فعالیت‌های امام حسین در مکه

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

شادمانی مردم مکه و اجتماع آنان بر گرد امام (ع)

در کتاب الفتوح نقل است: حسین (ع) راه پیمود و چون به مکه مشرف گشت و کوه‌های شهر را از دور دید، شروع به تلاوت این آیه کرد: «چون به سوی [شهر] مدین رو نهاد، گفت: امید است پروردگارم مرا به راه راست، هدایت کند». حسین (ع) وارد مکه شد و مردمان مکه، بسیار شادمان شدند. مردم، صبح و شام، نزد او رفت و آمد داشتند و این بر عبدالله بن زبیر، گران آمد؛ چراکه امید داشت مردم مکه با وی بیعت کنند. وقتی حسین (ع) وارد مکه شد، این بر او گران آمد؛ لکن آنچه را که در دل داشت، برای حسین (ع) آشکار نمی‌کرد. وی با ایشان رفت و آمد داشت، در نماز ایشان شرکت می‌کرد، نزد ایشان می‌نشست و به سخنان ایشان گوش می‌داد[۱].

از عقبة بن سمعان نقل شده: حسین (ع) آمد تا به مکه رسید. مردمان مکه شروع کردند به رفت و آمد با ایشان و نزد ایشان می‌آمدند. همچنین عمره‌گزاران و مردمان سایر شهرها نزد ایشان می‌آمدند[۲].[۳]

نامه کوفیان به امام (ع) و دعوت او به قیام

از محمد بن بشر همدانی نقل است که: شیعیان در منزل سلیمان بن صرد، گرد آمدند. از هلاکت معاویه سخن گفتیم و خداوند را بر آن، حمد نمودیم. سلیمان بن صرد به ما گفت: به راستی که معاویه به هلاکت رسید و حسین (ع) از بیعت با آنان خودداری کرده است و به سمت مکه ره سپار شده است. شما، شیعیان او و شیعیان پدر او هستید. اگر در خود می‌بینید که او را یاری دهید و با دشمنانش نبرد کنید، برایش نامه بنویسید و اگر بیم دارید که سست و پراکنده شوید، او را نسبت به خود، امیدوار مسازید. گفتند: هرگز؛ بلکه با دشمنانش نبرد می‌کنیم و جان خود را در راهش فدا می‌کنیم. گفت: پس برایش نامه بنویسید. آن‌گاه این چنین نامه نوشتند: «به نام خداوند بخشنده مهربان. به حسین بن علی، از: سلیمان بن صرد[۴]، مسیب بن نجبه[۵]، رفاعة بن شداد[۶]، حبیب بن مظاهر[۷]، و شیعیان او از مؤمنان و مسلمانان کوفه. درود بر شما! به راستی که ما خداوند یگانه را حمد می‌گوییم. اما بعد، ستایش، خدایی را که دشمن جبار و سرکش تو را در هم شکست؛ دشمنی که در بدی کردن بر این امت، شتاب کرد و زمام امور را به زور، به دست گرفت، ثروت‌های عمومی را غصب کرد و بدون رضایت امت، بر آنان حکومت نمود. آن‌گاه بهترین‌های امت را به شهادت رسانید و اشرار را رها کرد و ثروت الهی را میان ثروتمندان و زورمداران، قسمت کرد. از رحمت خدا دور باد، چنان که ثمود، دور شدند! اینک ما، پیشوایی نداریم. به سوی ما روی آور. امید است که خداوند، ما را به واسطه شما بر محور حقیقت، گرد آورد. نعمان بن بشیر، در قصر حکومتی است؛ ولی ما در نماز جمعه و مراسم عید او، حاضر نمی‌شویم. اگر به ما خبر رسد که شما به سمت ما می‌آیید، او را از قصر، بیرون می‌کنیم تا به خواست خدا، به شام برود. درود و سلام خدا بر شما باد!».

