ولایتعهدی امام رضا در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز (جایگزینی متن - '\<div\sstyle\=\"background\-color\:\srgb\(252\,\s252\,\s233\)\;\stext\-align\:center\;\sfont\-size\:\s85\%\;\sfont\-weight\:\snormal\;\"\>(.*)\[\[(.*)\]\](.*)\"\'\'\'(.*)\'\'\'\"(.*)\<\/div\>\n\<div\sstyle\=\"background\-color\:\srgb\(255\,\s245\,\s227\)\;\stext\-align\:center\;\sfont\-size\:\s85\%\;\sfont\-weight\:\snormal\;\"\>(.*)\<\/div\>\n\n' به '{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = $2 | عنوان مدخل = $4 | مداخل مرتبط = $6 | پرسش مرتبط = }} ')
 
(۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{امامت}}
{{مدخل مرتبط
{{مدخل مرتبط
| موضوع مرتبط = ولایتعهدی امام رضا
| موضوع مرتبط = ولایتعهدی امام رضا
| عنوان مدخل  = [[ولایتعهدی امام رضا]]
| عنوان مدخل  = ولایتعهدی امام رضا
| مداخل مرتبط = [[ولایتعهدی امام رضا در تاریخ اسلامی]]
| مداخل مرتبط = [[ولایتعهدی امام رضا در تاریخ اسلامی]]
| پرسش مرتبط  =  
| پرسش مرتبط  =  
}}
}}


==مقدمه==
== مقدمه ==
همزمان با [[خلافت]] [[مأمون]]، [[تشیع]] در [[ایران]] و [[عراق]] و [[حجاز]] گسترش چشمگیری یافت. این گسترش معلول دو علت بود:
همزمان با [[خلافت]] [[مأمون]]، [[تشیع]] در [[ایران]] و [[عراق]] و [[حجاز]] گسترش چشمگیری یافت. این گسترش معلول دو علت بود:
#درگیری میان [[امین]] و مأمون که مدتی طولانی [[دستگاه خلافت]] را به خود مشغول ساخته و [[فرصت]] مناسبی را برای گسترش [[تبلیغات]] گروه‌های مختلف [[شیعی]] فراهم نموده بود.
# درگیری میان [[امین]] و مأمون که مدتی طولانی [[دستگاه خلافت]] را به خود مشغول ساخته و [[فرصت]] مناسبی را برای گسترش [[تبلیغات]] گروه‌های مختلف [[شیعی]] فراهم نموده بود.
#دوری مأمون از [[بغداد]] و اقامت طولانی وی در [[مرو]] که زمینه فعالیت بیشتر [[علویان]] را در عراق و حجاز فراهم کرده بود؛ [[خاصه]] آنکه عراق زیر نظر [[حسن بن سهل]] اداره می‌شد که بنابر مشهور، [[دل]] با علویان داشت.
# دوری مأمون از [[بغداد]] و اقامت طولانی وی در [[مرو]] که زمینه فعالیت بیشتر [[علویان]] را در عراق و حجاز فراهم کرده بود؛ [[خاصه]] آنکه عراق زیر نظر [[حسن بن سهل]] اداره می‌شد که بنابر مشهور، [[دل]] با علویان داشت.


به هر حال، منطقه عراق و حجاز عرصه قیام‌های متعددی شد که به شدت توجه مأمون را جلب کرد؛ از آن جمله [[قیام]] [[محمد بن ابراهیم]] - ابن طباطبا - در [[کوفه]] بود که دامنه آن، [[بصره]] و حجاز را نیز در بر گرفت؛ دیگر، [[قیام زید بن موسی بن جعفر]]{{ع}}، معروف به زیدالنار بود که مأمون را از خلافت [[خلع]] کرد و [[قدرت]] بسیار به دست آورد؛ همچنین قیام [[ابراهیم بن موسی بن جعفر]]{{ع}} که در [[یمن]] [[علم]] [[شورش]] برافراشت و بر سراسر آن دیار دست یافت<ref>نک: الکامل، ج۶، ص۳۱۰ به بعد.</ref>. از طرف دیگر، [[حسین بن حسن افطس]] که با [[محمد بن جعفر الصادق]]{{ع}} [[بیعت]] کرده بود برای او [[تبلیغ]] می‌کرد و [[مردم]] را به [[یاری]] او [[تشویق]] می‌نمود و در نتیجه، کار او به‌سرعت در حجاز بالا گرفته بود. بالاتر از این، تشیع حتی به درون دستگاه خلافت مأمون [[نفوذ]] کرده و ریشه‌های خود را تا اعماق دربار وی گسترده بود؛ زیرا بنابر مشهور، [[فضل بن سهل]] ([[ذوالریاستین]]) و [[طاهر بن حسین]] (ذوالیمینین) و دیگر افراد [[خاندان]] طاهر، که بر تمام [[امور سیاسی]] و نظامی خلافت [[استیلا]] داشتند، نیز از جمله [[شیعیان]] یا علاقه‌مندان و پشتیبانان آنان بودند<ref>نک: الکامل، ج۷، ص۱۳۲ که خاندان طاهری را شیعه و از پشتیبانان اهل بیت{{عم}} می‌داند.</ref>.
به هر حال، منطقه عراق و حجاز عرصه قیام‌های متعددی شد که به شدت توجه مأمون را جلب کرد؛ از آن جمله [[قیام]] [[محمد بن ابراهیم]] - ابن طباطبا - در [[کوفه]] بود که دامنه آن، [[بصره]] و حجاز را نیز در بر گرفت؛ دیگر، [[قیام زید بن موسی بن جعفر]] {{ع}}، معروف به زیدالنار بود که مأمون را از خلافت [[خلع]] کرد و [[قدرت]] بسیار به دست آورد؛ همچنین قیام [[ابراهیم بن موسی بن جعفر]] {{ع}} که در [[یمن]] [[علم]] [[شورش]] برافراشت و بر سراسر آن دیار دست یافت<ref>نک: الکامل، ج۶، ص۳۱۰ به بعد.</ref>. از طرف دیگر، [[حسین بن حسن افطس]] که با [[محمد بن جعفر الصادق]] {{ع}} [[بیعت]] کرده بود برای او [[تبلیغ]] می‌کرد و [[مردم]] را به [[یاری]] او [[تشویق]] می‌نمود و در نتیجه، کار او به‌سرعت در حجاز بالا گرفته بود. بالاتر از این، تشیع حتی به درون دستگاه خلافت مأمون [[نفوذ]] کرده و ریشه‌های خود را تا اعماق دربار وی گسترده بود؛ زیرا بنابر مشهور، [[فضل بن سهل]] ([[ذوالریاستین]]) و [[طاهر بن حسین]] (ذوالیمینین) و دیگر افراد [[خاندان]] طاهر، که بر تمام [[امور سیاسی]] و نظامی خلافت [[استیلا]] داشتند، نیز از جمله [[شیعیان]] یا علاقه‌مندان و پشتیبانان آنان بودند<ref>نک: الکامل، ج۷، ص۱۳۲ که خاندان طاهری را شیعه و از پشتیبانان اهل بیت {{عم}} می‌داند.</ref>.


