حمزة بن عبدالمطلب
حمزة بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف فرزند عبدالمطلب و عموی پیامبر (ص) و امیرمؤمنان علی (ع) و کنیهاش ابویعلی و ابوعماره است. وی در سال سوم بعثت به دین اسلام مشرف شد و اسلام او بر شوکت و عظمت پیامبر (ص) و مسلمانان افزود و به همین جهت از طرف پروردگار لقب اسدالله و اسد رسوله یعنی شیر خدا و رسول خدا به او عطا شد. حمزه در وقایع قبل از هجرت مانند بیعت عقبه و جنگهای بعد از هجرت مانند جنگ بدر و جنگ اُحد شرکت کرده و دلاوریهای فراوانی داشت و سرانجام در جنگ احد به دست وحشی غلام هند جگرخوار به شهادت رسید.
نسب
حمزة بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف فرزند عبدالمطلب و عموی پیامبر (ص) و امیرمؤمنان علی (ع) است و مادر او هاله دختر وهیب بن عبدمناف و دختر عموی آمنه بنت وهب مادر رسول خدا (ص) است. کنیهاش ابویعلی است و پس از مهاجرت به مدینه به ابوعماره شهرت یافت[۱]. سال تولد او را سال ۲ یا ۴ قبل از عامالفیل نوشتهاند، از این رو اختلاف سنی او با پیامبر بین ۲[۲] تا ۴[۳] سال است. چون حمزه از ثویبه کنیز ابولهب شیر خورده و پیامبر (ص) هم از این زن شیر خورده، برادر رضاعی او محسوب میشود؛ به همین دلیل وقتی ازدواج دختر حمزه را به حضرت پیشنهاد کردند، فرمود: او دختر برادر رضاعی من است[۴].[۵]
حمزه در جوانی همراه با پیامبر اکرم (ص) در پیمان حلفالفضول شرکت داشت. همچنین از او در همراهی با ابوطالب و پیامبر در خواستگاری از خدیجه نام بردهاند. حمزه، زمانی که روزگار بر ابوطالب تنگ آمده بود، سرپرستی جعفر را بر عهده گرفت. وی در دوران جاهلیّت ریاست یافت و به جایگاهی رسید که با او پیمان میبستند. حمزه در آغاز رسالت پیامبر، گرچه هنوز مسلمان نشده بود، اما مانند برادرش ابوطالب به حمایت از پیامبر اکرم در برابر مشرکان برخاست و در مواردی به تلافی آزار مشرکان پرداخت[۶].
ازدواج و فرزندان
وی سه بار ازدواج کرد. در ازدواج با سلمی دختر عمیس، باجناق جعفر بن ابی طالب شد و دخترش امامه از این همسر است که پس از شهادتش و بازگشت جعفر از حبشه تحت تکفل جعفر قرار گرفت[۷]. یعلی و عامر پسران حمزه از زنی اوسی[۸] و عماره پسر دیگرش از مادری از خزرج بود. پسری دیگر به نام بکر هم برایش یاد کردهاند. عامر در کودکی درگذشت[۹] و امامه را رسول خدا (ص) به پاس خدمات ابوسلمه به عقد ازدواج سلمة بن ابی سلمه درآورد؛ ولی پیش از زفاف، سلمه درگذشت[۱۰]. یعلی بن حمزه ۵ پسر به نامهای عماره، فضل، زبیر، عقیل و محمد داشت؛ لکن همگی در کودکی درگذشتند و برای حمزه فرزند و عقبی نماند[۱۱]. محدثان، تنها دو حدیث از حمزه ثبت کردهاند[۱۲].[۱۳]
اسلام حمزه
حمزه در سال سوم بعثت به دین اسلام مشرف شد. داستان اسلام آوردن حضرت حمزه را چنین نقل کردهاند: روزی ابوجهل در نزدیکی صفا به پیامبر (ص) برخورد و تا توانست ایشان را اذیت کرد و ناسزا گفت و عیبجویی کرد، کنیز عبدالله جدعان از میان اطاقی در بالای صفا همه این احوال را مشاهده کرد، موقعی که ابوجهل از اذیت پیامبر (ص) دست کشید به مسجد رفت و پیامبر (ص) هم به راه خود رفت.
