اصلاح اجتماعی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۴۸: خط ۴۸:
# [[پرونده:1100821.jpg|22px]] [[مهدی باباپور|باباپور، مهدی]]، [[احیاگری و اصلاح‌طلبی در نهضت حسینی (مقاله)|مقاله «احیاگری و اصلاح‌طلبی در نهضت حسینی»]]، [[فرهنگ عاشورایی ج۱۰ (کتاب)|فرهنگ عاشورایی ج۱۰''']]
# [[پرونده:1100821.jpg|22px]] [[مهدی باباپور|باباپور، مهدی]]، [[احیاگری و اصلاح‌طلبی در نهضت حسینی (مقاله)|مقاله «احیاگری و اصلاح‌طلبی در نهضت حسینی»]]، [[فرهنگ عاشورایی ج۱۰ (کتاب)|فرهنگ عاشورایی ج۱۰''']]
# [[پرونده:136812498.jpg|22px]] [[محمد ملک‌زاده|ملک‌زاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|'''سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور''']]
# [[پرونده:136812498.jpg|22px]] [[محمد ملک‌زاده|ملک‌زاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|'''سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور''']]
# [[پرونده:1379754.jpg|22px]] [[سید حسین اسحاقی|اسحاقی، سید حسین]]، [[مروارید نبوت (کتاب)|'''مروارید نبوت''']]
# [[پرونده:13681440.jpg|22px]] [[فتحیه فتاحی‌زاده|فتاحی‌زاده، فتحیه]]، [[پیامبر اعظم و خرافه‌زدایی (کتاب)|'''پیامبر اعظم و خرافه‌زدایی''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}



نسخهٔ ‏۲۲ اوت ۲۰۲۳، ساعت ۱۳:۴۶

اصلاح‌گری امام حسین

یکی از ابعاد اصلاح‌گری امام حسین(ع) مقابله با بدعت‌ها، پیدایش اختلافات طبقاتی و دور شدن و انحراف از سنت نبوی بوده است. هنگامی که صحابه پیامبر (ص) و پیروان علی (ع) به این ناهنجاری‌های اجتماعی لب به اعتراض می‌گشودند، به امر خلیفه شکنجه می‌شدند و یا نفی بلد و تبعید می‌گردیدند؛ چنان‌که ابن مسعود، صحابه بزرگ پیامبر (ص) در پای منبر عثمان بر او اعتراض کرده و پاسخ عثمان این بود که او را از مسجد اخراج کنید و مأموران او را کشان کشان روی زمین کشیدند و پس از بیرون بردن از مسجد، آن قدر او را به زمین کوبیدند که استخوان‌هایش درهم شکست. خلیفه به این هم بسنده نکرد، بلکه فرمان داد حقوق وی را نیز قطع کنند و حتی عیادت از او را در بستر بیماری ممنوع کرد.

عمار یاسر صحابه دیگر پیامبر نیز بارها نزد عثمان شتافت و به روش او بانگ اعتراض داشت. پند عمار این بود که بیت‌المال را از دسترس اغنیا دور نگه دار و به شیوه‌ای درست و عادلانه بپرداز و دست از تعصب قومی بردار و خانواده و منسوبان خویش را بر مردم مسلط مساز! عثمان این بار خود با عصایش بر عمار حمله کرد و ضرباتی چند بر صورتش نواخت. غلامانش نیز به پیروی از وی، صحابه پیامبر را کتک زدند.

ابوذر نیز در برابر این نابسامانی‌ها و کردارهای ناشایست تاب نیاورد و روزی فریاد برآورد: «ای عثمان! کارهای تازه‌ای در پیش گرفته‌ای که ما با آن آشنایی نداریم. به خدا سوگند! کردار تو نه در قرآن پیدا می‌شود نه در روایات پیامبر، به خدا سوگند! می‌بینم که نور حق خاموش می‌گردد، باطل زنده می‌شود و سودجویی رواج دارد. ای ثروتمندان! با فقرا همراهی کنید که خداوند فرمود: به آنان که طلا و نقره‌ها را انبار می‌کنند و در راه خدا انفاق نمی‌نمایند، بشارت بده که با آهن گداخته پیشانی، پهلو و پشت شما را داغ می‌کنند. پرده‌های حریر آویزان ساخته‌اید، متکاهای دیبا تهیه کرده‌اید و به خوابیدن روی بسترهای نرم خو گرفته‌اید، اما پیامبر خدا روی حصیر می‌خوابید. غذاهای رنگارنگ در اختیار شماست، ولی محمد (ص) از نان جوین سیر نمی‌گردید.

ابوذر به شام تبعید شد، اما در شام کردارهایی از معاویه دید که کارهای عثمان در برابرش ناچیز می‌نمود. هنگامی که معاویه «قصر الخضراء» کاخ سبز را بر پا می‌داشت، ابوذر برایش پیغام فرستاد: ای معاویه! اگر این کاخ سبز را از بیت‌المال ساخته‌ای، به ملت خیانت ورزیده‌ای و اگر از اموال خود ساخته‌ای، اسراف کرده‌ای! این حق گویی، واکنش معاویه را برانگیخت و او را ناگزیر ساخت که برای عثمان گزارش‌هایی دروغین بفرستد. از این‌رو، طبق فرمان خلیفه، او را بر شتری چموش و بدخو و بی‌روپوش نشاندند و مأموران سنگ‌دلی بر وی گماشتند که شتر را با شتاب می‌راندند؛ آن‌گونه که چون به مدینه رسیدند گوشت‌های ران‌هایش فرسوده و پیکرش کوبیده شد.

