شناخت پیامبر خاتم در تربیت اسلامی
مقدمه
ایمان به پیامبری حضرت محمد(ص) دومین اصل اعتقادی دین اسلام است و کسی که پیامبری آن حضرت را نپذیرد از جرگه مسلمانان خارج است.
روشهای اثبات نبوت پیامبر(ص)
معصومان(ع) برای اثبات نبوت از سه قاعده استفاده میکردند: مفروض گرفتن نبوت در صورتی که مخاطب آنان در نبوت پیامبر اسلام(ص) تردیدی نداشت؛ اقامه دلائل روشن و قانع کننده در صورتی که مخاطب در این مورد دچار شک و تردید بود؛ و رفع شبهات.
۱. مفروض گرفتن نبوت: در سیره تربیتی معصومان(ع) دیده نشده است که آنان در مواجهه با کسی که در نبوت پیامبر اکرم(ص) تردیدی ندارد، به بحث اثبات نبوت پیامبر(ص) بپردازند. راز مفروض گرفتن نبوت پیامبر(ص) را میتوان در دو نکته دانست: نخست آنکه در مواجهه با مخاطبی که تردیدی در نبوت پیامبر(ص) ندارد، نیازی به اثبات نبوت نبوده است. دوم آنکه در چنین فضائی، طرح دلائل اثبات نبوت میتواند آثار ضد تربیتی داشته باشد؛ زیرا بحث پیرامون اثبات نبوت پیامبر(ص) بدین معناست که ممکن است حضرت محمد(ص) واقعاً پیامبر نباشد. همین موجب میشود راهی باز شود تا متربّیای که در پیامبری آن حضرت تردیدی نداشت، دچار تردید شود.
۲. اقامه دلیل: با وجود این، در جامعه اسلامی، پیروان سایر ادیان که به پیامبری آن حضرت اعتقادی نداشتند نیز زندگی میکردند. به علاوه کسانی نیز در میان مسلمانان بودند که اصلاً نبوت را قبول نداشتند. معصومان(ع) در مواجهه با این افراد و در مواجهه با هر فردی که بنا به دلائلی در نبوت پیامبر اسلام(ص) تردید داشت، ادلهای قانع کننده اقامه میکردند. در اینجا تنها یک نمونه از این سیرهها را بیان میکنیم: امام صادق(ع) در جواب زندیقی که از ایشان پرسید: چگونه انبیا و رسولان را اثبات میکنی، فرمود: زمانی که ثابت کردیم که ما را آفریننده و صانعی است، برتر از ما و همه مخلوقات و آن صانع، حکیم و متعالی است و مخلوقات نه میتوانند او را ببینند و نه لمس کنند، تا با یکدیگر بدون واسطه روبهرو شوند و محاجّه[۱] کنند، ثابت میشود که او در میان مخلوقات خود سفیرانی دارد که خواستههای او را برای مخلوقات و بندگانش بیان میکنند[۲].
۳. رفع شبهات: بررسی سیره معصومان(ع) نشان میدهد که در زمان آنان شبههای درباره نبوت پیامبر اسلام(ص) جز برخی شبهاتی که اهل کتاب و برخی منکران دین مطرح میکردند، وجود نداشته یا نگارنده به مدرکی در این مورد دست نیافته است. با وجود این، معصومان(ع) با این شبهات نیز برخورد منطقی کرده و میکوشیدند با منطق و دلیل آنها را پاسخ داده و بیپایگی آنها را روشن کنند. سیرهای که پیشتر بیان کردیم و سیرهای که در ذیل میآید از این دست است: امام موسی کاظم(ع) به واسطه پدارانش از امام حسین(ع) نقل میکند که یهودیای از یهودیان و علمای شام که تورات و انجیل و زبور و کتب انبیا(ع) را مطالعه کرده و دلائل آنان را میشناخت به جلسهای آمد که در آن اصحاب رسول خدا(ص) از جمله امیرمؤمنان علی(ع) و ابن عباس و ابو معبد جهنی حضور داشتند و گفت: ای امت محمد، همه درجات نبوت و همه فضیلتهای رسالت را به پیامبر خود اختصاص دادهاید. آیا کسی از میان شما میتواند به پرسش من پاسخ گوید؟ همه حاضران درماندند. علی بن ابیطالب(ع) فرمود: آری خداوند متعال به هیچ پیامبری درجهای نداد و به هیچ فرستاده فضیلتی عطا نکرد مگر اینکه آنها را در محمد(ص) جمع کرد و بر درجات و فضائل محمد(ص) چندین برابر افزود.
