حکیم بن جبله عبدی در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-\n\n\n +\n\n))
 
(۱۶ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۵ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{امامت}}
{{مدخل مرتبط
<div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث '''[[حکیم بن جبله عبدی]]''' است. "'''[[حکیم بن جبله عبدی]]'''" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
| موضوع مرتبط = حکیم بن جبله عبدی
<div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;"> [[حکیم بن جبله عبدی در تاریخ اسلامی]] - [[حکیم بن جبله عبدی در تراجم و رجال]]</div>
| عنوان مدخل  = [[حکیم بن جبله عبدی]]
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| مداخل مرتبط = [[حکیم بن جبله عبدی در تاریخ اسلامی]] - [[حکیم بن جبله عبدی در تراجم و رجال]]
| پرسش مرتبط  =  
}}


==مقدمه==
== مقدمه ==
نام و [[نسب]] او [[حکیم بن جبلة بن ربیعة بن نزار عبدی ربعی]] و از [[قبیله]] [[عبد القیس]] می‌باشد<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۵۲۰.</ref>. او از [[یاران]] [[رسول خدا]] و از [[خواص یاران]] [[امیر مؤمنان علی]]{{ع}} و مردی [[دین]] دار و [[شجاع]] و [[رئیس]] قبیله عبد القیس و [[ربیعه]] [[بصره]] بود که تمام افراد قبیله [[فرمانبردار]] وی بودند. او از طرفداران جدی [[امیر مؤمنان]] بود و جانش را نیز در [[راه]] آن [[حضرت]] در [[جنگ جمل]] [[فدا]] کرد. او دارای [[مقام]] بسیار [[ارجمندی]] است و امیرمؤمنان درباره وی فرمود: [[حکیم]] دعوتی کرد و [[اجابت]] شد و به وسیله آن مقام بلندی یافت<ref>{{متن حدیث| دعا حکیم دعوة سمیعه نال بها المنزلة الرفیعه }}؛الغدیر، علامه امینی، ج۹، ص۱۸۶؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۶، ص۲۱۳؛ قاموس الرجال، شوشتری، ج۳، ص۶۲۶.</ref>.
نام و [[نسب]] او [[حکیم بن جبلة بن ربیعة بن نزار عبدی ربعی]] و از [[قبیله]] [[عبد القیس]] می‌باشد<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۵۲۰.</ref>. او از [[یاران]] [[رسول خدا]] و از [[خواص یاران]] [[امیر مؤمنان علی]] {{ع}} و مردی [[دین]] دار و [[شجاع]] و [[رئیس]] قبیله عبد القیس و [[ربیعه]] [[بصره]] بود که تمام افراد قبیله [[فرمانبردار]] وی بودند. او از طرفداران جدی [[امیر مؤمنان]] بود و جانش را نیز در [[راه]] آن [[حضرت]] در [[جنگ جمل]] [[فدا]] کرد. او دارای [[مقام]] بسیار [[ارجمندی]] است و امیرمؤمنان درباره وی فرمود: [[حکیم]] دعوتی کرد و [[اجابت]] شد و به وسیله آن مقام بلندی یافت<ref>{{متن حدیث| دعا حکیم دعوة سمیعه نال بها المنزلة الرفیعه }}؛الغدیر، علامه امینی، ج۹، ص۱۸۶؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۶، ص۲۱۳؛ قاموس الرجال، شوشتری، ج۳، ص۶۲۶.</ref>.


او مردی روشن [[ضمیر]] و تیزبین بود و هنگامی که [[عثمان]]، [[خلیفه سوم]]، او را جهت بازدید به [[سند]] فرستاد، وقتی برگشت و عثمان از وضع آنجا و چگونگی [[پیشرفت]] [[لشکر]] پرسید، چنین گفت: سرزمینی است که آبش کم، در [[دانش]] شجاع و نیرومند، و همواری‌هایش مانند [[کوه]] است؛ اگر لشکر زیادی به آنجا بروند، گرسنه می‌مانند و اگر کم باشند، [[شکست]] خورده، نابود می‌شوند؛ و همین گونه هم بود؛ زیرا [[مسلمانان]] هر چه لشکر به آنجا فرستادند، کاری از پیش نبردند<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۵۲۱؛ قاموس الرجال، شوشتری، ج۳، ص۶۲۷.</ref>.<ref>[[جعفر جوان هوشیار|جوان هوشیار، جعفر]]، [[حکیم بن جبله (مقاله)|مقاله «حکیم بن جبله»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۴۰۶-۴۰۷.</ref>
او مردی روشن ضمیر و تیزبین بود و هنگامی که [[عثمان]]، [[خلیفه سوم]]، او را جهت بازدید به [[سند]] فرستاد، وقتی برگشت و عثمان از وضع آنجا و چگونگی [[پیشرفت]] [[لشکر]] پرسید، چنین گفت: سرزمینی است که آبش کم، در [[دانش]] شجاع و نیرومند، و همواری‌هایش مانند [[کوه]] است؛ اگر لشکر زیادی به آنجا بروند، گرسنه می‌مانند و اگر کم باشند، [[شکست]] خورده، نابود می‌شوند؛ و همین گونه هم بود؛ زیرا [[مسلمانان]] هر چه لشکر به آنجا فرستادند، کاری از پیش نبردند<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۵۲۱؛ قاموس الرجال، شوشتری، ج۳، ص۶۲۷.</ref>.<ref>[[جعفر جوان هوشیار|جوان هوشیار، جعفر]]، [[حکیم بن جبله (مقاله)|مقاله «حکیم بن جبله»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۴۰۶-۴۰۷.</ref>


==حکیم بن جبله عبدی و [[جنگ]] بصره==
==سمت‌های حکیم==
در جنگ جمل [[طلحه]] و [[زبیر]] همراه [[عایشه]] وارد بصره شدند و با [[عثمان بن حنیف]] که [[علی]]{{ع}} او را به [[حکومت]] بصره گماشته بود، [[پیمان]] بستند تا وقتی که علی{{ع}} نیامده، جنگ نکنند. عثمان بن حنیف [[حاکم بصره]] باشد، عثمان با توجه به این [[قرارداد]]، بدون محافظ به همه جا می‌رفت. ولی آنان از [[فرصت]] استفاده کرده در کنار [[انبار]] غله او را گرفته، خواستند او را بکشند، اما از [[خشم]] [[انصار]] ترسیدند. پس موهای ابروان و سر و صورتش را کنده و او را زدند و زندانی کردند. سپس بر [[شهر]] مسلط شده و برای [[تصرف]] [[بیت المال]] [[چهل]] نفر از نگهبانان را کشتند.
از منابع مختلف برمی‌آید که او سه سمت در [[زمان]] [[حکومت امیرالمؤمنین علی]]{{ع}} داشته است:
#[[فرمانده]] نیروهای [[عثمان بن حنیف]] در [[جنگ]] با [[ناکثین]]؛
#[[مسئول]] [[نیروی انتظامی]] [[بصره]]، که بیان شد؛
#[[والی بصره]]، بعد از عثمان بن حنیف.
 
از کتاب [[ابن کلبی]] استفاده می‌شود، [[حکیم بن جبله عبدی]] [[کارگزار علی]] بر بصره بعد از عثمان بن حنیف بوده است. گزارش وی چنین است: [[حکیم بن جبلة بن حصن بن اسود بن کعب بن عامر بن عدی بن حارث بن دیل]]، اِمارت بصره را برای [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} به عهده داشت، او را [[اصحاب]] [[طلحه]] و [[زبیر]] کشتند روزی که علی وارد بصره شد<ref>ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ص۱۱۰ و همو، جمهرة النسب، ص۵۹۲:... {{عربی|موَلِیَ البَصْرَةَ لعَلیّ بن أبی طَالِب{{ع}}، قَتَلَهُ اصحابُ طلْحةَ و الزُبِیر یوم مقدَم عَلیّ البصرة}}.</ref>.
 
