کفر در برابر ایمان

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

کفر در برابر ایمان در حدیث

رابطه نپذیرفتن امامت امیرالمؤمنین و کفر در برابر ایمان

احادیث بسیاری از معصومان (ع) بر کفر جاحدان امامت امیرالمؤمنین و ائمّه طاهرین (ع) (البته به استثنای مستضعفین) دلالت دارد؛ از جمله:

۱. امام باقر (ع) فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ نَصَبَ عَلِيّاً (ع) عَلَماً بَيْنَهُ وَ بَيْنَ خَلْقِهِ فَمَنْ عَرَفَهُ كَانَ مُؤْمِناً وَ مَنْ أَنْكَرَهُ كَانَ كَافِراً وَ مَنْ جَهِلَهُ كَانَ ضَالًّا وَ مَنْ نَصَبَ مَعَهُ شَيْئاً كَانَ مُشْرِكاً وَ مَنْ جَاءَ بِوَلَايَتِهِ دَخَلَ الْجَنَّةَ»[۱]؛ خداوند عزیز و جلیل میان خود و مخلوقاتش، امیرالمؤمنین علی (ع) را نشانه هدایت قرار داده است؛ پس هر کس او را به این منصب و مقام بشناسد، مؤمن است و هر کس این مقام او را انکار کند کافر است و هر کس نسبت به این مقام او جاهل باشد، گمراه است و هر کس در این منصب برای وی شریکی قرار دهد مشرک است و روز قیامت هر که ولایت او را داشته باشد به بهشت می‌رود.

۲. امام صادق (ع) فرمودند: «نَحْنُ الَّذِينَ فَرَضَ اللَّهُ طَاعَتَنَا لَا يَسَعُ النَّاسَ إِلَّا مَعْرِفَتُنَا وَ لَا يُعْذَرُ النَّاسُ بِجَهَالَتِنَا مَنْ عَرَفَنَا كَانَ مُؤْمِناً- وَ مَنْ أَنْكَرَنَا كَانَ كَافِراً وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفْنَا وَ لَمْ يُنْكِرْنَا كَانَ ضَالًّا حَتَّى يَرْجِعَ إِلَى الْهُدَى الَّذِي افْتَرَضَ اللَّهُ عَلَيْهِ مِنْ طَاعَتِنَا الْوَاجِبَةِ فَإِنْ يَمُتْ عَلَى ضَلَالَتِهِ يَفْعَلِ اللَّهُ بِهِ مَا يَشَاءُ»[۲]؛ ماییم کسانی که خداوند اطاعتشان را بر مردم واجب کرده است، مردم از معرفت و شناخت ما گریزی ندارند و شناخت ما برای مردم، ضروری و لازم است و عذرشان در رابطه با عدم شناخت ما پذیرفته نیست، هر کس ما را با این مقام بشناسد و آن را بپذیرد، مؤمن و هر کس آن را انکار کند کافر است و هر کس نسبت به این مقام ما شناخت نداشته باشد و آن را انکار هم نکند، گمراه است مگر این که به سوی هدایت برگردد و این مقام ما را بشناسد و اطاعت ما را که خداوند بر او واجب کرده است بپذیرد؛ اگر در همان حال گمراهی بمیرد، اختیار او با خداست. (زیرا حجّت بر او تمام نشده و جاهل است و عنادی هم با حق ندارد.)

۳. امام باقر (ع) فرمودند: «‌إِنَّ عَلِيّاً (ع) بَابٌ فَتَحَهُ اللَّهُ فَمَنْ دَخَلَهُ كَانَ مُؤْمِناً وَ مَنْ خَرَجَ مِنْهُ كَانَ كَافِراً وَ مَنْ لَمْ يَدْخُلْ فِيهِ وَ لَمْ يَخْرُجْ مِنْهُ كَانَ فِي الطَّبَقَةِ الَّذِينَ قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لِي فِيهِمُ الْمَشِيئَةُ» [۳]؛ امیرالمؤمنین علی (ع) دری است که خداوند آن را برای هدایت مردم گشوده است، پس هر کس از آن در داخل گردد، هدایت شده و مؤمن است و هر کس از آن در خارج شود (و او را انکار کند یا او را انکار نکند ولی دیگران را بر او مقدّم بدارد و از آنها هدایت بطلبد) کافر است و هر کس نه وارد آن در شود و نه از آن خارج شود (نسبت به او جاهل باشد یا شک داشته باشد و منکر نباشد) در زمره کسانی است که خداوند درباره آنها فرموده است: «اختیار آنها با من است»[۴].

۴. جابر می‌گوید: «سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ (ع) عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدَادًا يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ[۵] قَالَ هُمْ وَ اللَّهِ أَوْلِيَاءُ فُلَانٍ وَ فُلَانٍ اتَّخَذُوهُمْ أَئِمَّةً دُونَ الْإِمَامِ الَّذِي جَعَلَهُ اللَّهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً فَلِذَلِكَ قَالَ: وَلَوْ يَرَى الَّذِينَ ظَلَمُوا إِذْ يَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا وَأَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعَذَابِ * إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا وَرَأَوُا الْعَذَابَ وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبَابُ * وَقَالَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنَا كَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ كَمَا تَبَرَّءُوا مِنَّا كَذَلِكَ يُرِيهِمُ اللَّهُ أَعْمَالَهُمْ حَسَرَاتٍ عَلَيْهِمْ وَمَا هُمْ بِخَارِجِينَ مِنَ النَّارِ[۶] ثُمَّ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ (ع) هُمْ وَ اللَّهِ يَا جَابِرُ أَئِمَّةُ الظَّلَمَةِ وَ أَشْيَاعُهُمْ»[۷]؛ از امام باقر (ع) در باره معنای آیه: «بعضی از مردم، معبودهایی غیر از خداوند برای خود انتخاب می‌کنند و آنها را همچون خداوند دوست دارند» سؤال کردم و حضرت فرمود: به خدا سوگند مقصود از این اشخاص، دوستان و پیروان فلان و فلان هستند؛ این مردم آن دو را امام خود انتخاب کرده‌اند، نه آن کسی را که خداوند امام مردم قرار داده است، از این جهت خداوند فرمود: «و آنها که ستم کردند (و معبودی غیر خدا برگزیدند) هنگامی که عذاب الهی را مشاهده کنند، خواهند دانست که تمام قدرت از آنِ خداست و عذاب خدا بسیار سخت است. در آن هنگام که پیشوایان از پیروان خود، بیزاری می‌جویند و عذاب خدا را مشاهده می‌کنند و تمام پیوندهای آنها قطع و بریده می‌گردد. (در این هنگام) پیروان می‌گویند: کاش برای ما بازگشتی به دنیا بود تا همان گونه که آنان (امروز) از ما بیزاری جستند ما نیز از آنها (پیشوایان گمراه) بیزاری بجوییم! خداوند این چنین اعمال آنها را که مایه حسرت آنهاست به آنان می‌نمایاند و هرگز از آتش دوزخ بیرون نخواهند آمد». سپس حضرت فرمود: ای جابر! به خدا سوگند که مقصود از این پیشوایان و پیروان در آیه، امامان ستم‌پیشه و پیروان آنانند.

