ابوالاسود دوئلی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(تغییرمسیر از ابو الاسود الدؤلی)
ابوالاسود دوئلی
تصویر قدیمی از بصره
نام کاملابوالاسود ظالم بن عمرو بن سفیان
جنسیتمرد
لقبابو الاسود دؤلی
از قبیلهبنی‌کنانه
مادرطویله
پسر
تاریخ تولد۸ هجری
محل زندگیبصره
درگذشت۶۹ هجری، بصره
از اصحاب
حضور در جنگ
فعالیت‌های او
علت درگذشتبر اثر بیماری طاعون
مشخصات حدیثی
مشایخ او
راویان از او

ابوالاسود دوئلی از دلباختگان علی (ع)، ادیب، شاعر و شیعۀ برجسته بود. او نزد خلفاء جایگاه بزرگی داشته تا جایی که از کارگزاران آنها بوده ولی نسبت به امیرالمؤمنین (ع) ارادت ویژه‌ای داشت. در نبرد جمل و صفین حضور داشت و از طرف امیرالمؤمنین (ع) قاضی بصره شد. پس از شهادت حضرت در سخنرانی خود مردم را به بیعت با امام مجتبی (ع) دعوت می‌کند. با مشاهده خطا در گفتار مردم به توصیه امام علی (ع) به وضع و تدوین علم نحو و رسم‌الخط قرآن پرداخت و پایه‌گذار علم نحو شد.

مقدمه

ابوالاسود دوئلی یکی از فضلای فصیحان عرب و از طبقه اول شعرای اسلام و شیعیان امیرالمؤمنین(ع) است. او دیوان شعری داشته که آن را تدوین کرده بودند. ابوالاسود، قائم مقام ابن عباس حکمران بصره بود و بعد از شهادت حضرت علی(ع) مقیم آن شهر گردید. در کوفه مواد اولیه علم نحو و دستور زبان عربی را از امیرالمؤمنین(ع) آموخت. ابوالاسود در سال ۶۹ در بصره درگذشت[۱].[۲]

نسب‌شناسی

ابوالاسود از تیره دؤل، از بنی کنانه[۳] و مادرش از بنی عبدالدار بن قصی بود[۴]. او را در شمار شاعران، اشراف شجاعان، امیران، بخیلان، زیرکان و حاضر جوابان به شما آورده‌اند[۵]. به طور خاص، او را شاعر[۶]، از فقیهان، محدثان برجسته و از بزرگان شیعه دانسته‌اند[۷].

وی در دوران پیامبری رسول خدا(ص) زاده شد[۸] و اگرچه تنها بنا بر یک نقل، ابتدای اسلام را درک کرده و در جنگ بدر شرکت داشته است[۹] اما از نقش او در زمان رسول خدا(ص) اطلاعی در دست نیست[۱۰].

وی از اصحاب و موالیان امیرالمؤمنین، امام حسن، امام حسین و امام سجاد(ع) بود، هم‌چنین از طرف عمر بن خطاب، عثمان و حضرت علی(ع) در بعضی بلاد اسلامی حاکم بود[۱۱].[۱۲] پدرش دُئِل بن بکر بن عبد مَناة ابن کنانه[۱۳] و مادرش از قبیله بنی عبد الدَّار[۱۴] بوده است. درباره تاریخ ولادت این شاعر اطلاعاتی در دست نیست و دقیقاً نمی‌توان سال تولد او را مشخص کرد؛ زیرا در هیچ منبعی به آن اشاره نشده است[۱۵]

لقب او ابوالاسود است که البته این لقب به خاطر سیاه‌پوست بودن او یا اینکه فرزندی سیاه‌پوست داشته است، نیست و در هیچ منبعی به سیاهی چهره او یا فرزندش اشاره نشده است[۱۶] و با توجه به منسوب بودن او به دوئل، او را از قبیله کنانه دانسته‌اند[۱۷]. محل زندگی او در زمان امام علی(ع) بصره بوده[۱۸] و در بعضی از کتاب‌ها به شیعه بودن او تصریح شده است[۱۹].[۲۰]

صحابی یا تابعی بودن ابوالاسود

درباره صحابی یا تابعی بودن ابوالاسود نیز اختلاف هست. برخی قائل‌اند ابوالاسود، کسی است که دوران جاهلیت و اسلام را درک کرده و هرچند او در زمان پیامبر اکرم(ص) حضور داشته و در همان زمان نیز به دین اسلام مشرف شده است، اما به دلیل ندیدن پیامبر از تابعین محسوب می‌شود. در برخی منابع او از بزرگ‌ترین تابعان و از خانواده سادات معرفی شده است[۲۱].[۲۲]

شیخ طوسی او را در زمره اصحاب امامان: علی، حسن و حسین و سجاد(ع) دانسته است[۲۳]، اما مشهور آن است که او از یاران و شیعیان امام علی(ع) بوده است[۲۴]؛ هر چند دوره برخی ائمه دیگر را هم درک کرده است[۲۵]

ابوالاسود در زمان خلفا

او در زمان عمر بن خطاب به بصره مهاجرت کرد، اما علت مهاجرت او مشخص نیست. همچنین عمر بن خطاب برای او در بصره مسجدی به اسم او ساخت و به نظر می‌رسد او از کارگزاران عمر بن خطاب نیز بوده است. همچنین در زمان عثمان نیز از کارگزاران او بود؛ البته برخی از محققان دراین باره اشکال کرده‌اند و از لحاظ تاریخی این مسئله را صادق نمی‌دانند[۲۶]. با توجه به نقل برخی از مؤرخان، ابوالاسود بعد از صلح امام حسن(ع) با معاویه حضور چندان پررنگی در جامعه نداشته است و کارگزاران معاویه در بصره مانند ابن عامر به او توجهی نداشته‌اند و ظاهراً این امر گاهی موجب گله او نیز شده است[۲۷].[۲۸]

ابوالاسود در زمان امیرالمؤمینن(ع)

  1. شرکت در جنگ جمل: از جنگ‌هایی که به یقین ابوالاسود در آن حضور داشته، جنگ جمل است. این ماجرا به گونه‌های مختلفی نقل شده است[۲۹]. در برخی منابع به رفتار تند ابوالاسود با عایشه در این دیدار اشاره شده است[۳۰].[۳۱]
  2. شرکت در جنگ صفین: ابوالاسود در جنگ صفین نیز در رکاب حضرت علی(ع) حضور داشت[۳۲]. جنگی که میان امام(ع) و معاویه در صفر سال ۳۷ هجری در منطقه‌ای به نام صفین رخ داد و معاویه و سپاه او در این جنگ، قاسطین به معنای ستمگران نامیده شدند. هنگامی که سپاه معاویه در حال شکست بود، قرآن‌ها را بر نیزه کردند و به این خاطر برخی از سپاهیان امام علی(ع) از ادامه جنگ سرباز زدند. سرانجام، داورانی برای حکمیت میان دو طرف تعیین شدند و جنگ بدون نتیجه خاتمه یافت[۳۳]. با آغاز جنگ صفین، ابن عباس به امر امیرالمؤمنین(ع) ابوالاسود را برای بسیج نیروها فرستاد[۳۴] و خود به سوی امام رفت و گفت که ابوالاسود را به جای خویش در بصره گمارد[۳۵]. در برخی منابع آمده است، امیرالمؤمنین(ع) در ماجرای حکمیت ابتدا می‌خواست ابوالاسود دوئلی را برای حکمیت انتخاب کند[۳۶].[۳۷]
  3. کارگزاری ابوالأسود بر بصره: در اسدالغابه می‌نویسد: علی(ع) او را بر بصره گمارد[۳۸] و این در سال چهل اتفاق افتاد[۳۹]. در تاریخ خلیفة بن خیاط و روضات الجنات از آن نقل می‌کند که عبدالله بن عباس در هنگام ترک بصره به قصد حجاز، ابو اسود دؤلی را به عنوان کارگزار بصره معرفی کرد و ابوالاسود تا هنگام شهادت علی(ع) حاکم بصره بود[۴۰].[۴۱]
  4. ارادت و محبت به امیرالمؤمنین(ع): شهرت ابوالاسود و اوج دلاوری‌های او را باید در ارتباط با امام علی(ع) جستجو کرد؛ قضاوت در بصره، حضور در جنگ جمل، حضور در بحث حکمیت و غیر آن، همه از رابطه بی‌همتای او با امام(ع) حکایت دارد. اشعار بی‌نظیر او در وصف اهل بیت نیز نشان می‌دهد او عاشق اهل بیت و از شیعیان سرسخت ایشان است. در بیان محبت او نسبت به حضرت علی(ع) حکایات مختلفی نقل شده است، مانند روایتی که درباره ستایش ابوالاسود نسبت به زمان بعد از شهادت حضرت، گریه و سرودن شعر برای ایشان و مذمت قاتلان بیان شده است. همچنین او از دشمنان امام(ع) کمک نمی‌خواست و علتش را آن می‌دانست که این افراد دشمن امام هستند[۴۲]
  5. ابوالأسود و شهادت امیر المؤمنین(ع): پس از شهادت امیرالمؤمنین(ع) ابوالاسود بر فراز منبر رفت و خطبه جالبی ایراد کرد و چنین گفت: "ای مردم! مردی از دشمنان خدا که از دین خدا خارج شده، امیرالمؤمنین(ع) را در حالتی که برای تهجد و نماز شب به مسجد آمده بود و در شبی که امید می‌رفت، شب قدر باشد، غافلگیرانه به قتل رسانید. آه! چه شهید بزرگواری که خداوند شهادت او و روح بلندش را گرامی بدارد، همانا روحش با نیکی و پرهیزگاری و ایمان و احسان به سوی خدا عروج کرد و با خاموش شدن نورش، نور خدا در روی زمین خاموش گشت و بعد از این، دیگر روشن نمی‌گردد و رکنی از ارکان خدا از بین رفت که دیگر کسی مثل او نمی‌آید. در مقابل این مصیبت از خدا طلب صبر می‌کنیم. ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ، سلام و رحمت خدا بر آن و روزی که او به دنیا آمد و روزی که به شهادت رسید و روزی که زنده و مبعوث خواهد شد". سپس بسیار گریست، بعد مردم را به بیعت با امام حسن مجتبی(ع) سفارش نمود و مطالبی در عظمت امام مجتبی(ع) بیان کرد: به دنبال سخنان وی، مردم برخاستند و با امام حسن(ع) بیعت کردند[۴۳]. وی اشعاری هم در سوگ و رثای امام علی(ع) سروده است[۴۴].[۴۵]