از این گزارش استفاده می‌شود وقتی عثمان بن حنیف بصره را ترک کرد و در مسیر راه به علی رسید، [[حکیم بن جبله]] [[مسئولیت]] [[شهر]] را به عهده گرفت. از همین رو وی را کارگزار علی در بصره معرفی کرده است. در منابع دیگر این نکته نیامده است.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج4، ص 518-519.</ref>
 
== حکیم بن جبله عبدی و [[جنگ]] بصره ==
در جنگ جمل [[طلحه]] و [[زبیر]] همراه [[عایشه]] وارد بصره شدند و با [[عثمان بن حنیف]] که [[علی]] {{ع}} او را به [[حکومت]] بصره گماشته بود، [[پیمان]] بستند تا وقتی که علی {{ع}} نیامده، جنگ نکنند. عثمان بن حنیف [[حاکم بصره]] باشد، عثمان با توجه به این [[قرارداد]]، بدون محافظ به همه جا می‌رفت. ولی آنان از [[فرصت]] استفاده کرده در کنار [[انبار]] غله او را گرفته، خواستند او را بکشند، اما از [[خشم]] [[انصار]] ترسیدند. پس موهای ابروان و سر و صورتش را کنده و او را زدند و زندانی کردند. سپس بر [[شهر]] مسلط شده و برای [[تصرف]] [[بیت المال]] [[چهل]] نفر از نگهبانان را کشتند.


[[حکیم بن جبله]] با شنیدن این خبر با هفتصد نفر از [[مردم]] طایفه‌های [[عبد قیس]] و [[بکر بن وائل]] [[قیام]] کرد و گفت: "از [[خدا]] می‌ترسم و اگر او را [[یاری]] نکنم"؛ پس با جمعیت به طرف [[انبار]] غله که در بیرون شهر بود، رفت. [[عبدالله بن زبیر]] در انبار بود، از او پرسید: [[حکیم]] چه می‌خواهی؟
[[حکیم بن جبله]] با شنیدن این خبر با هفتصد نفر از [[مردم]] طایفه‌های [[عبد قیس]] و [[بکر بن وائل]] [[قیام]] کرد و گفت: "از [[خدا]] می‌ترسم و اگر او را [[یاری]] نکنم"؛ پس با جمعیت به طرف [[انبار]] غله که در بیرون شهر بود، رفت. [[عبدالله بن زبیر]] در انبار بود، از او پرسید: [[حکیم]] چه می‌خواهی؟


حکیم گفت: "می‌خواهم از این گندم‌ها سهم خود را بگیرم و شما [[عثمان]] را [[آزاد]] کنید و همان طور که قرار گذاشتید، در [[دارالحکومه]] بنشیند تا وقتی که [[علی]]{{ع}} وارد [[بصره]] شود. به خدا قسم، اگر بارانی داشتم به این اندازه [[راضی]] نبودم و با شما می‌جنگیدم؛ زیرا اکنون به خاطر افرادی که از ما کشته‌اید، [[خون]] شما بر ما [[حلال]] است؛ از خدا نمی‌ترسید که خون ما را حلال شمردید؟"
حکیم گفت: "می‌خواهم از این گندم‌ها سهم خود را بگیرم و شما [[عثمان]] را [[آزاد]] کنید و همان طور که قرار گذاشتید، در [[دارالحکومه]] بنشیند تا وقتی که [[علی]] {{ع}} وارد [[بصره]] شود. به خدا قسم، اگر بارانی داشتم به این اندازه [[راضی]] نبودم و با شما می‌جنگیدم؛ زیرا اکنون به خاطر افرادی که از ما کشته‌اید، [[خون]] شما بر ما [[حلال]] است؛ از خدا نمی‌ترسید که خون ما را حلال شمردید؟"


[[عبدالله بن زبیر]] گفت: "به [[خونخواهی عثمان بن عفان]] آنان را کشتیم".
[[عبدالله بن زبیر]] گفت: "به [[خونخواهی عثمان بن عفان]] آنان را کشتیم".
خط ۲۴: خط ۳۶:
حکیم گفت: "خدایا تو [[شاهد]] باش". سپس رو به جمعیت کرد و گفت: من در [[جنگیدن]] با این افراد تردیدی ندارم، هر که تردیدی دارد، برگردد". پس با آنها شروع به [[جنگ]] کرد. سپس جنگید تا آنکه مردی پایش را [[قطع]] کرد؛ [[حکیم]] پای بریده را گرفت و بر آن زد و او را به [[زمین]] افکند و کشت<ref>اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۶، ص۲۱۳؛ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۱، ص۳۶۸-۳۶۹؛ قاموس الرجال، شوشتری، ج۳، ص۶۲۷.</ref>.<ref>[[جعفر جوان هوشیار|جوان هوشیار، جعفر]]، [[حکیم بن جبله (مقاله)|مقاله «حکیم بن جبله»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۴۰۷-۴۰۸.</ref>
حکیم گفت: "خدایا تو [[شاهد]] باش". سپس رو به جمعیت کرد و گفت: من در [[جنگیدن]] با این افراد تردیدی ندارم، هر که تردیدی دارد، برگردد". پس با آنها شروع به [[جنگ]] کرد. سپس جنگید تا آنکه مردی پایش را [[قطع]] کرد؛ [[حکیم]] پای بریده را گرفت و بر آن زد و او را به [[زمین]] افکند و کشت<ref>اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۶، ص۲۱۳؛ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۱، ص۳۶۸-۳۶۹؛ قاموس الرجال، شوشتری، ج۳، ص۶۲۷.</ref>.<ref>[[جعفر جوان هوشیار|جوان هوشیار، جعفر]]، [[حکیم بن جبله (مقاله)|مقاله «حکیم بن جبله»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۴۰۷-۴۰۸.</ref>


==حکیم بن جبله و [[سخنرانی]] در میدان [[جنگ]]==
== حکیم بن جبله و [[سخنرانی]] در میدان [[جنگ]] ==
حکیم در وسط میدان جنگ در حالی که شمشیرها و تیرها به طرفش می‌بارید، بر روی یک پا ایستاد و سخنرانی کرد و [[مردم]] را از قصد و [[مکر]] [[طلحه]] و [[زبیر]] [[آگاه]] ساخت و چنین گفت: "مردم! بدانید هنگامی که ما در [[مدینه]] بودیم، این دو نفر با [[رضا]] و رغبت با [[امیر مؤمنان علی بن ابی طالب]] عالی [[بیعت]] کردند و اکنون [[پرچم]] [[مخالفت]] برافراشته، با وی به جنگ برخاسته‌اند و میان ما که همه [[همسایه]] و [[اهل]] یک [[خانه]] بودیم، جدایی افکندند؛ خدایا تو میدانی که مقصود اینها [[خون خواهی]] [[عثمان]] نیست".
حکیم در وسط میدان جنگ در حالی که شمشیرها و تیرها به طرفش می‌بارید، بر روی یک پا ایستاد و سخنرانی کرد و [[مردم]] را از قصد و [[مکر]] [[طلحه]] و [[زبیر]] [[آگاه]] ساخت و چنین گفت: "مردم! بدانید هنگامی که ما در [[مدینه]] بودیم، این دو نفر با [[رضا]] و رغبت با [[امیر مؤمنان علی بن ابی طالب]] عالی [[بیعت]] کردند و اکنون [[پرچم]] [[مخالفت]] برافراشته، با وی به جنگ برخاسته‌اند و میان ما که همه [[همسایه]] و [[اهل]] یک [[خانه]] بودیم، جدایی افکندند؛ خدایا تو میدانی که مقصود اینها [[خون خواهی]] [[عثمان]] نیست".


