عدالت صحابه: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۲۴ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۶ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{امامت}}
{{مدخل مرتبط
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| موضوع مرتبط = صحابه
: <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
| عنوان مدخل =  
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| مداخل مرتبط = [[عدالت صحابه در حدیث]] - [[عدالت صحابه در علوم حدیث]] - [[عدالت صحابه در کلام اسلامی]] - [[عدالت صحابه از دیدگاه اهل سنت]]
: <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[عدالت صحابه در قرآن]] - [[عدالت صحابه در علوم حدیث]] - [[عدالت صحابه در کلام اسلامی]] - [[عدالت صحابه از دیدگاه اهل سنت]]</div>
| پرسش مرتبط  =  
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
}}
: <div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[عدالت صحابه (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div>
<div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;">


'''[[عدالت]] [[صحابه]]''' از مسائل داغ و مورد [[نزاع]] میان [[شیعه]] و [[اهل سنت]] در طول [[تاریخ]]، این بوده که آیا همۀ [[صحابه]] عادل‌اند؟ [[صحابه]] چه کسانی‌اند؟ آیا می‌توان از آنان [[انتقاد]] کرد یا برخی را [[لعنت]] کرد؟<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۳۸۴.</ref>.
عدالت صحابه یکی از موضوعات اختلافی بین [[شیعه]] و [[اهل سنت]] است و از دیرباز مورد توجه علمای [[فریقین]] قرار گرفته است. طبق [[آیات]] و [[روایات]]، وضعیت تمام [[صحابه]] یکی نبوده و برخی از صحابه مورد [[ستایش]] و برخی دیگر مورد نکوهش [[خداوند متعال]] و [[پیامبر]] {{صل}} قرار گرفته‌اند. اهل سنت با استناد به آیات و روایات مورد ستایش صحابه، [[حکم]] به [[عدالت]] جمیع صحابه داده است، در حالی که شیعه به دلیل وجود دو دسته از آیات و روایات در مورد صحابه، حکم آنان را مانند باقی [[مردم]] می‌‌دانند که عدالت آنها باید مورد بررسی قرار بگیرد.


==مقدمه==
== معناشناسی ==
*آنان که مدّعی [[عدالت]] همۀ صحابه‌اند، می‌خواهند بر خلاف‌های [[عظیم]] و [[انحراف‌ها]] و [[بدعت‌ها]] و فتنه‌جویی‌های برخی از سیاست‌بازان صدر [[اسلام]]، سرپوش بگذارند و اگر هم در مواردی، [[گناه]] و خلافشان قطعی و انکارناپذیر است، با یک کلمۀ "[[توبه]] کرده‌اند"، آنان را [[تطهیر]] کنند و حتّی کشتن [[ائمه]] و [[اولیای الهی]] و [[انسان‌های پاک]] را نادیده بگیرند و چیزی در مذمّت [[صحابه]] نگویند و نشنوند. بی‌شک، در میان آنان که [[صحابه]] محسوب می‌شوند، افراد [[فاسق]]، [[منافق]] و [[مجرم]]، تارک [[زکات]]، تارک [[جهاد]] هم بوده‌اند. کسانی همچون [[ولید]] و شراب‌خواریش، [[حاطب بن بلتعه]] و جاسوسی‌اش، [[حکم بن عاص]] و [[لعنت]] شدنش از زبان [[پیامبر]]، [[بسر بن ارطاة]] و جنایاتش، [[مغیره]] و زنای او، [[خالد بن ولید]] و کشتن [[مالک بن نویره]] و [[تجاوز]] به همسرش، [[معاویه]] و [[جنگ]] او با [[امام علی|حضرت علی]] و... بسیاری از اینگونه موارد که در [[تاریخ اسلام]] فراوان است و آن همه [[آیات]] [[قرآن]] دربارۀ [[اهل]] [[فسق]] و [[نفاق]] و [[توطئه]] و [[پیمان‌شکنی]] و شایعه‌پراکنی و... ناظر به آنهاست.<ref>از جمله ر. ک: آیات: توبه ۳۸،۳۹،۶۱ و ۱۰۹، احزاب ۱۲، حجرات،۶، سجده ۱۸، بقره ۹، محمّد ۱۶</ref>.
=== عدالت ===
*نتیجۀ کلّی آنکه نمی‌توان دربست [[عدالت]] همۀ [[صحابه]] را پذیرفت و روایتی را که می‌گوید "[[اصحاب]] من همچون ستاره‌اند، به هرکدام [[اقتدا]] کنید، [[هدایت]] می‌شوید"، مستند و درست دانست.<ref> احقاق الحق، ج ۲ ص ۳۹۱</ref> طبیعتاً کار کسانی که [[وصیت]] [[پیامبر]]{{صل}} را نادیده گرفتند، منکر [[حادثۀ غدیر]] شدند، جلوی [[نوشتن]] [[وصیت]] [[پیامبر]] را گرفتند، از [[جیش اسامه]] تخلّف کردند، با [[امام علی|علی]]{{ع}} و [[امام حسن]]{{ع}} جنگیدند و آنان را به [[شهادت]] رساندند، بر ضدّ [[حکومت علوی]] که مورد [[بیعت]] [[مردم]] [[مسلمان]] قرار گرفته بود، [[فتنه‌انگیزی]] و [[لشکرکشی]] کردند، برخلاف آنچه [[پیامبر خاتم|پیامبر خدا]]{{صل}} [[سنت]] نهاده بود، [[بدعت]] در [[دین]] گذاشتند همه و همه مورد اشکال قرار می‌گیرد و با [[عادل]] بودن آنان که [[صحابی]] بودند، منافات دارد.
عدالت در لغت، به معنای [[استواری]] و [[استقامت]] است؛ چنانکه در برخی کتاب‌های لغوی به همین معنا آمده است. [[ابن اثیر]] می‌نویسد: "[[انسان]] [[عادل]] کسی است که [[هوای نفس]]، او را از [[حق]] روی‌گردان نمی‌کند و او را در [[داوری]] به [[ستم]] وا نمی‌دارد<ref>{{عربی|هو الذی لا یَمِیلُ به الهوی فیَجورَ فی الحکم}}؛ ابن اثیر، النهایة فی غریب الحدیث، ج۳، ص۱۹۰ و ر.ک: ابن منظور، لسان العرب، ج۹، واژه عدل.</ref>.
*[[شهید]] [[پاک‌نژاد]] می‌نویسد: آیا هرکس [[مصاحب]] [[نبیّ گرامی]] شد، نمی‌تواند همانند [[پسر نوح]] باشد؟ [[ابو لهب]] کیست؟ منافقینی که آیاتی درباره‌شان آمد کیستند؟ آنها که از [[جنگ]] فرار کردند، محصنات مؤمنات را [[قذف]] نمودند، صدای سازوآواز شنیدند و [[نبیّ گرامی]] را رها کرده دویدند از سر تراشیدن و نحر شتر سر باززدند، از وراء حجرات بر [[نبیّ گرامی]] فریاد برآوردند، از ورود به [[جیش اسامه]] [[سرپیچی]] کردند و... کیستند؟ آیا این همه کسان که در [[حیات]] [[نبیّ گرامی]] و زمان باز بودن راه [[وحی]]، [[سبب نزول]] [[آیات]] [[تهدید]] به [[وعید]] می‌شدند، با رفتن [[نبیّ گرامی]] همه و همه [[اهل]] [[ایمان]] شدند؟ اینکه [[عثمان]] [[عمّار]] را زد تا به فتق دچار شد، اینکه [[طلحه]] و یا [[زبیر]] با [[امام علی|علی]] [[بیعت]] کردند و بعد جنگیدند، کدام بر راه درست بودند؟<ref>مظلومی گمشده در سقیفه، ج ۱ ص ۴۷</ref> بحث از "عدالت صحابه" و نقد این نظریه، از دیرباز مطرح بوده و [[اهل سنت]] پیوسته کوشیده‌اند دست‌وپا بزنند و پروندۀ همۀ [[صحابه]] را کاملا سفید و بی‌اشکال جلوه دهند، مستندات [[تاریخی]] را چه می‌توان کرد؟ این [[عقیده]] با حقایق [[تاریخی]] در [[تعارض]] جدّی است.
*برخی از علمای منصف [[اهل سنت]] نیز [[عقیده]] به [[عدالت]] دربست همۀ [[صحابه]] ندارند. کسانی همچون: [[سعد تفتازانی]]، [[مارزی]]، [[ابن عماد حنبلی]] و از متأخرین: [[محمّد عبده]]، [[محمّد بن عقیل علوی]]، [[محمّد رشید رضا]]، [[سیّد قطب]]، [[سیّد مقبلی]]، [[محمود ابوریّه]]، [[مصطفی صادق رافعی]]، [[محمّد غزالی]]، معتقدند [[عدالت]] ویژۀ آن عدّه از [[صحابه]] است که به روش [[اسلامی]] [[استقامت]] داشته و در [[دین]] [[تغییر]] و تبدیل ایجاد نکرده‌اند.<ref>شیعه‌شناسی و پاسخ به شبهات، ج ۱ ص ۳۲۱</ref>
*از علمای معاصر، برخی در تألیفاتشان به نقد [[رفتار]] و عملکرد کسانی که عنوان [[صحابی]] را یدک می‌کشند پرداخته و کارهای نکوهیدۀ آنان را از منابع [[اهل سنت]] آورده‌اند، برخی هم در این موضوع، تألیف مستقلّی ارائه کرده‌اند.<ref>. ک: «الغدیر»، جلدهای ۵،۶،۸،۹،۱۰، «نظریة عدالة الصحابه»، احمد یعقوب (و ترجمه‌اش: نظریۀ عدالت صحابه)، «گفتگوی مذاهب» (عدالت صحابه) محمّد حسن زمانی، «الف سؤال و اشکال» ج ۲، علی الکورانی، «پاسخ شبهاتی پیرامون مکتب تشیّع»، عباس علی موسوی، ترجمه احمد بهشتی، «معالم المدرستین» علامه عسکری، ج ۱ ص ۹۵</ref><ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۳۸۴.</ref>.


==[[نظریه]] "[[عادل]] بودن همه [[صحابه]]" از نگاه [[تشیع]]==
عدالت، نیرویی است که انسان را بر [[پایبندی]] به [[تقوا]] واداشته و او را از رفتارهای نابهنجار باز می‌دارد. از برخی [[روایات شیعه]] دانسته می‌شود [[عدالت]] به چهار چیز محقق می‌شود: داشتن [[ورع]] و [[پاکی]]، [[امانت داری]]، [[وثوق]] و داشتن تقوا. از [[امام صادق]] {{ع}} پرسیده شد عدالت [[مسلمانان]] به چه چیز شناخته می‌شود تا در پذیرش [[شهادت]] آنان به کار رود؟ [[امام]] فرمود: "اینکه [[راوی]] را به ویژگی‌هایی مانند [[عیب‌پوشی]] و [[پاکدامنی]] و [[پرهیز]] از شکم بارگی و [[مردم]] آزاری (با دست و زبان) و نیز به پرهیز از [[گناهان کبیره]] که [[خداوند]] [[وعده]] [[آتش]] درباره آنها داده است، بشناسید<ref>شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۲۴، باب ۱۷ العداله، ح۱؛ الاستبصار، شیخ طوسی، ج۳، ص۱۲؛ التهذیب، ج۶، ص۲۴۱؛ شیخ حر عاملی، وسائل الشیعة، ج۲۷، ص۳۹۱.</ref>. این [[روایت]]، معیار [[شناسایی]] افراد [[عادل]] را معروف بودن آنان در بین مردم به [[عفت]] و [[پرهیز از گناه]] و [[حقیقت]] عدالت را [[عفاف]] اندام‌ها و پرهیز از [[گناهان]] بزرگی که خداوند درباره آنها وعده [[آتش دوزخ]] داده است، می‌داند<ref>ر.ک: [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۲۵-۲۸.</ref>.
*[[احترام]] به [[اصحاب پیامبر]]{{صل}} [[وظیفه]] همه [[مسلمانان]] است و هیچ [[مسلمانی]] [[حق]] [[ناسزاگویی]] به آنها را ندارد. آنها در زمان زندگانی [[حضرت]] به او [[ایمان]] آورده و [[اسلام]] را از وی فرا گرفتند، و چون در کنار او [[جهاد]] کردند، محترم هستند و در [[جهان اسلام]] هیچ [[مسلمانی]] نیست که درباره [[صحابه پیامبر]] اکرم{{صل}} [[بدگویی]] یا اظهار [[بی‌مهری]] کند و اگر چنین نسبتی به گروهی از [[مسلمانان]] بدهند، نسبتی کاملا بی‌پایه است.
*ولی مطلب دیگری وجود دارد که باید بدون [[تعصب]] و [[حبّ]] و [[بغض]] بدان توجه کرد؛ آیا همه [[اصحاب]]، [[عادل]] و [[پرهیزگار]] و پیراسته از [[گناه]] بوده‌اند؟ یا آنکه [[حکم]] [[صحابه]]، از این نظر، [[حکم]] "[[تابعین]]" است که نمی‌توان همگی آنان را [[عادل]] و [[پارسا]] دانست؟
*دیدن [[پیامبر]] امری [[افتخار]] آفرین است، ولی باعث [[پاک]] بودن هیچ [[انسانی]] از [[گناه]] نمی‌شود و نمی‌توان همه [[صحابه]] را [[عادل]] و [[پرهیزگار]] و پیراسته از [[گناه]] دانست؛ زیرا به [[شهادت]] [[قرآن]]، آنان در عین داشتن [[افتخار]] "[[صحابی]] بودن"، از حیث [[ایمان]] و [[نفاق]] و [[اطاعت]] و [[سرکشی]] در برابر [[خدا]] و رسولش به دسته‌های گوناگونی تقسیم شده‌اند؛ از این رو، نمی‌توان همگان را [[عادل]] و [[پرهیزگار]] دانست.<ref>[[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۷۴-۷۵.</ref>


