عصمت حضرت ایوب در کلام اسلامی
عصمت حضرت ایوب (ع) به معنای مصونیت ایشان از هر گناه و خطا و اشتباهی است. به طور کلی عصمت حضرت ایوب(ع) با استناد به براهین عقلی و ادله نقلی که در اثبات عصمت سایر انبیا از آنها بهره گرفته میشود قابل اثبات است. به عنوان نمونه برهان حفظ شریعت، برهان لطف، برهان تسلسل، برهان وجوب اطاعت از پیامبر، برخی از براهین عقلی عصمت آن حضرت هستند. همچنین است استناد به آیات و روایاتی که در آنها خصوصیاتی همچون اصطفای الهی، وجوب اطاعت تام و عدم تسلط شیطان بر برخی انسانهای برگزیده و نیز الگو بودن انبیا بیان شده که به مصونیت همه انبیا از ارتکاب کبائر، خطا، نسیان و اشتباه که همان حقیقت عصمت است، اشاره دارند.
معناشناسی عصمت
معنای لغوی
عصمت، واژهای عربی و از ماده «عَصِمَ يَعْصِمُ» است که در لغت سه معنا برای آن ذکر شده؛ یکی: «مَسَکَ» به معنای حفظ و نگهداری[۱]، دوم: «مَنَعَ» به معنای مانع شدن[۲] و سوم به معنای وسیله بازداشتن[۳]. با این وجود واژه «عصمت»، به معنای «گرفتن» و «نگهداری» مناسبتر از معنای «مانع شدن» است و شاید به همین جهت است که برخی لغویون نیز «اعصم» را به معنای «مَسْک» و «اعتصام» را به «استمساک» معنا کردهاند[۴].[۵]
در اصطلاح متکلمان
در علم کلام دست کم دو معنا برای عصمت ارائه شده است:
- عصمت به معنای لطف: مرحوم شیخ مفید نخستین متکلم امامیه است که به تعریف عصمت پرداخته است. از نظر او عصمت از ناحیه خداوند متعال، همان توفیق و لطف او برای حجتهای اوست و اعتصام به این عصمت به وسیله حجج الهی برای حفظ دین خداوند از ورود گناهان و خطاها در آن است[۶]. متکلمان امامیه به تبع مرحوم مفید قرنها عصمت را به لطف تعریف کردهاند و بزرگانی همچون سیدمرتضی، شیخ طوسی، نوبختی، نباطی[۷] و مانند آنها در آثار خود آن را به کار بردهاند.
- عصمت به معنای ملکه: پس از آنکه شیخ مفید عصمت را به لطف تعریف کرد و دیگران نیز آن را پذیرفتند، مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی آن را به نقل از فلاسفه، ملکه نامید و گفت: عصمت ملکهای است که با وجود آن، از صاحبش گناهان صادر نمیشود و این بنا بر اندیشه حکماست[۸]. پس از خواجه برخی از متکلمان معاصر و متأخر از او نیز این تعریف را در کتابهای خود ارائه کردند[۹].[۱۰]
ادله اثبات عصمت حضرت ایوب(ع)
براهین عقلی
از آنجا که حضرت ایوب(ع) یکی از انبیای الهی است؛ لذا میتوان جهت اثبات عصمت آن حضرت به همان براهین عقلی که متکلمان در اثبات عصمت انبیا به آنها استناد کردهاند، استناد نمود که بارزترین آنها عبارتاند از: برهان امتناع تسلسل[۱۱].[۱۲]، برهان لزوم هدایت بشر، برهان نقض غرض[۱۳].[۱۴]، برهان وجوب اطاعت از معصوم[۱۵]، برهان حفظ شریعت[۱۶].[۱۷] برهان لزوم اطمینان[۱۸].[۱۹]، برهان لطف[۲۰] و غیره.
ادله نقلی
ادله قرآنی
در برخی از آیات قرآن کریم خصوصیاتی همچون اصطفای الهی، وجوب اطاعت تام و عدم تسلط شیطان بر برخی انسانهای برگزیده و نیز الگو بودن انبیا بیان شده که به مصونیت همه انبیا از ارتکاب کبائر، خطا، نسیان و اشتباه که همان حقیقت عصمت است، اشاره دارند. کلیت این آیات شامل حضرت ایوب(ع) نیز شده و بر اساس آنها، عصمت آن حضرت نیز ثابت میگردد.
