نبوت پیامبر خاتم در معارف و سیره علوی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

بشارت پیامبران پیشین

بنابر معارف اسلامی، هر پیامبری موظف است در کنار دعوت مردم به مبدأ و معاد و تبلیغ پیام خداوند، ویژگی‌های پیامبر پس از خود را نیز بازگوید و امت خویش را به پذیرش دعوت او فرا خواند. افزون بر این، خداوند از همه پیامبران پیمان گرفته است که ظهور پیامبر خاتم(ص) را به مردم بشارت دهند و آنان را به پیروی از او سفارش کنند. امیرمؤمنان(ع) در مواردی پرشمار از این حقیقت سخن گفته است[۱]؛ چنان‌که می‌فرماید: خداوند هیچ پیامبری را مبعوث نکرد مگر آن‌که از او پیمان گرفت که اگر محمد را مبعوث کرد و او زنده بود، به او ایمان آورد و یاری‌اش کند و پیامبران را موظف کرد که همین پیمان را از قوم خویش بازگیرند[۲].

قرآن کریم گاه می‌فرماید که همه پیامبران موظف بوده‌اند رسالت پیامبر خاتم(ص) را تبلیغ کنند و بدو ایمان آورند و یاری‌اش دهند[۳] و گاه بر بشارت حضرت موسی(ع) و عیسی(ع) به آمدن پیامبر خاتم(ص) اشاره می‌کند[۴]: و [یاد کن] هنگامی را که عیسی، پسر مریم، گفت: «ای فرزندان اسرائیل، من فرستاده خدا به سوی شمایم. تورات را که پیش از من بوده تصدیق می‌کنم و به رسولی که پس از من می‌آید و نامش احمد است، بشارت می‌دهم»[۵].

چنان که از متون حدیثی و تاریخی بر می‌آید، بسیاری از ویژگی‌های جغرافیایی، فرهنگی و اجتماعی عصر ظهور پیامبر خاتم(ص) برای پیروان ادیان پیشین، به ویژه یهودیان و مسیحیان، معلوم بوده است. آنان ویژگی‌های ظاهری و خصوصیات اخلاقی پیامبر اکرم(ص) را نیز می‌دانستند[۶]. تا جایی که گروهی از مردم به این امید که پیامبر موعود از خانواده و قبیله آنان برگزیده شود، نام فرزندان خود را محمد می‌گذاشتند[۷]. بنابر برخی روایات، یکی از انگیزه‌های یهودیان از هجرت به شبه جزیره عربستان و سکونت در پیرامون مدینه، آگاهی آنان از مکان ظهور پیامبر خاتم(ص) و آماده شدن برای پیروی و دفاع از او بوده است[۸]. آنان در برابر آزار اوس و خزرج، دو قبیله بزرگ مدینه، پیوسته از ظهور پیامبر خاتم(ص) خبر می‌دادند و آن را تسکینی برای خود و تهدیدی برای مخالفان می‌دانستند[۹]. قرآن کریم در این باره می‌فرماید: ﴿وَلَمَّا جَاءَهُمْ كِتَابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ وَكَانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا فَلَمَّا جَاءَهُمْ مَا عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْكَافِرِينَ[۱۰].

داستان مشهور بُحیرای راهب[۱۱]، که پیامبر اکرم(ص) را در نوجوانی همراه عموی بزرگوارش ابوطالب، در راه شام می‌بیند و ویژگی‌های پیامبر موعود را در چهره‌اش باز می‌شناسد، اعتقاد پیروان ادیان گذشته را به پیامبر خاتم(ص) نشان می‌دهد. قرآن کریم آگاهی آنان را از ویژگی‌های شخصی پیامبر اکرم(ص) چنین بیان می‌کند: ﴿الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ وَإِنَّ فَرِيقًا مِنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ[۱۲]. گفتنی است بنابر پژوهش‌های بسیار در این باره، مجموعه کتاب‌های عهد عتیق سال‌ها پس از موسی(ع) و به دست نویسندگان بی‌نام و نشان پدید آمده‌اند؛ به گونه‌ای که تاریخ نگارش نخستین بخش‌های تورات، سه یا چهار قرن پس از رحلت موسی(ع) برآورد شده است[۱۳]. همچنین به اعتقاد همه اندیشه‌مندان مسیحی، کهن‌ترین انجیل، یعنی انجیل مرقس، حدود سی سال پس از حضرت عیسی(ع) نوشته شده است[۱۴]. اصولاً مسیحیان هرگز حضرت عیسی(ع) را دارای کتاب نمی‌دانند.

مسیحیان هرگز نمی‌گویند عیسی کتابی به نام انجیل آورد. آوردن وحی توسط عیسی به گونه‌ای که مسلمانان در مورد قرآن و پیامبر اسلام معتقدند، در مسیحیت جایی ندارد. مسیحیان عیسی را «تجسم وحی الهی» می‌دانند و به عقیده آنان، وی نه حامل پیام، بلکه عین پیام بوده است. بدین سبب ما مسیحیان، خواستار انجیلی نیستیم که آن را نوشته یا به شاگردانش املا کرده باشد[۱۵]. نتیجه آن‌که تورات و انجیل کنونی، در واقع، کتاب‌هایی جعلی و بشر ساخته‌اند[۱۶]. بنابراین، نباید انتظار یافتن چنین معارفی را در آنها داشت؛ گو این که اندیشه‌مندان مسلمان، از روزگاران دور، پیوسته کوشیده‌اند با تفحص در همین تورات و انجیل و دیگر کتاب‌های دینی، شواهدی را برای اثبات این مدعای قرآنی و اسلامی بیابند[۱۷].[۱۸].

