اسماء بنت عمیس در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز (جایگزینی متن - 'فرزند من' به 'فرزند من')
 
(۱۱ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{مدخل مرتبط
{{مدخل مرتبط
| موضوع مرتبط = اسماء بنت عمیس
| موضوع مرتبط = اسماء بنت عمیس
| عنوان مدخل  = [[اسماء بنت عمیس]]
| عنوان مدخل  = اسماء بنت عمیس
| مداخل مرتبط = [[اسماء بنت عمیس در قرآن]] - [[اسماء بنت عمیس در تراجم و رجال]] - [[اسماء بنت عمیس در تاریخ اسلامی]]
| مداخل مرتبط = [[اسماء بنت عمیس در قرآن]] - [[اسماء بنت عمیس در تراجم و رجال]] - [[اسماء بنت عمیس در تاریخ اسلامی]]
| پرسش مرتبط  =  
| پرسش مرتبط  =  
خط ۷: خط ۷:


== مقدمه ==
== مقدمه ==
[[اسماء بنت عمیس بن معد بن حارث بن تیم بن کعب]]<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۷۸۶.</ref>، اصالتاً [[یمنی]]<ref>اسد الغابة، ابن اثیر، ج۶، ص۱۴.</ref> و یکی از [[بانوان]] بزرگ [[اسلام]] است که [[زندگی]] عجیبی داشته است. او در ابتدا به [[دعوت]] [[پیامبر اسلام]] {{صل}} لبیک گفت و همراه همسرش [[جعفر بن ابی‌طالب]] (که پس از [[شهادت]] به [[جعفر طیار]] ملقب شد) به [[حبشه]] [[مهاجرت]] کرد<ref>رسائل المرتضی، شریف مرتضی، ج۱، ص۴۰۸؛ غنیة النزوع، ابن زهره حلبی، ص۷۶ (پاورقی)؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۷۸۴-۱۷۸۵.</ref>.
[[اسماء بنت عمیس بن معد بن حارث بن تیم بن کعب]]<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۷۸۶.</ref>، اصالتاً [[یمنی]]<ref>اسد الغابة، ابن اثیر، ج۶، ص۱۴.</ref> و یکی از [[بانوان]] بزرگ [[اسلام]] است که [[زندگی]] عجیبی داشته است. او در ابتدا به [[دعوت]] [[پیامبر اسلام]] {{صل}} لبیک گفت و همراه همسرش [[جعفر بن ابی‌طالب]] (که پس از [[شهادت]] به [[جعفر طیار]] ملقب شد) به [[حبشه]] [[مهاجرت]] کرد<ref>رسائل المرتضی، شریف مرتضی، ج۱، ص۴۰۸؛ غنیة النزوع، ابن زهره حلبی، ص۷۶ (پاورقی)؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۷۸۴-۱۷۸۵.</ref>. در دوران [[هجرت]] سه [[فرزند]] به [[دنیا]] آورد: [[عبدالله]]، که بعدها [[همسر]] [[حضرت زینب]]، دختر امیرالمؤمنین {{ع}} شد، [[محمد]] و [[عون]] و ظاهراً از جعفر همین سه [[فرزند]] را داشت<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۷۸۴-۱۷۸۵؛ البته فرزندان اسماء از جعفر طیار را متعدد ذکر کرده‌اند؛ مثلاً در الاحتجاج طبرسی (ج۱، ص۱۲۵) این اسامی آمده است: عبدالله، عون (شهید شده در کربلا)، محمد اکبر (شهید شده در صفین)، محمد اصغر (شهید شده در کربلا)، عبدالله اکبر (او یکی از افراد مشهور به اجواد (بخشندگان) بنی هاشم است؛ دیگر اجواد بنی‌هاشم عبارت‌اند از: امام حسن {{ع}}، امام حسین {{ع}}، عبدالله بن عباس، عبدالله اکبر (قطب السخاء) که در جنگ‌های صفین و جمل شرکت کرده است)، عبدالله اصغر، حمید و حسین.</ref>.


در دوران [[هجرت]] سه [[فرزند]] به [[دنیا]] آورد: [[عبدالله]]، که بعدها [[همسر]] [[حضرت زینب]]، [[دختر امیرالمؤمنین]] {{ع}} شد، [[محمد]] و [[عون]]؛ و ظاهراً از [[جعفر]] همین سه [[فرزند]] را داشت<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۷۸۴-۱۷۸۵؛ البته فرزندان اسماء از جعفر طیار را متعدد ذکر کرده‌اند؛ مثلاً در الاحتجاج طبرسی (ج۱، ص۱۲۵) این اسامی آمده است: عبدالله، عون (شهید شده در کربلا)، محمد اکبر (شهید شده در صفین)، محمد اصغر (شهید شده در کربلا)، عبدالله اکبر (او یکی از افراد مشهور به اجواد (بخشندگان) بنی هاشم است؛ دیگر اجواد بنی‌هاشم عبارت‌اند از: امام حسن {{ع}}، امام حسین {{ع}}، عبدالله بن عباس، عبدالله اکبر (قطب السخاء) که در جنگ‌های صفین و جمل شرکت کرده است)، عبدالله اصغر، حمید و حسین.</ref>.
هنگام [[فتح خیبر]] جعفر و اسماء از [[مهاجرت]] بازگشتند، در این هنگام [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: {{متن حدیث|مَا أَدْرِي بِأَيِّهِمَا أَنَا أَفْرَحُ أَكثر بِقُدُومِ جَعْفَرٍ أَمْ بِفَتْحِ خَيْبَرَ}}<ref>الاحتجاج، طبرسی، ج۱، ص۱۷۲.</ref>؛ اسماء پس از آنکه همسرش جعفر، در [[جنگ موته]] کشته شد به همسری [[ابوبکر]] درآمد<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۷۸۴-۱۷۸۵؛ ظاهراً سال ازدواج اسماء با ابوبکر بن ابی قحافه در سال وقوع جنگ حنین است (الاصابه، ابن حجر، ج۸، ص۱۴).</ref> و برای او هم [[محمد بن ابی بکر]] را به [[دنیا]] آورد<ref>عمدة المطالب، ابن عنبه، ص۳۶.</ref> که یکی از فدائیان [[امام علی]] {{ع}} بود و حضرت نیز به ایشان بسیار علاقه‌مند بودند و مکرر می‌فرمودند: "محمد فرزند من است از صلب ابی‌بکر"<ref>{{متن حدیث|قَالَ الصَّادِقُ {{ع}}: كَانَتِ النَّجَابَةُ مِنْ قِبَلِ أُمِّهِ أَسْمَاءَ بِنْتِ عُمَيْسٍ لَا مِنْ قِبَلِ أَبِيهِ}} (الاختصاص، شیخ مفید، ص۷۰). محمد بن ابی بکر در سال حجة الوداع در منطقه بیداء متولد شد (الهدایه، شیخ صدوق، ص۱۰۰).</ref>.


هنگام [[فتح خیبر]] [[جعفر]] و اسماء از [[مهاجرت]] بازگشتند، در این هنگام [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: {{متن حدیث|مَا أَدْرِي بِأَيِّهِمَا أَنَا أَفْرَحُ أَكثر بِقُدُومِ جَعْفَرٍ أَمْ بِفَتْحِ خَيْبَرَ}}<ref>الاحتجاج، طبرسی، ج۱، ص۱۷۲.</ref>؛ اسماء پس از آن‌که همسرش [[جعفر]]، در [[جنگ موته]] کشته شد به همسری [[ابوبکر]] درآمد<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۷۸۴-۱۷۸۵؛ ظاهراً سال ازدواج اسماء با ابوبکر بن ابی قحافه در سال وقوع جنگ حنین است (الاصابه، ابن حجر، ج۸، ص۱۴).</ref> و برای او هم [[محمد بن ابی بکر]] را به [[دنیا]] آورد<ref>عمدة المطالب، ابن عنبه، ص۳۶.</ref> که یکی از فداییان [[امام علی]] {{ع}} بود و [[امام علی]] {{ع}} نیز به ایشان بسیار علاقه‌مند بودند و مکرر می‌فرمودند: "محمد فرزند من است از صلب ابی‌بکر"<ref>{{متن حدیث|قَالَ الصَّادِقُ {{ع}}: كَانَتِ النَّجَابَةُ مِنْ قِبَلِ أُمِّهِ أَسْمَاءَ بِنْتِ عُمَيْسٍ لَا مِنْ قِبَلِ أَبِيهِ}} (الاختصاص، شیخ مفید، ص۷۰). محمد بن ابی بکر در سال حجة الوداع در منطقه بیداء متولد شد (الهدایه، شیخ صدوق، ص۱۰۰).</ref>.
پس از درگذشت [[ابوبکر]]، او افتخار همسری امیرالمؤمنین علی بن [[ابی‌طالب]] {{ع}} را یافت و از آن حضرت هم [[فرزندی]] به نام [[یحیی بن علی بن ابی‌طالب|یحیی]] آورد<ref>اسد الغابة، ابن اثیر، ج۶، ص۱۴؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۷۸۴؛ الاصابه، ابن حجر، ج۸، ص۱۵.</ref>؛ گرچه بعضی [[فرزند]] دیگری به نام [[عون]] را نیز ذکر کرده‌اند<ref>عمدة الطالب، ابن عنبه، ص۳۶؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۷۸۴-۱۷۸۵؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۶، ص۱۴.</ref>.


پس از درگذشت [[ابوبکر]]، او [[افتخار]] همسری امیرالمؤمنین علی بن [[ابی‌طالب]] {{ع}} را یافت و از آن [[حضرت]] هم [[فرزندی]] به نام [[یحیی]] آورد<ref>اسد الغابة، ابن اثیر، ج۶، ص۱۴؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۷۸۴؛ الاصابه، ابن حجر، ج۸، ص۱۵.</ref>؛ گرچه بعضی [[فرزند]] دیگری به نام [[عون]] را نیز ذکر کرده‌اند<ref>عمدة الطالب، ابن عنبه، ص۳۶؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۷۸۴-۱۷۸۵؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۶، ص۱۴.</ref>.
او از طرف مادر دارای نه یا ده خواهر بود که یکی از ایشان به نام [[میمونه]]، دختر [[حارث]]، [[همسر]] [[رسول اکرم]] {{صل}}، دیگری، [[ام‌الفضل]]، [[همسر]] [[عباس]]، عموی بزرگوار [[پیامبر اسلام]] و دیگری [[سلمی]]، [[همسر]] [[حمزه]] [[سیدالشهدا]]، عموی [[جعفر طیار]] بود. بنابراین، این هم افتخاری بود برای اسماء‌ که [[همسران]] خواهران او اشخاصی مانند [[پیامبر]] {{صل}}، [[حمزه]] و [[عباس]] بودند<ref>مقاتل الطالبین، ابوالفرج اصفهانی، ص۱۱. {{عربی|قيل: كانت أسماء... تحت حمزة بن عبد المطلب فولدت له ابنة تسمى أمة اللَّه [و قيل أمامة]، ثم خلف عليها بعده شداد بن الهاد الليثي... ثم خلف عليها بعد شداد جعفر بن أبي طالب}} (الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۷۸۴-۱۷۸۵).</ref>.


