بحث:لیلة المبیت در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «==مقدمه== *بیعت عقبه دوم در ذیالحجه سال سیزدهم بعثت به انجام رسید. در فاص...» ایجاد کرد) |
(←پانویس) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
(۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
==مقدمه== | ==مقدمه== | ||
*[[بیعت عقبه دوم]] در ذیالحجه سال سیزدهم [[بعثت]] به انجام رسید. در فاصلهای کمتر از سه [[ماه]]، بیشتر [[یاران]] [[رسول خدا]]{{صل}} به سوی [[مدینه]] رهسپار شدند و [[مدینه]]، پایگاه بزرگی برای [[مسلمانان]] شد. | *[[بیعت عقبه دوم]] در ذیالحجه سال سیزدهم [[بعثت]] به انجام رسید. در فاصلهای کمتر از سه [[ماه]]، بیشتر [[یاران]] [[رسول خدا]]{{صل}} به سوی [[مدینه]] رهسپار شدند و [[مدینه]]، پایگاه بزرگی برای [[مسلمانان]] شد. | ||
*[[قریش]] از [[هجرت]] [[رسول خدا]]{{صل}} بیمناک بود و برای جلوگیری از [[هجرت]] [[حضرت]] در دارالنُدوه (مرکز تصمیمگیری [[قریش]] که [[ | *[[قریش]] از [[هجرت]] [[رسول خدا]]{{صل}} بیمناک بود و برای جلوگیری از [[هجرت]] [[حضرت]] در دارالنُدوه (مرکز تصمیمگیری [[قریش]] که [[قصی بن کلاب]]، جدّ [[پیامبر]]{{صل}} آن را ساخت) جمع شدند، تا در این باره [[تصمیم]] بگیرند. اشراف [[قریش]]، از [[قبایل]] "[[بنی عبدشمس]]"، "[[بنینوفل بن عبدمناف]]"، "بنی عبدالدار"، "بنیاسد"، "[[بنیمخزوم]]"، "بنیسهم" و "بنیجمح" حضور داشتند. در آن روز که برای این کار اجتماع کردند، بعضی از مؤرخان [[نقل]] کردهاند، [[شیطان]] به صورت [[پیری]] پشمینه پوش، خوشقیافه و آراسته، در آنجا حاضر شد<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۸۰-۴۸۱؛ ابوالربیع حمیری کلاعی، الاکتفاء بما تضمنه من مغازی رسول الله{{صل}} و الثلاثة الخلفاء، ج۱، ص۲۷۸؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۷۰.</ref> و در انجمن آنها نشست و گفت: "من از [[مردم]] نَجد هستم، گزارش کار شما را شنیدم و به اینجا آمدم که از [[رأی]] من استفاده کنید"<ref>عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۰۲؛ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۱۴۵.</ref>. | ||
*صحبت درباره [[پیامبر]]{{صل}} شروع شد<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۸۱-۴۸۲؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۷۱-۳۷۲.</ref>. بعضی گفتند: [[رسول خدا]]{{صل}} را به زنجیر کرده، زندانی کنند تا روز [[مرگ]] وی فرا رسد. بعضی دیگر گفتند: او را از [[مکّه]] بیرون کنیم که این نظر مردود واقع شد. [[ابوجهل]] نظر داد، از هر [[قبیله]] [[جوانی]] دلیر [[انتخاب]] شود، شبانه بر او بتازند و دستهجمعی او را بکشند؛ زیرا در این صورت، [[خون]] او در میان همه [[قبایل]] پراکنده میشود و [[بنیهاشم]] نمیتوانند با همه طوایف [[قریش]] بجنگند و ناچار به گرفتن دیه میشوند و ما هم دیهاش را میپردازیم. این پیشنهاد به اتفاق آرا پذیرفته شد و با همین [[تصمیم]] پراکنده شدند و قرار شد که چون شب فرا رسید، آن را عملی سازند<ref>شیخ طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۱۴۵-۱۴۶؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۲۵۹-۲۶۰.</ref><ref>[[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی بردکشکی، سید جواد]]، [[لیلة المبیت (مقاله)|لیلة المبیت]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۲۵۰-۲۵۱.</ref>. | *صحبت درباره [[پیامبر]]{{صل}} شروع شد<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۸۱-۴۸۲؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۷۱-۳۷۲.</ref>. بعضی گفتند: [[رسول خدا]]{{صل}} را به زنجیر کرده، زندانی کنند تا روز [[مرگ]] وی فرا رسد. بعضی دیگر گفتند: او را از [[مکّه]] بیرون کنیم که این نظر مردود واقع شد. [[ابوجهل]] نظر داد، از هر [[قبیله]] [[جوانی]] دلیر [[انتخاب]] شود، شبانه بر او بتازند و دستهجمعی او را بکشند؛ زیرا در این صورت، [[خون]] او در میان همه [[قبایل]] پراکنده میشود و [[بنیهاشم]] نمیتوانند با همه طوایف [[قریش]] بجنگند و ناچار به گرفتن دیه میشوند و ما هم دیهاش را میپردازیم. این پیشنهاد به اتفاق آرا پذیرفته شد و با همین [[تصمیم]] پراکنده شدند و قرار شد که چون شب فرا رسید، آن را عملی سازند<ref>شیخ طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۱۴۵-۱۴۶؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۲۵۹-۲۶۰.</ref><ref>[[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی بردکشکی، سید جواد]]، [[لیلة المبیت (مقاله)|لیلة المبیت]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۲۵۰-۲۵۱.</ref>. | ||
==[[نزول]] پیک [[وحی]] به [[پیامبر]]{{صل}}== | ==[[نزول]] پیک [[وحی]] به [[پیامبر]]{{صل}}== | ||
*[[مشرکان]] [[مکّه]] به دنبال تصمیمی که گرفته بودند، [[انتظار]] آمدن شب را میکشیدند تا از [[تاریکی]] استفاده کرده و نقشه خود را عملی کنند. [[جبرئیل]] بر [[حضرت]] نازل شد و گفت: "شما مأمورید که امشب در بستر خویش نخوابی و [[رسول خدا]]{{صل}} را از [[تصمیم]] [[مشرکان]] [[آگاه]] ساخت و به این صورت، [[فرمان]] [[هجرت]] را از جانب [[خداوند]] صادر کرد"<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۸۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۷۶؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۲۶۰.</ref>. | *[[مشرکان]] [[مکّه]] به دنبال تصمیمی که گرفته بودند، [[انتظار]] آمدن شب را میکشیدند تا از [[تاریکی]] استفاده کرده و نقشه خود را عملی کنند. [[جبرئیل]] بر [[حضرت]] نازل شد و گفت: "شما مأمورید که امشب در بستر خویش نخوابی و [[رسول خدا]]{{صل}} را از [[تصمیم]] [[مشرکان]] [[آگاه]] ساخت و به این صورت، [[فرمان]] [[هجرت]] را از جانب [[خداوند]] صادر کرد"<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۸۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۷۶؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۲۶۰.</ref>. | ||
*[[رسول اکرم]]{{صل}} به [[امام علی| | *[[رسول اکرم]]{{صل}} به [[امام علی|امیرالمؤمنین]]{{ع}} فرمود: "آیا شما جانت را فدای من میکنی؟ گفت: آری، ای [[رسول خدا]]!<ref>شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۱۴۷.</ref> [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: در بستر من بخواب و روپوش مرا روی سر خود بکش"<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۸۲-۴۸۳؛ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۱۴۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۷۶.</ref>. | ||