==روایاتی که [[اهل سنت]] برای [[عادل]] بودن همه [[صحابه]] به آن استناد کرده‌اند و نقد آنها==
=== صحابه ===
*بررسی این [[نظریه]] [[نیازمند]] بررسی همه [[روایات]] [[رسول خدا]]{{صل}} است. پس باید همه [[روایات]] با معیار [[آیات قرآن]] سنجیده شود؛ زیرا هر [[روایت]] [[مخالف]] [[قرآن]]، مردود است. [[اهل سنت]] با توجه به برخی از [[روایات]] این نظریه را ثابت میکنند که برخی از آنها عبارت‌اند از:
صحابه در لغت به معنای ملازم و همراه است، چه آن ملازم، [[انسان]] و یا [[حیوان]] و یا مکان و یا [[زمان]] باشد و فرقی نمی‌کند که این [[مصاحبت]] و [[همراهی]] با [[جسم]] و تن (که اصل در همراهی همین است) و یا با [[عنایت]] و توجه باشد؛ ولی در عرف به کسی که همراهی‌اش با دیگری بسیار است، گفته می‌‌شود<ref>{{عربی|صحب: الصَّاحِبُ الملازم... ، و لا یقال فی العرف إلّا لمن کثرت ملازمته... ، و الْمُصَاحَبَةُ و الِاصْطِحَابُ أبلغ من الاجتماع، لأجل أنّ المصاحبة تقتضی طول لبثه...}}؛ مفردات راغب، ماده صحب و لسان العرب، ابن منظور، ج۷، ص۲۸۶؛ تاج العروس، زبیدی، ج۱، ص۳۲.</ref>.<ref>ر.ک: [[سید علی میلانی|میلانی، سید علی]]، [[عدالت صحابه (کتاب)| عدالت صحابه]]، ص۲۷.</ref>
#به [[اصحاب]] من [[دشنام]] نگویید. [[سوگند]] به کسی که جانم در [[دست]] اوست، اگر کسی از شما به اندازه کوه [[احد]]، [[طلا]] [[انفاق]] کند به اندازه یک مدّ یا نصف [[ثواب]] یکی از آنها نمی‌رسد<ref>{{متن حدیث|لا تسُبُّوا أَصحابي فوالذي نفسي بيده لو أنّ أحدكم أنفق مثل أحد ذهبا، ما بلغ مدّ أحدهم و لا نَصِيفَهُ}}؛ صحیح بخاری، بخاری، ج۴، ص۱۹۵، ح۳۶۷۳؛ صحیح مسلم، مسلم، کتاب فضائل الصحابة، باب تحریم سب الصحابه، ص۹۸۵، ح۲۲۱ و ۲۲۲؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۳، ص۱۱؛ شرح المقاصد، تفتازانی، ج۵، ص۳۰۳.</ref>؛
#[[بهترین]] [[مردم]]، [[مردم]] قرن من هستند سپس کسانی که پس از آنها می‌آیند و....<ref>{{متن حدیث|خَيْرُ الناسِ قَرْني ثمَّ الَّذِين يَلُونَهُمْ...}}؛ صحیح مسلم، مسلم، کتاب فضائل الصحابة، باب خیار الناس، ص۹۸۳، ح۲۱۰ و ۲۱۵.</ref>؛
#درباره [[اصحاب]] من از [[خدا]] بترسید؛ پس از من آنها را [[هدف]] تیر [[ناسزا]] و [[سرزنش]] خویش قرار ندهید....<ref>{{متن حدیث|الله الله في أصحابي لا تتخذوهم غرضا من بعدي...}}؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۵، ص۵۴ و ۵۷.</ref>؛
*نتیجه [[روایات]] آن است که [[یاران]] [[رسول خدا]] [[محبوب]] آن [[حضرت]] بودند.
*این [[روایات]] در [[کتاب‌های حدیثی]] [[اهل سنت]] آمده است، ولی [[دانشمندان شیعه]] آنها را نمی‌پذیرند. به فرض آنکه [[سند]] آنها از نظر [[دانشمندان]] [[راوی]] شناس [[اهل سنت]] پذیرفتنی باشد، دلالت این [[روایات]] بر [[اثبات]] این نظریه به چند [[دلیل]] خدشه‌پذیر است؛ زیرا:
#ثابت کردن "[[عدالت]] همه [[صحابه]]" به وسیله احادیث خود [[صحابه]] موجب دور و توقف شئ بر خودش می‌شود و توقف شئ بر خودش محال است؛ زیرا موجب تناقض شود؛ یعنی "[[عدالت]] همه [[صحابه]]" پیش از [[پذیرش]] این [[روایات]]، ثابت نیست و [[اثبات]] [[عدالت]] همه [[صحابه]] به وسیله همان [[صحابه]] که [[عدالت]] آنان ثابت، نیست، دور است، و دور، [[باطل]] و محال است.
#هیچ یک از این [[روایات]]، بر "[[عدالت]] همه [[صحابه]]" دلالت ندارد بلکه این [[روایات]] بر [[دشنام]] ندادن به [[اصحاب]] دلالت دارد و علت [[دستور پیامبر]] بر [[پرهیز]] از [[دشنام]] گویی، نیز این بوده است که برخی [[اصحاب]] به یکدیگر [[دشنام]] می‌دادند و [[حضرت]] از [[دشنام]] دادن جلوگیری کردند. چنانکه در [[روایت]] آمده است که: در [[دل]] خالد و [[عبدالرحمان بن عوف]] نسبت به یکدیگر چیزی و [[دشمنی]] بود که سبب شد [[خالد]]، به [[عبدالرحمان]] [[دشنام]] دهد. آن‌گاه [[رسول خدا]] فرمود: به یارانم [[دشنام]] و [[ناسزا]] نگویید.<ref>{{متن حدیث|لا تسبّوا أصحابي}}</ref> جلوگیری از دشنام‌گویی ویژگی [[اخلاقی]] [[اسلام]] است که نه تنها به [[صحابه]] بلکه به دیگر [[مؤمنان]] و [[فاسقان]] نیز نباید [[دشنام]] داد. این [[دستور]] [[اخلاقی]] در [[روایات]] فراوان و کتاب‌های [[اخلاقی]] دیده می‌شود؛ چنانکه [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} در [[جنگ صفین]] به سپاهیانش اجازه نداد به [[سپاه معاویه]] [[دشنام]] گویند. بنابراین، جلوگیری [[علی]]{{ع}} از [[دشنام]] دادن به [[معاویه]] و لشکرش به معنای [[عدالت]] دشمنانش نیست.
#[[پیامبر]]{{صل}} نفرمود به آنها [[دشنام]] ندهید، چون [[اصحاب]] من [[عادل]] هستند؛ بلکه [[پرهیز]] دادن از [[دشنام]] گویی تنها دستوری [[اخلاقی]] و [[فقهی]] است؛ بنابراین دلالت بر [[عادل]] بودن فردی ندارد.
#اگر ما این نظریه را بر اساس این [[روایات]] بپذیریم، با مشکل دیگری روبرو می‌شویم، و آن اینکه [[پذیرش]] این [[روایات]]، اساس این نظریه را خدشه‌دار می‌سازد؛ زیرا بر اساس [[روایات]] [[صحیح مسلم]]، برخی [[صحابه]] به یکدیگر [[دشنام]] می‌دادند و دشنام‌گویی آنها سبب [[آزار]] یکدیگر و در نتیجه [[آزار]] آنان موجب [[آزار پیامبر]]{{صل}} و [[خدا]] می‌شده است. در نتیجه، چنین افراد [[ناسزاگویی]]، [[لیاقت]] عنوان [[عدالت]] را ندارند.
*همچنین در [[صحیح مسلم]] آمده است: [[عامر بن سعد بن ابی وقّاص]] از پدرش [[روایت]] می‌کند که [[معاویه]] به من دستوری داد و گفت: "چرا به [[ابو تراب]] - [[حضرت علی]]{{ع}} -[[دشنام]] نمی‌دهی؟" گفتم: زیرا [[پیامبر]]{{صل}} سه ویژگی را درباره [[علی]]{{ع}} فرمود که من به او [[دشنام]] نمی‌دهم و اگر یکی از سه ویژگی برای من بود، داشتن آن ویژگی از داشتن همه شتران سرخ موی نزد من محبوب‌تر بود:
#در [[جنگی]] که [[پیامبر]]، [[علی]]{{ع}} را [[جانشین]] خود کرد، [[علی]]{{ع}} به [[پیامبر]] گفت: "ای [[رسول خدا]]! مرا با [[زنان]] و [[کودکان]] در [[مدینه]] گذاشتی؟" [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "آیا [[خرسند]] نیستی که [[جایگاه]] تو نزد من مانند [[جایگاه]] [[هارون]] نزد [[موسی]] باشد؛ جز آنکه [[پیامبری]] پس از من نیست؟"
#در روز [[پیروزی در جنگ]] [[خیبر]]، [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "من [[پرچم]] [[سپاه]] را به [[دست]] کسی می‌دهم که [[خدا]] و رسولش را [[دوست]] دارد و [[خدا]] و [[رسول]] نیز او را [[دوست]] دارند". ما [[منتظر]] بودیم که آن کس کیست؟ [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "[[علی]] را نزد من بخوانید". [[علی]] در حالی که از چشم درد، آزرده بود، نزد [[پیامبر]]{{صل}} آمد. [[پیامبر]]{{صل}} از آب دهان خود بر چشم [[علی]]{{ع}} مالید و [[پرچم]] را به او داد و آن گاه [[خداوند]] درِ [[دژ]] [[خیبر]] را به [[دست]] او باز کرد.
#وقتی [[آیه مباهله]]{{متن قرآن|فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ}}<ref> «بنابراین، پس از دست یافتن تو به دانش، به هر کس که با تو به چالش برخیزد؛ بگو: بیایید تا فرزندان خود و فرزندان شما و زنان خود و زنان شما و خودی‌های خویش و خودی‌های شما را فرا خوانیم آنگاه (به درگاه خداوند) زاری کنیم تا لعنت خداوند را بر دروغگویان نهیم» سوره آل عمران، آیه ۶۱.</ref> نازل شد، [[رسول خدا]]{{صل}} [[علی]]، [[فاطمه]]، [[حسن]] و [[حسین]]{{عم}} را فرا خواند. سپس [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "خدایا اینان [[اهل بیت]] من هستند"<ref>صحیح مسلم، مسلم، کتاب فضائل الصحابه، باب فضائل علی بن ابی‌طالب، ص۹۴۰، ح۳۲.</ref><ref>تفسیر الطبری، الطبری، ج۳، ص۲۹۸.</ref>.
*[[عمر]] به [[امام علی]]{{ع}} و [[عباس]] می‌گوید: شما [[ابوبکر]] را [[دروغگو]]، [[گناهکار]] و [[پیمان‌شکن]] و خیانتکار دانسته‌اید و آنان ([[علی]] و [[عباس]]) وی ([[عمر]]) را [[دروغگو]] و [[گناهکار]] و [[پیمان‌شکن]] و خیانتکار دانسته‌اند<ref>صحیح مسلم، مسلم، ج۴، ص۲۸، کتاب الجهاد و السیر، باب حکم الفیء، ح۴۹.</ref>.
*بر طبق این [[روایت]]، [[حضرت علی]]{{ع}} و [[عباس]]، [[ابوبکر]] و [[عمر]] را [[عادل]] نمی‌دانستند، به ویژه با آن سخن [[تندی]] که در [[روایت]] آمده است. این گونه برخوردها بین [[صحابه]]، در کتاب‌های اسدالغابه و الاصابه آمده است. آیا جنگ‌های [[صحابه]] با یکدیگر در [[جنگ جمل]]، [[صفین]]، [[نهروان]] و... نیز [[بی‌عدالتی]] برخی [[صحابه]] را ثابت نمی‌کند؟ چگونه با وجود [[روایات]] نمایانگر [[ستم]] برخی [[صحابه]] به یکدیگر از سویی و [[نزاع‌ها]] و کشتن یکدیگر از سویی دیگر میتوان "[[عدالت]] همه [[صحابه]]" را ثابت کرد؟
*[[روایت]] {{متن حدیث|خَيْرُ الناسِ قَرْني ثمَّ الَّذِين يَلُونَهُمْ...}}<ref>صحیح بخاری، بخاری، کتاب الشهادات، باب لا یشهد علی شهادة الجور؛ صحیح مسلم، مسلم، کتاب فضائل الصحابه، باب فضل الصحابه، ص۹۸۳، ح۲۱۲.</ref> نیز مانند دو [[روایات]] قبلی بر "[[عدالت]] همه [[صحابه]]" دلالت ندارد؛ افزون بر آنکه باید دید مقصود از قرن چیست؟ واژه قرن به معنای نزدیکی و پیوند چیزی به چیزی آمده و دو مصداق این معنا عبارت است از: ۱. [[صد]] سال؛ ۲. [[مردم]] یک روزگار و زمان<ref>لسان العرب، ابن منظور، واژه قرن.</ref>.
*اگر مقصود از معنای قرن، [[صد]] سال است، چون [[پیامبر]]{{صل}} در آن زمان میزیسته، در نتیجه این ویژگی ([[عدالت]]) منحصر به زمان [[حضرت]] می‌باشد نه دوران پس از او. [[هم‌نشینی]] و [[دیدار]] [[پیامبر]] نیز از امتیازات هر [[صحابی]] است، ولی مقصود از [[هم‌نشینی]]، بهتر بودن تک‌تک افراد [[صحابی]] و [[برتری]] آنان نسبت به افراد قرن‌های دیگر نیست؛ اگر مقصود، [[عدالت]] تک‌تک افراد [[صحابی]] باشد، در آن قرن افراد جنایتکاری مانند [[ابوجهل]] و [[ابولهب]] نیز می‌زیستند؛ چنانکه در این قرن [[بهترین]] [[انسان‌ها]] ([[اصحاب کسا]]) نیز [[زندگی]] می‌کردند. چگونه می‌توان همه [[صد]] سال [[صدر اسلام]] را [[بهترین]] قرن‌ها دانست در حالی که در آن دوران به [[ستمکاران]] جنایات فراوانی کرده‌اند! چگونه همه [[قرن اول]] را [[بهترین]] قرن‌ها بدانیم در حالی که در آن قرن، [[سرور]] [[جوانان]] [[بهشت]] [[حسین]]{{ع}} در بیابان [[کربلا]] به [[شهادت]] رسید و سر او را بر روی نیزه‌ها در [[شهرها]] گردانند؟ [[کعبه]] را با منجنیق ویران و از [[حرم]] [[پیامبر]]{{صل}} [[هتک حرمت]] کردند. پس نمی‌توان این نظریه را به استناد [[روایت]] مذکور پذیرفت. اگر مقصود از واژه قرن، معنای دوم آن یعنی [[مردم]] یک زمان و معاصر [[پیامبر]]{{صل}} است، بنابراین، مقصود از قرن، [[مردم]] زنده در مدت بیست و سه سال [[بعثت پیامبر]]{{صل}} می‌باشد.
*صرف دیدن و [[همراهی]] کردن کسی با [[پیامبر]]{{صل}} برای [[سعادت انسان]] کافی نیست؛ گرچه [[مصاحبت با پیامبر]]{{صل}}، [[امتیاز]] و شرافتی برای هر [[مسلمانی]] است، امّا علت [[سعادت]] نیست؛ بلکه [[سعادت]] در پرتو [[ایمان]] و عمل به دستورهای [[قرآن]] و [[پیامبر]]{{صل}} به [[دست]] میآید و این نکته با توجه به [[آیات قرآن]] و [[روایات]] روشن شد.
*از این‌رو، هر یک از [[صحابه]] دارای این ویژگی‌ها باشد، [[عصر پیامبر]]{{صل}} [[بهترین]] قرن برای او خواهد بود، و اگر صحابه‌ای از [[ایمان]] و عمل به [[دستورهای اسلام]] بپرهیزد یا اگر صحابه‌ای در زمان [[پیامبر]]{{صل}} [[مؤمن]] بوده ولی پس از آن [[حضرت]] بر خلاف ایمانش عمل کند، آن عصر برای چنین کسی، بدترین قرن به شمار می‌آید. چنانکه اگر کسی پس از درگذشت [[پیامبر]]{{صل}} طبق دستورهای او و [[قرآن]] [[رفتار]] کرده، خود بهتر از [[صحابه]] و زمان [[زندگی]] و بهتر از قرن (دوران) زندگانی [[پیامبر]] است؛ زیرا چنین کسی بدون دیدن [[رفتار]] و [[معجزات پیامبر]]{{صل}} [[ایمان]] آورده است. [[دلیل]] این ادعا افزون بر [[آیات قرآن]] که معیار را [[ایمان]] و [[عمل صالح]] می‌داند، روایاتی است که به برخی از آنان اشاره می‌کنیم:
#[[امام صادق]]{{ع}} از پدرانش و آنان از [[پیامبر اکرم]]{{صل}} [[نقل]] می‌کنند که به [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} فرمود: ای [[علی]]! مردمی در [[آخر الزمان]] خواهند آمد که دارای شگفت انگیزترین [[ایمان‌ها]] و استوارترین یقین‌ها هستند؛ مردمانی که [[پیامبر]]{{صل}} را ندیده‌اند، و [[حجت خدا]] نیز از نظر آنان پنهان است. با وجود این، از [[راه]] نوشته و [[کتاب]] [[خدا]] (خط سیاه بر کاغذی سپید) [[ایمان]] می‌آورند (و بر [[ایمان]] خود بر [[دین اسلام]] ثابت می‌مانند).<ref>{{متن حدیث|یا علی و اعلم، ان اعجب الناس ایمانا و اعظمهم یقینا، قوم یکونون فی آخر الزمان، لم یلحقوا النبی، و حجب عنهم الحجة فآمنوا بسواد علی بیاض}}؛ ینابیع الموده، قندوزی، ج۲، ص۲۹۸؛ اکمال الدین و تمام النعمه، شیخ صدوق (ترجمه: کمره‌ای)، ج۱، ص۴۰۵؛ و شبیه این حدیث در: مجمع الزوائد، هیثمی، ج۱۰، ص۶۵.</ref>؛
#[[ابن عباس]] [[روایت]] می‌کند که روزی [[پیامبر اسلام]]{{صل}} پس از [[نماز صبح]] فرمود: ای [[مردم]]! شگفت‌انگیزترین [[فرد]] از نظر [[ایمان]]، چه کسی است؟ [[مسلمانان]] گفتند: [[فرشتگان]]. [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: چگونه آنان [[ایمان]] نیاورند در حالی که [[حقیقت]] برای آنان روشن شده است. [[مسلمانان]] گفتند: ای [[رسول خدا]]، آنان [[پیامبران]] هستند. [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: چگونه [[پیامبران]] [[ایمان]] نیاورند در حالی که [[وحی]] آسمانی بر آنان نازل می‌شود. [[مسلمانان]] گفتند: آنان [[اصحاب]] تو هستند. [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: چگونه [[اصحاب]] [[ایمان]] نیاورند در حالی که ([[معجزات]] را) می‌بینند؟ اما شگفت‌انگیزترین [[مردم]] از نظر [[ایمان]] گروهی است که پس از من می‌آیند؛ آنان در حالی که مرا ندیده‌اند، به من [[ایمان]] آورده و مرا [[تصدیق]] می‌کنند؛ ایشان [[برادران]] من می‌باشند. ای کاش [[برادران]] خودم را می‌دیدم<ref>{{متن حدیث|یا ایها الناس من اعجب ایمانا؟ قالوا: الملائکة قال: وکیف لا یؤمن من الملائکة و هم یعاینون الأمر؟ قالوا: فالنبیون یا رسول الله قال: وکیف لا یؤمن النبیون و الوحی ینزل علیهم من السماء قالوا: فأصحابک یا رسول الله، قال: وکیف لا یؤمن اصحابی و هم یرون ما یرون؟ ولکن أعجب الناس ایمانا قوم یجیئون من بعدی، یؤمنون بی و لم یرونی و یصدقونی و لم یرونی اولئک اخوانی}}المعجم الکبیر، طبرانی، ج۱۲، ص۶۹ - ۶۸، ح۱۲۵۶۰.</ref>
#در [[روایات]] دیگری آمده است که پس از آنکه [[اصحاب]] درباره این افراد از [[پیامبر]]{{صل}} می‌پرسند، آن [[حضرت]] می‌فرماید:آنان، مردمانی هستند که در صلب مردان می‌باشند و پس از من آمده و به من [[ایمان]] می‌آورند و مرا [[تصدیق]] می‌کنند؛ در حالی که مرا ندیده‌اند و کاغذهایی را می‌یابند و به آن عمل می‌کنند؛ ایشان [[برترین]] [[مؤمنان]] از نظر [[ایمان]] می‌باشند<ref>{{متن حدیث|أقوام فی اصلاب الرجال یأتون من بعدی یؤمنون بی ولم یرونی و یصدقونی و لم یرونی، یجدون الورق المعلق فیعملون بمافیه فهؤلاء أفضل اهل الایمان ایمانا}}؛</ref>. آیا از این [[روایات]]، دانسته نمی‌شود که این [[مردم]] نزد آن [[حضرت]] از [[اصحاب]] محبوب‌تر می‌باشند؟ چون که [[پیامبر]]{{صل}} با عنوان [[برادر]] از آنان یاد کرده است<ref>الدر المنثور، سیوطی، ج۱، ص۲۶؛ مجمع الزوائد، هیثمی، ج۱۰، ص۶۵.</ref>.
#[[ابوثعلبه]] از [[پیامبر]]{{صل}} [[روایت]] می‌کند که فرمود: روزگاری خواهد آمد که برای عمل نیک‌کننده در آن زمان [[پاداش]] پنجاه تن دیگر خواهد بود. گفته شد: آیا [[پاداش]] [[برتری]] آنان نسبت به خودشان است یا نسبت به ما؟ [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: نسبت به شما<ref>{{متن حدیث|یأتی أیام للعامل فیهن أجر خمسین قیل منهم او ما یا رسول الله؟ قال بل منکم}}؛ فتح الباری، ابن حجر، ج۷، ص۵ (باب فضائل الصحابه).</ref>.
#[[ابن حجر]] [[روایت]] می‌کند که [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: [[برترین]] [[مؤمنان]]، گروهی هستند در صلب مردان و به من [[ایمان]] می‌آورند بدون اینکه مرا دیده باشند<ref>{{متن حدیث|أفضل الخلق ایمانا قوم فی أصلاب الرجال یؤمنون بی ولم یرونی}}؛ فتح الباری، ابن حجر، ج۷، ص۵ (باب فضائل الصحابه).</ref>.
#همچنین او از [[ابوعبیده]] [[روایت]] می‌کند که به [[رسول خدا]]{{صل}} عرض کردیم: آیا کسی از ما بهتر می‌باشد؟ زیرا ما همراه تو [[اسلام]] را پذیرفتیم و [[جهاد]] کردیم؟ [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "آری، پس از شما مردمی خواهند آمد که به من [[ایمان]] می‌آورند در صورتی که مرا ندیده‌اند. [[ابن حجر]] [[سند]] این [[روایت]] را [[حسن]] دانسته است<ref>فتح الباری، ابن حجر، ج۷، ص۵ (باب فضائل الصحابه).</ref>.
*البته باید گفت، اگر کسی به روش گروهی از [[صحابه]] در آن عصر [[انتقاد]] دارد، به معنای آن نیست که [[اسلام]] یا شخص [[پیامبر]]{{صل}} دارای نقصی بوده‌اند. به [[عقیده]] ما برای هر [[صحابی]] دارای [[ایمان]] و [[عمل صالح]]، قرن [[پیامبر]]، [[بهترین]] قرن است؛ چون چنین [[صحابی]] هم [[ایمان]] و [[عمل صالح]] داشته و هم [[مصاحب]] [[پیامبر]]{{صل}} بوده است. اما از این [[روایت]]، "[[عدالت]] همه [[صحابه]]" استفاده نمی‌شود؛ از این‌رو، این [[روایت]] از نظر دلالت، مردود است.
*[[استدلال]] به [[روایت نبوی]] {{متن حدیث|أَصْحَابِي كَالنُّجُومِ...}}؛ [[یاران]] من مانند ستارگان‌اند، نیز [[نادرست]] است؛ چون افزون بر اشکال سندی، دلالت آن نیز ناتمام است. بسیاری از علمای [[اهل سنت]] بر این [[روایت]] اشکال کرده‌اند.
*[[احمد بن حنبل]] این [[حدیث]] را صحیح نمی‌داند<ref>التقریر و التحبیر، ابن امیرالحاج، ج۳، ص۲۴۳.</ref>. [[حافظ ابوبکر بزار]] نیز آن را [[ضعیف]] می‌داند. [[حافظ بن عبدالبر]] می‌نویسد: آنچه از [[پیامبر]]{{صل}} درباره این [[حدیث]]، [[نقل]] شده صحیح نیست<ref>اعلام الموقعین، ابن جوزی، ج۲، ص۲۴۲.</ref>. [[حافظ بن حزم]] نیز این [[حدیث]] را [[دروغ]] می‌داند و می‌گوید: این خبر، [[دروغ]] جعلی و [[نادرست]] است.
*برخی از [[اهل سنت]] بر [[نظریه]] "[[عدالت]] همه [[صحابه]]" اشکال‌هایی کرده و پاسخ گفته‌اند:
*'''اشکال اول:''' برخی [[اصحاب]] [[گناهان کبیره]] داشته‌اند، همچون [[سرپیچی]] از [[جهاد]] و [[دستور]] [[فرمانده]] در [[جنگ احد]] که منجر به [[شکست]] [[سپاه اسلام]] شد و مهمتر از آن دگرگونی [[اعتقادی]] برخی از [[صحابه پیامبر]]{{صل}} پس از درگذشت آن [[حضرت]]. اما آیا انجام [[گناه کبیره]] با مفهوم [[عدالت]] [[مخالفت]] دارد یا خیر؟
*'''پاسخ:''' مفهوم [[عدالت]] غیر از مفهوم [[عصمت]] است و [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}} [[معصوم]] از [[گناه]] نیستند و گاه مرتکب بعضی [[گناهان]] همچون [[سرپیچی]] از [[جنگ]] و موارد دیگر شده‌اند. اما [[قرآن مجید]] در این باره می‌فرماید: {{متن قرآن|لَقَدْ تَابَ اللَّهُ عَلَى النَّبِيِّ وَالْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ فِي سَاعَةِ الْعُسْرَةِ مِنْ بَعْدِ مَا كَادَ يَزِيغُ قُلُوبُ فَرِيقٍ مِنْهُمْ ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَءُوفٌ رَحِيمٌ * وَعَلَى الثَّلَاثَةِ الَّذِينَ خُلِّفُوا حَتَّى إِذَا ضَاقَتْ عَلَيْهِمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَضَاقَتْ عَلَيْهِمْ أَنْفُسُهُمْ وَظَنُّوا أَنْ لَا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلَّا إِلَيْهِ ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ}}<ref>«خداوند بر پیامبر و مهاجران و انصاری که از او هنگام دشواری پیروی کردند- پس از آنکه نزدیک بود دل گروهی از ایشان بگردد- بخشایش آورد سپس توبه آنان را پذیرفت که او نسبت به آنها مهربانی بخشاینده است * و نیز بر آن سه تن که (از رفتن به جنگ تبوک) واپس نهاده شدند تا آنگاه که زمین با همه فراخنایش بر آنان تنگ آمد و جانشان به لب رسید و دریافتند که پناهگاهی از خداوند جز به سوی خود او نیست؛ آنگاه (خداوند) بر ایشان بخشایش آورد تا توبه کنند که خداوند بسیار توبه‌پذیر بخشاینده است» سوره توبه، آیه ۱۱۷-۱۱۸.</ref>.
*'''اشکال و پاسخ دیگر:''' ممکن است کسانی بزرگ‌ترین [[گناه]] بعضی از [[صحابه]] را [[جنگیدن]] با [[علی]]{{ع}} بدانند و بگویند این [[گناه]]، قابل [[بخشش]] نیست. اما جنگ‌هایی که بین [[صحابه]] رخ داد به سبب اجتهادات آنها بوده و [[اجتهاد]] یک گروه، درست و [[اجتهاد]] گروه دوم [[اشتباه]] بود".
*شگفتا که آنان برای [[اثبات]] نظریة "[[معصیت]] [[عدالت]] همه [[صحابه]]" حقایق مهم را این‌گونه تعریف می‌کنند. اگر [[عدالت]]، به مفهوم از [[گناه]] نیست، پس چرا نمی‌پذیریم که گروهی دچار [[گناه]] شده‌اند؟! چنانکه بزرگان [[اهل سنت]] این افراد [[گناهکار]] را مصداق "[[اهل بغی]]" ([[مردم]] [[سرکش]] و [[گناهکار]]) دانسته‌اند. و چرا [[اشتباه]] و [[گناه]] آنان تحت عنوان [[اجتهاد]] توجیه می‌شود؟ اگر این گونه حقایق با واژه [[اجتهاد]] توجیه شود معیاری برای [[شناخت حق]] و [[عدالت]] باقی نخواهد ماند و هر کسی و پیرو هر مذهبی می‌تواند ادعای [[اجتهاد]] کند. در صورتی که [[اجتهاد]] بر طبق [[مذهب]] [[اهل سنت]] دارای معیارهای ویژه‌ای است. [[اجتهاد]]، زمانی پذیرفتنی است که نصّی نباشد. هیچ مذهبی [[اجتهاد]] را در برابر [[نصّ]]، جایز نمی‌داند. اگر [[نصّ صریح]] درباره موضوع یا حکمی موجود باشد، [[اجتهاد]] در آن باره پذیرفته نیست. همه [[مذاهب اسلامی]]، [[علی]]{{ع}} را [[خلیفه بر حق]] و کسانی را که در برابر او به [[جنگ]] پرداخته‌اند، بر طریق [[باطل]] می‌دانند.
*همه [[مسلمانان]]، [[نصوص]] [[قرآن]] و [[پیامبر اکرم]]{{صل}} را درباره آن [[حضرت]] پذیرفته‌اند؛ همچون [[آیه تطهیر]] که آن [[حضرت]]{{صل}} و [[اهل بیت]]{{عم}} را از هر [[پلیدی]] [[پاک]] دانسته است؛ یا [[آیه مباهله]] که آن [[حضرت]] از مصادیق آن می‌باشد و نیز روایت‌های [[نبوی]] که [[جنگ]] با [[علی]]{{ع}} را [[جنگ]] با [[پیامبر]]{{صل}} دانسته است. [[زید بن ارقم]] [[نقل]] می‌کند که: [[پیامبر]]{{صل}} هنگام عبور از کنار [[خانه علی]] و [[فاطمه]] و [[حسن]] و [[حسین]]{{عم}} فرمود: "من با [[دشمنان]] شما [[دشمن]] و با [[دوستان]] شما [[دوست]] هستم"<ref>ینابیع الموده، قندوزی، ص۲۲۹.</ref>.
*[[ابوسعید خدری]] می‌گوید: "[[پیامبر اسلام]] [[چهل]] صبحگاه به در [[خانه علی]]{{ع}} و [[فاطمه]]{{س}} آمده و بر آنان چنین [[درود]] می‌فرستاد: [[سلام]] [[خدا]] بر شما [[اهل بیت]] و [[رحمت]] او بر شما باد؛ وقت [[نماز]] است؛ من می‌جنگم با آنکه شما بجنگید {{متن قرآن|إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}}<ref>«جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.</ref>.<ref>{{متن حدیث|السَّلَامُ عَلَيْكُمْ يَا أَهْلَ الْبَيْتِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ... الصَّلَاةَ رَحِمَكُمُ اللَّهُ {{متن قرآن|إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}} أَنَا حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبْتُمْ أَنَا سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمْتُمْ}}</ref>
*[[ابوهریره]] می‌گوید: روزی [[پیامبر خدا]]{{صل}} نگاهی به [[علی]]، [[حسن]]، [[حسین]] و [[فاطمه]]{{عم}} کرد و فرمود: {{متن حدیث|أَنَا سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمْتُمْ...}}<ref>المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۱۴۹؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۲، ص۴۲۲؛ معجم الکبیر، طبرانی، ج۳، ص۴۰، ح۲۶۲۱ - ۲۶۱۹؛ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج۷، ص۱۳۷، باب التاء؛ الدر المنثور، سیوطی، ج۵، ص۱۹۹.</ref>.
*با وجود روایت‌هایی چون {{متن حدیث|عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ}}<ref>تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج۱۴، ص۳۲۲؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۴۲، ص۴۴۹؛ الغدیر، علامه امینی، ج۳، ص۱۸۰ - ۱۷۶.</ref> و {{متن حدیث|إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي...}}<ref>تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱، ص۱۱۹؛ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج۱۴، ص۳۲۲.</ref> و دَه‌ها [[نص]] دیگر که درباره [[حقانیّت]] [[امام علی بن ابی طالب]]{{ع}} آمده است، [[اجتهاد]] برخی [[صحابه]] در برابر این [[نصوص]]، باعث تعجّب است و نمی‌توان این حقایق [[اسلام]] را توجیه کرد تا راهی برای [[گریز]] از تضادها و تناقض‌ها پیدا شود. اگر [[جنگ]] [[صحابه]] با [[علی]]{{ع}} [[اجتهاد]] [[صحابه]] بوده است، صحابه‌ای که در برابر [[ابوبکر]]، [[عمر]] و [[عثمان]] نیز ایستادند با [[اجتهاد]] خود جنگیدند؛ چرا آنان [[مرتد]]، [[فاسق]] و... باشند اما کسانی که در برابر [[علی]]{{ع}} ایستادند، [[عادل]] باشند؟ آیا [[معاویه]] نمی‌دانست که [[امیرمؤمنان]] [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} [[حاکم اسلامی]] است و [[مردم]] با ایشان [[بیعت]] کرده‌اند؟
*مگر اینکه گفته شود [[معاویه]] و سایر صحابه‌ای که در برابر [[علی]]{{ع}} ایستادند، این [[روایات]] را فراموش کرده و یا به آن [[روایات]]، [[دست]] نیافته‌اند. در این صورت، بی‌پایگی اصل [[نظریه]] [[عدالت صحابه]] ثابت می‌شود که چگونه این نظریه و [[مقتدا]] بودن‌شان را ثابت کنیم در حالی که این حقایق را فراموش کرده و یا به [[دست]] آنان نرسیده است؟ آیا همین مطلب درباره سایر مسائل [[دین اسلام]] وجود نخواهد داشت؟
*پس چرا مدعیان این نظریه می‌گویند اگر این نظریه را نپذیریم، [[احکام اسلام]] را از چه کسی فرا بگیریم؟! آیا از کسانی فرا بگیریم که روشن‌ترین مسائل و [[احادیث]] به گوش آنان نرسیده یا فراموش کرده‌اند؟ با وجود این، چگونه [[رفتار]] و گفتار آنان بیانگر [[احکام الهی]] خواهد بود؟
*از دیگر [[دلایل]] [[نادرستی]] این [[نظریه]] [[روایات]] [[پیامبر اسلام]]{{صل}} درباره [[امام علی]]{{ع}} است. این [[روایات]] دلالت دارد که [[اهانت]]، [[ستم]]، [[بغض]] و [[کینه]] نسبت به [[علی]]{{ع}} [[اهانت]]، [[ظلم و ستم]] به [[پیامبر اکرم]]{{صل}} است. از سویی گروهی از [[صحابه]] نه تنها [[بغض]] و [[کینه]] [[حضرت علی]]{{ع}} را به [[دل]] داشتند، بلکه به او [[اهانت]] و [[ستم]] کردند. آیا این رفتارهای [[کینه]] توزانه با [[علی]]{{ع}}، با [[عدالت]]، سازگار است؟ در اینجا به برخی از [[روایات]] اشاره می‌کنیم:
*[[سعد بن أبی وقاص]] می‌گوید: [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: "کسی که [[علی]] را بیازارد، مرا آزرده است"<ref>{{متن حدیث|مَنْ آذَى عَلِيّاً فَقَدْ آذَانِي}}؛ مجمع الزوائد، هیثمی، ج۹، ص۱۲۹.</ref>.
*[[أم سلمه]] از [[رسول خدا]]{{صل}} [[نقل]] می‌کند که فرمود: "کسی که [[علی]] را [[دوست]] بدارد مرا [[دوست]] داشته و کسی که مرا [[دوست]] بدارد، [[خدا]] را [[دوست]] داشته است. و کسی که با [[علی]] [[دشمنی]] کند، با من [[دشمنی]] کرده و کسی که با من [[دشمنی]] کند، با [[خدا]] [[دشمنی]] کرده است"<ref>{{متن حدیث|مَنْ أَحَبَّ عَلِيّاً فَقَدْ أَحَبَّنِي، وَ مَنْ أَحَبَّنِي فَقَدْ أَحَبَّ اللَّهَ، وَ مَنْ أَبْغَضَ عَلِيّاً فَقَدْ أَبْغَضَنِي، وَ مَنْ أَبْغَضَنِي فَقَدْ أَبْغَضَ اللَّهَ}}؛ مجمع الزوائد، هیثمی، ج۹، ص۱۳۲. نیز ر.ک: ص۱۲۷- ۱۳۳، باب جامع فی من یحبه و من یبغضه.</ref>.
*[[ام سلمه]] می‌گوید شنیدم که [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: "هر کس به [[علی]] [[دشنام]] دهد به من [[دشنام]] داده است"<ref>تاریخ الخلفا، سیوطی، ص۱۷۳.</ref>.
*مسلم از [[امام علی]]{{ع}} [[نقل]] می‌کند که فرمودند: "[[سوگند]] به خدایی که دانه را می‌شکافد و می‌رویاند و هر صاحب [[روحی]] را می‌پروراند، [[پیامبر امی]] به من فرمودند: "مرا [[دوست]] نمی‌دارد مگر [[مؤمن]] و مرا [[دشمن]] نمی‌دارد مگر [[منافق]]" [[أبو سعید خدری]] نیز می‌گوید: "ما [[منافق]] را به [[کینه]] داشتن نسبت به [[علی بن ابی طالب]] می‌شناختیم"<ref>تاریخ الخلفا، سیوطی، ص۱۷۰.</ref>.<ref>[[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۱۰۳-۱۱۵.</ref>


