نصب الهی امام: تفاوت میان نسخهها
خط ۶۹: | خط ۶۹: | ||
افزون بر آن، [[خداوند متعال]] در آیهای دیگر به صراحت بر این آموزه تأکید کرده است: {{متن قرآن|اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا وَمِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ}}<ref>«خداوند از فرشتگان و از مردم فرستادگانی برمیگزیند؛ به راستی خداوند شنوایی بیناست» سوره حج، آیه ۷۵.</ref>. | افزون بر آن، [[خداوند متعال]] در آیهای دیگر به صراحت بر این آموزه تأکید کرده است: {{متن قرآن|اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا وَمِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ}}<ref>«خداوند از فرشتگان و از مردم فرستادگانی برمیگزیند؛ به راستی خداوند شنوایی بیناست» سوره حج، آیه ۷۵.</ref>. | ||
با توجه به آنچه [[گذشت]]، روشن میشود که [[هادی]]، آنگاه که بر [[پیامبر]] اطلاق میشود، کسی است که از سوی [[خداوند]] به [[هدایت مردم]] [[مأمور]] است؛ [[مأموریت]] او بر [[انذار]] و [[تبشیر]] مشتمل است؛ ضمن آنکه وی برخوردار از [[علم]] و [[عصمت الهی]]، و [[منصوص]] از جانب [[خداوند]] است<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان (کتاب)|معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان]]، ص ۲۴۹.</ref> | با توجه به آنچه [[گذشت]]، روشن میشود که [[هادی]]، آنگاه که بر [[پیامبر]] اطلاق میشود، کسی است که از سوی [[خداوند]] به [[هدایت مردم]] [[مأمور]] است؛ [[مأموریت]] او بر [[انذار]] و [[تبشیر]] مشتمل است؛ ضمن آنکه وی برخوردار از [[علم]] و [[عصمت الهی]]، و [[منصوص]] از جانب [[خداوند]] است<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان (کتاب)|معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان]]، ص ۲۴۹.</ref> | ||
[[حجت الله]] [[منصوب]] از جانب [[خداوند]] است. با صفاتی که برای [[حجت الله]] برشمرده شد، میتوان گفت که [[مردم]] عادی نمیتوانند او را [[انتخاب]] کنند، بلکه تنها خداست که میتواند نماینده خود بر روی [[زمین]] را برگزیند. در [[تأیید]] این مطلب باید گفت که [[امیر المؤمنین]]{{ع}} در یکی از دعاهای معروفش، که به طرق مختلف [[نقل]] شده است، از [[خدا]] میخواهد که [[زمین]] را از [[حجت]] خود بر [[مردم]] خالی نگذارد<ref>{{متن حدیث|اللَّهُمَّ لَا تَخْلُ الْأَرْضَ مِنْ حُجَّةٍ لَكَ عَلَى خَلْقِكَ ظَاهِرٍ أَوْ خَافٍ مَغْمُورٍ لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُكَ وَ بَيِّنَاتُكَ}}. ابن بابویه قمی، الامامة و التبصرة، ص۲۶؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۸؛ محمد بن حسن طوسی، الغیبة، ص۲۲۱. پیشتر از اعتبار این روایت سخن به میان آمد.</ref>. [[امام سجاد]]{{ع}} نیز فرمود: “... از روزی که [[خدا]] [[آدم]] را [[آفریده]]، [[زمین]] خالی از [[حجت]] نیست که یا ظاهر بوده است و یا [[غایب]]، و تا [[قیامت]] هم خالی نماند...”<ref>شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۲۰۷؛ شیخ صدوق، الامالی، ص۱۸۶؛ محمد بن حسن فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ج۱، ص۱۹۹.</ref>. روشن است، معنا ندارد که [[مردم]] بخواهند حجتی [[غایب]] را برگزینند. در این باره، [[امام صادق]]{{ع}} در روایتی صحیح فرمودند: {{متن حدیث|جَعَلَهُمُ اللَّهُ... الْحُجَّةَ الْبَالِغَةَ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ وَ مِنْ تَحْتِ الثَّرَى}}<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۹۶. این روایت با سندهای دیگری نیز نقل شده است. ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۹۷؛ محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۲۰۰؛ محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الاختصاص، ص۲۱.</ref>؛ “... [[خداوند]] [[ائمه]] را... [[حجت]] [[آشکار]] خود بر هر آنکه روی [[زمین]] و زیر [[خاک]] است، قرار داده است”. [[امام صادق]]{{ع}} در برخی دیگر از سخنان خود، بر [[شأن]] [[هدایتگری]] [[حجت الله]] تأکید میکند و میفرماید: “زمین خالی از یک [[حجت]] عالم باقی نمیماند و همانا [[زمین]] را جز او [[اصلاح]] نکند و [[مردم]] را نیز جز او [[اصلاح]] نکند”<ref>{{متن حدیث|إِنَّ الْأَرْضَ لَا تَخْلُو مِنْ أَنْ يَكُونَ فِيهَا حُجَّةٌ عَالِمٌ إِنَّ الْأَرْضَ لَا يُصْلِحُهَا إِلَّا ذَلِكَ وَ لَا يُصْلِحُ النَّاسَ إِلَّا ذَلِكَ}}. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۲۰۳.</ref><ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان (کتاب)|معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان]]، ص ۲۷۴.</ref> | |||
==منابع== | ==منابع== |
نسخهٔ ۱ سپتامبر ۲۰۲۰، ساعت ۰۹:۳۴
- اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل نصب الهی امام (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
مقدمه
- در بحث امامت، میان شیعه و اهل سنت، بر سر انتصابی و انتخابی بودن امامت و خلافت بحث است. شیعه، معتقد به آن است که جانشینی پیامبر و خلافت و امامت مسلمین، مثل خود نبوت امری انتصابی و به امر خداوند و نصّ خاصّ است و بر این عقیده دلایل فراوان قرآنی و حدیثی و تاریخی دارد. امّا اهل سنت معتقد به انتخاب خلیفه از سوی مردم و اهل حلّ و عقد و نظر شورایند، هرچند به این اصل تنها دربارۀ خلیفۀ اوّل عقیده دارند، چون خلیفه دوم با نصب ابوبکر تعیین شد و خلیفه سوم با رأی شورای شش نفره و این آشفتگی، نشان بیپایه بودن نظریۀ انتخاب در امر امامت و خلافت را میرساند.
- شیعه معتقد است که شورا و نظر مردم و اهل حل و عقد، جایی اعتبار دارد که نصّ و فرمانی از سوی خدا نباشد و آنچه در روز سقیفه اتفاق افتاد، اجتهاد در برابر نصّ بود و این خلاف امر خدا و وصیّت پیامبر اکرم(ص) بود[۱]. حادثۀ غدیر و حجة الوداع و نزول آیه اکمال دین، بزرگترین سند انتصاب امام از سوی خداست. این انتصاب انتخابی هم بر اساس فضایل و شایستگیهای آن حضرت است[۲].
- با توجّه به خصایص منحصر به فرد امامان، (هادی بودن، مرجعیت دینی، تشریع احکام فرعی و واسطه فیض الهی)، بر هر انسان مسلمان و حتّی غیرمسلمان لازم است که اولاً: به مقام امامت ولو به صورت کلی و اجمالی سپس به مصادیق امامان علم و شناخت پیدا کند؛ چرا که شناخت صحیح و ناب آموزههای اعتقادی و عملی و اخلاقی دین تنها از سرچشمه زلال امامان بهدست میآید وگرنه معرفت و عمل هر مسلمانی که از کانال غیر امامان حاصل شود به ناسرهها و کجیها مبتلا گشته و آن با غرض بعثت پیامبران و ادیان آسمانی ناسازگار است[۳].
- لذا در روایات نبوی و ولوی به شناخت حقیقی امام به صور متعدد تأکید و جاهل به مقام امام و امامت در ردیف مردگان جاهلیت شمارش شده است" مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً "[۴] در روایت دیگر:" مَنْ مَاتَ بِغَيْرِ إِمَامٍ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً "[۵][۶].
- براساس این روایات شخصی که امام عصر خود را نشناسد به مرگ جاهلیت و به واقع بدون ایمان مرده است. حال سؤال این است، مقصود از امام کدام امام است؟ آیا مراد هر نوع حاکم، هر چند با زور و غلبه و حیله است؟ در این صورت این سؤال پیش میآید که بین شناخت چنین امامی با اثر ترتب کفر و جاهلیت بر جاهل آنچه رابطهای وجود دارد که در روایات بر آن تأکید شده است؟ [۷].