*پس [[حضرت علی]]{{ع}} از سر شب در [[جایگاه]] [[پیامبر]]{{صل}} خوابید. [[مشرکان]] [[قریش]]، حجره [[پیامبر]]{{صل}} را محاصره کردند و از شکافِ در به داخل [[خانه]] نگاه میکردند. آنان تصوّر کردند [[پیغمبر]]{{صل}} در [[جایگاه]] خود خوابیده است. [[کفّار]] [[قریش]] میخواستند، همان شب به [[خانه]] بریزند؛ ولی [[ابولهب]] گفت که شب، [[خانه]] را حراست میکنیم و همین که صبح طلوع کرد، به [[خانه]] [[هجوم]] میبریم<ref>علی بن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، ج۱، ص۲۷۵؛ قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۱۴۳.</ref>. [[کفّار]] [[خانه]] را در محاصرهشان گرفتند. [[پیامبر]]{{صل}} از [[خانه]] خارج شد و مشتی شن برداشت و بر سر آنان پاشید، سپس چند [[آیه]] اول [[سوره]] "[[یس]]" را تا [[آیه]] {{متن قرآن|وَجَعَلْنَا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْنَاهُمْ فَهُمْ لَا يُبْصِرُونَ}}<ref>«و ما پیش رویشان سدّی و پشت سرشان سدّی نهادهایم و (دیدگان) آنان را فرو پوشاندهایم چنان که (چیزی) نمیبینند» سوره یس، آیه ۹.</ref> [[تلاوت]] کرد و [[پیامبر]]{{صل}} از میان آنها [[گذشت]]<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۷۶؛ و شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۱۴۷؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۸۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۷۳.</ref>. [[مشرکان]] که در بیرون [[خانه]] بودند، با هم به [[گفتگو]] پرداختند. [[ابوجهل]] رو به رفقای خود کرد و گفت: "[[محمد]] [[گمان]] میکند اگر شما از او [[پیروی]] بکنید، بر [[عرب]] و [[عجم]] [[حکومت]] و [[سلطنت]] خواهید کرد و پس از [[مرگ]] نیز، دوباره زنده خواهید شد و به باغهای [[اردن]] و [[شام]]، خواهید رفت؛ ولی اگر از او [[پیروی]] نکنید، کشته خواهید شد و پس از [[مرگ]] نیز که زنده شوید، آتشهای افروخته در [[انتظار]] شماست"<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۸۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۷۳؛ ابوالربیع حمیری کلاعی، الاکتفاء بما تضمنه من مغازی رسول الله{{صل}} و الثلاثة الخلفاء، ج۱، ص۲۸۰.</ref>. | *پس [[حضرت علی]]{{ع}} از سر شب در [[جایگاه]] [[پیامبر]]{{صل}} خوابید. [[مشرکان]] [[قریش]]، حجره [[پیامبر]]{{صل}} را محاصره کردند و از شکافِ در به داخل [[خانه]] نگاه میکردند. آنان تصوّر کردند [[پیغمبر]]{{صل}} در [[جایگاه]] خود خوابیده است. [[کفّار]] [[قریش]] میخواستند، همان شب به [[خانه]] بریزند؛ ولی [[ابولهب]] گفت که شب، [[خانه]] را حراست میکنیم و همین که صبح طلوع کرد، به [[خانه]] [[هجوم]] میبریم<ref>علی بن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، ج۱، ص۲۷۵؛ قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۱۴۳.</ref>. [[کفّار]] [[خانه]] را در محاصرهشان گرفتند. [[پیامبر]]{{صل}} از [[خانه]] خارج شد و مشتی شن برداشت و بر سر آنان پاشید، سپس چند [[آیه]] اول [[سوره]] "[[یس]]" را تا [[آیه]] {{متن قرآن|وَجَعَلْنَا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْنَاهُمْ فَهُمْ لَا يُبْصِرُونَ}}<ref>«و ما پیش رویشان سدّی و پشت سرشان سدّی نهادهایم و (دیدگان) آنان را فرو پوشاندهایم چنان که (چیزی) نمیبینند» سوره یس، آیه ۹.</ref> [[تلاوت]] کرد و [[پیامبر]]{{صل}} از میان آنها [[گذشت]]<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۷۶؛ و شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۱۴۷؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۸۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۷۳.</ref>. [[مشرکان]] که در بیرون [[خانه]] بودند، با هم به [[گفتگو]] پرداختند. [[ابوجهل]] رو به رفقای خود کرد و گفت: "[[محمد]] [[گمان]] میکند اگر شما از او [[پیروی]] بکنید، بر [[عرب]] و [[عجم]] [[حکومت]] و [[سلطنت]] خواهید کرد و پس از [[مرگ]] نیز، دوباره زنده خواهید شد و به باغهای [[اردن]] و [[شام]]، خواهید رفت؛ ولی اگر از او [[پیروی]] نکنید، کشته خواهید شد و پس از [[مرگ]] نیز که زنده شوید، آتشهای افروخته در [[انتظار]] شماست"<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۸۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۷۳؛ ابوالربیع حمیری کلاعی، الاکتفاء بما تضمنه من مغازی رسول الله{{صل}} و الثلاثة الخلفاء، ج۱، ص۲۸۰.</ref>. | ||
*در همان لحظه، رهگذری از پیش [[مشرکان]] [[گذشت]] و به آنها گفت: "به [[انتظار]] چه کسی در اینجا نشستهاید؟" گفتند: "به [[انتظار]] [[محمد]]". رهگذر گفت: "خدایتان [[ناامید]] کرد و به [[خدا]] [[سوگند]]! [[محمد]] از [[خانه]] خارج شد و به سر همه شما [[خاک]] ریخت، دنبال کار خود رفت و اگر [[صدق]] گفتار مرا میخواهید، [[دست]] به سرهای خود بکشید". این را گفت و از پیش آنها رفت<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۸۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۷۳.</ref>. | *در همان لحظه، رهگذری از پیش [[مشرکان]] [[گذشت]] و به آنها گفت: "به [[انتظار]] چه کسی در اینجا نشستهاید؟" گفتند: "به [[انتظار]] [[محمد]]". رهگذر گفت: "خدایتان [[ناامید]] کرد و به [[خدا]] [[سوگند]]! [[محمد]] از [[خانه]] خارج شد و به سر همه شما [[خاک]] ریخت، دنبال کار خود رفت و اگر [[صدق]] گفتار مرا میخواهید، [[دست]] به سرهای خود بکشید". این را گفت و از پیش آنها رفت<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۸۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۷۳.</ref>. | ||
خط ۱۶: | خط ۱۶: | ||
*ناگهان [[حضرت علی]]{{ع}} از بستر برخاست و فرمود: "چه میخواهید؟" [[مشرکان]] گفتند: "[[محمد]] را میخواهیم، او کجاست؟" [[علی]]{{ع}} فرمود: "مگر او را به من سپرده بودید تا از من تحویل بگیرید؟ شما به او گفتید که [[مکه]] را ترک کند و او نیز [[مکه]] را ترک کرده است"<ref>شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۱۴۷.</ref>. | *ناگهان [[حضرت علی]]{{ع}} از بستر برخاست و فرمود: "چه میخواهید؟" [[مشرکان]] گفتند: "[[محمد]] را میخواهیم، او کجاست؟" [[علی]]{{ع}} فرمود: "مگر او را به من سپرده بودید تا از من تحویل بگیرید؟ شما به او گفتید که [[مکه]] را ترک کند و او نیز [[مکه]] را ترک کرده است"<ref>شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۱۴۷.</ref>. | ||