آن‌گاه نامه را با عبدالله بن سبع همدانی و عبدالله بن وال، روانه کردیم و به آنان دستور دادیم با سرعت، حرکت کنند. آن دو از کوفه حرکت کردند و با شتاب، راه پیمودند تا خود را دهم ماه رمضان در مکه به حسین (ع) رساندند. پس از آن، دو روز صبر کردیم. سپس قیس بن مسهر صیداوی، عبدالرحمان بن عبدالله بن کدن ارحبی و عمارة بن عبید سلولی را به سوی وی روانه ساختیم و آنان با خود، پنجاه و سه نامه از جانب یک نفر، یا دو نفر یا چهار نفر بردند. دو روز دیگر، صبر کردیم. آن‌گاه هانی بن هانی سبیعی و سعید بن عبدالله حنفی را فرستادیم و این نامه را همراهشان کردیم: «به نام خداوند بخشنده مهربان. به حسین بن علی، از طرف شیعیانش از مؤمنان و مسلمانان. اما بعد، به سوی ما بشتاب. به راستی که مردم، انتظار شما را می‌کشند و نظری به غیر شما ندارند. پس بشتاب، بشتاب. درود بر شما!».

همچنین شبث بن ربعی، حجار بن ابجر، یزید بن حارث بن یزید بن رویم، عزرة بن قیس، عمرو بن حجاج زبیدی و محمد بن عمیر تمیمی، این نامه را نوشتند: «اما بعد، آستانه شهر، سرسبز است و میوه‌ها رسیده و آب‌ها فراوان‌اند[۸]. پس هر گاه اراده کردی، بر لشکری آماده، فرود آی. درود بر شما!». نامه‌های بسیاری نزد ایشان جمع شد. پس نامه‌ها را خواند و از پیک‌ها درباره مردم، پرسش کرد[۹].

در کتاب تاریخ الیعقوبی آمده است که: حسین (ع) به مکه رفت و چند روز از اقامتش در مکه گذشت که مردم عراق برایش نامه نوشتند و نمایندگان پی در پی به سویش روانه کردند، و آخرین نامه‌ای که به ایشان رسید، نامه‌ای بود که هانی بن ابی هانی و سعید بن عبدالله خثعمی [، با این مضمون] آورده بودند: «به نام خداوند بخشنده مهربان. به حسین بن علی، از طرف شیعیان مؤمن و مسلمانش. اما بعد، به سوی ما بشتاب. به راستی که مردم، انتظار شما را می‌کشند و پیشوایی جز شما ندارند. شتاب کنید، شتاب کنید. والسلام!»[۱۰].[۱۱]

فرستاده شدن نماینده ویژه امام (ع) به همراه نامه به کوفه

در کتاب الأخبار الطوال آمده است: حسین (ع) برای همه آنان، یک نامه نوشت و آن را به هانی بن هانی و سعید بن عبدالله سپرد. متن نامه، چنین است: «به نام خداوند بخشنده مهربان. از حسین بن علی، به هر یک از دوستان و شیعیانم در کوفه که این نامه به وی می‌رسد. سلام بر شما! اما بعد، نامه‌های شما به دستم رسید و از علاقه‌مندی‌تان به آمدنم نزد شما، خبردار شدم. اینک برادر و پسر عمو و فردی مورد اعتماد از خاندانم، [یعنی] مسلم بن عقیل را به سوی شما می‌فرستم تا واقعیت امور را به دست آورد و برای من از آنچه درباره اجتماع و اتحاد شما دستگیرش می‌شود، بنویسد. اگر واقعیت، چنان بود که در نامه‌ها نوشته بودید و نمایندگان شما به من خبر دادند، به زودی بر شما وارد می‌شوم، اگر خدا بخواهد. والسلام!». مسلم بن عقیل به همراه حسین (ع) از مدینه به مکه آمده بود. حسین (ع) به وی فرمود: «پسر عمو! در نظر دارم به کوفه ره بسپاری و در آنچه مردم آنجا بر آن اجتماع کرده‌اند، بنگری. اگر واقعیت، چنان بود که نامه‌هایشان خبر می‌دهد، به سرعت برایم نامه بنویس تا در اسرع وقت، خودم را به تو برسانم؛ و اگر جز آن بود، به سرعت، باز گرد»[۱۲].[۱۳]

یاری خواستن امام (ع) از اهل بصره

نامه امام (ع) به سرشناسان بصره

در کتاب الأخبار الطوال نقل شده: حسین بن علی (ع) نامه‌ای برای شیعیانش در بصره نوشت و آن را با یکی از دوستداران خود به نام سلیمان فرستاد. متن نامه چنین است: «به نام خداوند بخشنده مهربان. از جانب حسین بن علی، به: مالک بن مسمع، احنف بن قیس، منذر بن جارود، مسعود بن عمرو، قیس بن هیثم. سلام علیکم! اما بعد، به راستی که من، شما را فرا می‌خوانم برای احیای نشانه‌های حق و از بین بردن بدعت ها. اگر پاسخ مثبت دهید، به راه صواب، هدایت می‌شوید. والسلام!». وقتی نامه به آنان رسید، همه بجز منذر بن جارود، آن را پنهان کردند. منذر، آن را افشا نمود؛ چون دخترش هند، همسر عبیدالله بن زیاد بود. منذر، نزد عبیدالله آمد و داستان نامه و محتوایش را برای عبیدالله باز گفت. عبیدالله دستور داد فرستاده را پیدا کنند. او را پیدا کردند و آوردند و سرش از تن، جدا شد[۱۴].[۱۵]