۵. امام باقر (ع) فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ جَعَلَ عَلِيّاً عَلَماً بَيْنَهُ وَ بَيْنَ خَلْقِهِ لَيْسَ بَيْنَهُمْ عَلَمٌ غَيْرُهُ فَمَنْ أَقَرَّ بِوَلَايَتِهِ كَانَ مُؤْمِناً وَ مَنْ جَحَدَهَا كَانَ كَافِراً وَ مَنْ جَهِلَهُ كَانَ ضَالًّا وَ مَنْ نَصَبَ مَعَهُ كَانَ مُشْرِكاً»[۸]؛ خداوند میان خود و آفریدگانش، امیرالمؤمنین علی [(ع)] را نشانه هدایت قرار داده است، و میان خلق و خداوند، نشانه هدایتی غیر او نیست، پس هر کس از او پیروی کند مؤن است و هر کس منکر وی شود کافر است و هر کس در باره او شک کند مشرک است.

۶. امام صادق (ع) فرمودند: «عَلِيٌّ (ع) بَابُ الْهُدَى مَنْ خَالَفَهُ كَانَ كَافِراً وَ مَنْ أَنْكَرَهُ دَخَلَ النَّارَ»[۹]؛ امیرالمؤمنین علی (ع) دروازه هدایت است و هر کس با او مخالفت کند کافر است و هر کس انکارش کند داخل آتش می‌شود.

۷. امام صادق (ع) فرمود: «الْإِمَامُ عَلَمٌ بَيْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ بَيْنَ خَلْقِهِ فَمَنْ عَرَفَهُ كَانَ مُؤْمِناً وَ مَنْ أَنْكَرَهُ كَانَ كَافِراً» [۱۰]؛ امام نشانه هدایت میان خداوند و خلقش است؛ هر کس او را بشناسد مؤمن است و هر کس منکرش شود کافر است.

۸. رسول خدا (ص) به حذیفه یمانی فرمود: «‌يَا حُذَيْفَةُ إِنَّ حُجَّةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ بَعْدِي عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ الْكُفْرُ بِهِ كُفْرٌ بِاللَّهِ وَ الشِّرْكُ بِهِ شِرْكٌ بِاللَّهِ وَ الشَّكُّ فِيهِ شَكٌّ فِي اللَّهِ وَ الْإِلْحَادُ فِيهِ إِلْحَادٌ فِي اللَّهِ وَ الْإِنْكَارُ لَهُ إِنْكَارٌ لِلَّهِ وَ الْإِيمَانُ بِهِ إِيمَانٌ بِاللَّهِ لِأَنَّهُ أَخُو رَسُولِ اللَّهِ وَ وَصِيُّهُ وَ إِمَامُ أُمَّتِهِ وَ مَوْلَاهُمْ وَ هُوَ حَبْلُ اللَّهِ الْمَتِينُ وَ عُرْوَتُهُ الْوُثْقَى الَّتِي لَا انْفِصَامَ لَهَا[۱۱]»[۱۲]؛ ای حذیفه! بعد از من، حجّت خدا بر شما علی بن ابی طالب است. کفر به او کفر به خدا و شرک به او شرک به خدا و شکّ در او شکّ در خدا و انحراف از او انحراف از خدا و انکار او انکار خدا و ایمان به او ایمان به خداست؛ زیرا او برادر رسول خدا، وصیّ او، امام امّت او، سرپرست و صاحب اختیار آنها است و ریسمان محکم الهی برای ارتباط خلق با خدا و دستاویز استواری است که گسستن ندارد.

۹. صحّاف می‌گوید: «سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) عَنْ قَوْلِهِ فَمِنْكُمْ كَافِرٌ وَمِنْكُمْ مُؤْمِنٌ[۱۳] فَقَالَ عَرَفَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِيمَانَهُمْ بِمُوَالاتِنَا وَ كُفْرَهُمْ بِهَا يَوْمَ أَخَذَ عَلَيْهِمُ الْمِيثَاقَ وَ هُمْ ذَرٌّ فِي صُلْبِ آدَمَ» [۱۴]؛ از امام صادق (ع) در باره آیه: «بعضی از شما کافر و بعضی مؤمن هستند» پرسیدم؛ آن حضرت فرمود: همان روز که خداوند از مردم که به صورت ذرّه در پشت حضرت آدم (ع) بودند پیمان گرفت، ایمان آنها را با پذیرفتن ولایت ما، و کفر آنها را با نپذیرفتن ولایت ما معیّن و مشخّص کرد (یعنی ولایت ما را به عنوان شاخص ایمان و کفر، معرّفی و معیّن کرد.)