یهودی گفت: تو پاسخ مرا میدهی؟ فرمود: آری،... [و حضرت فضائل و درجات پیامبر(ص) را برای او بیان کرد و بحث ادامه پیدا کرد تا جایی که] یهودی گفت: شهادت میدهم که معبودی جز الله نیست و شهادت میدهم که محمد(ص) فرستاده خداست و شهادت میدهم که پیامبر(ص) همه فضائل و درجات دیگر پیامبران را داراست و افزون بر آن، چندین برابر فضائل، آنان فضائلی دارد که آنان ندارند[۳].[۴]
روشهای معرفی پیامبر(ص)
پذیرش نبوت نخستین گام در مسیر آشنا کردن متربّی با نبوّت است. در این گام متربّی با اصل نبوت آشنا میشود؛ ولی هنوز شناخت کامل و کافی از آن به دست نیاورده است. معصومان(ع) به منظور آشنایی عمیقتر و دقیقتر متربی با پیامبر(ص) به تبیین فلسفه نبوت، تبیین آثار و خدمات پیامبر(ص) و سیره آن حضرت میپرداختند.
۱. تبیین ضرورت و هدف نبوّت: در سیره ائمه، به ویژه امیرمؤمنان علی(ع)، درباره ضرورت و هدف بعثت انبیا بسیار سخن گفته شده است. علی(ع) در موارد متعددی به این موضوع پرداخته است. آن حضرت در خطبه اول نهج البلاغه میفرماید: خداوند سبحان از میان فرزندان آدم پیامبرانی برگزید و از آنان پیمان گرفت که هر چه را که به آنها وحی میشود، به مردم برسانند و در امر رسالت او امانت نگاه دارند. هنگامی که بیشتر مردم پیمانی را که با خدا بسته بودند، شکسته و حق پرستش او ادا نکرده بودند و برای او شریکانی قرار داده بودند و شیطانها آنان را از شناخت خداوند منحرف کرده و پیوند پرستش خداوندی آنان را بریده بودند، خداوند پیامبرانش را در میان آنان برانگیخت و پیامبران را از پی یکدیگر فرستاد تا مردم به عهد و پیمان فطری خود عمل کنند و نعمت فراموش شده او را به یادشان آورند و بر آنان با ابلاغ پیام خدا احتجاج کنند و خردهاشان را که در پرده غفلت مستور گشته، برانگیزند و آیات و نشانههای قدرت را به آنان بنمایند[۵].
همچنین از ابوبصیر چنین نقل شده است که مردی از امام صادق(ع) پرسید: چرا خدا پیامبران و فرستادههایی به سوی مردم گسیل داشت؟ امام(ع) در جواب فرمود: بدان سبب که بعد از ارسال رسل، مردم بر خدا حجتی نداشته باشند و نگویند برای ما امیددهنده و هشداردهندهای نیامد؛ و بدان سبب که آنان حجت خدا بر مردم باشند. آیا نشنیدهای که خدا به نقل از نگاهبانان دوزخ، در مقام احتجاج با دوزخیان میگوید: آیا شما را هشداردهندهای نیامد...؟[۶]
۲. توصیف سیره پیامبر(ص): آشنایی با سیره پیامبر(ص) افزون بر عمق بخشیدن به شناخت متربی، بذر محبت پیامبر(ص) را در روح متربی به بار مینشاند و تقویت میکند. گذشته از این، موجب میشود متربی وی را به عنوان الگوی خود در زندگی انتخاب کند. از اینرو، در سیره معصومان(ع) به توصیف سیره پیامبر(ص) در ابعاد گوناگون بسیار توجه شده است، تا آنجا که کوچکترین حرکات ایشان نیز از چشم دور نمانده است. ویژگیهای اجتماعی پیامبر(ص)، مانند نحوه برخورد ایشان با مسلمانان، با کفار قریش، با دشمنان و با پیروان سایر ادیانی که در جزیرة العرب زندگی میکردند، به دقت بیان شده است. اخلاق پیامبر(ص) در منزل، نحوه لباس پوشیدن، غذا خوردن، راه رفتن و خوابیدن ایشان، به دقت توصیف شده است؛ حتی ویژگیهای جسمانی ایشان از قبیل قد، رنگ صورت، رنگ مو و مانند آن نیز بیان شده است. در جایی امیرمؤمنان(ع) پیامبر(ص) را چنین توصیف میکند: پیامبر(ص) بخشندهترین، پرجرئتترین، راستگوترین، وفاکنندهترین مردم به عهد و پیمان، نرمخوترین و خوشمشربترین مردمان بود؛ کسی که برای اولین بار او را میدید، هیبت او در دلش مینشست و کسی که با او نشست و برخاست میکرد محبت او در دلش جا میگرفت[۷].