پاسخ یزید بن مسعود[۱۶] به نامه امام (ع)

در کتاب الملهوف آمده است: یزید برای عبیدالله بن زیاد - که والی بصره بود - نامه نوشت که او را به حکومت کوفه نیز گمارده و آنجا را نیز در قلمرو حکومت وی، قرار داده است. در این نامه، جریان مسلم بن عقیل و حسین (ع) را برایش نوشت و به وی تأکید کرد که مسلم را دستگیر کند و به قتل رساند. بدین جهت، عبیدالله آماده می‌شد که به کوفه برود. حسین (ع) نیز برای گروهی از بزرگان بصره، نامه‌ای به همراه یکی از دوستدارانش به نام سلیمان - که کنیه‌اش ابو رزین بود - فرستاد و در آن، آنان را به یاری خود و پیروی از خویش، فرا خواند. و از کسانی که برایشان نامه فرستاد، یزید بن مسعود نهشلی و منذر بن جارود عبدی بودند.... سپس [یزید بن مسعود] برای حسین (ع)، نامه‌ای این چنین نوشت: «به نام خداوند بخشنده مهربان. اما بعد، نامه‌ات به من رسید و آنچه را که مرا بدان فرا خواندی، دانستم. مرا دعوت کردی تا از پیروی‌ات بهره ببرم و با یاری کردنت به رستگاری برسم. به راستی که خداوند، زمین را از کسی که راهنمای خیر و راهبر نجات باشد، خالی نمی‌گذارد و شما حجت‌های خداوند بر خلق و یادگاران او در زمین هستید. شما از زیتون احمدی، شاخه شاخه شدید. او اصل است و شما شاخه اید. به کاری که خواستی، اقدام کن و پیروز خواهی شد. به راستی که گردن بنی تمیم را برایت رام کردم و آنان را رام‌تر از شتر تشنه به هنگام رسیدن به آب نمودم. گردن بنی سعد را برایت نرم کردم و زنگارهای دلشان را با آب زلال، شستشو دادم و از آن، برق می‌جهد». چون حسین (ع) نامه را خواند، فرمود: «خداوند، تو را در روز ترس، ایمن بدارد و تو را در روز تشنگی بزرگ، سیراب و عزیز گرداند!». وقتی یزید بن مسعود آماده شد که به سوی حسین (ع) حرکت کند، خبر شهادت امام (ع) به او رسید و از این خبر، بسیار ناراحت شد. و اما منذر بن جارود، نامه و فرستاده[ی امام (ع)] را نزد عبیدالله بن زیاد آورد؛ زیرا ترسید که نامه، نیرنگی از سوی عبیدالله بن زیاد باشد؛ چون دخترش (بحریه)، همسر عبیدالله بن زیاد بود. عبیدالله، فرستاده را گرفت و به دار آویخت. آن‌گاه به منبر رفت و خطبه خواند و مردم بصره را از مخالفت و شایعه‌پراکنی ترساند. [عبیدالله] آن شب را در بصره خوابید و چون صبح شد، برادرش عثمان بن زیاد را جانشین خود کرد و به سرعت به سمت کوفه حرکت نمود[۱۷][۱۸]