۱۰. امام صادق (ع) فرمود: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) طَاعَةُ عَلِيٍّ (ع) ذُلٌّ وَ مَعْصِيَتُهُ كُفْرٌ بِاللَّهِ قِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ كَيْفَ يَكُونُ طَاعَةُ عَلِيٍّ (ع) ذُلًّا وَ مَعْصِيَتُهُ كُفْراً بِاللَّهِ قَالَ إِنَّ عَلِيّاً (ع) يَحْمِلُكُمْ عَلَى الْحَقِّ فَإِنْ أَطَعْتُمُوهُ ذَلَلْتُمْ وَ إِنْ عَصَيْتُمُوهُ كَفَرْتُمْ بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»[۱۵]؛ رسول خدا (ص) فرمود: اطاعت از علی (ع) ذلّت و خواری به همراه دارد[۱۶]، و معصیت و نافرمانی او کفر به بار آورد. عرض شد: ای رسول خدا! چگونه اطاعت از علی (ع) خواری به همراه دارد و نافرمانی‌اش کفر به بار آرد؟ فرمود: علی (ع) شما را به حق وا می‌دارد؛ اگر اطاعتش کنید (در دنیا و در نظر مردم) خوار می‌شوید و اگر نافرمانی‌اش کنید، به خدای عزیز و جلیل کافر می‌شوید (زیرا از خلاف حق، پیروی کرده اید.)

۱۱. امام کاظم (ع) فرمود: «يَقُولُ إِنَّ عَلِيّاً (ع) بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْهُدَى فَمَنْ دَخَلَ مِنْ بَابِ عَلِيٍّ كَانَ مُؤْمِناً وَ مَنْ خَرَجَ مِنْهُ كَانَ كَافِراً وَ مَنْ لَمْ يَدْخُلْ فِيهِ وَ لَمْ يَخْرُجْ مِنْهُ كَانَ فِي الطَّبَقَةِ الَّذِينَ لِلَّهِ فِيهِمُ الْمَشِيئَةُ» [۱۷]؛ امیرالمؤمنین علی (ع) دری از درهای هدایت الهی است، (که خدا آن را برای مردم گشوده است) و هر کس (او را بشناسد و) از آن در به دین خدا در آید (هدایت شده و) مؤن است و هر کس از آن درِ هدایت، کناره گیرد و او را انکار کند، هدایت نشود و کافر گردد و هر که حجّت بر او تمام نشود و این درِ هدایت الهی را نشناسد و او را انکار هم نکند، جزء آن طبقه ای باشد که سر انجام کارشان موقوف به فرمان خداست.

۱۲. امام باقر (ع) فرمود: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ نَصَبَ عَلِيّاً (ع) عَلَماً بَيْنَهُ وَ بَيْنَ خَلْقِهِ فَمَنْ عَرَفَهُ كَانَ مُؤْمِناً وَ مَنْ أَنْكَرَهُ كَانَ كَافِراً وَ مَنْ جَهِلَهُ كَانَ ضَالًّا وَ مَنْ نَصَبَ مَعَهُ شَيْئاً كَانَ مُشْرِكاً وَ مَنْ جَاءَ بِوَلَايَتِهِ دَخَلَ الْجَنَّةَ وَ مَنْ جَاءَ بِعَدَاوَتِهِ دَخَلَ النَّارَ»[۱۸]؛ خدای عزیز و جلیل میان خود و خلقش امیرالمؤمنین علی (ع) را نشانه هدایت منصوب فرمود، پس هر که او را بشناسد، مؤن است و هر کس او را انکار کند، کافر است و هر که نسبت به او جاهل باشد، گمراه است و هر کس دیگری را در این منصب شریک او گرداند، مشرک است[۱۹] و هر کس با ولایت و دوستی او به محشر آید به بهشت رود و هر که با دشمنی او آید به دوزخ رود.