*[[شب هجرت]] [[رسول خدا]]{{صل}} و خوابیدن [[حضرت علی]]{{ع}} در بستر [[پیامبر]]{{صل}} را "[[لیلة المبیت]]" میگویند. درباره این [[فداکاری]] بینظیر [[حضرت علی]]{{ع}}، این [[آیه]] نازل شده است: {{متن قرآن|وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ}}<ref>«و از مردم کسی است که در به دست آوردن خشنودی خداوند از جان میگذرد و خداوند به بندگان مهربان است» سوره بقره، آیه ۲۰۷.</ref><ref>فخرالدین رازی، تفسیر فخر رازی، ج۵؛ ۶، ص۲۰۴؛ شیخ طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۵۳۵.</ref><ref>[[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی بردکشکی، سید جواد]]، [[لیلة المبیت (مقاله)|لیلة المبیت]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۲۵۱-۲۵۳.</ref>. | *[[شب هجرت]] [[رسول خدا]]{{صل}} و خوابیدن [[حضرت علی]]{{ع}} در بستر [[پیامبر]]{{صل}} را "[[لیلة المبیت]]" میگویند. درباره این [[فداکاری]] بینظیر [[حضرت علی]]{{ع}}، این [[آیه]] نازل شده است: {{متن قرآن|وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ}}<ref>«و از مردم کسی است که در به دست آوردن خشنودی خداوند از جان میگذرد و خداوند به بندگان مهربان است» سوره بقره، آیه ۲۰۷.</ref><ref>فخرالدین رازی، تفسیر فخر رازی، ج۵؛ ۶، ص۲۰۴؛ شیخ طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۵۳۵.</ref><ref>[[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی بردکشکی، سید جواد]]، [[لیلة المبیت (مقاله)|لیلة المبیت]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۲۵۱-۲۵۳.</ref>. | ||
==[[توطئه]] جدید [[قریش]] برای [[کشتن پیامبر]]{{صل}}== | |||
خبر این جریان مخفی نماند و به [[مردم قریش]] رسید که [[پیامبر]] [[یاران]] و [[پناهگاه]] یافته است. آنها [[فکر]] میکردند پیامبر با [[مردم]] [[تازه مسلمان]] شده و با لشکری نیرومند برای آنها خطرساز خواهند شد؛ لذا به فکر افتادند که هر چه زودتر کار را تمام کنند<ref>السیرة النبویة، ج۱، ص۴۸۰؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۳۷۰؛ البدایة والنهایة، ج۳، ص۱۷۵؛ السیرة الحلبیة، ج۲، ص۳۴؛ الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۷۶؛ انساب الاشراف، ج۱۳، ص۱۳۹؛ امتاع الاسماع، ج۴، ص۱۲۱.</ref>. | |||
سرانجام [[سران قریش]] در [[دارالندوه]] که مجلس شورای [[قبیله]] بود جمع شدند، برای حل مشکل به [[شور]] پرداختند. آنها پانزده نفر از بزرگان و ریش سفیدان قبیله بودند، کسانی چیزهایی گفتند که مقبول نگردید، یکی میگفت: او را [[محبوس]] کنید، بلافاصله مورد اشکال قرار گرفت، دیگری میگفت: او را [[تبعید]] کنید! نادرستی سخنش را [[اثبات]] کردند. سرانجام نظر [[ابوجهل]] را پذیرفتند، [[تصمیم]] به [[قتل]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} گرفتند. تمام طوائف و تیرههای قریش در طرح [[قتل پیامبر]] همپیمان و [[همداستان]] شده بودند. بنا را بر این گذاشته بودند که از هر تیره و [[طائفه]] یک [[جوان]] کارآمد [[جنگی]] و با اصل و [[نسب]]، به گرد [[خانه پیامبر]] جمع شده و آن را محاصره کنند، در وقت مناسب به داخل [[خانه]] ایشان [[هجوم]] آورند، او را در یک [[حمله]]، با [[شمشیر]] قطعه قطعه کنند. | |||
تعداد این [[جوانان]] را تا بیست و پنج نفر گفتهاند<ref>السیرة النبویة، ج۱، ص۴۸۱؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۳۷؛ البدایة والنهایة، ج۳، ص۱۷۷؛ الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۷۸؛ الامالی (طوسی)، ص۴۴۶.</ref>، که از تمام [[قبایل]] اصلی و فرعی قریش [[انتخاب]] شده بودند<ref>قبایل اصلی و فرعی قریش در مروج الذهب مسعودی آمده است (ج۲، ص۳۲ و ۳۳).</ref>. آنها میخواستند که [[خون]] ایشان بین تمام [[طوایف]] قریش، تقسیم شود، [[بنی هاشم]] نتوانند یک تیره خاص را [[مسئول]] بدانند،؛ چراکه اگر یک نفر از یک طائفه خاص پیامبر را میکشت، گرفتار [[قصاص]] میگردید، تیره و طائفه او در معرض خطر [[انتقام]] قرار میگرفت؛ ولی با شرکت همه [[طوایف]] در [[قتل]]، دیگر امکان انتقام و [[قصاص]] وجود نداشت. با خود میگفتند: اگر [[بنی هاشم]] خیلی فشار بیاورند، مجبور خواهند بود که در آخر از ما دیه [[طلب]] کنند، ما دیه را خواهیم پرداخت<ref>تاریخ الطبری، ج۲، ص۳۷۲؛ عیون الاثر، ج۱، ص۲۰۶؛ سبل الهدی، ج۲، ص۲۳۲؛ الامالی (طوسی)، ص۴۶۵؛ المناقب، ج۱، ص۱۸۲.</ref>.<ref>[[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[جانشین پیامبر (کتاب)|جانشین پیامبر]]، ص ۷۷.</ref> | |||
==[[جانفشانی]] [[جانشین پیامبر]] در [[حراست]] از [[جان]] ایشان== | |||
آن شب که شب [[پنج شنبه]]، اول ماه [[ربیع الاول]]، [[سال]] چهاردهم [[بعثت]] بود<ref>الکافی، ج۸، ص۳۳۹.</ref> و [[پیامبر]] در معرض خطر حتمی قرار داشت؛ [[جبرئیل]] نازل شده و پیامبر را از [[تصمیم]] [[دشمن]] با خبر کرد، ایشان را امر به [[هجرت به مدینه]] نمود<ref>{{متن قرآن|وَإِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِيُثْبِتُوكَ أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخْرِجُوكَ وَيَمْكُرُونَ وَيَمْكُرُ اللَّهُ وَاللَّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ}} «و (یاد کن) آنگاه را که کافران با تو نیرنگ میباختند تا تو را بازداشت کنند یا بکشند یا بیرون رانند، آنان نیرنگ میباختند و خداوند تدبیر میکرد و خداوند بهترین تدبیر کنندگان است» سوره انفال، آیه ۳۰.</ref>. بنابراین ایشان در آن شب بعد از اینکه ساعتی در [[خانه]] مخفی ماند، از آن بیرون رفت، البته در اوایل شب به [[حضرت علی]]{{ع}} فرموده بودند: [[یا علی]] تو بر جای من بخواب، آن روانداز سبز که من بر روی خود میاندازم، روی خودت بکش! [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} عرضه داشته بود: یا [[رسول الله]]! اگر من برجای شما بخوابم جان شما به [[سلامت]] خواهد ماند؟ فرمود: بله! امیرالمؤمنین از این خبر به حدی شادمان شد که [[سجده شکر]] به جای آورد، او اولین کس در این [[امت]] بود که سجده شکر به جای آورده است<ref>المناقب، ج۱، ص۱۸۳؛ کشف الغمة، ج۱، ص۴۰۴؛ تسلیة المجالس، ج۱، ص۱۶۸؛ الامالی (طوسی)، ص۴۶۵.</ref>. | |||