عدم تسلط شیطان بر پیامبران
به عنوان نمونه خدای متعال در آیهای خطاب به شيطان مىفرمايد: ﴿إِنَّ عِبادي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ إِلاّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوينَ﴾[۲۱]. فراز: ﴿لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ﴾، نكره در سياق نفى و مفيد عموم است، در نتيجه هر گونه سيطره و تصرف شيطان به هر نحوى از انحاء از بندگان حقيقى خداوند را منتفی میکند. از طرفی عمومیت این فراز از آیه، قرینه است بر اینکه مراد از «عبادی»، صرفا بندگان خالص و حقیقی خداوند است و نه گنهکاران یا کسانی که در زندگی خویش مرتکب برخی گناهان شدهاند. با این بیان، مراد از اثر، اعم از ارتکاب معاصی، خطا، اشتباه و نسیان است که از تأثیر وسوسههای ابلیس نشأت میگیرد. بدیهی است که انتفای اثر صرفا به معنای نفی تأثیر وسوسه در عبادالله است و نه نفی خروج ایشان از دایره وسوسههای ابلیس. همین معنا در آیه دیگری از قرآن کریم و با بیان دیگر نیز آمده و تسلط شیطان بر مؤمنانی که به خدا توکل میکنند را نفی نموده است که حقیقت عصمت را در بندگان واقعی خدا، ثابت مینماید[۲۲].[۲۳]
اصطفای الهی پیامبران
واژه «اصطفا» در لغت در معنای خالصِ چیزی را به دست آوردن استعمال شده است[۲۴]. روشن است که حاصل گزینش الهی و خالص کردن برخی توسط او چیزی جز عصمت نیست.
به عنوان نمونه قرآن کریم در جایی میفرماید: ﴿اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا وَمِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ﴾، ﴿يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ﴾[۲۵]. با توجه به اینکه ضمایر «هم» در کلمات ﴿أَيْدِيهِمْ﴾ و ﴿خَلْفَهُمْ﴾ بر اساس دیدگاه برخی مفسران به ﴿رُسُلًا﴾[۲۶] و طبق نظر برخی دیگر به ﴿النَّاسِ﴾[۲۷] برمیگردد و با عنایت به معنای لغوی اصطفا، تفسیر آیه چنین میشود که خداوند از میان مردم و فرشتگان، شایستگان را برمیگزیند. از این رو اگر عصمت پیام آور تضمین نشده باشد، ابلاغ این پیام دچار آسیب شده و با غرض ارسال رسل ناسازگار خواهد بود[۲۸].
امر به اطاعت تام و مطلق از پیامبران
خداوند متعال در دسته دیگری از آیات به وجوب اطاعت مطلق از رسولان خود و نیز تأسی به آنان امر کرده است[۲۹]. روشن است که بر اساس قواعد کلامی صدور چنین امری از سوی خدای متعال، مستلزم عصمت آن شخص است.؛ چراکه در غیر این صورت گرفتار تناقض خواهیم شد و تناقض از مولای حکیم صادر نمیشود. عصمت در اینجا به معنای مصونیت از اقسام معاصی، نسیان، خطا و اشتباه است؛ چراکه اگر مصونیت را منحصر در عدم ارتکاب معاصی دانسته و به جواز صدور نسیان، خطا و اشتباه از انبیا (ع)، معتقد شویم، غرض از ارسال نبی یا رسول نقض شده و اطمینان به گفتار و کردار انبیا و رسل (ع) در نظر مکلفین به اطاعت به صورت کامل محقق نخواهد شد[۳۰].
معرفی پیامبران به عنوان الگوی حسنه
مصونیت انبیا (ع) را میتوان از آیات دیگری که ضمن نام بردن از برخی انبیا، آنان را به صورت مطلق به عنوان الگویی حسنه معرفی کرده و به تأسی از آنان ترغیب مینمایند، استفاده کرد. چه اینکه قرآن کریم از رسول گرامی اسلام (ص) به عنوان اسوهای نیکو یاد کرده و میفرماید: ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا﴾[۳۱]. همچنین از حضرت ابراهیم(ع) یاد کرده و میفرماید: ﴿قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ﴾[۳۲].