هنگامی که مأمون گسترش تشیع را در ایران و عراق [[مشاهده]] کرد، از فرجام جنبش‌های [[علوی]] نسبت به [[خلافت]] و [[حکومت]] خویش بیمناک گردید و پس از چاره‌اندیشی، برای اینکه [[مردم ایران]] و [[عراق]] را که پیوسته ترکیب [[سیاسی]] خاص و مستقلی داشتند به مسیری تازه اندازد و آنان را با [[سیاست]] خلافت موافق و هماهنگ سازد، دست به اقدامی کاملاً تازه و [[بدیع]] زد؛ بدین ترتیب که [[علی بن موسی الرضا]]{{ع}}، [[امام هشتم]] [[شیعیان]] را در دوم [[رمضان]] ۲۰۱ ق. [[ولی‌عهد]] و [[جانشین]] خود کرد و [[شعار]] سبز را جایگزین شعار سیاه ساخت<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲ ص۴۴۸.</ref>. بدین‌سان یکی از وقایع مبهم و پیچیده [[تاریخ]] [[عباسی]] رقم خورد.
هنگامی که مأمون گسترش تشیع را در ایران و عراق [[مشاهده]] کرد، از فرجام جنبش‌های [[علوی]] نسبت به [[خلافت]] و [[حکومت]] خویش بیمناک گردید و پس از چاره‌اندیشی، برای اینکه [[مردم ایران]] و [[عراق]] را که پیوسته ترکیب [[سیاسی]] خاص و مستقلی داشتند به مسیری تازه اندازد و آنان را با [[سیاست]] خلافت موافق و هماهنگ سازد، دست به اقدامی کاملاً تازه و [[بدیع]] زد؛ بدین ترتیب که [[علی بن موسی الرضا]] {{ع}}، [[امام هشتم]] [[شیعیان]] را در دوم [[رمضان]] ۲۰۱ ق. [[ولی‌عهد]] و [[جانشین]] خود کرد و [[شعار]] سبز را جایگزین شعار سیاه ساخت<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲ ص۴۴۸.</ref>. بدین‌سان یکی از وقایع مبهم و پیچیده [[تاریخ]] [[عباسی]] رقم خورد.