هنوز جمعیت تماشاچیان متفرق نشده بودند که حمزه از شکارگاه برگشت، از علت اجتماع پرسید؟ کنیز عبدالله داستان را برایش شرح داد. حمزه گفت: ابوجهل کجاست؟ گفتند: در مسجد است؛ حمزه به مسجد رفت و با کمان چنان بر سرش کوبید که شکاف بزرگی برداشت، او را به زمین کشید و زیر پا نهاد، ولی مردم میانجیگری نموده و او را از دست حمزه نجات دادند.
چون حمزه در جاهلیت هم به پشتیبانی ستمدیدگان معروف بود، این عمل او را به همان حساب گرفتند، منتهی چون مشرک بود خواستند با تحریک احساساتش علیه دین اسلام او را خاموش کنند، لذا گفتند: ابویعلی مگر مسلمانی گرفته و از دین اجدادی خود دست کشیدهای که چنین داغ شدهای؟ با شنیدن این جمله احساسات خویشاوندی حمزه تحریک شد و گفت: آری مسلمان شدهام: « أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اَللَّهِ»، به خدا از ایمانم دست نمیکشم، اگر میتوانید جلوگیری کنید[۱۴].
امام زین العابدین (ع) فرمودند: "هیچ حمیت و غیرتی وارد بهشت نمیشود جز غیرت حمزة بن عبدالمطلب و آن زمانی بود که شکم گوسفند بر روی سر پیامبر (ص) انداختند و او به خاطر پسر برادر خود خشمگین شد"[۱۵].
مسلمان شدن حمزه بر شوکت و عظمت پیامبر (ص) و مسلمانان افزود و به همین جهت از طرف پروردگار لقب اسدالله و اسد رسوله یعنی شیر خدا و رسول خدا به او عطا شد[۱۶]. در این باره رسول خدا (ص) فرمودند: "جبرئیل نزد من آمد و به من خبر داد که حمزه بین اهالی آسمانهای هفتگانه شیر خدا و رسول خدا نوشته شده است"[۱۷].[۱۸]
حمزه و بیعت عقبه
حمزه همواره از پیشقدمان و در صف اول مدافعان پیامبر اسلام (ص) قرار داشته است، چنانکه اولین سریه[۱۹] رسول خدا با سرپرستی حمزة بن عبدالمطلب بوده است[۲۰] و یا آنکه در عقبه یعنی آن شبی که مردم مدینه در منی خدمت رسول خدا (ص) شرفیاب شدند و با او پیمان بستند تا حضرتش به مدینه کوچ کند، مردم مکه که از این اجتماع خبردار شدند همگی با شمشیر به خانه عبدالمطلب که محل انجمن بود هجوم آوردند و فقط امیرمؤمنان علی (ع) و حمزه جلو گردنه پاس میدادند که جمعیت قریش رسیدند، حمزه با شمشیر کشیده جلو جمعیت ایستاده و قسم یاد کرد به خدا هر که قدم به این گردنه بگذارد او را با شمشیر قطعه قطعه میکنم، مردم که چنین دیدند عقبنشینی کرده و برگشتند[۲۱].[۲۲]
حمزه اولین فرمانده لشکر اسلام
در سال اول هجری در حالی که بیش از هفت ماه از هجرت رسول خدا (ص) نگذشته بود، آن حضرت، حمزه عموی خود را همراه با سی نفر سواره از مهاجرین با پرچمی سفید مأمور حمله به کاروان اقتصادی قریش که از شام به مکه میرفت کرد و حمزه با ابوجهل و سیصد نفر از همراهانش مواجه شد ولی براثر میانجیگری مجدی بن عمرو جهنی جنگی در نگرفت[۲۳]. این اولین لشکری بود که رسول خدا (ص) در مدینه به مأموریت فرستاد[۲۴].[۲۵]
حمزه در جنگ بدر
در جنگ بدر هم پس از شروع جنگ فرزندان عبدالمطلب که حمزه از آنان بود پیشقدم شدند و آنچه از مرحوم مفید در ارشاد نقل شده چنین است: صبح روز بدر قریش لشکر خود را صفآرایی کردند که عتبة بن ربیعه و برادرش شیبه و پسرش ولید در پیش روی لشکر قرار داشتند، عتبه پیامبر را صدا زد یا محمد، همشأن ما را بفرست، سه نفر از انصار داوطلبانه به میدان رفتند، وقتی که از نامشان پرسیدند و ایشان را شناختند، گفتند: شما هم شأن ما نیستید و ما جز با پسر عموهایمان از قریش با کس دیگری نمیجنگیم.