واژه «اسوه» در کتب لغت به معنای «قُدوه» است. قدوه نیز در مورد کسی به کار میرود که به او اقتدا میشود[۳۳]. کیفیت استدلال به این آیات چنین است که خدای متعال، پیامبراکرم (ص) و حضرت ابراهیم(ع) را به صورت مطلق و بدون هیچ قید و شرطی به عنوان الگو و سرمشق دیگران معرفی کرده است. با عنایت به معنای لغوی اسوه، این آیات در شمار آیاتی قرار میگیرند که به نحو مطلق به اقتدا و اطاعت از انبیا (ع)امر کردهاند و چنانچه سابقا گذشت، امر مطلق به اطاعت از شخصی مساوی با عصمت اوست؛ چراکه در غیر این صورت هرگز امر به اقتدا به غیر معصوم و اسوه قرار دادن او تعلق نگرفته و این مسأله به تناقض خواهد انجامید[۳۴].
اتمام حجت هدف از بعثت انبیا
در دستهای دیگر از آیات، اتمام حجت بر مردم به عنوان یکی از اهداف بعثت انبیا معرفی شده است. قرآن کریم در این خصوص میفرماید: ﴿رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا﴾[۳۵].[۳۶]
آیاتی که بر عصمت فرشته وحی دلالت دارند
در قرآن کریم از عصمت و امانتداری فرشتۀ وحی سخن گفته شده است به نحوی که خداوند دربارۀ آنان فرموده است: ﴿لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾[۳۷]، بنابراین اگر حاملِ اول وحی یعنی فرشتگان از جمله جبرئیل دارای عصمت باشد، حامل دیگر آن یعنی پیامبر هم چنین صفتی باید داشته باشد، زیرا نداشتن عصمت همانطور که نقض امانتداری فرشته وحی محسوب میشود، نقض امانتداری پیامبران هم خواهد بود[۳۸].
ادله روایی
در روایات متعددی بر قطعی بودن عصمت انبیا(ع) تأکید شده است[۳۹] از جمله آنها روایتی است از امام باقر(ع) که در آن آمده است: «انبیا گناه نمیکنند؛ چون همگی معصوم و پاکاند و آنان مرتکب گناه کوچک یا بزرگ نمیشوند»[۴۰].
امام رضا (ع) نیز دربارۀ عصمت پیامبران برای مأمون نوشت: «خداوند فرمان کسی که میداند مردم را گمراه میکند واجب نمیکند و برای رسالت خویش کسی را انتخاب نمیکند که میداند او به خدا و بندگانش کفر ورزیده و شیطان را به جایی خدا عبادت میکند»[۴۱].[۴۲]
در برخی ادعیه چنین آمده که إعتبار بازخواست الهی در پرتو عصمت است. توضیح اینکه خداوند متعال انبیاء و اوصیاء را فرستاده است و برای هر یک از ایشان شریعتی قرار داده تا دین الهی را برپا کنند و به تبع حجت را بر بندگان تمام. روشن است که اگر آنان خود معصوم نباشند، حجت بر بندگان هم تمام نبوده و بازخواست الهی لغو است[۴۳].
توهم تعارض برخی آیات با عصمت حضرت ایوب(ع)
آیه ۴۱ سوره صاد
برخی چنین تصور کردهاند که آیه ۴۱ سوره ص بر عدم عصمت حضرت ایوب دلالت دارد. چه اینکه میفرماید: ﴿وَاذْكُرْ عَبْدَنَا أَيُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ﴾[۴۴]. در این آیه از مس و تسلط شیطان بر آن حضرت و گرفتار شدن او به دست شیطان سخن به میان آمده است و روشن است که ظاهر چنین اموری حاکی از لغزش آن حضرت است و لغزش با عصمت ناسازگار است[۴۵].