او از طرف [[مادر]] دارای نه یا ده [[خواهر]] بود که یکی از ایشان به نام [[میمونه]]، دختر [[حارث]]، [[همسر]] [[رسول اکرم]] {{صل}}، دیگری، [[ام‌الفضل]]، [[همسر]] [[عباس]]، عموی بزرگوار [[پیامبر اسلام]] و دیگری [[سلمی]]، [[همسر]] [[حمزه]] [[سیدالشهدا]]، عموی [[جعفر طیار]] بود. بنابراین، این هم افتخاری بود برای اسماء‌ که [[همسران]] [[خواهران]] او اشخاصی مانند [[پیامبر]] {{صل}}، [[حمزه]] و [[عباس]] بودند<ref>مقاتل الطالبین، ابوالفرج اصفهانی، ص۱۱. {{عربی|قيل: كانت أسماء... تحت حمزة بن عبد المطلب فولدت له ابنة تسمى أمة اللَّه [و قيل أمامة]، ثم خلف عليها بعده شداد بن الهاد الليثي... ثم خلف عليها بعد شداد جعفر بن أبي طالب}} (الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۷۸۴-۱۷۸۵).</ref>.
روزی [[عمر بن خطاب]] به اسماء گفت: "شما [[مردم]] خوبی هستید جز اینکه ما به خاطر [[سبقت]] داشتن در [[هجرت]] از شما برتریم". اسماء می‌گوید: گفته [[عمر]] را برای [[رسول خدا]] {{صل}} [[نقل]] کردم، ایشان فرمود: "چنین نیست، بلکه از نظر [[هجرت]] هم شما بر دیگران مقدم هستید، زیرا شما دوبار [[هجرت]] کردید، بار اول به [[حبشه]] و بار دوم به [[مدینه منوره]]"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه‌: مهدوی دامغانی)، ج۸، ص۲۹۳؛ الآحاد و المثانی، ضحاک، ج۵، ص۴۵۵؛ المعجم الاوسط، طبرانی، ج۶، ص۲۳۱؛ اسدالغابة، ابن اثیر، ج۶، ص۱۵؛ الاصابه، ابن حجر، ج۸، ص۱۵؛ أعیان الشیعه، امین عاملی، ج۳، ص۳۰۶.</ref>.<ref>[[سید حمید روحانی|روحانی، سید حمید]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳]]، ص ۳۱۲.</ref>


روزی [[عمر بن خطاب]] به اسماء گفت: "شما [[مردم]] خوبی هستید جز اینکه ما به خاطر [[سبقت]] داشتن در [[هجرت]] از شما برتریم".
== اسماء و شنیدن خبر [[شهادت]] جعفر ==
هنگامی که [[پیامبر اسلام]] لشکری را به سرزمین [[موته]] فرستاد، [[زید بن حارثه]] را فرمانده ایشان قرار داد و [[پرچم]] را به وی سپرد و فرمود: "اگر [[زید]] کشته شد، [[جعفر بن ابی‌طالب]] {{ع}} فرمانده شماست و اگر جعفر کشته شد [[عبدالله بن رواحه]] فرمانده باشد و اگر او هم [[شهید]] شد هر که را خواستید به عنوان فرمانده [[انتخاب]] کنید". مردی از [[یهود]] که حاضر بود گفت: "اگر [[محمد]]، [[رسول خدا]] باشد این سه نفر کشته می‌شوند". [[مردم]] پرسیدند: از کجا می‌گویی؟ او گفت: "انبیای بنی‌اسراییل اگر دو نفر یا صد نفر را به ترتیب [[فرماندهی]] می‌دادند، همه کشته می‌شدند".


اسماء می‌گوید: گفته [[عمر]] را برای [[رسول خدا]] {{صل}} [[نقل]] کردم، ایشان فرمود: "چنین نیست، بلکه از نظر [[هجرت]] هم شما بر دیگران مقدم هستید، زیرا شما دوبار [[هجرت]] کردید، بار اول به [[حبشه]] و بار دوم به [[مدینه منوره]]"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه‌: مهدوی دامغانی)، ج۸، ص۲۹۳؛ الآحاد و المثانی، ضحاک، ج۵، ص۴۵۵؛ المعجم الاوسط، طبرانی، ج۶، ص۲۳۱؛ اسدالغابة، ابن اثیر، ج۶، ص۱۵؛ الاصابه، ابن حجر، ج۸، ص۱۵؛ أعیان الشیعه، امین عاملی، ج۳، ص۳۰۶.</ref><ref>[[سید حمید روحانی|روحانی، سید حمید]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۱۲.</ref>.
پس از گذشت مدتی، یک روز [[پیامبر اکرم]] {{صل}} بعد از نماز صبح به [[منبر]] رفته، فرمودند: "الان [[برادران]] شما با [[مشرکین]] شروع به [[جنگ]] کردند" و سپس حملات و حرکاتی که هر یک از [[لشکریان]] [[اسلام]] در میدان [[جنگ]] انجام می‌دادند، مانند کسی که از نزدیک مشاهده می‌کند، بیان می‌‌فرمودند، تا آنکه فرمودند: "الان [[زید بن حارثه]] [[شهید]] شد و [[پرچم]] به [[زمین]] افتاد، جعفر پرچم را بلند کرد و به طرف [[دشمن]] رفت. دست جعفر را قطع کردند پرچم را به دست دیگر گرفت، دست دیگرش هم بریده شد، پرچم را به سینه چسبانید، جعفر هم کشته شد و پرچم به [[زمین]] افتاد". سپس فرمودند: "پرچم را [[عبدالله بن رواحه]] برداشت و از [[کفار]] فلان تعداد را کشت و از [[مسلمین]] چند نفر کشته شدند"؛ تا آنکه تمام اوضاع میدان [[جنگ]] را بیان داشتند. سپس فرمودند: "عبدالله هم کشته شد و پرچم را [[خالد بن ولید]] به دست گرفت".


== اسماء و شنیدن خبر [[شهادت]] [[جعفر]] ==
[[پیامبر]] {{صل}} سپس از [[منبر]] پایین آمد و به [[خانه]] [[جعفر بن ابی‌طالب]] رفت و به اسماء فرمود: "اسماء! [[فرزندان]] جعفر کجا هستند؟" او ایشان را به حضور [[پیامبر]] {{صل}} آورد. اسماء می‌گوید: [[پیامبر]] {{صل}} آنان را در بغل گرفت، می‌بوسید و می‌بویید و بر سر ایشان دست می‌کشید و [[اشک]]، مانند دانه‌های مروارید از گونه‌های حضرتش جاری شد. گفتم: یا [[رسول الله]]! مگر از جعفر خبری رسیده است؟ حضرت فرمود: "جعفر امروز کشته شد"<ref>داستان شهادت جعفر بن ابی‌طالب {{ع}} در کتاب‌های بحارالانوار علامه مجلسی (ج۲۱، ص۵۳) و تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: عربی، ج۴، ص۱۳۵-۱۳۶) آمده است.</ref>. صدایم به [[گریه]] بلند شد، به حدی که همسایه‌ها باخبر شده و به [[خانه]] ما آمدند.
هنگامی که [[پیامبر اسلام]] لشکری را به [[سرزمین]] [[موته]] فرستاد، [[زید بن حارثه]] را [[فرمانده]] ایشان قرار داد و [[پرچم]] را به وی سپرد و فرمود: "اگر [[زید]] کشته شد، [[جعفر بن ابی‌طالب]] {{ع}} [[فرمانده]] شماست و اگر [[جعفر]] کشته شد [[عبدالله بن رواحه]] [[فرمانده]] باشد و اگر او هم [[شهید]] شد هر که را خواستید به عنوان [[فرمانده]] [[انتخاب]] کنید". مردی از [[یهود]] که حاضر بود گفت: "اگر [[محمد]]، [[رسول خدا]] باشد این سه نفر کشته می‌شوند". [[مردم]] پرسیدند: از کجا می‌گویی؟ او گفت: "انبیای بنی‌اسراییل اگر دو نفر یا صد نفر را به ترتیب [[فرماندهی]] می‌دادند، همه کشته می‌شدند".


پس از گذشت مدتی یک روز [[پیامبر اکرم]] {{صل}} بعد از [[نماز صبح]] به [[منبر]] رفته، فرمودند: "الان [[برادران]] شما با [[مشرکین]] شروع به [[جنگ]] کردند" و سپس حملات و حرکاتی که هر یک از [[لشکریان]] [[اسلام]] در میدان [[جنگ]] انجام می‌دادند، مانند کسی که از نزدیک [[مشاهده]] می‌کند، بیان می‌‌فرمودند، تا آنکه فرمودند: "الان [[زید بن حارثه]] [[شهید]] شد و [[پرچم]] به [[زمین]] افتاد، [[جعفر]] [[پرچم]] را بلند کرد و به طرف [[دشمن]] رفت. [[دست]] [[جعفر]] را قطع کردند [[پرچم]] را به دست دیگر گرفت، [[دست]] دیگرش هم بریده شد، [[پرچم]] را به سینه چسبانید، [[جعفر]] هم کشته شد و [[پرچم]] به [[زمین]] افتاد". سپس فرمودند: "پرچم را [[عبدالله بن رواحه]] برداشت و از [[کفار]] فلان تعداد را کشت و از [[مسلمین]] چند نفر کشته شدند"؛ تا آن‌که تمام اوضاع میدان [[جنگ]] را بیان داشتند. سپس فرمودند: "عبدالله هم کشته شد و [[پرچم]] را [[خالد بن ولید]] به دست گرفت".
[[پیامبر]] {{صل}} فرمود: اسماء [[گریه]] مکن، [[خدا]] به من خبر داد که به جعفر دو بال عطا کرده تا در [[بهشت]] با [[ملائکه]] پرواز کند. گفتم: یا [[رسول الله]]! اگر این مطلب را برای [[مردم]] بفرمایید جعفر فراموش نمی‌شود؛ سپس حضرت فرمود: "در هنگام [[مصیبت]] به سینه مزن و سخن ناشایست مگو" و وقتی از کنار دخترش [[فاطمه]] عبور کرد و دید که صدای ناله‌اش بلند است، به او فرمود: {{متن حدیث|على مِثلِ جعفرٍ فَلتَبكِ الباكية}}: آری، گریه‌کنندگان باید بر جعفر [[گریه]] کنند. بعد [[دستور]] داد تا برای [[خانواده]] جعفر که مشغول [[عزاداری]] بودند غذا تهیه کنند و از اینجا این کار [[سنت]] شد<ref>السیرة النبویه، ابن هشام (ترجمه: رسولی)، ج۲، ص۲۵۲؛ الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۸، ص۲۹۴؛ کامل، ابن اثیر (ترجمه: حالت- خلیلی)، ج۷، ص۲۸۱؛ تذکرة الفقهاء، علامه حلی، ج۲، ص۱۲۷؛ ذخیرة المعاد، محقق سبزواری، ج۱، ص۳۴۱.</ref>.<ref>[[سید حمید روحانی|روحانی، سید حمید]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳]]، ص ۳۱۴.</ref>