شریعت پیامبر پیش از بعثت

بررسی شریعت پیامبر اکرم(ص) پیش از دوران بعثت، از دیر باز مورد علاقه اندیشه‌مندان و متکلمان بوده و در این زمینه دیدگاه‌هایی مطرح شده است. برخی ناآگاهان، از شرک و بت پرستی پیامبر اکرم(ص) در پیش از دوران بعثت سخن گفته و گروهی دیگر او را پیرو هیچ یک از ادیان پیشین ندانسته‌اند. دیدگاه دوم تاب این تفسیر را نیز دارد که به دلیل تحریف ادیان گذشته، آن حضرت تنها به آن‌چه الهی بودنش یقینی بود، گردن می‌نهاد و التزام همه جانبه به دینی خاص را لازم نمی‌شمرد. دسته سوم، او را پیرو آیین حضرت ابراهیم(ع) و معتقد به دین حنیف دانسته و پاره‌ای دیگر او را پیرو حضرت عیسی(ع) معرفی کرده‌اند[۱۹]. در اینجا مجال نیست که تک تک این دیدگاه‌ها را بررسی کنیم[۲۰]، بلکه می‌خواهیم با یاری جستن از سخنان امام علی(ع) نکاتی کلی را در این باره باز نماییم. امیرمؤمنان(ع) درباره وضعیت پیامبر از دوران کودکی تا کهنسالی ایشان، می‌فرماید: هنگامی که از شیر گرفته شد، خدا بزرگ‌ترین فرشته از فرشتگانش را شب و روز همنشین او فرمود[۲۱]، تا راه‌های بزرگواری را پیمود و خوی‌های نیکوی جهان را فراهم نمود[۲۲].

در بخشی از مناظره طولانی امام علی(ع) با یکی از دانشمندان یهود درباره برتری پیامبر اسلام بر دیگر پیامبران، دانشمند یهودی بر این حقیقت پای می‌فشارد که حضرت یحیی(ع) از کودکی در راه هدایت گام بر می‌داشت و هیچ گاه فرمان الهی را فرو نگذاشت. امیر مؤمنان(ع) در پاسخ می‌فرماید: آری، یحیی بن زکریا چنین بود؛ ولی خداوند به محمد(ص) درجاتی بالاتر عطا فرمود. یحیی بن زکریا هنگامی می‌زیست که نه جاهلیتی بود و نه بتی در کار بود، ولی به محمد(ص) در سن کودکی و در میان بت‌پرستان و یاران شیطان، حکم الهی و فهم و آگاهی داده شد و هرگز گرایشی به بت‌ها در او پدید نیامد[۲۳]. بی‌گمان اگر پیامبر اسلام(ص) در طول عمر خویش، اندکی به پرستش و ستایش بت‌ها می‌گرایید، بزرگ‌ترین بهانه را به دست مخالفان خویش می‌داد؛ کسانی که در تأیید راه و روش خود می‌گفتند: آیا ما را از آن‌چه پیش از این خود نیز می‌پرستیدی، نهی می‌کنی؟![۲۴].

شواهد تاریخی به خوبی بر درستی این سخنان گواهی می‌دهند؛ چنانکه وقتی بُحیرای راهب، نشانه‌های پیامبر خاتم را در سیمای محمد(ص) نوجوان بازشناخت و برای آزمودنش او را به دو بت لات و عزی سوگند داد، این جمله به یاد ماندنی را از آن حضرت شنید: «لا تسألني بهما، فوالله ما أبغضت شيئا قط بغضهما»[۲۵]؛ «مرا به این دو بت سوگند مده که به خدا، هیچ‌گاه چیزی نزد من منفورتر از آن دو نبوده است». همچنین در منابع تاریخی از اعمال عبادی رسول اکرم در پیش از بعثت، همچون نماز، روزه، حج، و طواف خانه خدا سخن به میان آمده و عزلت‌گزینی در غار حرا از عادات دیرینه حضرت بوده است. البته برخی مشرکان نیز خانه کعبه را محترم می‌شمردند و کارهایی را به عنوان اعمال حج انجام می‌دادند؛ اما حج پیامبر با عادات آنان - که با شعار شرک قرین بود[۲۶]- شباهتی نداشت و در مناسکی مانند وقوف در عرفات، برجستگی ویژه حج پیامبر و همسانی‌اش با حج ابراهیمی کاملاً آشکار بود[۲۷]. پیامبر اکرم(ص) گوشت مردار نمی‌خورد و برای استفاده از حیوانات حلال گوشت نیز آنها را تذکیه می‌کرد[۲۸].[۲۹].

جامعه پیش از بعثت

شناخت وضعیت جامعه پیش از بعثت از این رو مهم است که دریابیم پس از ظهور پیامبر اکرم(ص) چه تغییراتی در زندگی مردم پدید آمد. این، خود، یکی از راه‌هایی است که می‌تواند به شناخت اهداف بعثت کمک کند و ارتباط میان دین و مسائلی از قبیل توسعه، آزادی، رفاه، امنیت و علم را پیش روی حقیقت‌جویان قرار دهد. وانگهی، اصولاً شناخت درست یک نهضت و اهداف آن، بدون شناخت بسترها و زمینه‌های بروز و ظهور آن، اگر ناممکن نباشد، بسیار دشوار است. مورخان، جامعه شناسان، مردم‌شناسان و دین شناسان، درباره ابعاد مختلف زندگی مردمان در پیش از بعثت پیامبر تحقیقاتی فراوان صورت داده‌اند و کمتر نکته‌ای در این زمینه پنهان مانده است[۳۰]. از امتیازات دین اسلام آن است که همه پیش زمینه‌های تاریخی‌اش به خوبی و به دقت در حافظه مکتوب تاریخ ثبت است؛ بر خلاف یهودیت، مسیحیت و بسیاری دیگر از ادیان و مذاهب که از این جهت با مشکلاتی بسیار دست به گریبانند.

