آیا نصب امام در روایات نبوی آمده است؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
آیا نصب امام در روایات نبوی آمده است؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ امامت
مدخل اصلیامامت
تعداد پاسخ۱ پاسخ

آیا نصب امام در روایات نبوی آمده است؟ یکی از سؤال‌های مصداقی پرسشی تحت عنوان «تعیین امام» است. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی امامت مراجعه شود.

عبارت‌های دیگری از این پرسش

پاسخ

محمد حسن قدردان قراملکی

حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمد حسن قدردان قراملکی در کتاب «امامت» در این‌باره گفته‌ است:

«عالمان شیعی از دوران امامت کتب مفصّلی در اثبات نصب و امامت امام علی (ع) و سایر ائمه نوشتند که در منابع معتبر ثبت و ضبط شده است. این‌جا به عنوان مثال می‌توان به تک‌نگاری اصحابی چون عیسی بن روضه، ابن رئاب، خلیل بن احمد، مؤمن الطاق و هشام بن حکم اشاره کرد. [۲] به دلیل وجود منابع متعدّد در ارائهٔ ادلّهٔ نقلی مثبت نظریهٔ اصل نصب شیعه ما در این‌جا به اختصار بسنده می‌کنیم:

۱. احادیث خلافت: پیامبر اسلام (ص) در آغاز رسالت خویش نخست سه سال دعوت خویش را علنی ننمود، بلکه تنها به دعوت فامیل و نزدیکان خود می‌پرداخت. در روایتی که اهل سنت و شیعه آن را از حضرت علی (ع) نقل نموده‌اند، آمده است: پیامبر (ص) به دنبال آیهٔ شریفهٔ﴿وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الأَقْرَبِينَ[۳]، چهل تن از شخصیت‌های فامیل خود را به ضیافتی دعوت فرمود، بعد از صرف غذا، دعوت خود را آشکار نمود و فرمود: هر کس مرا در این امر یاری رساند او "برادر"، "وصی" و "خلیفه" من خواهد بود: "کیست از شماها که مرا در این امر یاری رساند؟ تا او برادر، وصی و جانشین من در شما شود؟ همه قوم از امتناع ورزیدند. امّا من گفتم: من ای پیامبر خدا حاضر هستم تا وزیر تو شوم. پیامبر از سر و گردنم گرفت و فرمود: همانا این برادر، وصی و خلیفه من در شما است، پس از او سخن شنوید و او را اطاعت نمایید[۴]. در سند حدیث جای بحث نیست، همه راویان بنابر مکتب اهل سنت نیز ثقه هستند، تنها ابو مریم عبدالغفار را برخی از اهل سنت تضعیف نمودند که آن نیز به خاطر شیعه بودنش می‌باشد. امّا برخی دیگر او را نیز ستایش نمودند [۵]. امّا دلالت متن و محتوایی حدیث نیز شفاف و روشن است که به نکاتی اشاره می‌شود: الف. پیامبر (ص) در حدیث به صورت مطلق از خلافت و جانشینی در امر نبوت سخن به میان آورده است که آن شامل خلافت در عرصه های سیاسی، علمی و دینی می‌شود. ب. دلیل دیگر بر شفّافیت دلالت، تحریف و حذف برخی از مورّخان اهل سنت محتوای حدیث فوق است، مثلاً طبری با وجود گزارش تمام واقعه غدیر در تاریخ خود، در تفسیرش به تقطیع روی آورده و بعد از "اخی"، عبارت "وص و خلیفتی" را حذف و به جای آن "و کذا و کذا" آورده است [۶]. ابن کثیر در کتاب معروف تاریخی خود به نام البدایه و النهایه با آنکه آن را عین تاریخ طبری می‌آورد، امّا در گزارش حدیث دعوت، آن را از تفسیر طبری گزارش می‌کند که متأسفانه کلام ناظر به امامت حضرت علی (ع) را حذف نموده است. محمد حسین هیکل در کتاب حیات محمد جمله سؤال پیامبر (ص) را می‌آورد امّا عبارت پیامبر (ص) در معرفی حضرت علی (ع) را حذف می‌کند. ناشر کتاب فوق در چاپ‌های بعدی هر آن‌چه به علی (ع) مربوط می‌شد را کلاً حذف نمود. ج. قرینه دیگر فهم مخاطبان و حاضران بود که از این حدیث پیامبر (ص) استفاده خلافت، امیری و سرپرستی نموده‌اند، چنان که بعد از اتمام سخنان پیامبر (ص) و عدم پذیرفتن آن از باب استهزاء و تمسخر به پدر حضرت علی (ع) یعنی ابو طالب گفتند که از این پس باید از فرزندت اطاعت کنی.

۲. تصریح به خلافت حضرت علی (ع): آن حضرت بارها در طول حیات مبارک خویش به خلافت حضرت علی (ع) تصریح داشته است که به بعضی اشاره می‌شود: عبدالله بن مسعود نقل می‌کند که از پیامبر (ص) درباره تعیین جانشینی خود، اول ابوبکر بعد عمر را پرسیدم که در هر دفعه حضرت از جواب اعراض نمود. درباره اسخلاف علی (ع) را پرسیدم که فرمود: "ذاک والذی لااله غیره لو بایعتموه و اطعمتموه أدخلتکم الجنة أکتعین" [۷]. پیامبر (ص) می‌فرماید در جریان معراج خویش خداوند خطاب به من فرمود: آیا برای خودت خلیفه‌ای انتخاب نموده‌ای که امور و شئون تو را ادا کند و بر بندگانم که از کتابم نمی‌دانند، تعلیم دهد؟ گفتم: ای خدا تو خود برایم انتخاب کن، همانا انتخاب تو انتخاب من هم است. ندا آمد که: علی را برای تو اختیار نمودم، او را خلیفه و وصی اتخاذ کن [۸]. ابن عباس از پیامبر (ص) نقل می‌کند که آن حضرت دست علی (ع) را گرفت و فرمود:"هُوَ فَارُوقُ هَذِهِ الْأُمَّةِ يُفَرِّقُ بَيْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ... هُوَ خَلِيفَتِي مِنْ بَعْدِي" [۹]. حدیث ذیل به مسئله امامت و خلافت حضرت علی (ع) تصریح می‌کند:"يَا عَلِيُّ أَنْتَ الْإِمَامُ وَ الْخَلِيفَةُ بَعْدِي وَ أَنْتَ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ" [۱۰]. از دیگر روایات که درآن به خلافت حضرت علی (ع) آن‌هم به معنای حکومت تصریح شده است، حدیث ام‌سلمه است. وی نقل می‌کند در یک سفری با پیامبر (ص) - که عایشه نیز حضور داشت - ابوبکر وعمر وارد محضر پیامبر (ص) شده و ما به سراپرده رفتیم، علی (ع) نیز به دوختن کفش‌های پیامبر (ص) مشغول بود. آن دو از حضرت درباره‌ی خلیفه‌ی بعدی پرسیدند که: ما نمی‌دانیم ای رسول خدا تا کی با ما خواهی بود[۱۱] پس اگر به ما تعیین کنی که خلیفه‌ات بر ما کیست تا برای ما بعد از تو راه روشن و رستگاری باشد[۱۲]پیامبر (ص) در جواب فرمود: "همانا من جای او را می‌بینم، اگر من انجام دهم، شما از دور آن پراکنده و متفرق خواهید شد، چنان‌که بنی اسرائیل از هارون بن عمران متفرق شدند. ابوبکر و عمر ساکت شده راه خروج را در پیش گرفتند. آن‌گاه عایشه از رسول خدا پرسید که آن شخصیّت کیست که او را بر آن دو خلیفه قرار می‌دهی؟ حضرت پاسخ داد: دوزنده‌ی کفش‌ها. ما نگاه کردیم کسی جز علی را ندیدیم. عایشه گفت: ای رسول خدا ما جز علی کسی را نمی‌بینیم. حضرت فرمود: او این است". در این حدیث روشن می‌شود که خلیفه حقیقی پیامبر (ص) شخصیّتی جز علی (ع) نیست، لکن پیامبر (ص) در آن زمان به لحاظ مصالحی نام خلیفه خود را به ابوبکر تصریح نکرد، امّا به همسرانش فرمود. امّا حضرت در زمان‌های بعدی به خلافت حضرت علی (ع) در احادیث مختلف مانند غدیر تصریح داشت.