ابوالأسود در زمان امام حسن(ع)

بعد از شهادت امام علی(ع)، ابوالاسود حضور چندان پررنگی در زمان امام حسن(ع) ندارد و برخی مؤرخان می‌نویسند، ابوالاسود در همان ساعات نخستین شهادت امیرالمؤمنین و جانشینی امام حسن(ع) به بصره رسید و از جانشینی امام حسن(ع) حمایت کرد و به منبر رفت و مردم را برای بیعت کردن با امام حسن(ع) فراخواند که ظاهراً بیشتر مردم با امام بیعت کردند و فقط تعدادی از طرفداران معاویه از بیعت کردن سرباز زدند و از شهر به سمت معاویه فرار کردند. معاویه نیز که اوضاع را به ضرر خود می‌دید، به نیرنگ پرداخته، قاصدی را به سوی ابوالاسود در بصره فرستاد که به او بگوید، امام حسن(ع) با معاویه صلح کرده است و تو برای من (معاویه) از مردم بصره بیعت بگیر[۴۶]. از این به بعد، حضور ابوالاسود در مسائل مختلف، کمتر به چشم می‌خورد و در کتب تاریخی از حضور او مطلبی گزارش نشده است[۴۷].

ابوالأسود در زمان امام حسین(ع)

کم‌رنگی نقش ابوالاسود در دوره امام حسین(ع) نیز ادامه داشت. البته این کم‌رنگی می‌تواند به دلیل ضعف جسمانی او باشد؛ زیرا او در دوران امام حسین(ع) به سن پیری رسیده بود. گرچه او از حمایت امام حسین(ع) دست برنداشت و شعری را نیز در رثای امام(ع) سروده است و در همین شعر از ابن زیاد بدگویی کرده است[۴۸]. البته ظاهراً ارتباط ابوالاسود با ابن زیاد ادامه داشته است و در پاره‌ای از موارد از ابن زیاد یا اطرافیان او کمک خواسته است[۴۹].[۵۰]