پس از قرآن کریم، یکی از معتبرترین منابع برای شناخت جامعه پیش از بعثت، سخنان امیرمؤمنان، علی(ع) است که گذشته از اعتبار دینی، از نظر تاریخی نیز بسی ارزشمند است. به طور کلی می‌توان گفت که امام علی(ع) وضعیت جامعه پیش از بعثت را در دو سطح بیان کرده است: گاه اوضاع و احوال حاکم بر جهان را بیان می‌کند و گاه به تشریح وضعیت عرب جاهلی می‌پردازد. از دیدگاه آن حضرت، در جهان پیش از بعثت، که روزگار فترت و غیبت طولانی راهنمایان طریق سعادت است[۳۱]، «نشانه‌های رستگاری پنهان بود و راه‌های دین نهان»[۳۲]؛ «نه نشانه‌ای برپا بود و نه چراغی پیدا و نه راهی هویدا»[۳۳]. در این دوران، «رشته‌ها گسسته بود و بنای استوار دین شکسته»[۳۴]. مردم، هر دسته به کیشی گردن نهاده بودند و هر گروه پی خواهشی افتاده و در خدمت آیینی ایستاده و یا خدا را همانند آفریدگان دانسته، یا صفتی که سزای او نیست بدو بسته و یا به بتی پیوسته و از خود گسسته [۳۵].

پیامبر اسلام(ص) هنگامی مبعوث شد که ادیان و مکاتب پرشمار و فرقه‌های گوناگونی از هر دین و مکتبی سر بر آورده بودند[۳۶]. حتی اصلی‌ترین پیام دین، یعنی خداشناسی و توحید، نیز به انحراف‌گراییده بود. یهودیان، خداوند را مختص قوم بنی اسرائیل می‌دانستند و دیگران را از هدایت‌های او بی‌بهره می‌پنداشتند، مسیحیان، خدا را به زمین آورده و به صلیب، آویخته، و مجوسیان به ثنویت‌گراییده بودند. شرک و بت‌پرستی در همه جا رواج داشت. شماری نیز به پرستش ستارگان و کواکب آسمانی رو آورده، به تناسب قدرت و قوت قوم و قبیله خویش، ستاره‌ای بزرگ یا کوچک را می‌پرستیدند. شماری نیز سر در لاک تعقل مجرد فرو برده، به فلسفه پردازی‌های خشک و بی‌روح می‌پرداختند و چه بسیار بودند کسانی که خدا را انکار می‌کردند و الحاد را پیشه خود ساخته بودند. با این همه، امیرمؤمنان(ع) به تناسب مخاطبان خویش، بیش‌تر به یادآوری پیشینه اعراب در دوران جاهلیت می‌پردازد و اوضاع آشفته آنان را به تصویر می‌کشد.

مردم به بلاها گرفتار بودند و رشته دین سست و نا استوار و پایه‌های ایمان ناپایدار. پندار با حقیقت به هم آمیخته، همه کارها درهم ریخته. برونشو کار دشوار، درآمدنگاهش ناپدیدار، چراغ هدایت بی‌نور، دیده حقیقت‌بینی کور، همگی به خدا نافرمان، فرمانبر و یاور شیطان، از ایمان روگردان، پایه‌های دین ویران، شریعت بی‌نام و نشان، راه‌هایش پوشیده و ناآبادان. دیو را فرمان بردند، و به راه او رفتند و چون گله که به آبشخور رود پی او گرفتند. تخم دوستی‌اش در دل کاشتند و بیرق او را برافراشتند؛ حالی که فتنه چون شتری مست آنان را به پی می‌سپرد و پایمال می‌کرد و ناخن تیز بدان‌ها در می‌آورد، و آنان در چار موج فتنه سرگردان بودند، درمانده و نادان، فریفته مکر شیطان. در خانه امن کردگار، با ساکنانی تبه‌کار و بدکردار، خوابشان شب بیداری، سرمه دیده‌شان اشک جاری، در سرزمینی عالِم آن دم از گفت بسته و جاهل به عزت در صدر نشسته[۳۷]. در این خطبه اوضاع شبه جزیره عربستان از نظر اعتقادی، اجتماعی و فرهنگی به گونه‌ای روشن نمودار گشته است. ولی برای توضیح بیش‌تر، برخی از منابع تاریخی و سخنانی دیگر از آن حضرت را به کمک می‌گیریم تا تصویری گویاتر از رهاوردهای گوناگون بعثت پیامبر فراهم آوریم.[۳۸].