- با تأمل دوباره در روایات نبوی که درباره امامت و امام صادر شده است خصوصاً با نگاهی به روایاتی که حضرت علی(ع) و یازده امام دیگر به عنوان امام برگزیده، حجت خداوند، واسطه فیض الهی و عامل حفظ و بقای اصل هستی توصیف شده است؛ با این نگاه واضح میشود که مقصود از ضرورت شناخت امام، امام به معنای واقعی و کامل آن است که در ائمه اطهار متجلی میشوند[۸].
- این ادعا با لزوم تناسب و سنخیت بین حکم (مرگ جاهلیت و کفر) و موضوع (جهل به امام) ثابت میشود، علاوه آنکه روایات متعددی در تطبیق روایات مرگ جاهلیت بر امامان معصوم وارد شده است[۹].
ضرورت نصب امام
اثبات نصب امام
ادله عقلی نصب امام
ادله نقلی نصب امام
مصداق نصب الهی امام
- بعد از پذیرفتن ضرورت وجود نص و نصب از طرف پیامبر(ص) مصداق آن کیست؟
- در پاسخ این سؤال این نکته را تذکر میدهیم بعد از ثبوت اصل ضرورت نصب خود به خود امامت منصوص علی(ع) نیز ثابت میشود، برای اینکه اکثریت قریب به اتفاق اهل سنت منکر وجود نص بر خلافت خلفای خودشان هستند، خواهد آمد. اما شیعه امامت حضرت علی(ع) را با آیات و روایات متعدد اثبات میکند که تفصیل آن در پاسخ شبهه انکار نص در قرآن و سنت خواهد آمد. به دیگر سخن اهل سنت بر مصداق اصل نص کسی را معرفی نمیکنند، در این صورت آنان دوباره باید به اشکالات پیشین لازم از عدم انتصاب جواب دهند، اما شیعه با اثبات ضرورت نصب مصداق بلکه مصادیق آن را نیز با نصوص مختلف ثابت میکند.
تحقق نصب امام از سوی خدا
- پس از اثبات وجوب نصبِ امام بر خدا، این سؤال پیش میآید که آیا خدا این نصب واجب را انجام داده یا نداده است؟ ادله قطعیِ عقلی و نقلیِ قرآنی و روایی وجود دارد که: زمین، هیچگاه از حاکم منصوب به نصب الهی خالی نمیماند.[۱۰]. در روایات منقول از اهل بیت(ع) آمده است: «لَوْ خَلَتِ الْأَرْضُ سَاعَةً وَاحِدَةً مِنْ حُجَّةٍ لِلَّهِ لَسَاخَتْ بِأَهْلِهَا»[۱۱][۱۲].
- این مضمون، در منابع اهلسنت با عبارت دیگری آمده است؛ در صحاح اهلسنت آمده است: امر خلافت همواره در قریش خواهد ماند تا هر زمانی که از مردم دو نفر باقی بماند[۱۳]. معلوم است که چرا این روایت «ما بَقِيَ مِنَ النَّاسِ اثْنانِ» را مطرح کرده است؛ علت اینکه واژه «اثْنانِ» به کار رفته، این است که یکی از آنها امام و دیگری مأموم است؛ امام بدون مأموم و حاکم بدون محکوم معنا ندارد؛ زیرا امام، از مقولات اضافی است؛ یعنی اگر امامی باشد باید کسی هم وجود داشته باشد که به او ائتمام کند و گرنه امام نخواهد بود. بنابر این، روی کره زمین همیشه باید یک امامی از قریش وجود داشته باشد[۱۴].[۱۵]
تحقق نصب امام پس از پیامبر
- این مسئله غیر از وجوب آن است. در اینجا بحث از عینیت یافتن این وجوب در جامعه مطرح است. عملاً خدای متعال توسط پیامبر اکرم(ص) تا روز قیامت، امام نصب کرده است. این نصب نیز بر سه گونه است[۱۶]:
- نصب عام به نحو قضیه حقیقیه: مانند حدیث: «خُلَفَائِي... الَّذِينَ يَأْتُونَ مِنْ بَعْدِي وَيَرْوُونَ أَحَادِيثِي وَسُنَّتِي»[۱۷] در امثال این روایات نصب، نصب عام؛ یعنی به نحو قضیه حقیقیه است[۱۸].