خدمات

  1. وضع و تدوین علم نحو و رسم‌الخط قرآن: ابوالأسود اولین کسی بود که مطالب اصلی نحو را از حضرت علی(ع) آموخت و به باب‌بندی شاخه‌های علم نحو پرداخت[۵۱]. ذهبی در تاریخ الاسلام آورده است که فاعل و مفعول، مضاف و اعراب رفع و نصب و جر و جزم از ابداعات ابوالاسود است[۵۲]. زرکلی هم او را واضع حرکات و تنوین در نحو می‌داند[۵۳]. وی درباره نحو مطالبی نگاشت و این کار به دستور امام علی(ع) بود[۵۴].[۵۵]
  2. نقطه‌گذاری قرآن کریم: او نخستین دانشمندی بود که قرآن کریم را نقطه‌گذاری کرد؛ یعنی اعراب قرآن را تنظیم و با راهنمایی‌های علی(ع) شالوده نحو را ریخت[۵۶]. ابن ندیم در الفهرست می‌نویسد: ابوالاسود از علی(ع) علم می‌آموخت، اما به کسی هم از آن علم ابراز نمی‌کرد تا اینکه زیاد، از او خواست، چیزی بنویسد که سرمشق مردم باشد و کتاب خدا را صحیح قرائت کنند. او نخست خودداری کرد ولی زیاد مردی را مأمور ساخت که راه ابوالاسود بنشیند و با صدای بلند، عمداً قرآن را نادرست بخواند[۵۷].
  3. شاعر، محدث و متکلم: شعر ابوالاسود در اوج فصاحت و بلاغت و زیبایی است. او با کلام نورانی وحی مأنوس بود و از غنای محتوایی و طنین کلمات و آهنگ آیات بهره‌مند شده بود؛ در نتیجه طبیعی است که کلامش در وادی شعر هم، روانی و سلامت لازم را داشته باشد.

او در زمینه‌های اخلاقی، اشعار زیادی دارد. مرثیه سرایی‌های او نشان می‌دهد که به اهل بیت(ع) علاقه وافری داشت. او در سوگ علی(ع)، امام حسین(ع)، حادثه کربلا، شهادت مسلم بن عقیل، هانی بن عروه، مراثی سوزناک و تأثیرگذاری دارد[۵۸].[۵۹]

وفات

بنا بر قول مشهور، وی در سال ۶۹[۶۰] در بصره درگذشت[۶۱]. برخی، درگذشت او را پیش از سال ۶۹ و عده‌ای در زمان خلافت عمر بن عبدالعزیز، یعنی حدودسال ۱۰۰ ذکر کرده‌اند[۶۲]، اما درست نمی‌نماید[۶۳]؛ چراکه وی هنگام حیات وفات، ۸۵ سال داشته است[۶۴] و اگر در حیات رسول خدا(ص) زاده شده و همان زمان اسلام آورده باشد، نمی‌تواند تا سال ۱۰۰ زیسته باشد. درست به همین دلیل، درگذشت او پیش از سال ۶۹ نیز پذیرفته نیست.