۱۳. از محمد بن مسلم روایت شده است که گفت از امام باقر (ع) شنیدم که می‌فرمود: «كُلُّ مَنْ دَانَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِعِبَادَةٍ يُجْهِدُ فِيهَا نَفْسَهُ وَ لَا إِمَامَ لَهُ مِنَ اللَّهِ فَسَعْيُهُ غَيْرُ مَقْبُولٍ وَ هُوَ ضَالٌّ مُتَحَيِّرٌ وَ اللَّهُ شَانِئٌ لِأَعْمَالِهِ وَ مَثَلُهُ كَمَثَلِ شَاةٍ ضَلَّتْ عَنْ رَاعِيهَا وَ قَطِيعِهَا فَهَجَمَتْ ذَاهِبَةً وَ جَائِيَةً يَوْمَهَا فَلَمَّا جَنَّهَا اللَّيْلُ بَصُرَتْ بِقَطِيعِ غَنَمٍ مَعَ رَاعِيهَا فَحَنَّتْ إِلَيْهَا وَ اغْتَرَّتْ بِهَا فَبَاتَتْ مَعَهَا فِي مَرْبِضِهَا فَلَمَّا أَنْ سَاقَ الرَّاعِي قَطِيعَهُ أَنْكَرَتْ رَاعِيَهَا وَ قَطِيعَهَا فَهَجَمَتْ مُتَحَيِّرَةً تَطْلُبُ رَاعِيَهَا وَ قَطِيعَهَا فَبَصُرَتْ بِغَنَمٍ مَعَ رَاعِيهَا فَحَنَّتْ إِلَيْهَا وَ اغْتَرَّتْ بِهَا فَصَاحَ بِهَا الرَّاعِي الْحَقِي بِرَاعِيكِ وَ قَطِيعِكِ فَأَنْتِ تَائِهَةٌ مُتَحَيِّرَةٌ عَنْ رَاعِيكِ وَ قَطِيعِكِ فَهَجَمَتْ ذَعِرَةً مُتَحَيِّرَةً تَائِهَةً لَا رَاعِيَ لَهَا يُرْشِدُهَا إِلَى مَرْعَاهَا أَوْ يَرُدُّهَا فَبَيْنَا هِيَ كَذَلِكَ إِذَا اغْتَنَمَ الذِّئْبُ ضَيْعَتَهَا فَأَكَلَهَا وَ كَذَلِكَ وَ اللَّهِ يَا مُحَمَّدُ مَنْ أَصْبَحَ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ لَا إِمَامَ لَهُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ظَاهِرٌ عَادِلٌ أَصْبَحَ ضَالًّا تَائِهاً وَ إِنْ مَاتَ عَلَى هَذِهِ الْحَالَةِ مَاتَ مِيتَةَ كُفْرٍ وَ نِفَاقٍ وَ اعْلَمْ يَا مُحَمَّدُ أَنَّ أَئِمَّةَ الْجَوْرِ وَ أَتْبَاعَهُمْ لَمَعْزُولُونَ عَنْ دِينِ اللَّهِ قَدْ ضَلُّوا وَ أَضَلُّوا فَأَعْمَالُهُمُ الَّتِي يَعْمَلُونَهَا كَرَمَادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّيحُ فِي يَوْمٍ عَاصِفٍ لَا يَقْدِرُونَ مِمَّا كَسَبُوا عَلَى شَيْءٍ ذَلِكَ هُوَ الضَّلَالُ الْبَعِيدُ[۲۰]» [۲۱]؛ هر کس دینداری خدای عزّوجلّ کند به وسیله عبادتی که خود را در آن به زحمت افکند ولی امام و پیشوایی که خدا معین کرده را قبول نداشته باشد، زحمتش پذیرفته نیست، و خود او گمراه و سرگردان است و خدا اعمال او را مبغوض و دشمن دارد. حکایت او حکایت گوسفندی است که چوپان و گله خود را گم کرده و تمام روز سرگردان می‌رود و بر می‌گردد و چون شب فرا رسد گله ای را با شبانش ببیند و به سوی آن رود و به آن فریفته شود و شب را در خوابگاه آن گله بسر برد. چون چوپان گله را حرکت دهد، گوسفند گمشده، گله و چوپان را ناشناس بیند و دوباره متحیّر و سرگردان در جستجوی شبان و گله خود بر آید. باز گله گوسفندی را با چوپانش ببیند و به سوی آن رود و به آن فریفته شود. شبان که او را نمی‌شناسد فریاد می‌زند که به چوپان و گله خود ملحق شو که تو سرگردانی و چوپان و گله خود را گم کردهای. پس ترسان و سرگردان و گمراه حرکت کند و چوپانی ندارد که او را به چراگاهش برساند و یا به جایش بر گرداند. در همین حال باشد که گرگ، سرگردانی او را غنیمت شمارد و او را بخورد. ای محمّد! به خدا سوگند حال آن کس از این امّت که به امام معصوم و عادلی که خداوند معیّن کرده اعتقاد نداشته باشد، همین گونه است، سرگردان و گمراه. و اگر با همین حال بمیرد با کفر و نفاق مرده است. ای محمّد! بدان که پیشوایان ظلم و جور و پیروان ایشان از دین خدا بر کنار و دورند؛ خود گمراه و مردم را هم گمراه کرده‌اند. مَثَل اعمال آنها چون خاکستری است که در روزی طوفانی، تندبادی بر آن بوزد، از کردارشان چیزی دستگیرشان نشود. این است گمراهی دور.

علامه مجلسی در توضیح این حدیث می‌نویسد: هذا الخبر صریح فی کفر المخالفین لإنکارهم أصلاً عظیما من أصول الدین و نفاقهم؛ لانّهم یقرّون ظاهرا بما جاء به النبی (ص) و ینکرون فی القلب عمدتها و أضلّوا[۲۲]. از این خبر (صحیح السند) به صراحت کفر مخالفان بر می‌آید؛ زیرا آنها منافق بوده و اصل بزرگی از اصول دین را انکار کرده‌اند؛ چون آنها در ظاهر به آنچه پیامبر (ص) آورده است اقرار دارند و در قلب عمده آنها را انکار می‌کنند و گمراه هستند.

۱۴. امام صادق (ع) - در شدّت خباثت اهل مدینه نسبت به اهل مکه - فرمودند: «أَهْلُ الشَّامِ شَرٌّ مِنْ أَهْلِ الرُّومِ وَ أَهْلُ الْمَدِينَةِ شَرٌّ مِنْ أَهْلِ مَكَّةَ وَ أَهْلُ مَكَّةَ يَكْفُرُونَ بِاللَّهِ جَهْرَةً»[۲۳]؛ اهل شام بدتر از مردم روم، و اهل مدینه بدتر از اهل مکه‌اند، و اهل مکه آشکارا به خدا کفر می‌ورزند.

امام باقر (ع) یا امام صادق (ع) فرمودند: «إِنَّ أَهْلَ مَكَّةَ لَيَكْفُرُونَ بِاللَّهِ جَهْرَةً وَ إِنَ أَهْلَ الْمَدِينَةِ أَخْبَثُ مِنْ أَهْلِ مَكَّةَ أَخْبَثُ مِنْهُمْ سَبْعِينَ ضِعْفاً»[۲۴]؛ اهل مکه آشکارا به خداوند کفر می‌ورزند و اهل مدینه از اهل مکه هفتاد برابر خبیث ترند.