پس دوباره بر او حمله کردند و [[آتش]] جنگ افروخته شد تا این که او را [[شهید]] کردند<ref>الکامل، ابن اثیر، ج۲، ص۱۴۳.</ref>. هنگامی که [[امیر المؤمنین]]{{ع}} در [[ربذه]] خبر کشته شدن [[حکیم بن جبله]] و مردانی از [[شیعه]] و [[آزار]] و [[اذیت]] "[[عثمان بن حنیف]]" را به دست طلحه و زیبر شنید، برخاست و فرمود: "به من خبر رسید که طلحه و زبیر وارد [[بصره]] شده‌اند و [[والی]] من (عثمان بن حنیف) را آزار و اذیت کرده‌اند و معلوم نیست مرده است یا زنده. و تعدادی از [[مسلمانان]] [[صالح]] از جمله [[عبد صالح حکیم بن جبله]] و سیابچگان (سیاه بچگان [[ایرانی]] که حامیان [[بیت المال]] بودند) را کشته‌اند". مردم به شدت [[گریه]] کردند. سپس امیر المؤمنین{{ع}} دست‌هایش را بلند کرد و فرمود: "پروردگارا! به طلحه و زبیر، جزای افراد [[ظالم]] و [[فاجر]] را بده"<ref>الکافئه، شیخ مفید، ص۱۸-۱۷.</ref>.<ref>[[جعفر جوان هوشیار|جوان هوشیار، جعفر]]، [[حکیم بن جبله (مقاله)|مقاله «حکیم بن جبله»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۴۰۸-۴۰۹.</ref>
پس دوباره بر او حمله کردند و [[آتش]] جنگ افروخته شد تا این که او را [[شهید]] کردند<ref>الکامل، ابن اثیر، ج۲، ص۱۴۳.</ref>. هنگامی که [[امیر المؤمنین]] {{ع}} در [[ربذه]] خبر کشته شدن [[حکیم بن جبله]] و مردانی از [[شیعه]] و [[آزار]] و [[اذیت]] "[[عثمان بن حنیف]]" را به دست طلحه و زیبر شنید، برخاست و فرمود: "به من خبر رسید که طلحه و زبیر وارد [[بصره]] شده‌اند و [[والی]] من (عثمان بن حنیف) را آزار و اذیت کرده‌اند و معلوم نیست مرده است یا زنده. و تعدادی از [[مسلمانان]] [[صالح]] از جمله [[عبد صالح حکیم بن جبله]] و سیابچگان (سیاه بچگان [[ایرانی]] که حامیان [[بیت المال]] بودند) را کشته‌اند". مردم به شدت [[گریه]] کردند. سپس امیر المؤمنین {{ع}} دست‌هایش را بلند کرد و فرمود: "پروردگارا! به طلحه و زبیر، جزای افراد [[ظالم]] و [[فاجر]] را بده"<ref>الکافئه، شیخ مفید، ص۱۸-۱۷.</ref>.<ref>[[جعفر جوان هوشیار|جوان هوشیار، جعفر]]، [[حکیم بن جبله (مقاله)|مقاله «حکیم بن جبله»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۴۰۸-۴۰۹.</ref>
 
==[[ستایش]] [[امیرالمؤمنین علی]] از [[حکیم بن جبله]]==
امیرالمؤمنین علی{{ع}} در سخنان متعددی، حکیم بن جبله را [[ستوده]] و [[ناکثین]] را برای کشتن او [[نکوهیده]] است که نشان موقعیت والای [[حکیم]] نزد حضرت است. برخلاف کسانی که وی را دزد معرفی کرده‌اند. چون وی مردانه در برابر ناکثین ایستاد و جانش را در راه علی{{ع}} [[فدا]] کرد. نمونه‌هایی از دیدگاه [[امام]] دربارۀ وی را نقل می‌کنیم.
 
۱. وقتی [[امیرالمؤمنین]] خبر [[شهادت]] حکیم و جمعی از [[عبدالقیس]] و قبیلۀ [[ربیعه]] را شنید، فرمود:
{{شعر}}
{{ب|''یا لَهْفَ أمّاهُ عَلَی الرَّبیعةِ''|2=''ربیعةِ السّامعةِ المُطیعةِ''}}
{{ب|''قد سَبَقَتْنِی بِهِمُ الوَقیعةُ''|2=''دعَا حکیمٌ دَعوةً سَمیعةَ''}}
{{ب|''نالَ بها المَنْزِلةُ الرفیعةُ''|2=''}}
{{پایان شعر}}
:دریغ ای مادر بر ربیعه؛ ربیعۀ شنوا و [[مطیع]] که حادثه‌ای پیش از من به آنها رسید. حکیم بن جبله دعوتی شنیدنی کرد که به سبب آن منزلتی والا یافت.
 
در [[دیوان]] حضرت این اشعار به صورت مفصل در هشت [[بیت]] با تفاوتی آمده است<ref>بلاذری، أنساب الأشراف، تحقیق محمودی، ج۲، ص۲۳۴؛ همو، جمل من أنساب الاشراف، ج۳، ص۳۱؛ تاریخ طبری، ج۳، ص۴۹۶؛ ابن عبد ربه، عقدالفرید، ج۳، ص۲۷۵، بیت آخِر را نقل کرده است و مجلسی، بحارالانوار، ج۳۴، ص۴۲۵ با بیت‌های بیشتر.</ref>.
 
امیرالمؤمنین بیان می‌کند که او با تلاش‌هایش به منزلتی [[ارج]] دار دست یافته است، به همین دلیل [[علامه امینی]] وی را [[شهید]] [[جمل]] قلمداد کرده است<ref>میبدی، دیوان امیرالمؤمنین، ص۲۷۸؛ بحارالانوار، ج۳۴، ص۴۲۴: {{متن حدیث|يَا لَهْفَ نَفْسِي قُتِلَتْ رَبِيعَةُ رَبِيعَةُ السَّامِعَةُ الْمُطِيعَةُ}}. </ref> که از [[سادات]] و بزرگان ربیعه و زاهدان و [[عبادت کنندگان]] آنها بوده است و علی در [[تجلیل]] وی این اشعار را بیان کرده است<ref>عبدالحسین امینی، الغدیر، ج۹، ص۱۶۴.</ref>.
 
۲. [[امام علی]]{{ع}} وقتی از شهادت حکیم و وضعیت [[عثمان بن حنیف]] در [[ربذه]] [[آگاه]] شد، در خطبه‌ای فرمود: اکنون خبری به من رسیده که بسیار [[رسوا]] کننده و بزرگ است. [[طلحه]] و [[زبیر]] وارد [[بصره]] شده و به [[کارگزار]] من [[یورش]] برده و او را به شدّت کتک زدند و بعد رها کردند و معلوم نیست که آیا او زنده است یا مرده! و آن دو (طلحه و زبیر) بندۀ [[صالح]]: [[حکیم بن جبله]] را همراه عده‌ای از مردان [[مسلمان]] [[شایسته]] کشتند. آنان درحالی [[خداوند]] را [[ملاقات]] کردند که به [[بیعت]] خود [[وفادار]] مانده و پیرو [[حق]] خود بودند. و آن دو (طلحه و زبیر)، سبابجه خازنان [[بیت المال مسلمانان]] را کشتند؛ گروهی را بعد از [[اسارت]] و جمعی را با [[نیرنگ]].<ref>{{متن حدیث|إِنَّهُ أَتَانِي خَبَرٌ مُتَفَظَّعٌ وَ نَبَأٌ جَلِيلٌ أَنَّ طَلْحَةَ وَ الزُّبَيْرَ وَرَدَا الْبَصْرَةَ فَوَثَبَا عَلَى عَامِلِي فَضَرَبَاهُ ضَرْباً مُبَرِّحاً وَ تُرِكَ لَا يُدْرَى أَ حَيٌّ هُوَ أَمْ مَيِّتٌ وَ قَتَلَا الْعَبْدَ الصَّالِحَ حَكِيمَ بْنَ جَبَلَةَ فِي عِدَّةٍ مِنْ رِجَالِ الْمُسْلِمِينَ الصَّالِحِينَ لَقُوا اللَّهَ مُوفُونَ بِبَيْعَتِهِمْ مَاضِينَ عَلَى حَقِّهِمْ وَ قَتَلَا السَّبَابِجَةَ خُزَّانَ بَيْتِ الْمَالِ الَّذِي لِلْمُسْلِمِينَ قَتَلُوهُمْ [طَائِفَةً مِنْهُمْ] صَبْراً وَ قَتَلُوا طَائِفَةً منْهُمْ غَدْراً}}؛ عبدالحسین امینی، الغدیر، ج۹، ص۱۸۶.</ref>
 