- نصب کلی به نحو قضیه خارجیه: این نصب کلی است؛ همچون حدیث ثقلین و حدیث سفینه که در این احادیث نصب به نحو قضیه خارجیۀ کلی منظور است. مراد از قید کلی این است که از آن مجموع اهل بیت(ع) اراده شده است[۱۹].
- نصب به نحو قضیه خارجیه شخصیه: همچون «عَلِيٌّ وَلِيُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِي»[۲۰]، یا احادیثی که در آنها نام ائمه اطهار(ع) تا امام دوازدهم بیان شده است[۲۱].[۲۲]
منصوب بودن به نصب الهی
خلیفة الله منصوب از طرف خداوند است؛ چرا که تنها خداوند میداند، چه کسی شایستگی دریافت علم به اسماء و تصدی منصب خلافت را دارد: ﴿إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً﴾[۲۳][۲۴]
مردم نمیتوانند ولی را برگزینند؛ در توضیح این مطلب باید گفت حق اداره جهان اصالتاً از آنِ خداوند است؛ از اینرو، اگر کسی بخواهد بر جهان مدیریت کند، روشن است که صاحب حق باید این حق را به او بدهد. همچنین ولی الله که خداوند، قدرت تصرف در کائنات، سرپرستی جهان و منصب مرجعیت دینی را به او داده است و برخوردار از علم ویژه الهی، برای اِعمال این ولایات است، نمیتواند به وسیله مردم شناخته شود، از اینرو، لزوماً خداوند او را تعیین میکند[۲۵]
اولی الامر معصوم از گناه و اشتباه و دارای علم ویژه به احکام الهیاند. از ظاهر آیه هم، چنانکه گفته شد، برمیآید که خداوند متعال ایشان را مسئول تبیین و اجرای احکام کرده است. با توجّه به آنچه گذشت، میتوان گفت منصوب بودن ایشان از طرف خداوند، نتیجه طبیعی آموزههای پیشین است. بنابراین میتوان گفت: اولی الامر انسانهایی مفترض الطاعه، معصوم، عالم به احکام خداوند و سنّت نبوی، مجری و مبیّن احکام خداوند و سنّت نبوی و منصوب از ناحیه خداوندند[۲۶]
اگر هادی معصوم و برخوردار از علم الهی است، لازم است منصوص از جانب خداوند باشد؛ چرا که مردم نمیتوانند این دو صفت را تشخیص دهند. از سوی دیگر نیز، میتوان گفت که پیامبرِ هادی، از جانب خداوند مأموریت دارد که به هدایت مردم بپردازد. به دیگر سخن، رسالت او برای هدایت انسانهاست. قرآن کریم بارها بر این نکته تأکید کرده است؛ چنانکه راجع به پیامبران الهی میفرماید: ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ﴾[۲۷].
در آیه مزبور، بر این نکته تأکید شده است که پیامبران به فرمان خداوند متعال هدایت میکنند[۲۸]. قرآن کریم راجع به حضرت موسی و هارون(ع) نیز میفرماید: ﴿فَأْتِيَاهُ فَقُولَا إِنَّا رَسُولَا رَبِّكَ فَأَرْسِلْ مَعَنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ وَلَا تُعَذِّبْهُمْ قَدْ جِئْنَاكَ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكَ وَالسَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى﴾[۲۹]. در این آیه نیز بر منصوص بودن پیامبران هدایتگر تأکید شده است. از آنجا که خداوند، ایشان را برای مقام رسالت برگزید، مخاطبان لجوج آنها، ایشان را نپذیرفتند و فرستاده شدن بشری مانند خودشان از جانب خداوند را برنتابیدند. قرآن کریم در این باره میفرماید: ﴿وَمَا مَنَعَ النَّاسَ أَنْ يُؤْمِنُوا إِذْ جَاءَهُمُ الْهُدَى إِلَّا أَنْ قَالُوا أَبَعَثَ اللَّهُ بَشَرًا رَسُولًا﴾[۳۰].