به مقتضای این دو روایت، اهل مدینه چون از امیرالمؤمنین (ع) جدا شدند و تبعیّت از غاصبین خلافت و امامت نمودند - و لو اقرار به شهادتین داشتند - از بت پرست‌های مکّه خبیث ترند، و این معنا با اصول دین بودن امامت و خلافت سازگار است. شاهد بر آنچه ذکر شده آیه شریفه است: أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ[۲۵]اسلام را رها کرده به دوران جاهلیّت و کفر بازگشت خواهید نمود؟»

و نیز از رسول خدا (ص) نقل شده که فرمودند: «بُعِثْتُ بین الجاهلیَّتَین لاُخراهما شرّ من اُولاهما»[۲۶]؛ میان دو جاهلیّت بر انگیخته شدم، که دوّمین آن از اوّلی بدتر است. امام باقر (ع) در تفسیر آیه: وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى[۲۷] و همچون دوران جاهلیّت نخستین (در میان مردم) ظاهر نشوید» فرمودند: «سَيَكُونُ جَاهِلِيَّةٌ أُخْرَى‌»[۲۸]؛ بزودی جاهلیّت دیگری اتّفاق خواهد افتاد.

و نیز امیرالمؤمنین (ع) بعد از قتل عثمان در ضمن خطبه ای فرمودند: «أَلَا إِنَّ بَلِيَّتَكُمْ قَدْ عَادَتْ كَهَيْئَتِهَا يَوْمَ بَعَثَ اللَّهُ نَبِيَّهُ (ص)‌» [۲۹]؛ بلیّه و گرفتاری شما برگشت، مانند روزی که خداوند پیامبرش را به نبوّت مبعوث نمود. از امام صادق (ع) روایت شده که فرمودند: «إِنَّ النَّبِيَّ (ص) لَمَّا قُبِضَ ارْتَدَّ النَّاسُ عَلَى أَعْقَابِهِمْ كُفَّاراً إِلَّا ثَلَاثاً سَلْمَانُ وَ الْمِقْدَادُ وَ أَبُو ذَرٍّ...»[۳۰]؛ چون که پیامبر (ص) از دنیا رفت مردم مرتدّ شدند و به کفر سابق بر گشتند مگر سه نفر: سلمان و مقداد و ابوذر....

۱۵. سماعه گوید: «قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) أَخْبِرْنِي عَنِ الْإِسْلَامِ وَ الْإِيمَانِ أَ هُمَا مُخْتَلِفَانِ فَقَالَ إِنَّ الْإِيمَانَ يُشَارِكُ الْإِسْلَامَ وَ الْإِسْلَامَ لَا يُشَارِكُ الْإِيمَانَ فَقُلْتُ فَصِفْهُمَا لِي فَقَالَ- الْإِسْلَامُ شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ التَّصْدِيقُ بِرَسُولِ اللَّهِ (ص) بِهِ حُقِنَتِ الدِّمَاءُ وَ عَلَيْهِ جَرَتِ الْمَنَاكِحُ وَ الْمَوَارِيثُ وَ عَلَى ظَاهِرِهِ جَمَاعَةُ النَّاسِ وَ الْإِيمَانُ الْهُدَى وَ مَا يَثْبُتُ فِي الْقُلُوبِ مِنْ صِفَةِ الْإِسْلَامِ وَ مَا ظَهَرَ مِنَ الْعَمَلِ بِهِ وَ الْإِيمَانُ أَرْفَعُ مِنَ الْإِسْلَامِ بِدَرَجَةٍ إِنَّ الْإِيمَانَ يُشَارِكُ الْإِسْلَامَ فِي الظَّاهِرِ وَ الْإِسْلَامَ لَا يُشَارِكُ الْإِيمَانَ فِي الْبَاطِنِ وَ إِنِ اجْتَمَعَا فِي الْقَوْلِ وَ الصِّفَةِ»[۳۱]؛ به امام صادق (ع) عرض کردم: آیا اسلام و ایمان با هم فرق دارند؟ حضرت فرمود: ایمان شامل اسلام هم می‌شود و آن را در درون خود دارد و همیشه همراه آن است (و هر جا ایمان باشد اسلام نیز هست) ولی اسلام شامل ایمان نیست (ممکن است اسلام باشد ولی ایمان نباشد.) سماعه عرض کرد: هر دو را برایم شرح دهید، حضرت فرمود: اسلام عبارت است از شهادت زبانی به توحید و تصدیق رسالت رسول خدا (ص)، با این دو شهادت، خون‌ها حفظ می‌شود (کسی که به این دو اعتراف کرد، خون و جانش محترم است) و بر اساس همین دو شهادت، ازدواج و ارث مقرّر شده است (اگر کسی به این دو اقرار کرد و شیعه هم نبود، می‌شود با او ازدواج کرد و ارث هم می‌برد) عموم مردم زمانه همین اسلام ظاهری را دارند. ولی ایمان عبارت است از هدایت واقعی و آنچه از شرائط و صفت اسلام (شهادتین و اعتقاد به ولایت و امامت) در دل ثابت و پا بر جا شده و عمل کردن به احکام آن؛ ایمان مرتبه ای برتر از اسلام است: ایمان در مرحله ظاهر (و گفتن دو شهادت) با اسلام مشترک است، ولی اسلام در مرحله باطن با ایمان مشترک نیست، اگر چه در گفتار و شرائط (و اظهار دو شهادت) با هم یکی شوند و جمع گردند.

از این روایت استفاده می‌گردد که[۳۲] بدون پذیرش امامت فقط حفظ ظواهر می‌شود، و در آخرت نتیجه ای ندارد، با این حال شارع مقدّس در این دنیا روی مصالحی حکم مسلمان را بر منکران امامت و ولایت بار کرده ولی در واقع و در آخرت برای آنها فایده ای ندارد.