پس [[مردم]] با صدای بلند و شدید گریستند و [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} دست‌هایش را بلند کرده و می‌فرمود:خداوندا! به طلحه و زبیر، [[کیفر]] [[ستمگران]] [[فاجر]] و عهدشکن [[فریب]] کار را بده.<ref>{{متن حدیث|اللَّهُمَّ اجْزِ طَلْحَةَ وَ الزُّبَيْرَ جَزَاءَ الظَّالِمِ الْفَاجِرِ وَ الْخُفُورِ الْغَادِرِ}}؛ شیخ مفید، {{متن حدیث|الْكَافِيَةُ فِي إِبْطَالِ تَوْبَةِ الْخَاطِئَةِ}}، ص۱۷-۱۸و بحارالانوار، ج۳۲، ص۹۲.</ref>
 
۳. وقتی خبر هم آهنگی [[ناکثین]] برای [[جنگ]] با حضرت به ایشان رسید، در یک [[سخنرانی]] فرمود:
<ref>{{متن حدیث|أَيُّهَا النَّاسُ إِنَ طَلْحَةَ وَ الزُّبَيْرَ قَدِمَا الْبَصْرَةَ وَ قَدِ اجْتَمَعَ أَهْلُهَا عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ وَ بَيْعَتِي فَدَعَوَاهُمْ إِلَى مَعْصِيَةِ اللَّهِ وَ خِلَافِي فَمَنْ أَطَاعَهُمَا مِنْهُمْ فَتَنُوهُ وَ مَنْ عَصَاهُمَا قَتَلُوهُ وَ قَدْ كَانَ مِنْ قَتْلِهِمَا حُكَيْمَ بْنَ جَبَلَةَ مَا بَلَغَكُمْ وَ قَتْلِهِمَا السَّبَابِجَةَ وَ فِعَالِهِمَا بِعُثْمَانَ بْنِ حُنَيْفٍ مَا لَمْ يَخْفَ عَلَيْكُمْ وَ قَدْ كَشَفُوا الْآنَ الْقِنَاعَ وَ آذَنُوا بِالْحَرْبِ}}؛ شیخ مفید، الجمل، ص۳۳۱؛ نبرد جمل، ص۱۹۹.</ref>؛
ای مردم! همانا طلحه و زبیر به بصره وارد شدند و حال آنکه مردم آن [[شهر]] در [[اطاعت فرمان خدا]] و بیعت با من هم آهنگ بودند. آنان را به [[سرپیچی]] از [[فرمان خداوند]] و [[مخالفت]] با من فراخواندند. هرکس که از آنان [[اطاعت]] کرد، فریبش دادند و هرکس با ایشان [[مخالفت]] ورزید، او را کُشتند. از جمله کسانی که کشته‌اند و خبرش به شما رسیده است، [[حکیم بن جبله]] و گروهی از سبابجه [[پاسداران]] و [[نگهبانان]] [[بیت المال]] هستند و رفتارشان با [[عثمان بن حنیف]] بر شما پوشیده نیست. اکنون [[نقاب]] از چهره برداشته و [[اعلان]] [[جنگ]] کرده‌اند.
 
۴. وقتی حضرت وارد [[بصره]] شد در یک [[سخنرانی]] که [[یاران]] خود را به [[جهاد]] [[دعوت]] می‌‌‌‌کرد، فرمود:
 
[[بندگان خدا]]! برای [[قیام]] در راه [[حق]] و [[چیرگی]] بر [[دشمنان]] او قیام کنید و سینه‌های خود را برای [[کشتار]] آنان باز نمایید؛ زیرا آنها [[پیمان]] مرا شکستند و پسر [[حنیف]]، [[کارگزار]] مرا پس از [[آزردن]] بسیار و [[عقوبت]] دردناک خارج ساختند و [[سیابجه]] و [[حکیم بن جبله عبدی]] را کشتند و مردان [[نیکوکاری]] را از دَمِ تیغ درگذراندند. آن‌گاه به همین عده اکتفا ننموده بلکه فراریان از این [[جماعت]] را در هر پَستی و بلندی که یافتند [[اسیر]] کردند و گردن آنان را در حالت اِسارت زدند! چه شده آنان را؟ [[خداوند]] آنان را بکشد! به کجا می‌روند؟<ref>{{متن حدیث|عِبَادَ اللَّهِ انْهَدُوا إِلَى هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ مُنْشَرِحَةً صُدُورُكُمْ بِقِتَالِهِمْ فَإِنَّهُمْ نَكَثُوا بَيْعَتِي وَ أَخْرَجُوا ابْنَ حُنَيْفٍ عَامِلِي بَعْدَ الضَّرْبِ الْمُبَرِّحِ وَ الْعُقُوبَةِ الشَّدِيدَةِ وَ قَتَلُوا السَّيَابِجَةَ وَ قَتَلُوا حَكِيمَ بْنَ جَبَلَةَ الْعَبْدِيَّ وَ قَتَلُوا رِجَالًا صَالِحِينَ ثُمَّ تَتَبَّعُوا مِنْهُمْ مَنْ نَجَا يَأْخُذُونَهُمْ فِي كُلِّ حَائِطٍ وَ تَحْتَ كُلِّ رَابِيَةٍ ثُمَّ يَأْتُونَ بِهِمْ فَيَضْرِبُونَ رِقَابَهُمْ صَبْراً مَا لَهُمْ {{متن قرآن|قَاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ}}}}؛ شیخ مفید، الإرشاد، ج۱، ص۲۵۲.</ref>
 
۵. حضرت در نامۀ خود برای [[شیعیان]] که دستور می‌دهد هر [[جمعه]] با حضور ده تن از [[یاران]] مورد [[وثوق]] حضرت، خوانده شود. در این [[نامه]] از [[ابن جبله]] [[ستایش]] می‌کند:
 