انحراف اعتقادی

امام علی(ع)، دین عرب جاهلی را بدترین آیین می‌شمارد و از لرزان بودن پایه‌های ایمان آنان سخن می‌گوید. اشاره‌ای به مهم‌ترین گروه‌های اعتقادی آن دوران، درکی ژرف‌تر از این سخنان به دست می‌دهد[۳۹]:

  1. دسته‌ای نه آفریدگار جهان را می‌پرستیدند و نه قیامت و رستاخیز را می‌پذیرفتند. اینان جز طبیعت، به عالم دیگری باور نداشتند و گذشت روزگار را یگانه عامل مرگ می‌پنداشتند. قرآن کریم در این باره می‌فرماید: ﴿وَقَالُوا مَا هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا وَمَا يُهْلِكُنَا إِلَّا الدَّهْرُ وَمَا لَهُمْ بِذَلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ[۴۰].
  2. گروه دیگری، با وجود اعتقاد به آفریدگار هستی، زندگی پس از مرگ را خرافه‌ای بیش نمی‌دانستند[۴۱]. اینان آفرینش نخستین خود را از یاد برده بودند و از روی ناباوری می‌گفتند: ﴿مَنْ يُحْيِي الْعِظَامَ وَهِيَ رَمِيمٌ[۴۲].
  3. بیش‌تر مردمان عرب جاهلی، هر چند به خدا و گونه‌ای از معاد اعتقاد داشتند، راه تقرب به خداوند را در پرستش بت‌ها می‌جستند و آنها را شفیع خود می‌ساختند[۴۳]. هر قبیله، بتی ویژه خود داشت و با آن به راز و نیاز می‌پرداخت. این شفیعان، با اینکه مملوک خدا شمرده می‌شدند، تا مرتبه شریک خداوندی نیز پیش می‌رفتند. از این رو، بت‌پرستان به هنگام طواف خانه خدا چنین می‌سرودند: «لَبَّيْكَ اللَّهُمَّ لَبَّيْكَ لَبَّيْكَ لَا شَرِيكَ لَكَ إِلَّا شَرِيكٌ هُوَ لَكَ تَمْلِكُهُ وَ مَا مَلَكَ‌»[۴۴]. این گروه، تصویری بسیار نادرست از آفریدگار هستی به دست می‌دادند و گاه او را به موجودات مادی تشبیه می‌کردند و بر این باور بودند بر بالای «عرش» نشسته و پاهای خویش را بر «کرسی» نهاده است[۴۵].
  4. در میان برخی قبایل عرب، گرایش‌هایی تند به باورهای یهودیان، مسیحیان و مجوسیان سرزمین حجاز پدید آمده بود و برخی از آنان رسماً به این ادیان گرویده بودند[۴۶].
  5. شماری اندک، خود را پیرو آیین ابراهیم(ع) می‌دانستند. این گروه، که آنان را «حُنَفا» می‌خواندند، به خدا، روز رستاخیز و پیامبران الهی ایمان داشتند و به مناسک و اعمالی که از آیین ابراهیم(ع) باقی مانده بود، عمل می‌کردند[۴۷]. قس بن ساعده ایادی، امیة بن ابی صلت، ورقة بن نوفل[۴۸]، عبدالمطلب بن هاشم و ابوطالب بن عبدالمطلب از مشهورترین حنفا بودند.[۴۹].

نابسامانی اجتماعی

از دردهای بی‌درمانی که اگر جامعه‌ای دچار آن شود، سرنوشتی جز نابودی و انحطاط در پی نخواهد داشت، این است که شرایط اجتماعی به گونه‌ای باشد که نتوان برای رهایی از تنگناها گریزی یافت. به شهادت امام علی(ع) جامعه پیش از بعثت پیامبر دچار چنین دردی بود: «وَ ضَاقَ الْمَخْرَجُ وَ عَمِيَ الْمَصْدَرُ»[۵۰]؛ «راه‌ها برای حرکت‌های رهایی بخش تنگ و باریک بود و منابع و اندیشه‌ها در مسیر حیات، تیره و تاریک»[۵۱]. یأس و ناامیدی بر همه جا سایه افکنده و قدرت اندیشیدن دربارهٔ اهداف متعالی را از آنان ستانده بود. نه امنیت جانی داشتند[۵۲]، نه امنیت مالی[۵۳] و نه امنیت فکری[۵۴]. پیوسته آتش جنگ در میان آنان فروزان بود[۵۵]. اختلافی کوچک بر سر شتر یا پیشتازی اسب، می‌توانست آتش جنگی چندساله را شعله‌ور سازد [۵۶]. حدود یک هزار و هفتصد جنگ در تاریخ اعراب به ثبت رسیده است که برخی از آنها گاه تا ده‌ها سال به طول انجامیده است[۵۷]. غارت و چپاول به گونه رسمی، عمومی و طبیعتی ثانوی برای آنان شده بود[۵۸] و گاه که جز برادر خویش کسی را نمی‌یافتند، به غارت او می‌پرداختند[۵۹]. بیم و شمشیر، حالات درونی و بیرونی آن جامعه را نمایش می‌داد[۶۰]. خوابشان، بیداری و سرمه دیدگانشان، اشک‌های جاری بود[۶۱]. اندیشه و زبان عالمان و دانایان از گفتن حقایق و نمایاندن راه‌های نجات، بسته و جاهلان و نادانان به عزت در صدر نشسته بودند[۶۲].[۶۳].

آشفتگی اقتصادی

وضعیت اقتصادی دوران جاهلیت نیز بهتر از اوضاع اعتقادی و اجتماعی نبود. به تعبیر امیرمؤمنان(ع)، «منزل‌گاهشان سنگستان‌های ناهموار و هم‌نشینشان مارهای زهردار، آبشان تیره و ناگوار و خوراکشان گلو آزار» بود و[۶۴] «پست‌ترین جای‌هاشان خانه و خشک‌ترین بیابانشان جای قرار و کاشانه»[۶۵]. مغیرة بن شعبه وضعیت اقتصادی عرب پیش از اسلام را برای یزدگرد، پادشاه ایران، چنین شرح می‌دهد: چه کسی بدحال‌تر از ما بود؟ گرسنگی‌مان به گرسنگی نمی‌مانست. خوراک ما، سوسک و جُعَل و عقرب و مار بود. کاشانه‌مان زمین و پوشاکمان موی شتر و پشم گوسفند. قتل و تجاوز را دین خود ساخته بودیم و دختران را از ترس تنگ‌دستی، زنده به گور می‌کردیم[۶۶].[۶۷].

