بحث:جنگ خندق در تاریخ اسلامی

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

اتفاقات مهم پیش از آغاز نبرد

هم‌دست‌شدن احزاب، علیه اسلام

جنگ بزرگ دیگری که قریشیان برای ریشه‌کن کردن نهایی اسلام - به پا کردند، جنگ خندق بود که به «جنگ احزاب» نیز نام گرفته و سومین رویارویی بزرگ مسلمانان با کفّار و یهودیان مدینه و از نبردهای مهم تاریخ اسلام است که در سال پنجم هجرت اتفاق افتاده است. غزوۀ خندق برای اسلام خیلی گران و سنگین بود؛ زیرا قبایل مختلف عرب از جمله «بنی غطفان»، «بنی‌سلیم»، «بنی‌اسد»، «بنی‌اشجع» با قریشیان هم‌پیمان شده و به سوی مدینه آمده بودند و قریب یک ماه مدینه در محاصره این نیروی عظیم گرفتار بود[۱].[۲]

نقش یهود در تجمیع سپاه کفر

آتش افروزانِ اصلی این جنگ، سران بنی‌نضیر بودند. آنها پس از ضربت محکمی که از مسلمانان خورده و مجبور به ترک مدینه شده بودند، نقشه دقیقی را برای مقابل با اسلام کشیدند و توانسته بودند گروه‌های مختلف عرب و همراهی یهودیان را فراهم کرده و همگی را بر علیه اسلام بشورانند. یهودیانی از بنی‌نضیر و بنی وائل همچون حیی بن اخطب نضری، سلام بن ابی‌الحقیق نضری، کنانة بن ربیع بن ابی‌الحقیق نضری، هوذة بن قیس وائلی و ابوعمار وائلی به مکه رفتند، ابوسفیان و قریش را به جنگ با رسول خدا برانگیختند.

ابوسفیان از پیشنهاد آنان برای هم‌پیمانی در دشمنی و جنگ با رسول خدا استقبال کرد و به عنوان رئیس قریش پس از اطمینان از همراهی یهودیان در جنگ علیه پیامبر و مسلمانان، آمادگی خویش را برای برپایی یک جنگ دیگر به آنان اعلام کرد و به آنان گفت: مرحبا و أهلا، أحبّ الناس إلینا من أعاننا علی عداوة محمد: آفرین! بهترین مردم در نزد ما قریشیان کسی است که در مقابله با محمد ما را یاری کند[۳]. به این شکل یهودیان و قریش برای جنگ با پیامبر و مسلمانان هم‌پیمان شدند[۴].

سپس، آن یهودیان نزد قبیلة غَطَفان به ریاست عیینة بن حصن فزاری رفتند و با وعده‌دادن یک سال خرمای خیبر، آنان را برای جنگ با پیامبر با خود همراه کردند[۵]. و بدین‌سان بود که یهودیان و قریش و منافقان داخل مدینه[۶]، بر علیه پیامبر و اسلام با یکدیگر همراه شدند.

بنابراین همان‌طور که خواهید دید، دشمن با آنکه همه توان خود را به کار بسته بود، شکست خورده و برای همیشه توانایی خویش را در مواجهه با مسلمانان از دست داد. پیامبر نیز پس از جنگ خندق و شکست دشمنان فرمود: «الْآنَ نَغْزُوهُمْ وَ لَا يَغْزُونَنَا»: از این پس ما به آنان حمله می‌بریم نه آنان به ما[۷].[۸]

مشورت پیامبر برای کیفیت رویارویی

وقتی گزارش ائتلاف نظامی قبایل قریش و یهودیان و دیگران به پیامبر داده شد، ایشان بلافاصله شورای نظامی تشکیل داد و نظر مشورتی نیروهای خود را جویا شد. پیامبر در مسائل اجتماعی از جمله جنگ‌ها با مردم مشورت می‌کرد و این سیره همیشگی ایشان بود؛ زیرا سنگینی بار این‌گونه مسائل بر دوش مردم بود و اگر آنها همراهی نمی‌کردند، امکان هیچ‌گونه کاری نبود.

از طرفی دیگر مشورت، یک دستور قرآنی است. خدای متعال می‌فرماید: ﴿وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ[۹]: و البته همان‌طور که در آیه شاهد هستیم نظر نهایی با ولیّ امر مسلمین است.

پیامبر با تشکیل شورایی، از مسلمانان پرسید: ما برای مقابله با دشمن، از مدینه بیرون برویم یا در شهر بمانیم و یا کاری دیگر بکنیم؟[۱۰] بین آراء مسلمانان اختلاف شد. در این هنگام سلمان فارسی صحابی بزرگ رسول خدا عرضه داشت: جمعیت کم در برابر جمعیت فراوان، نمی‌تواند مقامت کند. ای رسول خدا! روزگاری که در ایران بودیم، هرگاه محاصره می‌شدیم و از لشکر دشمن بیم داشتیم، بر گرد خود خندق می‌کَندیم. آیا صلاح می‌دانید که الآن هم خندق درست کنیم؟ جبرئیل نازل شد و نظر سلمان را تأیید کرد[۱۱]؛ لذا این رأی پذیرفته شد.

حفر خندق که تا آن زمان در بین اعراب رایج نبود و باعث شگفتی مسلمانان و مشرکان شد[۱۲]. این‌گونه بود که همگی مسلمانان به حفر خندق مشغول شدند.

اولین کلنگ را خود پیامبر به زمین زد و مشغول کندن زمین شد و علی(ع) هم خاک‌ها را بیرون می‌ریخت. از صورت و پیشانی آن حضرت عرق جاری بود. تلاش و کوشش پیامبر شور عجیبی را در بین سپاه اسلام پدید می‌آورد و همگی را برای این امر مهم تشویق می‌کرد. پیامبر شب و روز در کنار خندق به سر می‌برد. با حفر خندق، دشمن دیگر قادر نبود به صورت یکپارچه به سپاه اسلام حمله کند و از طرفی هم یارای بازگشت به مدینه و قتل و غارت مردم مدینه را نیز نداشت. بنابراین کنده‌شدن خندق حیات اسلام و مسلمانان را تضمین می‌کرد.

هنگام تقسیم افراد برای کار در حفر خندق بین مسلمانان اختلاف شد و هر دسته‌ای می‌خواست که سلمان با آنها همکاری کند و می‌گفتند: سلمان از ماست و باید با ما کار کند. پیامبر در این هنگام جمله‌ای فرمود که به آن نزاع، خاتمه داد و فرمود: «سلمان مما أهل البیت»: سلمان از ما اهل بیت است[۱۳].[۱۴]

رویارویی و نبرد سرنوشت‌ساز

آرایش سپاه اسلام و کفر

مورخان لشکر دشمن را تا ده‌هزار نفر گفته‌اند که ششصد تا هزار تن آنها، سواره‌نظام بودند[۱۵]. این سپاه، در تاریخ عربی تا آن روز هیچ نمونه دیگری نداشت.

در این جنگ گروهی از یهودیان بنی‌نضیر با قریش و قبیله غطفان متحد شده بودند. یهودیان بنی‌قریظه که در مدینه سکونت داشتند که در گذشته متعهد شده بودند که دشمن اسلام را یاری نکنند، پیمان‌شکنی کردند و در پنهان با مردم مکه هم دست شدند. بنابراین خطری که متوجه اسلام بود، بزرگ‌ترین خطر ممکن بود. خندقی که کنده شد، جلوی هجوم یک‌باره این سپاه بزرگ را می‌گرفت. مسلمانان در این سوی خندق سه‌هزار تن سرباز دارند، اما در عین حال از بزرگی و خطر دشمن نگرانند و توان مقابله با آن را ندارد. ناگزیر با اینکه نگرانند و دل در دلشان نیست، چاره‌ای ندارند که در پناه خندقی با تیر و کمان از خود دفاع کرده و جلوی نفوذ دشمن را بگیرند. حفر خندق همگی ایشان را مبهوت کرده بود. تا جایی که می‌گفتند: «به خدا سوگند، این نقشه‌ای است که هرگز عرب نمی‌توانست آن را طرح‌ریزی کند»[۱۶].

خندق در بخش‌هایی از غرب و شمال شهر کنده شده بود. اما مناطق جنوبی و شرقی را موانع طبیعی و دیوارهای باغستان‌ها و خانه‌های مردم شهر بسته بود. به همین دلیل دشمن از آن سو نرفته و به سوی شمال و غرب آمده بود که آنجا منطقه وسیعی بود و هموار و جایگاه کرّ و فرّ جنگی.[۱۷]

عبور سران کفر از خندق

احزاب در برابر خندق درمانده شده بودند و راهی برای نفوذ نداشتند. تا اینکه سرانجام پنج تن از شجاعان آن لشکر که عبارتند از: عکرمة بن ابی‌جهل، نوفل بن عبدالله، ضرارة بن الخطاب، هبیرة بن أبی‌وهب و عمرو بن عبدود بخشی از خندق را که تنگ‌تر بود یافته و از آنجا با اسب به سوی دیگر جهش کردند[۱۸]. در رأس این گروه عمرو بن عبدود بود. او را مقابل هزار سوار می‌دانستند[۱۹].

عمرو بعد از اینکه از خندق عبور کرد در این سوی میدان، هماورد جنگی‌طلبید. هیچ‌کس جرأت مقابله با او را نداشت. در لشکر اسلام هیچ مرد جنگی اندک جنبشی نمی‌کرد و همه از ترس او در جای خود خشکیده بودند[۲۰]. سابقه جنگ‌ها و شجاعت بی‌نظیر او در مسلمین رعب شدیدی ایجاد کرده بود. در مقابل «هل من مبارزه» او تنها امیرالمؤمنین برخاسته و از رسول خدا اجازه مبارزه با او را خواست. پیامبر اجازه نداد و انتظار داشت دیگر از یاران دست به این شجاعت بزنند. هیچ کس اقدام نکرد.