پس [[ناکثین]] ([[طلحه]] و [[زبیر]]) به [[بصره]] آمدند درحالی که [[مردم]] آنجا بر [[طاعت]] و [[بیعت]] من [[اجماع]] داشتند. در آنجا [[شیعیان]] من و [[خزانه]] داران [[بیت المال]] [[خدا]] و [[مسلمانان]] بودند. پس آنان مردم را به [[مخالفت]] و [[نقض بیعت]] با من [[دعوت]] کردند. پس هرکس از آنان [[اطاعت]] میکرد او را به [[کفر]] نسبت می‌دادند و کسی که مخالفت می‌نمود می‌کشتند. برضدّ آنان [[حکیم بن جبله عبدی]] به مخالفت برخاست؛ او را کشتند همراهِ هفتاد نفر مرد از [[عبادت کنندگان]] بصره که «[[اصحاب]] ثفنات» خوانده می‌شدند؛ زیرا پیشانی‌های آنان [از شدت [[عبادت]]] مانند پینه‌های پای شتر بود.<ref>{{متن حدیث|ثُمَّ أَتَوُا الْبَصْرَةَ وَ أَهْلُهَا مُجْتَمِعُونَ عَلَى طَاعَتِي وَ بَيْعَتِي، وَ بِهَا شِيعَتِي وَ خُزَّانِ بَيْتِ مَالِ الْمُسْلِمِينَ فَدَعَوُا النَّاسَ إِلَى مَعْصِيَتِي وَ إِلَى نَقْضِ بَيْعَتِي، فَمَنْ أَطَاعَهُمْ أَكْفَرُوهُ، وَ مَنْ عَصَاهُمْ قَتَلُوهُ، فَنَاجَزَهُمْ حَكِيمُ بْنُ جَبَلَةَ فَقَتَلُوهَا فِي سَبْعِينَ رَجُلًا مِنْ عُبَّادِ أَهْلِ الْبَصْرَةِ وَ مُخْبِتِيهِمْ يُسَمَّوْنَ الْمُثْفَنِينَ (ابن طاووس، کشف المحجه، ص۲۵۵.)، كَأَنَّ جَبَهَاتِهِمْ مِثْلُ ثَفِنَاتِ الْإِبِلِ}}؛ طبری، المسترشد فی الإمامه، ص۴۲۰؛ بحارالانوار، ج۳۰، ص۱۸؛ علی اکبر ذاکری، حکومت و سیاست، ص۱۰۸: در این اثر، منابع نامۀ مزبور و متن کامل آن بیان شده است.</ref>
 
این بخش از سخنان حضرت، مشابه مورد سومی است که نقل شد. دربارۀ سخنان حضرت که نقل کردیم، یادآوری دو نکتۀ مهم می‌نماید:
#از آنچه بیان شد، استفاده می‌شود که [[حکیم بن جبله]] یکی از [[ارادتمندان امام علی]]{{ع}} بوده و آن حضرت از [[مرگ]] وی و یارانش بسیار متأثر شده، او و همراهانش را [[صالح]] و مردان [[عبادت]]، [[زهد]] و [[خشوع]] دانسته است. حال چگونه می‌‌توان چنین مردی را دزد و [[متجاوز]] و او را [[پناه]] گاه عبدالله بن سبایِ ساختگی دانست؟ تمام اتهام‌ها بدان جهت است که وی در برابر طلحه و زبیر ایستاده و این [[خاندان]] وقتی که به [[حکومت]] رسیدند، برای [[تطهیر]] جنایاتی که در بصره مرتکب شده بودند، این [[جریان‌ها]] را ساختند. به همین دلیل در [[زمان]] [[جنگ صفّین]] خبری از اینان نیست تا زمان مختار که باز وی با [[آل زبیر]] درگیر می‌شود و پس از [[شکست]] مختار هفت هزار تن را بعد از [[اسارت]] می‌کشند<ref>مسعودی، مروج الذّهب، ج۳، ص۹۹.</ref>. بهترین توجیه برای [[قتل عام]] آنان، ادعای غالی بودنشان است.
#[[سیابجه]]، که در بیشترِ آثار «سبابجه» آمده: عده‌ای نیکوکارانِ سِنْد بودند که [[محافظت]] از [[بیت المال]] [[بصره]]، به آنها واگذار شده بود.
 
[[شیخ مفید]] دربارۀ آنان می‌نویسد: بر درِ دارالاِماره سبابجه بودند که از بیت المال نیز پاسدارای می‌نمودند و آنان قومی از زُط بودند که [[شیعه]] شده و [[سجود]] پیشانیشان را ساییده بود و [[عثمان بن حنیف]] آنها را بر بیت المال و [[دارالاماره]] گمارده بود. پس آن [[قوم]] بر آنان [[حمله]] و از چهارسو به آنان [[یورش]] بردند و [[شمشیر]] در آنها نهاده و چهل تن را بعد از [[اسارت]] کشتند. [[مسئولیت]] این حمله را به طور ویژه [[زبیر]] به عهده داشت. پس از آن به عثمان بن حنیف یورش برده و او را دستگیر کرده و بستند و به چهره‌اش توجه کرده و ریشش را چیدند. با این که ریش پرپشتی داشت، حتی تار مویی در صورتش باقی نگذاشتند<ref>مفید، جمل، ص۲۸۱.</ref>.


==[[شهادت]] [[حکیم بن جبله]]==
ما بر این نظر هستیم روایتی که مدعی است گروهی از [[زط]]، علی{{ع}} را [[خدا]] می‌دانستند، درست نیست؛ زیرا این [[روایت]] مُرسَل است و افرادی در سند آن حذف شده است. و در سندش آمده: {{عربی|عَنْ رَجُلِ}}<ref>کلینی، الکافی، ج۷، ص۲۵۹.</ref>در نتیجه اعتبار ندارد. به نظر ما طرف داران [[آل زبیر]] این [[احادیث]] را ساخته تا توجیهی باشد برای [[قتل عام]] مظلومانه آنان به دست زبیر و همراهانش که چون غالی بودند، کشتن آنان مشکلی نداشته است.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج4، ص 522-527.</ref>
[[حکیم]] در [[واقعه جمل]] صغیر، در [[بصره]] و در [[سال ۳۶ هجری]] به دست شخصی از [[طایفه]] [[بنی حدّان]] به نام [[سحیم الحدانی]] [[شهید]] شد <ref>الکامل، ابن اثیر، ج۳۲، ص۲۱۷-۲۱۹.</ref>.<ref>[[جعفر جوان هوشیار|جوان هوشیار، جعفر]]، [[حکیم بن جبله (مقاله)|مقاله «حکیم بن جبله»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۴۰۹.</ref>


== پرسش‌های وابسته ==
== [[شهادت]] [[حکیم بن جبله]] ==
[[حکیم]] در [[واقعه جمل]] صغیر، در [[بصره]] و در سال ۳۶ هجری به دست شخصی از [[طایفه]] [[بنی حدّان]] به نام [[سحیم الحدانی]] [[شهید]] شد <ref>الکامل، ابن اثیر، ج۳۲، ص۲۱۷-۲۱۹.</ref>.<ref>[[جعفر جوان هوشیار|جوان هوشیار، جعفر]]، [[حکیم بن جبله (مقاله)|مقاله «حکیم بن جبله»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۴۰۹.</ref>


==منابع==
== منابع ==
* [[پرونده:1100353.jpg|22px]] [[جعفر جوان هوشیار|جوان هوشیار، جعفر]]، [[حکیم بن جبله (مقاله)|مقاله «حکیم بن جبله»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|'''دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴''']]
{{منابع}}
# [[پرونده: 1100831.jpg|22px]] [[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۴ (کتاب)|'''سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۴''']]
#[[پرونده:1100353.jpg|22px]] [[جعفر جوان هوشیار|جوان هوشیار، جعفر]]، [[حکیم بن جبله (مقاله)|مقاله «حکیم بن جبله»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|'''دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴''']]
{{پایان منابع}}


== پانویس ==
== پانویس ==

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۷ ژوئیهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۳:۲۹

مقدمه

نام و نسب او حکیم بن جبلة بن ربیعة بن نزار عبدی ربعی و از قبیله عبد القیس می‌باشد[۱]. او از یاران رسول خدا و از خواص یاران امیر مؤمنان علی (ع) و مردی دین دار و شجاع و رئیس قبیله عبد القیس و ربیعه بصره بود که تمام افراد قبیله فرمانبردار وی بودند. او از طرفداران جدی امیر مؤمنان بود و جانش را نیز در راه آن حضرت در جنگ جمل فدا کرد. او دارای مقام بسیار ارجمندی است و امیرمؤمنان درباره وی فرمود: حکیم دعوتی کرد و اجابت شد و به وسیله آن مقام بلندی یافت[۲].