===بررسی [[نظریه]]"[[عادل]] بودن همه [[صحابه]]" با توجه به [[آیات قرآن]]===
شیعه [[معتقد]] است لفظ «[[صحابی]]» اصصلاح [[شرعی]] نیست (این اصطلاح در لسان [[شارع]] نیامده)، بلکه [[شأن]] و مرتبه اش، مثل دیگر واژه‌های [[عربی]] است. «صاحب» در لغت ملازم و معاشر معنا می‌‌شود و این لفظ جز درباره کسی که ملازمتش زیاد باشد به کار نمی‌رود و چون «صحبت» همواره میان دو نفر مطرح است، از این رو همواره صاحب و جمع آن یعنی «[[اصحاب]]» به صورت مضاف به کار می‌‌روند<ref>ر.ک: [[علی باقر شیخانی| باقر شیخانی، علی]]، [[عدالت صحابه از دیدگاه تشیع و تسنن (کتاب)| عدالت صحابه از دیدگاه تشیع و تسنن]]، ص۲۹.</ref>.
*آیا می‌توان از معانی [[آیات]] "[[عدالت]] همه [[صحابه]]" را فهمید؟ باید برای تحلیل و بررسی این نظریه همه [[آیات]] مربوط بررسی شود. [[پیروان]] این نظریه می‌گویند: از بررسی [[آیات قرآن]] نه تنها "[[عدالت]] همه [[صحابه]]"{{صل}} ثابت می‌شود بلکه [[مقام]] [[صحابه]]، [[پرهیزگاری]] و [[پاداش]] [[خشنودی خدا]] از ایشان نیز دانسته می‌شود.
*ولی در [[آیات]]، به "[[عدالت]] همه [[صحابه]]" اشاره نشده است، بلکه بر فرض دانسته شدن این مطلب از برخی [[آیات]]، تنها [[عدالت]] گروه خاصی از [[صحابه]] ثابت می‌شود؛ مثلاً [[آیه]] {{متن قرآن|وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ}}<ref>«و خداوند از نخستین پیش‌آهنگان مهاجران و انصار و کسانی که به نیکی از آنان پیروی کرده‌اند خشنود است» سوره توبه، آیه ۱۰۰.</ref>، فقط گروه خاصی از [[انصار]] و [[مهاجران]] را شامل می‌شود. این [[آیه]] تنها [[پیشگامان در اسلام]] و [[پرهیزگاری]] و سپس کسانی را که به خوبی از آنان [[پیروی]] کردند، شامل می‌شود.
*[[آیه]] نازل شده در [[حدیبیه]] {{متن قرآن|لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ...}}<ref>«به راستی خداوند از مؤمنان خشنود شد.».. سوره فتح، آیه ۱۸.</ref> نیز گروه خاصی از [[صحابه]] حاضر در آنجا را شامل می‌شود.
*اکنون [[آیات]] {{متن قرآن|كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ}}<ref>«شما بهترین گروهی بوده‌اید که (به عنوان سرمشق) برای مردم پدیدار شده‌اید» سوره آل عمران، آیه ۱۱۰.</ref> و {{متن قرآن|كَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا}}<ref>«و بدین گونه شما را امّتی میانه کرده‌ایم» سوره بقره، آیه ۱۴۳.</ref> را بررسی می‌کنیم:
#مفهوم این [[آیات]]، [[امت اسلامی]] را از آغاز [[اسلام]] تا [[قیامت]] در بر می‌گیرد، نه گروه ویژه‌ای را؛ زیرا در بین [[امت اسلامی]] کسانی هستند که مصداق "خیر" و "[[امت وسط]]" نبوده و نیستند. بنابراین [[برتری]] امتی بر امت‌های دیگر، [[دلیل]] بر [[عدالت]] همه افرادش نیست.
#مفهوم [[آیات]]، فراگیر است و همه [[امت پیامبر]]{{صل}} را در بر می‌گیرد و نه فقط [[صحابه]] زمان ایشان را.
#شرط [[برتری]] [[امت اسلامی]]، [[عمل به دستورات]] [[قرآن]] می‌باشد.
#[[آیات قرآن]] هرگز بر [[الگو]] قرار دادن [[صحابه]] دلالت ندارد؛ زیرا هر [[فرد]] عادلی به [[دلیل]] [[فراموشی]]، [[غفلت]]، [[سهو]]، [[جهالت]] و [[غلبه]] [[هوای نفس]] دچار [[گناه]] و [[خطا]] می‌شود. از این رو، نمی‌تواند الگوی [[مسلمانان]] قرار گیرد.
*[[اثبات]] "[[عدالت]] همه [[صحابه]]" با توجه به این [[آیات]]، نیاز به قرینه و [[دلیل]] دیگری دارد؛ زیرا [[قرآن]] به مصادیق و جزئیات نمی‌پردازد؛ از این‌رو تشخیص جزئیات [[نیازمند]] [[دلیل]] دیگری است و [[دلیل]] دیگر میتواند [[روایات]] یا [[سیره عملی]] [[صحابه]] باشد که با بررسی آنها ثابت خواهد شد که هیچ کدام از آنها بر "[[عدالت]] همه [[صحابه]]" دلالت ندارد.
*[[آیات]] دیگر [[قرآن]]، [[صحابی]] بودن را نشانه [[سعادت]] و [[فضیلت]] نمی‌داند بلکه [[ایمان]]، [[عمل صالح]]، [[تقوا]]، [[جهاد]] و [[علم]] را نشانه [[ارزش]] و [[فضیلت]] می‌داند. بر طبق [[آیات قرآن]]، [[بهشت]]، بدون داشتن [[ایمان]] و [[عمل صالح]] نصیب [[انسان]] نمی‌شود. اگر [[مسلمانی]] تمام اعمالش خوب باشد و در پایان [[زندگی]] [[رفتاری]] کند که همه [[کردار]] خوب او را نابود کند، او مصداق {{متن قرآن|وَمَنْ يَكْفُرْ بِالْإِيمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَهُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ}}<ref>«و هر کس گرویدن (به اسلام) را نپذیرد کردارش تباه می‌شود و او در جهان واپسین از زیانکاران است» سوره مائده، آیه ۵.</ref>.
*[[خداوند]] در [[آیه]] دیگری می‌فرماید: {{متن قرآن|الَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يَلْبِسُوا إِيمَانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولَئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَهُمْ مُهْتَدُونَ}}<ref>«آنان که ایمان آورده‌اند و ایمانشان را به هیچ ستمی  نیالوده‌اند، امن (و آرامش) دارند و رهیافته‌اند» سوره انعام، آیه ۸۲.</ref>. [[ستم]] بیان شده در این [[آیه]] فراگیر است، و [[ستم]] به نفس و به دیگران در بر می‌گیرد و مفهوم این [[آیه]] غیر [[صحابه]] و [[صحابه]] را نیز شامل می‌شود.
*[[صحابه]] [[معصوم]] نبودند، بنابراین، چنان‌چه برخی [[صحابه]] به خود یا به [[مردم]] [[ستم]] کرده باشند از مصادیق این [[آیه]] به شمار می‌روند و [[عدالت]] با [[ستم]] جمع نمی‌شود. این [[آیه]] برای [[اثبات]] "[[عادل]] نبودن همه [[صحابه]]" کافی است.<ref>[[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۷۹-۸۱.</ref>