به هر حال عثمان از تحقیر، تهدید و دشنام به این صحابه بزرگ رسول خدا کوتاهی نکرد، ولی هنگامی که از بستن دهان حق‌گویش ناامید شد، خواست تا با پرداخت دویست دینار به ابوذر وی را رام و خاموش سازد.

اما ابوذر هشیارتر و پاک‌تر از آن بود که فریفته مال و منال دنیا شود و از این رو به فرستاده عثمان گفت: «آیا عثمان به همین اندازه که به من داده به مسلمانان دیگر هم داده است؟» نماینده عثمان پاسخ داد: «نه». ابوذر گفت: «پس من هم یکی از مسلمانانم، آنچه دیگران طاقت آن را دارند من هم طاقت آن را دارم! پول‌ها را باز گردانید».

عثمان چاره‌ای جز تبعید ابوذر نیافت و گواهی پیامبر بر راست‌گویی و درست‌کاری ابوذر را که علی (ع) بر آن تأکید داشت، ناشنیده انگاشت. شگفت اینکه از ترس خلیفه جز علی (ع) و حسین (ع) و عمار و عقیل، هیچ مسلمانی به بدرقه این صحابی صادق و صالح نشتافت. آری، ابوذر به جرم اعتراض به کج‌رفتاری‌های خلیفه به بیابان بی‌آب و علف ربذه تبعید شد و در آنجا تنها جان باخت[۱].

هنگامی که عثمان دستور داد عمار یاسر را به خاطر اعتراض‌هایش علیه اسراف‌کاری‌های مزبور، کتک بزنند، عایشه بر وی فریاد زد: «که این موی و جامه و کفش پیامبر است که هنوز نفرسوده است، ولی شما سنتش را از میان برده‌اید»[۲].

در این اوضاع و احوال، معاویه توانست با ترفند و سیاست بازی، هنگام مصاف با علی (ع) در طلیعه شکست، با افراشتن قرآن به نوک نیزه‌ها مردم را بفریبد و ماجرای حکمیت را تحمیل کند و قرآن ناطق را از مردم بگیرد و با به شهادت رساندن عمار یاسر و مؤمنان دیگر، باز هم در حفظ قدرت خویش پیروز و کام‌یاب باشد. ماجرای حمل و نهروان در هر صورت، برخاسته از این ستیز است.

همچنین با تداوم بخشیدن به سیاست تهدید و تطمیع مردم در دوران امام حسن (ع) توانست از وحدت و پیروزی لشکر آن حضرت پیش‌گیری کند و با تحمیل قرارداد صلح، نتیجه را به سود خود تغییر دهد. نفوذ در میان نیروهای وفادار به امام و توطئه برای از میان بردن آن حضرت، که متأسفانه کارساز هم واقع گردید، غرور و گردن‌فرازی و نخوتی را در پی داشت که جاودانگی حکومت اموی را در ذهنش ترسیم می‌ساخت؛ لذا با موروثی کردن سلطنت در خاندان خویش و بیعت گرفتن از مردم برای یزید، آشکارا بدعتی دیگر نهاد و دگر بار سر از سنت برتافت.

اینک که برخی صحابه پیامبر از میان امت رخت بر بسته و به دیار باقی شتافته‌اند و نه تنها علی و حسن به شهادت رسیده‌اند، بلکه عمار یاسر و ابوذر و حجر بن عدی و صعصعة بن صوحان نیز به ایشان پیوسته‌اند و دیری نمی‌پاید که مقداد و رشید هجری نیز دستگیر و مصلوب می‌شوند. حسین (ع) به عنوان فرزند پیامبر و وارث او، در برابر ارتجاع، فساد، بدعت ستمگری و منکری که جامعه اسلامی را در برگرفته بود، چه واکنشی باید نشان دهد؟

اکنون که به جای خانه ساده پیامبر و مسجد مدینه، کاخ سبز معاویه و قصرهای کوفه و شام خودنمایی می‌کند و به جای محمد (ص) و علی (ع)، شرک پیشه‌گان منافق، حکم‌روایی می‌کنند و بدتر از آن، جوان جاهل و شراب‌خوار و عیاشی که جز به شراب‌خواری و میمون بازی و قماربازی و سگ‌بازی و لودگی و شهوت‌رانی به چیزی نمی‌اندیشد، به عنوان خلیفه مسلمانان بر کرسی سلطنت می‌نشیند و به زور می‌خواهد از بزرگان قوم حتی فرزندان پیامبر بیعت بگیرد.