پیامبر (ص) هم که دوست نداشت انصار ابتدا به میدان بروند دستور بازگشت داد و سپس فرمود: علی برخیز، حمزه بپا خیز، عبیده تو هم حرکت کن، امیرمؤمنان و عمویش حمزه و پسر عمویش عبیده پسر حارث بن عبدالمطلب به میدان رفتند، عتبه گفت: هان اینها هم شأنی بزرگوارند.
امیرمؤمنان علی (ع) با ولید بن عتبه روبهرو شد (این دو نفر از نظر سن از همه کوچکتر بودند) ولی همین که دوبار شمشیر رد و بدل شد علی دست چپ ولید را انداخت و با ضربت دیگری او را کشت.
حمزه با عتبه جنگید و او را کشت، عبیده با شیبه که از همه بزرگتر بودند همنبرد شدند، ولی عبیده شکست خورد و پایش با شمشیر شیبه قطع شد، اما قبل از آنکه شیبه فرصتی بیابد تا او را شهید کند، علی (ع) و حمزه به کمک وی شتافتند و شیبه را هم کشتند[۲۶].
حمزه در جنگها با پر شترمرغی که در بالای سر قرار میداد شناخته میشد. در بدر با دو شمشیر در مقابل رسول خدا (ص) جنگید، بسیاری از اسیران بدر میپرسیدند آنکه بالای سر خود با پر علامت نهاده کیست؟ گفته میشد حمزه است، میگفتند او ما را اسیر نمود[۲۷].[۲۸]
حمزه در جنگ اُحد
مسلمانان مخصوصاً حمزه و امیرمؤمنان علی (ع) در روز جنگ اُحد چنان مردانه جنگیدند که مشرکان مکه مجبور به فرار شده و چنان فراری شدند که سران لشکر قریش به هیچ قیمتی نمیتوانستند آنها را برگردانند تا آنکه هند زن ابوسفیان و عده دیگری از زنان مشغول آوازهخوانی شدند و با تصنیفهایی تحریکآمیز عدهای را برگردانند[۲۹]. تا جایی که هند به هر یک از افرادی که به این حرفها و سرودها و توهینها گوش نداده و به فرار خود ادامه میدادند، یک سرمهدان با میل آن میداد و میگفت: تو مرد نیستی وگرنه فرار نمیکردی، پس اکنون به خانه برو و بنشین و مانند زنان سرمه به چشم بکش.
کفار بیش از همه از امیرمؤمنان و حمزه ناراحت بودند، زیرا با آنکه حمزه در روز اُحد روزهدار بود، متجاوز از سی نفر را کشت. از این رو هند به وحشی که از بردگان جبیر بن مطعم بود پیشنهاد کرد اگر محمد یا علی و یا حمزه را بکشی هر چه بخواهی انجام میشود و حاجتت را برآورده میکنم.