۳. احادیث امامت،‌امیرمؤمنان و وزارت: پیامبر اسلام (ص) از همان ابتدا می‌کوشید حضرت علی (ع) را به عنوان حاکم و [[امیر مؤمنان]] برای مردم معرفی و بدین‌سان بستر امامت آینده وی را هموار نماید، لذا به صحابه توصیه می‌نمود وقتی به علی (ع) سلام می‌دهند، سلام ساده ومعمولی نباشد بلکه به سلام خود قید "امیرمؤمنان" را هم بیفزایند. صاحب تاریخ دمشق از برده أسلمی نقل می‌کند که رسول خدا برما - که هفت نفر بودیم - امر فرمود که بر علی به عنوان "امیرمؤمنین" سلام دهیم"يأَمَرَنَا رَسُولُ اللَّهِ (ص) أَنْ‏ نُسَلِّمَ‏ عَلَى‏ عَلِيٍ‏ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِين‏ "[۱۳]. حضرت در جای دیگر علی (ع) را به عنوان امام مطرح و آن را به جبرئیل و خدا نسبت می‌دهد:"أَ لَا أَدُلُّكُمْ‏ عَلَى‏ مَا إِنْ‏ تَسَاءَلْتُمْ‏ عَلَيْهِ‏ لَمْ‏ تَهْلِكُوا إِنْ وَلِيَكُمُ اللَّهُ، وَ إِنَّ إِمَامَكُمْ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ فَنَاصِحُوهُ وَ صَدِّقُوهُ فَإِنَّ جَبْرَئِيلَ أَخْبَرَنِي بِذَلِك‏‏ " [۱۴]. در منابع شیعی نیز این نوع روایات متعد وارد شده است[۱۵]. حضرت در برخی مواضع از امام علی (ع) به عنوان وزیر خود و امام مسلمین بعد از خود یاد می‌کند و آن را به خدا نسبت می‌دهد:"یا ایها الناس ان الله أمرنی اَن اَنصب لکم اماماً یکون وصیی فیکم خلیفتی فی اهل بیتی وفی امتی من بعدی... یا ایها الناس: انی قد اعلمتکم مفزعکم بعدی و امامکم و ولیکم و هادیکم بعدی و هو علی بن ابی طالب‏‏ " [۱۶]. در این روایت عناوین "خلیفه"،‌ "امام"، "ولّی"، و "هادی" در توصیف جانشین به‌کار رفته است که بر شئون مرجعیت علمی، سیاسی و معنوی امام دلالت می‌کند. حضرت در روایت دیگر علاوه بر صفات فوق به صفات دیگر مانند امر و نهی علی (ع) امر و نهی پیامبر (ص)، حجت الهی بر مردم، امین خدا بر سِرّش تصریح می‌کند:"أَمْرُكَ أَمْرِي وَ نَهْيُكَ نَهْيِي أُقْسِمُ بِالَّذِي بَعَثَنِي بِالنُّبُوَّةِ وَ جَعَلَنِي خَيْرَ الْبَرِيَّةِ إِنَّكَ لَحُجَّةُ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ أَمِينُهُ عَلَى سِرِّهِ وَ خَلِيفَتُهُ عَلَى عِبَادِهِ‏‏ " [۱۷]. در روایت دیگر پیامبر وصف "امیرالمؤمنین" را هم می‌افزاید که بیشتر بر مسئله حکومت ناظر است:"إِمَامُ الْمُسْلِمِينَ وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ مَوْلَاهُمْ بَعْدِي عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ‏‏ " [۱۸]

۴. حدیث غدیر: معروف‌ترین حدیث در این موضوع حدیث غیر خم است که پیامبر اسلام در جریان برگشت از آخرین حج خویش "حجة الوداع" بر اساس وحی الهی حضرت علی (ع) را به عنوان مولی و اولی به همه مردم معرفی نمود:"ایها الناس مَن أولی الناس بالمومنین من انفسهم؟ قالو الله و رسوله اعلم! قال: انَّ الله مولای و أنا مولی المونین و أنا أولی بهم من أنفسهم فمن کنت مولاه فعلّی مولاه‏‏ " از جهت سندی این حدیث شریف مورد پذیرش مورد پذیرش واتفاق اهل سنت و شیعه قرار گرفته است به گونه‌ای که ۱۱۰ صحابی و ۸۴ تابعین آن را گزارش کرده‌اند[۱۹] هرچند برخی کوشیدند که با نقل ناقص حدیث مزبور و حذف صدر آن "من اولی الناس المومنین‏‏ " در دلالت حدیث بر امامت و حکومت حضرت تردید کنند، لکن صدر حدیث شریف در بعض منابع اهل سنت نیز آمده است [۲۰]. لکن بحث درباره‌ مفهوم و دلالت حدیث است که اکثر عالمان اهل سنت "مولی" را به معنوی دوست داشتن تفسیر نموده‌اند که بر امامت حضرت علی (ع) دلالت نمی‌کند.

۵. دلایل وشواهد دلالت مولی و أولی: در شرح "مولی" باید گفت هرچند این کلمه دارای معانی مختلف است، لکن با توجّه به قراین ذیل معنای امامت و حکومت از کلمه «مولی» استفاده می‌شود:

  1. واژه "أولی": پیامبر (ص) خود قبل از بیان مولی بودن حضرت علی (ع)، معنای مولی را به "اولی الناس بالمومنین بأنفسهم‏‏ " تفسیر کرده است[۲۱] این أولویت یاری یا دوست داشتن نیست بلکه تقدم و سیطره فرد مولی بر مولی علیه است به گونه‌ای که مولی از خود شخص نیز بر امور مولی علیه أولی و مقدم تر است؛ پس مولی بودن حضرت علی (ع) به این معناست که آن حضرت بر همه‌ی امور مردم حتّی بر نفوس‌شان نیز از خودشان أولی و مقدم است.
  2. خوف پیامبر از ابلاغ پیام: مطابق روایت فریقین پیامبر (ص) بر حسب وحی الهی به تبلیغ و ابلاغ امری مأمور بود که از بیان آن خوف داشت﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ[۲۲]. امّا تا تأکید وحی الهی و وعده نگهداری حضرت از گزند مخالفان و نیز تهدید آیه مبنی بر عدم ابلاغ رسالت الهی در صورت عدم رساندن امر ویژه به مردم، پیامبر (ص) پیام آسمانی را به مردم ابلاغ نمود. عالمان فریقین نقل کردند که آیه‌ی شریفه مزبور در جریان غدیر خم نازل شد [۲۳]. روشن است اگر مقصود آیه از ابلاغ پیام آسمانی همان محبت و دوستداشتن علی (ع) بود، برای خوف پیامبر از ابلاغ وجهی وجود نداشت، عدم ابلاغ آن به معنای عدم ابلاغ کل رسالت پیامبر تلقی نمی‌شد، پس مقصود بالاتر از محبت علی (ع) و آن همانا امامت حضرت است که با ابلاغ آن، این خوف وجود داشت برخی از پذیرش امامت آن حضرت به بهانه‌های مختلف مثل انگیزه‌های قبلیه‌ای، جوان بودن حضرت، کشته شدن اقوام نزدیک برخی از مسلمانان در صدر اسلام توسط علی (ع) امتناع ورزیده و وحدت مسلمانان خدشه‌دار شود.
  3. یأس کفار و اکمال دین: قرینه سوم بر تفسیر "مولی" بر امامت، آیه‌ نازله ذیل بعد از ابلاغ پیام آسمانی است: ﴿الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن دِينِكُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلامَ دِينًا [۲۴]. مطابق نقل مفسران اهل سنت[۲۵] و شیعه این آیه‌ی شریفه بعد از جریان غدیر خم و نصب به امام علی (ع) به مقام ولایت نازل شد که خداوند چنین روزی را روز یأس و ناامیدی کفار از دین اسلام و همچنین آن روز را روز اکمال دین و اتمام دین و اتمام نعمت و رضایت خدا از انتخاب اسلام به عنوان دین مسلمانان توصیف می‌کند. روشن است آیه در صدد صرف توصیه مردم به محبت و دوستی حضرت علی (ع) نبوده است چون اولاً: چنین توصیه‌ای قبلاً نیز بوده است و ثانیاً: بین توصیه به محبت و دوستی آن حضرت با اکمال دین، اتمام نعمت و یأس کفار ملازمه‌ای وجود ندارد، بلکه از برکات و رهاورد ابلاغ پیام غدیر "اکمال دین، اتمام نعمت و رضایت از اسلام" برمی‌آید که امر واقع در غدیر امر بسیار مهم و نقش کلیدی در حیات اسلام داشته است و آن نه صرف دوستی ویاوری حضرت علی (ع) بلکه پذیرفتن امامت، مرجعیت علمی و دینی و حاکمیت وی بوده است.
  4. تبریک شخصیّت‌ها: قرینه دیگر تبریک‌های شخصیّت‌های سیاسی و اجتماعی صحابه بعد از ابلاغ پیامبر (ص) است. عمر خلیفه دوم بعد اتمام حدیث غدیر خطاب به حضرت علی (ع) گفت:"هَنِيئاً لَكَ يَا ابْنَ أَبِي طَالِبٍ أَصْبَحْتَ‏ وَ أَمْسَيْتَ‏ مَوْلَى‏ كُلِ‏ مُؤْمِنٍ‏ وَ مُؤْمِنَةٍ‏‏ "[۲۶]. در برخی از گزارش‌ها به اول کلام عمر عبارت "بَخْ‏ بَخ‏‏‏ " اضافه شده که مبالغه در تبریک و فخراست. آیا اگر مقصود صرف توصیه دوستی بود،‌ برای این‌گونه پیام‌های تبریک مجالی بود؟! به علاوه آیا "مولی" در عبارت خلیفه دوم که می‌گوید: "یا علی بر تو گوارا باد که مولی هر مومن، مرد و زن شدی" صرف دوست داشتن بود یا مقصود عمر اشاره به مقام امامت و خلافت حضرت بود که در جریان غدیر به صورت رسمی از طرف پیامبر اعلام شد؟
  5. فهم حاضران و شاعران: قرینه‌ دیگر قرینه‌ ادبی است، حاضران در غدیر به درستی می‌توانستند به مقصود پیامبر (ص) متوجّه شوند، یکی از حضار شاعر مشهور عرب یعنی حسان بن ثابت بود که بعد از اتمام حدیث غدیر از پیامبر اجازه خواست شعری در این‌باره بسراید[۲۷]؛ حسان بن ثابت در این شعر مولی را نه صرف دوست‌ داشتنی بلکه به امام و هادی تفسیر نموده و شعر خود را به پیامبر وصحابه خوانده و آنان نیز هیچ اعتراضی برآن نداشتند[۲۸]. از قراین دیگر که بسیار مستحکم و معتبر است، برداشت و تفسیر خود حضرت (ع) است. آن حضرت حدیث غدیر رابر امامت و حکومت خویش ناظر می‌دانست و بعد از رحلت پیامبر (ص) درمسئله حکومت و خلافت از آن حدیث به نفع موضوع خویش استدلال می‌کرد که این استدلال نیز مورد انکار طرف رقیب قرار نگرفت. تفصیل احادیث و احتجاجات حضرت بر اصل نصب را در صفحات آینده در نقد شبهه عدم تمسک حضرت علی (ع) به اصل نصب به تفصیل خواهیم آورد.
  6. برخی از عالمان اهل سنت مانند ابن جوزی و حافظ ابوالفرج یحیی ثقفی نیز بر معنای اولویت "مولی" اعتراف کرده‌اند[۲۹].
  7. واژه بعدی: حدیث غدیر در بعض روایات اهل سنت با کلمه‌ی "بعدی" آمده است:"من کنت مولاه فان علیّاً بعدی مولاه‏‏‏ " [۳۰]. در شعر اخیر حسان نیز "مِنْ‏ بَعْدِي‏ إِمَاماً" گویای مدعاست. روشن است معنای دوست داشتند یا یاری رساندن علی (ع) توصیه مطلق و در هر زمانی است و لازم نبود پیامبر (ص) آن را به بعد خود اختصاص دهد، امّا این‌که چنین نبود، از آن پیداست که مقصود خلافت و حکومت است که با کلمه "بعدی" تناسب دارد. پژوهشگران مانند علامه امینی قراین و شواهد متعددی برای دلالت حدیث غدیر بر مدعای شبهه آورده‌اند که ما خواننده محقق را به اثر گران‌سنگ الغدیر حواله می‌دهیم[۳۱].