[[پیامبر]] {{صل}} سپس از [[منبر]] پایین آمد و به [[خانه]] [[جعفر بن ابی‌طالب]] رفت و به اسماء فرمود: "اسماء! [[فرزندان]] [[جعفر]] کجا هستند؟" او ایشان را به حضور [[پیامبر]] {{صل}} آورد.
== اسماء و نقل حدیث ([[بازگرداندن خورشید]]) ==
 
[[حدیث رد شمس]] را اسماء مانند بسیاری از راویان [[اخبار]] مانند [[عمار]] و [[جویریة بن مسهر]] و دیگران [[نقل]] کرده است. او یکی از راویان [[فضائل اهل بیت]] {{عم}} است و نه تنها [[حدیث رد شمس]] بلکه [[احادیث]] بسیاری از این بانوی بزرگوار و صدیق [[روایت]] شده است، به طوری که درباره ایشان گفته شده است: {{متن حدیث|إنها كانت موالية لأمير المؤمنين(ع)، و للصديقة الطاهرة}}<ref>معجم رجال الحدیث، خویی، ج۲۴، ص۱۹۵.</ref>. روایت‌های زیر از ایشان [[نقل]] شده است:
اسماء می‌گوید: [[پیامبر]] {{صل}} آنان را در بغل گرفت، می‌بوسید و می‌بویید و بر سر ایشان[[دست]] می‌کشید و [[اشک]]، مانند دانه‌های مروارید از گونه‌های حضرتش جاری شد. گفتم: یا [[رسول الله]]! مگر از [[جعفر]] خبری رسیده است؟
# [[شهادت]] دادن به اینکه [[فدک]]، مخصوص [[فاطمه زهرا]] {{س}} است<ref>الطرائف، سید بن طاووس، ص۲۴۹.</ref>؛
 
[[حضرت]] فرمود: "جعفر امروز کشته شد"<ref>داستان شهادت جعفر بن ابی‌طالب {{ع}} در کتاب‌های بحارالانوار علامه مجلسی (ج۲۱، ص۵۳) و تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: عربی، ج۴، ص۱۳۵-۱۳۶) آمده است.</ref>. صدایم به [[گریه]] بلند شد، به حدی که همسایه‌ها باخبر شده و به [[خانه]] ما آمدند.
 
[[پیامبر]] {{صل}} فرمود: اسماء [[گریه]] مکن، [[خدا]] به من خبر داد که به [[جعفر]] دو بال عطا کرده تا در [[بهشت]] با [[ملائکه]] پرواز کند.
 
گفتم: یا [[رسول الله]]! اگر این مطلب را برای [[مردم]] بفرمایید [[جعفر]] فراموش نمی‌شود؛ سپس [[حضرت]] فرمود: "در هنگام [[مصیبت]] به سینه مزن و سخن [[ناشایست]] مگو" و وقتی از کنار دخترش [[فاطمه]] عبور کرد و دید که صدای ناله‌اش بلند است، به او فرمود: {{متن حدیث|على مِثلِ جعفرٍ فَلتَبكِ الباكية}}: آری، گریه‌کنندگان باید بر [[جعفر]] [[گریه]] کنند. بعد [[دستور]] داد تا برای [[خانواده]] [[جعفر]] که مشغول [[عزاداری]] بودند [[غذا]] تهیه کنند و از این جا این کار [[سنت]] شد<ref>السیرة النبویه، ابن هشام (ترجمه: رسولی)، ج۲، ص۲۵۲؛ الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۸، ص۲۹۴؛ کامل، ابن اثیر (ترجمه: حالت- خلیلی)، ج۷، ص۲۸۱؛ تذکرة الفقهاء، علامه حلی، ج۲، ص۱۲۷؛ ذخیرة المعاد، محقق سبزواری، ج۱، ص۳۴۱.</ref><ref>[[سید حمید روحانی|روحانی، سید حمید]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۱۴.</ref>
 
== اسماء و [[نقل حدیث]] ([[بازگرداندن خورشید]]) ==
[[حدیث رد شمس]] را اسماء مانند بسیاری از [[راویان]] [[اخبار]] مانند [[عمار]] و [[جویریة بن مسهر]] و دیگران [[نقل]] کرده است. او یکی از [[راویان]] [[فضائل اهل بیت]] {{عم}} است و نه تنها [[حدیث رد شمس]] بلکه [[احادیث]] بسیاری از این بانوی بزرگوار و [[صدیق]] [[روایت]] شده است، به طوری که درباره ایشان گفته شده است: {{متن حدیث|إنها كانت موالية لأمير المؤمنين(ع)، و للصديقة الطاهرة}}<ref>معجم رجال الحدیث، خویی، ج۲۴، ص۱۹۵.</ref>. روایت‌های زیر از ایشان [[نقل]] شده است:
# [[شهادت]] دادن به این که [[فدک]]، مخصوص [[فاطمه زهرا]] {{س}} است<ref>الطرائف، سید بن طاووس، ص۲۴۹.</ref>؛
# توصیف [[فاطمه زهرا]] {{س}} از زبان [[پیامبر]] {{صل}}: {{متن حدیث|قال رسول الله {{صل}}:يا اسماء ان فاطمة [[خلقت]] حورية في صورة انسية هي طاهرة مطهرة}}<ref>عیون المعجزات، حسین بن عبدالوهاب، ص۵۰.</ref>؛
# توصیف [[فاطمه زهرا]] {{س}} از زبان [[پیامبر]] {{صل}}: {{متن حدیث|قال رسول الله {{صل}}:يا اسماء ان فاطمة [[خلقت]] حورية في صورة انسية هي طاهرة مطهرة}}<ref>عیون المعجزات، حسین بن عبدالوهاب، ص۵۰.</ref>؛
# بیان [[حدیث]] {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ‌}}<ref>زبدة البیان، محقق اردبیلی، ص۵۷۰.</ref>؛
# بیان [[حدیث]] {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ‌}}<ref>زبدة البیان، محقق اردبیلی، ص۵۷۰.</ref>؛
# [[شهادت]] دادن به این که [[علی]] {{ع}} مصداق لفظ "صالح المؤمنین" بیان شده در [[سوره تحریم]] است<ref>زبدة البیان، محقق اردبیلی، ص۵۷۰.</ref>.
# [[شهادت]] دادن به این که [[علی]] {{ع}} مصداق لفظ "صالح المؤمنین" بیان شده در [[سوره تحریم]] است<ref>زبدة البیان، محقق اردبیلی، ص۵۷۰.</ref>.
# ایشان از [[راویان حدیث]] [[منزلت]] می‌باشد<ref>مناقب الامام امیرالمؤمنین {{ع}}، محمد بن سلیمان کوفی، ج۱، ص۵۰۲.</ref>.
# ایشان از راویان حدیث [[منزلت]] است<ref>مناقب الامام امیرالمؤمنین {{ع}}، محمد بن سلیمان کوفی، ج۱، ص۵۰۲.</ref>.
 
[[طحاوی]] از [[احمد بن صالح]] [[نقل]] کرده است: برای کسی که در [[راه]] [[دانش]] قدم بر می‌دارد سزاوار نیست که به [[حدیث]] اسماء بنت عمیس [[شک]] کند.


اسماء [[حدیث]] ردّ [[شمس]] را چنین [[روایت]] کرده است: در صهباء در [[خدمت]] [[پیامبر اسلام]] {{صل}} بودیم و [[نماز ظهر]] خوانده شد، سپس ایشان [[علی]] را خواست و برای اجرای فرمانی فرستاد. موقع عصر شد و [[رسول خدا]] {{صل}} [[نماز عصر]] را هم خواند، [[علی]] {{ع}} بازگشت و به [[تصور]] این که [[نماز عصر]] خوانده نشده است در کنار [[پیامبر]] {{صل}} نشست، در این هنگام آثار [[نزول وحی]] در سیمای [[پیامبر]] {{صل}} [[مشاهده]] شد، پس سر را روی پای امیرالمؤمنین علی {{ع}} نهاد و به [[خواب]] رفت.
[[طحاوی]] از [[احمد بن صالح]] [[نقل]] کرده است: برای کسی که در راه [[دانش]] قدم بر می‌دارد سزاوار نیست که به [[حدیث]] اسماء بنت عمیس [[شک]] کند.


[[امیرالمؤمنین]] {{ع}} در حال نشسته [[نماز]] خواند و برای [[رکوع]] و [[سجود]] اشاره می‌فرمود تا آنکه [[آفتاب]] غروب کرد و دیگر اثری از آن دیده نمی‌شد.
اسماء [[حدیث رد شمس]] را چنین [[روایت]] کرده است: در صهباء در خدمت [[پیامبر اسلام]] {{صل}} بودیم و نماز ظهر خوانده شد، سپس ایشان [[علی]] را خواست و برای اجرای فرمانی فرستاد. موقع عصر شد و [[رسول خدا]] {{صل}} نماز عصر را هم خواند، [[علی]] {{ع}} بازگشت و به تصور اینکه نماز عصر خوانده نشده است در کنار [[پیامبر]] {{صل}} نشست، در این هنگام آثار نزول وحی در سیمای [[پیامبر]] {{صل}} مشاهده شد، پس سر را روی پای امیرالمؤمنین علی {{ع}} نهاد و به [[خواب]] رفت. [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} در حال نشسته [[نماز]] خواند و برای [[رکوع]] و [[سجود]] اشاره می‌فرمود تا آنکه [[آفتاب]] غروب کرد و دیگر اثری از آن دیده نمی‌شد.