وحشی میگوید: با خود اندیشیدم و دیدم که به محمد دست نمییابم زیرا یارانش اطرافش را دارند و علی هم در میدان جنگ خیلی حواسش جمع و متوجه همه اطراف و جوانب است، ولی حمزه وقتی که به خشم میآید جلو پایش را نمیبیند، لذا در کمین وی برآمدم. دیدم جمعیت را مانند گله میراند و به هر سو رو میکند مردان جنگی از جلوی روی او فرار میکنند و هر که با او مصاف میدهد کشته میشود. درصدد بودم تا وقتی که نزدیک من رسید، حربه پران خود را به حرکت درآورده و به طرف او پرتاب نمودم، خنجر بران به تهیگاهش رسید و از مثانهاش خارج شد و حمزه به زمین افتاد، مدتی درنگ نمودم تا وقتی که جان داد. بالای سر او رفتم، شکمش را پاره نموده و جگرش را بیرون آوردم و برای هند بردم؛ هند جگر حمزه را به دندان گرفت تا بجود ولی در دهن او مانند سنگ سخت شد و نتوانست بخورد به زمین افکند (از اینجا هند به "آكلة الأكباد" یعنی جگرخوار معروف گردید)[۳۰].
نماز و دفن حمزه
پس از آنکه مسلمانان از جنگ خلاص شدند و بنا شد بر شهدا نماز بخوانند و دفن کنند، پیامبر اکرم (ص) هفتاد بار بر حمزه نماز خواند، به این ترتیب که اول بر حمزه نماز خواند و سپس هر یک از کشتهها را میآوردند و در جلو بدن حمزه میگذاشتند و پیامبر (ص) بر هر دو نماز میخواند، سپس آن جنازه را برمیداشتند و جنازه حمزه باقی بود تا دیگری را آورده و در کنارش بگذارند و نماز بخوانند، به این ترتیب هفتاد بار بر حمزه نماز خوانده شد[۳۱].
پیامبر (ص) بعد از شهادت حمزه در جنگ اُحد فرمودند: "برترین شهدا حمزه بن عبد المطلب است"[۳۲]. از روایات بسیاری استفاده میشود پیامبر (ص) و بزرگان دین به زیارت قبر حمزه اهمیت میدادند، بلکه دستور داده شده آن حضرت را زیارت کنند. پیامبر (ص) همواره به زیارت قبر حمزه میرفت و دستور میفرمود دیگران هم به زیارتش بروند، همچنین فاطمه زهرا (س) هر شنبه صبح به زیارت قبر حمزه میرفت و او را زیارت میکرد[۳۳].[۳۴]
رسول خدا (ص) و قاتل حمزه
زمانی که وحشی قاتل حمزه اسلام آورد و خدمت رسول خدا (ص) رسید حضرت از او سؤال کردند عمویم حمزه را چگونه کشتی. او نحوه کشتن حمزه را تعریف کرد. حضرت ناراحت شده و گریه کردند و فرمودند: تو را بخشیدم اما از جلوی چشم من دور شو پس هر زمان که رسول خدا (ص) را میدید فرار میکرد تا اینکه به شام رفت و آنجا شراب مینوشید و او اولین کسی بود که حد شراب بر او جاری شد[۳۵]. آنقدر شراب خورد و حد بر او جاری شد تا عمر دستور داد اسم او را از دیوان خط بزنند و دیگر سهمی از بیت المال به او ندهند[۳۶].[۳۷]
حمزه از زبان رسول خدا (ص) و اهل بیت (ع)
رسول خدا (ص)
مرحوم شیخ طوسی در کتاب امالی از حضرت رضا (ع) از پدرانش از امیرمؤمنان (ع) از پیامبر (ص) روایت کرده که فرمود: در روز قیامت همه مردم پیادهاند جز ما چهار نفر، شخصی پرسید یا رسولالله سه نفر دیگر چه کسانی هستند؟ فرمود: من بر براق و برادرم صالح بر همان ناقهای که آن را پی کردند سوار میشویم و عمویم حمزه بر ناقه غضبای من سوار میگردد و برادرم علی بن ابی طالب بر ناقهای از ناقههای بهشت سوار میشود و لوای حمد را به دست میگیرد و وارد محشر میشود، در مقابل عرش پروردگار میایستد و میگوید: «لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اَللَّهِ »، آنگاه مردم میگویند، قطعاً او فرشته بزرگی است و با پیامبری مرسل و یا حامل عرش پروردگار است، ملکی آواز میدهد که او صدیق اکبر علی بن ابی طالب است[۳۸].
