قبایل کوفه: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (جایگزینی متن - 'نجبه فرازی' به 'نجبه فزاری')
 
خط ۵۹: خط ۵۹:
{{پانویس}}
{{پانویس}}


[[رده:شهرها]]
[[رده:کوفه]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۴ مارس ۲۰۲۴، ساعت ۱۵:۰۸

قبایل عرب در کوفه

اولین بار مردم کوفه به دو گروه کلی عرب‌های نزاری و یمنی تقسیم‌بندی شدند که به دستور سعد بن ابی وقاص برای تعیین محل اسکان آنها (پس از تعیین محل مسجد) قرعه کشیدند. سمت شرق مسجد که مرغوب‌تر بود به نام یمنی‌ها درآمد و نزاری‌ها در سمت غرب آن ساکن شدند. سپس سعد بن ابی وقاص، رزمندگان قادسیه و پیش از آن را در ده گروه جای داد. و آنها را در محله‌های بین گذرگاه‌ها و خیابان‌های اصلی و فرعی اطراف مسجد، ساکن گردانید. این رزمندگان، اعم از نزاری و یمنی از این قبیله‌ها بودند: بنی‌سلیم، بنی‌ثقیف، هَمْدان، بنی‌تیم، بنی‌تغلب، بنی‌اسد، نَخَع، کِنده، اَزد، بنی‌تمیم، بنی‌محارب، بنی‌عامر، بجاله، بجیله، جَدیله، جُهَینه[۱].

سپس عمر بن خطاب به عده‌ای از اصحاب پیغمبر(ص) - سوای وابستگی آنها به قبیله‌ها- در کوفه، قطعه زمین‌هایی بخشید. این افراد عبارتند از: سلمان بن ربیعه باهلی، مسیب بن نجبه فزاری، عبدالله بن مسعود، طلحة بن عبیدالله، عمرو بن حریث، جبیر بن مطعم، سعد بن قیس، خالد بن عرفطه، خباب بن ارت، عمرو بن حارث بن ابی ضرار، عمارة بن رویبه تمیمی، عقبة بن عمرو انصاری، هاشم بن عتبه بن ابی وقاص، شریح بن حارث طایی، اسامة بن زید، عمر بن میمون اودی، ابوجبیره انصاری (رئیس دیوان سپاهیانعدی بن حاتم طایی، زبیر بن عوام، جریر بن عبدالله بجلی، اشعث بن قیس کندی و ابوعبدالله جدلی.

همچنین عمر، نصف «اخیه» را که فضایی برای چارپایان نزدیک مسجد بود به حذیفة بن یمان و عده‌ای از قبیله عبس و نیم دیگر را به ابوموسی اشعری بخشید[۲].

پس از مدتی، شمار اعضای برخی از قبایل گروه‌های دهگانه - به دلیل هم‌پیمان شدن با بعض دیگر - از دیگران بیشتر شدند و پرداخت حقوق قبایل، که به میزان جمعیت بستگی داشت، مشکلاتی فراهم کرد. سعدبن ابی وقاص، موضوع را به خلیفه نوشت و عمر به وی دستور داد تشکل جدیدی را پایه‌ریزی کند.

سعد نیز به این منظور گروهی از نسب‌شناسان و صاحب‌نظران عرب از جمله سعد بن نمران و مشعلة بن نعیم را مأمور کرد تا قبایل مختلف ساکن کوفه را بر حسب قرابتشان در هفت گروه سازمان دهند[۳]. این تجدید سازمان آشکارا به دوران قبل از اسلام یا الگوی سنتی عربی (سازمان قبیله‌ای) برمی‌گشت که در آن قبایل یا طوایف هر قبیله، اتحادیه‌هایی سیاسی به شکل ائتلافی سست و بی‌هدف بنا می‌نهادند[۴]. این هفت گروه و وابستگان آنها به شرح زیر سازمان یافتند:

  1. کنانه و هم‌پیمانان آن از حبشی‌ها و جدیله که از تیره بنی عمرو بن قیس عیلان بودند[۵].
  2. قبایل قضاعه، بجیله، خثعم، کِنده، حضرموت و اَزْد که همگی یمنی بودند و دو رئیس مشهور آنها جریر بن عبدالله بجلی (از بجیله) و اشعث بن قیس (از کنده) چهره‌های صاحب نفوذی بودند.
  3. قبایل مَذحِج، حِمیَر، هَمدان و هم‌پیمانان آنها. این قبیله‌ها هم یمنی بودند.
  4. قبایل اسد، غطفان، محارب، نمر، ضبیعه، تغلب.
  5. قبایل تمیم، رباب و هوازن.
  6. قبایل ایاد، عک، عبدالقیس، اهل الهجر[۶] و حمراء[۷].
  7. قبیله طی، و یکی از قبایل مقتدر یمنی که طبری به طور مشخص ذکری از آن به میان نمی‌آورد[۸].