او مردی روشن ضمیر و تیزبین بود و هنگامی که عثمان، خلیفه سوم، او را جهت بازدید به سند فرستاد، وقتی برگشت و عثمان از وضع آنجا و چگونگی پیشرفت لشکر پرسید، چنین گفت: سرزمینی است که آبش کم، در دانش شجاع و نیرومند، و همواری‌هایش مانند کوه است؛ اگر لشکر زیادی به آنجا بروند، گرسنه می‌مانند و اگر کم باشند، شکست خورده، نابود می‌شوند؛ و همین گونه هم بود؛ زیرا مسلمانان هر چه لشکر به آنجا فرستادند، کاری از پیش نبردند[۳].[۴]

سمت‌های حکیم

از منابع مختلف برمی‌آید که او سه سمت در زمان حکومت امیرالمؤمنین علی(ع) داشته است:

  1. فرمانده نیروهای عثمان بن حنیف در جنگ با ناکثین؛
  2. مسئول نیروی انتظامی بصره، که بیان شد؛
  3. والی بصره، بعد از عثمان بن حنیف.

از کتاب ابن کلبی استفاده می‌شود، حکیم بن جبله عبدی کارگزار علی بر بصره بعد از عثمان بن حنیف بوده است. گزارش وی چنین است: حکیم بن جبلة بن حصن بن اسود بن کعب بن عامر بن عدی بن حارث بن دیل، اِمارت بصره را برای علی بن ابی طالب(ع) به عهده داشت، او را اصحاب طلحه و زبیر کشتند روزی که علی وارد بصره شد[۵].

از این گزارش استفاده می‌شود وقتی عثمان بن حنیف بصره را ترک کرد و در مسیر راه به علی رسید، حکیم بن جبله مسئولیت شهر را به عهده گرفت. از همین رو وی را کارگزار علی در بصره معرفی کرده است. در منابع دیگر این نکته نیامده است.[۶]

حکیم بن جبله عبدی و جنگ بصره

در جنگ جمل طلحه و زبیر همراه عایشه وارد بصره شدند و با عثمان بن حنیف که علی (ع) او را به حکومت بصره گماشته بود، پیمان بستند تا وقتی که علی (ع) نیامده، جنگ نکنند. عثمان بن حنیف حاکم بصره باشد، عثمان با توجه به این قرارداد، بدون محافظ به همه جا می‌رفت. ولی آنان از فرصت استفاده کرده در کنار انبار غله او را گرفته، خواستند او را بکشند، اما از خشم انصار ترسیدند. پس موهای ابروان و سر و صورتش را کنده و او را زدند و زندانی کردند. سپس بر شهر مسلط شده و برای تصرف بیت المال چهل نفر از نگهبانان را کشتند.

حکیم بن جبله با شنیدن این خبر با هفتصد نفر از مردم طایفه‌های عبد قیس و بکر بن وائل قیام کرد و گفت: "از خدا می‌ترسم و اگر او را یاری نکنم"؛ پس با جمعیت به طرف انبار غله که در بیرون شهر بود، رفت. عبدالله بن زبیر در انبار بود، از او پرسید: حکیم چه می‌خواهی؟

حکیم گفت: "می‌خواهم از این گندم‌ها سهم خود را بگیرم و شما عثمان را آزاد کنید و همان طور که قرار گذاشتید، در دارالحکومه بنشیند تا وقتی که علی (ع) وارد بصره شود. به خدا قسم، اگر بارانی داشتم به این اندازه راضی نبودم و با شما می‌جنگیدم؛ زیرا اکنون به خاطر افرادی که از ما کشته‌اید، خون شما بر ما حلال است؛ از خدا نمی‌ترسید که خون ما را حلال شمردید؟"

عبدالله بن زبیر گفت: "به خونخواهی عثمان بن عفان آنان را کشتیم".

حکیم گفت: آیا اینهایی را که کشتید، کشندگان عثمان بودند؟ از خشم و غضب پروردگار بترسید".

عبدالله گفت: "نه گندم و آذوقه به شما می‌دهم و نه عثمان بن حنیف را رها می‌کنم".

حکیم گفت: "خدایا تو شاهد باش". سپس رو به جمعیت کرد و گفت: من در جنگیدن با این افراد تردیدی ندارم، هر که تردیدی دارد، برگردد". پس با آنها شروع به جنگ کرد. سپس جنگید تا آنکه مردی پایش را قطع کرد؛ حکیم پای بریده را گرفت و بر آن زد و او را به زمین افکند و کشت[۷].[۸]

حکیم بن جبله و سخنرانی در میدان جنگ

حکیم در وسط میدان جنگ در حالی که شمشیرها و تیرها به طرفش می‌بارید، بر روی یک پا ایستاد و سخنرانی کرد و مردم را از قصد و مکر طلحه و زبیر آگاه ساخت و چنین گفت: "مردم! بدانید هنگامی که ما در مدینه بودیم، این دو نفر با رضا و رغبت با امیر مؤمنان علی بن ابی طالب عالی بیعت کردند و اکنون پرچم مخالفت برافراشته، با وی به جنگ برخاسته‌اند و میان ما که همه همسایه و اهل یک خانه بودیم، جدایی افکندند؛ خدایا تو میدانی که مقصود اینها خون خواهی عثمان نیست".

پس دوباره بر او حمله کردند و آتش جنگ افروخته شد تا این که او را شهید کردند[۹]. هنگامی که امیر المؤمنین (ع) در ربذه خبر کشته شدن حکیم بن جبله و مردانی از شیعه و آزار و اذیت "عثمان بن حنیف" را به دست طلحه و زیبر شنید، برخاست و فرمود: "به من خبر رسید که طلحه و زبیر وارد بصره شده‌اند و والی من (عثمان بن حنیف) را آزار و اذیت کرده‌اند و معلوم نیست مرده است یا زنده. و تعدادی از مسلمانان صالح از جمله عبد صالح حکیم بن جبله و سیابچگان (سیاه بچگان ایرانی که حامیان بیت المال بودند) را کشته‌اند". مردم به شدت گریه کردند. سپس امیر المؤمنین (ع) دست‌هایش را بلند کرد و فرمود: "پروردگارا! به طلحه و زبیر، جزای افراد ظالم و فاجر را بده"[۱۰].[۱۱]

ستایش امیرالمؤمنین علی از حکیم بن جبله

امیرالمؤمنین علی(ع) در سخنان متعددی، حکیم بن جبله را ستوده و ناکثین را برای کشتن او نکوهیده است که نشان موقعیت والای حکیم نزد حضرت است. برخلاف کسانی که وی را دزد معرفی کرده‌اند. چون وی مردانه در برابر ناکثین ایستاد و جانش را در راه علی(ع) فدا کرد. نمونه‌هایی از دیدگاه امام دربارۀ وی را نقل می‌کنیم.

۱. وقتی امیرالمؤمنین خبر شهادت حکیم و جمعی از عبدالقیس و قبیلۀ ربیعه را شنید، فرمود:

یا لَهْفَ أمّاهُ عَلَی الرَّبیعةِربیعةِ السّامعةِ المُطیعةِ
قد سَبَقَتْنِی بِهِمُ الوَقیعةُدعَا حکیمٌ دَعوةً سَمیعةَ
نالَ بها المَنْزِلةُ الرفیعةُ
دریغ ای مادر بر ربیعه؛ ربیعۀ شنوا و مطیع که حادثه‌ای پیش از من به آنها رسید. حکیم بن جبله دعوتی شنیدنی کرد که به سبب آن منزلتی والا یافت.

در دیوان حضرت این اشعار به صورت مفصل در هشت بیت با تفاوتی آمده است[۱۲].

امیرالمؤمنین بیان می‌کند که او با تلاش‌هایش به منزلتی ارج دار دست یافته است، به همین دلیل علامه امینی وی را شهید جمل قلمداد کرده است[۱۳] که از سادات و بزرگان ربیعه و زاهدان و عبادت کنندگان آنها بوده است و علی در تجلیل وی این اشعار را بیان کرده است[۱۴].