[[پیامبر]] {{صل}} برخاست و از [[علی]] {{ع}} پسید: [[نماز عصر]] را به جا آورد‌ه‌ای؟ [[علی]] {{ع}} فرمود: "نه، زیرا تصور کردم که شما هم به جا نیاورده‌اید تا آن‌که سر به زانوی من نهادید و من نخواستم با بیدار کردن شما، شما را ناراحت کرده باشم".
[[پیامبر]] {{صل}} برخاست و از [[علی]] {{ع}} پرسید: نماز عصر را به جا آورد‌ه‌ای؟ [[علی]] {{ع}} فرمود: "نه، زیرا تصور کردم که شما هم به جا نیاورده‌اید تا آنکه سر به زانوی من نهادید و من نخواستم با بیدار کردن شما، شما را ناراحت کرده باشم".


[[پیامبر]] {{صل}} فرمود: "بار خدایا! این بنده‌ات به خاطر [[پیامبر]] تو این کار را کرده است، [[خورشید]] را برگردان تا نمازش را به جا آورد". آن‌گاه [[مشاهده]] کردیم که [[جهان]] روشن شد و [[آفتاب]] بازگشت؛ سپس [[علی]] {{ع}} [[وضو]] گرفت و [[فریضه الهی]] را به جا آورد<ref>بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۹، ص۵۴۷؛ الأمالی، شیخ مفید، ص۹۴؛ کشف الیقین، علامه حلی، ص۴۸۳-۴۸۴.</ref><ref>[[سید حمید روحانی|روحانی، سید حمید]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۱۵.</ref>.
[[پیامبر]] {{صل}} فرمود: "بار خدایا! این بنده‌ات به خاطر [[پیامبر]] تو این کار را کرده است، [[خورشید]] را برگردان تا نمازش را به جا آورد". آن‌گاه مشاهده کردیم که [[جهان]] روشن شد و [[آفتاب]] بازگشت؛ سپس [[علی]] {{ع}} [[وضو]] گرفت و فریضه الهی را به جا آورد<ref>بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۹، ص۵۴۷؛ الأمالی، شیخ مفید، ص۹۴؛ کشف الیقین، علامه حلی، ص۴۸۳-۴۸۴.</ref>.<ref>[[سید حمید روحانی|روحانی، سید حمید]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳]]، ص ۳۱۵.</ref>


== اسماء و خبر دادن از [[نیرنگ]] [[خلیفه]] ==
== اسماء و خبر دادن از [[نیرنگ]] [[خلیفه]] ==
هنگامی که [[مردم]] با [[ابوبکر]] برای [[خلافت]] [[بیعت]] کردند، او فدکی را که [[رسول خدا]] به [[دستور]] [[پروردگار]] به [[فاطمه]] بخشیده بود [[تصرف]] کرد و [[نمایندگان]] [[فاطمه]] را از آنجا بیرون کرد. پس [[امیرالمؤمنین]] به [[مسجد]] آمد و در حالی که عده‌ای از [[انصار]] و [[مهاجرین]] اطراف [[ابوبکر]] نشسته بودند، فرمود: "ابوبکر! چرا فدکی را که [[رسول خدا]] به [[فاطمه]] بخشیده و سال‌هاست که [[نمایندگان]] [[فاطمه]] در آنجا هستند، [[تصرف]] کردی؟"
هنگامی که [[مردم]] با [[ابوبکر]] برای [[خلافت]] [[بیعت]] کردند، او فدکی را که [[رسول خدا]] به [[دستور]] [[پروردگار]] به [[فاطمه]] بخشیده بود تصرف کرد و نمایندگان [[فاطمه]] را از آنجا بیرون کرد. پس [[امیرالمؤمنین]] به [[مسجد]] آمد و در حالی که عده‌ای از [[انصار]] و [[مهاجرین]] اطراف [[ابوبکر]] نشسته بودند، فرمود: "ابوبکر! چرا فدکی را که [[رسول خدا]] به [[فاطمه]] بخشیده و سال‌هاست که نمایندگان [[فاطمه]] در آنجا هستند، تصرف کردی؟"
 
[[ابوبکر]] گفت: "فدک جزو [[غنایم]] و [[مال]] همه مسلمان‌هاست؛ اگر [[فاطمه]] {{س}} [[شاهد]] عادلی دارد بیاورد، تا [[فدک]] را به او برگردانیم؛ در غیر این صورت حقی ندارد".
 
[[امیرالمؤمنین]] {{ع}} فرمود: "آیا درباره ما به غیر آن‌چه درباره سایر [[مسلمانان]] [[قضاوت]] می‌کنی، [[حکم]] می‌کنی؟"
 
[[ابوبکر]] گفت: "نه، درباره شما هم مانند سایرین [[حکم]] و [[قضاوت]] می‌کنم".
 
[[امیرالمؤمنین]] {{ع}} فرمود: "اگر [[مالی]] در دست یکی از [[مسلمانان]] باشد و من ادعایی درباره آن بکنم، از چه کسی [[گواه]] می‌خواهی؟"
 
[[ابوبکر]] گفت: "در این باره از شما [[شاهد]] می‌طلبم".
 
[[امیرالمؤمنین]] {{ع}} فرمود: "پس چرا درباره [[مالی]] که در دست من است و دیگران ([[مسلمانان]]) مدعی آن هستند، از من [[شاهد]] می‌خواهی؟"
 
در این حال [[ابو بکر]] ساکت شد و [[عمر]] گفت: "فدک [[غنیمت]] [[مسلمین]] است و ما با تو نزاعی نداریم".
 
[[امیر المؤمنین]] {{ع}} فرمود: "ابوبکر! به [[قرآن]] [[اقرار]] داری؟"
 
[[ابو بکر]] گفت: "آری، چرا [[اقرار]] نداشته باشم؟"
 
[[امیرالمؤمنین]] {{ع}} فرمود‌: "آیا [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}}<ref>«جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.</ref>، درباره ما نازل شده یا درباره غیر ما؟"
 
[[ابوبکر]] گفت: "این [[آیه]] درباره شما [[اهل‌بیت پیامبر]] نازل شده است".
 
[[امیرالمؤمنین]] {{ع}} فرمود: "اگر دو نفر [[شاهد]] به عمل [[زشتی]] درباره [[فاطمه]] [[گواهی]] دهند چه می‌کنی؟"
 
[[ابوبکر]] گفت: "بر او حد [[زنا]] جاری می‌کنم همان‌طور که درباره سایر [[زنان]] [[اجرا]] می‌کنم!"
 
[[امیرالمؤمنین]] {{ع}} فرمود: "در این صورت [[کافر]] خواهی شد".


[[ابوبکر]] گفت: "چرا [[کافر]] شوم؟"
[[ابوبکر]] گفت: "فدک جزو [[غنایم]] و [[مال]] همه مسلمان‌هاست؛ اگر [[فاطمه]] {{س}} [[شاهد]] عادلی دارد بیاورد، تا فدک را به او برگردانیم؛ در غیر این صورت حقی ندارد". [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} فرمود: "آیا درباره ما به غیر آنچه درباره سایر [[مسلمانان]] [[قضاوت]] می‌کنی، [[حکم]] می‌کنی؟" [[ابوبکر]] گفت: "نه، درباره شما هم مانند سایرین [[حکم]] و [[قضاوت]] می‌کنم".


[[امیرالمؤمنین]] {{ع}} فرمود: "زیرا [[شهادت]] [[خدا]] را درباره [[پاکی]] این [[خانواده]] به خاطر [[شهادت]] بشری رد کرده‌ای و کسی که [[شهادت]] [[خدا]] را رد کند، [[کافر]] است (یعنی در صورتی که [[فاطمه]] ادعایی کند به [[شاهد]] احتیاجی نیست، چون [[خدا]] به [[پاکی]] و [[راستی]] او [[گواهی]] داده است).
[[امیرالمؤمنین]] {{ع}} فرمود: "اگر [[مالی]] در دست یکی از [[مسلمانان]] باشد و من ادعایی درباره آن بکنم، از چه کسی [[گواه]] می‌خواهی؟" [[ابوبکر]] گفت: "در این باره از شما [[شاهد]] می‌طلبم". [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} فرمود: "پس چرا درباره [[مالی]] که در دست من است و دیگران ([[مسلمانان]]) مدعی آن هستند، از من [[شاهد]] می‌خواهی؟"


وقتی که [[ابوبکر]] به [[منزل]] برگشت، [[عمر بن خطاب]] را خواست و به او گفت: "دیدی امروز [[علی بن ابی طالب]] چه کرد! اگر یک بار دیگر در مجلس علنی چنین [[استدلال]] کند کار ما تباه شده است و [[زندگی]] بر ما گوارا نخواهد بود"؛ [[عمر]] گفت: "چاره این کار با [[خالد بن ولید]] است".
در این حال [[ابو بکر]] ساکت شد و [[عمر]] گفت: "فدک [[غنیمت]] [[مسلمین]] است و ما با تو نزاعی نداریم". [[امیر المؤمنین]] {{ع}} فرمود: "ابوبکر! به [[قرآن]] [[اقرار]] داری؟" [[ابو بکر]] گفت: "آری، چرا [[اقرار]] نداشته باشم؟"


پس به دنبال خالد فرستادند. هنگامی که خالد آمد، [[ابوبکر]] گفت: "می‌خواهیم کار مشکلی را به تو واگذار کنیم".
[[امیرالمؤمنین]] {{ع}} فرمود‌: "آیا [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}}<ref>«جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.</ref>، درباره ما نازل شده یا درباره غیر ما؟" [[ابوبکر]] گفت: "این [[آیه]] درباره شما [[اهل‌بیت پیامبر]] نازل شده است". [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} فرمود: "اگر دو نفر [[شاهد]] به عمل [[زشتی]] درباره [[فاطمه]] [[گواهی]] دهند چه می‌کنی؟" [[ابوبکر]] گفت: "بر او حد [[زنا]] جاری می‌کنم همان‌طور که درباره سایر [[زنان]] اجرا می‌کنم!"
خالد گفت: "هر چه باشد انجام می‌دهم، حتی اگر کشتن [[علی بن ابی‌طالب]] باشد".