عمرو برای بار دوم هم مبارز‌طلبید و باز هم هیچ‌کس قدم به جلو نگذاشت. همه می‌ترسیدند چون امید زنده بازگشتن از این هماوردی را نداشتند. این بار هم امیرالمؤمنین اجازه خواست و پیامبر اجازه نداد.

بار سوم عمرو می‌گفت: از مبارزه‌طلبیدن گلویم گرفت، آیا در میان شما کسی نیست که به میدان گام نهد؟؟ عمرو فریاد می‌کشید که: مدعیان بهشت کجا هستند؟ آیا از میان شما یک نفر نیست که مرا به دوزخ بفرستد یا من او را به بهشت روانه سازم؟ هیچ‌کس از شدت ترس از جای خود حرکتی نمی‌کرد. همه، قدرت و شجاعت بی‌همتای عمرو را می‌شناختند و جرأت و جسارت مقابله با او را نداشتند[۲۱].

این بار هم امیر المؤمنین برخاست و پیش آمد. پیامبر فرمود: یا علی او عمرو است! امیرالمؤمنین جواب داد: اگرچه عمرو باشد. پیامبر شمشیر خودش را به او سپرد و سر او را بست و به میدان روانه کرد و برای ایشان دعا کرد: «اللَّهُمَّ أَعِنْهُ عَلَيْهِ‌»: پروردگارا! علی را در برابر عمرو یاری فرما[۲۲].[۲۳]

پانویس

  1. التنبیه و الاشراف، ص۲۱۶.
  2. جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۱۸۷.
  3. المغازی، ج۲، ص۴۳۲؛ سبل الهدی، ج۴، ص۳۶۳؛ السیرة الحلبیة، ج۲، ص۴۱۵؛ تاریخ دمشق، ج۵۵، ص۲۷۳؛ إمتاع الأسماع، ج۱، ص۲۲۲؛ الارشاد، ج۱، ص۹۵؛ ر.ک: السیرة النبویة، ج۲، ص۲۱۴.
  4. المغازی، ج۲، ص۴۴۱.
  5. المغازی، ج۲، ص۴۴۳.
  6. تاریخ الطبری، ج۲، ص۵۷۲؛ السیرة النبویة، ج۱، ص۵۲۲؛ تفسیر القرطبی، ج۱۴، ص۱۴۷؛ تفسیر ابن کثیر، ج۶، ص۳۴۷؛ تفسیر ثعلبی، ج۸، ص۱۴؛ السیرة الحلبیة، ج۲، ص۴۲۵.
  7. صحیح البخاری، ج۵، ص۱۱۰، ش۴۱۱۰؛ تفسیر ابن کثیر، ج۶، ص۳۵۵؛ سبل الهدی، ج۴، ص۳۸۹؛ الکامل، ج۲، ص۷۰.
  8. جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۱۸۷.
  9. «و با آنها در کار، رایزنی کن و چون آهنگ (کاری) کردی به خداوند توکل کن که خداوند توکل کنندگان (به خویش) را دوست می‌دارد» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.
  10. المغازی، ج۲، ص۴۴۵.
  11. تفسیر القمی، ج۲، ص۱۷۷.
  12. المغازی، ج۲، ص۴۴۵؛ السیرة النبویة، ج۲، ص۲۲۴؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۵۶۶؛ الارشاد، ج۱، ص۹۶.
  13. السیرة النبویة، ج۱، ص۷۰؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۵۶۸؛ الطبقات الکبری، ج۴، ص۶۲؛ السیرة الحلبیة، ج۲، ص۴۲۰؛ سیر اعلام النبلاء، ج۱، ص۵۴۰؛ تفسیر القرطبی، ج۱۴، ص۱۲۹؛ المناقب، ج۱، ص۸۵؛ مجمع البیان، ج۲، ص۲۶۹؛ تاریخ الخمیس، ج۱، ص۴۸۲.
  14. جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۱۸۸.
  15. المغازی، ج۲، ص۴۵۵.
  16. البدایة و النهایة، ج۶، ص۴۱.
  17. جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۱۹۰.
  18. الخصال، ج۱، ص۵۷۹؛ المناقب، ج۳، ص۱۳۴؛ اعلام الوری، ج۱، ص۳۸۰؛ تفسیر روح المعانی (آلوسی)، ج۱۱، ص۱۵۳؛ مجمع البیان، ج۸، ص۱۳۱؛ تسلیة المجالس، ج۱، ص۳۳۴؛ بحارالانوار، ج۴۱، ص۸۸.
  19. الارشاد، ج۱، ص۱۰۰.
  20. الارشاد، ج۱، ص۱۰۱.
  21. و ان المسلمین یومئذ کان علی رؤوسهم الطیر، لمکان عمرو و شجاعته (المغازی، ج۲، ص۴۷۰؛ شرح نهج‌البلاغة (ابن ابی‌الحدید)، ج۱۹، ص۶۳؛ المناقب، ج۱، ص۱۹۸.
  22. الطبقات الکبری، ج۲، ص۵۲.
  23. جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۱۹۰.