۲. امام علی(ع) وقتی از شهادت حکیم و وضعیت عثمان بن حنیف در ربذه آگاه شد، در خطبه‌ای فرمود: اکنون خبری به من رسیده که بسیار رسوا کننده و بزرگ است. طلحه و زبیر وارد بصره شده و به کارگزار من یورش برده و او را به شدّت کتک زدند و بعد رها کردند و معلوم نیست که آیا او زنده است یا مرده! و آن دو (طلحه و زبیر) بندۀ صالح: حکیم بن جبله را همراه عده‌ای از مردان مسلمان شایسته کشتند. آنان درحالی خداوند را ملاقات کردند که به بیعت خود وفادار مانده و پیرو حق خود بودند. و آن دو (طلحه و زبیر)، سبابجه خازنان بیت المال مسلمانان را کشتند؛ گروهی را بعد از اسارت و جمعی را با نیرنگ.[۱۵]

پس مردم با صدای بلند و شدید گریستند و امیرالمؤمنین(ع) دست‌هایش را بلند کرده و می‌فرمود:خداوندا! به طلحه و زبیر، کیفر ستمگران فاجر و عهدشکن فریب کار را بده.[۱۶]

۳. وقتی خبر هم آهنگی ناکثین برای جنگ با حضرت به ایشان رسید، در یک سخنرانی فرمود: [۱۷]؛ ای مردم! همانا طلحه و زبیر به بصره وارد شدند و حال آنکه مردم آن شهر در اطاعت فرمان خدا و بیعت با من هم آهنگ بودند. آنان را به سرپیچی از فرمان خداوند و مخالفت با من فراخواندند. هرکس که از آنان اطاعت کرد، فریبش دادند و هرکس با ایشان مخالفت ورزید، او را کُشتند. از جمله کسانی که کشته‌اند و خبرش به شما رسیده است، حکیم بن جبله و گروهی از سبابجه پاسداران و نگهبانان بیت المال هستند و رفتارشان با عثمان بن حنیف بر شما پوشیده نیست. اکنون نقاب از چهره برداشته و اعلان جنگ کرده‌اند.

۴. وقتی حضرت وارد بصره شد در یک سخنرانی که یاران خود را به جهاد دعوت می‌‌‌‌کرد، فرمود:

بندگان خدا! برای قیام در راه حق و چیرگی بر دشمنان او قیام کنید و سینه‌های خود را برای کشتار آنان باز نمایید؛ زیرا آنها پیمان مرا شکستند و پسر حنیف، کارگزار مرا پس از آزردن بسیار و عقوبت دردناک خارج ساختند و سیابجه و حکیم بن جبله عبدی را کشتند و مردان نیکوکاری را از دَمِ تیغ درگذراندند. آن‌گاه به همین عده اکتفا ننموده بلکه فراریان از این جماعت را در هر پَستی و بلندی که یافتند اسیر کردند و گردن آنان را در حالت اِسارت زدند! چه شده آنان را؟ خداوند آنان را بکشد! به کجا می‌روند؟[۱۸]

۵. حضرت در نامۀ خود برای شیعیان که دستور می‌دهد هر جمعه با حضور ده تن از یاران مورد وثوق حضرت، خوانده شود. در این نامه از ابن جبله ستایش می‌کند:

پس ناکثین (طلحه و زبیر) به بصره آمدند درحالی که مردم آنجا بر طاعت و بیعت من اجماع داشتند. در آنجا شیعیان من و خزانه داران بیت المال خدا و مسلمانان بودند. پس آنان مردم را به مخالفت و نقض بیعت با من دعوت کردند. پس هرکس از آنان اطاعت میکرد او را به کفر نسبت می‌دادند و کسی که مخالفت می‌نمود می‌کشتند. برضدّ آنان حکیم بن جبله عبدی به مخالفت برخاست؛ او را کشتند همراهِ هفتاد نفر مرد از عبادت کنندگان بصره که «اصحاب ثفنات» خوانده می‌شدند؛ زیرا پیشانی‌های آنان [از شدت عبادت] مانند پینه‌های پای شتر بود.[۱۹]

این بخش از سخنان حضرت، مشابه مورد سومی است که نقل شد. دربارۀ سخنان حضرت که نقل کردیم، یادآوری دو نکتۀ مهم می‌نماید:

  1. از آنچه بیان شد، استفاده می‌شود که حکیم بن جبله یکی از ارادتمندان امام علی(ع) بوده و آن حضرت از مرگ وی و یارانش بسیار متأثر شده، او و همراهانش را صالح و مردان عبادت، زهد و خشوع دانسته است. حال چگونه می‌‌توان چنین مردی را دزد و متجاوز و او را پناه گاه عبدالله بن سبایِ ساختگی دانست؟ تمام اتهام‌ها بدان جهت است که وی در برابر طلحه و زبیر ایستاده و این خاندان وقتی که به حکومت رسیدند، برای تطهیر جنایاتی که در بصره مرتکب شده بودند، این جریان‌ها را ساختند. به همین دلیل در زمان جنگ صفّین خبری از اینان نیست تا زمان مختار که باز وی با آل زبیر درگیر می‌شود و پس از شکست مختار هفت هزار تن را بعد از اسارت می‌کشند[۲۰]. بهترین توجیه برای قتل عام آنان، ادعای غالی بودنشان است.
  2. سیابجه، که در بیشترِ آثار «سبابجه» آمده: عده‌ای نیکوکارانِ سِنْد بودند که محافظت از بیت المال بصره، به آنها واگذار شده بود.

شیخ مفید دربارۀ آنان می‌نویسد: بر درِ دارالاِماره سبابجه بودند که از بیت المال نیز پاسدارای می‌نمودند و آنان قومی از زُط بودند که شیعه شده و سجود پیشانیشان را ساییده بود و عثمان بن حنیف آنها را بر بیت المال و دارالاماره گمارده بود. پس آن قوم بر آنان حمله و از چهارسو به آنان یورش بردند و شمشیر در آنها نهاده و چهل تن را بعد از اسارت کشتند. مسئولیت این حمله را به طور ویژه زبیر به عهده داشت. پس از آن به عثمان بن حنیف یورش برده و او را دستگیر کرده و بستند و به چهره‌اش توجه کرده و ریشش را چیدند. با این که ریش پرپشتی داشت، حتی تار مویی در صورتش باقی نگذاشتند[۲۱].

ما بر این نظر هستیم روایتی که مدعی است گروهی از زط، علی(ع) را خدا می‌دانستند، درست نیست؛ زیرا این روایت مُرسَل است و افرادی در سند آن حذف شده است. و در سندش آمده: عَنْ رَجُلِ[۲۲]در نتیجه اعتبار ندارد. به نظر ما طرف داران آل زبیر این احادیث را ساخته تا توجیهی باشد برای قتل عام مظلومانه آنان به دست زبیر و همراهانش که چون غالی بودند، کشتن آنان مشکلی نداشته است.[۲۳]

شهادت حکیم بن جبله

حکیم در واقعه جمل صغیر، در بصره و در سال ۳۶ هجری به دست شخصی از طایفه بنی حدّان به نام سحیم الحدانی شهید شد [۲۴].[۲۵]