منابع

پانویس

  1. «سَارَ [الحُسَيْنُ (ع)] حَتَّى وافى مَكَّةَ، فَلَمّا نَظَرَ إلى جِبَالِهَا مِن بَعيدٍ جَعَلَ يَتلو هذِهِ الآيَةَ: وَلَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَاءَ مَدْيَنَ قَالَ عَسَى رَبِّي أَنْ يَهْدِيَنِي سَوَاءَ السَّبِيلِ وَ دَخَلَ الحُسَيْنُ إلى مَكَّةَ، فَفَرِحَ بِهِ أهلُها فَرَحَاً شَدِيدَاً. قَالَ: وَجَعَلُوا يَخْتَلِفُونَ إلَيهِ بُكرَةً وعَشِيَّةً، وَاشتَدَّ ذلِكَ عَلى عَبدِ اللّهِ بنِ الزُّبَيرِ لأَنَّهُ قَدْ كَانَ طَمِعَ أن يُبايِعَهُ أهلُ مَكَّةَ، فَلَمّا قَدِمَ الحُسَينُ (ع) شَقَّ ذلِكَ عَلَيْهِ، غَيْرَ أنَّه لَا يُبْدِي مَا فِي قَلبِهِ إلَى الحُسَينِ (ع)، لكِنَّهُ يَخْتَلِفُ إلَيْهِ وَيُصَلّي بِصَلاتِهِ وَ يَقْعُدُ عِنْدَهُ وَ يَسْمَعُ مِنْ حَدِيثِهِ» (الفتوح، ج۵، ص۲۳؛ مقتل الحسین (ع)، خوارزمی، ج۱، ص۱۹۰).
  2. «فَأَقْبَلَ ‏[الحُسَيْنُ (ع)] حَتَّى‏ نَزَلَ‏ مَكَّةَ فَأَقْبَلَ أَهْلُهَا يَخْتَلِفُونَ‏ إِلَيْهِ‏ وَ یَأتُونَهُ وَ مَنْ كَانَ بِهَا مِنَ الْمُعْتَمِرِينَ وَ أَهْلِ الْآفَاقِ» (تاریخ الطبری، ج۵، ص۳۵۱؛ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۵۳۳).
  3. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۲۹۴.
  4. ابو مطرف سلیمان بن صرد بن جون خزاعی، از صحابه پیامبر خدا (ص) و یکی از بزرگان بارز شیعه در کوفه بود. وی در جنگ جمل، از امام علی (ع) سرپیچی کرد و امام (ع) او را سرزنش کرد و به شدت نکوهید؛ ولی در جنگ صفین، فرمانده جناح راست سپاه امام (ع) بود. امام علی (ع) در دوران حکومت خویش، سلیمان را به ولایت منطقه جبل برگزید و از استواری او در دین، تمجید کرد. او در دوران خلافت امام حسن (ع)، از یاران ایشان بود و هنگامی که معاویه، پیمان‌شکنی کرد، سلیمان، پیش‌قدم شد و به امام حسن (ع) پیشنهاد کرد که والی معاویه را از کوفه بیرون کنند؛ ولی امام (ع) با وی موافقت نکرد. وی پس از مرگ معاویه، مردم کوفه را جمع کرد و به امام حسین (ع) نامه نوشت و ایشان را به کوفه دعوت کرد؛ ولی از بیعت با ایشان سرپیچی کرد و در واقعه طف، در کنار امام حسین (ع) حاضر نشد. وی پس از مرگ یزید، شیعیان کوفه را گرد آورد و انقلاب انقلابیون بر ضد ابن زیاد را، با شعار مشهورش «يَا لَثَارَاتِ‏ الْحُسَيْنِ» سامان داد؛ انقلابی که حماسی و احساسی بود. سلیمان، پس از جنگی سخت با عبیدالله بن زیاد، در برابر او شکست خورد و بدین‌گونه، در سال ۶۵ ق، در ۹۳ سالگی به شهادت رسید.
  5. مسیب بن نجبة بن ربیعه فزاری، پیامبر (ص) را درک کرده بود و در جنگ قادسیه و فتح عراق، شرکت داشت. در جنگ‌های امام علی (ع) همراه ایشان بود و به سال ۶۵ ق در عین الورده همراه با توابین کشته شد. حصین بن نمیر، سر وی را به وسیله ادهم بن محرز باهلی برای عبیدالله بن زیاد فرستاد.