۳. تبیین آثار و برکات پیامبر(ص): معصومان(ع) در معرفی پیامبر(ص) به بیان آثار و برکات مادی و معنوی ایشان نیز میپرداختند. برای نمونه، امیرمؤمنان علی(ع) وضعیت مسلمانان پیش از بعثت را تشریح میکند و میفرماید: خداوند محمد(ص) را برانگیخت در حالی که مردم، گمراهانی سرگشته بودند و صواب از خطا ناشناخته راه فتنه میپیمودند؛ هوا و هوس آنان را به سوی خود خوانده و از راهشان بیرون برده بود و کبر و نخوت از طریق صوابشان منحرف ساخته بود؛ از شدت نادانی، سبکسر و خوار شده و در عین سرگشتگی و تزلزل در کارها به بلای نادانی گرفتار آمده بودند. رسول الله(ص) نصیحت و نیکخواهی را به حد اعلی رسانید و به راهشان آورد و به حکمت و موعظه نیکو به راه خدا فراخواند[۸].
آن حضرت در این خطبه آثار و برکات معنوی پیامبر(ص) را برشمرده است و در جایی دیگر، در مقام بیان برکات مادی ایشان میفرماید: خداوند محمد(ص) را برانگیخت تا بیم دهنده جهانیان باشد و امین وحی او. و شما ای مردم عرب [در آن هنگام] بدترین دین را داشتید و در بدترین سکونتگاهها به سر میبردید؛ در سنگلاخهای خشن و ناهموار میزیستید و با مارهای زهرآلود همخانه بودید؛ آبی تیره و ناگوار مینوشیدید و طعامی سخت و خشن میخوردید و خون یکدیگر میریختید و از خویشان خود میبریدید[۹].
انسان فطرتاً حقجو و حقگرا است. اما شناخت حق از باطل همیشه آسان نیست؛ گاه حق و باطل چنان در هم میآمیزند و به هم مشتبه میشوند که شناخت حق از باطل دشوار میشود. در این موارد برای شناخت حق از باطل چارهای جز شناخت نشانههای حق و باطل نیست. از سوی دیگر، یکی از نشانههای حق «سودمندی» و یکی از نشانههای باطل «بیهودگی و بیفایدگی» است. خداوند در مقام تمییز حق از باطل، آنها را به آب جاری در رودخانهها و کف بالای آب، و نیز طلا یا دیگر فلزات گداخته در کوره و کف بالای آنها تشبیه میکند و میفرماید: ﴿فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ﴾[۱۰].
بنابراین تبیین خدمات و آثار پیامبر(ص)، در واقع تبیین نشانههای حقانیت پیامبر(ص) است و به همین سبب ایمان به پیامبر(ص) را در متربی پرورش میدهد[۱۱].
روشهای مأنوس کردن متربی با پیامبر(ص)
چنانکه پیش از این گفتیم، انس با پیامبر(ص)، شناخت و ایمان به وی را تقویت و تثبیت میکند. معصومان(ع) برای مأنوس کردن متربی با پیامبر گرامی(ص) از چند روش سود جستهاند:
۱. درود بر پیامبر(ص): معصومان(ع) از هر فرصتی برای تکریم پیامبر(ص) استفاده میکردند. هرگاه نام پیامبر(ص) برده میشد، بر او صلوات میفرستادند و دیگران را نیز به این کار توصیه میکردند؛ نگاهی به نهج البلاغه نشان میدهد که امیرمؤمنان(ع) بعد از نام پیامبر(ص)، بر او درود میفرستاد[۱۲]. در روایتی دیگر آمده است که یکی از یاران امام جواد(ع) به ایشان میگوید: یک روز به نیابت از رسول خدا(ص) طواف کردم؟ امام [با شنیدن نام پیامبر(ص)] سه بار فرمود: درود خدا بر رسول خدا[۱۳].