خداوند متعال بارها با اشاره به اینکه پیامبران، رسولان او به سوی مردماند، بر منصوص بودن آنها تأکید کرده است: ﴿وَلَمَّا جَاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ نَبَذَ فَرِيقٌ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ كِتَابَ اللَّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ كَأَنَّهُمْ لَا يَعْلَمُونَ﴾[۳۱]. افزون بر آن، خداوند متعال در آیهای دیگر به صراحت بر این آموزه تأکید کرده است: ﴿اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا وَمِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ﴾[۳۲]. با توجه به آنچه گذشت، روشن میشود که هادی، آنگاه که بر پیامبر اطلاق میشود، کسی است که از سوی خداوند به هدایت مردم مأمور است؛ مأموریت او بر انذار و تبشیر مشتمل است؛ ضمن آنکه وی برخوردار از علم و عصمت الهی، و منصوص از جانب خداوند است[۳۳]
حجت الله منصوب از جانب خداوند است. با صفاتی که برای حجت الله برشمرده شد، میتوان گفت که مردم عادی نمیتوانند او را انتخاب کنند، بلکه تنها خداست که میتواند نماینده خود بر روی زمین را برگزیند. در تأیید این مطلب باید گفت که امیر المؤمنین(ع) در یکی از دعاهای معروفش، که به طرق مختلف نقل شده است، از خدا میخواهد که زمین را از حجت خود بر مردم خالی نگذارد[۳۴]. امام سجاد(ع) نیز فرمود: “... از روزی که خدا آدم را آفریده، زمین خالی از حجت نیست که یا ظاهر بوده است و یا غایب، و تا قیامت هم خالی نماند...”[۳۵]. روشن است، معنا ندارد که مردم بخواهند حجتی غایب را برگزینند. در این باره، امام صادق(ع) در روایتی صحیح فرمودند: «جَعَلَهُمُ اللَّهُ... الْحُجَّةَ الْبَالِغَةَ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ وَ مِنْ تَحْتِ الثَّرَى»[۳۶]؛ “... خداوند ائمه را... حجت آشکار خود بر هر آنکه روی زمین و زیر خاک است، قرار داده است”. امام صادق(ع) در برخی دیگر از سخنان خود، بر شأن هدایتگری حجت الله تأکید میکند و میفرماید: “زمین خالی از یک حجت عالم باقی نمیماند و همانا زمین را جز او اصلاح نکند و مردم را نیز جز او اصلاح نکند”[۳۷][۳۸]
منابع
- فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان
- قدردان قراملکی، محمد حسن، امامت.
- اراکی، محسن، درس دوم «امامت در اندیشه اسلامی»
پرسشهای وابسته
- نصب امام به چه معناست؟ (پرسش)
- آیا نصب امام در قرآن آمده است؟ (پرسش)
- آیا نصب امام در روایات نبوی آمده است؟ (پرسش)
- آیا نصب امام عامل تفرقه بین مسلمانان است؟ (پرسش)
- اگر نصب امام اتفاق افتاده است پس چرا شهرت ندارد؟ (پرسش)
جستارهای وابسته
پانویس
- ↑ در این زمینه ر. ک: النصّ و الاجتهاد، شرف الدین
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۱۰۵.
- ↑ ر.ک. قدردان قراملکی، محمد حسن، امامت، ص ۵۲.
- ↑ «كسى كه بميرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهليّت مرده است» کافی، ج۱، ص ۳۷۶؛ اینکه مراد از مرگ جاهلیت چیست، دو معنا محتمل است: الف. کفر و شرک ب. ظلالت و گمراهی. هر دو معنا در روایات آمده است؛ کافی، ج۱، باب من مات و لیس له امام، ص ۳۷۶؛ مجلسی، مراه العقول، ج۴، ص۲۰.
- ↑ «هر كس بدون امام بميرد به مرگ جاهليت مرده است» صحیح ابنحیان، ج۱۰، ص ۴۳۴؛ مسند احمد، ج۴، ص ۹۶ (۱۶۸۷۶)؛ المعجم الکبیر؛ ج ۱۹، ص ۳۸۸ (۹۱۰)؛ شرح المقاصد، ج۲، ص ۲۷۵، از این منابع سستی ادعای دکتر النتشار در کتاب خود نشأه الفکر الفلسفی فی الاسلام، ج۶، ص ۲۱۷ مبنی بر انکار حدیث مزبور در منابع اهل سنت ظاهر میشود. برای اطلاع از صدها مورد از این روایت به نرمافزار المکتبه الإسلامیة الکبری الشامله محصول عربستان جستجوی واژه «میته الجاهلیه» رجوع شود.
- ↑ ر.ک. قدردان قراملکی، محمد حسن، امامت، ص ۵۳.
- ↑ ر.ک. قدردان قراملکی، محمد حسن، امامت، ص ۵۳.