== جستارهای وابسته ==
[[صحابی]] در عصر [[رسول الله]] {{صل}} نیز در همان معنای لغوی به کار می‌‌رفت و گفته می‌‌شد: «صاحب رسول الله» یا «[[اصحاب رسول الله]]» که همواره این واژه‌ها به رسول الله یا چیز دیگر اضافه می‌‌شد، به عنوان مثال به افرادی که در [[مسجد رسول خدا]] {{صل}} ساکن بودند، «[[اصحاب]] الصفة» گفته می‌‌شد. البته پس از [[رسول خدا]] {{صل}}، صحابی بدون مضاف الیه نیز به کار می‌‌رفت که مرادشان، اصحاب رسول الله {{صل}} بود و به صورت نامی برای آنان درآمد، بنابراین لفظ‌های «[[صحابه]]» و «صحابی» از اصطلاعات متشرعه و [[مسلمانان]] بوده و اصطلاح [[شرعی]] نیست<ref>عسکری، سیدمرتضی، معالم المدرستین، ج۱، ص۱۳۴.</ref>.<ref>ر.ک: [[علی باقر شیخانی| باقر شیخانی، علی]]، [[عدالت صحابه از دیدگاه تشیع و تسنن (کتاب)| عدالت صحابه از دیدگاه تشیع و تسنن]]، ص۲۹و۳۰.</ref>


==منابع==
== عدالت صحابه در [[قرآن]] ==
[[خداوند متعال]] در [[قرآن کریم]] [[اصحاب پیامبر]] را به دو دسته تقسیم و گروهی را ستوده و گروهی را [[سرزنش]] کرده است:
 
=== [[ستایش]] صحابه ===
# ستایش سابقانِ در قبول [[اسلام]]: {{متن قرآن|وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ}}<ref>«و خداوند از نخستین پیش‌آهنگان مهاجران و انصار و کسانی که به نیکی از آنان پیروی کرده‌اند خشنود است و آنها نیز از وی خشنودند و او برای آنان بوستان‌هایی فراهم آورده که جویبارها در بن آنها روان است، هماره در آن جاودانند، رستگاری سترگ، این است» سوره توبه، آیه ۱۰۰.</ref>.
# [[رضایت خدا]] از [[بیعت‌کنندگان]] زیر درخت در هنگام [[صلح حدیبیه]]: {{متن قرآن|لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِيبًا}}<ref>«به راستی خداوند از مؤمنان خشنود شد هنگامی که با تو در زیر آن درخت بیعت می‌کردند پس آنچه در دل داشتند معلوم داشت، از این رو آرامش را بر آنها فرو فرستاد و به پیروزی زودرسی پاداششان داد» سوره فتح، آیه ۱۸.</ref>.
# [[ستایش]] [[مجاهدان]] و [[مهاجران]] و یاری‌کنندگان آنان: {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ آوَوْا وَنَصَرُوا أُولَئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ ... * وَالَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ آوَوْا وَنَصَرُوا أُولَئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ * وَالَّذِينَ آمَنُوا مِنْ بَعْدُ وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا مَعَكُمْ فَأُولَئِكَ مِنْكُمْ وَأُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ}}<ref>«کسانی که ایمان آورده و هجرت گزیده‌اند و در راه خداوند با مال و جانشان جهاد کرده‌اند و کسانی که (به آنان) پناه داده و یاری رسانده‌اند دوستان یکدیگرند ... و کسانی که ایمان آورده و هجرت گزیده و در راه خداوند جهاد کرده‌اند و کسانی که (به آنان) پناه داده و یاری رسانده‌اند به راستی مؤمن‌اند؛ آنان آمرزش و روزی ارجمندی دارند. و کسانی که پس از آن ایمان آورده و هجرت گزیده و همراه شما جهاد کرده‌اند از شمایند و در کتاب خداوند خویشاوندان (در ارث‌بری) نسبت به همدیگر (از دیگران) سزاوارترند؛ بی‌گمان خداوند به هر چیزی داناست» سوره انفال، آیه ۷۲، ۷۴ و ۷۵.</ref>
 
این [[آیات]] که بیانگر [[خشنودی خداوند]] از [[صحابه]] است؛ دلالت بر [[رستگاری]] همه ایشان ندارد، بلکه بیانگر کمالی است که این افراد در آن شرایط به دست آورده‌اند و اگر آن کمال را تا پایان [[زندگی]] نیز نگه دارند، [[رستگار]] خواهند بود و اگر برخی صحابه در زندگی، راه خلاف [[اسلام]] را بپیمایند، [[رستگاری]] نخواهند یافت؛ زیرا جایگاه صحابه نزد خداوند بالاتر از [[پیامبر]] نیست که درباره او می‌فرماید: {{متن قرآن|لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ}}<ref>«اگر شرک بورزی بی‌گمان کردارت از میان خواهد رفت و بی‌شک از زیانکاران خواهی بود» سوره زمر، آیه ۶۵.</ref>.<ref>ر.ک: [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱‌]]، ص۷۵-۷۹.</ref>
 
=== نکوهش صحابه ===
در برخی از آیات عده‌ای از صحابه [[سرزنش]] شده‌اند:
# کسانی که دل‌های [[بیمار]] دارند: {{متن قرآن|وَمَا جَعَلْنَا أَصْحَابَ النَّارِ إِلَّا مَلَائِكَةً وَمَا جَعَلْنَا عِدَّتَهُمْ إِلَّا فِتْنَةً لِلَّذِينَ كَفَرُوا لِيَسْتَيْقِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَيَزْدَادَ الَّذِينَ آمَنُوا إِيمَانًا وَلَا يَرْتَابَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَالْمُؤْمِنُونَ وَلِيَقُولَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْكَافِرُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلًا كَذَلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ يَشَاءُ وَيَهْدِي مَنْ يَشَاءُ وَمَا يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلَّا هُوَ وَمَا هِيَ إِلَّا ذِكْرَى لِلْبَشَرِ}}<ref>«و دوزخبانان را جز از فرشتگان نگماردیم و شمار آنان را جز آزمونی برای کافران قرار ندادیم تا اهل کتاب، یقین پیدا کنند و مؤمنان بر ایمان خود بیفزایند و اهل کتاب و مؤمنان، دچار تردید نشوند و سرانجام بیماردلان و کافران بگویند که خداوند از این مثل چه می‌خواهد؟ بدین‌گونه خداوند هر که را بخواهد در گمراهی وا می‌نهد و هر که را بخواهد راهنمایی می‌کند و سپاه پروردگارت را کسی جز او نمی‌داند و این جز یادآوری برای آدمیان، نیست» سوره مدثر، آیه ۳۱.</ref>.<ref>«چون با توجه به معنای این آیه مردم مکه در آغاز دعوت پیامبر به چهار گروه اهل کتاب، مؤمنان، بیماردلان و کفار تقسیم شده‌اند. مفسران در تفسیر این آیه و اینکه خداوند متعال گروه بیماردلان را در مقابل سه گروه دیگر قرار داده متحیر گشته و احتمالاتی داده‌اند». برای توضیح بیشتر، ر.ک: تفسیر ابن کثیر، ابن کثیر، ج۴، ص۴۷۴؛ احکام القرآن، جصاص، ج۱، ص۶۵۱؛ تفسیر مفاتیح الغیب، فخر رازی، ج۳۰، ص۲۰۷؛ تفسیر جلالین، سیوطی، ص۷۷۷؛ المیزان، علامه طباطبایی، ج۲۰، ص۹۸.</ref>
# افراد فتنه‌جو و [[آزاردهنده]] [[رسول خدا]] {{صل}}: {{متن قرآن|إِنَّمَا يَسْتَأْذِنُكَ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَارْتَابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ فِي رَيْبِهِمْ يَتَرَدَّدُونَ وَلَوْ أَرَادُوا الْخُرُوجَ لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً وَلَكِنْ كَرِهَ اللَّهُ انْبِعَاثَهُمْ فَثَبَّطَهُمْ وَقِيلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقَاعِدِينَ لَوْ خَرَجُوا فِيكُمْ مَا زَادُوكُمْ إِلَّا خَبَالًا وَلَأَوْضَعُوا خِلَالَكُمْ يَبْغُونَكُمُ الْفِتْنَةَ وَفِيكُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ}}<ref>«تنها کسانی از تو اجازه (ی معاف بودن از جهاد) می‌خواهند که به خداوند و روز بازپسین ایمان ندارند و دل به شک سپرده‌اند و در تردید خود سرگردانند. اگر (به راستی) می‌خواستند رهسپار گردند ساز و برگی برای آن فراهم می‌آوردند ولی خداوند روانه شدن آنان را خوش نداشت پس آنان را به درنگ کردن واداشت و (به آنها) گفته شد: با (خانه) نشستگان همنشین باشید! اگر در میان شما روانه می‌شدند جز شرّ به شما نمی‌افزودند و در میان شما برای ایجاد آشوب رخنه می‌کردند و آنان میان شما جاسوسانی دارند و خداوند به (حال) ستمگران داناست.» سوره توبه، آیه ۴۵ ـ ۴۷.</ref>
 
[[آیات]] دیگری در این زمینه نیز وجود دارد<ref>سوره توبه، آیه ۲۳-۲۵، آیه ۳۸-۳۹ و آیه ۱۰۱؛ سوره جمعه، آیه ۱۱ و ۳۸؛ سوره نور، آیه ۱۱؛ سوره آل عمران، آیه ۱۵۲.</ref>. بنابراین طبق [[آیات الهی]] حال همه ی [[صحابه]] یکسان نبوده و برخی مورد [[ستایش]] و برخی دیگر مورد نکوهش آیات الهی قرار گرفته اند<ref>ر.ک: [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱‌]]، ص۸۲-۹۸.</ref>.
 