سیره مسلمانان نیز از همان زمان بر این بوده است که هنگام ذکر نام پیامبر(ص) بر ایشان و اهل بیت(ع) ایشان درود بفرستند. شهید ثانی در کتاب منیة المرید بر این مطلب تأکید بسیار میکند و میگوید: هرگاه اسم پیامبر(ص) را نوشتی، بعد از آن «الصَّلَاةُ وَ السَّلَامُ عَلَيْهِ وَ عَلَى آلِهِ» را بنویس و به زبان نیز بگو[۱۴].
۲. زیارت مرقد پیامبر(ص): علاوه بر این، معصومان(ع) به زیارت مرقد پیامبر(ص) نیز اهتمام ویژهای داشتند و دیگران را نیز به آن توصیه میکردند. برای نمونه، در روایتی آمده است: امام حسن(ع) از پیامبر(ص) پرسید: پاداش آنکه شما را زیارت کند چیست؟ پیامبر(ص) فرمود: پسرم! هر که مرا یا پدرت یا برادرت یا تو را در حال حیات یا ممات زیارت کند، بر من است که در قیامت او را زیارت کنم و از گناهانش نجاتش دهم[۱۵].
۳. بزرگداشت روزهای متعلق به پیامبر(ص): ائمه(ع) روزهای خاص متعلق به پیامبر(ص) مانند سالروز تولد، بعثت و وفات آن حضرت را نیز بزرگ میداشتند و به پیروان خود نیز دستور میدادند این روزها را بزرگ بدارند. علامه مجلسی نقل میکند: شیعیان از قدیم این روز (تولد پیامبر(ص)) را بزرگ شمرده و حق آن را شناخته و حرمت آن را رعایت کرده و آن را روزه گرفتهاند... در این روز صدقه دادن و اهتمام به زیارت مشاهد مشرفه ائمه(ع) و اقدام به اعمال خیر و خوشحال کردن مؤمنان مستحب است[۱۶].
درود فرستادن بر پیامبر(ص) و زیارت مرقد آن حضرت و نیز بزرگداشت روزهای متعلق به وی نوعی انس و الفت و رابطه میان متربی و پیامبر(ص) به وجود میآورد و این انس و الفت شناخت و ایمان به پیامبر(ص) را در متربی تثبیت و تقویت میکند[۱۷].
نهی از معاشرت با منکران و مدعیان نبوت
از نکات دیگری که در سیره معصومان(ع) در پرورش شناخت و ایمان به نبوت حضرت محمد(ص) برجسته است، این است که آنان متربیان خود را از معاشرت با کسانی که درباره نبوت اعتقادات نادرستی داشتند و احیاناً مدعی نبوت بودند، بازمیداشتند. برای نمونه به این سیره توجه فرمایید: امام صادق(ع) فرمود: خداوند ابا الخطاب و کسانی را که با او کشته شدند و کسانی از آنان را که باقی ماندند لعنت کند و کسانی را که محبت آنان در قلبشان راه یافته است لعنت کند[۱۸].
علت لعن و نفرین اباالخطاب که پیشتر از اصحاب امام صادق(ع) بود آن بود که وی ادعای نبوت میکرد و خود را پیامبر میدانست. سید نعمت الله جزائری میگوید: ابوالخطاب اسدی خود را به امام صادق(ع) منتسب میکرد. هنگامی که امام(ع) دانست وی در حق ایشان غلو میکند، از او تبری جست. ابوالخطاب پس از این ادعا کرد که امامان(ع) پیامبرند و خود او نیز پیامبر است[۱۹].
خلاصه مبحث
ایمان به پیامبری حضرت محمد(ص) دومین اصل اعتقادی دین اسلام است و فردی که پیامبری وی را نپذیرد از جرگه مسلمانان خارج است. معصومان(ع) برای اثبات نبوت از سه قاعده استفاده میکردند: الف) اصل نبوتِ پیامبر(ص) را، در صورتی که متربی در این مورد تردیدی نداشت، مفروض میگرفتند؛ ب) اگر کسی در نبوت آن حضرت تردید میکرد، با دلائل روشن به اثبات نبوت پیامبر(ص) میپرداختند؛ ج) شبهات مربوط به نبوت را پاسخ میدادند. آنان در مقام معرفی پیامبر(ص) از اینروشها استفاده میکردند: الف) تبیین فلسفه نبوت؛ ب) تبیین آثار و خدمات پیامبر(ص)، ج) بیان و توصیف سیره پیامبر(ص).
