَاءِ الْإِسْلَامِ أَنْ تَصِيرَ الْأَمْوَالُ عِنْدَ مَنْ يَعْرِفُ فِيهَا الْحَقَّ وَ يَصْنَعُ فِيهَا الْمَعْرُوفَ فَإِنَّ مِنْ فَنَاءِ الْإِسْلَامِ وَ فَنَاءِ الْمُسْلِمِينَ أَنْ تَصِيرَ الْأَمْوَالُ فِي أَيْدِي مَنْ لَا يَعْرِفُ فِيهَا الْحَقَّ وَ لَا يَصْنَعُ فِيهَا الْمَعْرُوفَ»[۱۷]؛
همه این امور برای آن است که تا جامعه بر اساس رسالت پیامبران الهی، به سوی عدالت حرکت کند[۱۸].
پرسش مستقیم
منابع
پانویس
- ↑ «آیا به آن کسان ننگریستهای که گمان میبرند به آنچه به سوی تو و آنچه پیش از تو فرو فرستاده شده است ایمان دارند (اما) بر آنند که داوری (های خود را) نزد طاغوت برند با آنکه به آنان فرمان داده شده است که به آن کفر ورزند و شیطان سر آن دارد که آنان را به گمراهی ژرفی درافکند» سوره نساء، آیه ۶۰.
- ↑ برای توضیح بیشتر ر.ک: سیدکاظم سیدباقری، قدرت سیاسی از منظر قرآن کریم، ص۱۴۶.
- ↑ ابوعبدالله محمد بن عمر فخرالدین رازی، مفاتیح الغیب، ج۶، ص۵۰۵.
- ↑ «یکی از آن دو (دختر) گفت: ای پدر! او را به مزد گیر که بیگمان بهترین کسی که (میتوانی) به مزد بگیری، این توانمند درستکار است» سوره قصص، آیه ۲۶.
- ↑ «و پادشاه گفت: او را نزد من آورید تا او را (ندیم) ویژه خود گردانم و چون با او به گفت و گو پرداخت گفت: بیگمان تو امروز نزد ما بلند جایگاهی امینی» سوره یوسف، آیه ۵۴.
- ↑ «(یوسف) گفت: مرا بر گنجینههای این سرزمین بگمار که من نگاهبانی دانایم» سوره یوسف، آیه ۵۵.
- ↑ سوره حدیدی آیه ۲۵
- ↑ «ای داود! ما تو را در زمین خلیفه (خویش) کردهایم پس میان مردم به درستی داوری کن و از هوا و هوس پیروی مکن که تو را از راه خداوند گمراه کند» سوره ص، آیه ۲۶.
- ↑ «و به راستی ما، در میان هر امّتی پیامبری برانگیختیم (تا بگوید) که خداوند را بپرستید و از طاغوت دوری گزینید» سوره نحل، آیه ۳۶.
- ↑ «(همان) کسانی که اگر آنان را در زمین توانمندی دهیم نماز بر پا میدارند و زکات میپردازند و به کار شایسته فرمان میدهند و از کار ناپسند باز میدارند و پایان کارها با خداوند است» سوره حج، آیه ۴۱.
- ↑ شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۳۵.
- ↑ «چون میان مردم داوری میکنید با دادگری داوری کنید» سوره نساء، آیه ۵۸.
- ↑ «اگر زمامدار جامعه اسلامی، کارگزاری را برای اداره امور حکومت برگزیند؛ در حالی که میداند، افرادی با شایستگی بیشتر و آگاهی افزونتر از قوانین الهی و دستورهای دینی، در میان آنان وجود دارد، به خدای متعال، پیامبر او و همه مسلمانان، خیانت کرده است». ابوبکر بیهقی، سنن الکبری، ج۱۰، ص۱۱.
- ↑ «پس رعیت صالح نمیشود مگر به اصلاح زمامداران، و زمامداران صالح نمیشوند مگر با استقامت مردم». نهج البلاغه، خطبه ۲۱۶.
- ↑ «و شما که سزاوار نیست تا بخیل بر ناموس، جان، غنیمتها و احکام مسلمانان سرپرستی یابد و امامت آنان را عهدهدار شود تا در مالهای آنان حریص گردد و همچنین سزاوار نیست تا نادان والی شود تا به نادانی خویش، مسلمانان را به گمراهی برد و نه ستمکار تا به ستم، عطای آنان را ببرد و نه حیف و میل کننده اموال تا به مردمی بخشد و مردمی را محروم سازد و نه آن فرد که به خاطر حکم، رشوه گیرد تا حقوق را پایمال کند و آن را چنان که باید نرساند و نه آن کس که سنت را ضایع سازد و امت را به هلاکت دراندازد». نهج البلاغه، خطبه ۱۳۱؛ همچنین در کلام ایشان آمده است «لَا يُقِيمُ أَمْرَ اللَّهِ إِلَّا مَنْ لَا يُصَانِعُ وَ لَا يُخَادِعُ وَ لَا يُغَيِّرُهُ الْمَطَامِعُ»؛ امر خدا را بر پا نمیدارد مگر آن کس که اهل ساخت و پاخت و سازش با دشمنان نباشد و از طمعها پیروی نکند» (نهج البلاغه، کلمات قصار ۱۱۰).
- ↑ «فوالله إِنِّي إِلَى لِقَاءِ اللَّهِ لَمُشْتَاقٌ وَ حُسْنِ ثَوَابِهِ لَمُنْتَظِرٌ رَاجٍ وَ لَكِنَّنِي آسَى أَنْ يَلِيَ [هَذِهِ الْأُمَّةَ] أَمْرَ هَذِهِ الْأُمَّةِ سُفَهَاؤُهَا وَ فُجَّارُهَا فَيَتَّخِذُوا مَالَ اللَّهِ دُوَلًا وَ عِبَادَهُ خَوَلًا وَ الصَّالِحِينَ حَرْباً وَ الْفَاسِقِينَ حِزْباً»؛ (نهج البلاغه، نامه ۶۲).
- ↑ «به درستی که ماندگاری مسلمانان و بقای اسلام به آن است که اموال نزد کسانی باشد که حق آن را میشناسند و آن را به نحو صحیح به کار میبرند و همانا از عوامل نابودی اسلام و مسلمین آن است که اموال آنان در اختیار کسانی باشد که حق آن را نمیشناسند و نمیتوانند به روش صحیح از آنها بهرهبرداری کنند». محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۴، ص۲۵.
- ↑ سیدباقری، سید کاظم، عدالت سیاسی در قرآن کریم، ص۳۲۹-۳۳۵.