۶. احادیث منزلت: در جریان جنگ تبوک پیامبر اسلام (ص)، حضرت علی (ع) را به عنوان جانشین و مسئول حکومت خویش در مدینه تعیین کرد و خود عازم منطقه جنگی شد، منافقان از این مسئله برای سرکوب شخصیّت امام علی (ع) استفاده نموده که پیامبر وی را در میان لشگر خود قرار نداد. حضرت علی (ع) با شنیدن این انگ و تهمت بالفور خود را به لشگر پیامبر رساند و خواهان حضور جنگ شد، امّا پیامبر (ص) ضمن تکذیب ادعای منافقان فرمود: "ای علی! آیا راضی نیستی که مانند هارون به موسی برای من باشی، مگر این‌که بعد از من پیغمبری نیست" [۳۲]. پیامبر (ص) در این حدیث حضرت علی (ع) را مانند هارون برای موسی در همه عرصه‌ها توصیف کرده و تنها مسئله نبوت را استثنا می‌کند. این‌که هارون نسبت به موسی چگونه منزلتی داشته است، آیه‌ ذیل آن را بیان می‌کند: ﴿وَاجْعَل لِّي وَزِيرًا مِّنْ أَهْلِي هَارُونَ أَخِي اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي وَأَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي[۳۳]. در این آیه هارون برای موسی به عنوان وزیر، پشتیبان و مشارکت و یاور در تبلیغ پیام آسمانی ذکر شده است که پیامبر اسلام (ص) آن را - جز نبوت - در حدیث فوق به حضرت علی (ع) تفویض می‌کند. پس از جهت مفهومی حدیث بر امامت و خلافت علی (ع) دلالت می‌کند، اما از جهت سند باید گفت آن را اکثریت عالمان اهل سنت نقل و تأیید نموده و تنها آمدی در آن شک نموده است[۳۴] که شک وی درمقابل اکثریت قریب به اتفاق مضر نیست. پیامبر (ص) در حدیث دیگر خطاب به علی (ع) فرمود:"يَا عَلِيُّ! أَنْتَ الَّذِي... تَقُومُ فِيهِمْ مَقَامِي.... ‏‏‏ " [۳۵]. در این حدیث پیامبر در حل مسائل اختلافی و لزوم اطاعت مردم از علی (ع)، بین خود آن حضرت فرق قائل نشده و تصریح می‌کند که در این عرصه‌ها مقام و شخصیت حقوقی علی (ع) مانند مقام و شخصیت حقوقی پیامبر (ص) ‌است که این روایت کاملاً جوابی برای کسانی است که خاتمیت پیامبر (ص) را به خاتمیت همه شئون پیامبر (ص) تفسیر می‌کنند. نکته دیگر اینکه پیامبر (ص) مفهوم حدیث منزلت را بارها و در مواضع مختلف مانند، شروع دعوت، روز اعلام برادری، هنگام بستن درهای مسجد مدینه، فتح خیبر و جنگ تبوک مورد تأکید قرار داده است [۳۶]

۷. حدیث قلم و دوات "وصیت نانوشته": یکی از ادله‌ای که می‌توان از آن به عنوان دلیل نصب امامت حضرت علی (ع) نام برد، حدیث معروف به حدیث قلم و دوات است. پیامبر (ص) در آخرین روزهای بیماری خود خواست امامت حضرت علی (ع) را برای آخرین بار به صورت رسمی و علنی و مکتوب اعلام و امضا نماید. برای این منظور قلم و دفتری خواست: "برای من دفتر و کاغذی را بیاورید تا برای شما یادداشتی بنویسم تا هرگز بعد از آن گمراه نشوید"[۳۷]. با به راه انداختن هیاهو و غوغا و اختلاف مخاطبان و اتهام بیماری سهو و سخن هذیان به پیامبر (ص) - العیاذ بالله - حضرت از وحدت مسلمانان ترسید و به خروج حاضران از مجلس امر فرمود.

تحلیل و بررسی: قراین ذیل نشان می‌دهد که مقصود حضرت درج و ثبت امامت حضرت علی (ع) در وصیت‌نامه رسمی خود بود:

  1. از ذیل حدیث "لَن تَضِلُّوا بَعْدَه‏" معلوم بود که مقصود حضرت تعیین جانشین و امام بعدی است، هم‌چنین چون مشابه این فراز را پیامبر (ص) بارها دربارهٔ توصیه به اهل بیت و عترت خویش مثل حدیث ثقلین انجام داده بود، مخاطبان خصوصاً آنانی که شمّ سیاسی داشتند، هدف حضرت را بافور دریافتند، لذا کوشیدند مانع تحقق هدف پیامبر شوند، برای این منظور مناقشاتی را در حضور پیامبر اسلام (ص) که در بستر بیماری بود راه انداختند، از آن بالاتر پیامبر الهی را - العیاذ بالله - به هذیان‌گویی متهم نمودند که در منابع تاریخ اهل سنت و شیعه نام جسارت کننده خلیفه دوم عمر ثبت و ضبط شده است، که گفت: "عمر گفت: همانا بیماری - العیاذ بالله - بر وی غلبه کرده است، پیش شما قرآن است و کتاب خدا بر ما کفایت می‌کند[۳۸]. در این گفتار جسارت‌آمیز خلیفه دوم نه تنها نسبت به هذیان - العیاذ بالله - به پیغمبری می‌دهد که قرآن می‌فرماید: ﴿وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحَى[۳۹] بلکه مقام خود را بالاتر از پیامبر (ص) نیز توصیف می‌کند که می‌گوید بر وصیت پیامبر نیازی نیست و ما را قرآن کفایت می‌کند. اینکه بر مسلمانان چه چیزی لازم است؟ آیا امثال عمر باید آن را تشخیص دهند یا رسول خدا؟ پاسخ آن را ما از وجدان انسان‌های آزاده می‌طلبیم!
  2. خود خلیفه دوم به نیت و قصد پیامبر (ص) بعدها اعتراف می‌کند، چنان‌که در مباحثه‌ای با ابن عباس می‌گوید: پیامبر (ص) در صدد تصریح به امام علی (ع) بود که من مانع شدم[۴۰]. البته عمر باز در مقام توجیه غرض و مانع شدن خود برآمده و می‌گوید: مانعیت من برای خوف از فته بود. در این توجیه خلیفه دوم خود را برتر از پیامبر (ص) می‌بیند، گویا _العیاذ بالله_ آن حضرت از تشخیص مصلحت اسلام و جامعه مسلمانان عاجز و ناتوان و به ارشاد و راهنمایی خلیفه دوم نیازمند بود! آیا واقعاً اشرف کائنات و اعظم پیامبران و متصل به وحی توان تشخیص مصلحت دین و جامعه خویش را به اندازه خلیفه دوم نداشت؟ ! باز جواب این پرسش را ما به وجدان انسان‌های آزاده و دور از تعصب حواله می‌دهیم.
  3. بر این نکته بیفزایید که وقتی خلیفه اول در بستر بیماری و بیهوشی عهدنامه‌ای مبنی بر خلافت عمر توسط عثمان را به نگارش درآورد، عمر و دیگران هیچ مخالفتی سر نداند و خلیفه اول را به غلبه درد و بیماری و هذیان متهم ننموند؟ ! در حالی که مطابق نقل خود اهل سنت ابوبکر در وسط تدوین عهدنامه و منشور خلافت عمر به حالت اغما افتاد[۴۱] با این وجود نه خلیفه اول و نه دوم و نه عثمان به عنوان دبیر خلیفه صحبتی از غلبه بیماری بر خلیفه به میان نیاوردند. هرآن‌چه هست این قطعی است که امثال خلیفه دوم اجرای وصیّت‌نامه پیامبر (ص) را به نفع مواضع خود نمی‌یافتند و دلیل این ادعا مخالفت آنان با نوشتن وصیّت‌نامه با هزینه حداکثر سرمایه یعنی اتهام سهو و هذیان - العیاذ بالله - به رسول خداست. پس وصیّت‌نامه به نفع رقیب عمر یعنی حضرت علی (ع) بود که بالاخره نانوشته باقی ماند!
  4. قرینه دیگر اینکه پیامبر (ص) پیشاپیش می‌دانست امامت و حکومت حضرت علی (ع) را برخی برنمی‌تابند، لذا در بستر بیماری خویش دستور داد سپاهی به فرماندهی جوانی ۱۸ ساله با نام اسامة بن زید عازم منطقه مأموریت خود گردد، در حالی که گزارشی درباره وجود خطر و تهدید خارجی وصول نشده بود. حضرت اصرار داشت مهره‌های اثرگذار در مسائل سیاسی و اجتماعی مانند: ابوبکر، عمر، ابوعبیده و سعد بن وقاص "عاملان مؤثر جریان سقیفه" به همراه لشکر از مدینه خارج شوند. لکن همین شخصیت‌ها به بهانه‌های مختلف از فرمان پیامبر (ص) سر باز زدند، با این‌که پیامبر (ص) متخلفان از حضور در لشکر اسامه را لعنت کرده بود[۴۲]. روشن است در صورت تحقق نقشه پیامبر (ص) مسئله انتقال حکومت برای حضرت علی (ع) بدون دغدغه انجام می‌گرفت. لکن ظاهراً اشخاص فوق نیز با شم سیاسی خودشان دریافته بودند که در صورت رحلت پیامبر (ص) دست آنان از حکومت تهی خواهد ماند. نکته دیگر در اعزام سپاه فوق این‌که پیامبر (ص) با گماردن جوان ۱۸ ساله به فرماندهی لشکری که فرماندهان و شخصیّت‌های معروفی در آن شرکت داشتند، می‌خواست عملاً این آموزهٔ دینی و نکته عقلی را القا کند که ملاک فرماندهی و رهبری صلاحیت و شایستگی ذاتی است و آن به صغر سن ارتباطی ندارد تا این‌که این نکته و اصل جوابی برای کسانی باشد که زعامت و رهبری حضرت علی (ع) را به بهانه سن کمتر - ۳۴ ساله - برنمی‌تافتند [۴۳]