۱۶. رسول خدا (ص) به امیرالمؤمنین (ع) فرمود: «يَا عَلِيُّ لَوْ أَنَّ عَبْداً عَبَدَ اللَّهَ مِثْلَ مَا قَامَ نُوحٌ فِي قَوْمِهِ وَ كَانَ لَهُ مِثْلُ أُحُدٍ ذَهَباً فَأَنْفَقَهُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ مُدَّ فِي عُمُرِهِ حَتَّى حَجَّ أَلْفَ حِجَّةٍ ثُمَّ قُتِلَ بَيْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ ثُمَّ لَمْ يُوَالِكَ يَا عَلِيُّ لَمْ يَشَمَّ رَائِحَةَ الْجَنَّةِ وَ لَمْ يَدْخُلْهَا»[۳۳]؛ ای علی! اگر بنده ای به عبادت خدا مشغول باشد همچون قیام نوح در قومش (۹۵۰ سال)، و همچون کوه اُحُد نیز طلا ذخیره داشته باشد و همه آن را در راه خدا انفاق کند و عمرش به قدری طولانی شود که بتواند هزار سال پای پیاده به حج رود و مظلومانه بین صفا و مروه کشته شود، امّا تحت ولایت تو نباشد نه بوئی از بهشت به مشامش خواهد رسید و نه داخل آن خواهد شد.

۱۷. امام صادق (ع) فرمود: «ثَلَاثَةٌ لَايُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ و لَا يُزَكِّيهِمْ و لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ: مَنِ ادَّعى إِمَامَةً مِنَ اللَّهِ لَيْسَتْ لَهُ، و مَنْ جَحَدَ إِمَاماً مِنَ اللَّهِ، و مَنْ زَعَمَ أَنَّ لَهُمَا فِي الْإِسْلَامِ نَصِيباً» [۳۴]؛ سه کس هستند که خداوند در روز قیامت با آنها سخن نمی‌گوید و آنان را پاک نمی‌سازد و برای شان عذاب سختی است: کسی که به دروغ ادّعای امامت و ریاست از جانب خدا کند، و کسی که امامی را که از جانب خدا تعیین شده، انکار کند و کسی که قائل باشد که آن دو نفر از اسلام بهره ای دارند.

علامه مجلسی در شرح این حدیث می‌فرماید: والخبر یدلّ علی کفر المخالفین، بل علی کفر من یقول بعدم کفرهم ولاریب أنّهم فی أحکام الآخره بحکم الکفّار، وأنّهم مخلّدون فی النّار، وأمّا فی أحکام الدنیا فإنّهم کالمنافقین فی أکثر الأحکام کالمسلمین[۳۵]؛ این خبر بر کفر مخالفین دلالت می‌کند، بلکه دلالت می‌کند بر کفر کسی که آنها را کافر نمی‌داند، و شکی نیست که مخالفین (و منکرین ولایت) در احکام اُخروی به حکم کفّار هستند و مخلّد در آتش‌اند. اما در احکام دنیوی، آنها مانند منافقین در بیشتر احکام مثل مسلمانان هستند.

باری، این روایات علاوه بر این که دلالت بر کفر مخالفان شیعه و منکرین خلافت بلافصل امیرالمؤمنین (ع) می‌کند، دلالت بر این هم دارد که امامت از اصول دین است و بدون آن هیچ بهره ای در آخرت برای شخص نخواهد بود. در کتاب شریف کافی روایات متعدّدی وارد شده که کلمه «کفر» در عدّه ای از آیات قرآنی را به «ترک ولایت» تفسیر نموده است. مرحوم صاحب حدائق به شهادت این اخبار، حکم به کفر عامّه(غیر مستضعفین) نموده است[۳۶]. شیخ انصاری هم می‌گوید: روایات در این مورد به حدّ تواتر رسیده و علمای امامیّه نیز در ثبوت کفر برای مخالفان، اتّفاق دارند چنان که در کتاب طهارت می‌نویسد: إنّ ثبوت صفه الکفر لهم ممّا لااشکال فیه ظاهرا کما عرفت من الأصحاب ویدلّ علیه أخبار متواتره[۳۷]؛ ثابت بودن صفت کفر برای مخالفان به حسب ظاهر از اموری است که اشکال و ایرادی در آن نیست چنان که از اصحاب دانستی و روایات متواتر هم بر آن دلالت دارند.

شیخ طوسی در تهذیب می‌فرماید: إنّ المخالف لأهل الحق کافر؛ فیجب أن یکون حکمه حکم الکفّار إلاّ ما خرج بالدلیل[۳۸]؛ مخالفان شیعه کافرند پس باید حکم آنها نیز حکم کفّار باشد مگر آن اموری که با دلیل تخصیص خورده که در حکم کفّار نیستند. ابن ادریس حلّی نیز فرموده است: المخالف لأهل الحق کافر بلاخلاف بیننا[۳۹]؛ مخالفان شیعه کافرند، بدون این که هیچ اختلافی بین ما باشد.

محقق حلّی در کتاب معتبر در مسئله زکات در بیان شرایط دریافت کنندگان زکات - بعد از این که ادّعا می‌کند اجماع اهل علم را بر عدم صحت اعطاء زکات به کافر - می‌فرماید: و لا یعطی غیر الإمامی و إن اتّصف بالإسلام[۴۰]؛ به غیر شیعه زکات داده نمی‌شود اگر چه متصف به اسلام باشد و به او مسلمان بگویند. سپس استدلال بر آن نموده به این که: ایمان تصدیق رسول خدا (ص) است در همه آنچه آن حضرت آورده است و کفر انکار این امر است. پس کسی که مؤمن نیست (و تصدیق رسول خدا (ص) در همه آنچه آن حضرت آورده است نمی‌کند) کافر است.

علامه حلّی در کتاب منتهی بر این مطلب چنین استدلال می‌کند: إنّ الإمامه من أرکان الدین واصوله، وقد علم ثبوتها من النبی (ص) ضروره، فالجاحد لها لایکون مصدّقا للرّسول (ص) فی جمیع ما جاء به، فیکون کافرا[۴۱].