در چنین شرایط و با این مقدمات، اوضاع به هیچ وجه قابل [[پیشبینی]] نبود. دشمن با حساب و کتاب و به طور جدی برای کشتن آمده بود. ملاحظه هیچ چیز را نمیکرد؛ بنابراین خطری بزرگ و خیلی جدی وجود داشت، ممکن بود به محض ورود [[دشمنان]] به [[خانه]]، در لحظهای دهها [[شمشیر]] بالا رود، بر سر و تن [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} فرو بیاید، او را قطعه قطعه کند؛ اما ایشان بدون هیچ [[پروا]] بر جای [[پیامبر]] خوابید، تنها [[امید]] و شادمانیش این بود که پیامبر به [[سلامت]] خواهد ماند<ref>الخصال، ج۲، ص۳۶۷؛ الاختصاص (مفید)، ص۱۶۵؛ نورالثقلین، ج۲، ص۲۱۸؛ بحارالانوار، ج۱۹، ص۴۶؛ ج۳۸، ص۱۶۹.</ref>. آن شب [[حضرت علی]]{{ع}} به جای پیامبر خوابید، آماده بود که برای [[حفظ]] پیامبر کشته شود<ref>الامالی (طوسی)، ص۴۴۷.</ref> که در گذشته نیز نظائر این [[فداکاری]] و [[ایثار]] را در دوران شعب از او دیده بودیم. به این مناسبت آن را «لیله المبیت» نام دادهاند که فضیلتی از فضیلتهای بزرگ [[امام]] [[امیر المؤمنین]] است. | |||
در [[طلوع فجر]]، محاصره کنندگان به داخل خانه [[هجوم]] آوردند، از در و دیوار فرو ریختند. آنها میخواستند پیامبر بیدار باشد، درد ضربت شمشیرها را بچشد! با هجوم آنها به داخل خانه، امیرالمؤمنین از جای جست، روانداز را کنار زد؛ آنها به جای پیامبر، علی را یافتند. از آن [[حضرت]] سوال کردند: پیامبر کجاست؟ فرمود: نمیدانم! مگر من مراقب او بودم؟ شما به او گفته بودید که از این [[شهر]] برود، او هم رفته است. [[مشرکان]] آن قدر از ناکامی و [[شکست]] نقشهشان [[خشمگین]] بودند که فریاد [[زنان]] بر سر امیرالمؤمنین ریخته و ایشان را در میان گرفته و تا میتوانستند به ضرب و شتم ایشان پرداختند و سخت مضروب نمودند. سپس او را به [[مسجدالحرام]] برده و [[محبوس]] کردند؛ اما ساعتی بعد چون میخواستند پیامبر را تعقیب کنند ایشان را رها کردند<ref>تاریخ الطبری، ج۲، ص۳۷۴؛ امتاع الاسماع، ج۱، ص۵۷؛ الکامل، ج۲، ص۱۰۳.</ref>.<ref>[[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[جانشین پیامبر (کتاب)|جانشین پیامبر]]، ص ۷۸.</ref> | |||
==نقل ماجرا از زبان امیرالمؤمنین== | |||
امیرالمؤمنین خود جریان آن شب را اینگونه توصیف میکند: «[[قریش]] به [[خانه پیامبر]] وارد شدند، در دست هرکدام اسلحهای بود، چون پیامبر را ندیدند بر من هجوم آوردند، تا جایی که میتوانستند مرا کتک زدند تا آنجا که در جای جای [[بدن]] من آثار آن به جای ماند. سپس مرا با زنجیر آهنین بستند، در اطاقکی [[محبوس]] کردند»<ref>خصائص الائمه (شریف رضی)، ص۵۸.</ref>. همچنین [[حضرت]] خود در این باره فرمودهاند: با جانم، بهترین کسی که بر روی سنگریزهها راه رفته است را [[حفظ]] کردم. و بهترین کس که در [[بیت]] [[عتیق]] و [[حجر]] [[طواف]] کرد. [[رسول]] خدایی که از [[مکر]] [[دشمن]] در [[هراس]] بود و [[خداوند]] [[کریم]] و صاحب [[قدرت]] او را از مکر [[رهایی]] بخشید<ref>{{متن حدیث|وَقَيْتُ بِنَفْسِي خَيْرَ مَنْ وَطِئَ الْحَصَى وَ مَنْ طَافَ بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ وَ بِالْحِجْرِ | |||
رَسُولَ إِلَهِ الْخَلْقِ إِذْ مَكَرُوا بِهِ فَنَجَّاهُ ذُو الطَّوْلِ الْكَرِيمُ مِنَ الْمَكْرِ}}؛ سبل الهدی، ج۳، ص۲۳۳؛ شرح المواهب اللدنیة، ج۲، ص۹۶؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۵، ش۴۲۶۴؛ الامالی ([[طوسی]])، ص۴۷۰.</ref>. | |||
کار [[امیرالمؤمنین]] در آن شب یک [[ایثار]] بود، ایثاری بزرگ که در [[فضائل]] و [[مقامات]] امیرالمؤمنین جایگاه بلندی دارد<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۹؛ الارشاد، ج۱، ص۵۳؛ الامالی (طوسی)، ص۲۵۳؛ شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۲۳؛ تفسیر الثعلبی، ج۲، ص۱۲۶؛ تاریخ دمشق، ج۴۲، ص۶۶-۶۷؛ التفسیر الکبیر (رازی)، ج۵، ص۳۵۰؛ تفسیر القرطبی، ج۳، ص۲۱؛ شرح نهج البلاغه (ابن ابی الحدید)، ج۱۳، ص۲۶۲.</ref>. [[قرآن]] این عمل را با [[آیه]] {{متن قرآن|وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ}}<ref>«و از مردم کسی است که در به دست آوردن خشنودی خداوند از جان میگذرد و خداوند به بندگان مهربان است» سوره بقره، آیه ۲۰۷.</ref> توصیف و [[قدردانی]] کرده است. بدین ترتیب [[حضرت علی]]{{ع}} به دامن [[مرگ]] رفت و [[پیامبر اکرم]] به [[سلامت]] بیرون آمدند، [[هجرت]] را آغاز کردند.<ref>[[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[جانشین پیامبر (کتاب)|جانشین پیامبر]]، ص ۷۹.</ref> | |||
== مقدمه == | |||
[[خدای متعال]] میفرماید: "و از [[مردم]]، کسی است که [[جان]] خود را در طلب [[رضایت]] [[خدا]] به معرض فروش مینهد، و [[خداوند]] به بندگانش [[مهربان]] است"<ref>بقره، آیه ۲۰۷.</ref>. | |||
[[مشرکان]] بر [[ستمگری]] خود افزوده بودند و [[شکنجه]] و [[اختناق]] را به اوج رسانده، دامنه [[آزار]] [[مسلمانان]] را بسی گسترده بودند. [[پیامبر]] {{صل}} به "[[هجرت]]" [[فرمان]] داد. بدینسان، [[مسلمانان]] برای [[رهایی]] از [[جور]] و [[ستم]] [[مشرکان]]، راهی یثرب شدند. این حرکت، [[مشرکان]] را به [[وحشت]] انداخت؛ زیرا آنان در این [[اندیشه]] بودند که اگر جمعیتی [[عظیم]] در یثرب گِرد آیند و [[پیامبر]] {{صل}} نیز به آنان ملحق شود، برای آنها، و کاروانهای تجارتی آنان، بزرگترین [[تهدید]] خواهد بود. از این رو، [[تصمیم]] گرفتند علیه [[پیامبر خدا]] که هنوز در [[مکه]] بود، به جِد، چارهاندیشی کنند و کار را یکسره سازند. | |||
بدین ترتیب، گِرد هم آمدند و در [[رایزنی]] با هم، پیشنهاد "[[اخراج]]" و "[[حبس]]" را کارا ندانستند و بر [[کشتن پیامبر]] [[خدا]]، همداستان شدند. [[پیامبر]] {{صل}} با پیک [[وحی]]، از [[توطئه]] شوم [[مشرکان]] [[آگاه]] گشت و [[مأمور]] شد که از [[مکه]] خارج شود: "... هنگامی که [[کافران]] برایت [[نیرنگ]] کردند تا تو را در بند کشند و یا بکشند و یا آوارهات سازند، و آنان [[مکر]] میکردند و [[خدا]] هم [[مکر]] میکرد، و [[خداوند]]، بهترینِ [[مکر]] کنندگان است"<ref>انفال، آیه ۳۰.</ref>. | |||
[[مشرکان]]، [[خانه]] [[پیامبر خدا]] را محاصره کردند، تا [[پیامبر]] {{صل}} از [[خانه]] بیرون نرود و چون آهنگ بیرون رفتن کرد، با [[شمشیر]] به دستانِ [[مشرک]] روبهرو شود و کار، یکسره گردد. [[پیامبر]] {{صل}} به [[علی]] {{ع}} پیشنهاد کرد که آن [[شب]] در بستر وی بخوابد. [[علی]] {{ع}} پرسید: [اگر چنین کنم،] تو سالم خواهی ماند؟. [[پیامبر]] {{صل}} پاسخ داد: "آری". و [[علی]] {{ع}} با اعلام [[آمادگی]] برای کشته شدن در بامداد و به هنگام رویارویی با [[مشرکان]]، از این پیشنهاد استقبال کرد<ref>الأمالی، طوسی، ص ۴۴۷، ح ۹۹۸.</ref> و بر این [[موهبت]] [[عظیم]]، [[سجده]] [[شکر]] به جا آورد<ref>الأمالی، طوسی، ص ۴۶۵، ح ۱۰۳۱.</ref>. | |||