پاسخ نخست: تأثیر شیطان در گرفتاری پیامبران؛ بیارتباط با لغزش در ایشان: با نگاه به آیات بعدی، به دست میآید که منظور حضرت ایوب (ع) از «نصب و عذاب»، همان بیماری و سختیهایی است که بدن و خانواده او را فراگرفته بودند و از آن رو که شیطان در این «نصب و عذاب» نقش مؤثری ایفا کرده، این امور به او اسناد داده شده است. همچنین از آنجا که سببهای مادی در طول هم قرار دارند، میتوان هر حادثه طبیعی را به هر کدام از این سببها مستند ساخت و دلیلی نداریم که این سان اثرگذاری در انسان، ناممکن باشد. با صرف نظر از روایات، این احتمال تقویت میگردد که منظور از نسبت دادن این کار به شیطان، این است که او با وسوسههای خود بر آن شد تا مردم را از همراه شدن با آن حضرت بازدارد و چنین وانمود کند که اگر آن حضرت، پیامبر بود، هرگز این چنین از هر سو با گرفتاریها روبهرو نمیشد. عقیده زمخشری این است که تسلط شیطان بر پیامبران و آزار رساندن به ایشان ممکن نیست؛ زیرا آنچه در قرآن بر آن تأکید شده، تنها در حد وسوسه شیطان است[۴۶].
ایراد این ایده در آن است که دلیل عصمت پیامبران، فقط تأثیرگذاری وسوسه در نفس پیامبران را رد میکند، اما تأثیرگذاری در بدن یا مال را مردود نمیشمارد، بلکه گاه تسلط شیطان به اذن خداوند و هماهنگ با مصلحت است؛ مثلاً بندگان خداوند به انواع گرفتاریها مبتلا میشوند تا صبر و پایداری آنان در بوته آزمایش قرار گیرد و بر اثر این پایداری به مقامات برتر دست یابند. البته این سخن بدان معنا نیست که دست شیطان در تأثیرگذاری بر پیامبران کاملاً باز است[۴۷]. این پاسخ استورارترین پاسخ است؛ گرچه نقدهایی بر آن وارد شده است[۴۸].
پاسخ دوم: تأثیر شیطان تنها در حد بیماری و گرفتاری: جمله ﴿مَسَّنِيَ الشَّيْطَانُ﴾ را هرگز نمیتوان دلیلی بر وجود گناه در آن حضرت شمرد؛ چراکه این جمله در آیهای دیگر این چنین بیان شده است: ﴿وَأَيُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ...﴾[۴۹]. با این احتمال که «ضر» در اینجا به معنای مرض و بیماری باشد، دیگر استدلال به آیه برای اثبات لغزش، عقیم خواهد بود. واژه «عذاب» نیز به گونهای تفسیر میشود که استدلال به آن را خنثی میسازد. عذاب یعنی چیزی که بر انسان سخت باشد. درد، سختی، رنج و خستگی را میتوان نمونهها و مصادیق این معنا دانست[۵۰]. اما اصل سخن، این است که در گزارش قرآن از گفتار حضرت ایوب (ع) دو واژه «نصب و عذاب» به شیطان نسبت داده شده است. در توجیه این نسبت، دو احتمال وجود دارد:
- از آن جهت که شیطان عامل بروز این مرض و زیان بوده، به او نسبت داده شده است و این مقدار از تسلط شیطان بر پیامبران، پیامد منفی نخواهد داشت؛ گرچه زمخشری بر این باور است که پیامبران حتی این مقدار تسلط را هم بر نمیتابند[۵۱]؛
- دلیل این نسبت آن است که شیطان هنگام شدت یافتن بیماری حضرت ایوب (ع) با وسوسه خود، به جداسازی مردم از حضرت اقدام کرد و در این راه از هیچ تلاشی دریغ نورزید[۵۲].[۵۳].