== عدالت صحابه در [[روایات]] ==
در روایات نیز به تبع [[قرآن کریم]] دو دسته روایات وجود دارد، دسته ای از آیات در ستایش صحابه و دسته ای دیگر در نکوهش آنان.
 
=== ستایش صحابه ===
# [[رسول اکرم]] {{صل}} فرمودند: به اصحاب من [[دشنام]] نگویید. [[سوگند]] به کسی که جانم در دست اوست، اگر کسی از شما به اندازه [[کوه]] [[احد]]، [[طلا]] [[انفاق]] کند، به اندازه یک مدّ یا نصف [[ثواب]] یکی از آنها نمی‌رسد<ref>{{متن حدیث|لا تسُبُّوا أَصحابی فوالذی نفسی بیده لو أنّ أحدکم أنفق مثل أحد ذهبا، ما بلغ مدّ أحدهم و لا نَصِیفَهُ}}؛ صحیح بخاری، بخاری، ج۴، ص۱۹۵، ح۳۶۷۳؛ صحیح مسلم، مسلم، کتاب فضائل الصحابة، باب تحریم سب الصحابه، ص۹۸۵، ح۲۲۱ و ۲۲۲؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۳، ص۱۱؛ شرح المقاصد، تفتازانی، ج۵، ص۳۰۳.</ref>.
# بهترین [[مردم]]، مردم قرن من هستند سپس کسانی که پس از آنها می‌آیند و...<ref>{{متن حدیث|خَیْرُ الناسِ قَرْنی ثمَّ الَّذِین یَلُونَهُمْ...}}؛ صحیح مسلم، مسلم، کتاب فضائل الصحابة، باب خیار الناس، ص۹۸۳، ح۲۱۰ و ۲۱۵.</ref>.
# درباره [[اصحاب]] من از [[خدا]] بترسید؛ پس از من آنها را [[هدف]] تیر [[ناسزا]] و [[سرزنش]] خویش قرار ندهید...<ref>{{متن حدیث|الله الله فی أصحابی لا تتخذوهم غرضا من بعدی...}}؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۵، ص۵۴ و ۵۷.</ref>.
 
=== نکوهش [[صحابه]] ===
# [[ابوهریره]] از [[پیامبر]] [[روایت]] می‌کند که فرمود: "در [[روز قیامت]] گروهی از اصحاب به نزدم می‌آیند، آنگاه در کنار [[حوض]]، از نزد من بازگردانده می‌شوند. می‌گویم: پروردگارا! اصحابم را دریاب! [[خداوند]] می‌فرماید: تو نمی‌دانی چه مسائل و بدعت‌هایی پس از تو پدید آوردند؟ آنان به گذشته [[جاهلیت]] خویش بازگشتند<ref>{{متن حدیث|یرد علیّ یوم القیامة رهط من أصحابی فیجلون عن الحوض، فأقول: یا ربّ أصحابی، فیقول: إنّک لا علم لک بما أحدثوا بعدک انهم ارتدّوا علی أدبارهم القهقری}}؛ صحیح بخاری، بخاری، ج۵، ص۲۰۸، باب فی الحوض.</ref>. در [[صحیح بخاری]] چند روایت دیگر به همین مضمون آمده است.
# [[ابن مسعود]] [[روایت]] می‌کند روزی [[رسول خدا]] {{صل}} در خطبه‌اش پس از [[ستایش خداوند]] فرمود: "برخی شما [[منافق]] هستید، پس من نام هر کسی را گفتم، بلند شود. سپس [[پیامبر]] نام سی و سه تن را گفت و به آنان فرمود: شما از [[خدا]] بترسید"<ref>{{متن حدیث|ان منکم منافقین فمن سمیت فلیقم. ثم قال: یا قم فلان، قم یافلان، حتی سمی ستة و ثلاثین رجلا قال ان فیکم أو منکم فاتقوالله}}؛ مجمع الزوائد، هیثمی، ج۱، ص۱۱۲، کتاب الایمان، باب فی نیة المؤمن و المنافق و عملهما.</ref>.
 
این [[روایات]] نشانگر آن است که همه [[صحابه]] در برابر گفتار، رفتار و [[سنت نبوی]] [[تسلیم]] نبودند. پس دلیلی بر [[عدالت همه صحابه]] وجود ندارد<ref>ر.ک: [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱‌]]، ص۹۸-۱۰۳.</ref>.
 
== بررسی نظریه عدالت صحابه ==
بحث عدالت صحابه یکی از مباحث اختلافی بین [[شیعه]] و [[اهل سنت]] است.
=== دیدگاه شیعه ===
[[احترام]] به [[اصحاب پیامبر]] {{صل}} [[وظیفه]] همه [[مسلمانان]] است و هیچ [[مسلمانی]] [[حق]] [[ناسزاگویی]] به آنها را ندارد. صحابه در [[زمان]] زندگانی [[حضرت]] به او [[ایمان]] آورده و [[اسلام]] را از وی فرا گرفتند و چون در کنار او [[جهاد]] کردند، محترم هستند و در [[جهان اسلام]] هیچ مسلمانی نیست که درباره [[صحابه پیامبر اکرم]] {{صل}} [[بدگویی]] یا اظهار [[بی‌مهری]] کند و اگر چنین نسبتی به گروهی از مسلمانان بدهند، نسبتی کاملا بی‌پایه است.
 
دیدن پیامبر امری [[افتخار]] آفرین است، ولی باعث [[پاک]] بودن هیچ [[انسانی]] از [[گناه]] نمی‌شود و نمی‌توان همه [[صحابه]] را [[عادل]] و [[پرهیزگار]] و پیراسته از [[گناه]] دانست؛ زیرا به [[شهادت]] [[قرآن]]، آنان در عین داشتن [[افتخار]] "[[صحابی]] بودن"، از حیث [[ایمان]] و [[نفاق]] و [[اطاعت]] و [[سرکشی]] در برابر [[خدا]] و رسولش به دسته‌های گوناگونی تقسیم شده‌اند؛ از این رو، نمی‌توان همگان را عادل و پرهیزگار دانست<ref>ر.ک: [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱‌]]، ص۷۴-۷۵.</ref>.
 
دلیل [[شیعه]] برای ادعای خود وجود [[آیات]] و [[روایات]] در نکوهش برخی از [[صحابه]] و [[ستایش]] برخی دیگر از صحابه است که نشان دهنده یکی نبودن حال تمام صحابه است.
 
=== دیدگاه [[اهل سنت]] ===
قول مشهور بین اهل سنت آن است که همۀ صحابه از کوچک تا بزرگ، از [[مسلمانان]] با سابقه تا [[تازه مسلمان]]، همگی به صرف دیدن [[پیامبر]] {{صل}} و [[ایمان آوردن]] به او عادلند و نباید در این باره تردیدی به خود راه داد.
 
# [[ابن حجر عسقلانی]] می‌‌گوید: "اهل سنت همۀ صحابه را [[عادل]] می‌‌دانند و در این [[عقیده]]، جز چند [[بدعت گذار]]، مخالفی ندارند"<ref>عسقلانی، ابن حجر، الاصابة، ج۱، ص۱۶۲.</ref>.
# شهرزوری ویژگی همه صحابه را این می‌‌داند که از [[عدالت]] هیچ یک از آنان بحث نمی‌شود؛ زیرا عدالت آنان، امری مسلم است که [[نص]] [[کتاب و سنت]] و [[اجماع]] بسیاری از [[امت]] بر آن دلالت دارد<ref>شهرزوری، ابن صلاح، علوم الحدیث، ص۲۹۵.</ref>.
 
البته برخی از اصولیون [[اهل سنت]] با این [[نظریه]] [[مخالفت]] کرده و [[صحابه]] را هم چون دیگر [[راویان]] دانسته‌اند که شرط پذیرش روایتشان، بحث و بررسی احوال آنان و [[اثبات]] عدالتشان است.
# علامه محمد ابوریّه می‌‌گوید: "[[اصحاب]]، همانند دیگر افرادند که غلط و [[اشتباه]] و [[نسیان]]، بلکه [[پیروی از هوا و هوس]] نیز از آنان امکان دارد؛ زیرا آنان نیز بشرند و [[طبیعت]] بشری آنان همچون دیگران است و همان کارهایی که دیگران انجام می‌‌دهند، بر آنان نیز رواست"<ref> اضواء علی السنة المحمدیة، ص۴۵۴.</ref>.
# همچنین شمس الدین سخاوی در کتابش به [[اختلاف]] در این باره اشاره کرده و می‌‌نویسد: "همه ما (اهل سنت) بر عدالت صحابه [[اعتقاد]] داریم، ولی «آمدی» و «ابن [[حاجب]]»، آنان را مانند دیگران می‌‌دانند که بحث از عدالتشان، ضروری است"<ref>. سخاوی، شمس الدین، فتح المغیث فی شرح الفیه الحدیث، ج۳، ص۵۹.</ref>. <ref>ر.ک: [[سید ضیاءالدین علیانسب|علیانسب، سید ضیاءالدین]]، [[صحابه در قرآن (کتاب)|صحابه در قرآن]]، ص۲۷۲ و ۲۷۳ و [[علی باقر شیخانی| باقر شیخانی، علی]]، [[عدالت صحابه از دیدگاه تشیع و تسنن (کتاب)| عدالت صحابه از دیدگاه تشیع و تسنن]]، ص۳۶ ـ ۳۹.</ref>
 
== [[ادله]] اهل سنت بر عدالت جمیع صحابه ==
=== دلائل قرآنی ===
اهل سنت برای اثبات [[عقیده]] خود به آیاتی مانند: [[سوره توبه]] آیه۱۰۰؛ [[سوره فتح]] آیات ۱۸ و ۲۹؛ [[سوره انفال]] آیات ۷۴ و ۷۵؛ [[سوره بقره]] [[آیه]] ۱۴۲؛ [[سوره آل عمران]] آیه ۱۱۰ و... استناد کرده‌اند که فقط به مهم‌ترین دلائل قرآنی آنها اشاره می‌شود:
 
الف) آیه اول: {{متن قرآن|وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ}}<ref>«و خداوند از نخستین پیش‌آهنگان مهاجران و انصار و کسانی که به نیکی از آنان پیروی کرده‌اند خشنود است و آنها نیز از وی خشنودند و او برای آنان بوستان‌هایی فراهم آورده که جویبارها در بن آنها روان است، هماره در آن جاودانند، رستگاری سترگ، این است» سوره توبه، آیه ۱۰۰.</ref>. این [[آیه]] جزء مهم‌ترین دلائلی است که [[اهل سنت]] مبتنی بر [[عدالت]] جمیع [[صحابه]] ارائه و [[استدلال]] می‌‌کند. اهل سنت بر این [[عقیده]] هستند که طبق آیه فوق، به تصریح [[خداوند سبحان]] [[رضایت]] و [[خشنودی خداوند]] شامل حال [[مهاجرین]]، [[انصار]] و [[پیروان]] آنان شده است و از طرف دیگر [[رضایت خداوند]] شامل حال [[گناهکاران]] نمی‌گردد، بنابراین صحابه انسان‌هایی پاکدامن و [[عادل]] هستند.
 
نقد استدلال:
# [[خداوند متعال]] در آیه بعدی تصریح می‌‌کنند که برخی از [[اصحاب]]، از [[اعراب بادیه]] نشین و حتی اصحاب [[اهل مدینه]]، از [[منافقین]] هستند و [[خداوند]] آنان را به [[آتش]] خواهد افکند: {{متن قرآن|وَمِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الْأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفَاقِ لَا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلَى عَذَابٍ عَظِيمٍ}}<ref>«و از پیرامونیان شما از تازیان بیابان‌نشین و از اهل مدینه منافقانی هستند که به دورویی خو کرده‌اند؛ تو آنان را نمی‌شناسی ما آنها را می‌شناسیم؛ به زودی آنان را دوبار عذاب خواهیم کرد سپس به سوی عذابی سترگ برده می‌شوند» سوره توبه، آیه ۱۰۱.</ref>. با این تصریح [[آیات الهی]] به [[منافق]] بودن برخی از اصحاب آیا می‌‌توان [[حکم]] به عدالت تمامی صحابه داد؟
# در [[آیه کریمه]] قید {{متن قرآن|السَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ}} آمده که دیدگاه [[مفسران]] درباره مصادیق آن متفاوت است: ابن جوزی حنبلی می‌‌گوید در مورد مقصود این آیه از [[سابقین]] اولیه ۶ قول موجود است:
# کسانی هستند که به دو [[قبله]] [[نماز]] خوانده‌اند. این نظر [[ابوموسی اشعری]] و [[سعید بن مسیب]] و [[ابن سیرین]] و [[قتاده]] است.
# کسانی هستند که در [[بیعت رضوان]] با [[رسول خدا]] [[بیعت]] نمودند. این نظر [[شعبی]] است.
# کسانی هستند که در [[جنگ بدر]] شرکت داشته‌اند. این نظر [[عطاء بن ابی ریاح]] است.
# همه صحابه هستند که به سبب صحبت رسول خدا، به [[مقام]] [[سبقت]] رسیده‌اند. این نظر [[محمد بن کعب]] آل القرظی است.
# مقصود سابقین به [[ثواب]] و [[شهادت]] است. این نظر را ماوردی ذکر کرده است.
# کسانی که [[قبل از هجرت]] [[اسلام]] آوردند؛ این نظر [[قاضی ابو یعلی]] است<ref>زاد المسیر، ج۳، ص۳۳۳.</ref>.
 
بنابراین اگر هم بپذیریم این [[آیه]] دلالت بر عدالت صحابه دارد، فقط عده ای اندک از [[صحابه]] را شامل می‌‌شود و [[قادر]] به [[اثبات]] [[عدالت]] تمامی صحابه نیست.
 
ب) آیه دوم: {{متن قرآن|كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتَابِ لَكَانَ خَيْرًا لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَأَكْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ}}<ref>«شما بهترین گروهی بوده‌اید که (به عنوان سرمشق) برای مردم پدیدار شده‌اید؛ به کار پسندیده فرمان می‌دهید و از (کار) ناپسند باز می‌دارید و به خداوند ایمان دارید و اهل کتاب اگر ایمان می‌آوردند برای آنان بهتر بود؛ برخی از آنها مؤمن امّا بسیاری از آنان نافرمانند» سوره آل عمران، آیه ۱۱۰.</ref>. گفته‌اند این آیه بر عدالت تمامی صحابه دلالت دارد؛ زیرا خطاب اولی آیه به [[اصحاب]] است و کسی را که [[خدا]] خیر بداند، به [[یقین]] [[عادل]] خواهد بود.
 
نقد [[استدلال]]:
# [[تمسک]] به آیه، برای اثبات همه صحابه، بر این [[استوار]] است که آیه ویژه اصحاب باشد و حال آنکه بیشتر [[مفسران]] برآنند که خطاب آیه همه [[مسلمانان]] است. [[ابن کثیر]] می‌‌گوید: "[[خداوند متعال]] از [[امت]] [[محمدی]] خبر داده که این امت بهترین امت هایند. از [[ابن عباس]] نیز نقل شده است که گفت: آنان کسانی هستند که با [[رسول خدا]] {{صل}} از [[مکه]] به [[مدینه]] [[هجرت]] کرده‌اند، ولی صحیح آن است که آیه تمامی امت را دربرمی گیرد"<ref>ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۸۹.</ref>.
# [[خیر]] بودن [[امت اسلامی]] نیز مطلق نیامده است، بلکه [[مقید]] به رعایت شروطی مانند [[امر به معروف و نهی از منکر]] و [[ایمان]] شده است. بنابراین شامل صحابه ای که [[فاسق]] و [[گنهکار]] بوده‌اند نمی‌شود.
 