بیشتر تاریخ‌نگاران، علت درگذشت او را طاعون جارف[۶۵] می‌دانند؛ گرچه برخی به درگذشت وی پیش از طاعون اشاره کرده‌اند[۶۶] به گفته سمعانی[۶۷] مسجد ابوالاسود در محله هذیل تا زمان سمعانی باقی مانده بود و او در آن مسجد بر استاد خود حدیث می‌خواند. وی از امام علی(ع)، عمر، عبدالله بن مسعود، زبیر بن عوام و دیگران روایت نقل کرده و پسرش ابو حرب بن ابی الأسود و برخی دیگر، از وی روایت آورده‌اند[۶۸] وی از راویان اخبار ظهور امام مهدی(ع) است[۶۹].[۷۰]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. تحفة الاحباب، ص۱۸۶.
  2. رجبی دوانی، محمد حسین، کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی ص۴۸۰.
  3. ابن حزم، ص۱۸۵.
  4. ابن حبان، ج۵، ص۱۷۸.
  5. ابن سعد، ج۷، ص۶۹؛ ابن قتیبه، ص۴۳۴؛ یاقوت حموی، ج۱۲، ص۳۴.
  6. ابن قتبیه، ص۴۳۴.
  7. ابوالفرج اصفهانی، ج۱۲، ص۳۴۶.
  8. ذهبی، ج۴، ص۸۱.
  9. ابوالفرج اصفهانی، ج۱۲، ص۳۴۶.
  10. خانجانی، قاسم، مقاله «ابوالاسود دوئلی»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص۱۱۷-۱۱۹.
  11. اسدالغابه، ج۳، ص۶۹.
  12. ر.ک: ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی ج۱، ص۵۶-۵۷.
  13. تاج العروس، محمد بن محمد زبیدی، ج۲۸، ص۴۶۴.
  14. الثقات، محمد بن حبان، ج۵، ص۱۷۸.
  15. ر.ک: صبور، رحیم، ابوالأسود دوئلی، اصحاب امام حسن مجتبی، ص۱۵۸.
  16. ابوالاسود دوئلی و نشاه النحو العربی، ص۱۰۱.
  17. الانساب، سمعانی، ج۲، ص۵۰۸.
  18. سیر الاعلام النبلاء، ذهبی، ج۴، ص۸۴.
  19. الوافی بالوفیات، صفدی، ج۱۶، ص۳۰۵.
  20. ر.ک: صبور، رحیم، ابوالأسود دوئلی، اصحاب امام حسن مجتبی، ص۱۵۷-۱۵۸؛ خانجانی، قاسم، مقاله «ابوالاسود دوئلی»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص۱۱۷-۱۱۹.
  21. اختیار معرفه الرجال، شیخ طوسی، ج۲، ص۴۷۵.
  22. ر.ک: ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی ج۱، ص۵۶-۵۷.
  23. رجال طوسی، طوسی، ص۷۰، ۹۴، ۱۰۲ و ۱۱۶؛ تهذیب المقال، محمدعلی ابطحی، ج۱، ص۱۹۷ و معجم الرجال، خوئی، ج۱۰، ص۱۳۵.
  24. الکنی و الالقاب، شیخ عباس قمی، ج۱، ص۱۰.
  25. ر.ک: صبور، رحیم، ابوالأسود دوئلی، اصحاب امام حسن مجتبی، ص۱۵۸-۱۵۹.
  26. ابوالاسود دوئلی و نشاه النحو العربی، فتحی عبدالفتاح دجینی، ص۱۱۲- ۱۱۳.
  27. الاغانی، ابوالفرج اصفهانی: ۳۱۷-۳۱۸ و ۳۲۶.
  28. ر.ک: صبور، رحیم، ابوالأسود دوئلی، اصحاب امام حسن مجتبی، ص۱۶۷-۱۶۸.
  29. البیان و التبیین، جاحظ، ج۲، ص۲۹۵-۲۹۶.
  30. انساب الاشراف، بلاذری، ج۲، ص۲۲۵؛ تاریخ الطبری، طبری ۴، ص۴۶۲-۴۶۱و الأمامه والسیاسه، ابن قتیبه دینوری، ج۱، ص۶۶-۶۵.
  31. ر.ک: صبور، رحیم، ابوالأسود دوئلی، اصحاب امام حسن مجتبی، ص۱۵۹-۱۶۱؛ ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی ج۱، ص۵۹ - ۶۲.
  32. الثقات، ابن حبان، ج۴، ص۴۰۰.
  33. تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۱۷۷-۱۸۳.
  34. تاریخ الطبری، طبری، ج۵، ص۷۹-۷۸.
  35. وقعه صفین، نصر بن مزاحم، ص۱۱۷.
  36. الاغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج۲، ص۳۱۲-۳۱۱.