امامت از اصول و ارکان دین است و ثبوت آن از رسول خدا (ص) به ضرورت دانسته شده (یعنی امامت از ضروریّات و مسلّمات دین است) و چون منکر آن، تصدیق‌کننده رسول خدا (ص) در همه آنچه آن حضرت آورده است، نیست پس کافر است. مرحوم علامه حلی همچنین در شرح بر کتاب الیاقوت نوبختی[۴۲] در شرح این عبارت: دافعوا النّص کفره عند جمهور أصحابنا؛ نزد همه فقهای شیعه، ردکنندگان نصّ بر خلافت امیرالمؤمنین (ع) کافر است» می‌فرماید: أمّا دافعوا النّص علی أمیرالمؤمنین (ع) بالإمامه فقد ذهب أکثر أصحابنا علی تکفیرهم؛ لأنّ النّص معلوم بالتّواتر من دین محمّد (ص) فیکون ضروریّا، أی معلوما من دینه ضروره، فجاحده یکون کافرا کمن یجحد وجوب الصلاه وصوم شهر رمضان[۴۳]؛

اما این که بیشتر فقهای شیعه ردکنندگان نصّ بر امامت و خلافت امیرالمؤمنین (ع) را کافر می‌دانند، به این جهت است که نصّ بر خلافت آن حضرت به حدّ تواتر و ضروری دانسته شده که از دین رسول خدا (ص) است پس منکر آن مثل منکر وجوب نماز و روزه ماه رمضان، انکار امر مسلّم و ضروری نموده است، پس در این صورت کافر است.[۴۴]