ج) آیه سوم: {{متن قرآن|لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِيبًا}}<ref>«به راستی خداوند از مؤمنان خشنود شد هنگامی که با تو در زیر آن درخت بیعت می‌کردند پس آنچه در دل داشتند معلوم داشت، از این رو آرامش را بر آنها فرو فرستاد و به پیروزی زودرسی پاداششان داد» سوره فتح، آیه ۱۸.</ref>. [[بغوی]] می‌‌نویسد: "[[خداوند]] از [[مؤمنان]] [[راضی]] شد؛ چراکه آنها در [[حدیبیه]] با [[پیامبر]] {{صل}}، بر این [[بیعت]] کردند که در مقابل [[قریش]] [[ایستادگی]] کرده و فرار نکنند. [[جابر بن عبدالله]] گفته است: پیامبر {{صل}} در [[روز]] حدیبیه به ما گفت «انتم خیر [[اهل]] الارض» و ما در آن روز هزار و چهارصد نفر بودیم که همه بیعت کردند..."<ref>حسین بن مسعود، بغوی، معالم التنزیل فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۲۲۷.</ref>.
 
نقد استدلال:
# این دلیل اخص از مدعاست، یعنی اگر هم دلالت بر عدالت صحابه بکند، فقط شامل افرادی است که در [[صلح حدیبیه]] و [[بیعت رضوان]] با [[پیامبر]] {{صل}} [[بیعت]] کردند و این عده بالغ بر ۱۴۰۰ نفر بودند و [[قادر]] به [[اثبات]] عدالت صحابه که عدد آنها به صدهزار نفر<ref>ابن اثیر، اسدالغابة، ج۱، ص۱۱.</ref> می‌‌رسد، نیست.
# مورد سبب [[رضایت خداوند]]، در این [[آیه]] مشخص است که همان بیعت رضوان باشد و [[خداوند متعال]] بعد از اعلام [[رضایت]] از [[مؤمنان]] فرموده اند: «اذ یبایعونک» یعنی به سبب [[بیعت]]، [[خداوند]] از آنها [[راضی]] و خوشنود می‌‌شود و اگر کسی این شرط را عمل نکند [[حکم]] خوشنودی و رضایت نیز از وی برداشته می‌‌شود<ref>محمود، آلوسی، روح المعانی، ج۱۳، ص۲۵۹؛ جلال الدین، سیوطی، الدرالمنثور، ج۶، ص۷۴.</ref>.
 
=== دلائل روایی ===
# به [[اصحاب]] من [[دشنام]] نگویید. [[سوگند]] به کسی که جانم در دست اوست، اگر کسی از شما به اندازه [[کوه]] [[احد]]، [[طلا]] [[انفاق]] کند به اندازه یک مدّ یا نصف [[ثواب]] یکی از آنها نمی‌رسد<ref>{{متن حدیث|لا تسُبُّوا أَصحابی فوالذی نفسی بیده لو أنّ أحدکم أنفق مثل أحد ذهبا، ما بلغ مدّ أحدهم و لا نَصِیفَهُ}}؛ صحیح بخاری، بخاری، ج۴، ص۱۹۵، ح۳۶۷۳؛ صحیح مسلم، مسلم، کتاب فضائل الصحابة، باب تحریم سب الصحابه، ص۹۸۵، ح۲۲۱ و ۲۲۲؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۳، ص۱۱؛ شرح المقاصد، تفتازانی، ج۵، ص۳۰۳.</ref>.
# بهترین [[مردم]]، مردم قرن من هستند سپس کسانی که پس از آنها می‌آیند و...<ref>{{متن حدیث|خَیْرُ الناسِ قَرْنی ثمَّ الَّذِین یَلُونَهُمْ...}}؛ صحیح مسلم، مسلم، کتاب فضائل الصحابة، باب خیار الناس، ص۹۸۳، ح۲۱۰ و ۲۱۵.</ref>.
# درباره اصحاب من از [[خدا]] بترسید؛ پس از من آنها را [[هدف]] تیر [[ناسزا]] و [[سرزنش]] خویش قرار ندهید..<ref>{{متن حدیث|الله الله فی أصحابی لا تتخذوهم غرضا من بعدی...}}؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۵، ص۵۴ و ۵۷.</ref>
# [[حدیث]] {{متن حدیث|اصحابی کالنجوم}}<ref>سخاوی، محمد بن عبدالرحمن، المقاصد الحسنة فی بیان کثیر من الاحادیث المشتهرة علی الالسنة، ج۱، ص۶۹.</ref>.
 
==== نقد کلی [[روایات]] ====
# [[ثابت]] کردن "[[عدالت همه صحابه]]" به وسیله احادیثِ خود [[صحابه]]، موجب دور و توقف شئ بر خودش می‌شود و توقف شئ بر خودش محال است؛ زیرا موجب تناقض شود؛ یعنی "عدالت همه صحابه" پیش از پذیرش این [[روایات]]، ثابت نیست و [[اثبات]] عدالت همه صحابه به وسیله همان صحابه که [[عدالت]] آنان ثابت نیست، دور است و دور، [[باطل]] است و محال.
# هیچ یک از روایات، بر "عدالت همه صحابه" دلالت ندارد بلکه این روایات بر [[دشنام]] ندادن به [[اصحاب]] دلالت دارد و علت [[دستور پیامبر]] بر [[پرهیز]] از دشنام گویی نیز این بوده است که برخی اصحاب به یکدیگر دشنام می‌دادند و حضرت از دشنام دادن جلوگیری کردند. چنانکه در [[روایت]] آمده است: در [[دل]] خالد و [[عبدالرحمان بن عوف]] نسبت به یکدیگر چیزی جز [[دشمنی]] بود که سبب شد خالد، به [[عبدالرحمان]] [[دشنام]] دهد. آن‌گاه [[رسول خدا]] فرمود: به یارانم دشنام و [[ناسزا]] نگویید. جلوگیری از [[دشنام‌گویی]] ویژگی [[اخلاقی]] [[اسلام]] است که نه تنها به صحابه بلکه به دیگر [[مؤمنان]] و [[فاسقان]] نیز نباید دشنام داد. این دستور اخلاقی در روایات فراوان و کتاب‌های اخلاقی دیده می‌شود؛ چنانکه [[امیرمؤمنان علی]] {{ع}} در [[جنگ صفین]] به سپاهیانش اجازه نداد به [[سپاه معاویه]] دشنام گویند. بنابراین، جلوگیری علی {{ع}} از دشنام دادن به [[معاویه]] و لشکرش به معنای عدالت دشمنانش نیست<ref>ر.ک: [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱‌]]، ص۱۰۳-۱۱۵.</ref>.
 
اما پیرامون [[حدیث]] «[[اصحابی کالنجوم]]» باید گفت: اکثر علمای [[علم حدیث]] و [[رجال]] [[اهل سنت]] این [[روایت]] را مردود، [[ضعیف]] و [[باطل]] می‌‌دانند.
# [[ابن قیم جوزیه]] می‌نویسد: {{عربی|وَاَمَّا مَا یُرْوَی عَنْ النَّبِیِّ صلی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ {اصحابی کَالنُّجُومِ بِاَیِّهِمْ اقْتَدَیْتُمْ اهْتَدَیْتُمْ} فَهَذَا الْکَلَامُ لَا یصح عَنْ النَّبِیِّ صلی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ}}<ref>ابن قیم جوزیه، محمد بن ابی‌بکر، اعلام الموقعین عن رب العالمین، ج۲، ص۱۷۱.</ref>. [[حدیث]] «اصحابی کالنجوم.».. [[کلامی]] است که از [[رسول خدا]] {{صل}}، صادر نشده است.
# شوکانی می‌نویسد: {{عربی|روی عنه صلی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ انه قال: "اصحابی کالنجوم بایهم اقتدیتم اهتدیتم" فهذا لم یثبت قط، والکلام فیه معروف عند اهل هذا الشان، بحیث لا یصح العمل بمثله فی ادنی حکم من احکام الشرع"}}<ref>شوکانی، محمد بن علی، ارشاد الفحول الی تحقیق الحق من علم الا، صول، ج۲، ص۱۸۸.</ref>. حدیث «اصحابی کالنجوم.».. قطعا ثابت نیست بلکه آن سخن معروفی گردیده که عمل به آن در ساده‌ترین [[احکام شرع]]، صحیح نیست.
 
بنابراین با وجود [[آیات]] و [[روایات معارض]] با [[ادله]] اهل سنت روشن می‌‌شود به هیچ وجه نمی‌توان [[حکم]] به عدالت جمیع [[صحابه]] داد.
 
== پیامدهای زیان‌بار قبول نظریه "عدالت همه صحابه" ==
[[پیروان]] این نظریه قائل‌اند این نظریه موجب [[استواری]] [[دین]] می‌شود، در صورتی که قبول آن آثار زیان‌بار بسیاری برای [[اسلام]] داشته است و نه تنها باعث [[پیشگیری]] از [[تزلزل]] دین نشده، بلکه موجب شده تفسیرهای غلط [[اعتقادی]]، [[فقهی]] و [[سیاسی]] درباره اسلام بیان شود. به طور اختصار به برخی از آنها اشاره می‌شود:
# لازمه پذیرش این نظریه آن است که گفتار [[صحابه]] را باید به عنوان [[سنت]] بپذیریم؛ چنانکه [[اهل سنت]] سلسله هر روایتی را که به صحابه می‌رسد، می‌پذیرند. در این صورت بایستی آنچه آنان فهمیده و گفته‌اند به عنوان [[رأی]] و [[عقیده]] [[اسلامی]] بپذیریم. این مطلب در صورتی قابل قبول است که همه صحابه [[معصوم]] باشند یا حداقل از نظر [[علم]] و [[تقوا]] در مقامی باشند که سخن و [[رفتار پیامبر]] {{صل}} را به خوبی فهمیده، بدون آنکه نظریات خود را دخالت دهند، برای [[مسلمانان]] بیان کنند. در صورتی که صحابه‌ای با چنین ویژگی‌ها بسیار اندک‌اند؛ چراکه بسیاری از آنان، برای مدت کمی در نزد [[حضرت]] بوده‌اند.
# بر اساس [[آیات]] و [[روایات]]، در بین [[اصحاب پیامبر]] {{صل}} منافقانی بوده‌اند؛ چنانکه [[قرآن]] می‌فرماید: {{متن قرآن|وَمِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الْأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفَاقِ لَا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ}}<ref>«و از پیرامونیان شما از تازیان بیابان‌نشین و از اهل مدینه منافقانی هستند که به دورویی خو کرده‌اند؛ تو آنان را نمی‌شناسی ما آنها را می‌شناسیم» سوره توبه، آیه ۱۰۱.</ref>، از سویی در روایات برای [[منافق]] نشانه‌هایی از جمله [[دروغگو]] بودن بیان شده است. همان‌گونه که نقل شد علی {{ع}} در [[خطبه ۲۱۰]] [[نهج البلاغه]] در این باره مطالبی را فرمودند. پس اگر این نظریه درست باشد و گفتار و [[رفتار صحابه]] را بپذیریم، لازم است گفتار و [[رفتار]] [[منافقان]] [[زمان پیامبر]] {{صل}} را عقیده [[اسلام]] بدانیم و گفتار آنان بیانگر [[احکام]] و [[عقاید]] اسلام باشد و معیاری برای جداسازی [[احادیث]] ساختگی منافقان و [[احادیث صحیح]] صحابه [[راستین]] نباشد.
# [[تاریخ]]، آینه [[حق و باطل]] است و نشان می‌دهد در میان صحابه به ویژه پس از [[پیامبر]] {{صل}} درگیری‌های فراوانی همراه با [[کشتار]] واقع شده است. حال بر اساس این نظریه کدام یک از آنها می‌توانند الگوی مسلمانان باشد؟ آیا قابل قبول است که هر دو گروه صحابه را [[الگو]] و پیشوای خودمان بدانیم؟!
 
بنابراین این نظریه نه موافق [[شرع]] است و نه موافق [[عقل]]؛ چون عقل نمی‌پذیرد که تنها با [[دیدار]] با [[پیامبر]] {{صل}}، شخصی [[عادل]] حساب شود؛ با توجه به اینکه هیچ رابطه‌ای بین [[هم‌نشینی]] با پیامبر و عدالت صحابه نیست<ref>ر.ک: [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱‌]]، ص۵۲-۵۴.</ref>.
 
== منابع ==
{{منابع}}
{{منابع}}
# [[پرونده:14000733.jpg|22px]] [[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[عدالت صحابه (کتاب)|'''عدالت صحابه''']]
# [[پرونده:1368987.jpg|22px]] [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|'''فرهنگ غدیر''']]
# [[پرونده:1368987.jpg|22px]] [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|'''فرهنگ غدیر''']]
# [[پرونده:1100354.jpg|22px]] [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|'''دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱‌''']]
# [[پرونده:1100354.jpg|22px]] [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|'''دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱‌''']]
# [[پرونده:14000735.jpg|22px]] [[سید ضیاءالدین علیانسب|علیانسب، سید ضیاءالدین]]، [[صحابه در قرآن (کتاب)|'''صحابه در قرآن''']]
# [[پرونده:9030760879.jpg|22px]] [[علی باقرشیخانی|باقرشیخانی، علی]]، [[عدالت صحابه از دیدگاه تشیع و تسنن (کتاب)| عدالت صحابه از دیدگاه تشیع و تسنن]]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}


==پانویس==
== پانویس ==
{{پانویس}}
{{پانویس}}


[[رده:عدالت صحابه]]
[[رده:عدالت صحابه]]
[[رده:مدخل فرهنگ غدیر]]
[[رده:مدخل فرهنگ غدیر]]
[[رده:صحابه]]
[[رده:اصحاب پیامبر]]
[[رده:عدالت]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۸ ژوئیهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۱:۴۶

عدالت صحابه یکی از موضوعات اختلافی بین شیعه و اهل سنت است و از دیرباز مورد توجه علمای فریقین قرار گرفته است. طبق آیات و روایات، وضعیت تمام صحابه یکی نبوده و برخی از صحابه مورد ستایش و برخی دیگر مورد نکوهش خداوند متعال و پیامبر (ص) قرار گرفته‌اند. اهل سنت با استناد به آیات و روایات مورد ستایش صحابه، حکم به عدالت جمیع صحابه داده است، در حالی که شیعه به دلیل وجود دو دسته از آیات و روایات در مورد صحابه، حکم آنان را مانند باقی مردم می‌‌دانند که عدالت آنها باید مورد بررسی قرار بگیرد.

معناشناسی

عدالت

عدالت در لغت، به معنای استواری و استقامت است؛ چنانکه در برخی کتاب‌های لغوی به همین معنا آمده است. ابن اثیر می‌نویسد: "انسان عادل کسی است که هوای نفس، او را از حق روی‌گردان نمی‌کند و او را در داوری به ستم وا نمی‌دارد[۱].

عدالت، نیرویی است که انسان را بر پایبندی به تقوا واداشته و او را از رفتارهای نابهنجار باز می‌دارد. از برخی روایات شیعه دانسته می‌شود عدالت به چهار چیز محقق می‌شود: داشتن ورع و پاکی، امانت داری، وثوق و داشتن تقوا. از امام صادق (ع) پرسیده شد عدالت مسلمانان به چه چیز شناخته می‌شود تا در پذیرش شهادت آنان به کار رود؟ امام فرمود: "اینکه راوی را به ویژگی‌هایی مانند عیب‌پوشی و پاکدامنی و پرهیز از شکم بارگی و مردم آزاری (با دست و زبان) و نیز به پرهیز از گناهان کبیره که خداوند وعده آتش درباره آنها داده است، بشناسید[۲]. این روایت، معیار شناسایی افراد عادل را معروف بودن آنان در بین مردم به عفت و پرهیز از گناه و حقیقت عدالت را عفاف اندام‌ها و پرهیز از گناهان بزرگی که خداوند درباره آنها وعده آتش دوزخ داده است، می‌داند[۳].

صحابه

صحابه در لغت به معنای ملازم و همراه است، چه آن ملازم، انسان و یا حیوان و یا مکان و یا زمان باشد و فرقی نمی‌کند که این مصاحبت و همراهی با جسم و تن (که اصل در همراهی همین است) و یا با عنایت و توجه باشد؛ ولی در عرف به کسی که همراهی‌اش با دیگری بسیار است، گفته می‌‌شود[۴].[۵]

شیعه معتقد است لفظ «صحابی» اصصلاح شرعی نیست (این اصطلاح در لسان شارع نیامده)، بلکه شأن و مرتبه اش، مثل دیگر واژه‌های عربی است. «صاحب» در لغت ملازم و معاشر معنا می‌‌شود و این لفظ جز درباره کسی که ملازمتش زیاد باشد به کار نمی‌رود و چون «صحبت» همواره میان دو نفر مطرح است، از این رو همواره صاحب و جمع آن یعنی «اصحاب» به صورت مضاف به کار می‌‌روند[۶].