۸. احادیث حجت: در برخی از روایات نبوی از حضرت علی (ع) به عنوان حجت خدا ذکر شده است. پیامبر اسلام (ص) از جبرئیل یاد می‌کند که خداوند به فرشتگان خطاب فرمود: "فرشتگانم به حجت خودم در زمین بر بندگانم بعد از پیامبر نظر کنید که چگونه صورتش را برای تواضع به عظمتم بر خاک گذاشته است. شما را شاهد می‌گیرم که او امام و مولی مردم و خلق من است"[۴۴]. پیامبر (ص) در روایت دیگر فرمود:"يَا عَلِيُّ أَنْتَ إِمَامُ الْمُسْلِمِينَ‏ وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ‏ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ‏ وَ حُجَّةُ اللَّهِ‏ بَعْدِي‏ عَلَى‏ الْخَلْقِ‏ أَجْمَعِينَ‏ "[۴۵]. حضرت در جایی دیگر فرمود:"إِنَّكَ لَحُجَّةُ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ أَمِينُهُ عَلَى سِرِّهِ وَ خَلِيفَتُهُ عَلَى عِبَادِهِ "[۴۶]. احادیث فوق جواب روشن و شفاف به کسانی است که به بهانه خاتمیّت، حجت الهی را به پیامبر اسلام (ص) منحصر و منکر حجت بودن امامان شده‌اند.

۹. احادیث عصمت: امامت سه شأن و منزلت (حکومت، مرجعیت علمی و دینی و ولایت معنوی و باطنی) دارد که روایات مختلف بر حسب مقتضای حال مخاطب و مجلس شأن خاصی را اثبات می‌کنند. در این‌جا روایات متعددی از پیامبر (ص) وارد شده است که عصمت امامان و حضرت علی (ع) را ثابت می‌کند که لازمه آن مرجعیت علمی و دینی و حجیت ذاتی سیره نظری و علمی آنان می‌باشد. خوشبختانه به این لازمه یعنی اطاعت مطلق از امامان به دلیل وجود عصمت توجه شده است، روایات آن در فصل سوم "امامت و خاتمیّت"، ذیل شبهه دوم "عصمت ناسازگار با خاتمیّت" گزارش شد.

۱۰. احادیث مرجعیت علمی و دینی: پیامبر (ص) در روایات متعدد از علی (ع) به عنوان یک مقام و مرجع رسمی علمی و دینی یاد می‌کند که از طرف خداوند و خودش به این مقام بعد از رحلت حضرت، نصب شده است. انس بن مالک از پیامبر (ص) ‌نقل می‌کند که حضرت به ابوذر أسلمی خطاب فرمود:"إِنَ‏ رَبَ‏ الْعَالَمِينَ‏ عَهِدَ إِلَيَ‏ فِي‏ عَلِيِ‏ بْنِ‏ أَبِي‏ طَالِبٍ‏ (ع) عَهْداً فَقَالَ عَلِيٌّ رَايَةُ الْهُدَى وَ مَنَارُ الْإِيمَانِ وَ إِمَامُ أَوْلِيَائِي وَ نُورُ جَمِيعِ مَنْ أَطَاعَنِي‏" [۴۷]. پیامبر (ص) در روایت دیگر: "یا علیّ... إنك لسبيل الجنة، و راية الهدى و علم الحق، و امام من آمن بي، و ولي من تولاني‏" [۴۸]. حضرت در روایتی تصریح می‌کند که در مسائل اختلافی، علی (ع) مرجع نهایی حل اختلاف است، چنان‌که به عبدالرحمن‌ بن سمره فرمود: "ای ابن سمره! زمان اختلاف هواهای نفس و تفرق آرا تو را به ملازمت علی بن ابی طالب توصیه می‌کنم چراکه او امام امت و جانشینم بر آنان است" [۴۹]. در روایت دیگر: "آیا شما را بر راهی دلالت و رهنمون سازم که اگر از آن پرسش نمایید، هلاک نخواهید شد؟ همانا ولیّ خدا و امام شما علی بن ابی‌طالب است که او را خیرخواهی و تصدیق کنید، همانا جبرئیل بر این مسئله مرا خبر داده است"[۵۰]؛ "ای مردم! حقّا که برای شما پناهگاهتان را پس از خود و پیشوایتان را پس از خود و ولیّ و راهنمایتان را معیّن کردم و او برادرم علی بن ابی طالب است، و او در میانتان همان مقام و منزلت مرا دارد، دین‏تان را از او پیروی کنید و در همه امور او را اطاعت نمائید، همانا که همه آنچه خداوند از دانش و حکمتش به من آموخته نزد او است‏" [۵۱]. بعد از نزول آیه شریفهٔ ﴿إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ [۵۲]، پیامبر (ص) خودش را منذر و با اشاره به علی (ع) فرمود: "أَنْتَ الْهَادِي يَا عَلِيُّ بِكَ يَهْتَدِي الْمُهْتَدُونَ بَعْدِي" [۵۳]. پیامبر (ص) در جریان معراج خویش نقل می‌کند که آیه فوق به گوشم خورد و از خداوند پرسیدم که هادی کیست؟ خداوند فرمود:"ذَلِكَ‏ عَلِيُ‏ بْنُ‏ أَبِي‏ طَالِبٍ‏ غَايَةُ الْمُهْتَدِينَ‏ وَ إِمَامُ الْمُتَّقِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِين‏ ‏" [۵۴]. پیامبر در روایات مختلف و متعدد علی (ع) را مبیّن دین و مرجع حل نهایی اختلافات امت اسلام معرفی می‌کند:"أَنْتَ تُبَيِّنُ لِأُمَّتِي مَا اخْتَلَفُوا فِيهِ بَعْدِي‏ ‏"[۵۵]؛ "يَا عَلِيُّ أَنْتَ الَّذِي تُبَيِّنُ لِأُمَّتِي مَا يَخْتَلِفُونَ فِيهِ بَعْدِي وَ تَقُومُ فِيهِمْ مَقَامِي قَوْلُكَ قَوْلِي وَ أَمْرُكَ أَمْرِي وَ طَاعَتُكَ طَاعَتِي وَ طَاعَتِي طَاعَةُ اللَّهِ وَ مَعْصِيَتُكَ مَعْصِيَتِي وَ مَعْصِيَتِي مَعْصِيَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ‏ ‏" [۵۶]. درباره علم حضرت علی (ع) روایات متعددی در فریقین وارد شده که پیامبر (ص) فرمود:"أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِيٌّ بَابُهَا‏ ‏"[۵۷]. درباره علم آن حضرت به این نکته بسنده می‌کنیم؛ علم حضرت علم عادی نبود، بلکه مؤید از طرف خداوند و از جنس الهام بود. ره‌آورد چنین علمی خطاناپذیری و عدم درماندگی در پاسخ مسائل می‌شود. این‌جا به این نکته اشاره می‌کنم که مرجعیت علمی و دینی حضرت بر خلفای سه‌گانه کاملاً کارساز بود، به گونه‌ای که خلیفه دوم بارها اعتراف می‌کرد که:"لولا عَلِىٌ‏ لَّهَلَكَ‏ عُمَرٌ‏ ‏" [۵۸]. عمر در جای دیگر حضرت علی (ع) ‌‌را مرجع نهایی حل مناقشات علمی قضایی معرفی می‌کند:"أُمِرْنَا إِذَا اخْتَلَفْنَا فِي شَيْ‏ءٍ أَنْ نُحَكِّمَ عَلِيّاً‏ ‏" [۵۹]. در منابع معتبر اهل سنت از پیامبر اسلام (ص) روایت شده که:"علیّ اقضاکم علیّ افقهکم و اعلم امتی بکتاب الله و علیّ مع الحق و الحق مع علیّ حیثما دار و أنا مدینة العلم و علیّ بابها‏" [۶۰]. تاریخ، موارد متعددی از قضاوت‌های اشتباه سه خلیفه اول و اصلاح آنها توسّط حضرت علی (ع) را ثبت و ضبط کرده است که استقرای آنها خود کتاب مستقلی می‌طلبد [۶۱]. پیامبر (ص) در دو روایت مختلف در وصف علی (ع) فرمود:"أَنْتَ يَعْسُوبُ الدِّينِ... أَنْتَ يَعْسُوبُ الْمُؤْمِنِين‏‏ ‏"[۶۲]. "یعسوب" در لغت به معنای رئیس و ملکه زنبوران است، ابن ابی الحدید در شرح روایت فوق می‌نویسد: "گویا پیامبر (ص)، علی (ع) را رئیس و آقای مؤمنان یا دین را تابع آن حضرت قرار داده به گونه‌ای که در هر راه و قدمی از او تبعیت می‌کنند، چنان‌که زنبوران تابع ملکه خودشان هستند""کانّه جعل رئیس المؤمنین و سیدهم او جعل الدین یتبه و یقفو اثره حیث سلک کما یتبع النحل الیعسوب"[۶۳].