منابع

پانویس

  1. اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۵۲۰.
  2. « دعا حکیم دعوة سمیعه نال بها المنزلة الرفیعه »؛الغدیر، علامه امینی، ج۹، ص۱۸۶؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۶، ص۲۱۳؛ قاموس الرجال، شوشتری، ج۳، ص۶۲۶.
  3. اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۵۲۱؛ قاموس الرجال، شوشتری، ج۳، ص۶۲۷.
  4. جوان هوشیار، جعفر، مقاله «حکیم بن جبله»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۴، ص:۴۰۶-۴۰۷.
  5. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ص۱۱۰ و همو، جمهرة النسب، ص۵۹۲:... موَلِیَ البَصْرَةَ لعَلیّ بن أبی طَالِب(ع)، قَتَلَهُ اصحابُ طلْحةَ و الزُبِیر یوم مقدَم عَلیّ البصرة.
  6. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج4، ص 518-519.
  7. اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۶، ص۲۱۳؛ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۱، ص۳۶۸-۳۶۹؛ قاموس الرجال، شوشتری، ج۳، ص۶۲۷.
  8. جوان هوشیار، جعفر، مقاله «حکیم بن جبله»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۴، ص:۴۰۷-۴۰۸.
  9. الکامل، ابن اثیر، ج۲، ص۱۴۳.
  10. الکافئه، شیخ مفید، ص۱۸-۱۷.
  11. جوان هوشیار، جعفر، مقاله «حکیم بن جبله»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۴، ص:۴۰۸-۴۰۹.
  12. بلاذری، أنساب الأشراف، تحقیق محمودی، ج۲، ص۲۳۴؛ همو، جمل من أنساب الاشراف، ج۳، ص۳۱؛ تاریخ طبری، ج۳، ص۴۹۶؛ ابن عبد ربه، عقدالفرید، ج۳، ص۲۷۵، بیت آخِر را نقل کرده است و مجلسی، بحارالانوار، ج۳۴، ص۴۲۵ با بیت‌های بیشتر.
  13. میبدی، دیوان امیرالمؤمنین، ص۲۷۸؛ بحارالانوار، ج۳۴، ص۴۲۴: «يَا لَهْفَ نَفْسِي قُتِلَتْ رَبِيعَةُ رَبِيعَةُ السَّامِعَةُ الْمُطِيعَةُ».
  14. عبدالحسین امینی، الغدیر، ج۹، ص۱۶۴.
  15. «إِنَّهُ أَتَانِي خَبَرٌ مُتَفَظَّعٌ وَ نَبَأٌ جَلِيلٌ أَنَّ طَلْحَةَ وَ الزُّبَيْرَ وَرَدَا الْبَصْرَةَ فَوَثَبَا عَلَى عَامِلِي فَضَرَبَاهُ ضَرْباً مُبَرِّحاً وَ تُرِكَ لَا يُدْرَى أَ حَيٌّ هُوَ أَمْ مَيِّتٌ وَ قَتَلَا الْعَبْدَ الصَّالِحَ حَكِيمَ بْنَ جَبَلَةَ فِي عِدَّةٍ مِنْ رِجَالِ الْمُسْلِمِينَ الصَّالِحِينَ لَقُوا اللَّهَ مُوفُونَ بِبَيْعَتِهِمْ مَاضِينَ عَلَى حَقِّهِمْ وَ قَتَلَا السَّبَابِجَةَ خُزَّانَ بَيْتِ الْمَالِ الَّذِي لِلْمُسْلِمِينَ قَتَلُوهُمْ [طَائِفَةً مِنْهُمْ] صَبْراً وَ قَتَلُوا طَائِفَةً منْهُمْ غَدْراً»؛ عبدالحسین امینی، الغدیر، ج۹، ص۱۸۶.
  16. «اللَّهُمَّ اجْزِ طَلْحَةَ وَ الزُّبَيْرَ جَزَاءَ الظَّالِمِ الْفَاجِرِ وَ الْخُفُورِ الْغَادِرِ»؛ شیخ مفید، «الْكَافِيَةُ فِي إِبْطَالِ تَوْبَةِ الْخَاطِئَةِ»، ص۱۷-۱۸و بحارالانوار، ج۳۲، ص۹۲.
  17. «أَيُّهَا النَّاسُ إِنَ طَلْحَةَ وَ الزُّبَيْرَ قَدِمَا الْبَصْرَةَ وَ قَدِ اجْتَمَعَ أَهْلُهَا عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ وَ بَيْعَتِي فَدَعَوَاهُمْ إِلَى مَعْصِيَةِ اللَّهِ وَ خِلَافِي فَمَنْ أَطَاعَهُمَا مِنْهُمْ فَتَنُوهُ وَ مَنْ عَصَاهُمَا قَتَلُوهُ وَ قَدْ كَانَ مِنْ قَتْلِهِمَا حُكَيْمَ بْنَ جَبَلَةَ مَا بَلَغَكُمْ وَ قَتْلِهِمَا السَّبَابِجَةَ وَ فِعَالِهِمَا بِعُثْمَانَ بْنِ حُنَيْفٍ مَا لَمْ يَخْفَ عَلَيْكُمْ وَ قَدْ كَشَفُوا الْآنَ الْقِنَاعَ وَ آذَنُوا بِالْحَرْبِ»؛ شیخ مفید، الجمل، ص۳۳۱؛ نبرد جمل، ص۱۹۹.
  18. «عِبَادَ اللَّهِ انْهَدُوا إِلَى هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ مُنْشَرِحَةً صُدُورُكُمْ بِقِتَالِهِمْ فَإِنَّهُمْ نَكَثُوا بَيْعَتِي وَ أَخْرَجُوا ابْنَ حُنَيْفٍ عَامِلِي بَعْدَ الضَّرْبِ الْمُبَرِّحِ وَ الْعُقُوبَةِ الشَّدِيدَةِ وَ قَتَلُوا السَّيَابِجَةَ وَ قَتَلُوا حَكِيمَ بْنَ جَبَلَةَ الْعَبْدِيَّ وَ قَتَلُوا رِجَالًا صَالِحِينَ ثُمَّ تَتَبَّعُوا مِنْهُمْ مَنْ نَجَا يَأْخُذُونَهُمْ فِي كُلِّ حَائِطٍ وَ تَحْتَ كُلِّ رَابِيَةٍ ثُمَّ يَأْتُونَ بِهِمْ فَيَضْرِبُونَ رِقَابَهُمْ صَبْراً مَا لَهُمْ ﴿قَاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ»؛ شیخ مفید، الإرشاد، ج۱، ص۲۵۲.
  19. «ثُمَّ أَتَوُا الْبَصْرَةَ وَ أَهْلُهَا مُجْتَمِعُونَ عَلَى طَاعَتِي وَ بَيْعَتِي، وَ بِهَا شِيعَتِي وَ خُزَّانِ بَيْتِ مَالِ الْمُسْلِمِينَ فَدَعَوُا النَّاسَ إِلَى مَعْصِيَتِي وَ إِلَى نَقْضِ بَيْعَتِي، فَمَنْ أَطَاعَهُمْ أَكْفَرُوهُ، وَ مَنْ عَصَاهُمْ قَتَلُوهُ، فَنَاجَزَهُمْ حَكِيمُ بْنُ جَبَلَةَ فَقَتَلُوهَا فِي سَبْعِينَ رَجُلًا مِنْ عُبَّادِ أَهْلِ الْبَصْرَةِ وَ مُخْبِتِيهِمْ يُسَمَّوْنَ الْمُثْفَنِينَ (ابن طاووس، کشف المحجه، ص۲۵۵.)، كَأَنَّ جَبَهَاتِهِمْ مِثْلُ ثَفِنَاتِ الْإِبِلِ»؛ طبری، المسترشد فی الإمامه، ص۴۲۰؛ بحارالانوار، ج۳۰، ص۱۸؛ علی اکبر ذاکری، حکومت و سیاست، ص۱۰۸: در این اثر، منابع نامۀ مزبور و متن کامل آن بیان شده است.
  20. مسعودی، مروج الذّهب، ج۳، ص۹۹.
  21. مفید، جمل، ص۲۸۱.
  22. کلینی، الکافی، ج۷، ص۲۵۹.
  23. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج4، ص 522-527.
  24. الکامل، ابن اثیر، ج۳۲، ص۲۱۷-۲۱۹.
  25. جوان هوشیار، جعفر، مقاله «حکیم بن جبله»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۴، ص:۴۰۹.