منابع

پانویس

  1. اصول کافی، ج۱، ص۴۳۷، حدیث ۷، بَابٌ فِيهِ نُتَفٌ وَ جَوَامِعُ مِنَ الرِّوَايَةِ فِي الْوَلَايَةِ؛ بحار الانوار، ج۳۲، ص۳۲۴، حدیث ۳۰۰، باب ۸ باب حکم من حارب علیّا أمیرالمؤمنین.
  2. اصول کافی، ج۱، ص۱۸۷، حدیث ۱۱، باب فرض طاعه الأئمّه (ع)؛ بحار الانوار، ج۳۲، ص۳۲۵، حدیث ۳۰۲.
  3. اصول کافی، ج۱، ص۴۳۷، حدیث ۸؛ بحار الانوار، ج۳۲، ص۳۲۴، حدیث ۳۰۱.
  4. اشاره به آیه ۱۰۶ سوره توبه است. خداوند پس از تقسیم مردم به منافق که به عذابی بزرگ و شدید دچار می‌شوند و مؤمنان گناه کار که آمرزیده می‌شوند، از جمعی دیگر سخن می‌گوید که منافق و منکر نیستند و مؤمن هم نیستند -؛ چراکه حجّت بر آنها تمام نشده است و به اصطلاح، مستضعف هستند - و در باره آنان می‌فرماید: «و عدّه ای دیگر، کارشان موقوف به فرمان خداست: یا آنان را عذاب می‌کند و یا توبه آنها را می‌پذیرد هر طور که شایسته باشند با آنها رفتار می‌کند و خداوند دانای سنجیده کار و حکیم است».
  5. «و برخی از مردم به جای خداوند همتایانی می‌گزینند و آنها را چنان دوست می‌دارند که خداوند را و مؤمنان، خداوند را دوستدارترند. و کاش کسانی (که با گزینش بت‌ها) به خود ستم کردند آنگاه که عذاب را (در رستخیز) می‌نگرند، دریابند که تمام توان (ها) از آن خداوند است» سوره بقره، آیه ۱۶۵.
  6. «و برخی از مردم به جای خداوند همتایانی می‌گزینند و آنها را چنان دوست می‌دارند که خداوند را و مؤمنان، خداوند را دوستدارترند. و کاش کسانی (که با گزینش بت‌ها) به خود ستم کردند آنگاه که عذاب را (در رستخیز) می‌نگرند، دریابند که تمام توان (ها) از آن خداوند است * آنگاه که پیشگامان (گناه یا کفر) از پیروان (خویش) دوری می‌ورزند و در عذاب می‌نگرند و پیوندها میان آنها (یکسره) بریده می‌شود * و پیروان (آنان) می‌گویند: کاش برگشتی (به دنیا) می‌داشتیم تا از آنها دوری می‌جستیم چنان که آنان از ما دوری جستند؛ بدین گونه خداوند کردارهایشان را (چون) دریغ‌هایی به آنان می‌نمایاند در حالی که آنان از آتش بیرون آمدنی نیستند» سوره بقره، آیه ۱۶۵-۱۶۷.
  7. اصول کافی، ج۱، ص۳۷۴ حدیث ۱۱، باب من ادّعی الإمامه و لیس لها بأهل...، بحار الانوار، ج۶۹، ص۱۳۷، حدیث ۲۳، باب ۱۰۱، کفر المخالفین و النصّاب و ما یناسب ذلک.
  8. ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص۲۰۹، عقاب الناصب و الجاحد لأمیرالمؤمنین (ع) والشاک فیه و المنکر له، بحار الانوار، ج۳۸، ص۱۵۵، حدیث ۱۲۹.
  9. المحاسن، ج۱، ص۸۹، حدیث ۳۵؛ ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص۲۰۹.
  10. اکمال الدین، ج۲۳۰؛ بحار الانوار، ج۲۳، ص۸۸، حدیث ۳۲.
  11. «در (کار) دین هیچ اکراهی نیست که رهیافت از گمراهی آشکار است پس، آنکه به طاغوت کفر ورزد و به خداوند ایمان آورد، بی‌گمان به دستاویز استوراتر چنگ زده است که هرگز گسستن ندارد و خداوند شنوای داناست» سوره بقره، آیه ۲۵۶.
  12. امالی الصدوق، ص۱۹۷، مجلس ۳۶، حدیث ۲؛ اثبات الهداه، ج۳، ص۶۰، فصل ۷، حدیث ۲۵۵؛ بحار الانوار، ج۳۸، ص۹۷، حدیث ۱۴.
  13. «اوست که شما را آفرید، برخی از شما کافر و برخی مؤمنید و خداوند به آنچه انجام می‌دهید بیناست» سوره تغابن، آیه ۲.
  14. الکافی، ج۱، ص۴۲۶، حدیث ۷۴؛ ج۱، ص۴۱۳، حدیث ۴، باب فیه نُکَت و نُتَف من التنزیل فی الولایه؛ بصائر الدرجات، ج۱، ص۸۱، حدیث ۲.
  15. الکافی، ج۲، ص۳۸۸، باب الکفر.
  16. مقصود این است که: حق، سخت و سنگین است و پیروانش کم و مخالفان آن زیاد، در نتیجه، پیروان حق در مقابل اکثر قرار می‌گیرند و قهرا در چشم آنها خوار می‌باشند. و احتمال دارد مقصود این باشد که: ذلت و خواری در دنیا و در نزد مردم است؛ زیرا اطاعتش موجب ترک دنیا و ترک زیورهای آن است، و موجب می‌شود که به تقسیم مساوی بین شریف و وضیع راضی باشد، و به حکم حلال قناعت کند، و تواضع نموده، تکبّر نورزد، و تمامی اینها از چیزهایی است که موجب ذلّت نزد مردم دنیا شود، و احتمال اول اقرب است.
  17. الکافی، ج۲، ص۳۸۸، باب الکفر.
  18. الکافی، ج۲، ص۳۸۸، باب الکفر.
  19. مقصود این است که شخصی از پیش خود، دیگری را همراه با آن حضرت به مقام امامت، نصب کند و بگوید: هر دو خلیفه و امام هستند. اما قائل بودن به امامت فرزندان آن حضرت - که خداوند آنها را به این مقام منصوب کرده است - از اصول دین و لازم است.
  20. «حکایت کردار آنان که به پروردگارشان کفر ورزیدند چون (توده) خاکستری است که در روزی بادخیز باد بر آن بوزد؛ از آنچه به چنگ آورده‌اند چیزی در کف ندارند؛ این همان گمراهی ژرف است» سوره ابراهیم، آیه ۱۸.
  21. محاسن، ج۱، ص۹۲، ۴۷؛ اصول الکافی، ج۱، ص۱۸۳، حدیث ۸، باب معرفه الامام و الردّ الیه؛ ج۱، ص۳۷۵، حدیث ۲، باب فیمن دان الله عزّ و جلّ بغیر امام من الله جلّ جلاله، و مرآة العقول، ج۲، ص۳۱۳.
  22. مرآة العقول، ج۲، ص۳۱۶.
  23. الکافی، ج۲، ص۴۰۹، حدیث ۳، باب فی صنوف أهل الخلاف و ذکر القدریّه و الخوارج و المرجئه و اهل البلدان.
  24. الکافی، ج۲، ص۴۱۰، حدیث ۴، باب فی صنوف أهل الخلاف و ذکر القدریّه و الخوارج و المرجئه و اهل البلدان. در الکافی، ج۲، ص۴۰۹، حدیث ۱۳، باب الکفر.
  25. «آیا اگر بمیرد یا کشته گردد به (باورهای) گذشته خود باز می‌گردید؟» سوره آل عمران، آیه ۱۴۴.
  26. الأمالی الشجری، ج۲، ص۲۷۷.
  27. «و در خانه‌هایتان آرام گیرید و چون خویش‌آرایی دوره جاهلیت نخستین خویش‌آرایی مکنید» سوره احزاب، آیه ۳۳.
  28. تفسیر قمی، ج۲، ص۱۹۳.
  29. اصول کافی، ج۱، ص۳۶۹، باب التمحیص و الامتحان حدیث ۱.
  30. اختصاص، ص۶؛ بحار الانوار، ج۲۲، ص۳۵۲.
  31. اصول کافی، ج۲، ص۲۵ حدیث ۱، باب أنّ الایمان یَشْرَک الإسلام والإسلام لا یَشْرَک الایمان؛ بحار الانوار، ج۶۵، ص۲۴۸، حدیث ۸.
  32. با توجّه به این که مقصود از کلمه «الهدی» اشاره به امامت و ولایت است. این روایات را برای بعضی از شیعیان آوردم تا حق را از باطل تشخیص دهند و تحت تأثیر تبلیغات عوام فریبانه منحرفان واقع نشوند و همچون عامّه، امامت را مثل فروع فقهی به حساب نیارند.
  33. مناقب خوارزمی، ص۳۹.
  34. اصول کافی، کتاب الحجه، محل باب من ادّعی الإمامه و لیس لها بأهل... حدیث ۴؛ بحارالانوار، ج۲۵، ص۱۱۳.
  35. مرآة العقول، ج۴، ص۱۹۴. ثمّ قال: ویظهر من کثیر من الأخبار أنّ هذا الحکم مخصوص بحال الهدنه، شفقه علی الشیعه؛ لاضطرارهم إلی مخالطتهم و معاشرتهم فإذا ظهر الحق فهم فی الدنیا أیضاً فی حکم الکفّار، إلاّ المستضعفین منهم.
  36. الحدائق الناضره، ج۵، ص۱۸۲؛ و لاحظ أیضا، ج۱۰، ص۳۶۳؛ ج۱۸، ص۱۴۹.
  37. کتاب الطهاره، ج۲، ص۳۵۲.
  38. تهذیب الأحکام، ج۱، ص۳۳۵ و ۳۵۴ ط دار الأضواء.
  39. السرائر، ج۱، ص۳۵۶.
  40. المعتبر، ج۲، ص۵۷۹.
  41. منتهی المطلب، ج۸، ص۳۶۰.
  42. للشیخ الجلیل ابن نوبخت من متقدمی أصحابنا.
  43. انوار الملکوت فی شرح الیاقوت، ص۲۰۴، فی النسخه المخطوطه، و کتاب الطهاره، شیخ انصاری، ج۵، ص۱۲۰.
  44. علی‌احمدی، سید قاسم، حقانیت در اوج مظلومیت ج۱ ص ۶۹-۸۴.