به‌راستی آیا، آن‌چنان که بعضی [[مورخان]] گفته‌اند، [[مأمون]] تحت [[نفوذ]] [[افکار]] مذهبی، [[معتقد]] بود که خلافت [[حق]] [[علویان]] است و [[عباسیان]] [[غاصب]] حق آنانند و با این کار بر آن بود تا حق ایشان را باز دهد؟<ref>نک: تاریخ الخلفاء، ص۳۶۵.</ref> البته چنین [[فکری]]، چنانکه از گفتگوی [[امام رضا]]{{ع}}با مأمون در نخستین ملاقاتشان بر می‌آید، بعید و حتی غیرممکن می‌نماید. در آن [[ملاقات]]، مأمون گفته بود که می‌خواهد از خلافت و حکومت دست بردارد و این کار را به آن [[حضرت]] که از نظر فضل و [[برتری]] از او سزاوارتر است؛ بسپارد. [[امام]] در جواب فرموده بود: «اگر خلافت را [[خداوند]] به تو داده است، نمی‌توانی از آن دست برداری و به دیگری بسپاری و اگر حقاً از آن تو نباشد، چگونه می‌توانی چیزی را به من ببخشی که از آن تو نیست؟»<ref>بحارالانوار، ج۴۹، ص۱۲۹. </ref>. مأمون نیز از امام{{ع}}خواسته بود که [[ولایتعهدی]] وی را بپذیرد و امام{{ع}}به رغم [[میل باطنی]] مجبور به پذیرش آن گردید و چون از [[نیت]] [[واقعی]] مأمون با خبر بود، با وی شرط کرد که در هیچ یک از امور سیاست و حکومت دخالت نکند<ref>مرحوم مجلسی در مورد احبار امام رضا{{ع}}برای پذیرش ولی‌عهدی روایات بسیاری آورده است (نک: بحارالانوار، ج۴۹، ص۱۲۹ - ۱۳۰).</ref>.
به‌راستی آیا، آن‌چنان که بعضی [[مورخان]] گفته‌اند، [[مأمون]] تحت [[نفوذ]] [[افکار]] مذهبی، [[معتقد]] بود که خلافت [[حق]] [[علویان]] است و [[عباسیان]] [[غاصب]] حق آنانند و با این کار بر آن بود تا حق ایشان را باز دهد؟<ref>نک: تاریخ الخلفاء، ص۳۶۵.</ref> البته چنین [[فکری]]، چنانکه از گفتگوی [[امام رضا]] {{ع}}با مأمون در نخستین ملاقاتشان بر می‌آید، بعید و حتی غیرممکن می‌نماید. در آن [[ملاقات]]، مأمون گفته بود که می‌خواهد از خلافت و حکومت دست بردارد و این کار را به آن [[حضرت]] که از نظر فضل و [[برتری]] از او سزاوارتر است؛ بسپارد. [[امام]] در جواب فرموده بود: «اگر خلافت را [[خداوند]] به تو داده است، نمی‌توانی از آن دست برداری و به دیگری بسپاری و اگر حقاً از آن تو نباشد، چگونه می‌توانی چیزی را به من ببخشی که از آن تو نیست؟»<ref>بحارالانوار، ج۴۹، ص۱۲۹. </ref>. مأمون نیز از امام {{ع}}خواسته بود که [[ولایتعهدی]] وی را بپذیرد و امام {{ع}}به رغم [[میل باطنی]] مجبور به پذیرش آن گردید و چون از [[نیت]] [[واقعی]] مأمون با خبر بود، با وی شرط کرد که در هیچ یک از امور سیاست و حکومت دخالت نکند<ref>مرحوم مجلسی در مورد احبار امام رضا {{ع}}برای پذیرش ولی‌عهدی روایات بسیاری آورده است (نک: بحارالانوار، ج۴۹، ص۱۲۹ - ۱۳۰).</ref>.


بنابر آنچه گذشت، معلوم می‌شود که مأمون به اقتضای [[سیاست]] [[خدعه]] و [[فریب]]، [[ولی‌عهدی]] را به [[امام رضا]]{{ع}}سپرد؛ برای اینکه اولاً، توجه محافل [[شیعی]] را به خود جلب کند و آنان را از [[اندیشه]] قیام‌های متعدد باز دارد؛ ثانیاً، با استمالت از [[علویان]]، [[مردم]] [[خراسان]] را به [[یاری]] خویش یکدل کند؛ همچنان‌که می‌خواست با این کار، پاسخ درخوری به آن دسته از [[عباسیان]] بدهد که به دلیل [[تعصبات]] سخت [[عربی]] و اینکه [[مأمون]] فرزند کنیزی [[ایرانی]] است، از [[امین]] طرفداری و [[شایستگی]] مأمون را برای [[خلافت]] [[انکار]] کرده بودند.
بنابر آنچه گذشت، معلوم می‌شود که مأمون به اقتضای [[سیاست]] [[خدعه]] و [[فریب]]، [[ولی‌عهدی]] را به [[امام رضا]] {{ع}}سپرد؛ برای اینکه اولاً، توجه محافل [[شیعی]] را به خود جلب کند و آنان را از [[اندیشه]] قیام‌های متعدد باز دارد؛ ثانیاً، با استمالت از [[علویان]]، [[مردم]] [[خراسان]] را به [[یاری]] خویش یکدل کند؛ همچنان‌که می‌خواست با این کار، پاسخ درخوری به آن دسته از [[عباسیان]] بدهد که به دلیل [[تعصبات]] سخت [[عربی]] و اینکه [[مأمون]] فرزند کنیزی [[ایرانی]] است، از [[امین]] طرفداری و [[شایستگی]] مأمون را برای [[خلافت]] [[انکار]] کرده بودند.