[[ابوبکر]] گفت: "کار ما همین است! هنگام [[نماز]] پهلوی [[علی]] بایست، همین که [[سلام]] را گفتم گردن او را بزن".
[[امیرالمؤمنین]] {{ع}} فرمود: "در این صورت [[کافر]] خواهی شد". [[ابوبکر]] گفت: "چرا [[کافر]] شوم؟" [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} فرمود: "زیرا [[شهادت]] [[خدا]] را درباره [[پاکی]] این [[خانواده]] به خاطر [[شهادت]] بشری رد کرده‌ای و کسی که [[شهادت]] [[خدا]] را رد کند، [[کافر]] است (یعنی در صورتی که [[فاطمه]] ادعایی کند به [[شاهد]] احتیاجی نیست، چون [[خدا]] به [[پاکی]] و [[راستی]] او [[گواهی]] داده است).


اسماء بنت عمیس که این داستان را شنید به [[کنیز]] خود گفت: به [[خانه]] [[فاطمه]]، [[دختر رسول خدا]] برو و به او از طرف من [[سلام]] برسان و سپس این [[آیه]] را بخوان: {{متن قرآن|إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنَ النَّاصِحِينَ}}<ref>«سرکردگان (شهر) در کار تو همدل شده‌اند تا تو را بکشند پس (از شهر) بیرون رو که من از خیرخواهان توام» سوره قصص، آیه ۲۰.</ref>.
وقتی که [[ابوبکر]] به [[منزل]] برگشت، [[عمر بن خطاب]] را خواست و به او گفت: "دیدی امروز [[علی بن ابی طالب]] چه کرد! اگر یک بار دیگر در مجلس علنی چنین [[استدلال]] کند کار ما تباه شده است و [[زندگی]] بر ما گوارا نخواهد بود"؛ [[عمر]] گفت: "چاره این کار با [[خالد بن ولید]] است". پس به دنبال خالد فرستادند. هنگامی که خالد آمد، [[ابوبکر]] گفت: "می‌خواهیم کار مشکلی را به تو واگذار کنیم". خالد گفت: "هر چه باشد انجام می‌دهم، حتی اگر کشتن [[علی بن ابی‌طالب]] باشد". [[ابوبکر]] گفت: "کار ما همین است! هنگام [[نماز]] پهلوی [[علی]] بایست، همین که [[سلام]] را گفتم گردن او را بزن".


[[کنیز]] آمد و [[سلام]] را رساند، سپس [[آیه]] را [[تلاوت]] کرد و موقعی که خواست برگردد دوباره [[آیه]] را قرائت نمود؛ [[علی]] {{ع}} فرمود: "به آن [[زن]] [[سلام]] برسان و بگو [[خدا]] مانع [[اراده]] ایشان خواهد شد و نمی‌توانند کاری انجام دهند".
اسماء بنت عمیس که این داستان را شنید به کنیز خود گفت: به [[خانه]] [[فاطمه]]، [[دختر رسول خدا]] برو و به او از طرف من [[سلام]] برسان و سپس این [[آیه]] را بخوان: {{متن قرآن|إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنَ النَّاصِحِينَ}}<ref>«سرکردگان (شهر) در کار تو همدل شده‌اند تا تو را بکشند پس (از شهر) بیرون رو که من از خیرخواهان توام» سوره قصص، آیه ۲۰.</ref>. کنیز آمد و [[سلام]] را رساند، سپس [[آیه]] را [[تلاوت]] کرد و موقعی که خواست برگردد دوباره [[آیه]] را قرائت نمود؛ [[علی]] {{ع}} فرمود: "به آن [[زن]] [[سلام]] برسان و بگو [[خدا]] مانع [[اراده]] ایشان خواهد شد و نمی‌توانند کاری انجام دهند".


هنگام [[نماز]]، خالد پهلوی [[امیرالمؤمنین]] ایستاد و [[ابوبکر]] قبل از آن‌که [[سلام]] [[نماز]] را بگوید از این پیشنهاد پشیمان شد و با خود گفت ممکن است خالد نتواند کار را انجام دهد و سبب [[فتنه]] گردد، پس همواره تشهد را تکرار می‌کرد تا آن‌که گفت: {{متن حدیث|يَا خَالِدُ لَا تَفْعَلَنَ مَا أَمَرْتُكَ وَ السَّلَامُ عَلَيْكُم‌}}؛ خالد! به آن چه [[دستور]] دادم عمل نکن.
هنگام [[نماز]]، خالد پهلوی [[امیرالمؤمنین]] ایستاد و [[ابوبکر]] قبل از آنکه [[سلام]] [[نماز]] را بگوید از این پیشنهاد پشیمان شد و با خود گفت ممکن است خالد نتواند کار را انجام دهد و سبب [[فتنه]] گردد، پس همواره تشهد را تکرار می‌کرد تا آنکه گفت: {{متن حدیث|يَا خَالِدُ لَا تَفْعَلَنَ مَا أَمَرْتُكَ وَ السَّلَامُ عَلَيْكُم‌}}؛ خالد! به آنچه [[دستور]] دادم عمل نکن.


[[حضرت]] {{ع}} از خالد پرسید: به تو چه دستوری داده بود که سپس تو را از آن بازداشت؟
حضرت {{ع}} از خالد پرسید: به تو چه دستوری داده بود که سپس تو را از آن بازداشت؟ خالد گفت: "دستور داده بود تا گردن تو را بزنم!" حضرت فرمود: "آیا [[اطاعت]] می‌کردی؟" خالد گفت: "آری، به [[خدا]] قسم اگر مرا منع نمی‌کرد تو را کشته بودم". حضرت گریبان او را گرفته و چنان او را به [[زمین]] کوبید که [[مردم]] گفتند او را خواهد کشت. (در بعضی از [[روایات]] آمده است که حضرت با دو انگشت گلویش را فشرد) [[عمر]] فریاد زد: [[یا علی]]! به [[حق]] صاحب این [[قبر]] دست بردار؛ حضرت او را رها کرد و گریبان [[عمر]] را گرفت و فرمود: "ای [[فرزند]] صهاک! اگر [[عهد]] و [[پیمان]] [[پیامبر]] نبود معلوم می‌شد که کدام یک از ما ضعیف‌تریم"<ref>المسترشد، محمد بن جریر طبری، ص۴۵۱؛ الاحتجاج، طبرسی، ج۱، ص۱۱۸؛ بحار الانوار، علامه مجلسی، ج۲۹، ص۱۳۳.</ref>.


خالد گفت: "دستور داده بود تا گردن تو را بزنم!"
بعد از بازگشت از [[غدیر خم]]، [[ابوبکر]]، [[عمر]]، [[ابوعبیده جراح]] و سالم و سی و چهار نفر از [[اصحاب عقبه]] و بیست نفر غیر از آنها، از جمله [[سعید بن العاص اموی]]، [[اسامة بن زید]]، [[ابوسفیان]] و [[معاذ بن جبل]] هم‌پیمان شدند که نگذارند [[خلافت]] به [[علی]] {{ع}} برسد و این [[پیمان]] [[نامه]] را نزد [[ابوعبیده جراح]] به [[امانت]] گذاشتند. [[رسول خدا]] {{صل}} در همین باره به ابوعبیده فرمود: {{متن حدیث|بخ بخ لك يا با عبيدة من مثلك و قد أصبحت أمين قوم من هذه الأمة على باطلهم ثم قرأ: {{متن قرآن|فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَنًا قَلِيلًا}}<ref>«بنابراین، وای بر کسانی که (یک) نوشته را با دست‌های خود می‌نویسند آنگاه می‌گویند که این از سوی خداوند است تا با آن بهایی کم به دست آورند» سوره بقره، آیه ۷۹.</ref>و لو لا أن [[الله]] أمرني بالإعراض عنهم لأمر هو بالغه لقدمتهم و ضربت أعناقهم}}؛ این [[حدیث]] را اسماء بنت عمیس نیز [[نقل]] کرده است<ref>الصوارم المهرقه، نورالله شوشتری، ص۷۸.</ref>.<ref>[[سید حمید روحانی|روحانی، سید حمید]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳]]، ص ۳۱۷.</ref>


[[حضرت]] فرمود: "آیا [[اطاعت]] می‌کردی؟"
== [[اصلاح]] [[نقل]] [[تاریخی]] ==
از [[روایات]] و نقل‌ها به دست می‌آید که [[اسماء بنت عمیس]]<ref>برای اطلاع از شرح حال این بانوی بزرگوار مسلمان، ر. ک: دائرة المعارف صحابه پیامبر اعظم {{صل}}، ج۳، ص۳۱۲.</ref>، [[همسر]] [[جعفر بن ابی طالب]] طیار<ref>برای اطلاع از شرح حال این شخصیت بزرگوار و مجاهد صدر اسلام، ر. ک: دائرة المعارف صحابه پیامبر اعظم {{صل}}، ج۲، ص۱۲۹. </ref> به هنگام [[ازدواج امام علی]] {{ع}} و [[حضرت فاطمه زهرا]] {{س}} و تولد و نامگذاری اولین نوزاد [[خاندان رسالت]]، [[امام حسن مجتبی]] {{ع}} حضور داشته است، ولی پژوهش‌های صورت گرفته [[تاریخی]] خلاف این موضوع را ثابت می‌کند و اندیشمند گرانمایه، [[اربلی]] در [[کشف]] الغمه و [[آیت الله]] استاد [[محمد هادی یوسفی غروی]] در موسوعة التاریخ الاسلامی به این مطلب اشاره کرده‌اند.


خالد گفت: "آری، به [[خدا]] قسم اگر مرا منع نمی‌کرد تو را کشته بودم".
ابن ابوالفتح اربلی در این باره می‌نویسد: [[روایات]] بسیاری بر این مطلب تأکید دارند که [[اسماء بنت عمیس]] در شب زفاف [[فاطمه]] {{س}} حاضر بوده و این، در حالی است که [[اسماء بنت عمیس]] به همراه شوهرش، حضرت [[جعفر بن ابی طالب]] که [[سرپرستی]] [[مهاجران به حبشه]] را به عهده داشت، در [[حبشه]] بوده است و به همراه وی در [[سال ششم هجری]] به [[مدینه]] بازگشتند و بر این اساس، این بانوی بزرگوار هنگام [[ازدواج علی]] و [[فاطمه]] که در ذی الحجه [[سال دوم هجری]] صورت گرفت، در [[مدینه]] نبوده است و زنی که در [[ازدواج]] حضور داشته، خواهر وی، سلمی بنت عمیس، [[همسر]] [[حمزة بن عبدالمطلب]] بوده است.