- ↑ ر.ک. قدردان قراملکی، محمد حسن، امامت، ص ۵۳.
- ↑ ر.ک. قدردان قراملکی، محمد حسن، امامت، ص ۵۴.
- ↑ «اَلْأَرْضُ لَا تَخْلُو مِنْ حُجَّةٍ»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۱۷۸.
- ↑ نعمانی، محمد بن ابراهیم، الغيبة، ج۱، ص۱۴۱. این مضمون با الفاظ متفاوتی نیز نقل شده است؛ از جمله: از امام صادق(ع) نقل است که امام سجاد(ع) فرمود: «وَ لَوْ لاَ مَا فِي الْأَرْضِ مِنَّا لَسَاخَتْ بِأَهْلِهَا». صدوق، محمد بن علی، كمال الدين، ج۱، ص۲۰۷؛ از امام باقر(ع) نقل است که فرمود: «لَوْ بَقِيَتِ اَلْأَرْضُ يَوْماً وَاحِداً بِلاَ إِمَامٍ مِنَّا لَسَاخَتِ الْأَرْضُ بِأَهْلِهَا». طبری صغیر، محمد بن جریر، دلائل الإمامة، ج۱، ص۴۳۶.
- ↑ اراکی، محسن، درس دوم «امامت در اندیشه اسلامی»
- ↑ «لا يَزالُ هذا الأمْرُ في قُرَيْشٍ ما بَقِيَ مِنَ النَّاسِ اثْنانِ»؛ مسند أحمد بن حنبل، ح۴۶۹۲ و ح۵۵۲۵ و صحيح مسلم، ح۳۳۹۸.
- ↑ البته لفظ این حدیث، در صحیح بخاری تحریف شده است و به گونهای آورده شده که دیگر این مضمون را ندارد. به نقل بخاری حدیث اینگونه است: «لا يَزالُ هذا الأمْرُ في قُرَيْشٍ ما بَقِيَ منهمُ اثْنانِ». صحيح البخاري، ح۳۲۶۲ و ح۶۶۳۴؛ یعنی مادامی که دو قریشی وجود داشته باشد، باید یکی از آنها امام باشد! این متن خود بر جعلی بودن خود گواه است؛ چون معنای درستی ندارد؛ زیرا مشروطکردن برقراری امامت و خلافت بر وجود دو قریشی فاقد معنا و نکته است. چه لزومی دارد دو قریشی باشد تا امامت و خلافت برقرار بماند؟ آیا وجود یک قریشی کافی نیست؟! به نظر میرسد، بخاری - یا راویان او - این حدیث را با لفظی بیمعنا و تحریفشده آوردهاند؛ چون نقل صحیح این حدیث، مذهب امامیه را تأیید میکند. آنجاکه در حدیث اصلی «من الناس» آمده بود، «اثنان» منطقی است؛ زیرا از میان «مردم» دستکم باید دو نفر باشند که یکی امام و یکی مأموم باشد اما اینجا چرا اثنان گفته شده است؟! این موضوع و امثال آن - مانند: تعویض متن «مَنْ أَطَاعَ أَمِيرِي فَقَدْ أَطَاعَنِي» (صحيح البخاري، ح۶۶۳۱) به متن تحریف شده ومَن يُطِعِ الأمِيرَ فقَدْ أطَاعَنِي (صحيح البخاري، ح۳۲۶۲) تا شامل هر امیری بشود؛ چه فاسق و چه عادل- به بحث حدیثی گستردهای نیازمند است.
- ↑ اراکی، محسن، درس دوم «امامت در اندیشه اسلامی»
- ↑ اراکی، محسن، درس دوم «امامت در اندیشه اسلامی»
- ↑ ابن بابویه، محمد بن علی، من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۴۲۰.
- ↑ اراکی، محسن، درس دوم «امامت در اندیشه اسلامی»
- ↑ اراکی، محسن، درس دوم «امامت در اندیشه اسلامی»
- ↑ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۳۰، ص۵۸۸.