انحطاط فرهنگی

بی‌سوادی، یکی از آشکارترین نشانه‌های انحطاط فرهنگی در جامعه پیش از بعثت بود. به گفته برخی از مورخان[۶۸]، در میان قریش تنها هفده نفر توانایی نوشتن و خواندن داشتند و در میان دو قبیله بزرگ اوس و خزرج، در مدینه، تنها یازده نفر؛ آن هم در سطحی بسیار ابتدایی[۶۹] و به گونه‌ای که نه نوشتار ماندگاری پدید آوردند و نه به معنای واقعی کلمه، کتابی خوانده بودند[۷۰]. چه بسا قرائت و کتابت را ننگ و عار نیز می‌دانستند و به تعبیر امیرمؤمنان(ع) خردمندان را خوار و ذلیل می‌شمردند[۷۱]. پیامبر اکرم(ص) نامه‌ای به قبیله بکر بن وائل نوشت و از آنان خواست که اسلام بیاورند؛ اما هر چه گشتند کسی را نیافتند که نامه را بخواند. سرانجام به مردمی از بنی ضبیعه پناه آوردند و بدین وسیله از محتوای نامه آگاه گردیدند[۷۲].

زنده به گور کردن دختران، یکی دیگر از موضوعاتی است که. عمق انحطاط فرهنگی عرب جاهلی را نشان می‌دهد. امام علی(ع) این موضوع را از بلاهای سخت و دردناکی می‌داند که گریبان‌گیر جامعه عرب آن روزگار شده بود[۷۳]. قرآن کریم نیز چندین بار به این زشت اشاره کرده[۷۴] و یکی از علت‌های آن را بیم از فقر و تنگ‌دستی و اوضاع اسف‌انگیز اقتصادی دانسته است: ﴿وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَكُمْ مِنْ إِمْلَاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَإِيَّاهُمْ[۷۵]. البته ناامنی‌های اجتماعی و جنگ‌ها نیز در این موضوع بی‌تأثیر نبود، و شماری از مردم، برای رهایی از ننگ اسارت دختران به دست دشمنان، آنان را زنده به گور می‌کردند[۷۶]. به گزارش قرآن گرامی: ﴿وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثَى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَهُوَ كَظِيمٌ * يَتَوَارَى مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ مَا بُشِّرَ بِهِ أَيُمْسِكُهُ عَلَى هُونٍ أَمْ يَدُسُّهُ فِي التُّرَابِ أَلَا سَاءَ مَا يَحْكُمُونَ[۷۷].[۷۸].