البته، مأمون با چنین تدبیری توانست ظاهراً بر [[مشکلات]] [[پیروز]] گردد و [[دل]] [[شیعیان]] و [[پیروان]] آنان را [[راضی]] و آرام نگاه دارد. اما این وضع دوام نیافت: اولاً، [[روابط]] مأمون با [[امام]] خیلی زود به تیرگی‌گرایید؛ زیرا وقتی مأمون [[اهل]] خراسان را در [[محبت امام]] بی‌اختیار می‌دید<ref>نظیر آنچه در نماز عید فطر سال ۲۰۱ ق. اتفاق افتاد. در آن سال، مأمون بنا بر مصالح سیاسی در نماز عید شرکت نکرد و امام{{ع}} را به نیابت فرستاد. امام{{ع}} با جامه سپید و عصا به دست و پیاده به سوی نمازگاه رفت. در این زمان، انبوه مردم برای عرض ارادت نسبت به وی بر یکدیگر سبقت جستند. یاران مأمون که چنین دیدند، هیجان مردم را به او خبر دادند و گفتند اکنون بیرون شو وگرنه خلافت از دستت می‌رود. مأمون با شتاب بیامد و خود نماز را برگزار کرد (نک: اصول کافی، ج۱، ص۴۰۸-۴۰۹؛ مفید، الارشاد، ص۲۹۳). </ref>، از نتایج آن کار بیمناک می‌شد؛ به‌ویژه اینکه امام همواره مأمون را از [[خدا]] [[بیم]] می‌داد و [[اعمال ناشایست]] وی را تقبیح و به انجام کارهای درست [[دعوت]] می‌کرد. ثانیاً، وقتی خبر [[ولایتعهدی امام رضا]]{{ع}}به عباسیان رسید، کار مأمون را نپسندیدند؛ [[خاصه]] [[منصور]] و [[ابراهیم]]، [[پسران]] [[مهدی]]، که چون از [[نیت]] [[واقعی]] مأمون اطلاع نداشتند، سخت برآشفتند و [[اهل بغداد]] را از [[بیعت با امام]] باز داشتند؛ پس، مردم [[بغداد]] با [[حسن بن سهل]] درافتادند و او را از آن [[شهر]] بیرون کردند و سپس در نزدیکی واسط [[جنگی]] خونین با او درانداختند و [[مأمون]] را از [[خلافت]] [[خلع]] کردند و در پنجم [[محرم]] سال ۲۰۱ با [[ابراهیم بن مهدی]] [[بیعت]] کردند و او را «مرضیّ» [[لقب]] دادند<ref>نک: تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۵۰؛ و قس: الکامل که گفته است او را «مبارک» لقب دادند. (ج ۶، ص۳۴۱).</ref>. در همین حال اوضاع [[مصر]] نیز آشفته گردید؛ از سوی دیگر، بابک خرمدین بر [[آذربایجان]] دست یافت و [[رهبری]] خرمدینان را بر عهده گرفت<ref>الکامل، ج۶، ص۳۲۸.</ref>.
البته، مأمون با چنین تدبیری توانست ظاهراً بر [[مشکلات]] [[پیروز]] گردد و [[دل]] [[شیعیان]] و [[پیروان]] آنان را [[راضی]] و آرام نگاه دارد. اما این وضع دوام نیافت: اولاً، [[روابط]] مأمون با [[امام]] خیلی زود به تیرگی‌گرایید؛ زیرا وقتی مأمون [[اهل]] خراسان را در [[محبت امام]] بی‌اختیار می‌دید<ref>نظیر آنچه در نماز عید فطر سال ۲۰۱ ق. اتفاق افتاد. در آن سال، مأمون بنا بر مصالح سیاسی در نماز عید شرکت نکرد و امام {{ع}} را به نیابت فرستاد. امام {{ع}} با جامه سپید و عصا به دست و پیاده به سوی نمازگاه رفت. در این زمان، انبوه مردم برای عرض ارادت نسبت به وی بر یکدیگر سبقت جستند. یاران مأمون که چنین دیدند، هیجان مردم را به او خبر دادند و گفتند اکنون بیرون شو وگرنه خلافت از دستت می‌رود. مأمون با شتاب بیامد و خود نماز را برگزار کرد (نک: اصول کافی، ج۱، ص۴۰۸-۴۰۹؛ مفید، الارشاد، ص۲۹۳). </ref>، از نتایج آن کار بیمناک می‌شد؛ به‌ویژه اینکه امام همواره مأمون را از [[خدا]] [[بیم]] می‌داد و [[اعمال ناشایست]] وی را تقبیح و به انجام کارهای درست [[دعوت]] می‌کرد. ثانیاً، وقتی خبر [[ولایتعهدی امام رضا]] {{ع}}به عباسیان رسید، کار مأمون را نپسندیدند؛ [[خاصه]] [[منصور]] و [[ابراهیم]]، [[پسران]] [[مهدی]]، که چون از [[نیت]] [[واقعی]] مأمون اطلاع نداشتند، سخت برآشفتند و [[اهل بغداد]] را از [[بیعت با امام]] باز داشتند؛ پس، مردم [[بغداد]] با [[حسن بن سهل]] درافتادند و او را از آن [[شهر]] بیرون کردند و سپس در نزدیکی واسط [[جنگی]] خونین با او درانداختند و [[مأمون]] را از [[خلافت]] [[خلع]] کردند و در پنجم [[محرم]] سال ۲۰۱ با [[ابراهیم بن مهدی]] [[بیعت]] کردند و او را «مرضیّ» [[لقب]] دادند<ref>نک: تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۵۰؛ و قس: الکامل که گفته است او را «مبارک» لقب دادند. (ج ۶، ص۳۴۱).</ref>. در همین حال اوضاع [[مصر]] نیز آشفته گردید؛ از سوی دیگر، بابک خرمدین بر [[آذربایجان]] دست یافت و [[رهبری]] خرمدینان را بر عهده گرفت<ref>الکامل، ج۶، ص۳۲۸.</ref>.