همچنین متربیان را با استفاده از روشهای ذیل با پیامبر(ص) مأنوس میکردند:
- درود فرستادن بر پیامبر(ص) هنگام شنیدن یا بر زبان آوردن نام آن حضرت؛
- زیارت مرقد پیامبر(ص)؛
- بزرگداشت روزهای متعلق به آن حضرت. افزون بر این، متربیان را از معاشرت با کسانی که اعتقاد نادرستی درباره نبوت داشتند منع میکردند[۲۰].
منابع
پانویس
- ↑ محاجه در زبان عربی به معنای بحث و گفتگویی است که در آن طرفین برای اثبات مدعای خود دلیل اقامه میکنند. بنابراین، محاجه نوع خاصی از گفتگوست.
- ↑ «... عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) أَنَّهُ قَالَ لِلزِّنْدِيقِ الَّذِي سَأَلَهُ مِنْ أَيْنَ أَثْبَتَّ الْأَنْبِيَاءَ وَ الرُّسُلَ؟ قَالَ: إِنَّا لَمَّا أَثْبَتْنَا أَنَ لَنَا خَالِقاً صَانِعاً مُتَعَالِياً عَنَّا وَ عَنْ جَمِيعِ مَا خَلَقَ، وَ كَانَ ذَلِكَ الصَّانِعُ حَكِيماً مُتَعَالِياً، لَمْ يَجُزْ أَنْ يُشَاهِدَهُ خَلْقُهُ، وَ لَا يُلَامِسُوهُ فَيُبَاشِرَهُمْ وَ يُبَاشِرُوهُ وَ يُحَاجَّهُمْ وَ يُحَاجُّوهُ، ثَبَتَ أَنَّ لَهُ سُفَرَاءَ فِي خَلْقِهِ يُعَبِّرُونَ عَنْهُ إِلَى خَلْقِهِ وَ عِبَادِهِ، وَ يَدُلُّونَهُمْ عَلَى مَصَالِحِهِمْ وَ مَنَافِعِهِمْ وَ مَا بِهِ بَقَاؤُهُمْ وَ فِي تَرْكِهِ فَنَاؤُهُمْ، فَثَبَتَ الْآمِرُونَ وَ النَّاهُونَ عَنِ الْحَكِيمِ الْعَلِيمِ فِي خَلْقِهِ وَ الْمُعَبِّرُونَ عَنْهُ جَلَّ وَ عَزَّ وَ هُمُ الْأَنْبِيَاءُ(ع)...». (کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج۱، ص۱۶۸)
- ↑ «رُوِيَ عَنْ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ(ع) عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ(ع) أَنَّ يَهُودِيّاً مِنْ يَهُودِ الشَّامِ وَ أَحْبَارِهِمْ كَانَ قَدْ قَرَأَ التَّوْرَاةَ وَ الْإِنْجِيلَ وَ الزَّبُورَ وَ صُحُفَ الْأَنْبِيَاءِ(ع) وَ عَرَفَ دَلَائِلَهُمْ جَاءَ إِلَى مَجْلِسٍ فِيهِ أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ(ص) وَ فِيهِمْ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(ع) وَ ابْنُ عَبَّاسٍ وَ أَبُو مَعْبَدٍ الْجُهَنِيُ، فَقَالَ: يَا أُمَّةَ مُحَمَّدٍ، مَا تَرَكْتُمْ لِنَبِيٍّ دَرَجَةً وَ لَا لِمُرْسَلٍ فَضِيلَةً إِلَّا نَحَلْتُمُوهَا نَبِيَّكُمْ، فَهَلْ تُجِيبُونِّي عَمَّا أَسْأَلُكُمْ عَنْهُ؟ فَكَاعَ الْقَوْمُ عَنْهُ. فَقَالَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(ع): نَعَمْ مَا أَعْطَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ نَبِيّاً دَرَجَةً وَ لَا مُرْسَلًا فَضِيلَةً إِلَّا وَ قَدْ جَمَعَهَا لِمُحَمَّدٍ(ص) وَ زَادَ مُحَمَّداً(ص) عَلَى الْأَنْبِيَاءِ أَضْعَافاً مُضَاعَفَةً، فَقَالَ لَهُ الْيَهُودِيُّ: فَهَلْ أَنْتَ مُجِيبُنِي؟ قَالَ لَهُ: نَعَمْ، سَأَذْكُرُ لَكَ الْيَوْمَ مِنْ فَضَائِلِ رَسُولِ اللَّهِ(ص) مَا يُقِرُّ اللَّهُ بِهِ أَعْيُنَ الْمُؤْمِنِينَ، وَ يَكُونُ فِيهِ إِزَالَةٌ لِشَكِّ الشَّاكِّينَ فِي فَضَائِلِهِ... قَالَ لَهُ الْيَهُودِيُّ: فَإِنِّي أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً(ص) رَسُولُ اللَّهِ وَ أَشْهَدُ أَنَّهُ مَا أَعْطَى اللَّهُ نَبِيّاً دَرَجَةً وَ لَا مُرْسَلًا فَضِيلَةً إِلَّا وَ قَدْ جَمَعَهَا لِمُحَمَّدٍ(ص)، وَ زَادَ مُحَمَّداً(ص) عَلَى الْأَنْبِيَاءِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ أَضْعَافَ دَرَجَةٍ». (مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۱۰، ص۲۸)
- ↑ حسینیزاده و داوودی، سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت، ص ۱۱۴.
- ↑ « وَ اصْطَفَى سُبْحَانَهُ مِنْ وَلَدِهِ أَنْبِيَاءَ أَخَذَ عَلَى الْوَحْيِ مِيثَاقَهُمْ وَ عَلَى تَبْلِيغِ الرِّسَالَةِ أَمَانَتَهُمْ لَمَّا بَدَّلَ أَكْثَرُ خَلْقِهِ عَهْدَ اللَّهِ إِلَيْهِمْ فَجَهِلُوا حَقَّهُ وَ اتَّخَذُوا الْأَنْدَادَ مَعَهُ وَ اجْتَالَتْهُمُ الشَّيَاطِينُ عَنْ مَعْرِفَتِهِ وَ اقْتَطَعَتْهُمْ عَنْ عِبَادَتِهِ فَبَعَثَ فِيهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَيْهِمْ أَنْبِيَاءَهُ لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ يُذَكِّرُوهُمْ مَنْسِيَّ نِعْمَتِهِ وَ يَحْتَجُّوا عَلَيْهِمْ بِالتَّبْلِيغِ وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ وَ يُرُوهُمْ آيَاتِ الْمَقْدِرَةِ» (نهج البلاغه، ص۴۳).
- ↑ «عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) أَنَّهُ سَأَلَهُ رَجُلٌ فَقَالَ: لِأَيِّ شَيْءٍ بَعَثَ اللَّهُ الْأَنْبِيَاءَ وَ الرُّسُلَ إِلَى النَّاسِ؟ فَقَالَ: لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ مِنْ بَعْدِ الرُّسُلِ، وَ لِئَلَّا يَقُولُوا ما جاءَنا مِنْ بَشِيرٍ وَ لا نَذِيرٍ، وَ لِيَكُونَ حُجَّةُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ؛ أَ لَا تَسْمَعُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ حِكَايَةً عَنْ خَزَنَةِ جَهَنَّمَ وَ احْتِجَاجِهِمْ عَلَى أَهْلِ النَّارِ بِالْأَنْبِيَاءِ وَ الرُّسُلِ: ﴿أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَذِيرٌ...﴾». (محمدی ریشهری، محمد، میزان الحکمة، ج۹، ص۳۳۱).
- ↑ «كَانَ أَجْوَدَ النَّاسِ كَفّاً وَ أَجْرَأَ النَّاسِ صَدْراً وَ أَصْدَقَ النَّاسِ لَهْجَةً وَ أَوْفَاهُمْ ذِمَّةً وَ أَلْيَنَهُمْ عَرِيكَةً وَ أَكْرَمَهُمْ عِشْرَةً؛ وَ مَنْ رَآهُ بَدِيهَةً هَابَهُ وَ مَنْ خَالَطَهُ فَعَرَفَهُ أَحَبَّهُ». (مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۱۶، ص۲۳۱)
- ↑ «بَعَثَهُ وَ النَّاسُ ضُلَّالٌ فِي حَيْرَةٍ وَ حَاطِبُونَ فِي فِتْنَةٍ قَدِ اسْتَهْوَتْهُمُ الْأَهْوَاءُ وَ اسْتَزَلَّتْهُمُ الْكِبْرِيَاءُ وَ اسْتَخَفَّتْهُمُ الْجَاهِلِيَّةُ الْجَهْلَاءُ؛ حَيَارَى فِي زَلْزَالٍ مِنَ الْأَمْرِ وَ بَلَاءٍ مِنَ الْجَهْلِ، فَبَالَغَ(ص) فِي النَّصِيحَةِ وَ مَضَى عَلَى الطَّرِيقَةِ وَ دَعَا إِلَى الْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ» (نهج البلاغه، ص۱۴۰).