پاسخ سوم: شیطان؛ عامل گرفتاری حضرت و خانوادهاش: از این آیات[۵۴] نمیتوان پی برد که مراد از شیطان کیست و رنج از ناحیه او چه رنجی بوده است؛ اما از دیگر آیههای این سوره[۵۵] چنین برداشت میشود که گرفتاری آن حضرت، از نوع جسمی و خانوادگی بوده است. پایه این سخن (تسلط شیطان بر انسان) با اعتراف شیطان در قیامت بر تسلط نداشتن بر انسانها ﴿...مَا كَانَ لِيَ عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطَانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُكُمْ...﴾[۵۶] سازگار نیست، اما میتوان توجیه کرد که اگر منظور از شیطان، طغیانگران انسی باشد، معنای آیه بسیار روشن خواهد بود؛ به این بیان که حضرت ایوب (ع) در زمان پادشاهی جبار میزیسته که به کشتن یا حبس و تبعید افراد خانواده آن حضرت اقدام کرده است؛ همانگونه که با ایجاد فشارهای روانی یا شکنجه جسمی، به بدن آن حضرت آسیب وارد آورده است. اگر هم منظور از شیطان، همان موجودات نامرئی یا اعم از آنها باشد، آیه شریفه این گونه تفسیر میشود که شیطان و طاغوت، جامعه را از جنبههای اعتقادی و اخلاقی، آنچنان آلوده ساخته بودند که غضب و عذاب الهی، آنان را فراگرفت و حضرت ایوب (ع) و خانوادهاش نیز به آتش عذاب دیگران سوختند. پس اینکه حضرت این گرفتاری و رنج را به شیطان نسبت میدهد، از باب نسبت دادن به سبب است نه مباشر؛ بدین معنا که کار شیطان سبب شد این چنین قهر الهی این جامعه را فراگیرد[۵۷].
ایرادهای این پاسخ عبارتاند از:
- واژه شیطان به صورت مطلق در قرآن به ابلیس انصراف مییابد. نگاهی گذرا به آیات قرآنی، این ادعا را به اثبات میرساند؛
- اگر مقصود از این عذاب و رنج، همان گرفتاریها و بلاهای اجتماعی مانند ابتلا به بیماریها بود، میبایست دیگر افراد آن جامعه نیز به آن بلاها گرفتار میآمدند؛ در حالی که آنچه در تاریخ بازتاب یافته، این است که گرفتاریها جنبه عمومی نداشته و تنها حضرت ایوب (ع) و افراد خانوادهاش مبتلا بودهاند[۵۸].
پاسخ چهارم: منظور از عذاب؛ همان وسوسه شیطان: گرچه شیطان بر بندگان مخلَص هیچگونه تسلطی ندارد، وسوسهای که گمراه کننده نباشد، حتی در مورد پیامبران امری ممکن خواهد بود و منظور از عذاب در آیه شریفه، همان وسوسه شیطانی است. پس نسبت دادن عذاب به شیطان مَجاز خواهد بود.[۵۹].
این توجیه نادرست است؛ زیرا تسلط نفی شده در آیه، همان تسلط در جهت گمراهی است، نه هر نوع تسلطی، حتی تسلطی که موجب کمال آنان شود. شیطان در گفتار خود میگوید: ﴿وَلَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ * إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ﴾[۶۰]. بنابراین بندگان مخلص، از گمراه شدن به وسیله شیطان در امان خواهند بود، گرچه مورد وسوسه او قرار گیرند[۶۱].
پاسخ پنجم: مس شیطان؛ همان وسوسههایش در دل قوم: منظور از ﴿مَسَّنِيَ الشَّيْطَانُ بِنُصْبٍ﴾ همان وسوسههایی است که شیطان در قوم حضرت ایوب (ع) ایجاد کرده است تا از تأثیر گفتار آن حضرت جلوگیری کند. منظور از عذاب هم، همان ناراحتیهای روحی است که حضرت از سر دلسوزی و مهربانی درباره قوم خود، تحمل کرده است[۶۲].
این توجیه پذیرفتنی نیست؛ چراکه این نوع وسوسه یا ناراحتی، در مورد تمام رسولان الهی مطرح بوده و از این جهت هیچ ویژگی در حضرت ابوب (ع) دیده نمیشود؛ ولی از آیات مربوط به داستان آن حضرت استفاده میشود که این امر ویژه حضرت ایوب (ع) است[۶۳].