  37. ر.ک: صبور، رحیم، ابوالأسود دوئلی، اصحاب امام حسن مجتبی، ص۱۵۹-۱۶۱.
  38. ابن اثیر، اسد الغابه، ج۳، ص۱۰۳، در این کتاب «دیلی» ذکر شده که ظاهراً لهجه حجازی است و قول صحیح انتساب وی به «دوْل» است نه «دئل»، ولی چون در هنگام انتساب دو کسر با هم ثقیل است همزه روی واو را فتح داده‌اند دُؤَلی (ابن قتیبه، ادب الکاتب، ص۶۱۱).
  39. دایرة المعارف تشیع، ج۱، ص۳۸۱.
  40. تاریخ خلیفة بن خیاط، ص۱۵۲؛ خوانساری، روضات الجنات، ج۴، ص۱۶۵.
  41. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۲، ص۶۳۲ - ۶۳۳.
  42. ر.ک: ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی ج۱، ص۶۳؛ قریشی، سید حسن، اصحاب ایرانی ائمه اطهار، ص۴۸ ـ ۵۳؛ صبور، رحیم، ابوالأسود دوئلی، اصحاب امام حسن مجتبی، ص۱۶۸-۱۶۹.
  43. و ان رجالا من اعدا الله المارقه عن دینه اغتال علیا فی مسجده و هو خارج لتهجده فی لیله یرجی فیها لیله القدر فقتله، فیالله هو من قتیل، و اکرم به و بمقته و روحه من روح عرجت الی الله بالبر و التقی و الایمان و الاحسان...
  44. اعیان الشیعه، ج۷، ص۴۰۳؛ مروج الذهب، ج۲، ص۴۲۸ و الاغانی، ج۱۲، ص۳۱۸.
  45. ر.ک: ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی ج۱، ص۶۲-۶۳.
  46. الاغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج۱۲، ص۳۲۸-۳۲۹.
  47. ر.ک: صبور، رحیم، ابوالأسود دوئلی، اصحاب امام حسن مجتبی، ص۱۷۰-۱۷۱.
  48. دیوان ابوالاسود دوئلی، ص۱۸۲-۱۸۰؛ مروج الذهب، مسعودی، ج۳، ص۶۸؛ احقاق الحق، سید نورالله شوشتری، ج۱، ص۲.
  49. الاغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج۱۲، ص۳۱۴-۳۱۵.
  50. ر.ک: صبور، رحیم، ابوالأسود دوئلی، اصحاب امام حسن مجتبی، ص۱۷۱.
  51. الاغانی، ابوالفرج اصفهانی، ص۴۸۱ – ۴۸۲؛ تاج العروس، زبیدی، ج۱، ص۳۲.
  52. تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، ذهبی، ج۵، ص۲۷۸.
  53. الاعلام، زرکلی، ج۳، ص۲۳۶.
  54. تاریخ ابن خلدون، ابن خلدون، ج۲، ص۱۱۶۰.
  55. ر.ک: ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی ج۱، ص۵۷-۵۹؛ صبور، رحیم، ابوالأسود دوئلی، اصحاب امام حسن مجتبی، ص۱۶۱-۱۶۳؛ قریشی، سید حسن، اصحاب ایرانی ائمه اطهار، ص۴۸ - ۵۳.
  56. ابوطالب اصفهانی، حاشیه بر شرح سیوطی الفیه، به نقل از روضات الجنات، ج۴، ص۲۸۲.
  57. قریشی، سید حسن، اصحاب ایرانی ائمه اطهار، ص۴۸ - ۵۳.
  58. ابوالاسود الدوئلی فی المیزان، ص۶۳.
  59. قریشی، سید حسن، اصحاب ایرانی ائمه اطهار، ص۴۸ ـ ۵۳؛ صبور، رحیم، ابوالأسود دوئلی، اصحاب امام حسن مجتبی، ص۱۶۷.
  60. ابوالفرج، ج۱۲، ص۳۸۶.
  61. ابن قتیبه، ص۴۳۴.
  62. ابن خلکان، ج۲، ص۵۳۹.
  63. ذهبی حجر، ج۴، ص۸۶.
  64. ابن حجر، تهذیب، ج۱۲، ص۱۳.
  65. که در سال ۶۹ رخ داد؛ ر. ک: خلیفه بن خیاط، التاریخ، ص۲۰۴. نیز درباره طاعون جارف ر. ک:ابن قتیبه، ص۶۰۱-۶۰۲.
  66. ابن حجر، تهذیب، ج۱۲، ص۱۳.
  67. سمعانی، ج۲، ص۵۰۸.
  68. مزی ج۲۱، ص۲۷.
  69. دولابی، ج۱، ص۳۲۸.
  70. خانجانی، قاسم، مقاله «ابوالاسود دوئلی»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص۱۱۷-۱۱۹.