[[علی]] {{ع}}، بُرد [[یمانی]] سبز رنگی را که [[پیامبر خدا]] به هنگام [[خواب]] به روی خود میکشید، بر روی خود افکند و با [[اطمینان]] در بستر [[پیامبر خدا]] آرمید. [[علی]] {{ع}}، [[شهامت]] خود را در حد اعلا نشان داد و آنگاه که بدون [[سلاح]]، [[بدن]] خود را در معرض شمشیرهای آخته قرار داد، [[شجاعت]] را معنا کرد. شجاعتی اینگونه، منحصر به [[امام علی]] {{ع}} است. این [[ایثار]] شگفت، کروبیان را به تحسین وا داشت. [[خداوند]] به این نمایش شگفتِ [[از خودگذشتگی]] بر [[فرشتگان]] بالید و این [[آیه]] [[کریم]] را برای جاودانه کردن این منقبت فرو فرستاد: "و از [[مردم]]، کسی است که [[جان]] خود را در طلب [[رضایت]] [[خدا]] به معرض فروش مینهد، و [[خداوند]] به بندگانش [[مهربان]] است..."<ref>بقره، آیه ۲۰۷.</ref>. پس از آن [[شب]]، [[علی]] {{ع}} به [[غار ثور]] میرفت و مایحتاج [[پیامبر]] {{صل}} و همراهش را بدانها میرساند. [[پیامبر]] {{صل}}، [[علی]] {{ع}} را به ادای [[امانتها]] سفارش کرد و خود، رهسپار [[مدینه]] شد. | |||
پس از آن، [[علی]] {{ع}}، به همراه مادرش [[فاطمه بنت اسد]] و [[فاطمه]] {{س}}، [[دختر پیامبر]] [[خدا]] و [[فاطمه]] دختر [[زبیر]]، از [[مکه]] خارج شد و آهنگ یثرب کرد. [[قریش]] از این حرکت [[آگاه]] شدند و چون سوارانی به تعقیبش فرستادند و خواستند جلوی وی را بگیرند، با برخورد شجاعانه وی روبهرو شدند و ناکام بازگشتند. [[پیامبر]] {{صل}} در محله [[قبا]] به [[انتظار]] [[علی]] {{ع}} نشسته بود و چون [[علی]] {{ع}} به ایشان ملحق شد، همگی به سوی یثرب حرکت کردند. | |||
* [[تاریخ دمشق (کتاب)|تاریخ دمشق]]- به [[نقل]] از [[ابو رافع]]-: [[علی]] {{ع}}، [[پیامبر]] {{صل}} را هنگامی که در [[غار]] بود، [[تدارک]] میکرد و [[غذا]] برایش میبُرد و سه شتر برایشان کرایه کرد: برای [[پیامبر]] {{صل}} وابو بکر و نیز راهنمایشان ابن اریقط. و [[پیامبر]] {{صل}} او را به جای خود گذاشت تا خانوادهاش را در پی او [از مکه] خارج کند. پس [[پیامبر]] {{صل}}] بیرون آمد و به [[علی]] {{ع}} [[فرمان]] داد که امانتهای او را برگردانَد و سفارشهایی را که به [[پیامبر خدا]] شده بود، به جای آورَد و اموالی را که به امانتْ نزد او بود، [به صاحبان آنها] برسانَد. پس [[علی]] {{ع}} همه [[امانتها]] را [به صاحبانش] برگردانید. [[پیامبر]] {{صل}} به وی [[فرمان]] داد که در [[شب]] بیرون آمدنش در بستر او بخوابد و فرمود: "[[قریش]] تا تو را میبینند، سراغ مرا نمیگیرند". پس [[علی]] {{ع}} بر بستر [[پیامبر]] {{صل}} خوابید و [[قریش]] به بستر [[پیامبر]] {{صل}} مینگریستند و مردی را بر آن میدیدند که [[گمان]] میکردند [[پیامبر]] {{صل}} است، تا آنکه صبح شد و دیدند که او [[علی]] {{ع}} است. پس گفتند: اگر [[محمد]] بیرون رفته بود، [[علی]] را هم با خود میبُرد. | |||
پس خدای عز و جل با نشان دادن [[علی]] {{ع}}، آنان را از جستجوی [[پیامبر]] {{صل}} باز داشت و سراغ [[پیامبر]] {{صل}} را نگرفتند. [[پیامبر]] {{صل}} به [[علی]] {{ع}} [[فرمان]] داد که در [[مدینه]] به او ملحق شود. بدین ترتیب، [[علی]] {{ع}} پس از آنکه [[خانواده]] [[پیامبر خدا]] را خارج کرد، به دنبال [[پیامبر]] {{صل}}، روانه شد و شبها راه میپیمود و روزها پنهان میشد تا به [[مدینه]] رسید. و چون خبر آمدن [[علی]] {{ع}} به [[پیامبر]] {{صل}} رسید، فرمود: "[[علی]] را برایم فرا بخوانید". گفته شد: ای [[پیامبر خدا]]! نمیتواند راه برود. پس [[پیامبر]] {{صل}} نزدش آمد و چون او را دید، در گردنش آویخت و از [دیدن] ورم پاهایش که [[خون]] از آنها چکه میکرد، دلش سوخت و گریست. پس آب دهانش را در دست خود انداخت و پاهای [[علی]] {{ع}} را مسح کرد و برای سلامتش [[دعا]] کرد. [[علی]] {{ع}} تا زمان شهادتش از پاهایش [[ناراحتی]] ندید<ref>تاریخ دمشق، ج ۴۲، ص ۶۸، ح ۸۴۱۶.</ref><ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۵۱-۵۳.</ref>. | |||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} |
نسخهٔ کنونی تا ۱۰ آوریل ۲۰۲۳، ساعت ۱۱:۴۳
مقدمه
- بیعت عقبه دوم در ذیالحجه سال سیزدهم بعثت به انجام رسید. در فاصلهای کمتر از سه ماه، بیشتر یاران رسول خدا(ص) به سوی مدینه رهسپار شدند و مدینه، پایگاه بزرگی برای مسلمانان شد.
- قریش از هجرت رسول خدا(ص) بیمناک بود و برای جلوگیری از هجرت حضرت در دارالنُدوه (مرکز تصمیمگیری قریش که قصی بن کلاب، جدّ پیامبر(ص) آن را ساخت) جمع شدند، تا در این باره تصمیم بگیرند. اشراف قریش، از قبایل "بنی عبدشمس"، "بنینوفل بن عبدمناف"، "بنی عبدالدار"، "بنیاسد"، "بنیمخزوم"، "بنیسهم" و "بنیجمح" حضور داشتند. در آن روز که برای این کار اجتماع کردند، بعضی از مؤرخان نقل کردهاند، شیطان به صورت پیری پشمینه پوش، خوشقیافه و آراسته، در آنجا حاضر شد[۱] و در انجمن آنها نشست و گفت: "من از مردم نَجد هستم، گزارش کار شما را شنیدم و به اینجا آمدم که از رأی من استفاده کنید"[۲].
- صحبت درباره پیامبر(ص) شروع شد[۳]. بعضی گفتند: رسول خدا(ص) را به زنجیر کرده، زندانی کنند تا روز مرگ وی فرا رسد. بعضی دیگر گفتند: او را از مکّه بیرون کنیم که این نظر مردود واقع شد. ابوجهل نظر داد، از هر قبیله جوانی دلیر انتخاب شود، شبانه بر او بتازند و دستهجمعی او را بکشند؛ زیرا در این صورت، خون او در میان همه قبایل پراکنده میشود و بنیهاشم نمیتوانند با همه طوایف قریش بجنگند و ناچار به گرفتن دیه میشوند و ما هم دیهاش را میپردازیم. این پیشنهاد به اتفاق آرا پذیرفته شد و با همین تصمیم پراکنده شدند و قرار شد که چون شب فرا رسید، آن را عملی سازند[۴][۵].
نزول پیک وحی به پیامبر(ص)
- مشرکان مکّه به دنبال تصمیمی که گرفته بودند، انتظار آمدن شب را میکشیدند تا از تاریکی استفاده کرده و نقشه خود را عملی کنند. جبرئیل بر حضرت نازل شد و گفت: "شما مأمورید که امشب در بستر خویش نخوابی و رسول خدا(ص) را از تصمیم مشرکان آگاه ساخت و به این صورت، فرمان هجرت را از جانب خداوند صادر کرد"[۶].
- رسول اکرم(ص) به امیرالمؤمنین(ع) فرمود: "آیا شما جانت را فدای من میکنی؟ گفت: آری، ای رسول خدا![۷] پیامبر(ص) فرمود: در بستر من بخواب و روپوش مرا روی سر خود بکش"[۸].