پاسخ ششم: تسلط موقت شیطان، به امر الهی و نوعی آزمایش: «این گونه تسلط شیطان بر آن حضرت هیچ مشکلی در پی ندارد؛ چراکه اولاً این سلطه به فرمان خداوند انجام شده است؛ ثانیاً محدود و موقتی بوده است؛ ثالثاً برای آزمایش و ترفیع درجه تحقق یافته است»[۶۴]. این تفسیر نیز پذیرفته نیست؛ زیرا اولاً به کدام دلیل این سلطه به امر الهی بوده است؟ ظاهر آیه چنین است: ﴿نَادَى رَبَّهُ أَنِّي...﴾[۶۵] و هرگز نمیگوید خداوندا تو این عذاب را بر من فرو فرستادی؛ بلکه از وجود آن به درگاه پروردگار شکوه میکند. بنابراین اگر کار از طرف خداوند بوده است، چه دلیلی دارد که شیطان واسطه باشد؟ حق این است که شیطان با القای وسوسه، دست به این کار زده است[۶۶]؛ ثانیاً محدود بودن هرگز لغزش را توجیه و تصحیح نمیکند؛ ثالثاً لغزش به هیچ عنوان عامل ترفیع درجه نمیشود[۶۷].
پرسش مستقیم
جستارهای وابسته
منابع
- احمدی، رحمتالله، پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبایی
- حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین
- فاریاب، محمد حسین، عصمت امام
- هادی اکبری ملکآبادی و رقیه یوسفی سوته، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی
- محمد تقی فیاضبخش، فرید محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱
- محمد هادی فرقانی و محمد عباسزاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبههپژوهی مطالعات قرآنی
- علوی مهر، حسین، مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن
- امیر دیوانی؛ محمد سعیدی مهر؛ علی رضا امینی و محسن جوادی، معارف اسلامی ج۲
- انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت
پانویس
- ↑ راغب اصفهانی این معنا را برای واژه «عَصَمَ» آورده و میگوید: العصم: الإمساک و الاعتصام الاستمساک... (وقوله: «وَلَا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ» والعصام ما یعصم به ای یشد و عصمة الأنبیاء حفظه إیاهم؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص۵۶۹ ـ ۵۷۰ و عصم الله فلاناً من المکروه: ای حفظه و وقاه؛ یعنی خداوند فلانی را از مکروه حفظ کرده (عصمه) بعنی او را حفظ کرد و نگهداشت. المنجد، ص۱۵۰.
- ↑ ر.ک: فراهیدی،خلیل بن احمد، العین ج ۱ ص۳۱۴؛ فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، قاموس محیط، ج۴، ص۱۵۱؛ الجوهری، اسماعیل بن حمّاد، الصحاح، ج۵، ص۱۹۸۶، ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۳.
- ↑ ابنمنظور، از زجاج نقل میکند: أَصْلُ العِصْمَةِ الحبْلُ. و كلُّ ما أَمْسَكَ شَيئاً فقد عَصَمَهُلسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۵. یعنی، لغت عصمت در اصل به معنای طناب و ریسمان وضع شده است، ولی سپس از این معنا توسعه یافته و برای هر چیزی که موجب امساک و حفظ چیز دیگری شود، به کار میرود.
- ↑ ر.ک: المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۶ ـ ۳۳۷..
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص۱۴.
- ↑ محمدبن محمدبن نعمان، شیخ مفید، تصحیح الاعتقادات الامامیة، ص۱۲۸.
- ↑ علی بن یونس نباطی، الصراط المستقیم، ج۱، ص۵۰.
- ↑ خواجه نصیرالدین طوسی، تلحیص المحصل، ص۳۶۹؛ عضدالدین ایجی نیز این تعریف را به حکما نسبت میدهد. ایجی عضدالدین، شرح المواقف، ج۸، ص۲۸۰ البته مرحوم خواجه در برخی موارد نیز عصمت را به لطف تعریف کرده است. ر.ک: خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیص الحصل، ص۵۲۵.
- ↑ میثم بن علی بن میثم بحرانی، النجاة فی یوم القیامة، ص۵۵؛ حسن بن یوسف حلی، کشف المراد، ص۴۹۴.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۴ - ۳۵.
- ↑ علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۵.