منابع

پانویس

  1. ر.ک: نهج البلاغه، خطبه ١، ص۶؛ مجمع البیان، ج۲ - ۱، ص۵۹۶.
  2. مجمع البیان، ج۲ - ۱، ص۵۹۷.
  3. ﴿لَقَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ فَقِيرٌ وَنَحْنُ أَغْنِيَاءُ سَنَكْتُبُ مَا قَالُوا وَقَتْلَهُمُ الْأَنْبِيَاءَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَنَقُولُ ذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِيقِ «خداوند سخن آن کسان را که گفتند: خداوند تهیدست است و ما توانگریم شنیده است؛ به زودی آنچه را گفته‌اند و اینکه پیامبران را ناروا می‌کشتند می‌نویسیم و می‌گوییم: عذاب آتش سوزان را بچشید» سوره آل عمران، آیه ۱۸۱.
  4. ﴿الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ أُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ «همان کسان که از فرستاده پیام‌آور درس ناخوانده پیروی می‌کنند، همان که (نام) او را نزد خویش در تورات و انجیل نوشته می‌یابند؛ آنان را به نیکی فرمان می‌دهد و از بدی باز می‌دارد و چیزهای پاکیزه را بر آنان حلال و چیزهای ناپاک را بر آنان حرام می‌گرداند و بار (تکلیف)‌های گران و بندهایی را که بر آنها (بسته) بود از آنان برمی‌دارد، پس کسانی که به او ایمان آورده و او را بزرگ داشته و بدو یاری رسانده‌اند و از نوری که همراه وی فرو فرستاده شده است پیروی کرده‌اند رستگارند» سوره اعراف، آیه ۱۵۷.
  5. ﴿وَإِذْ قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَمُبَشِّرًا بِرَسُولٍ يَأْتِي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جَاءَهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ قَالُوا هَذَا سِحْرٌ مُبِينٌ «و (یاد کن) آنگاه را که عیسی پسر مریم گفت: ای بنی اسرائیل! من فرستاده خداوند به سوی شمایم، توراتی را که پیش از من بوده است راست می‌شمارم و نویددهنده به پیامبری هستم که پس از من خواهد آمد، نام او احمد است؛ امّا چون برای آنان برهان‌ها (ی روشن) آورد، گفتند: این جادویی آشکار است» سوره صف، آیه ۶.
  6. هیثمی، علی بن ابی بکر، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج۸، ص۲۴۳ – ۲۳۰.
  7. ر.ک: عاملی، سید جعفر مرتضی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج۱، ص۱۷۴.
  8. ر.ک: الکافی، ج۸، ص۳۱۰ - ۳۰۸، ح۴۸۱؛ بحار الانوار، ج۱۵، ص۲۲۷ - ۲۲۵، ح۴۹؛ مجمع البیان، ج۲ - ۱، ص۲۰۲ - ۲۰۱؛ المیزان، ج۱، ص۲۲۴ - ۲۲۳؛ ابوزهره، محمد، خاتم النبیین، ج۱، ص۳۴۷ – ۳۴۶.
  9. ر.ک: الکشاف، ج۱، ص۱۶۴؛ مجمع البیان، ج۲ - ۱، ص۲۰۲؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۲۲۸ - ۲۲۵؛ شرف الدین، محمد بن عبدالله، خلاصه سیرت رسول الله، ص۳۹ - ۳۸؛ بحار الانوار، ج۱۵، ص۲۳۱؛ المیزان، ج۱، ص۲۲۲.
  10. «و چون کتابی از سوی خداوند نزدشان آمد که آنچه را با خود داشتند، راست می‌شمرد؛ با آنکه پیش‌تر، (به مژده آمدن آن) در برابر کافران یاری می‌خواستند؛ همین که آنچه می‌شناختند نزدشان رسید، بدان کفر ورزیدند پس لعنت خداوند بر کافران باد» سوره بقره، آیه ۸۹.
  11. ر.ک: بحار الانوار، ج۱۵، ص۱۹۸ - ۱۹۳، ح۱۴؛ قاری، ملاعلی، شرح الشفاء، ج۲، ص۲۰۸؛ ابن کثیر، اسماعیل، السیرة النبویه، ج۱، ص۲۴۵؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۹۵ - ۱۹۱؛ سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور، ج۱، ص۸۸-۸۷.
  12. «کسانی که به آنان کتاب (آسمانی) داده‌ایم او را می‌شناسند همان‌گونه که فرزندانشان را می‌شناسند؛ و به راستی دسته‌ای از آنان حق را دانسته پنهان می‌دارند» سوره بقره، آیه ۱۴۶.
  13. ر.ک: ناس، جان بی، تاریخ جامع ادیان، ص۴۹۱؛ میشل، توماس، کلام مسیحی، ص۳۳ - ۳۲.
  14. ر.ک: کلام مسیحی، ص۴۸ – ۴۳.
  15. کلام مسیحی، ص۴۹-۵۰.
  16. برای توضیح بیشتر، ر.ک: توفیقی، حسین، نگاهی به ادیان زنده جهان، ص۱۵۱ - ۱۲۶.
  17. ر.ک: هندی، رحمت الله خلیل رحمن، اظهار الحق، ص۶۲۶ – ۵۴۹؛ فخر الاسلام، محمد صادق، انیس الاعلام، ج۵، ص۲۱۷ – ۴۹؛ صادقی، محمد، بشارات عهدین؛ فیاض لاهیجی، عبدالرزاق، گوهر مراد، ص۳۹۴ - ۳۹۲؛ بحارالانوار، ج۱۵، ص۲۴۸ - ۱۷۴؛ شعرانی، میرزا ابوالحسن، راه سعادت (اثبات نبوت)، ص۲۹۴ – ۲۲۵؛ سبحانی، جعفر، الالهیات، ج۳، ص۴۵۳-۴۴۷؛ ابوزهره، محمد، خاتم النبیین، ج۱، ص۹۸ – ۸۸، ۳۵۵ - ۳۲۹؛ الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج۱، ص۱۷۴ - ۱۷۲.
  18. یوسفیان و شریفی، مقاله «بعثت و نبوت»، دانشنامه امام علی ج۳ ص ۴۶.
  19. ر.ک: الکشاف، ج۴، ص۷۶۸؛ بحارالانوار، ج۱۸، ص۲۷۱؛ ابن کثیر، اسماعیل، البدایة و النهایه، ج۳، ص۱۰؛ راه سعادت (اثبات نبوت)، ص۱۶؛ معرفت، محمد هادی، تنزیه انبیا از آدم تا خاتم، ص۱۱۸ - ۱۱۶.