امیرالمؤمنین (ع)
امیرمؤمنان (ع) با آن مقامی که دارد روزی که پس از عمر خلافت را به شورا انداختند یکی از افتخاراتی که برای خود شمرد و به این جهت خود را بر دیگران مقدم میداشت انتساب او به حمزه سیدالشهداست، فرمود: شما را به خدا قسم آیا در میان شما کسی هست که عمویی مانند حمزه اسدالله و اسد رسولالله (شیر خدا و پیامبر) داشته باشد؟ همه گفتند نه، فرمود: آیا در میان شما کسی هست برادری مانند برادرم جعفر ذوالجناحین که دارای دو بال است و در بهشت با ملائکه پرواز میکند داشته باشد؟ همه گفتند نه[۳۹].
امام حسن (ع)
در فضل و مقام حمزه همین بس که همواره مورد افتخار ائمه دین بوده است، چنانکه حضرت امام حسن (ع) هنگامی که در مجلس معاویه به منبر تشریف برد و افتخارات خود و فضایل امیرمؤمنان را بیان میکرد، فرمود: حمزه عموی او و جعفر برادرش از کسانی هستند که پیامبر را اجابت کردند و به مقام بسیار ارجمندی رسیدند که در میان آن همه کشتگان خدا حمزه را سیدالشهدا لقب داد و به جعفر دو بال عطا کرد که با ملائکه پرواز میکند و این مقام و منزلت را از قرب و نزدیکی به پیامبر (ص) دریافتند[۴۰].
امام سجاد (ع)
حضرت سجاد (ع) در مسجد دمشق ضمن خطبه مشهوری که خواند فرمود: به واسطه هفت نفر برتری یافتیم که محمد از ماست و صدیق علی بن ابی طالب از ماست، طیار (جعفر) از ماست و شیر خدا و پیامبر (حمزه) از ماست و دو سبط این امت (حسن و حسین) از ما هستند. در این خطبه حضرت سجاد به حمزه و جعفر در ردیف پیامبر و امامان افتخار میکند[۴۱].[۴۲]
منابع
پانویس
- ↑ المعارف، ص ۶۰۰؛ الاشتقاق، ص ۷۰.
- ↑ الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۷۰؛ اسدالغابه، ج ۲، ص ۶۷ ـ ۷۰.
- ↑ انساب الاشراف، ج ۴، ص ۳۸۳.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۱۵۸؛ الاکمال فی اسماء الرجال، خطیب تبریزی، ص۴۱؛ رجال الطوسی، طوسی، ص۳۵؛ سنن الکبری، بیهقی، ج۷، ص۱۲۱؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۵۲۸.
- ↑ عباسی، حبیب، مقاله «حمزه بن عبدالمطلب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲، ص۲۰۹؛ محمدی، رمضان، مقاله «حمزة بن عبدالمطلب»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱.
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه ج۱، ص ۳۱۱.
- ↑ انساب الاشراف، ج ۴، ص ۳۸۱ - ۳۸۲؛ اسدالغابه، ج ۷، ص ۱۹.
- ↑ الطبقات، ج ۳، ص ۵.
- ↑ الطبقات، ج ۳، ص ۵.