- ↑ ر.ک: امیر دیوانی؛ محمد سعیدی مهر؛ علی رضا امینی و محسن جوادی، معارف اسلامی ج۲، ص۱۴۴ - ۱۴۵.
- ↑ کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۴۷۱.
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۶۳.
- ↑ علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ص۲، ص۶۷-۶۸.
- ↑ علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۶.
- ↑ اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۸۰-۸۲.
- ↑ علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۷-۶۸.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱، ص۱۹۲-۲۰۳؛ اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۸۰-۸۲.
- ↑ سرمایه ایمان در اصول اعتقادات، ص۱۱۵.
- ↑ «قطعاً تو بر بندگان (خالص) من تسلّطى ندارى و حمايت و نگهبانى پروردگارت (براى آنان) كافى است». سوره حجر، آیه ۴۲.
- ↑ سوره نحل، آیات ۹۹ و ۱۰۰.
- ↑ محمد هادی فرقانی و محمد عباسزاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبههپژوهی مطالعات قرآنی.
- ↑ راغب اصفهانی، حسین، ماده صفو» بر اساس برخى آيات دیگر، خداوند متعال تعدادى از بندگانش را از ميان خلق خود برگزیده و آنها را براى خود خالص گردانیده است. سوره مریم، ۵۸ و دخان، آیه ۳۲.
- ↑ «خدا از ميان فرشتگان رسولانى برمىگزيند، و نيز از ميان مردم. بىگمان خدا شنواى بيناست»، «آنچه در دسترس آنان و آنچه پشت سرشان است مىداند و [همه] كارها به خدا بازگردانيده مىشود». سوره حج، آیات ۷۵ و ۷۶.
- ↑ طباطبایی، محمدحسین، المیزان، ج۱۰، ص۴۱۰.
- ↑ زمخشری، محمود بن عمر، ج۳، ص۱۷۲؛ آلوسی، شهاب الدین محمود، ج۱۰، ص۳۰۶ و...
- ↑ محمد هادی فرقانی و محمد عباسزاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبههپژوهی مطالعات قرآنی.
- ↑ سوره نساء، آیات ۵۹ و ۶۴.
- ↑ محمد هادی فرقانی و محمد عباسزاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبههپژوهی مطالعات قرآنی.
- ↑ «قطعاً براى شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقى نيكوست: براى آن كس كه به خدا و روز بازپسين اميد دارد و خدا را فراوان ياد مىكند».، سوره احزاب، آیه ۲۱.
- ↑ «قطعاً براى شما در [پيروى از] ابراهيم و كسانى كه با اويند سرمشقى نيكوست»، سوره ممتحنه، آیه ۴.
- ↑ فیومی مقری، احمد بن محمد، ص۴۹۴.
- ↑ محمد هادی فرقانی و محمد عباسزاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبههپژوهی مطالعات قرآنی.
- ↑ «پيامبرانى كه بشارتگر و هشداردهنده بودند، تا براى مردم، پس از [فرستادن] پيامبران، در مقابل خدا [بهانه و] حجّتى نباشد، و خدا توانا و حكيم است»، سوره نساء، آیه ۱۶۵.
- ↑ محمد هادی فرقانی و محمد عباسزاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبههپژوهی مطالعات قرآنی.
- ↑ «در گفتار بر او پیشی نمیجویند و آنان به فرمان وی کار میکنند» سوره انبیاء، آیه ۲۷.
- ↑ ر. ک: احمدی، رحمتالله، پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبایی، ص ۲۱۹ - ۲۲۱.
- ↑ نک: کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۰۲ـ۲۰۳؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۱۴، ص۱۰۳؛ ج۱۲، ص۳۴۸؛ ج۴، ص۴۵؛ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۱۹۲ـ۲۰۴.
- ↑ صدوق، الخصال، ص۳۹۹.
- ↑ «فِیمَا کَتَبَ الرِّضَا (ع) لِلْمَأْمُونِ لَا یَفْرِضُ اللَّهُ تَعَالَی طَاعَةَ مَنْ یَعْلَمُ أَنَّهُ یُضِلُّهُمْ وَ یُغْوِیهِمْ وَ لَا یَخْتَارُ لِرِسَالَتِهِ وَ لَا یَصْطَفِی مِنْ عِبَادِهِ مَنْ یَعْلَمُ أَنَّهُ یَکْفُرُ بِهِ وَ بِعِبَادَتِهِ وَ یَعْبُدُ الشَّیْطَانَ دُونَهُ»؛ بحار الانوار، ج۲۵، ص۱۹۹، ح۹.