[[حضرت]] گریبان او را گرفته و چنان او را به [[زمین]] کوبید که [[مردم]] گفتند او را خواهد کشت. (در بعضی از [[روایات]] آمده است که [[حضرت]] با دو انگشت گلویش را فشرد) [[عمر]] فریاد زد: [[یا علی]]! به [[حق]] صاحب این [[قبر]] دست بردار؛ [[حضرت]] او را رها کرد و گریبان [[عمر]] را گرفت و فرمود: "ای [[فرزند]] صهاک! اگر [[عهد]] و [[پیمان]] [[پیامبر]] نبود معلوم می‌شد که کدام یک از ما ضعیف‌تریم"<ref>المسترشد، محمد بن جریر طبری، ص۴۵۱؛ الاحتجاج، طبرسی، ج۱، ص۱۱۸؛ بحار الانوار، علامه مجلسی، ج۲۹، ص۱۳۳.</ref>.
[[اربلی]] در پاسخ این [[پرسش]] که چرا در منابع و مصادر چنین خطایی صورت گرفته است، می‌گوید: شاید چون [[اسماء بنت عمیس]] نزد راویان حدیث نسبت به خواهرش [[شهرت]] بیشتری داشته است، لذا این مسئله از وی [[روایت]] کرده‌اند و یا اینکه یک راوی در [[نقل]] مطلب، [[اشتباه]] کرده است و دیگران نیز از وی کرده‌اند<ref>کشف الغمه، ابن ابی الفتح اربلی (ترجمه و شرح: زواره‌ای)، ج۲، ص۳۶۶-۳۶۷.</ref>.


بعد از بازگشت از [[غدیر خم]]، [[ابوبکر]]، [[عمر]]، [[ابوعبیده جراح]] و سالم و سی و چهار نفر از [[اصحاب عقبه]] و بیست نفر غیر از آنها، از جمله [[سعید بن العاص اموی]]، [[اسامة بن زید]]، [[ابوسفیان]] و [[معاذ بن جبل]] هم‌پیمان شدند که نگذارند [[خلافت]] به [[علی]] {{ع}} برسد و این [[پیمان]] [[نامه]] را نزد [[ابوعبیده جراح]] به [[امانت]] گذاشتند. [[رسول خدا]] {{صل}} در همین باره به [[ابوعبیده]] فرمود: {{متن حدیث|بخ بخ لك يا با عبيدة من مثلك و قد أصبحت أمين قوم من هذه الأمة على باطلهم ثم قرأ: {{متن قرآن|فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَنًا قَلِيلًا}}<ref>«بنابراین، وای بر کسانی که (یک) نوشته را با دست‌های خود می‌نویسند آنگاه می‌گویند که این از سوی خداوند است تا با آن بهایی کم به دست آورند» سوره بقره، آیه ۷۹.</ref>و لو لا أن [[الله]] أمرني بالإعراض عنهم لأمر هو بالغه لقدمتهم و ضربت أعناقهم}}؛ این [[حدیث]] را اسماء بنت عمیس نیز [[نقل]] کرده است<ref>الصوارم المهرقه، نورالله شوشتری، ص۷۸.</ref><ref>[[سید حمید روحانی|روحانی، سید حمید]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۱۷.</ref>
استاد [[یوسفی غروی]] در این باره می‌فرمایند: از [[تاریخ]] [[وفات]] [[فاطمه بنت اسد]] ([[سال چهارم هجری]]) به دست می‌آید که وی بعد از تولد امام حسن {{ع}} از [[دنیا]] رفته است ولی در زمان [[ازدواج]] [[فاطمه]] {{س}} و نیز میلاد [[امام حسن]] {{ع}} از او یادی نشده و به جای او از [[اسماء بنت عمیس]] یاد شده است و این نام نیز تصحیف شده نام اسماء بنت یزید بن سکن انصاری، قابله و خطّابه معروف (خواستگاری کننده [[زنان]])<ref>در گذشته، زنانی بودند که واسطه ازدواج می‌شدند و به ایشان «خطابه» گفته می‌شد.</ref> [[مدینه]] بوده و این، [[دلیل]] [[اشتباه]] راویان حدیث است؛ زیرا در آن زمان، [[اسماء بنت عمیس]] به همراه همسرش به [[حبشه]] [[هجرت]] کرده بود و آنها در [[سال ششم هجری]] (یعنی سه سال پس از تولد امام حسن {{ع}}) به [[مدینه]] بازگشتند<ref>موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۲، ص۲۱۲- ۲۱۷.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۳۳-۳۵.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
{{منابع}}
{{منابع}}
* [[پرونده:1100352.jpg|22px]] [[سید حمید روحانی|روحانی، سید حمید]]، [[اسماء بنت عمیس (مقاله)|مقاله «اسماء بنت عمیس»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|'''دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳''']]
# [[پرونده:1100352.jpg|22px]] [[سید حمید روحانی|روحانی، سید حمید]]، [[اسماء بنت عمیس (مقاله)|مقاله «اسماء بنت عمیس»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|'''دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳''']]
# [[پرونده:1100376.jpg|22px]] [[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)|امام حسن بن علی بن ابی طالب]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|'''اصحاب امام حسن مجتبی''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}


خط ۱۲۳: خط ۸۴:


[[رده:اسماء بنت عمیس]]
[[رده:اسماء بنت عمیس]]
[[رده:اصحاب پیامبر]]
[[رده:اصحاب امام علی]]
[[رده:همسران امام علی]]
[[رده:بنی‌خثعم]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۰ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۰۸:۳۰

مقدمه

اسماء بنت عمیس بن معد بن حارث بن تیم بن کعب[۱]، اصالتاً یمنی[۲] و یکی از بانوان بزرگ اسلام است که زندگی عجیبی داشته است. او در ابتدا به دعوت پیامبر اسلام (ص) لبیک گفت و همراه همسرش جعفر بن ابی‌طالب (که پس از شهادت به جعفر طیار ملقب شد) به حبشه مهاجرت کرد[۳]. در دوران هجرت سه فرزند به دنیا آورد: عبدالله، که بعدها همسر حضرت زینب، دختر امیرالمؤمنین (ع) شد، محمد و عون و ظاهراً از جعفر همین سه فرزند را داشت[۴].

هنگام فتح خیبر جعفر و اسماء از مهاجرت بازگشتند، در این هنگام پیامبر (ص) فرمود: «مَا أَدْرِي بِأَيِّهِمَا أَنَا أَفْرَحُ أَكثر بِقُدُومِ جَعْفَرٍ أَمْ بِفَتْحِ خَيْبَرَ»[۵]؛ اسماء پس از آنکه همسرش جعفر، در جنگ موته کشته شد به همسری ابوبکر درآمد[۶] و برای او هم محمد بن ابی بکر را به دنیا آورد[۷] که یکی از فدائیان امام علی (ع) بود و حضرت نیز به ایشان بسیار علاقه‌مند بودند و مکرر می‌فرمودند: "محمد فرزند من است از صلب ابی‌بکر"[۸].

پس از درگذشت ابوبکر، او افتخار همسری امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب (ع) را یافت و از آن حضرت هم فرزندی به نام یحیی آورد[۹]؛ گرچه بعضی فرزند دیگری به نام عون را نیز ذکر کرده‌اند[۱۰].

او از طرف مادر دارای نه یا ده خواهر بود که یکی از ایشان به نام میمونه، دختر حارث، همسر رسول اکرم (ص)، دیگری، ام‌الفضل، همسر عباس، عموی بزرگوار پیامبر اسلام و دیگری سلمی، همسر حمزه سیدالشهدا، عموی جعفر طیار بود. بنابراین، این هم افتخاری بود برای اسماء‌ که همسران خواهران او اشخاصی مانند پیامبر (ص)، حمزه و عباس بودند[۱۱].

روزی عمر بن خطاب به اسماء گفت: "شما مردم خوبی هستید جز اینکه ما به خاطر سبقت داشتن در هجرت از شما برتریم". اسماء می‌گوید: گفته عمر را برای رسول خدا (ص) نقل کردم، ایشان فرمود: "چنین نیست، بلکه از نظر هجرت هم شما بر دیگران مقدم هستید، زیرا شما دوبار هجرت کردید، بار اول به حبشه و بار دوم به مدینه منوره"[۱۲].[۱۳]

اسماء و شنیدن خبر شهادت جعفر

هنگامی که پیامبر اسلام لشکری را به سرزمین موته فرستاد، زید بن حارثه را فرمانده ایشان قرار داد و پرچم را به وی سپرد و فرمود: "اگر زید کشته شد، جعفر بن ابی‌طالب (ع) فرمانده شماست و اگر جعفر کشته شد عبدالله بن رواحه فرمانده باشد و اگر او هم شهید شد هر که را خواستید به عنوان فرمانده انتخاب کنید". مردی از یهود که حاضر بود گفت: "اگر محمد، رسول خدا باشد این سه نفر کشته می‌شوند". مردم پرسیدند: از کجا می‌گویی؟ او گفت: "انبیای بنی‌اسراییل اگر دو نفر یا صد نفر را به ترتیب فرماندهی می‌دادند، همه کشته می‌شدند".

پس از گذشت مدتی، یک روز پیامبر اکرم (ص) بعد از نماز صبح به منبر رفته، فرمودند: "الان برادران شما با مشرکین شروع به جنگ کردند" و سپس حملات و حرکاتی که هر یک از لشکریان اسلام در میدان جنگ انجام می‌دادند، مانند کسی که از نزدیک مشاهده می‌کند، بیان می‌‌فرمودند، تا آنکه فرمودند: "الان زید بن حارثه شهید شد و پرچم به زمین افتاد، جعفر پرچم را بلند کرد و به طرف دشمن رفت. دست جعفر را قطع کردند پرچم را به دست دیگر گرفت، دست دیگرش هم بریده شد، پرچم را به سینه چسبانید، جعفر هم کشته شد و پرچم به زمین افتاد". سپس فرمودند: "پرچم را عبدالله بن رواحه برداشت و از کفار فلان تعداد را کشت و از مسلمین چند نفر کشته شدند"؛ تا آنکه تمام اوضاع میدان جنگ را بیان داشتند. سپس فرمودند: "عبدالله هم کشته شد و پرچم را خالد بن ولید به دست گرفت".