- پس حضرت علی(ع) از سر شب در جایگاه پیامبر(ص) خوابید. مشرکان قریش، حجره پیامبر(ص) را محاصره کردند و از شکافِ در به داخل خانه نگاه میکردند. آنان تصوّر کردند پیغمبر(ص) در جایگاه خود خوابیده است. کفّار قریش میخواستند، همان شب به خانه بریزند؛ ولی ابولهب گفت که شب، خانه را حراست میکنیم و همین که صبح طلوع کرد، به خانه هجوم میبریم[۹]. کفّار خانه را در محاصرهشان گرفتند. پیامبر(ص) از خانه خارج شد و مشتی شن برداشت و بر سر آنان پاشید، سپس چند آیه اول سوره "یس" را تا آیه ﴿وَجَعَلْنَا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْنَاهُمْ فَهُمْ لَا يُبْصِرُونَ﴾[۱۰] تلاوت کرد و پیامبر(ص) از میان آنها گذشت[۱۱]. مشرکان که در بیرون خانه بودند، با هم به گفتگو پرداختند. ابوجهل رو به رفقای خود کرد و گفت: "محمد گمان میکند اگر شما از او پیروی بکنید، بر عرب و عجم حکومت و سلطنت خواهید کرد و پس از مرگ نیز، دوباره زنده خواهید شد و به باغهای اردن و شام، خواهید رفت؛ ولی اگر از او پیروی نکنید، کشته خواهید شد و پس از مرگ نیز که زنده شوید، آتشهای افروخته در انتظار شماست"[۱۲].
- در همان لحظه، رهگذری از پیش مشرکان گذشت و به آنها گفت: "به انتظار چه کسی در اینجا نشستهاید؟" گفتند: "به انتظار محمد". رهگذر گفت: "خدایتان ناامید کرد و به خدا سوگند! محمد از خانه خارج شد و به سر همه شما خاک ریخت، دنبال کار خود رفت و اگر صدق گفتار مرا میخواهید، دست به سرهای خود بکشید". این را گفت و از پیش آنها رفت[۱۳].
- مشرکان دست به سر خود کشیدند و دیدند روی سرشان خاک ریخته است؛ از این رو برخاستند و به طرف در خانه آمدند و شروع به تفحص کردند؛ چون علی(ع) در جای آن حضرت خوابیده بود و بُرِد مخصوص رسول خدا(ص) را به خود پیچیده بود، با هم گفتند: "به خدا این محمد است که در جای خود خوابیده و این برد مخصوص اوست که روی او افتاده است". همین مطلب سبب شد که آنها تا صبح در همانجا بمانند[۱۴].
- از آیاتی که در این باره نازل شد، میتوان به دو مورد اشاره کرد:
- ﴿وَإِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِيُثْبِتُوكَ أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخْرِجُوكَ وَيَمْكُرُونَ وَيَمْكُرُ اللَّهُ وَاللَّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ﴾[۱۵].
- ﴿أَمْ يَقُولُونَ شَاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَيْبَ الْمَنُونِ قُلْ تَرَبَّصُوا فَإِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُتَرَبِّصِينَ﴾[۱۶].
- جبرئیل به رسول اکرم(ص) گفت: "به طرف غار ثور حرکت کن، هنگامی که رسول خدا(ص) عازم غار ثور بود، در بین راه، ابوبکر را دید، پس او را نیز با خود برد. وقتی صبح شد و هوا روشن گردید، مشرکان ناگهان به خانه ریختند و به طرف بستر پیامبر(ص) رفتند.
- ناگهان حضرت علی(ع) از بستر برخاست و فرمود: "چه میخواهید؟" مشرکان گفتند: "محمد را میخواهیم، او کجاست؟" علی(ع) فرمود: "مگر او را به من سپرده بودید تا از من تحویل بگیرید؟ شما به او گفتید که مکه را ترک کند و او نیز مکه را ترک کرده است"[۱۷].
- شب هجرت رسول خدا(ص) و خوابیدن حضرت علی(ع) در بستر پیامبر(ص) را "لیلة المبیت" میگویند. درباره این فداکاری بینظیر حضرت علی(ع)، این آیه نازل شده است: ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ﴾[۱۸][۱۹][۲۰].
توطئه جدید قریش برای کشتن پیامبر(ص)
خبر این جریان مخفی نماند و به مردم قریش رسید که پیامبر یاران و پناهگاه یافته است. آنها فکر میکردند پیامبر با مردم تازه مسلمان شده و با لشکری نیرومند برای آنها خطرساز خواهند شد؛ لذا به فکر افتادند که هر چه زودتر کار را تمام کنند[۲۱].
سرانجام سران قریش در دارالندوه که مجلس شورای قبیله بود جمع شدند، برای حل مشکل به شور پرداختند. آنها پانزده نفر از بزرگان و ریش سفیدان قبیله بودند، کسانی چیزهایی گفتند که مقبول نگردید، یکی میگفت: او را محبوس کنید، بلافاصله مورد اشکال قرار گرفت، دیگری میگفت: او را تبعید کنید! نادرستی سخنش را اثبات کردند. سرانجام نظر ابوجهل را پذیرفتند، تصمیم به قتل پیامبر اکرم(ص) گرفتند. تمام طوائف و تیرههای قریش در طرح قتل پیامبر همپیمان و همداستان شده بودند. بنا را بر این گذاشته بودند که از هر تیره و طائفه یک جوان کارآمد جنگی و با اصل و نسب، به گرد خانه پیامبر جمع شده و آن را محاصره کنند، در وقت مناسب به داخل خانه ایشان هجوم آورند، او را در یک حمله، با شمشیر قطعه قطعه کنند.
تعداد این جوانان را تا بیست و پنج نفر گفتهاند[۲۲]، که از تمام قبایل اصلی و فرعی قریش انتخاب شده بودند[۲۳]. آنها میخواستند که خون ایشان بین تمام طوایف قریش، تقسیم شود، بنی هاشم نتوانند یک تیره خاص را مسئول بدانند،؛ چراکه اگر یک نفر از یک طائفه خاص پیامبر را میکشت، گرفتار قصاص میگردید، تیره و طائفه او در معرض خطر انتقام قرار میگرفت؛ ولی با شرکت همه طوایف در قتل، دیگر امکان انتقام و قصاص وجود نداشت. با خود میگفتند: اگر بنی هاشم خیلی فشار بیاورند، مجبور خواهند بود که در آخر از ما دیه طلب کنند، ما دیه را خواهیم پرداخت[۲۴].[۲۵]
جانفشانی جانشین پیامبر در حراست از جان ایشان
آن شب که شب پنج شنبه، اول ماه ربیع الاول، سال چهاردهم بعثت بود[۲۶] و پیامبر در معرض خطر حتمی قرار داشت؛ جبرئیل نازل شده و پیامبر را از تصمیم دشمن با خبر کرد، ایشان را امر به هجرت به مدینه نمود[۲۷]. بنابراین ایشان در آن شب بعد از اینکه ساعتی در خانه مخفی ماند، از آن بیرون رفت، البته در اوایل شب به حضرت علی(ع) فرموده بودند: یا علی تو بر جای من بخواب، آن روانداز سبز که من بر روی خود میاندازم، روی خودت بکش! امیرالمؤمنین(ع) عرضه داشته بود: یا رسول الله! اگر من برجای شما بخوابم جان شما به سلامت خواهد ماند؟ فرمود: بله! امیرالمؤمنین از این خبر به حدی شادمان شد که سجده شکر به جای آورد، او اولین کس در این امت بود که سجده شکر به جای آورده است[۲۸].
در چنین شرایط و با این مقدمات، اوضاع به هیچ وجه قابل پیشبینی نبود. دشمن با حساب و کتاب و به طور جدی برای کشتن آمده بود. ملاحظه هیچ چیز را نمیکرد؛ بنابراین خطری بزرگ و خیلی جدی وجود داشت، ممکن بود به محض ورود دشمنان به خانه، در لحظهای دهها شمشیر بالا رود، بر سر و تن امیرالمؤمنین(ع) فرو بیاید، او را قطعه قطعه کند؛ اما ایشان بدون هیچ پروا بر جای پیامبر خوابید، تنها امید و شادمانیش این بود که پیامبر به سلامت خواهد ماند[۲۹]. آن شب حضرت علی(ع) به جای پیامبر خوابید، آماده بود که برای حفظ پیامبر کشته شود[۳۰] که در گذشته نیز نظائر این فداکاری و ایثار را در دوران شعب از او دیده بودیم. به این مناسبت آن را «لیله المبیت» نام دادهاند که فضیلتی از فضیلتهای بزرگ امام امیر المؤمنین است.