  20. برای توضیح بیش‌تر در این باره، ر.ک: پژوهشی در عصمت معصومان، ص۱۷۹ – ۱۷۱.
  21. در کتاب‌های تاریخی، در تأیید همنشینی و همراهی فرشتگان با پیامبر اسلام(ص) از سنین خردسالی، مطالبی نقل شده است که برای اطلاع بیش‌تر ر.ک: السیرة النبویه، ج۱، ص۲۵۲ - ۲۵۰؛ ماوردی، علی، اعلام النبوه، ص۳۰۶ – ۳۰۵.
  22. نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲، ص۲۲۲.
  23. بحار الانوار، ج۱۰، ص۴۵ – ۴۴.
  24. ر.ک: قاری، ملا علی، شرح الشفاء، ج۲، ص۲۰۱؛ عاملی، سید جعفر مرتضی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج۱، ص۱۶۹؛ جعفری، محمدتقی، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج۱۸، ص۲۱۰ – ۲۰۹.
  25. قاری، ملا علی، شرح الشفاء، ج۲، ص۲۰۸؛ ابن کثیر، اسماعیل، السیرة النبویه، ج۱، ص۲۴۵؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۹۳؛ بحارالانوار، ج۱۵، ص۱۹۶، ح۱۴.
  26. ر.ک: شهرستانی، الملل و النحل، ج۲، ص۲۴۷؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۸۰.
  27. قاری، ملا علی، شرح الشفاء، ج۲، ص۲۰۹.
  28. بحار الانوار، ج۱۸، ص۲۷۲.
  29. یوسفیان و شریفی، مقاله «بعثت و نبوت»، دانشنامه امام علی ج۳ ص ۴۹.
  30. مجموعه ده جلدی المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، نوشته دکتر جواد علی، جامع‌ترین کتابی است که همه ابعاد زندگی مردمان پیش از بعثت را به تفصیل بیان کرده است.  
  31. ر.ک: نهج البلاغه، خطبه ۸۹، ص۷۲، خطبه ۹۴، ص۸۷، خطبه ۱۳۳، ص۱۳۱، خطبه ۱۵۱، ص۱۴۷، خطبه ۱۵۸، ص۱۵۸، خطبه ۱۹۶، ص۲۳۰.
  32. نهج البلاغه، خطبه ۱۹۵، ص۲۲۹.
  33. نهج البلاغه، خطبه ۱۹۶، ص۲۳۰.
  34. نهج البلاغه، خطبه ۱۵۸.
  35. نهج البلاغه، خطبه ۱، ص۶.
  36. ر.ک: ابوزهره، محمد، خاتم النبیین، ج۱، ص۳۶ - ۱۵؛ کندری بیهقی، قطب الدین، حدائق الحقائق فی شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۱۴۱؛ تستری، محمد تقی، بهج الصباغة فی شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۱۳۴ - ۱۳۰.  
  37. نهج البلاغه، خطبه ۲، ص۹-۸.
  38. یوسفیان و شریفی، مقاله «بعثت و نبوت»، دانشنامه امام علی ج۳ ص ۵۱.
  39. برای توضیح بیش‌تر در این باره، ر.ک: مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۲، ص۱۵۲ - ۱۲۶؛ یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۱، ص۲۵۷ - ۲۵۴؛ شهرستانی، الملل و النحل، ج۲، ص۲۵۷ - ۲۴۲؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۱۲۰ – ۱۱۷. جبوری، یحیی، الشعر الجاهلی خصائصه و فنونه، ص۶۷-۷۶؛ جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، مجلد ششم.
  40. «و گفتند: آن (حقیقت زندگی) جز زندگانی ما در این جهان نیست: (دسته‌ای) می‌میریم و (دسته‌ای) زنده می‌شویم و جز روزگار ما را نابود نمی‌کند؛ و آنان را بدان دانشی نیست، آنها جز به پندار نمی‌گرایند» سوره جاثیه، آیه ۲۴.
  41. ر.ک: مجمع البیان، ج۱۰ - ۹، ص۱۰۱؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۱۱۸؛ شهرستانی، الملل والنحل، ج۲، ص۲۴۵. گفتنی است که علامه طباطبایی این آیه را بیانگر عقیده «دهریون» نمی‌داند. (ر.ک: المیزان، ج۱۸، ص۱۷۴).
  42. «و برای ما مثالی آورد و آفرینش خود را به فراموشی سپرد؛ گفت: چه کسی استخوان‌هایی را که پوسیده است زنده می‌گرداند؟» سوره یس، آیه ۷۸.
  43. ر.ک: الملل و النحل، ج۲، ص۲۴۶.
  44. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۸۰؛ الملل و النحل، ج۲، ص۲۴۷.
  45. من فوق عرش جالس قد حط رجليه الى كرسيه المنصوب؛ (ر.ک: ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۱۱۹).
  46. الملل و النحل، ج۲، ص۲۴۷؛ یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۱، ص۲۵۷؛ ابن قتیبه، المعارف، ص۲۸ - ۲۷.
  47. الملل والنحل، ج۲، ص۲۵۷ - ۲۵۰.
  48. گفتنی است که بعضی او را از جمله کسانی شمرده‌اند که به آیین مسیحیت گروید: ر.ک: تاریخ الیعقوبی، ج۱، ص۲۵۷ و ابن قتیبه، المعارف، ص۲۷.
  49. یوسفیان و شریفی، مقاله «بعثت و نبوت»، دانشنامه امام علی ج۳ ص ۵۳.
  50. نهج البلاغه، خطبه ۲، ص۸.
  51. ر.ک: جعفری، محمد تقی، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج۲، ص۲۶۴ – ۲۶۱.
  52. ﴿تَسْفِكُونَ دِمَاءَكُمْ «خون همدیگر را نریزید» سوره بقره، آیه ۸۴؛ (نهج البلاغه، خطبه ۲۶، ص۲۶).
  53. «وَ غَارَاتٍ مَشْنُونَةٍ»؛ (نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲، ص۲۲۰).
  54. «عَالِمُهَا مُلْجَمٌ‌»؛ (نهج البلاغه، خطبه ۲، ص۹).
  55. «وَ تَلَظٍّ مِنَ الْحُرُوبِ‌»؛ (نهج البلاغه، خطبه ۸۹، ص۷۲. ر.ک: جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۵، ص۴۶۸ - ۳۳۳).