صحابی در عصر رسول الله (ص) نیز در همان معنای لغوی به کار می‌‌رفت و گفته می‌‌شد: «صاحب رسول الله» یا «اصحاب رسول الله» که همواره این واژه‌ها به رسول الله یا چیز دیگر اضافه می‌‌شد، به عنوان مثال به افرادی که در مسجد رسول خدا (ص) ساکن بودند، «اصحاب الصفة» گفته می‌‌شد. البته پس از رسول خدا (ص)، صحابی بدون مضاف الیه نیز به کار می‌‌رفت که مرادشان، اصحاب رسول الله (ص) بود و به صورت نامی برای آنان درآمد، بنابراین لفظ‌های «صحابه» و «صحابی» از اصطلاعات متشرعه و مسلمانان بوده و اصطلاح شرعی نیست[۷].[۸]

عدالت صحابه در قرآن

خداوند متعال در قرآن کریم اصحاب پیامبر را به دو دسته تقسیم و گروهی را ستوده و گروهی را سرزنش کرده است:

ستایش صحابه

  1. ستایش سابقانِ در قبول اسلام: ﴿وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ[۹].
  2. رضایت خدا از بیعت‌کنندگان زیر درخت در هنگام صلح حدیبیه: ﴿لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِيبًا[۱۰].
  3. ستایش مجاهدان و مهاجران و یاری‌کنندگان آنان: ﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ آوَوْا وَنَصَرُوا أُولَئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ ... * وَالَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ آوَوْا وَنَصَرُوا أُولَئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ * وَالَّذِينَ آمَنُوا مِنْ بَعْدُ وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا مَعَكُمْ فَأُولَئِكَ مِنْكُمْ وَأُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ[۱۱]

این آیات که بیانگر خشنودی خداوند از صحابه است؛ دلالت بر رستگاری همه ایشان ندارد، بلکه بیانگر کمالی است که این افراد در آن شرایط به دست آورده‌اند و اگر آن کمال را تا پایان زندگی نیز نگه دارند، رستگار خواهند بود و اگر برخی صحابه در زندگی، راه خلاف اسلام را بپیمایند، رستگاری نخواهند یافت؛ زیرا جایگاه صحابه نزد خداوند بالاتر از پیامبر نیست که درباره او می‌فرماید: ﴿لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ[۱۲].[۱۳]

نکوهش صحابه

در برخی از آیات عده‌ای از صحابه سرزنش شده‌اند:

  1. کسانی که دل‌های بیمار دارند: ﴿وَمَا جَعَلْنَا أَصْحَابَ النَّارِ إِلَّا مَلَائِكَةً وَمَا جَعَلْنَا عِدَّتَهُمْ إِلَّا فِتْنَةً لِلَّذِينَ كَفَرُوا لِيَسْتَيْقِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَيَزْدَادَ الَّذِينَ آمَنُوا إِيمَانًا وَلَا يَرْتَابَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَالْمُؤْمِنُونَ وَلِيَقُولَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْكَافِرُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلًا كَذَلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ يَشَاءُ وَيَهْدِي مَنْ يَشَاءُ وَمَا يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلَّا هُوَ وَمَا هِيَ إِلَّا ذِكْرَى لِلْبَشَرِ[۱۴].[۱۵]
  2. افراد فتنه‌جو و آزاردهنده رسول خدا (ص): ﴿إِنَّمَا يَسْتَأْذِنُكَ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَارْتَابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ فِي رَيْبِهِمْ يَتَرَدَّدُونَ وَلَوْ أَرَادُوا الْخُرُوجَ لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً وَلَكِنْ كَرِهَ اللَّهُ انْبِعَاثَهُمْ فَثَبَّطَهُمْ وَقِيلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقَاعِدِينَ لَوْ خَرَجُوا فِيكُمْ مَا زَادُوكُمْ إِلَّا خَبَالًا وَلَأَوْضَعُوا خِلَالَكُمْ يَبْغُونَكُمُ الْفِتْنَةَ وَفِيكُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ[۱۶]

آیات دیگری در این زمینه نیز وجود دارد[۱۷]. بنابراین طبق آیات الهی حال همه ی صحابه یکسان نبوده و برخی مورد ستایش و برخی دیگر مورد نکوهش آیات الهی قرار گرفته اند[۱۸].

عدالت صحابه در روایات

در روایات نیز به تبع قرآن کریم دو دسته روایات وجود دارد، دسته ای از آیات در ستایش صحابه و دسته ای دیگر در نکوهش آنان.

ستایش صحابه

  1. رسول اکرم (ص) فرمودند: به اصحاب من دشنام نگویید. سوگند به کسی که جانم در دست اوست، اگر کسی از شما به اندازه کوه احد، طلا انفاق کند، به اندازه یک مدّ یا نصف ثواب یکی از آنها نمی‌رسد[۱۹].
  2. بهترین مردم، مردم قرن من هستند سپس کسانی که پس از آنها می‌آیند و...[۲۰].
  3. درباره اصحاب من از خدا بترسید؛ پس از من آنها را هدف تیر ناسزا و سرزنش خویش قرار ندهید...[۲۱].

نکوهش صحابه

  1. ابوهریره از پیامبر روایت می‌کند که فرمود: "در روز قیامت گروهی از اصحاب به نزدم می‌آیند، آنگاه در کنار حوض، از نزد من بازگردانده می‌شوند. می‌گویم: پروردگارا! اصحابم را دریاب! خداوند می‌فرماید: تو نمی‌دانی چه مسائل و بدعت‌هایی پس از تو پدید آوردند؟ آنان به گذشته جاهلیت خویش بازگشتند[۲۲]. در صحیح بخاری چند روایت دیگر به همین مضمون آمده است.
  2. ابن مسعود روایت می‌کند روزی رسول خدا (ص) در خطبه‌اش پس از ستایش خداوند فرمود: "برخی شما منافق هستید، پس من نام هر کسی را گفتم، بلند شود. سپس پیامبر نام سی و سه تن را گفت و به آنان فرمود: شما از خدا بترسید"[۲۳].

این روایات نشانگر آن است که همه صحابه در برابر گفتار، رفتار و سنت نبوی تسلیم نبودند. پس دلیلی بر عدالت همه صحابه وجود ندارد[۲۴].

بررسی نظریه عدالت صحابه

بحث عدالت صحابه یکی از مباحث اختلافی بین شیعه و اهل سنت است.

دیدگاه شیعه

احترام به اصحاب پیامبر (ص) وظیفه همه مسلمانان است و هیچ مسلمانی حق ناسزاگویی به آنها را ندارد. صحابه در زمان زندگانی حضرت به او ایمان آورده و اسلام را از وی فرا گرفتند و چون در کنار او جهاد کردند، محترم هستند و در جهان اسلام هیچ مسلمانی نیست که درباره صحابه پیامبر اکرم (ص) بدگویی یا اظهار بی‌مهری کند و اگر چنین نسبتی به گروهی از مسلمانان بدهند، نسبتی کاملا بی‌پایه است.

دیدن پیامبر امری افتخار آفرین است، ولی باعث پاک بودن هیچ انسانی از گناه نمی‌شود و نمی‌توان همه صحابه را عادل و پرهیزگار و پیراسته از گناه دانست؛ زیرا به شهادت قرآن، آنان در عین داشتن افتخار "صحابی بودن"، از حیث ایمان و نفاق و اطاعت و سرکشی در برابر خدا و رسولش به دسته‌های گوناگونی تقسیم شده‌اند؛ از این رو، نمی‌توان همگان را عادل و پرهیزگار دانست[۲۵].

دلیل شیعه برای ادعای خود وجود آیات و روایات در نکوهش برخی از صحابه و ستایش برخی دیگر از صحابه است که نشان دهنده یکی نبودن حال تمام صحابه است.

دیدگاه اهل سنت

قول مشهور بین اهل سنت آن است که همۀ صحابه از کوچک تا بزرگ، از مسلمانان با سابقه تا تازه مسلمان، همگی به صرف دیدن پیامبر (ص) و ایمان آوردن به او عادلند و نباید در این باره تردیدی به خود راه داد.

  1. ابن حجر عسقلانی می‌‌گوید: "اهل سنت همۀ صحابه را عادل می‌‌دانند و در این عقیده، جز چند بدعت گذار، مخالفی ندارند"[۲۶].
  2. شهرزوری ویژگی همه صحابه را این می‌‌داند که از عدالت هیچ یک از آنان بحث نمی‌شود؛ زیرا عدالت آنان، امری مسلم است که نص کتاب و سنت و اجماع بسیاری از امت بر آن دلالت دارد[۲۷].

البته برخی از اصولیون اهل سنت با این نظریه مخالفت کرده و صحابه را هم چون دیگر راویان دانسته‌اند که شرط پذیرش روایتشان، بحث و بررسی احوال آنان و اثبات عدالتشان است.

  1. علامه محمد ابوریّه می‌‌گوید: "اصحاب، همانند دیگر افرادند که غلط و اشتباه و نسیان، بلکه پیروی از هوا و هوس نیز از آنان امکان دارد؛ زیرا آنان نیز بشرند و طبیعت بشری آنان همچون دیگران است و همان کارهایی که دیگران انجام می‌‌دهند، بر آنان نیز رواست"[۲۸].
  2. همچنین شمس الدین سخاوی در کتابش به اختلاف در این باره اشاره کرده و می‌‌نویسد: "همه ما (اهل سنت) بر عدالت صحابه اعتقاد داریم، ولی «آمدی» و «ابن حاجب»، آنان را مانند دیگران می‌‌دانند که بحث از عدالتشان، ضروری است"[۲۹]. [۳۰]

ادله اهل سنت بر عدالت جمیع صحابه

دلائل قرآنی

اهل سنت برای اثبات عقیده خود به آیاتی مانند: سوره توبه آیه۱۰۰؛ سوره فتح آیات ۱۸ و ۲۹؛ سوره انفال آیات ۷۴ و ۷۵؛ سوره بقره آیه ۱۴۲؛ سوره آل عمران آیه ۱۱۰ و... استناد کرده‌اند که فقط به مهم‌ترین دلائل قرآنی آنها اشاره می‌شود:

الف) آیه اول: ﴿وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ[۳۱]. این آیه جزء مهم‌ترین دلائلی است که اهل سنت مبتنی بر عدالت جمیع صحابه ارائه و استدلال می‌‌کند. اهل سنت بر این عقیده هستند که طبق آیه فوق، به تصریح خداوند سبحان رضایت و خشنودی خداوند شامل حال مهاجرین، انصار و پیروان آنان شده است و از طرف دیگر رضایت خداوند شامل حال گناهکاران نمی‌گردد، بنابراین صحابه انسان‌هایی پاکدامن و عادل هستند.

نقد استدلال:

  1. خداوند متعال در آیه بعدی تصریح می‌‌کنند که برخی از اصحاب، از اعراب بادیه نشین و حتی اصحاب اهل مدینه، از منافقین هستند و خداوند آنان را به آتش خواهد افکند: ﴿وَمِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الْأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفَاقِ لَا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلَى عَذَابٍ عَظِيمٍ[۳۲]. با این تصریح آیات الهی به منافق بودن برخی از اصحاب آیا می‌‌توان حکم به عدالت تمامی صحابه داد؟
  2. در آیه کریمه قید ﴿السَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ آمده که دیدگاه مفسران درباره مصادیق آن متفاوت است: ابن جوزی حنبلی می‌‌گوید در مورد مقصود این آیه از سابقین اولیه ۶ قول موجود است:
  3. کسانی هستند که به دو قبله نماز خوانده‌اند. این نظر ابوموسی اشعری و سعید بن مسیب و ابن سیرین و قتاده است.
  4. کسانی هستند که در بیعت رضوان با رسول خدا بیعت نمودند. این نظر شعبی است.
  5. کسانی هستند که در جنگ بدر شرکت داشته‌اند. این نظر عطاء بن ابی ریاح است.
  6. همه صحابه هستند که به سبب صحبت رسول خدا، به مقام سبقت رسیده‌اند. این نظر محمد بن کعب آل القرظی است.
  7. مقصود سابقین به ثواب و شهادت است. این نظر را ماوردی ذکر کرده است.
  8. کسانی که قبل از هجرت اسلام آوردند؛ این نظر قاضی ابو یعلی است[۳۳].

بنابراین اگر هم بپذیریم این آیه دلالت بر عدالت صحابه دارد، فقط عده ای اندک از صحابه را شامل می‌‌شود و قادر به اثبات عدالت تمامی صحابه نیست.

ب) آیه دوم: ﴿كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتَابِ لَكَانَ خَيْرًا لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَأَكْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ[۳۴]. گفته‌اند این آیه بر عدالت تمامی صحابه دلالت دارد؛ زیرا خطاب اولی آیه به اصحاب است و کسی را که خدا خیر بداند، به یقین عادل خواهد بود.

نقد استدلال:

  1. تمسک به آیه، برای اثبات همه صحابه، بر این استوار است که آیه ویژه اصحاب باشد و حال آنکه بیشتر مفسران برآنند که خطاب آیه همه مسلمانان است. ابن کثیر می‌‌گوید: "خداوند متعال از امت محمدی خبر داده که این امت بهترین امت هایند. از ابن عباس نیز نقل شده است که گفت: آنان کسانی هستند که با رسول خدا (ص) از مکه به مدینه هجرت کرده‌اند، ولی صحیح آن است که آیه تمامی امت را دربرمی گیرد"[۳۵].
  2. خیر بودن امت اسلامی نیز مطلق نیامده است، بلکه مقید به رعایت شروطی مانند امر به معروف و نهی از منکر و ایمان شده است. بنابراین شامل صحابه ای که فاسق و گنهکار بوده‌اند نمی‌شود.

ج) آیه سوم: ﴿لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِيبًا[۳۶]. بغوی می‌‌نویسد: "خداوند از مؤمنان راضی شد؛ چراکه آنها در حدیبیه با پیامبر (ص)، بر این بیعت کردند که در مقابل قریش ایستادگی کرده و فرار نکنند. جابر بن عبدالله گفته است: پیامبر (ص) در روز حدیبیه به ما گفت «انتم خیر اهل الارض» و ما در آن روز هزار و چهارصد نفر بودیم که همه بیعت کردند..."[۳۷].

نقد استدلال:

  1. این دلیل اخص از مدعاست، یعنی اگر هم دلالت بر عدالت صحابه بکند، فقط شامل افرادی است که در صلح حدیبیه و بیعت رضوان با پیامبر (ص) بیعت کردند و این عده بالغ بر ۱۴۰۰ نفر بودند و قادر به اثبات عدالت صحابه که عدد آنها به صدهزار نفر[۳۸] می‌‌رسد، نیست.
  2. مورد سبب رضایت خداوند، در این آیه مشخص است که همان بیعت رضوان باشد و خداوند متعال بعد از اعلام رضایت از مؤمنان فرموده اند: «اذ یبایعونک» یعنی به سبب بیعت، خداوند از آنها راضی و خوشنود می‌‌شود و اگر کسی این شرط را عمل نکند حکم خوشنودی و رضایت نیز از وی برداشته می‌‌شود[۳۹].

دلائل روایی

  1. به اصحاب من دشنام نگویید. سوگند به کسی که جانم در دست اوست، اگر کسی از شما به اندازه کوه احد، طلا انفاق کند به اندازه یک مدّ یا نصف ثواب یکی از آنها نمی‌رسد[۴۰].
  2. بهترین مردم، مردم قرن من هستند سپس کسانی که پس از آنها می‌آیند و...[۴۱].
  3. درباره اصحاب من از خدا بترسید؛ پس از من آنها را هدف تیر ناسزا و سرزنش خویش قرار ندهید..[۴۲]
  4. حدیث «اصحابی کالنجوم»[۴۳].

نقد کلی روایات

  1. ثابت کردن "عدالت همه صحابه" به وسیله احادیثِ خود صحابه، موجب دور و توقف شئ بر خودش می‌شود و توقف شئ بر خودش محال است؛ زیرا موجب تناقض شود؛ یعنی "عدالت همه صحابه" پیش از پذیرش این روایات، ثابت نیست و اثبات عدالت همه صحابه به وسیله همان صحابه که عدالت آنان ثابت نیست، دور است و دور، باطل است و محال.
  2. هیچ یک از روایات، بر "عدالت همه صحابه" دلالت ندارد بلکه این روایات بر دشنام ندادن به اصحاب دلالت دارد و علت دستور پیامبر بر پرهیز از دشنام گویی نیز این بوده است که برخی اصحاب به یکدیگر دشنام می‌دادند و حضرت از دشنام دادن جلوگیری کردند. چنانکه در روایت آمده است: در دل خالد و عبدالرحمان بن عوف نسبت به یکدیگر چیزی جز دشمنی بود که سبب شد خالد، به عبدالرحمان دشنام دهد. آن‌گاه رسول خدا فرمود: به یارانم دشنام و ناسزا نگویید. جلوگیری از دشنام‌گویی ویژگی اخلاقی اسلام است که نه تنها به صحابه بلکه به دیگر مؤمنان و فاسقان نیز نباید دشنام داد. این دستور اخلاقی در روایات فراوان و کتاب‌های اخلاقی دیده می‌شود؛ چنانکه امیرمؤمنان علی (ع) در جنگ صفین به سپاهیانش اجازه نداد به سپاه معاویه دشنام گویند. بنابراین، جلوگیری علی (ع) از دشنام دادن به معاویه و لشکرش به معنای عدالت دشمنانش نیست[۴۴].