در طلوع فجر، محاصره کنندگان به داخل خانه هجوم آوردند، از در و دیوار فرو ریختند. آنها میخواستند پیامبر بیدار باشد، درد ضربت شمشیرها را بچشد! با هجوم آنها به داخل خانه، امیرالمؤمنین از جای جست، روانداز را کنار زد؛ آنها به جای پیامبر، علی را یافتند. از آن حضرت سوال کردند: پیامبر کجاست؟ فرمود: نمیدانم! مگر من مراقب او بودم؟ شما به او گفته بودید که از این شهر برود، او هم رفته است. مشرکان آن قدر از ناکامی و شکست نقشهشان خشمگین بودند که فریاد زنان بر سر امیرالمؤمنین ریخته و ایشان را در میان گرفته و تا میتوانستند به ضرب و شتم ایشان پرداختند و سخت مضروب نمودند. سپس او را به مسجدالحرام برده و محبوس کردند؛ اما ساعتی بعد چون میخواستند پیامبر را تعقیب کنند ایشان را رها کردند[۳۱].[۳۲]
نقل ماجرا از زبان امیرالمؤمنین
امیرالمؤمنین خود جریان آن شب را اینگونه توصیف میکند: «قریش به خانه پیامبر وارد شدند، در دست هرکدام اسلحهای بود، چون پیامبر را ندیدند بر من هجوم آوردند، تا جایی که میتوانستند مرا کتک زدند تا آنجا که در جای جای بدن من آثار آن به جای ماند. سپس مرا با زنجیر آهنین بستند، در اطاقکی محبوس کردند»[۳۳]. همچنین حضرت خود در این باره فرمودهاند: با جانم، بهترین کسی که بر روی سنگریزهها راه رفته است را حفظ کردم. و بهترین کس که در بیت عتیق و حجر طواف کرد. رسول خدایی که از مکر دشمن در هراس بود و خداوند کریم و صاحب قدرت او را از مکر رهایی بخشید[۳۴].
کار امیرالمؤمنین در آن شب یک ایثار بود، ایثاری بزرگ که در فضائل و مقامات امیرالمؤمنین جایگاه بلندی دارد[۳۵]. قرآن این عمل را با آیه ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ﴾[۳۶] توصیف و قدردانی کرده است. بدین ترتیب حضرت علی(ع) به دامن مرگ رفت و پیامبر اکرم به سلامت بیرون آمدند، هجرت را آغاز کردند.[۳۷]
مقدمه
خدای متعال میفرماید: "و از مردم، کسی است که جان خود را در طلب رضایت خدا به معرض فروش مینهد، و خداوند به بندگانش مهربان است"[۳۸]. مشرکان بر ستمگری خود افزوده بودند و شکنجه و اختناق را به اوج رسانده، دامنه آزار مسلمانان را بسی گسترده بودند. پیامبر (ص) به "هجرت" فرمان داد. بدینسان، مسلمانان برای رهایی از جور و ستم مشرکان، راهی یثرب شدند. این حرکت، مشرکان را به وحشت انداخت؛ زیرا آنان در این اندیشه بودند که اگر جمعیتی عظیم در یثرب گِرد آیند و پیامبر (ص) نیز به آنان ملحق شود، برای آنها، و کاروانهای تجارتی آنان، بزرگترین تهدید خواهد بود. از این رو، تصمیم گرفتند علیه پیامبر خدا که هنوز در مکه بود، به جِد، چارهاندیشی کنند و کار را یکسره سازند. بدین ترتیب، گِرد هم آمدند و در رایزنی با هم، پیشنهاد "اخراج" و "حبس" را کارا ندانستند و بر کشتن پیامبر خدا، همداستان شدند. پیامبر (ص) با پیک وحی، از توطئه شوم مشرکان آگاه گشت و مأمور شد که از مکه خارج شود: "... هنگامی که کافران برایت نیرنگ کردند تا تو را در بند کشند و یا بکشند و یا آوارهات سازند، و آنان مکر میکردند و خدا هم مکر میکرد، و خداوند، بهترینِ مکر کنندگان است"[۳۹]. مشرکان، خانه پیامبر خدا را محاصره کردند، تا پیامبر (ص) از خانه بیرون نرود و چون آهنگ بیرون رفتن کرد، با شمشیر به دستانِ مشرک روبهرو شود و کار، یکسره گردد. پیامبر (ص) به علی (ع) پیشنهاد کرد که آن شب در بستر وی بخوابد. علی (ع) پرسید: [اگر چنین کنم،] تو سالم خواهی ماند؟. پیامبر (ص) پاسخ داد: "آری". و علی (ع) با اعلام آمادگی برای کشته شدن در بامداد و به هنگام رویارویی با مشرکان، از این پیشنهاد استقبال کرد[۴۰] و بر این موهبت عظیم، سجده شکر به جا آورد[۴۱]. علی (ع)، بُرد یمانی سبز رنگی را که پیامبر خدا به هنگام خواب به روی خود میکشید، بر روی خود افکند و با اطمینان در بستر پیامبر خدا آرمید. علی (ع)، شهامت خود را در حد اعلا نشان داد و آنگاه که بدون سلاح، بدن خود را در معرض شمشیرهای آخته قرار داد، شجاعت را معنا کرد. شجاعتی اینگونه، منحصر به امام علی (ع) است. این ایثار شگفت، کروبیان را به تحسین وا داشت. خداوند به این نمایش شگفتِ از خودگذشتگی بر فرشتگان بالید و این آیه کریم را برای جاودانه کردن این منقبت فرو فرستاد: "و از مردم، کسی است که جان خود را در طلب رضایت خدا به معرض فروش مینهد، و خداوند به بندگانش مهربان است..."[۴۲]. پس از آن شب، علی (ع) به غار ثور میرفت و مایحتاج پیامبر (ص) و همراهش را بدانها میرساند. پیامبر (ص)، علی (ع) را به ادای امانتها سفارش کرد و خود، رهسپار مدینه شد. پس از آن، علی (ع)، به همراه مادرش فاطمه بنت اسد و فاطمه (س)، دختر پیامبر خدا و فاطمه دختر زبیر، از مکه خارج شد و آهنگ یثرب کرد. قریش از این حرکت آگاه شدند و چون سوارانی به تعقیبش فرستادند و خواستند جلوی وی را بگیرند، با برخورد شجاعانه وی روبهرو شدند و ناکام بازگشتند. پیامبر (ص) در محله قبا به انتظار علی (ع) نشسته بود و چون علی (ع) به ایشان ملحق شد، همگی به سوی یثرب حرکت کردند.
- تاریخ دمشق- به نقل از ابو رافع-: علی (ع)، پیامبر (ص) را هنگامی که در غار بود، تدارک میکرد و غذا برایش میبُرد و سه شتر برایشان کرایه کرد: برای پیامبر (ص) وابو بکر و نیز راهنمایشان ابن اریقط. و پیامبر (ص) او را به جای خود گذاشت تا خانوادهاش را در پی او [از مکه] خارج کند. پس پیامبر (ص)] بیرون آمد و به علی (ع) فرمان داد که امانتهای او را برگردانَد و سفارشهایی را که به پیامبر خدا شده بود، به جای آورَد و اموالی را که به امانتْ نزد او بود، [به صاحبان آنها] برسانَد. پس علی (ع) همه امانتها را [به صاحبانش] برگردانید. پیامبر (ص) به وی فرمان داد که در شب بیرون آمدنش در بستر او بخوابد و فرمود: "قریش تا تو را میبینند، سراغ مرا نمیگیرند". پس علی (ع) بر بستر پیامبر (ص) خوابید و قریش به بستر پیامبر (ص) مینگریستند و مردی را بر آن میدیدند که گمان میکردند پیامبر (ص) است، تا آنکه صبح شد و دیدند که او علی (ع) است. پس گفتند: اگر محمد بیرون رفته بود، علی را هم با خود میبُرد.