به گفته [[ابن اثیر]]، مأمون تا این اندازه از وخامت اوضاع اطلاع نداشت؛ زیرا [[فضل بن سهل]] رویدادها را برخلاف واقع گزارش می‌داد و جریانات [[عراق]] را از مأمون [[نهان]] می‌کرد. از این‌رو، وقتی که [[امام رضا]]{{ع}}او را از [[جنگ‌ها]] و درگیری‌های عراق و خلافت ابراهیم بن مهدی و [[آشفتگی]] اوضاع در دیگر نواحی [[آگاه]] کرد، [[وحشت]] و [[اضطراب]] سراسر وجود او را فرا گرفت و چون خلافت و [[حکومت]] خود را در معرض نابودی دید، بی‌درنگ دست به اقداماتی زد تا [[رضایت]] خاطر [[اهل بغداد]] و در رأسشان [[آل عباس]] را فراهم نماید؛ از این‌رو در نخستین گام، از [[مرو]] به سوی عراق حرکت کرد تا از نزدیک، اوضاع آن دیار را زیر نظر بگیرد. پس از آن، چون به [[سرخس]] رسید، در اقدامی زیرکانه، فضل بن سهل را به [[قتل]] رسانید و برای [[رهایی]] از بدنامی و عواقب [[ناپسند]] این کار، [[گناه]] آن را به گردن عده‌ای از [[غلامان]] و پیشکاران خود انداخت و خود در [[فراق]] فضل [[بی‌تابی]] نمود و برای [[دلجویی]] از [[خانواده]] وی، دختر [[حسن بن سهل]] را به زنی گرفت و [[قاتلان]] فضل را به‌سختی [[مجازات]] کرد. با آنکه [[مورخان]] چگونگی قتل فضل را به تفاوت نوشته‌اند، تردیدی نیست که مأمون در [[توطئه]] قتل وی دست داشته است. چنانکه ابن اثیر گوید، هنگامی که مأمون [[قاتلان]] فضل را [[محاکمه]] می‌کرد، آنان گفتند: «تو خود ما را بدین کار را داشتی»<ref>الکامل، ج۶، ص۳۴۷؛ ابن جوزی، المنتظم، ج۱۰، ص۱۱۳.</ref>. به همین دلیل [[یاران]] فضل، [[مأمون]] را به شرکت در [[توطئه]] [[قتل]] او متهم کردند و بر وی بشوریدند و [[منزل]] او را محاصره کردند و در صدد برآمدند که آن را به [[آتش]] بکشند، اما با دخالت [[امام رضا]]{{ع}}، [[شورشیان]] بازگشتند و خاطر مأمون آسوده گشت<ref>اصول کافی، ج۱، ص۴۱۰.</ref>.
به گفته [[ابن اثیر]]، مأمون تا این اندازه از وخامت اوضاع اطلاع نداشت؛ زیرا [[فضل بن سهل]] رویدادها را برخلاف واقع گزارش می‌داد و جریانات [[عراق]] را از مأمون [[نهان]] می‌کرد. از این‌رو، وقتی که [[امام رضا]] {{ع}}او را از [[جنگ‌ها]] و درگیری‌های عراق و خلافت ابراهیم بن مهدی و [[آشفتگی]] اوضاع در دیگر نواحی [[آگاه]] کرد، [[وحشت]] و [[اضطراب]] سراسر وجود او را فرا گرفت و چون خلافت و [[حکومت]] خود را در معرض نابودی دید، بی‌درنگ دست به اقداماتی زد تا [[رضایت]] خاطر [[اهل بغداد]] و در رأسشان [[آل عباس]] را فراهم نماید؛ از این‌رو در نخستین گام، از [[مرو]] به سوی عراق حرکت کرد تا از نزدیک، اوضاع آن دیار را زیر نظر بگیرد. پس از آن، چون به [[سرخس]] رسید، در اقدامی زیرکانه، فضل بن سهل را به [[قتل]] رسانید و برای [[رهایی]] از بدنامی و عواقب [[ناپسند]] این کار، [[گناه]] آن را به گردن عده‌ای از [[غلامان]] و پیشکاران خود انداخت و خود در [[فراق]] فضل [[بی‌تابی]] نمود و برای [[دلجویی]] از [[خانواده]] وی، دختر [[حسن بن سهل]] را به زنی گرفت و [[قاتلان]] فضل را به‌سختی [[مجازات]] کرد. با آنکه [[مورخان]] چگونگی قتل فضل را به تفاوت نوشته‌اند، تردیدی نیست که مأمون در [[توطئه]] قتل وی دست داشته است. چنانکه ابن اثیر گوید، هنگامی که مأمون [[قاتلان]] فضل را [[محاکمه]] می‌کرد، آنان گفتند: «تو خود ما را بدین کار را داشتی»<ref>الکامل، ج۶، ص۳۴۷؛ ابن جوزی، المنتظم، ج۱۰، ص۱۱۳.</ref>. به همین دلیل [[یاران]] فضل، [[مأمون]] را به شرکت در [[توطئه]] [[قتل]] او متهم کردند و بر وی بشوریدند و [[منزل]] او را محاصره کردند و در صدد برآمدند که آن را به [[آتش]] بکشند، اما با دخالت [[امام رضا]] {{ع}}، [[شورشیان]] بازگشتند و خاطر مأمون آسوده گشت<ref>اصول کافی، ج۱، ص۴۱۰.</ref>.