- ↑ «إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ مُحَمَّداً(ص) نَذِيراً لِلْعَالَمِينَ وَ أَمِيناً عَلَى التَّنْزِيلِ؛ وَ أَنْتُمْ مَعْشَرَ الْعَرَبِ، عَلَى شَرِّ دِينٍ وَ فِي شَرِّ دَارٍ؛ مُنِيخُونَ بَيْنَ حِجَارَةٍ خُشْنٍ وَ حَيَّاتٍ صُمٍّ؛ تَشْرَبُونَ الْكَدِرَ وَ تَأْكُلُونَ الْجَشِبَ وَ تَسْفِكُونَ دِمَاءَكُمْ وَ تَقْطَعُونَ أَرْحَامَكُمْ». (نهج البلاغه، ص۶۸).
- ↑ «از آسمان آبی فرو باراند آنگاه رودهایی -هر یک به گنجایی خویش- روان شد و سیلاب با خویش کفی انبوه فرا آورد و آنچه در آتش میگدازند تا زینتی یا کالایی به دست آورند، (نیز) کفی همانند آن (کف سیلاب) است؛ بدینگونه خداوند درست و نادرست را مثل میزند؛ باری، کف، کنار میرود اما آنچه مردم را سودمند افتد در زمین باز میماند؛ بدینگونه خداوند مثل میزند» سوره رعد، آیه ۱۷.
- ↑ حسینیزاده و داوودی، سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت، ص ۱۱۶.
- ↑ ر.ک: نهج البلاغه، خطبه ۳۷، ۵۶ و ۶۷
- ↑ «عَنْ مُوسَى بْنِ الْقَاسِمِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ الثَّانِي(ع)؛... طُفْتُ يَوْماً عَنْ رَسُولِ اللَّهِ(ص). فَقَالَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ: صَلَّى اللَّهُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ...». (کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج۴، ص۳۱۴).
- ↑ طباطبایی، سید محمدرضا، المراد من منیة المرید، ص۱۱۹.
- ↑ «قَالَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ(ع) لِرَسُولِ اللَّهِ(ص): يَا أَبَتَاهْ مَا جَزَاءُ مَنْ زَارَكَ؟ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) يَا بُنَيَّ مَنْ زَارَنِي حَيّاً وَ مَيِّتاً أَوْ زَارَ أَبَاكَ أَوْ زَارَ أَخَاكَ أَوْ زَارَكَ، كَانَ حَقّاً عَلَيَّ أَنْ أَزُورَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ، فَأُخَلِّصَهُ مِنْ ذُنُوبِهِ». (محمدی ریشهری، محمد، میزان الحکمة، ج۴، ص۳۰۳).
- ↑ ولم تزل الشیعة علی قدیمالأوقات تعظمه و تعرف حقه و ترعی حرمته و تتطوع بصیامه... ویستحب فیهالصدقة والإلمام بمشاهد الائمة و التطوع... بالخیرات و إدخال السرور علی أهل الإیمان (مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۹۵، ص۳۵۹)
- ↑ حسینیزاده و داوودی، سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت، ص ۱۱۹.
- ↑ «عَنْ يَحْيَى الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِيهِ عِمْرَانَ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع) يَقُولُ: لَعَنَ اللَّهُ أَبَا الْخَطَّابِ وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ قُتِلَ مَعَهُ وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ بَقِيَ مِنْهُمْ وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ دَخَلَ قَلْبَهُ رَحْمَةٌ لَهُمْ» (مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۲۵، ص۲۷۹).
- ↑ حسینیزاده و داوودی، سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت، ص ۱۲۰.
- ↑ حسینیزاده و داوودی، سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت، ص ۱۲۱.