پیامبر (ص) سپس از منبر پایین آمد و به خانه جعفر بن ابی‌طالب رفت و به اسماء فرمود: "اسماء! فرزندان جعفر کجا هستند؟" او ایشان را به حضور پیامبر (ص) آورد. اسماء می‌گوید: پیامبر (ص) آنان را در بغل گرفت، می‌بوسید و می‌بویید و بر سر ایشان دست می‌کشید و اشک، مانند دانه‌های مروارید از گونه‌های حضرتش جاری شد. گفتم: یا رسول الله! مگر از جعفر خبری رسیده است؟ حضرت فرمود: "جعفر امروز کشته شد"[۱۴]. صدایم به گریه بلند شد، به حدی که همسایه‌ها باخبر شده و به خانه ما آمدند.

پیامبر (ص) فرمود: اسماء گریه مکن، خدا به من خبر داد که به جعفر دو بال عطا کرده تا در بهشت با ملائکه پرواز کند. گفتم: یا رسول الله! اگر این مطلب را برای مردم بفرمایید جعفر فراموش نمی‌شود؛ سپس حضرت فرمود: "در هنگام مصیبت به سینه مزن و سخن ناشایست مگو" و وقتی از کنار دخترش فاطمه عبور کرد و دید که صدای ناله‌اش بلند است، به او فرمود: «على مِثلِ جعفرٍ فَلتَبكِ الباكية»: آری، گریه‌کنندگان باید بر جعفر گریه کنند. بعد دستور داد تا برای خانواده جعفر که مشغول عزاداری بودند غذا تهیه کنند و از اینجا این کار سنت شد[۱۵].[۱۶]

اسماء و نقل حدیث (بازگرداندن خورشید)

حدیث رد شمس را اسماء مانند بسیاری از راویان اخبار مانند عمار و جویریة بن مسهر و دیگران نقل کرده است. او یکی از راویان فضائل اهل بیت (ع) است و نه تنها حدیث رد شمس بلکه احادیث بسیاری از این بانوی بزرگوار و صدیق روایت شده است، به طوری که درباره ایشان گفته شده است: «إنها كانت موالية لأمير المؤمنين(ع)، و للصديقة الطاهرة»[۱۷]. روایت‌های زیر از ایشان نقل شده است:

  1. شهادت دادن به اینکه فدک، مخصوص فاطمه زهرا (س) است[۱۸]؛
  2. توصیف فاطمه زهرا (س) از زبان پیامبر (ص): «قال رسول الله (ص):يا اسماء ان فاطمة خلقت حورية في صورة انسية هي طاهرة مطهرة»[۱۹]؛
  3. بیان حدیث «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ‌»[۲۰]؛
  4. شهادت دادن به این که علی (ع) مصداق لفظ "صالح المؤمنین" بیان شده در سوره تحریم است[۲۱].
  5. ایشان از راویان حدیث منزلت است[۲۲].

طحاوی از احمد بن صالح نقل کرده است: برای کسی که در راه دانش قدم بر می‌دارد سزاوار نیست که به حدیث اسماء بنت عمیس شک کند.

اسماء حدیث رد شمس را چنین روایت کرده است: در صهباء در خدمت پیامبر اسلام (ص) بودیم و نماز ظهر خوانده شد، سپس ایشان علی را خواست و برای اجرای فرمانی فرستاد. موقع عصر شد و رسول خدا (ص) نماز عصر را هم خواند، علی (ع) بازگشت و به تصور اینکه نماز عصر خوانده نشده است در کنار پیامبر (ص) نشست، در این هنگام آثار نزول وحی در سیمای پیامبر (ص) مشاهده شد، پس سر را روی پای امیرالمؤمنین علی (ع) نهاد و به خواب رفت. امیرالمؤمنین (ع) در حال نشسته نماز خواند و برای رکوع و سجود اشاره می‌فرمود تا آنکه آفتاب غروب کرد و دیگر اثری از آن دیده نمی‌شد.

پیامبر (ص) برخاست و از علی (ع) پرسید: نماز عصر را به جا آورد‌ه‌ای؟ علی (ع) فرمود: "نه، زیرا تصور کردم که شما هم به جا نیاورده‌اید تا آنکه سر به زانوی من نهادید و من نخواستم با بیدار کردن شما، شما را ناراحت کرده باشم".

پیامبر (ص) فرمود: "بار خدایا! این بنده‌ات به خاطر پیامبر تو این کار را کرده است، خورشید را برگردان تا نمازش را به جا آورد". آن‌گاه مشاهده کردیم که جهان روشن شد و آفتاب بازگشت؛ سپس علی (ع) وضو گرفت و فریضه الهی را به جا آورد[۲۳].[۲۴]

اسماء و خبر دادن از نیرنگ خلیفه

هنگامی که مردم با ابوبکر برای خلافت بیعت کردند، او فدکی را که رسول خدا به دستور پروردگار به فاطمه بخشیده بود تصرف کرد و نمایندگان فاطمه را از آنجا بیرون کرد. پس امیرالمؤمنین به مسجد آمد و در حالی که عده‌ای از انصار و مهاجرین اطراف ابوبکر نشسته بودند، فرمود: "ابوبکر! چرا فدکی را که رسول خدا به فاطمه بخشیده و سال‌هاست که نمایندگان فاطمه در آنجا هستند، تصرف کردی؟"

ابوبکر گفت: "فدک جزو غنایم و مال همه مسلمان‌هاست؛ اگر فاطمه (س) شاهد عادلی دارد بیاورد، تا فدک را به او برگردانیم؛ در غیر این صورت حقی ندارد". امیرالمؤمنین (ع) فرمود: "آیا درباره ما به غیر آنچه درباره سایر مسلمانان قضاوت می‌کنی، حکم می‌کنی؟" ابوبکر گفت: "نه، درباره شما هم مانند سایرین حکم و قضاوت می‌کنم".

امیرالمؤمنین (ع) فرمود: "اگر مالی در دست یکی از مسلمانان باشد و من ادعایی درباره آن بکنم، از چه کسی گواه می‌خواهی؟" ابوبکر گفت: "در این باره از شما شاهد می‌طلبم". امیرالمؤمنین (ع) فرمود: "پس چرا درباره مالی که در دست من است و دیگران (مسلمانان) مدعی آن هستند، از من شاهد می‌خواهی؟"

در این حال ابو بکر ساکت شد و عمر گفت: "فدک غنیمت مسلمین است و ما با تو نزاعی نداریم". امیر المؤمنین (ع) فرمود: "ابوبکر! به قرآن اقرار داری؟" ابو بکر گفت: "آری، چرا اقرار نداشته باشم؟"

امیرالمؤمنین (ع) فرمود‌: "آیا آیه شریفه ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا[۲۵]، درباره ما نازل شده یا درباره غیر ما؟" ابوبکر گفت: "این آیه درباره شما اهل‌بیت پیامبر نازل شده است". امیرالمؤمنین (ع) فرمود: "اگر دو نفر شاهد به عمل زشتی درباره فاطمه گواهی دهند چه می‌کنی؟" ابوبکر گفت: "بر او حد زنا جاری می‌کنم همان‌طور که درباره سایر زنان اجرا می‌کنم!"

امیرالمؤمنین (ع) فرمود: "در این صورت کافر خواهی شد". ابوبکر گفت: "چرا کافر شوم؟" امیرالمؤمنین (ع) فرمود: "زیرا شهادت خدا را درباره پاکی این خانواده به خاطر شهادت بشری رد کرده‌ای و کسی که شهادت خدا را رد کند، کافر است (یعنی در صورتی که فاطمه ادعایی کند به شاهد احتیاجی نیست، چون خدا به پاکی و راستی او گواهی داده است).

وقتی که ابوبکر به منزل برگشت، عمر بن خطاب را خواست و به او گفت: "دیدی امروز علی بن ابی طالب چه کرد! اگر یک بار دیگر در مجلس علنی چنین استدلال کند کار ما تباه شده است و زندگی بر ما گوارا نخواهد بود"؛ عمر گفت: "چاره این کار با خالد بن ولید است". پس به دنبال خالد فرستادند. هنگامی که خالد آمد، ابوبکر گفت: "می‌خواهیم کار مشکلی را به تو واگذار کنیم". خالد گفت: "هر چه باشد انجام می‌دهم، حتی اگر کشتن علی بن ابی‌طالب باشد". ابوبکر گفت: "کار ما همین است! هنگام نماز پهلوی علی بایست، همین که سلام را گفتم گردن او را بزن".

اسماء بنت عمیس که این داستان را شنید به کنیز خود گفت: به خانه فاطمه، دختر رسول خدا برو و به او از طرف من سلام برسان و سپس این آیه را بخوان: ﴿إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنَ النَّاصِحِينَ[۲۶]. کنیز آمد و سلام را رساند، سپس آیه را تلاوت کرد و موقعی که خواست برگردد دوباره آیه را قرائت نمود؛ علی (ع) فرمود: "به آن زن سلام برسان و بگو خدا مانع اراده ایشان خواهد شد و نمی‌توانند کاری انجام دهند".

هنگام نماز، خالد پهلوی امیرالمؤمنین ایستاد و ابوبکر قبل از آنکه سلام نماز را بگوید از این پیشنهاد پشیمان شد و با خود گفت ممکن است خالد نتواند کار را انجام دهد و سبب فتنه گردد، پس همواره تشهد را تکرار می‌کرد تا آنکه گفت: «يَا خَالِدُ لَا تَفْعَلَنَ مَا أَمَرْتُكَ وَ السَّلَامُ عَلَيْكُم‌»؛ خالد! به آنچه دستور دادم عمل نکن.

حضرت (ع) از خالد پرسید: به تو چه دستوری داده بود که سپس تو را از آن بازداشت؟ خالد گفت: "دستور داده بود تا گردن تو را بزنم!" حضرت فرمود: "آیا اطاعت می‌کردی؟" خالد گفت: "آری، به خدا قسم اگر مرا منع نمی‌کرد تو را کشته بودم". حضرت گریبان او را گرفته و چنان او را به زمین کوبید که مردم گفتند او را خواهد کشت. (در بعضی از روایات آمده است که حضرت با دو انگشت گلویش را فشرد) عمر فریاد زد: یا علی! به حق صاحب این قبر دست بردار؛ حضرت او را رها کرد و گریبان عمر را گرفت و فرمود: "ای فرزند صهاک! اگر عهد و پیمان پیامبر نبود معلوم می‌شد که کدام یک از ما ضعیف‌تریم"[۲۷].