قتل [[فضل بن سهل]]، ضربه مهلکی بر [[ایرانیان]] و [[سلطه]] آنان وارد ساخت و در نتیجه، زمینه بیشتری برای [[آشتی]] مأمون با [[اهل بغداد]] فراهم کرد و دومین مانع را از سر راه او برداشت. با وجود این، مهمترین مانع آشتی مأمون و [[آل عباس]] [[ولی‌عهدی]] امام رضا{{ع}}بود؛ از این‌رو در گام سومی که به سوی آشتی با [[عباسیان]] برداشت، امام رضا{{ع}}را در [[طوس]] [[مسموم]] کرد<ref>الارشاد، ص۲۹۵-۲۹۶؛ بحارالانوار، ج۴۹، ص۲۹۰ - ۲۹۱؛ و قس: اصول کافی، ج۱، ص۴۱۱؛ مروج الذهب، ج۴، ص۳۰؛ الکامل، ج۵، ص۱۹۳.</ref> و برای رفع [[اتهام]] از خویش، در [[شهادت امام]] به شدت اظهار [[اندوه]] و بیقراری نمود.
قتل [[فضل بن سهل]]، ضربه مهلکی بر [[ایرانیان]] و [[سلطه]] آنان وارد ساخت و در نتیجه، زمینه بیشتری برای [[آشتی]] مأمون با [[اهل بغداد]] فراهم کرد و دومین مانع را از سر راه او برداشت. با وجود این، مهمترین مانع آشتی مأمون و [[آل عباس]] [[ولی‌عهدی]] امام رضا {{ع}}بود؛ از این‌رو در گام سومی که به سوی آشتی با [[عباسیان]] برداشت، امام رضا {{ع}}را در [[طوس]] [[مسموم]] کرد<ref>الارشاد، ص۲۹۵-۲۹۶؛ بحارالانوار، ج۴۹، ص۲۹۰ - ۲۹۱؛ و قس: اصول کافی، ج۱، ص۴۱۱؛ مروج الذهب، ج۴، ص۳۰؛ الکامل، ج۵، ص۱۹۳.</ref> و برای رفع [[اتهام]] از خویش، در [[شهادت امام]] به شدت اظهار [[اندوه]] و بیقراری نمود.


بدین‌سان مأمون با برداشتن این موانع، اهل بغداد را متوجه ساخت که برای [[تغییر]] [[سیاست]] خود آماده است. از این‌رو، بغدادیان [[ابراهیم بن مهدی]] را واگذاشتند و مقدم مأمون را گرامی داشتند و او بدون مزاحمت وارد [[بغداد]] شد و پس از یک هفته، [[فرمان]] داد تا [[پرچم‌های سیاه]] را برافراشتند و [[شعار]] سبز [[علویان]] را کنار نهادند<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۵۳-۴۵۴.</ref>. سپس [[مالیات]] [[عراق]] را به [[مردم]] بخشید و از [[گناه]] ابراهیم بن مهدی و یاران او نیز درگذشت.<ref>[[سید احمد رضا خضری|خضری، سید احمد رضا]]، [[تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه (کتاب)|تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه]] ص ۶۹.</ref>.
بدین‌سان مأمون با برداشتن این موانع، اهل بغداد را متوجه ساخت که برای [[تغییر]] [[سیاست]] خود آماده است. از این‌رو، بغدادیان [[ابراهیم بن مهدی]] را واگذاشتند و مقدم مأمون را گرامی داشتند و او بدون مزاحمت وارد [[بغداد]] شد و پس از یک هفته، [[فرمان]] داد تا [[پرچم‌های سیاه]] را برافراشتند و [[شعار]] سبز [[علویان]] را کنار نهادند<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۵۳-۴۵۴.</ref>. سپس [[مالیات]] [[عراق]] را به [[مردم]] بخشید و از [[گناه]] ابراهیم بن مهدی و یاران او نیز درگذشت.<ref>[[سید احمد رضا خضری|خضری، سید احمد رضا]]، [[تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه (کتاب)|تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه]] ص ۶۹.</ref>.


== جستارهای وابسته ==
== منابع ==
 
==منابع==
{{منابع}}
{{منابع}}
# [[پرونده:IM009737.jpg|22px]] [[سید احمد رضا خضری|خضری، سید احمد رضا]]، [[تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه (کتاب)|'''تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه''']]
# [[پرونده:IM009737.jpg|22px]] [[سید احمد رضا خضری|خضری، سید احمد رضا]]، [[تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه (کتاب)|'''تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}


==پانویس==
== پانویس ==
{{پانویس}}
{{پانویس}}


[[رده:ولایتعهدی امام رضا]]
[[رده:امام رضا]]
[[رده:مدخل]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۵ اکتبر ۲۰۲۲، ساعت ۰۸:۵۱

مقدمه

همزمان با خلافت مأمون، تشیع در ایران و عراق و حجاز گسترش چشمگیری یافت. این گسترش معلول دو علت بود:

  1. درگیری میان امین و مأمون که مدتی طولانی دستگاه خلافت را به خود مشغول ساخته و فرصت مناسبی را برای گسترش تبلیغات گروه‌های مختلف شیعی فراهم نموده بود.
  2. دوری مأمون از بغداد و اقامت طولانی وی در مرو که زمینه فعالیت بیشتر علویان را در عراق و حجاز فراهم کرده بود؛ خاصه آنکه عراق زیر نظر حسن بن سهل اداره می‌شد که بنابر مشهور، دل با علویان داشت.

به هر حال، منطقه عراق و حجاز عرصه قیام‌های متعددی شد که به شدت توجه مأمون را جلب کرد؛ از آن جمله قیام محمد بن ابراهیم - ابن طباطبا - در کوفه بود که دامنه آن، بصره و حجاز را نیز در بر گرفت؛ دیگر، قیام زید بن موسی بن جعفر (ع)، معروف به زیدالنار بود که مأمون را از خلافت خلع کرد و قدرت بسیار به دست آورد؛ همچنین قیام ابراهیم بن موسی بن جعفر (ع) که در یمن علم شورش برافراشت و بر سراسر آن دیار دست یافت[۱]. از طرف دیگر، حسین بن حسن افطس که با محمد بن جعفر الصادق (ع) بیعت کرده بود برای او تبلیغ می‌کرد و مردم را به یاری او تشویق می‌نمود و در نتیجه، کار او به‌سرعت در حجاز بالا گرفته بود. بالاتر از این، تشیع حتی به درون دستگاه خلافت مأمون نفوذ کرده و ریشه‌های خود را تا اعماق دربار وی گسترده بود؛ زیرا بنابر مشهور، فضل بن سهل (ذوالریاستین) و طاهر بن حسین (ذوالیمینین) و دیگر افراد خاندان طاهر، که بر تمام امور سیاسی و نظامی خلافت استیلا داشتند، نیز از جمله شیعیان یا علاقه‌مندان و پشتیبانان آنان بودند[۲].