- ↑ الطبقات، ج ۳، ص ۵؛ انساب الاشراف، ج ۴، ص ۳۸۲.
- ↑ الطبقات، ج ۳، ص ۵؛ المنتظم، ج ۳، ص ۱۷۸.
- ↑ معرفة الصحابه، ج ۲، ص ۶۷۹؛ الاصابه، ج ۲، ص ۱۰۶.
- ↑ محمدی، رمضان، مقاله «حمزة بن عبدالمطلب»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱.
- ↑ السیرة النبویه، ابن هشام، ج۱، ص۱۸۸؛ المستدرک حاکم نیشابوری، ج۳، ص۱۹۲؛ ذخائر العقبی، طبری، ص۱۷۳؛ سبل الهدی و الرشاد، صالحی دمشقی، ج۲، ص۳۳۲؛ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج۲، ص۸۳؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۵۲۸؛ البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۳، ص۳۳؛ اعلام الوری باعلام الهدی، طبرسی، ص۴۸؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۶، ص۲۴۳.
- ↑ «عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: لَمْ يُدْخِلِ اَلْجَنَّةَ حَمِيَّةٌ غَيْرُ حَمِيَّةِ حَمْزَةَ بْنِ عَبْدِ اَلْمُطَّلِبِ وَ ذَلِكَ حِينَ أَسْلَمَ غَضَباً لِلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فِي حَدِيثِ اَلسَّلَى اَلَّذِي أُلْقِيَ عَلَى اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ»؛ اصول کافی، کلینی، ج۲، ص۳۰۸؛ تفسیر نورالثقلین، حویزی، ج۵، ص۷۲؛ وسائل الشیعة، حر عاملی، ج۱۵، ص۳۷۲.
- ↑ تفسیر قمی، علی بن ابراهیم قمی، ج۱، ص۲۶۵؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۱، ص۳۶۹؛ السیره الحلبیه، حلبی، ج۲، ص۵۳۳.
- ↑ «جائني جَبْرَئِيلُ واخبرني بِأَنْ حَمْزَةَ مَكْتُوبُ فِي أَهْلِ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ اسدالله رَسُولَهُ»؛ المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۱۹۴؛ مجمع الزوائد، هیثمی، ج۹، ص۲۶۸؛ معجم الکبیر، طبرانی، ج۳، ص۱۴۹؛ کشف الخفاء، عجلونی، ج۲، ص۳۴۴؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۵، ص۱۷؛ السیرة الحلبیه، حلبی، ج۲، ص۵۳۴.
- ↑ عباسی، حبیب، مقاله «حمزه بن عبدالمطلب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲، ص۲۰۹-۲۱۱؛ محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی، ص۹۲.
- ↑ سریه آن است که شخص پیغمبر (ص) همراه لشکر نباشد و اگر پیامبر باشد آن را غزوه مینامند.
- ↑ تاریخ خلیفه، خلیفة بن خیاط، ص۳۴؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۱، ص۴۲: الدرر، ابن عبدالبر، ص۹۶؛ ذخائر العقبی، طبری، ص۱۷۶؛ مناقب آل ابیطالب، ابن شهرآشوب، ج۱، ص۱۶۱؛ البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۳، ص۳۰۰؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ص۴۷۲؛ مستدرکات علم رجال الحدیث، نمازی، ص۲۰۰.
- ↑ تفسیر قمی، علی بن ابراهیم قمی، ج۱، ص۲۷۳؛ اعلام الوری باعلام الهدی، طبرسی، ج۱، ص۱۴۴؛ تفسیر صافی، فیض کاشانی، ج۲، ص۲۹۴؛ حلیة الأبرار، علامه بحرانی، ج۱، ص۹۴.
- ↑ عباسی، حبیب، مقاله «حمزه بن عبدالمطلب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲، ص۲۱۲؛ محمدی، رمضان، مقاله «حمزة بن عبدالمطلب»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱.