بعد از بازگشت از غدیر خم، ابوبکر، عمر، ابوعبیده جراح و سالم و سی و چهار نفر از اصحاب عقبه و بیست نفر غیر از آنها، از جمله سعید بن العاص اموی، اسامة بن زید، ابوسفیان و معاذ بن جبل هم‌پیمان شدند که نگذارند خلافت به علی (ع) برسد و این پیمان نامه را نزد ابوعبیده جراح به امانت گذاشتند. رسول خدا (ص) در همین باره به ابوعبیده فرمود: «بخ بخ لك يا با عبيدة من مثلك و قد أصبحت أمين قوم من هذه الأمة على باطلهم ثم قرأ: ﴿فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَنًا قَلِيلًا[۲۸]و لو لا أن الله أمرني بالإعراض عنهم لأمر هو بالغه لقدمتهم و ضربت أعناقهم»؛ این حدیث را اسماء بنت عمیس نیز نقل کرده است[۲۹].[۳۰]

اصلاح نقل تاریخی

از روایات و نقل‌ها به دست می‌آید که اسماء بنت عمیس[۳۱]، همسر جعفر بن ابی طالب طیار[۳۲] به هنگام ازدواج امام علی (ع) و حضرت فاطمه زهرا (س) و تولد و نامگذاری اولین نوزاد خاندان رسالت، امام حسن مجتبی (ع) حضور داشته است، ولی پژوهش‌های صورت گرفته تاریخی خلاف این موضوع را ثابت می‌کند و اندیشمند گرانمایه، اربلی در کشف الغمه و آیت الله استاد محمد هادی یوسفی غروی در موسوعة التاریخ الاسلامی به این مطلب اشاره کرده‌اند.

ابن ابوالفتح اربلی در این باره می‌نویسد: روایات بسیاری بر این مطلب تأکید دارند که اسماء بنت عمیس در شب زفاف فاطمه (س) حاضر بوده و این، در حالی است که اسماء بنت عمیس به همراه شوهرش، حضرت جعفر بن ابی طالب که سرپرستی مهاجران به حبشه را به عهده داشت، در حبشه بوده است و به همراه وی در سال ششم هجری به مدینه بازگشتند و بر این اساس، این بانوی بزرگوار هنگام ازدواج علی و فاطمه که در ذی الحجه سال دوم هجری صورت گرفت، در مدینه نبوده است و زنی که در ازدواج حضور داشته، خواهر وی، سلمی بنت عمیس، همسر حمزة بن عبدالمطلب بوده است.

اربلی در پاسخ این پرسش که چرا در منابع و مصادر چنین خطایی صورت گرفته است، می‌گوید: شاید چون اسماء بنت عمیس نزد راویان حدیث نسبت به خواهرش شهرت بیشتری داشته است، لذا این مسئله از وی روایت کرده‌اند و یا اینکه یک راوی در نقل مطلب، اشتباه کرده است و دیگران نیز از وی کرده‌اند[۳۳].

استاد یوسفی غروی در این باره می‌فرمایند: از تاریخ وفات فاطمه بنت اسد (سال چهارم هجری) به دست می‌آید که وی بعد از تولد امام حسن (ع) از دنیا رفته است ولی در زمان ازدواج فاطمه (س) و نیز میلاد امام حسن (ع) از او یادی نشده و به جای او از اسماء بنت عمیس یاد شده است و این نام نیز تصحیف شده نام اسماء بنت یزید بن سکن انصاری، قابله و خطّابه معروف (خواستگاری کننده زنان)[۳۴] مدینه بوده و این، دلیل اشتباه راویان حدیث است؛ زیرا در آن زمان، اسماء بنت عمیس به همراه همسرش به حبشه هجرت کرده بود و آنها در سال ششم هجری (یعنی سه سال پس از تولد امام حسن (ع)) به مدینه بازگشتند[۳۵].[۳۶]

منابع

پانویس

  1. الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۷۸۶.
  2. اسد الغابة، ابن اثیر، ج۶، ص۱۴.
  3. رسائل المرتضی، شریف مرتضی، ج۱، ص۴۰۸؛ غنیة النزوع، ابن زهره حلبی، ص۷۶ (پاورقی)؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۷۸۴-۱۷۸۵.
  4. الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۷۸۴-۱۷۸۵؛ البته فرزندان اسماء از جعفر طیار را متعدد ذکر کرده‌اند؛ مثلاً در الاحتجاج طبرسی (ج۱، ص۱۲۵) این اسامی آمده است: عبدالله، عون (شهید شده در کربلا)، محمد اکبر (شهید شده در صفین)، محمد اصغر (شهید شده در کربلا)، عبدالله اکبر (او یکی از افراد مشهور به اجواد (بخشندگان) بنی هاشم است؛ دیگر اجواد بنی‌هاشم عبارت‌اند از: امام حسن (ع)، امام حسین (ع)، عبدالله بن عباس، عبدالله اکبر (قطب السخاء) که در جنگ‌های صفین و جمل شرکت کرده است)، عبدالله اصغر، حمید و حسین.
  5. الاحتجاج، طبرسی، ج۱، ص۱۷۲.
  6. الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۷۸۴-۱۷۸۵؛ ظاهراً سال ازدواج اسماء با ابوبکر بن ابی قحافه در سال وقوع جنگ حنین است (الاصابه، ابن حجر، ج۸، ص۱۴).
  7. عمدة المطالب، ابن عنبه، ص۳۶.
  8. «قَالَ الصَّادِقُ (ع): كَانَتِ النَّجَابَةُ مِنْ قِبَلِ أُمِّهِ أَسْمَاءَ بِنْتِ عُمَيْسٍ لَا مِنْ قِبَلِ أَبِيهِ» (الاختصاص، شیخ مفید، ص۷۰). محمد بن ابی بکر در سال حجة الوداع در منطقه بیداء متولد شد (الهدایه، شیخ صدوق، ص۱۰۰).
  9. اسد الغابة، ابن اثیر، ج۶، ص۱۴؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۷۸۴؛ الاصابه، ابن حجر، ج۸، ص۱۵.
  10. عمدة الطالب، ابن عنبه، ص۳۶؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۷۸۴-۱۷۸۵؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۶، ص۱۴.
  11. مقاتل الطالبین، ابوالفرج اصفهانی، ص۱۱. قيل: كانت أسماء... تحت حمزة بن عبد المطلب فولدت له ابنة تسمى أمة اللَّه [و قيل أمامة]، ثم خلف عليها بعده شداد بن الهاد الليثي... ثم خلف عليها بعد شداد جعفر بن أبي طالب (الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۷۸۴-۱۷۸۵).
  12. الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه‌: مهدوی دامغانی)، ج۸، ص۲۹۳؛ الآحاد و المثانی، ضحاک، ج۵، ص۴۵۵؛ المعجم الاوسط، طبرانی، ج۶، ص۲۳۱؛ اسدالغابة، ابن اثیر، ج۶، ص۱۵؛ الاصابه، ابن حجر، ج۸، ص۱۵؛ أعیان الشیعه، امین عاملی، ج۳، ص۳۰۶.
  13. روحانی، سید حمید، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳، ص ۳۱۲.
  14. داستان شهادت جعفر بن ابی‌طالب (ع) در کتاب‌های بحارالانوار علامه مجلسی (ج۲۱، ص۵۳) و تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: عربی، ج۴، ص۱۳۵-۱۳۶) آمده است.
  15. السیرة النبویه، ابن هشام (ترجمه: رسولی)، ج۲، ص۲۵۲؛ الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۸، ص۲۹۴؛ کامل، ابن اثیر (ترجمه: حالت- خلیلی)، ج۷، ص۲۸۱؛ تذکرة الفقهاء، علامه حلی، ج۲، ص۱۲۷؛ ذخیرة المعاد، محقق سبزواری، ج۱، ص۳۴۱.
  16. روحانی، سید حمید، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳، ص ۳۱۴.
  17. معجم رجال الحدیث، خویی، ج۲۴، ص۱۹۵.
  18. الطرائف، سید بن طاووس، ص۲۴۹.
  19. عیون المعجزات، حسین بن عبدالوهاب، ص۵۰.
  20. زبدة البیان، محقق اردبیلی، ص۵۷۰.
  21. زبدة البیان، محقق اردبیلی، ص۵۷۰.
  22. مناقب الامام امیرالمؤمنین (ع)، محمد بن سلیمان کوفی، ج۱، ص۵۰۲.
  23. بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۹، ص۵۴۷؛ الأمالی، شیخ مفید، ص۹۴؛ کشف الیقین، علامه حلی، ص۴۸۳-۴۸۴.
  24. روحانی، سید حمید، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳، ص ۳۱۵.
  25. «جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
  26. «سرکردگان (شهر) در کار تو همدل شده‌اند تا تو را بکشند پس (از شهر) بیرون رو که من از خیرخواهان توام» سوره قصص، آیه ۲۰.
  27. المسترشد، محمد بن جریر طبری، ص۴۵۱؛ الاحتجاج، طبرسی، ج۱، ص۱۱۸؛ بحار الانوار، علامه مجلسی، ج۲۹، ص۱۳۳.
  28. «بنابراین، وای بر کسانی که (یک) نوشته را با دست‌های خود می‌نویسند آنگاه می‌گویند که این از سوی خداوند است تا با آن بهایی کم به دست آورند» سوره بقره، آیه ۷۹.
  29. الصوارم المهرقه، نورالله شوشتری، ص۷۸.
  30. روحانی، سید حمید، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳، ص ۳۱۷.
  31. برای اطلاع از شرح حال این بانوی بزرگوار مسلمان، ر. ک: دائرة المعارف صحابه پیامبر اعظم (ص)، ج۳، ص۳۱۲.
  32. برای اطلاع از شرح حال این شخصیت بزرگوار و مجاهد صدر اسلام، ر. ک: دائرة المعارف صحابه پیامبر اعظم (ص)، ج۲، ص۱۲۹.
  33. کشف الغمه، ابن ابی الفتح اربلی (ترجمه و شرح: زواره‌ای)، ج۲، ص۳۶۶-۳۶۷.
  34. در گذشته، زنانی بودند که واسطه ازدواج می‌شدند و به ایشان «خطابه» گفته می‌شد.
  35. موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۲، ص۲۱۲- ۲۱۷.
  36. شهسواری، حسین، مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص۳۳-۳۵.