پس خدای عز و جل با نشان دادن علی (ع)، آنان را از جستجوی پیامبر (ص) باز داشت و سراغ پیامبر (ص) را نگرفتند. پیامبر (ص) به علی (ع) فرمان داد که در مدینه به او ملحق شود. بدین ترتیب، علی (ع) پس از آنکه خانواده پیامبر خدا را خارج کرد، به دنبال پیامبر (ص)، روانه شد و شبها راه میپیمود و روزها پنهان میشد تا به مدینه رسید. و چون خبر آمدن علی (ع) به پیامبر (ص) رسید، فرمود: "علی را برایم فرا بخوانید". گفته شد: ای پیامبر خدا! نمیتواند راه برود. پس پیامبر (ص) نزدش آمد و چون او را دید، در گردنش آویخت و از [دیدن] ورم پاهایش که خون از آنها چکه میکرد، دلش سوخت و گریست. پس آب دهانش را در دست خود انداخت و پاهای علی (ع) را مسح کرد و برای سلامتش دعا کرد. علی (ع) تا زمان شهادتش از پاهایش ناراحتی ندید[۴۳][۴۴].
پانویس
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۸۰-۴۸۱؛ ابوالربیع حمیری کلاعی، الاکتفاء بما تضمنه من مغازی رسول الله(ص) و الثلاثة الخلفاء، ج۱، ص۲۷۸؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۷۰.
- ↑ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۰۲؛ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۱۴۵.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۸۱-۴۸۲؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۷۱-۳۷۲.
- ↑ شیخ طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۱۴۵-۱۴۶؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۲۵۹-۲۶۰.
- ↑ موسوی بردکشکی، سید جواد، لیلة المبیت، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۲۵۰-۲۵۱.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۸۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۷۶؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۲۶۰.
- ↑ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۱۴۷.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۸۲-۴۸۳؛ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۱۴۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۷۶.
- ↑ علی بن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، ج۱، ص۲۷۵؛ قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۱۴۳.
- ↑ «و ما پیش رویشان سدّی و پشت سرشان سدّی نهادهایم و (دیدگان) آنان را فرو پوشاندهایم چنان که (چیزی) نمیبینند» سوره یس، آیه ۹.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۷۶؛ و شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۱۴۷؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۸۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۷۳.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۸۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۷۳؛ ابوالربیع حمیری کلاعی، الاکتفاء بما تضمنه من مغازی رسول الله(ص) و الثلاثة الخلفاء، ج۱، ص۲۸۰.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۸۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۷۳.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۸۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۷۳؛ ابوالربیع حمیری کلاعی، الاکتفاء بما تضمنه من مغازی رسول الله(ص) و الثلاثة الخلفاء، ج۱، ص۲۸۰.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که کافران با تو نیرنگ میباختند تا تو را بازداشت کنند یا بکشند یا بیرون رانند، آنان نیرنگ میباختند و خداوند تدبیر میکرد و خداوند بهترین تدبیر کنندگان است» سوره انفال، آیه ۳۰.
- ↑ «بلکه میگویند شاعری است که چشم به راه رویداد مرگ برای اوییم بگو: چشم به راه بدارید که من هم با شما از چشمدارندگان به راهم» سوره طور، آیه ۳۰-۳۱.
- ↑ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۱۴۷.
- ↑ «و از مردم کسی است که در به دست آوردن خشنودی خداوند از جان میگذرد و خداوند به بندگان مهربان است» سوره بقره، آیه ۲۰۷.
- ↑ فخرالدین رازی، تفسیر فخر رازی، ج۵؛ ۶، ص۲۰۴؛ شیخ طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۵۳۵.
- ↑ موسوی بردکشکی، سید جواد، لیلة المبیت، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۲۵۱-۲۵۳.
- ↑ السیرة النبویة، ج۱، ص۴۸۰؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۳۷۰؛ البدایة والنهایة، ج۳، ص۱۷۵؛ السیرة الحلبیة، ج۲، ص۳۴؛ الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۷۶؛ انساب الاشراف، ج۱۳، ص۱۳۹؛ امتاع الاسماع، ج۴، ص۱۲۱.
- ↑ السیرة النبویة، ج۱، ص۴۸۱؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۳۷؛ البدایة والنهایة، ج۳، ص۱۷۷؛ الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۷۸؛ الامالی (طوسی)، ص۴۴۶.
- ↑ قبایل اصلی و فرعی قریش در مروج الذهب مسعودی آمده است (ج۲، ص۳۲ و ۳۳).
- ↑ تاریخ الطبری، ج۲، ص۳۷۲؛ عیون الاثر، ج۱، ص۲۰۶؛ سبل الهدی، ج۲، ص۲۳۲؛ الامالی (طوسی)، ص۴۶۵؛ المناقب، ج۱، ص۱۸۲.
- ↑ جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۷۷.
- ↑ الکافی، ج۸، ص۳۳۹.
- ↑ ﴿وَإِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِيُثْبِتُوكَ أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخْرِجُوكَ وَيَمْكُرُونَ وَيَمْكُرُ اللَّهُ وَاللَّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ﴾ «و (یاد کن) آنگاه را که کافران با تو نیرنگ میباختند تا تو را بازداشت کنند یا بکشند یا بیرون رانند، آنان نیرنگ میباختند و خداوند تدبیر میکرد و خداوند بهترین تدبیر کنندگان است» سوره انفال، آیه ۳۰.
- ↑ المناقب، ج۱، ص۱۸۳؛ کشف الغمة، ج۱، ص۴۰۴؛ تسلیة المجالس، ج۱، ص۱۶۸؛ الامالی (طوسی)، ص۴۶۵.
- ↑ الخصال، ج۲، ص۳۶۷؛ الاختصاص (مفید)، ص۱۶۵؛ نورالثقلین، ج۲، ص۲۱۸؛ بحارالانوار، ج۱۹، ص۴۶؛ ج۳۸، ص۱۶۹.
- ↑ الامالی (طوسی)، ص۴۴۷.
- ↑ تاریخ الطبری، ج۲، ص۳۷۴؛ امتاع الاسماع، ج۱، ص۵۷؛ الکامل، ج۲، ص۱۰۳.
- ↑ جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۷۸.
- ↑ خصائص الائمه (شریف رضی)، ص۵۸.
- ↑ «وَقَيْتُ بِنَفْسِي خَيْرَ مَنْ وَطِئَ الْحَصَى وَ مَنْ طَافَ بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ وَ بِالْحِجْرِ رَسُولَ إِلَهِ الْخَلْقِ إِذْ مَكَرُوا بِهِ فَنَجَّاهُ ذُو الطَّوْلِ الْكَرِيمُ مِنَ الْمَكْرِ»؛ سبل الهدی، ج۳، ص۲۳۳؛ شرح المواهب اللدنیة، ج۲، ص۹۶؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۵، ش۴۲۶۴؛ الامالی (طوسی)، ص۴۷۰.
- ↑ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۹؛ الارشاد، ج۱، ص۵۳؛ الامالی (طوسی)، ص۲۵۳؛ شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۲۳؛ تفسیر الثعلبی، ج۲، ص۱۲۶؛ تاریخ دمشق، ج۴۲، ص۶۶-۶۷؛ التفسیر الکبیر (رازی)، ج۵، ص۳۵۰؛ تفسیر القرطبی، ج۳، ص۲۱؛ شرح نهج البلاغه (ابن ابی الحدید)، ج۱۳، ص۲۶۲.
- ↑ «و از مردم کسی است که در به دست آوردن خشنودی خداوند از جان میگذرد و خداوند به بندگان مهربان است» سوره بقره، آیه ۲۰۷.
- ↑ جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۷۹.
- ↑ بقره، آیه ۲۰۷.
- ↑ انفال، آیه ۳۰.
- ↑ الأمالی، طوسی، ص ۴۴۷، ح ۹۹۸.
- ↑ الأمالی، طوسی، ص ۴۶۵، ح ۱۰۳۱.
- ↑ بقره، آیه ۲۰۷.
- ↑ تاریخ دمشق، ج ۴۲، ص ۶۸، ح ۸۴۱۶.
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۵۱-۵۳.