- ↑ المغازی، ج ۱، ص ۹؛ الطبقات، ج ۲، ص ۴، السیرة النبویه، ج ۲، ص ۵۹۵.
- ↑ تاریخ خلیفه، خلیفة بن خیاط، ص۳۴؛ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۲، ص۶ و ۵۱؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ص۴۳۰۱؛ المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۲۳، ص۱۸۷؛ ذخائر العقبی، طبری، ص۱۷۶؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۲، ص۴۷؛ امتاع الاسماع، مقریزی، ج۱، ص۷۱؛ الاعلام، زرکلی، ج۲، ص۲۷۸؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۶، ص۲۴۴.
- ↑ عباسی، حبیب، مقاله «حمزه بن عبدالمطلب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲، ص۲۱۳؛ محمدی، رمضان، مقاله «حمزة بن عبدالمطلب»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱.
- ↑ الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۷۳-۷۵؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۵، ص۲۴۷؛ کشف الغمه، ابن ابی الفتح اربلی، ج۱، ص۱۸۵؛ الفصول المهمة فی معرفة الائمه، ابن صباغ، ج۱، ص۳۱۶.
- ↑ ذخائر العقبی، طبری، ص۱۷۵؛ المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۲، ص۱۱۷؛ سنن الکبری، بیهقی، ج۳، ص۲۷۶؛ مجمع الزوائد، هیثمی، ج۶، ص۸۱؛ معجم الکبیر، طبرانی، ج۳، ص۱۵۰.
- ↑ عباسی، حبیب، مقاله «حمزه بن عبدالمطلب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲، ص۲۱۳-۲۱۴؛ محمدی، رمضان، مقاله «حمزة بن عبدالمطلب»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱.
- ↑ از جمله تصنیفهایی که میخواندند این اشعار بوده است: نحن بنات طارق *** نمشی علی النمارق مشی القطا البوارق *** والمسک فی المفارق ان تقبلوا نعائق *** او تدبروا نفارق ما دختران طارقیم که بر فرشهای عالی و گرانبها راه میرویم. مانند مرغان قطا که روی زمینهای ریگزار میروند و یا مانند مشک که در ظرفهای فلزی میباشد اگر به جنگ رو کنید با شما هم آغوش میشویم و اگر پشت کنید ما هم دوری میکنیم. شرح الاخبار، قاضی نعمان، ج۱، ص۲۷۳؛ المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۲۳۰؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۹۹۲؛ زاد المسیر، ابن الجوزی، ج۸، ص۲۲۲؛ تفسیر ثعلبی، ثعلبی، ج۳، ص۱۷۴؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، ج۲، ص۴۰۴؛ مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب، ج۱، ص۱۶۵؛ مجمع الزوائد، هیثمی، ج۶، ص۱۰۹.
- ↑ عباسی، حبیب، مقاله «حمزه بن عبدالمطلب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲، ص۲۱۷-۲۱۸؛ محمدی، رمضان، مقاله «حمزة بن عبدالمطلب»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۲، ص۴۴؛ سنن دار قطنی، دار قطنی، ج۴، ص۶۴؛ زاد المسیر، ابن جوزی، ج۴، ص۳۷۱؛ ذخائر العقبی، طبری، ص۱۸۰؛ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج۵، ص۱۲۹؛ السیرة النبویه، ابن کثیر، ج۳، ص۸۱؛ امتاع الاسماع، مقریزی، ج۱، ص۱۷۳؛ ینابیع المودة، قندوزی، ج۲، ص۲۱۵؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۱، ص۲۵۸ و ج۳، ص۱۱.