این جاست که حسین (ع) به عنوان مصلح اجتماعی و احیاگر سنت فراموش شده پیامبر (ص) وارد مبارزه می‌شود و صریحاً بیان می‌کند: «إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي‌»؛ «همانا من برای اصلاح امت جدم و از بین بردن انحراف‌ها و بدعت‌ها و ناهنجاری‌های اجتماعی دست به قیام زدم».

و همچنین در نامه‌ای به سران قبایل بصره می‌نویسد: «وَقَد بَعَثتُ رسولي إلَيكُم بِهذا الكِتابِ‌، وَأنَا أدْعُوكُم إِلى كِتابِ اللَّهِ وَسُنَّةِ نَبِيِّهِ (ص)، فإنَّ السُّنَّة قَدْ أُميْتَت، وإنَّ البِدعَةَ قَد أُحيِيتْ، وَإنْ تَسمَعوا قَولي، وَتُطيعوا أَمري، أَهدِكُم سبيلَ الرَّشادِ»[۳].[۴]

بدعت‌ستیزی

یکی از اصول بنیادی در سیره سیاسی پیشوایان معصوم، تکیه ایشان بر واقعیت‌ها و حقایق و دوری جستن از خرافات و امور بی‌اساس بود. خرافه‌پرستی که از بینش‌های سست سرچشمه می‌گیرد، ممکن است از انگیزه‌های سوء یا نادانی و جهالت باشد و در هر حال، پیامد آن برای جامعه بشری منفی و زیان‌بار است. از این‌رو پیشوایان معصوم وظیفه خود می‌دانستند که برای حفظ کیان دین و جامعه اسلامی با این پدیده موهوم مبارزه کنند تا دین در اثر خرافه‌گرایی دستخوش انواع بدعت‌ها نشود و اندیشه‌های باطل، بستری برای نوآوری در دین به وجود نیاورند. یکی از مهم‌ترین اهداف مکتب اسلام که در سرزمین حجاز و در میان اقوام جاهلیت نازل شد، مبارزه با خرافات و امور بیهوده از جمله بت‌پرستی بود. رسول خدا (ص) نه تنها با امور بیهوده‌ای که در تضاد با تعالیم وحیانی اسلام قرار داشتند مبارزه کرد، بلکه حتی با افکار و عقاید نادرستی که به ظاهر او را تأیید می‌کردند نیز به مقابله برخاست و کوشید مردم را به‌گونه‌ای تربیت کند که همواره پیرو دلیل و منطق باشند و از خرافه‌گرایی تبعیت نکنند.

امامان معصوم (ع) به تأسی از سیره رسول خدا (ص) همواره پاسدار حق و حقیقت بودند و با امور بی‌پایه و خرافی به مبارزه برمی‌خاستند. در برابر بدعت‌ها و تصورات نادرست موضع‌گیری کرده و همواره مراقب بودند تا جامعه اسلامی با گرفتار شدن به تصورات غلط و اوهام، به بیراهه نرود[۵].

خرافه‌زدایی

اسلام، دین آگاهی و معرفت است و واقع‌گرایی در ذات آن نهفته است. از این رو، نمی‌تواند با اوهام و خرافات هماهنگ باشد یا در برابر آن سکوت کند، بلکه اصولاً این مکتب، مبارزه با افکار خرافی و باطل را در رأس کار خود قرار می‌دهد. بر این اساس، پیامبر اسلام (ص)، آگاهی دادن به مردم و جذب آنان به سوی واقعیت‌ها را در دستور کار خویش قرار داده بود[۶].

رسول گرامی در زندگی پربرکت خود به پاک‌سازی اندیشه‌های خرافی پرداخت. البته مبارزه جدی و پیوسته آن حضرت، به عصر بعثت بازمی گردد. این پیکار در قالب‌های گوناگونی بود مانند: رشد حیات فکری ـ عقلانی جامعه؛ برخورد عملی با خرافه؛ دعوت به خردورزی و اعلام برادری و برابری انسان‌ها[۷].

احیای سنت نبوی

منابع

پانویس

  1. جرج جرداق، الامام علی صوت العدالة الانسانیة، ج۵، ترجمه فارسی، ص۲۵۵-۲۷۵.
  2. بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۴۸.
  3. «اینک پیک خود را با این نامه به سوی شما می‌فرستم. شما را به کتاب و سنت پیامبر دعوت می‌کنم؛ زیرا در شرایطی قرار گرفته‌ایم که سنت پیامبر به کلی از بین رفته و بدعت‌ها زنده شده است. اگر سخن مرا بشنوید و امر مرا اطاعت کنید، شما را به راه راست هدایت خواهیم کرد» فرهنگ جامع سخنان امام حسین (ع)، ص۳۵۶.
  4. باباپور، مهدی، مقاله «احیاگری و اصلاح‌طلبی در نهضت حسینی»، فرهنگ عاشورایی ج۱۰، ص ۶۶.
  5. ملک‌زاده، محمد، سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور، ص ۱۸۸.
  6. اسحاقی، سید حسین، مروارید نبوت، ص ۶۹.
  7. فتاحی‌زاده، فتحیه، پیامبر اعظم و خرافه‌زدایی، ص ۵۳ ـ ۵۷.