- ↑ مانند حدیثی که جابر جعفی از جابر انصاری نقل کرده است که پیامبر اکرم(ص) فرمود: «هُمْ خُلَفَائِي يَا جَابِرُ وَأَئِمَّةُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ بَعْدِي أَوَّلُهُمْ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ثُمَّ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ الْمَعْرُوفُ فِي التَّوْرَاةِ بِالْبَاقِرِ وَسَتُدْرِكُهُ يَا جَابِرُ فَإِذَا لَقِيتَهُ فَأَقْرِئْهُ مِنِّي السَّلاَمَ ثُمَّ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ مُوسَى ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ سَمِيِّي وَكَنِيِّي حُجَّةُ اللهِ فِي أَرْضِهِ وَبَقِيَّتُهُ فِي عِبَادِهِ اِبْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ». صدوق، محمد بن علی، كمال الدين، ج۱، ص۲۵۳.
- ↑ اراکی، محسن، درس دوم «امامت در اندیشه اسلامی»
- ↑ «میخواهم جانشینی در زمین بگمارم» سوره بقره، آیه ۳۰.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص ۱۵۳.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص ۱۸۴.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص ۲۲۱.
- ↑ «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری میکردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
- ↑ شایان ذکر است، راجع به اینکه مقصود از ﴿بِأَمْرِنَا﴾ در آیه مذبور چیست، اختلافاتی وجود دارد. در قسمتهای پیشین و به هنگام بحث از مفهوم «امام»، دلیل خود را بر اینکه مقصود از «امر» همان امر تشریعی است، بیان کردیم. روایتی نیز در این باره وجود دارد. ر.ک: محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۳۲؛ علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، ج۲، ص۱۷۱-۱۷۲؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۱۶. گفتنی است، برخی از مفسران نیز ظاهر از «امر» در آیه مزبور را امر تشریعی دانستهاند؛ برای نمونه، ر.ک: ملا فتحالله کاشانی، منهج الصادقین، ج۷، ص۲۴۳؛ ملا محسن فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج۴، ص۱۶۰؛ محمد بن مرتضی کاشانی، تفسیر المعین، ج۲، ص۱۱۰۴؛ محمد بن علی شریف لاهیجی، تفسیر شریف لاهیجی، ج۳، ص۶۰۳؛ ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱۷، ص۱۶۷.
- ↑ «بنابراین نزد او بروید و بگویید که ما فرستادگان پروردگار توایم پس، بنی اسرائیل را با ما گسیل دار و عذابشان مکن، ما برای تو نشانهای از سوی پروردگارت آوردهایم و درود بر کسی که از رهنمود (خداوند) پیروی کند» سوره طه، آیه ۴۷.
- ↑ «و مردم را هنگامی که برای آنان رهنمود آمد هیچ چیز از ایمان آوردن باز نداشت مگر همین که گفتند: آیا خداوند بشری را به پیامبری برانگیخته است؟!» سوره اسراء، آیه ۹۴.
- ↑ «و چون فرستادهای از سوی خدا نزدشان آمد که آنچه را آنان با خود داشتند راست میشمرد، گروهی از اهل کتاب، کتاب خداوند را پس پشت افکندند گویی (چیزی) نمیدانند» سوره بقره، آیه ۱۰۱.
- ↑ «خداوند از فرشتگان و از مردم فرستادگانی برمیگزیند؛ به راستی خداوند شنوایی بیناست» سوره حج، آیه ۷۵.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص ۲۴۹.
- ↑ «اللَّهُمَّ لَا تَخْلُ الْأَرْضَ مِنْ حُجَّةٍ لَكَ عَلَى خَلْقِكَ ظَاهِرٍ أَوْ خَافٍ مَغْمُورٍ لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُكَ وَ بَيِّنَاتُكَ». ابن بابویه قمی، الامامة و التبصرة، ص۲۶؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۸؛ محمد بن حسن طوسی، الغیبة، ص۲۲۱. پیشتر از اعتبار این روایت سخن به میان آمد.
- ↑ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۲۰۷؛ شیخ صدوق، الامالی، ص۱۸۶؛ محمد بن حسن فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ج۱، ص۱۹۹.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۹۶. این روایت با سندهای دیگری نیز نقل شده است. ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۹۷؛ محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۲۰۰؛ محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الاختصاص، ص۲۱.
- ↑ «إِنَّ الْأَرْضَ لَا تَخْلُو مِنْ أَنْ يَكُونَ فِيهَا حُجَّةٌ عَالِمٌ إِنَّ الْأَرْضَ لَا يُصْلِحُهَا إِلَّا ذَلِكَ وَ لَا يُصْلِحُ النَّاسَ إِلَّا ذَلِكَ». شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۲۰۳.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص ۲۷۴.