اما پیرامون حدیث «اصحابی کالنجوم» باید گفت: اکثر علمای علم حدیث و رجال اهل سنت این روایت را مردود، ضعیف و باطل می‌‌دانند.

  1. ابن قیم جوزیه می‌نویسد: وَاَمَّا مَا یُرْوَی عَنْ النَّبِیِّ صلی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ {اصحابی کَالنُّجُومِ بِاَیِّهِمْ اقْتَدَیْتُمْ اهْتَدَیْتُمْ} فَهَذَا الْکَلَامُ لَا یصح عَنْ النَّبِیِّ صلی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ[۴۵]. حدیث «اصحابی کالنجوم.».. کلامی است که از رسول خدا (ص)، صادر نشده است.
  2. شوکانی می‌نویسد: روی عنه صلی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ انه قال: "اصحابی کالنجوم بایهم اقتدیتم اهتدیتم" فهذا لم یثبت قط، والکلام فیه معروف عند اهل هذا الشان، بحیث لا یصح العمل بمثله فی ادنی حکم من احکام الشرع"[۴۶]. حدیث «اصحابی کالنجوم.».. قطعا ثابت نیست بلکه آن سخن معروفی گردیده که عمل به آن در ساده‌ترین احکام شرع، صحیح نیست.

بنابراین با وجود آیات و روایات معارض با ادله اهل سنت روشن می‌‌شود به هیچ وجه نمی‌توان حکم به عدالت جمیع صحابه داد.

پیامدهای زیان‌بار قبول نظریه "عدالت همه صحابه"

پیروان این نظریه قائل‌اند این نظریه موجب استواری دین می‌شود، در صورتی که قبول آن آثار زیان‌بار بسیاری برای اسلام داشته است و نه تنها باعث پیشگیری از تزلزل دین نشده، بلکه موجب شده تفسیرهای غلط اعتقادی، فقهی و سیاسی درباره اسلام بیان شود. به طور اختصار به برخی از آنها اشاره می‌شود:

  1. لازمه پذیرش این نظریه آن است که گفتار صحابه را باید به عنوان سنت بپذیریم؛ چنانکه اهل سنت سلسله هر روایتی را که به صحابه می‌رسد، می‌پذیرند. در این صورت بایستی آنچه آنان فهمیده و گفته‌اند به عنوان رأی و عقیده اسلامی بپذیریم. این مطلب در صورتی قابل قبول است که همه صحابه معصوم باشند یا حداقل از نظر علم و تقوا در مقامی باشند که سخن و رفتار پیامبر (ص) را به خوبی فهمیده، بدون آنکه نظریات خود را دخالت دهند، برای مسلمانان بیان کنند. در صورتی که صحابه‌ای با چنین ویژگی‌ها بسیار اندک‌اند؛ چراکه بسیاری از آنان، برای مدت کمی در نزد حضرت بوده‌اند.
  2. بر اساس آیات و روایات، در بین اصحاب پیامبر (ص) منافقانی بوده‌اند؛ چنانکه قرآن می‌فرماید: ﴿وَمِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الْأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفَاقِ لَا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ[۴۷]، از سویی در روایات برای منافق نشانه‌هایی از جمله دروغگو بودن بیان شده است. همان‌گونه که نقل شد علی (ع) در خطبه ۲۱۰ نهج البلاغه در این باره مطالبی را فرمودند. پس اگر این نظریه درست باشد و گفتار و رفتار صحابه را بپذیریم، لازم است گفتار و رفتار منافقان زمان پیامبر (ص) را عقیده اسلام بدانیم و گفتار آنان بیانگر احکام و عقاید اسلام باشد و معیاری برای جداسازی احادیث ساختگی منافقان و احادیث صحیح صحابه راستین نباشد.
  3. تاریخ، آینه حق و باطل است و نشان می‌دهد در میان صحابه به ویژه پس از پیامبر (ص) درگیری‌های فراوانی همراه با کشتار واقع شده است. حال بر اساس این نظریه کدام یک از آنها می‌توانند الگوی مسلمانان باشد؟ آیا قابل قبول است که هر دو گروه صحابه را الگو و پیشوای خودمان بدانیم؟!

بنابراین این نظریه نه موافق شرع است و نه موافق عقل؛ چون عقل نمی‌پذیرد که تنها با دیدار با پیامبر (ص)، شخصی عادل حساب شود؛ با توجه به اینکه هیچ رابطه‌ای بین هم‌نشینی با پیامبر و عدالت صحابه نیست[۴۸].

منابع

پانویس

  1. هو الذی لا یَمِیلُ به الهوی فیَجورَ فی الحکم؛ ابن اثیر، النهایة فی غریب الحدیث، ج۳، ص۱۹۰ و ر.ک: ابن منظور، لسان العرب، ج۹، واژه عدل.
  2. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۲۴، باب ۱۷ العداله، ح۱؛ الاستبصار، شیخ طوسی، ج۳، ص۱۲؛ التهذیب، ج۶، ص۲۴۱؛ شیخ حر عاملی، وسائل الشیعة، ج۲۷، ص۳۹۱.
  3. ر.ک: دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص۲۵-۲۸.
  4. صحب: الصَّاحِبُ الملازم... ، و لا یقال فی العرف إلّا لمن کثرت ملازمته... ، و الْمُصَاحَبَةُ و الِاصْطِحَابُ أبلغ من الاجتماع، لأجل أنّ المصاحبة تقتضی طول لبثه...؛ مفردات راغب، ماده صحب و لسان العرب، ابن منظور، ج۷، ص۲۸۶؛ تاج العروس، زبیدی، ج۱، ص۳۲.
  5. ر.ک: میلانی، سید علی، عدالت صحابه، ص۲۷.
  6. ر.ک: باقر شیخانی، علی، عدالت صحابه از دیدگاه تشیع و تسنن، ص۲۹.
  7. عسکری، سیدمرتضی، معالم المدرستین، ج۱، ص۱۳۴.
  8. ر.ک: باقر شیخانی، علی، عدالت صحابه از دیدگاه تشیع و تسنن، ص۲۹و۳۰.
  9. «و خداوند از نخستین پیش‌آهنگان مهاجران و انصار و کسانی که به نیکی از آنان پیروی کرده‌اند خشنود است و آنها نیز از وی خشنودند و او برای آنان بوستان‌هایی فراهم آورده که جویبارها در بن آنها روان است، هماره در آن جاودانند، رستگاری سترگ، این است» سوره توبه، آیه ۱۰۰.
  10. «به راستی خداوند از مؤمنان خشنود شد هنگامی که با تو در زیر آن درخت بیعت می‌کردند پس آنچه در دل داشتند معلوم داشت، از این رو آرامش را بر آنها فرو فرستاد و به پیروزی زودرسی پاداششان داد» سوره فتح، آیه ۱۸.
  11. «کسانی که ایمان آورده و هجرت گزیده‌اند و در راه خداوند با مال و جانشان جهاد کرده‌اند و کسانی که (به آنان) پناه داده و یاری رسانده‌اند دوستان یکدیگرند ... و کسانی که ایمان آورده و هجرت گزیده و در راه خداوند جهاد کرده‌اند و کسانی که (به آنان) پناه داده و یاری رسانده‌اند به راستی مؤمن‌اند؛ آنان آمرزش و روزی ارجمندی دارند. و کسانی که پس از آن ایمان آورده و هجرت گزیده و همراه شما جهاد کرده‌اند از شمایند و در کتاب خداوند خویشاوندان (در ارث‌بری) نسبت به همدیگر (از دیگران) سزاوارترند؛ بی‌گمان خداوند به هر چیزی داناست» سوره انفال، آیه ۷۲، ۷۴ و ۷۵.
  12. «اگر شرک بورزی بی‌گمان کردارت از میان خواهد رفت و بی‌شک از زیانکاران خواهی بود» سوره زمر، آیه ۶۵.
  13. ر.ک: دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱‌، ص۷۵-۷۹.
  14. «و دوزخبانان را جز از فرشتگان نگماردیم و شمار آنان را جز آزمونی برای کافران قرار ندادیم تا اهل کتاب، یقین پیدا کنند و مؤمنان بر ایمان خود بیفزایند و اهل کتاب و مؤمنان، دچار تردید نشوند و سرانجام بیماردلان و کافران بگویند که خداوند از این مثل چه می‌خواهد؟ بدین‌گونه خداوند هر که را بخواهد در گمراهی وا می‌نهد و هر که را بخواهد راهنمایی می‌کند و سپاه پروردگارت را کسی جز او نمی‌داند و این جز یادآوری برای آدمیان، نیست» سوره مدثر، آیه ۳۱.
  15. «چون با توجه به معنای این آیه مردم مکه در آغاز دعوت پیامبر به چهار گروه اهل کتاب، مؤمنان، بیماردلان و کفار تقسیم شده‌اند. مفسران در تفسیر این آیه و اینکه خداوند متعال گروه بیماردلان را در مقابل سه گروه دیگر قرار داده متحیر گشته و احتمالاتی داده‌اند». برای توضیح بیشتر، ر.ک: تفسیر ابن کثیر، ابن کثیر، ج۴، ص۴۷۴؛ احکام القرآن، جصاص، ج۱، ص۶۵۱؛ تفسیر مفاتیح الغیب، فخر رازی، ج۳۰، ص۲۰۷؛ تفسیر جلالین، سیوطی، ص۷۷۷؛ المیزان، علامه طباطبایی، ج۲۰، ص۹۸.
  16. «تنها کسانی از تو اجازه (ی معاف بودن از جهاد) می‌خواهند که به خداوند و روز بازپسین ایمان ندارند و دل به شک سپرده‌اند و در تردید خود سرگردانند. اگر (به راستی) می‌خواستند رهسپار گردند ساز و برگی برای آن فراهم می‌آوردند ولی خداوند روانه شدن آنان را خوش نداشت پس آنان را به درنگ کردن واداشت و (به آنها) گفته شد: با (خانه) نشستگان همنشین باشید! اگر در میان شما روانه می‌شدند جز شرّ به شما نمی‌افزودند و در میان شما برای ایجاد آشوب رخنه می‌کردند و آنان میان شما جاسوسانی دارند و خداوند به (حال) ستمگران داناست.» سوره توبه، آیه ۴۵ ـ ۴۷.
  17. سوره توبه، آیه ۲۳-۲۵، آیه ۳۸-۳۹ و آیه ۱۰۱؛ سوره جمعه، آیه ۱۱ و ۳۸؛ سوره نور، آیه ۱۱؛ سوره آل عمران، آیه ۱۵۲.
  18. ر.ک: دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱‌، ص۸۲-۹۸.
  19. «لا تسُبُّوا أَصحابی فوالذی نفسی بیده لو أنّ أحدکم أنفق مثل أحد ذهبا، ما بلغ مدّ أحدهم و لا نَصِیفَهُ»؛ صحیح بخاری، بخاری، ج۴، ص۱۹۵، ح۳۶۷۳؛ صحیح مسلم، مسلم، کتاب فضائل الصحابة، باب تحریم سب الصحابه، ص۹۸۵، ح۲۲۱ و ۲۲۲؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۳، ص۱۱؛ شرح المقاصد، تفتازانی، ج۵، ص۳۰۳.
  20. «خَیْرُ الناسِ قَرْنی ثمَّ الَّذِین یَلُونَهُمْ...»؛ صحیح مسلم، مسلم، کتاب فضائل الصحابة، باب خیار الناس، ص۹۸۳، ح۲۱۰ و ۲۱۵.
  21. «الله الله فی أصحابی لا تتخذوهم غرضا من بعدی...»؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۵، ص۵۴ و ۵۷.
  22. «یرد علیّ یوم القیامة رهط من أصحابی فیجلون عن الحوض، فأقول: یا ربّ أصحابی، فیقول: إنّک لا علم لک بما أحدثوا بعدک انهم ارتدّوا علی أدبارهم القهقری»؛ صحیح بخاری، بخاری، ج۵، ص۲۰۸، باب فی الحوض.
  23. «ان منکم منافقین فمن سمیت فلیقم. ثم قال: یا قم فلان، قم یافلان، حتی سمی ستة و ثلاثین رجلا قال ان فیکم أو منکم فاتقوالله»؛ مجمع الزوائد، هیثمی، ج۱، ص۱۱۲، کتاب الایمان، باب فی نیة المؤمن و المنافق و عملهما.
  24. ر.ک: دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱‌، ص۹۸-۱۰۳.
  25. ر.ک: دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱‌، ص۷۴-۷۵.
  26. عسقلانی، ابن حجر، الاصابة، ج۱، ص۱۶۲.
  27. شهرزوری، ابن صلاح، علوم الحدیث، ص۲۹۵.
  28. اضواء علی السنة المحمدیة، ص۴۵۴.
  29. . سخاوی، شمس الدین، فتح المغیث فی شرح الفیه الحدیث، ج۳، ص۵۹.
  30. ر.ک: علیانسب، سید ضیاءالدین، صحابه در قرآن، ص۲۷۲ و ۲۷۳ و باقر شیخانی، علی، عدالت صحابه از دیدگاه تشیع و تسنن، ص۳۶ ـ ۳۹.
  31. «و خداوند از نخستین پیش‌آهنگان مهاجران و انصار و کسانی که به نیکی از آنان پیروی کرده‌اند خشنود است و آنها نیز از وی خشنودند و او برای آنان بوستان‌هایی فراهم آورده که جویبارها در بن آنها روان است، هماره در آن جاودانند، رستگاری سترگ، این است» سوره توبه، آیه ۱۰۰.
  32. «و از پیرامونیان شما از تازیان بیابان‌نشین و از اهل مدینه منافقانی هستند که به دورویی خو کرده‌اند؛ تو آنان را نمی‌شناسی ما آنها را می‌شناسیم؛ به زودی آنان را دوبار عذاب خواهیم کرد سپس به سوی عذابی سترگ برده می‌شوند» سوره توبه، آیه ۱۰۱.
  33. زاد المسیر، ج۳، ص۳۳۳.
  34. «شما بهترین گروهی بوده‌اید که (به عنوان سرمشق) برای مردم پدیدار شده‌اید؛ به کار پسندیده فرمان می‌دهید و از (کار) ناپسند باز می‌دارید و به خداوند ایمان دارید و اهل کتاب اگر ایمان می‌آوردند برای آنان بهتر بود؛ برخی از آنها مؤمن امّا بسیاری از آنان نافرمانند» سوره آل عمران، آیه ۱۱۰.
  35. ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۸۹.
  36. «به راستی خداوند از مؤمنان خشنود شد هنگامی که با تو در زیر آن درخت بیعت می‌کردند پس آنچه در دل داشتند معلوم داشت، از این رو آرامش را بر آنها فرو فرستاد و به پیروزی زودرسی پاداششان داد» سوره فتح، آیه ۱۸.
  37. حسین بن مسعود، بغوی، معالم التنزیل فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۲۲۷.
  38. ابن اثیر، اسدالغابة، ج۱، ص۱۱.
  39. محمود، آلوسی، روح المعانی، ج۱۳، ص۲۵۹؛ جلال الدین، سیوطی، الدرالمنثور، ج۶، ص۷۴.
  40. «لا تسُبُّوا أَصحابی فوالذی نفسی بیده لو أنّ أحدکم أنفق مثل أحد ذهبا، ما بلغ مدّ أحدهم و لا نَصِیفَهُ»؛ صحیح بخاری، بخاری، ج۴، ص۱۹۵، ح۳۶۷۳؛ صحیح مسلم، مسلم، کتاب فضائل الصحابة، باب تحریم سب الصحابه، ص۹۸۵، ح۲۲۱ و ۲۲۲؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۳، ص۱۱؛ شرح المقاصد، تفتازانی، ج۵، ص۳۰۳.
  41. «خَیْرُ الناسِ قَرْنی ثمَّ الَّذِین یَلُونَهُمْ...»؛ صحیح مسلم، مسلم، کتاب فضائل الصحابة، باب خیار الناس، ص۹۸۳، ح۲۱۰ و ۲۱۵.
  42. «الله الله فی أصحابی لا تتخذوهم غرضا من بعدی...»؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۵، ص۵۴ و ۵۷.
  43. سخاوی، محمد بن عبدالرحمن، المقاصد الحسنة فی بیان کثیر من الاحادیث المشتهرة علی الالسنة، ج۱، ص۶۹.
  44. ر.ک: دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱‌، ص۱۰۳-۱۱۵.
  45. ابن قیم جوزیه، محمد بن ابی‌بکر، اعلام الموقعین عن رب العالمین، ج۲، ص۱۷۱.
  46. شوکانی، محمد بن علی، ارشاد الفحول الی تحقیق الحق من علم الا، صول، ج۲، ص۱۸۸.
  47. «و از پیرامونیان شما از تازیان بیابان‌نشین و از اهل مدینه منافقانی هستند که به دورویی خو کرده‌اند؛ تو آنان را نمی‌شناسی ما آنها را می‌شناسیم» سوره توبه، آیه ۱۰۱.
  48. ر.ک: دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱‌، ص۵۲-۵۴.