  56. مثلاً جنگ داحس، بر سر اختلاف در پیش‌تازی اسب یکی از سران قبیله عبس رخ داد. (ر.ک: ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۳۵۵ - ۳۴۴).
  57. سبحانی، جعفر، فروغ ابدیت، ج۱، ص۵۲.
  58. ر.ک: حتی، فیلیپ، خلیل، تاریخ عرب، ص۳۴-۳۵؛ جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۵، ص۴۰۴ - ۴۰۲؛ ابن خلدون، مقدمه، ص۱۴۹.
  59. قطامی شاعر اموی در این باره می‌گوید: اغرن من الضباب علی حلال وضبة انه من حان حانا و احیاناً علی بکر اخینا اذا مالم نجد الا اخانا؛ (ر.ک: الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج۱، ص۴۰؛ جبوری، یحیی، الشعر الجاهلی خصائصه و فنونه، ص۴۳).
  60. «شِعَارُهَا الْخَوْفُ وَ دِثَارُهَا السَّيْفُ‌»؛ (نهج البلاغه، خطبه ۸۹، ص۷۲).
  61. «نَوْمُهُمْ سُهُودٌ وَ كُحْلُهُمْ دُمُوعٌ‌»؛ (نهج البلاغه، خطبه ۲، ص۹).
  62. «بِأَرْضٍ عَالِمُهَا مُلْجَمٌ وَ جَاهِلُهَا مُكْرَمٌ»؛ (نهج البلاغه، خطبه ۲، ص۹).
  63. یوسفیان و شریفی، مقاله «بعثت و نبوت»، دانشنامه امام علی ج۳ ص ۵۵.
  64. «مُنِيخُونَ بَيْنَ حِجَارَةٍ خُشْنٍ وَ حَيَّاتٍ صُمٍّ تَشْرَبُونَ الْكَدِرَ وَ تَأْكُلُونَ الْجَشِبَ»؛ (نهج البلاغه، خطبه ۲۶، ص۲۶).
  65. «أَذَلَّ الْأُمَمِ دَاراً وَ أَجْدَبَهُمْ قَرَاراً»؛ (نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲، ص۲۲۰).
  66. ابن کثیر، اسماعیل البدایة و النهایه، ج۷، ص۴۹؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری (تاریخ الامم و الرسل و الملوک)، ج۳، ص۱۸؛ هیثمی، علی بن ابی بکر، مجمع الزوائد، ج۸، ص۲۳۸ – ۲۳۷.
  67. یوسفیان و شریفی، مقاله «بعثت و نبوت»، دانشنامه امام علی ج۳ ص ۵۶.
  68. بلاذری، فتوح البلدان، ص۴۷۹ – ۴۷۷.
  69. ر.ک: ابن خلدون، مقدمه، ص۴۱۸- ۴۱۷.
  70. ر.ک: نهج البلاغه، خطبه ۱۰۴، ص۹۶؛ خطبه ۳۳، ص۳۴. همچنین برای آشنایی بیش‌تر با وضعیت خواندن و نوشتن در جامعه پیش از بعثت، ر.ک: جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۸، ص۱۴۳ - ۹۱؛ احمدی میانجی، علی، مکاتیب الرسول، ج۱، ص۱۰۶-۹۸.
  71. «يَسْتَذِلُّونَ الْحَكِيمَ‌»؛ (نهج البلاغه، خطبه ۱۵۱، ص۱۴۷).
  72. هیثمی، علی بن ابی بکر، مجمع الزوائد، ج۵، ص۳۰۵.
  73. نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲، ص۲۲۰.
  74. ﴿قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ أَلَّا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَكُمْ مِنْ إِمْلَاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَإِيَّاهُمْ وَلَا تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ ذَلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ «بگو: بیایید تا آنچه را خداوند بر شما حرام کرده است برایتان بخوانم: اینکه چیزی را شریک او نگیرید و به پدر و مادر نیکی کنید و فرزندانتان را از ناداری نکشید؛ ما به شما و آنان روزی می‌رسانیم؛ و زشتکاری‌های آشکار و پنهان نزدیک نشوید و آن کس را که خداوند (کشتن او را) حرام کرده است جز به حق مکشید؛ این است آنچه شما را به آن سفارش کرده است باشد که خرد ورزید» سوره انعام، آیه ۱۵۱؛ ﴿وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلَاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِيَّاكُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ كَانَ خِطْئًا كَبِيرًا «و فرزندانتان را از ترس ناداری مکشید، ما به آنان و شما روزی می‌دهیم؛ بی‌گمان کشتن آنان گناهی بزرگ است» سوره اسراء، آیه ۳۱؛ ﴿وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ * بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ «و آنگاه که از دختر زنده در گور نهاده، بپرسند: * که به کدام گناه او را کشته‌اند؟» سوره تکویر، آیه ۸-۹.
  75. «بگو: بیایید تا آنچه را خداوند بر شما حرام کرده است برایتان بخوانم: اینکه چیزی را شریک او نگیرید و به پدر و مادر نیکی کنید و فرزندانتان را از ناداری نکشید؛ ما به شما و آنان روزی می‌رسانیم؛ و زشتکاری‌های آشکار و پنهان نزدیک نشوید و آن کس را که خداوند (کشتن او را) حرام کرده است جز به حق مکشید؛ این است آنچه شما را به آن سفارش کرده است باشد که خرد ورزید» سوره انعام، آیه ۱۵۱.
  76. ر.ک: المیزان، ج۱۲، ص۲۷۷.
  77. «و چون یکی از ایشان را به دختر (دار شدن) نوید دهند چهره‌اش (از خشم) سیاه می‌شود و او (ناگزیر) خشم خود را فرو می‌خورد * از بدی خبری که به او داده‌اند از قوم خود پنهان می‌گردد؛ آیا او را با (احساس) خواری نگه دارد یا (زنده) در خاک پنهان کند؛ هان! بد داوری می‌کنند» سوره نحل، آیه ۵۸-۵۹.
  78. یوسفیان و شریفی، مقاله «بعثت و نبوت»، دانشنامه امام علی ج۳ ص ۵۷.