روایات علی (ع): برای شیعیان حضرت علی (ع) حجت و امام الهی است که سخنانش معتبر و قابل استدلال است، اهل سنت نیز برای آن حضرت مقام بالایی قائل‌اند و سخنان و احادیث او را حداقل به عنوان یکی از بزرگان صحابه می‌پذیرند. با توجه به این نکته اگر از آن حضرت روایت یا روایاتی یافت شود که بر اصل نصب دلالت کند روایت وی حجت و می‌بایست آن را پذیرفت. خوشبختانه ما در این‌ باره روایات صریح و شفافی از آن حضرت داریم که تفصیل آن در پاسخ شبهه عدم تمسک حضرت به اصل نصب در صفحات آینده خواهد آمد. اینجا به دو روایت اشاره می‌شود که حضرت ضمن گلایه از مسلمانان صدر اسلام از عدم شناخت مقام و رتبه خویش، تصریح می‌کند که مقام امامتش یک فریضه‌ای بود که در قرآن و سنت نبوی تأکید شده، امّا جز انسان‌های اندک به این فضل حضرت پی‌نبردند:"قَلِيلٌ‏ مِنْ‏ شِيعَتِيَ‏ الَّذِينَ‏ عَرَفُوا فَضْلِي‏ وَ فَرْضَ‏ إِمَامَتِي‏ مِنْ‏ كِتَابِ‏ اللَّهِ‏ عَزَّ وَ جَلَ‏ وَ سُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ‏"؛[۶۴]. آن حضرت در جریان انتخاب عثمان به عنوان خلیفه سوم و کنار گذاشتن وی، در خطبه‌ای چنین به اختصاص حق حاکمیت به خودش تصریح می‌کند:"فَنَحْنُ بَيْتُ النُّبُوَّةِ، وَمَعْدِنُ الْحِكْمَةِ، وَأَمَانُ أَهْلِ الْأَرْضِ... لَنَا حَقٌّ إِنْ نُعْطَهُ نَأْخُذْهُ، وَإِنْ نُمْنَعْهُ نَرْكَبْ أَعْجَازَ الْإِبِلِ وَلَوْ طَالَ السُّرَى‏"[۶۵].

روایات سید شباب اهل الجنه: اهل سنت به امام حسن (ع) و امام حسین (ع) مطابق روایات متعدد پیامبر اسلام (ص) در توصیف آن دو امام همام با دیده احترام و عظمت می‌نگرند، چه‌بسا مقام آن دو بزرگوار را از مقام امام علی (ع) نیز بالاتر انگارند، چنان‌که وقتی می‌خواهند حضرت علی (ع) را توصیف نمایند می‌گویند: ابو سید شباب اهل الجنه. براین اساس اهل سنت باید همه روایات امام حسن (ع) و امام حسین (ع) را هم به عنوان راوی مورد وثوق و هم ذریه پیامبر (ص) بپذیرند. اما پذیرفتن برخی و رد بعض دیگر از باب ایمان به بعض و کفر به بعض دیگر خواهد شد.