هنگامی که مأمون گسترش تشیع را در ایران و عراق مشاهده کرد، از فرجام جنبش‌های علوی نسبت به خلافت و حکومت خویش بیمناک گردید و پس از چاره‌اندیشی، برای اینکه مردم ایران و عراق را که پیوسته ترکیب سیاسی خاص و مستقلی داشتند به مسیری تازه اندازد و آنان را با سیاست خلافت موافق و هماهنگ سازد، دست به اقدامی کاملاً تازه و بدیع زد؛ بدین ترتیب که علی بن موسی الرضا (ع)، امام هشتم شیعیان را در دوم رمضان ۲۰۱ ق. ولی‌عهد و جانشین خود کرد و شعار سبز را جایگزین شعار سیاه ساخت[۳]. بدین‌سان یکی از وقایع مبهم و پیچیده تاریخ عباسی رقم خورد.

به‌راستی آیا، آن‌چنان که بعضی مورخان گفته‌اند، مأمون تحت نفوذ افکار مذهبی، معتقد بود که خلافت حق علویان است و عباسیان غاصب حق آنانند و با این کار بر آن بود تا حق ایشان را باز دهد؟[۴] البته چنین فکری، چنانکه از گفتگوی امام رضا (ع)با مأمون در نخستین ملاقاتشان بر می‌آید، بعید و حتی غیرممکن می‌نماید. در آن ملاقات، مأمون گفته بود که می‌خواهد از خلافت و حکومت دست بردارد و این کار را به آن حضرت که از نظر فضل و برتری از او سزاوارتر است؛ بسپارد. امام در جواب فرموده بود: «اگر خلافت را خداوند به تو داده است، نمی‌توانی از آن دست برداری و به دیگری بسپاری و اگر حقاً از آن تو نباشد، چگونه می‌توانی چیزی را به من ببخشی که از آن تو نیست؟»[۵]. مأمون نیز از امام (ع)خواسته بود که ولایتعهدی وی را بپذیرد و امام (ع)به رغم میل باطنی مجبور به پذیرش آن گردید و چون از نیت واقعی مأمون با خبر بود، با وی شرط کرد که در هیچ یک از امور سیاست و حکومت دخالت نکند[۶].

بنابر آنچه گذشت، معلوم می‌شود که مأمون به اقتضای سیاست خدعه و فریب، ولی‌عهدی را به امام رضا (ع)سپرد؛ برای اینکه اولاً، توجه محافل شیعی را به خود جلب کند و آنان را از اندیشه قیام‌های متعدد باز دارد؛ ثانیاً، با استمالت از علویان، مردم خراسان را به یاری خویش یکدل کند؛ همچنان‌که می‌خواست با این کار، پاسخ درخوری به آن دسته از عباسیان بدهد که به دلیل تعصبات سخت عربی و اینکه مأمون فرزند کنیزی ایرانی است، از امین طرفداری و شایستگی مأمون را برای خلافت انکار کرده بودند.

البته، مأمون با چنین تدبیری توانست ظاهراً بر مشکلات پیروز گردد و دل شیعیان و پیروان آنان را راضی و آرام نگاه دارد. اما این وضع دوام نیافت: اولاً، روابط مأمون با امام خیلی زود به تیرگی‌گرایید؛ زیرا وقتی مأمون اهل خراسان را در محبت امام بی‌اختیار می‌دید[۷]، از نتایج آن کار بیمناک می‌شد؛ به‌ویژه اینکه امام همواره مأمون را از خدا بیم می‌داد و اعمال ناشایست وی را تقبیح و به انجام کارهای درست دعوت می‌کرد. ثانیاً، وقتی خبر ولایتعهدی امام رضا (ع)به عباسیان رسید، کار مأمون را نپسندیدند؛ خاصه منصور و ابراهیم، پسران مهدی، که چون از نیت واقعی مأمون اطلاع نداشتند، سخت برآشفتند و اهل بغداد را از بیعت با امام باز داشتند؛ پس، مردم بغداد با حسن بن سهل درافتادند و او را از آن شهر بیرون کردند و سپس در نزدیکی واسط جنگی خونین با او درانداختند و مأمون را از خلافت خلع کردند و در پنجم محرم سال ۲۰۱ با ابراهیم بن مهدی بیعت کردند و او را «مرضیّ» لقب دادند[۸]. در همین حال اوضاع مصر نیز آشفته گردید؛ از سوی دیگر، بابک خرمدین بر آذربایجان دست یافت و رهبری خرمدینان را بر عهده گرفت[۹].