به این ترتیب شهر کوفه به هفت قبیله (مقاتله) یا به هفت بخش نظامی تقسیم می‌شد که محل تجمع نیروها و بسیج آنها و رسیدگی به حقوق‌ها و غنایم جنگی گردید. این گروه‌بندی قبایل، نوزده سال ادامه داشت تا زمانی که حضرت علی(ع) در سال ۳۶ به کوفه آمد و تغییرات دیگری در آن داد. در طول این نوزده سال، ساخت قدرت در هر یک از این هفت گروه به گونه‌ای عجیب تغییر کرده بود. بعضی طایفه‌ها در گروه‌ها، موقعیت سلطه‌گرانه‌ای بر دیگر اجزای گروه به دست آورده بودند. همچنین در این زمان، اعضای بعضی قبایل به سبب پیوستن شمار زیادی از دیگر افراد قبیله (از جایگاه اولیه)، فوق‌العاده زیاد شده بود و از این رو، تعادل قدرت در گروه‌ها به هم می‌خورد. بدین جهت امیرالمؤمنین علی(ع) در حالی که گروه‌ها را در همان تعداد هفت نگاه داشت، تغییرات مهمی در ترکیب و صورت خارجی هفت گروه از طریق ترکیب و جابه‌جایی قبیله به ویژه از یک گروه به گروه دیگر انجام داد[۹]. بنا به تحلیل لویی ماسینیون حضرت علی(ع) قبایل را به صورت زیر مرتب کرد:

  1. همدان و حِمیَر (یمنی)
  2. مَذْحِج، اشعر، طیّ (یمنی)
  3. کِنده، حضرموت، قُضاعه و مَهْره (یمنی)
  4. اَزد، بَجیله، خَثْعَم، انصار (یمنی)
  5. همه شعبه‌های گوناگون نزاری اعم از قیس، عَبس، ذُوبیه و عبدالقیس از بحرین
  6. بَکْر، تَغْلب و همه شعب ربیعه (نزاری)
  7. قریش، کِنانه، اسد، تمیم، ضُبّه، رَباب (نزاری).

باید توجه داشت در این گروه‌بندی اسم طوایفی مانند اشعر، مهره و ضبه وجود دارد که در گروه‌بندی سعد، نبوده است. این قبایل از نظر تعداد افراد در زمان سعد(سال ۱۷) قابل توجه نبوده‌اند. با وجود این در سال ۳۶، این طوایف به اندازه‌ای افزایش یافته بودند که به هویت فردی نیاز پیدا می‌کردند[۱۰].

همچنین در تشکیلات پی‌ریزی شده توسط سعد، سه گروه یمنی و چهار گروه نزاری وجود داشتند؛ درحالی‌که در تجدید سازمانی که حضرت علی(ع) انجام داد تعداد گروه‌های یمنی به چهار افزایش، و نزاری‌ها به سه کاهش یافتند. به نظر می‌رسد آن حضرت، این دو شعبه از اعراب را بر حسب تعدادشان سازمان داده بود[۱۱]. امیرالمؤمنین علی(ع) در دوران خلافت خود بر آن بود تا نظام شصت قبیله ساکن در کوفه را در هم کوبد و تفکر آنها را از قید و بند خون و نژاد و قومیت آزاد کند که به شهادت رسید[۱۲].

چهارمین و آخرین تغییر در تشکل قبایل عرب کوفه، چهارده سال بعد، وقتی که زیاد بن ابیه در سال ۵۱ استاندار کوفه شد، صورت گرفت. او به طور کلی تشکیلات قبیله‌ای را به هفت گروه مرتب، و تمام جمعیت را به چهار بخش به این شکل تقسیم کرد:

  1. اهل العالیه
  2. تمیم و هَمْدان
  3. ربیعه (بکر) و کنده
  4. مذحج و اسد[۱۳].