با این مقدمه وقتی به سیره آن دو امام همام نظر می‌افکنیم به وضوح درمی‌یابیم که آنان نیز مسئله امامت را از باب نصب امام علی (ع) می‌دادند که این‌جا به بعضی اشاره می‌شود: امام حسن (ع) در خطبه‌ای به اصل و سنت الهی مبنی بر تعیین جانشین و رهبر برای هر پیغمبری اشاره فرموده و مصداق آن را در پیامبر اسلام اهل‌البیت معرفی می‌کند:"إن اللّٰه لم يبعث نبيّاً إلا اختار له نقيباً و رَهْطاً و بيتاً، فو الذي بعث محمداً بالحق نبياً لا ينتقص من حقنا أهل البيت أحد إلا نقصه اللّٰه من عمله مثله، و لا تكون علينا دولة إلا و تكون لنا العاقبة‏"[۶۶]. امام حسن (ع) بعد از شهادت علی (ع) بر بالای منبر رفت و امامت آن حضرت را از باب نصب پیامبر تفسیر نمود و فرمود:"قد نصبه رسول‌الله" [۶۷]. آن حضرت با اشاره به دو امانت گرانمایه پیامبر (ص) "الثقلین" آن دو را قرآن و اهل‌ بیت معرفی و تأکید می‌کند که اطاعت آنان در قرآن و سنت پیامبر (ص) واجب شمرده شده است:"نَحْنُ أَحَدُ الثَّقَلَيْنِ اللَّذَيْنِ خَلَّفَهُمَا رَسُولُ اللَّهِ (ص) ... فَأَطِيعُونَا فَإِنَّ طَاعَتَنَا مَفْرُوضَةٌ إِذْ كَانَتْ بِطَاعَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ رَسُولِهِ مَقْرُونَة"[۶۸]. وی در خطبه‌ای در مسجد کوفه فرمود:"يَا أَهْلَ الكُوْفَةِ! اتَّقُوا الله فِيْنَا، فَإِنَّا أُمَرَاؤُكُم... وَنَحْنُ أَهْلُ البَيْتِ الَّذِيْنَ....‏" [۶۹]. ایشان که به علت وجود نفاق در لشکر خود به صلح با معاویه مجبور شد، فرمود:"أَنَا أَوْلَى النَّاسِ بِالنَّاسِ فِي كِتَابِ اللَّهِ وَ عَلَى لِسَانِ نَبِيِّ اللَّهِ‏"[۷۰]. امام حسین (ع) با احضار بزرگان قوم خویش در منی از آنان خواست شهادت دهند که آیا جز این است که پیامبر (ص)، حضرت علی (ع) را در روز غدیرخم به مقام ولایت نصب فرمود:"أَنْشُدُكُمُ اللَّهَ أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) نَصَبَهُ يَوْمَ‏ غَدِيرِ خُمٍ‏ فَنَادَى‏ لَهُ‏ بِالْوَلَايَةِ ‏"[۷۱]. آن حضرت در کربلا نیز فرمود:"نَحْنُ أَهْلُ بَيْتِ مُحَمَّدٍ أَوْلَى بِوَلَايَةِ هَذَا الْأَمْرِ عَلَيْكُمْ مِنْ هَؤُلَاءِ الْمُدَّعِينَ مَا لَيْسَ لَهُمْ وَ السَّائِرِينَ فِيكُمْ بِالْجَوْرِ وَ الْعُدْوَانِ فَإِنْ أَبَيْتُمْ إِلَّا الْكَرَاهَةَ لَنَا وَ الْجَهْلَ بِحَقِّنَا" [۷۲]</ref>»[۷۳].

پرسش‌های مصداقی همطراز

  1. چرا نام امام علی در قرآن نیامده است؟ (پرسش)
  2. آیا نصب امام در روایات نبوی آمده است؟ (پرسش)
  3. آیا نصب امام عامل تفرقه بین مسلمانان است؟ (پرسش)
  4. اگر نصب امام اتفاق افتاده است پس چرا شهرت ندارد؟ (پرسش)
  5. آیا بیعت صحابه و مردم با ابوبکر در سقیفه برای اثبات امامت او کافی نیست؟ (پرسش)
  6. اگر نصب امام علی اتفاق افتاد پس چرا او به این انتصاب احتجاج نکرد؟ (پرسش)
  7. اگر امام علی برای امامت نصب شده است پس چرا برای تصدی حکومت اقدام نکرد؟ (پرسش)
  8. اگر امام علی برای امامت نصب شده است پس چرا سال‌ها سکوت کرد؟ (پرسش)
  9. اگر امام علی برای امامت نصب شده است پس چرا بیعت ابوبکر پذیرفت؟ (پرسش)
  10. اگر امام علی برای امامت نصب شده است پس چرا در شورای تعیین خلیفه سوم شرکت کرد؟ (پرسش)
  11. اگر امام علی برای امامت نصب شده است پس چرا حکومت را پس از قتل خلیفه سوم نپذیرفت؟ (پرسش)
  12. اگر امام علی برای امامت نصب شده است پس چرا با خلفای وقت خود همکاری کرد؟ (پرسش)
  13. اگر امام علی برای امامت نصب شده است پس چرا به نماز خلفا اقتدا کرد؟ (پرسش)
  14. اگر امام علی برای امامت نصب شده و خلیفه دوم از دید او نامشروع است پس چرا رابطه فامیلی با او برقرار کرد؟ (پرسش)
  15. اگر امام علی برای امامت نصب شده و دیگر خلفا از دید او نامشروع‌اند پس چرا سه فرزند خود را به نام‌های خلفا نام‌گذاری کرد؟ (پرسش)
  16. اگر امام علی برای امامت نصب شده و دیگر خلفا از دید او نامشروع‌اند پس چرا از خلفا ستایش و تمجید کرد؟ (پرسش)
  17. آیا نصوص نصب و خلافت امام علی تعارض ندارند؟ (پرسش)
  18. نظریه انتخاب در تعیین امام چیست؟ (پرسش)

پرسش‌های وابسته

  1. امامت چیست؟ (پرسش)
  2. امامت در لغت و اصطلاح به چه معناست؟ (پرسش)
  3. امامت در قرآن و حدیث به چه معنا به کار رفته است؟ (پرسش)
  4. قرآن در مورد امامت چه آیاتی دارد؟ (پرسش)
  5. چه احادیثی در مورد امامت وجود دارد؟ (پرسش)
  6. امام کیست؟ (پرسش)
  7. امام در لغت و اصطلاح به چه معناست؟ (پرسش)
  8. امام در قرآن و حدیث به چه معنا به کار رفته است؟ (پرسش)
  9. قرآن در مورد امام چه آیاتی دارد؟ (پرسش)
  10. چه احادیثی در مورد امام وجود دارد؟ (پرسش)
  11. امامت چه کاربردهایی دارد؟ (پرسش)
  12. بحث از امامت چه اهمیت یا ضرورتی دارد؟ (پرسش)
  13. دیدگاه‌های مذاهب اسلامی در باره امامت چیست؟ (پرسش)
  14. موارد اختلافی امامیه و اهل سنت در مورد امامت چیست؟ (پرسش)
  15. نظر امامیه در مورد تعیین تکلیف بر خداوند بر وجوب امامت چیست؟ (پرسش)
  16. آیا وجوب تعیین امام بدعت‌آمیز است؟ (پرسش)
  17. آیا کلامی‌انگاری امامت بدعت‌آمیز است؟ (پرسش)
  18. آیا مخالفان امامت کافراند؟ (پرسش)
  19. آیا امامت موروثی است؟ (پرسش)
  20. آیا امامت از دوران کودکی امکان‌پذیر است؟ (پرسش)
  21. آیا مقام امامت بر مقام نبوت برتری دارد؟ (پرسش)
  22. آیا امامان شیعه بر دیگر پیامبران برتری دارند؟ (پرسش)
  23. آیا می‌توان به مقام امامت بدون مقام نبوت رسید؟ (پرسش)
  24. آیا امامت با دموکراسی ناسازگار است؟ (پرسش)
  25. آیا غیبت امام با فلسفه ضرورت امامت ناسازگار است؟ (پرسش)
  26. آیا مهدویت با دموکراسی ناسازگار است؟ (پرسش)
  27. آیا امامت با اصل خاتمیت ناسازگار است؟ (پرسش)