- ↑ ر.ک: علوی مهر، حسین، مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن، ص ۱۸۰-۱۸۱.
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۶۹.
- ↑ «و یاد کن از بنده ما ایّوب هنگامی که به درگاه خدای خود عرض کرد: (پروردگارا) شیطان مرا سخت رنج و عذاب رسانیده (تو از کرم نجاتم بخش)» سوره ص، آیه ۴۱.
- ↑ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۲۵۵.
- ↑ محمود بن عمر زمخشری، الکشاف، ج۴، ص۹۷.
- ↑ ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۷، ص۲۰۹.
- ↑ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۲۵۵-۲۶۵.
- ↑ «و ایّوب را (یاد کن) آنگاه که پروردگارش را خواند که به من گزند رسیده است و تو بخشایندهترین بخشایندگانی» سوره انبیاء، آیه ۸۳.
- ↑ خسروپناه، عبدالحسین، کلام نوین اسلامی، ص ۲۲۱ و ۲۲۲.
- ↑ ر.ک: محمود بن عمر زمخشری، الکشاف، ج۴، ص۹۷.
- ↑ ر.ک: جعفر سبحانی، عصمة الانبیاء، ص۱۸۹؛ محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب. قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۱۳، جزء ۲۶، ص۱۸۵.
- ↑ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت ص ۲۵۵-۲۶۵.
- ↑ ﴿وَاذْكُرْ عَبْدَنَا أَيُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ﴾ «و از بنده ما ایّوب یاد کن آنگاه که پروردگارش را ندا کرد که شیطان به من رنج و عذاب رسانده است» سوره ص، آیه ۴۱.
- ↑ ﴿وَقَالُوا مَا لَنَا لَا نَرَى رِجَالًا كُنَّا نَعُدُّهُمْ مِنَ الْأَشْرَارِ﴾ «و میگویند: بر ما چه رفته است که مردانی را که آنان را از بدکاران میشمردیم نمیبینیم؟» سوره ص، آیه ۶۲.
- ↑ «و چون کار به پایان آید شیطان میگوید: خداوند به شما وعده راستین کرده بود و من به شما وعده کردم و وفا نکردم و مرا بر شما هیچ چیرگی نبود جز اینکه شما را فرا خواندم و شما پذیرفتید پس مرا سرزنش مکنید و خود را سرزنش کنید، نه من فریادرس شمایم و نه شما فریادرس منید، پیشتر (هم) که مرا (در کار خداوند) شریک میپنداشتید انکار کردم، بیگمان برای ستمکاران عذابی دردناک (در پیش) خواهد بود» سوره ابراهیم، آیه ۲۲.
- ↑ ر.ک: علی مشکینی، تفسیر سوره صاد، ص۲۰۴.
- ↑ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۲۵۵-۲۶۵.
- ↑ ر.ک: یعسوب الدین رستگار جویباری، تفسیر البصائر، ج۳۴، ص۸۳۴.
- ↑ «گفت: پروردگارا! برای آنکه مرا بیراه نهادی، در زمین (بدیها را) در دید آنها خواهم آراست و همگان را از راه به در خواهم برد * بجز از میان آنان بندگان نابت را» سوره حجر، آیه ۳۹-۴۰.
- ↑ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۲۵۵-۲۶۵.
- ↑ ر.ک: محمدامین شیخو، عصمة الانبیاء، ص۱۲۷.
- ↑ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۲۵۵-۲۶۵.
- ↑ ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج۱۹، ص۲۹۶.
- ↑ «و ایّوب را (یاد کن) آنگاه که پروردگارش را خواند که به من گزند رسیده است و تو بخشایندهترین بخشایندگانی» سوره انبیاء، آیه ۸۳.
- ↑ ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۱۳، جزء ۲۶، ص۳۹۸.
- ↑ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۲۵۵-۲۶۵.