نکات مهمی را در تجدید تشکیلات توسط زیاد می‌توان مشاهده کرد:

  1. اولاً او علاوه بر استانداری کوفه، فرمانروایی بصره را هم برعهده داشت. جمعیت بصره از آغاز به چهار بخش تقسیم شده بود و این تقسیم‌بندی آن‌چنان در اداره مردم بصره، موفقیت‌آمیز بود که زیاد تصمیم گرفت تا همان نظام اداری را در کوفه نیز اجرا کند.
  2. ثانیاً او به طور کامل، اصل مقبول عرب را درباره نسب و هم‌پیمانی در تشکیل گروه‌بندی‌های قبیله‌ای از نظر دور داشت و در عوض (به استثنای اولین گروه) نزاری‌ها و یمنی‌ها را با هم مخلوط کرد.
  3. ثالثاً به جز گروه اول، شش قبیله را که مقتدرترین قبایل بودند انتخاب کرد و بقیه را در آنها مستحیل ساخت.

اولین گروه (اهل العالیه) از شعبه‌های مکیان و قریش تشکیل شده بود که او دخالتی در آن نکرد؛ زیرا آنها هم پیمانان طبیعی حکام قریشی کوفه از زمان سعد به بعد بودند. در دسته دوم، او قبیله تمیم (نزاری) و هَمْدان (یمنی)، در دسته سوم قبیله بکر(نزاری) و کنده (یمنی)، و در گروه چهارم اسد (نزاری) و مذحج (یمنی) را ترکیب و بر هر بخش، رئیس یا سرپرستی به انتخاب آنها منصوب کرد که از وظایف آنها، برقراری سیطره محکم و استوار بر اجزای متشکله گروه‌های مربوط بود[۱۴].[۱۵]

منابع

پانویس

  1. تاریخ طبری، ج۳، ص۱۴۹.
  2. البلدان، ص۸۹. در مورد مشاهیر صحابه و تابعان ساکن در کوفه و برخی از این افراد در مباحث آینده سخن خواهیم گفت.
  3. تاریخ طبری، ج۳، ص۱۵۱.
  4. تشیع در مسیر تاریخ، ص۱۲۸.
  5. کنانه: قبیله‌ای مکی بود و قریش یکی از شعبه‌های آن به شمار می‌رفت. جدیله شعبه‌ای از قیس عیلان از حجاز بود و روابطی با کنانه داشت، هر دو گروه به عنوان مردان اعتبار و حیثیت (اهل العالیه) مورد نظر بودند. کنانه و قریش در گذشته همراه با برخی از قبایل گروهی را به نام «خندف» تشکیل داده بودند. طبیعی بود که در کوفه، کنانه و جدیله باید از خویشاوندی نزدیک برخوردار می‌بودند و با حکمفرمایان قریشی همکاری می‌کردند؛ حتی اگر تعدادشان هم کم باشد، موقعیت ممتازی را برقرار سازند».... (تشیع در مسیر تاریخ، ۱۲۸ و ۱۲۹).
  6. اهل الهجر، از قبیل عبدالقیس بود نا. که به بحرین مهاجرت کرده و به این نام شهرت داشتند. ایشان اگرچه از قبایل مخلوط عرب ترکیب شده بودند، ولی اهمیت آنها را نمی‌توان کمتر از آنچه بود، دانست.
  7. حمراء نام گروهی از ایرانیان است که درباره آن بحث خواهد شد.
  8. تاریخ طبری، (ج ۳، ص۱۵۲) شش گروه را نام می‌برد و به هفتمی اشاره‌ای نمی‌کند. گروه هفتم نامبرده در بالا از کتاب تشیع در مسیر تاریخ (ص۱۳۰) نقل شده است.
  9. تشیع در مسیر تاریخ، ص۱۳۰.
  10. تشیع در مسیر تاریخ، ص۱۳۱، به نقل از خطط الکوفه، لوئی ماسینیون، ص۱۵ به بعد.
  11. تشیع در مسیر تاریخ، ص۱۳۱.
  12. الغارات ثقفی، ج۱، ص۱۹.
  13. تشیع در مسیر تاریخ، ص۱۳۲، به نقل از خطط الکوفه، ص۱۵ به بعد.
  14. تشیع در مسیر تاریخ، ص۱۳۳.
  15. رجبی دوانی، محمد حسین، کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی ص۱۳۵.