  6. ابوعاصم رفاعة بن شداد بجلی کوفی، از یاران برگزیده امام علی و از رؤسای توابین بعد از قیام امام حسینبه شمار می‌رفت و در جنگ عین الوردة حضور داشت و با مختار بود تا در سال ۶۶ ق، کشته شد.
  7. ر. ک: ص۵۳۹ (بخش هشتم / فصل سوم / حبیب بن مظاهر).
  8. این جمله‌ها، کنایه از اعلام آمادگی کامل شهر کوفه برای پذیرش امام (ع)‌اند.
  9. «اِجتَمَعَتِ الشّيعَةُ في مَنزِلِ سُلَيمانَ بنِ صُرَدٍ، فَذَكَرنا هَلاكَ مُعاوِيَةَ فَحَمِدنَا اللّهِ عَلَيهِ، فَقالَ لَنا سُلَيمانُ بنُ صُرَدٍ: إنَّ مُعاوِيَةَ قَد هَلَكَ، وَ إنَّ حُسَيْنَاً (ع) قَد تَقَبَّضَ عَلَى القَومِ بِبَيعَتِهِ، وَ قَد خَرَجَ إلى مَكَّةَ وأنتُم شيعَتُهُ وَ شِيعَةُ أبِيهِ، فَإِنْ كُنْتُمْ تَعلَمُونَ أنَّكُمْ ناصِرُوهُ وَ مُجَاهِدُو عَدُوِّهِ فَاكْتُبُوا إلَيْهِ، وَ إنْ خِفْتُمُ الوَهَلَ وَالفَشَلَ فَلا تَغُرُّوا الرَّجُلَ مِن نَفسِهِ. قالوا: لا، بَلْ نُقاتِلُ عَدُوَّهُ، وَ نَقتُلُ أنفُسَنَا دُونَهُ. قالَ: فَاكتُبُوا إلَيهِ. فَكَتَبوا إلَيهِ: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ لِحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ مِن: سُلَيمانَ بنِ صُرَدٍ، وَالمُسَيَّبِ بنِ نَجَبَةَ، ورِفاعَةَ بنِ شَدّادٍ، وحَبيبِ بنِ مُظاهِرٍ، وشيعَتِهِ مِنَ المُؤمِنينَ وَالمُسلِمينَ مِن أهلِ الكوفَةِ. سَلامٌ عَلَيكَ، فَإِنّا نَحمَدُ إلَيكَ اللّهَ الَّذي لا إلهَ إلّا هُوَ. أمّا بَعدُ، فَالحَمدُ للّهِ الَّذي قَصَمَ عَدُوَّكَ الجَبّارَ العَنيدَ، الَّذِي انتَزى عَلى هذِهِ الاُمَّةِ، فَابتَزَّها أمرَها وغَصَبَها فَيئَها وَ تَأَمَّرَ عَلَيها بِغَيرِ رِضىً مِنها، ثُمَّ قَتَلَ خِيارَها وَاستَبقى شِرارَها، وجَعَلَ مالَ اللّهِ دُولَةً بَينَ جَبابِرَتِها وَ أغنِيائِها، فَبُعدا لَهُ كَما بَعُدَت ثَمودُ. إنَّهُ لَيسَ عَلَينا إمامٌ، فَأَقبِل لَعَلَّ اللّهَ أن يَجمَعَنا بِكَ عَلَى الحَقِّ، وَالنُّعمانُ بنُ بَشيرٍ في قَصرِ الإِمارَةِ لَسنا نَجتَمِعُ مَعَهُ في جُمُعَةٍ ولا نَخرُجُ مَعَهُ إلى عيدٍ، ولَو قَد بَلَغَنا أنَّكَ قَدْ أقْبَلتَ إلَيْنَا أخْرَجْنَاهُ حَتّى نُلحِقَهُ بِالشّامِ إنْ شَاءَ اللّهُ، وَالسَّلامُ وَ رَحمَةُ اللّهِ عَلَيكَ. قالَ: ثُمَّ سَرَّحنا بِالكِتابِ مَعَ عَبدِ اللّهِ بنِ سَبعٍ الهَمْدانِيِّ وعَبدِ اللّهِ بنِ والٍ وأمَرناهُما بِالنَّجاءِ، فَخَرَجَ الرَّجُلانِ مُسرِعَينِ حَتّى قَدِما عَلى حُسَيْنٍ لِعَشرٍ مَضَينَ مِن شَهرِ رَمَضانَ بِمَكَّةَ. ثُمَّ لَبِثنا يَومَينِ، ثُمَّ سَرَّحنا إلَيهِ قَيسَ بنَ مُسهِرٍ الصَّيداوِيَّ، وعَبدَ الرَّحمنِ بنَ عَبدِ اللّهِ بنِ الكَدِنِ الأَرحَبِيَّ، وعُمارَةَ بنَ عُبَيدٍ السَّلولِيَّ، فَحَمَلوا مَعَهُم نَحوا مِن ثَلاثٍ وخَمْسِينَ صَحيفَةً مِنَ الرَّجُلِ والاِثنَينِ وَالأَربَعَةِ. قالَ: ثُمَّ لَبِثنا يَومَينِ آخَرَينِ، ثُمَّ سَرَّحْنَا إلَيْهِ هانِئَ بنَ هانِئٍ السَّبيعِيَّ وَ سَعيدَ بنَ عَبدِ اللّهِ الحَنَفِيَّ، وَكَتَبنا مَعَهُما: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ لِحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ مِن شيعَتِهِ مِنَ المُؤمِنينَ وَالمُسلِمينَ، أمّا بَعدُ، فَحَيَّهَلا؛ فَإِنَّ النّاسَ يَنتَظِرونَكَ، ولا رَأيَ لَهُم في غَيرِكَ، فَالعَجَلَ العَجَلَ، وَالسَّلامُ عَلَيكَ. وكَتَبَ شَبَثُ بنُ رِبعِيٍّ، وحَجّارُ بنُ أبجَرَ، وَ يَزيدُ بنُ الحارِثِ بنِ يَزيدَ بنِ رُوَيمٍ، وعَزرَةُ بنُ قَيسٍ، وعَمرُو بنُ الحَجّاجِ الزُّبَيدِيُّ، وَمُحَمَّدُ بنُ عُمَيرٍ التَّميمِيُّ: أمّا بَعدُ، فَقَدِ اخضَرَّ الجَنابُ وأينَعَتِ الثِّمارُ وطَمَّتِ الجِمَامُ، فَإِذا شِئتَ فَاقدَم عَلى جُندٍ لَكَ مُجَنَّدٍ، وَالسَّلامُ عَلَيكَ. وَتَلاقَتِ الرُّسُلُ كُلُّها عِندَهُ، فَقَرَأَ الكُتُبَ وَ سَأَلَ الرُّسُلَ عَن أمّرِ النَّاسِ» (تاریخ الطبری، ج۵، ص۳۵۲).
  10. «خَرَجَ الحُسَيْنُ (ع) إلى مَكَّةَ، فَأَقامَ بِهَا أيّامَاً، وَ كَتَبَ أهلُ العِراقِ إلَيهِ، وَ وَجَّهوا بِالرُّسُلِ عَلى إثْرِ الرُّسُلِ، فَكَانَ آخِرُ كِتَابٍ وَرَدَ عَلَيهِ مِنْهُم كِتَابَ هانِئِ بنِ أبي هانِئٍ وسَعِيدِ بنِ عَبدِ اللّهِ الخَثعَمِيِّ: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ لِلحُسَيْنِ بنِ عَلِيٍّ مِن شيعَتِهِ المُؤمِنينَ وَالمُسلِمينَ، أمّا بَعدُ فَحَيَّهَلا؛ فَإِنَّ النّاسَ يَنتَظِرونَكَ، لا إمَامَ لَهُم غَيرُكَ، فَالعَجَلَ ثُمَّ العَجَلَ، وَالسَّلامُ» (تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۴۱).
  11. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۲۹۵.
  12. «كَتَبَ الحُسَينُ (ع) إلَيهِم جَمِيعَاً واحِداً، وَ دَفَعَهُ إلى هانِئِ بنِ هانِئٍ وَ سَعِيدِ بنِ عَبدِ اللّهِ، نُسخَتُهُ: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ مِنَ الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ إلى مَن بَلَغَهُ كِتابي هذا مِن أولِيائِهِ وشيعَتِهِ بِالكوفَةِ، سَلامٌ عَلَيكُم. أمّا بَعدُ، فَقَد أتَتني كُتُبُكُمْ، وَ فَهِمتُ ما ذَكَرتُم مِن مَحَبَّتِكُم لِقُدومي عَلَيكُم، وإنّي باعِثٌ إلَيكُم بِأَخي وَابنِ عَمّي وثِقَتي مِن أهْلِي مُسْلِمِ بنِ عَقِيلٍ لِيَعْلَمَ لِي كُنهَ أمْرِكُم، وَ يَكتُبَ إلَيَّ بِما يَتَبَيَّنُ لَهُ مِنِ اجتِماعِكُم، فَإِنْ كَانَ أمْرُكُم عَلى مَا أتَتْنِي بِهِ كُتُبُكُمْ وَ أخبَرَتني بِهِ رُسُلُكُم أسْرَعْتُ القُدومَ عَلَيكُم إن شاءَ اللّهُ، وَالسَّلامُ. وَ قَدْ كَانَ مُسْلِمُ بنُ عَقيلٍ خَرَجَ مَعَهُ مِنَ المَدينَةِ إلى مَكَّةَ، فَقالَ لَهُ الحُسَينُ (ع): يَابنَ عَمِّ، قَدْ رَأَيْتُ أنْ تَسِيرَ إلَى الكوفَةِ، فَتَنظُرَ مَا اجتَمَعَ عَلَيهِ رَأيُ أهلِها، فَإِن كانوا عَلى ما أتَتني بِهِ كُتُبُهُم فَعَجِّل عَلَيَّ بِكِتابِكَ لاُسْرِعَ القُدُومَ عَلَيكَ، وإن تَكُنِ الاُخرى فَعَجِّلِ الِانْصِرافَ» (الأخبار الطوال، ص۲۳۰).
  13. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۲۹۹.
  14. «قَدْ كَانَ الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ (ع) كَتَبَ كِتاباً إلى شِيعَتِهِ مِن أهْلِ البَصرَةِ مَعَ مَولىً لَهُ يُسَمّى سَلمانَ، نُسخَتُهُ: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ مِنَ الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ إلى مالِكِ بنِ مِسمَعٍ، وَالأَحنَفِ بنِ قَيسٍ، وَالمُنذِرِ بنِ الجارودِ، ومَسعودِ بنِ عَمرٍو، وقَيسِ بنِ الهَيثَمِ، سَلامٌ عَلَيكُم. أمّا بَعدُ، فَإِنّي أدعوكُم إلى إحياءِ مَعالِمِ الحَقِّ وإماتَةِ البِدَعِ، فَإِنْ تُجِيبُوا تَهْتَدُوا سُبُلَ الرَّشادِ، وَالسَّلامُ. فَلَمّا أتاهمُ هذَا الكِتابُ كَتَمُوهُ جَمِيعَاً إلَا المُنذِرَ بنَ الجَارُودِ، فَإِنَّهُ أفشاهُ، لِتَزويجِهِ ابنَتَهُ هِندا مِن عُبَيدِ اللّهِ بنِ زِيادٍ، فَأَقْبَلَ حَتّى دَخَلَ عَلَيهِ فَأَخبَرَهُ بِالكِتابِ، وحَكى لَهُ ما فيهِ، فَأَمَرَ عُبَيدُ اللّهِ بنُ زِيادٍ بِطَلَبِ الرَّسولِ، فَطَلَبوهُ فَأَتَوهُ بِهِ، فَضُرِبَت عُنُقُهُ» (الأخبار الطوال، ص۲۳۱).
  15. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۳۰۰.
  16. یزید بن مسعود بن خالد نهشلی، از بزرگان بصره بود. شرح حالی روشن از او یافت نشد؛ لکن از این نامه و تبلیغی که در میان سران قبیله‌های بنی تمیم و بنی سعد انجام داده و توصیفی که از امام حسین (ع) کرده، به دست می‌آید که دارای عقیده‌ای نیکو بوده است. امام حسین (ع) وقتی نامه او به دستش رسید، برایش دعا کرد. او خود را آماده کرد که نزد حسین (ع) برود؛ ولی خبر شهادت امام (ع) را شنید و از این جهت، بسیار ناراحت شد.
  17. «فَكَتَبَ يَزِيدُ إِلَى عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ زِيَادٍ وَ كَانَ وَالِياً عَلَى الْبَصْرَةِ بِأَنَّهُ قَدْ وَلَّاهُ الْكُوفَةَ وَ ضَمَّهَا إِلَيْهِ وَ عَرَّفَهُ أَمْرَ مُسْلِمِ بْنِ عَقِيلٍ وَ أَمْرَ الْحُسَيْنِ (ع) وَ يُشَدِّدُ عَلَيْهِ‏ فِي‏ تَحْصِيلِ‏ مُسْلِمٍ‏ وَ قَتْلِهِ‏. فَتَأَهَّبَ عُبَيْدُ اللَّهِ لِلْمَسِيرِ إِلَى الْكُوفَةِ وَ كَانَ الْحُسَيْنُ (ع) قَدْ كَتَبَ إِلَى جَمَاعَةٍ مِنْ أَشْرَافِ الْبَصْرَةِ كِتَاباً مَعَ مَوْلًى لَهُ اسْمُهُ سُلَيْمَانُ وَ يُكَنَّى أَبَا رَزِينٍ يَدْعُوهُمْ فِيهِ إِلَى نُصْرَتِهِ وَ لُزُومِ طَاعَتِهِ مِنْهُمْ يَزِيدُ بْنُ مَسْعُودٍ النَّهْشَلِيُّ وَ الْمُنْذِرُ بْنُ الْجَارُودِ الْعَبْدِيُّ... ثُمَّ كَتَبَ [یزید بن مسعود] إِلَى الْحُسَيْنِ (ع)‏ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ أَمَّا بَعْدُ: فَقَدْ وَصَلَ‏ إِلَيَ‏ كِتَابُكَ‏ وَ فَهِمْتُ مَا نَدَبْتَنِي إِلَيْهِ وَ دَعَوْتَنِي لَهُ مِنَ الْأَخْذِ بِحَظِّي مِنْ طَاعَتِكَ وَ الْفَوْزِ بِنَصِيبِي مِنْ نُصْرَتِكَ وَ إِنَّ اللَّهَ لَا يُخْلِي الْأَرْضَ قَطُّ مِنْ عَامِلٍ عَلَيْهَا بِخَيْرٍ أَوْ دَلِيلٍ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ وَ أَنْتُمْ حُجَّةُ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ وَدِيعَتُهُ فِي أَرْضِهِ تَفَرَّعْتُمْ مِنْ زَيْتُونَةٍ أَحْمَدِيَّةٍ هُوَ أَصْلُهَا وَ أَنْتُمْ فَرْعُهَا فَاقْدَمْ سَعِدْتَ بِأَسْعَدِ طَائِرٍ فَقَدْ ذَلَّلْتُ لَكَ أَعْنَاقَ بَنِي تَمِيمٍ وَ تَرَكْتُهُمْ أَشَدَّ تَتَابُعاً فِي طَاعَتِكَ مِنَ الْإِبِلِ الظِّمَاءِ لِوُرُودِ الْمَاءِ يَوْمَ خِمْسِهَا وَ كَظِّهَا وَ قَدْ ذَلَّلْتُ لَكَ بَنِي سَعْدٍ وَ غَسَلْتُ دَرَنَ صُدُورِهَا بِمَاءِ سَحَابَةِ مُزْنٍ حِينَ اسْتَهْمَلَ بَرْقُهَا فَلَمَعَ. فَلَمَّا قَرَأَ الْحُسَيْنُ (ع) الْكِتَابَ قَالَ مَا لَكَ آمَنَكَ اللَّهُ يَوْمَ الْخَوْفِ وَ أَعَزَّكَ وَ أَرْوَاكَ يَوْمَ الْعَطَشِ الْأَكْبَرِ فَلَمَّا تَجَهَّزَ الْمُشَارُ إِلَيْهِ لِلْخُرُوجِ إِلَى الْحُسَيْنِ (ع) بَلَغَهُ قَتْلُهُ قَبْلَ أَنْ يَسِيرَ فَجَزِعَ مِنِ انْقِطَاعِهِ عَنْهُ. وَ أَمَّا الْمُنْذِرُ بْنُ الْجَارُودِ فَإِنَّهُ جَاءَ بِالْكِتَابِ وَ الرَّسُولِ إِلَى عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ زِيَادٍ لِأَنَّ الْمُنْذِرَ خَافَ أَنْ يَكُونَ الْكِتَابُ دَسِيساً مِنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ زِيَادٍ وَ كَانَتْ بَحْرِيَّةُ بِنْتُ الْمُنْذِرِ زَوْجَةً لِعُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ زِيَادٍ فَأَخَذَ عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ زِيَادٍ الرَّسُولَ فَصَلَبَهُ ثُمَّ صَعِدَ الْمِنْبَرَ فَخَطَبَ وَ تَوَعَّدَ أَهْلَ الْبَصْرَةِ عَلَى الْخِلَافِ وَ إِثَارَةِ الْإِرْجَافِ تِلْكَ اللَّيْلَةَ فَلَمَّا أَصْبَحَ اسْتَنَابَ عَلَيْهِمْ أَخَاهُ عُثْمَانَ بْنَ زِيَادٍ وَ أَسْرَعَ هُوَ إِلَى قَصْرِ الْكُوفَةِ» (الملهوف، ص۱۰۹؛ مثیر الأحزان، ص۲۷).
  18. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۳۰۱.