- ↑ «أَفْضَلَ اَلشُّهَدَاءِ حَمْزَةُ بْنُ عَبْدِ اَلْمُطَّلِبِ»؛ احکام القرآن، جصاص، ج۱، ص۸۵؛ تفسیر ثعلبی، ثعلبی، ج۲، ص۱۲۵؛ تفسیر سمعانی، سمعانی، ج۴، ص۲۳۳؛ مجمع الزوائد، هیثمی، ج۹، ص۳۶۸؛ المعجم الاوسط، طبرانی، ج۱، ص۲۸۱.
- ↑ من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج۱، ص۱۸۰؛ تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج۱، ص۴۶۵؛ المعتبر، محقق حلی، ج۱، ص۳۴۰؛ الحدائق الناظرة، علامه بحرانی، ج۴، ص۱۷۰.
- ↑ عباسی، حبیب، مقاله «حمزه بن عبدالمطلب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲، ص۲۲۰-۲۲۱؛ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه ج۱، ص ۳۱۱؛ محمدی، رمضان، مقاله «حمزة بن عبدالمطلب»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱.
- ↑ انساب الاشراف، بلاذری، ج۴، ص۲۹۲؛ تفسیر ثعلبی، ثعلبی، ج۳، ص۳۲۵؛ شرح الاخبار، قاضی نعمان مغربی، ج۳، ص۲۳۱؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۵۶۵؛ سعد السعود، سید ابن طاووس، ص۲۱۱؛ عمدة القاری، عینی، ج۱۷، ص۱۵۹؛ فتح الباری، ابن حجر، ج۷، ص۲۸۴؛ معجم الاوسط، طبرانی، ج۲، ص۲۲۲؛ مستدرک سفینه البحار، نمازی، ج۱۰، ص۲۶۳؛ تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، ج۱۷، ص۲۸۵.
- ↑ البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۴، ص۱۹.
- ↑ عباسی، حبیب، مقاله «حمزه بن عبدالمطلب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲، ص۲۲۴.
- ↑ شرح الاخبار، قاضی نعمان مغربی، ج۲، ص۴۶۹؛ الخصال، شیخ صدوق، ج۴، ص۲۰۳؛ الأمالی، شیخ طوسی، ص۳۴۵؛ مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب، ج۳، ص۳۰؛ کنز العمال، متقی هندی، ج۱۳، ص۱۵۳؛ المناقب، خوارزمی، ص۲۹۵.
- ↑ الامالی، شیخ طوسی، ص۵۴۶؛ الاحتجاج، طبرسی، ج۱، ص۱۹۳؛ حلیة الأبرار، علامه بحرانی، ج۲، ص۳۲۴.
- ↑ کتاب الولایه، ابن عقده، ص۱۸۵؛ الامالی، شیخ طوسی، ص۵۶۴؛ حلیة الأبرار، علامه بحرانی، ج۲، ص۷۴؛ ینابیع الموده، قندوزی، ج۳، ص۳۶۷.
- ↑ «فَضَّلَنَا، بِسَبْعِ أَعْطَيْنَا: الْعِلْمُ، وَ الْحِلْمِ، وَ السَّمَاحَةِ، وَ الْفَصَاحَةَ، وَ الشَّجَاعَةَ، وَ الْمَحَبَّةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ، وَ فَضَّلَنَا بِأَنْ مِنَّا النَّبِيِّ الْمُخْتَارِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، وَ مِنَّا الصَّدِيقَ، وَ مِنَّا الطَّيَّارِ، وَ مِنَّا أَسَدُ اللَّهِ وَ أَسَدُ رَسُولِهِ، وَ مِنَّا خِيَرَةً نِساءِ الْعالَمِينَ، وَ مِنَّا سِبْطاً هَذِهِ الُامَّةِ»؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۵، ص۱۳۸؛ العوالم، علامه بحرانی، ص۴۳۸؛ لواعج الاشجان، امین عاملی، ص۲۳۴.
- ↑ عباسی، حبیب، مقاله «حمزه بن عبدالمطلب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲، ص۲۲۷-۲۲۹.