به گفته ابن اثیر، مأمون تا این اندازه از وخامت اوضاع اطلاع نداشت؛ زیرا فضل بن سهل رویدادها را برخلاف واقع گزارش می‌داد و جریانات عراق را از مأمون نهان می‌کرد. از این‌رو، وقتی که امام رضا (ع)او را از جنگ‌ها و درگیری‌های عراق و خلافت ابراهیم بن مهدی و آشفتگی اوضاع در دیگر نواحی آگاه کرد، وحشت و اضطراب سراسر وجود او را فرا گرفت و چون خلافت و حکومت خود را در معرض نابودی دید، بی‌درنگ دست به اقداماتی زد تا رضایت خاطر اهل بغداد و در رأسشان آل عباس را فراهم نماید؛ از این‌رو در نخستین گام، از مرو به سوی عراق حرکت کرد تا از نزدیک، اوضاع آن دیار را زیر نظر بگیرد. پس از آن، چون به سرخس رسید، در اقدامی زیرکانه، فضل بن سهل را به قتل رسانید و برای رهایی از بدنامی و عواقب ناپسند این کار، گناه آن را به گردن عده‌ای از غلامان و پیشکاران خود انداخت و خود در فراق فضل بی‌تابی نمود و برای دلجویی از خانواده وی، دختر حسن بن سهل را به زنی گرفت و قاتلان فضل را به‌سختی مجازات کرد. با آنکه مورخان چگونگی قتل فضل را به تفاوت نوشته‌اند، تردیدی نیست که مأمون در توطئه قتل وی دست داشته است. چنانکه ابن اثیر گوید، هنگامی که مأمون قاتلان فضل را محاکمه می‌کرد، آنان گفتند: «تو خود ما را بدین کار را داشتی»[۱۰]. به همین دلیل یاران فضل، مأمون را به شرکت در توطئه قتل او متهم کردند و بر وی بشوریدند و منزل او را محاصره کردند و در صدد برآمدند که آن را به آتش بکشند، اما با دخالت امام رضا (ع)، شورشیان بازگشتند و خاطر مأمون آسوده گشت[۱۱].

قتل فضل بن سهل، ضربه مهلکی بر ایرانیان و سلطه آنان وارد ساخت و در نتیجه، زمینه بیشتری برای آشتی مأمون با اهل بغداد فراهم کرد و دومین مانع را از سر راه او برداشت. با وجود این، مهمترین مانع آشتی مأمون و آل عباس ولی‌عهدی امام رضا (ع)بود؛ از این‌رو در گام سومی که به سوی آشتی با عباسیان برداشت، امام رضا (ع)را در طوس مسموم کرد[۱۲] و برای رفع اتهام از خویش، در شهادت امام به شدت اظهار اندوه و بیقراری نمود.

بدین‌سان مأمون با برداشتن این موانع، اهل بغداد را متوجه ساخت که برای تغییر سیاست خود آماده است. از این‌رو، بغدادیان ابراهیم بن مهدی را واگذاشتند و مقدم مأمون را گرامی داشتند و او بدون مزاحمت وارد بغداد شد و پس از یک هفته، فرمان داد تا پرچم‌های سیاه را برافراشتند و شعار سبز علویان را کنار نهادند[۱۳]. سپس مالیات عراق را به مردم بخشید و از گناه ابراهیم بن مهدی و یاران او نیز درگذشت.[۱۴].

منابع

پانویس

  1. نک: الکامل، ج۶، ص۳۱۰ به بعد.
  2. نک: الکامل، ج۷، ص۱۳۲ که خاندان طاهری را شیعه و از پشتیبانان اهل بیت (ع) می‌داند.
  3. تاریخ الیعقوبی، ج۲ ص۴۴۸.
  4. نک: تاریخ الخلفاء، ص۳۶۵.
  5. بحارالانوار، ج۴۹، ص۱۲۹.
  6. مرحوم مجلسی در مورد احبار امام رضا (ع)برای پذیرش ولی‌عهدی روایات بسیاری آورده است (نک: بحارالانوار، ج۴۹، ص۱۲۹ - ۱۳۰).
  7. نظیر آنچه در نماز عید فطر سال ۲۰۱ ق. اتفاق افتاد. در آن سال، مأمون بنا بر مصالح سیاسی در نماز عید شرکت نکرد و امام (ع) را به نیابت فرستاد. امام (ع) با جامه سپید و عصا به دست و پیاده به سوی نمازگاه رفت. در این زمان، انبوه مردم برای عرض ارادت نسبت به وی بر یکدیگر سبقت جستند. یاران مأمون که چنین دیدند، هیجان مردم را به او خبر دادند و گفتند اکنون بیرون شو وگرنه خلافت از دستت می‌رود. مأمون با شتاب بیامد و خود نماز را برگزار کرد (نک: اصول کافی، ج۱، ص۴۰۸-۴۰۹؛ مفید، الارشاد، ص۲۹۳).
  8. نک: تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۵۰؛ و قس: الکامل که گفته است او را «مبارک» لقب دادند. (ج ۶، ص۳۴۱).
  9. الکامل، ج۶، ص۳۲۸.
  10. الکامل، ج۶، ص۳۴۷؛ ابن جوزی، المنتظم، ج۱۰، ص۱۱۳.
  11. اصول کافی، ج۱، ص۴۱۰.
  12. الارشاد، ص۲۹۵-۲۹۶؛ بحارالانوار، ج۴۹، ص۲۹۰ - ۲۹۱؛ و قس: اصول کافی، ج۱، ص۴۱۱؛ مروج الذهب، ج۴، ص۳۰؛ الکامل، ج۵، ص۱۹۳.
  13. تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۵۳-۴۵۴.
  14. خضری، سید احمد رضا، تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه ص ۶۹.