پانویس

  1. المغنی فی ابواب التوحید و العدل، ج ۲۰، ص ۹۹؛ شرح مواقف، ج ۳، ص ۲۶۵؛ تئوری امامت در ترازوی نقد، ص ۵۰؛ احمد الکاتب، تطور الفکر السیاسی الشیعی، ص ۱۶ به بعد.
  2. ر.ک: ابن ندیم، الفهرست، صص ۱۷، ۳۶، ۵۷، ۱۲۳، ۳۰۶، ۳۰۷؛ عبدالجبّار الرّفاعی، معجم ما کتب عن الرّسول و اهل البیت، ج ۵، ص ۱۳۴، ش ۱۱۹۷۴ و ج ۹، ش ۲۳۳۶۲.
  3. تو، تنها بیم‌دهنده‌ای و هر گروهی رهنمونی دارد؛ سوره شعراء، آیه: ۲۱۴.
  4. "فَأَيُّكُمْ يُوَازِرُنِي عَلَى أَمْرِي عَلَى أَنْ يَكُونَ أَخِي وَ وَصِيِّي وَ خَلِيفَتِي فِيكُمْ فَأَحْجَمَ الْقَوْمُ عَنْهَا جَمِيعاً قَالَ قُلْتُ وَ إِنِّي لَأَحْدَثُهُمْ سِنّاً وَ أَرْمَصُهُمْ عَيْناً وَ أَعْظَمُهُمْ بَطْناً وَ أَحْمَشُهُمْ سَاقاً قُلْتُ أَنَا يَا نَبِيَ‏ اللَّهِ‏ أَكُونُ‏ وَزِيرَكَ‏ عَلَيْهِ‏ فَأَخَذَ بِرَقَبَتِي‏ ثُمَّ قَالَ هَذَا أَخِي وَ وَصِيِّي وَ خَلِيفَتِي فِيكُمْ فَاسْمَعُوا لَهُ وَ أَطِيعُوا"؛ تاریخ کامل، ج ۲، ص ۶۳؛ موسوعة الامام علی، ج ۲، ص ۲۳.
  5. ر.ک: لسان المیزان، ج ۴، ص ۴۳.
  6. ر.ک: تفسیر طبری، ج ۱۹، ص ۷۵.
  7. «همان است. سوگند به آن كه جز او خدايى نيست، اگر با او بيعت كنيد و از او فرمان بَريد، همه شما را به بهشت وارد مى‌كنم» المحجم الکبیر،ج ۱۰، ص۶۷، ش۹۹۶۹ و ۹۹۷۰؛ موسوعه امام علی، ج ۲، ص ۱۳۸؛ تاریخ مدینه دمشق، ج۴۲، ص ۴۲۱؛ فرائد المسطین، ج ۱،ص ۲۷۳؛ البدایه والنهایه، ج ۷، ص ۳۶۱
  8. "فَهَلِ‏ اتَّخَذْتَ‏ لِنَفْسِكَ‏ خَلِيفَةً يُؤَدِّي عَنْكَ، وَ يُعَلِّمُ عِبَادِي مِنْ كِتَابِي مَا لَا يَعْلَمُونَ قَالَ: قُلْتُ: اخْتَرْ لِي، فَإِنَّ خِيَرَتَكَ خَيْرٌ لِي. قَالَ: قَدْ اخْتَرْتُ لَكَ عَلِيّاً، فَاتَّخِذْهُ لِنَفْسِكَ خَلِيفَةً وَ وَصِيّا"؛ مناقب خوارزمی، ص۳۰۳، ش۲۹۹؛ فرائد السمطین، ج۱، ص۲۶۸، ش۲۱۰.
  9. «اوست فاروق اين امت كه حق و باطل را از هم جدا خواهد ساخت... او جانشين من است بعد از درگذشتم‏» تاریخ مدینه دمشق، ج ۴۲، ص ۴۲، ش ۸۳۷۱ و ۸۳۷۳.
  10. «اى على! تو پيشوا و جانشين پس از من هستى و از مؤمنان به خودشان سزاوارترى» شمس الدین ذهبی، تاریخ الأسلام، ج ۳، ص۶۴۳؛ بیهقی، دلایل النبوة، ج ۶، ص۴۳۶؛ اسدالغابة، ج ۳، ص ۳۲۵؛ بحار، ج ۲۶، ص ۳۴۹.
  11. «انی قد اری مکانه و لو فعلتُ لتفرقتم عنه... من کنتُ یا رسول الله مستخلفاً علیهم؟ فقال: خاصف النعل، فنظرنا فلم نراحداً الا علیّا فقلت: یا رسول الله ما اری الا علیا، فقال: هو ذلک» (شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۶، ص ۲۱۸)؛ الکافی، المعیار والموازنه،‌ص ۲۹؛ اعلام انساء، ج ۱ و ۲، ص ۷۹۹.
  12. "يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّا لَا نَدْرِي‏ قَدْرَ مَا تَصْحَبُنَا فَلَوْ أَعْلَمْتَنَا مَنْ‏ تَسْتَخْلِفُ‏ عَلَيْنَا لِيَكُونَ‏ لَنَا بَعْدَكَ‏ مَفْزَعاً "
  13. تاریخ مدینه دمشق، ج ۴۲، ص ۳۰۳.
  14. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۳، ص ۹۸.
  15. فضایل ابن شاذان، ص ۱۱۳.
  16. نعمانی، الغیبه، ص۷۱؛ کمال الدین، ص ۲۷۷.
  17. «امر تو، امر من و نهى تو، نهى من است، قسم به كسى كه مرا به نبوت برگزيد و مرا اشرف مخلوقات قرار داد، تو حجت خدا بر مردم و امين او بر اسرارش و جانشين او بر بندگانش هستى‏» عیون اخبار الرضا، ج ۱، ص ۲۹۷، ش۵۷؛ امالی صدوق، ص ۱۵۵، ش۱۴۹.
  18. «امام مسلمانان و [[امير مؤمنان]] و سرور آنها پس از من على بن ابى طالب است» امالی صدوق، ص ۳۷۴.
  19. ر.ک: المستدرک للحاکم، ج۳،ص ۱۰۹؛ سنن ترمذی، ج ۵، ص ۲۹۷؛ شرح صحیح ترمذی، ج ۱۳، ص ۱۶۵؛ ابن کثیر، البدایة والنهایة، ج ۷، صص ۴ - ۳۷۱؛ الغدیر، ج ۱، ص ۴۱ به بعد.
  20. تاریخ ابن خلدون، ج ۲، ص ۴۸۱؛ البدایة و النهایة، ج ۷، صص ۴ - ۳۷۱؛ المعجم الکبیر، ج ۵، ص ۱۹۴.
  21. ر.ک: الغدیر، ج ۱، ص ۶۵۱؛ تاریخ ابن خلدون، ج ۲، ص۴۸۱؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج ۷، صص ۴ - ۳۷۱.
  22. ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند؛ سوره مائده، آیه:۶۷.
  23. ر.ک: تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، صص ۲۳۷و ۲۱۳؛ اسباب نزول القران، ص۲۰۳؛ شواهد التنزیل، ج۱، صص ۲۴۸و ۲۵۴؛ کنز العمال، ج ۱۳، ص ۱۴۰، ش ۳۶۴۴۱.
  24. امروز کافران از دین شما نومید شدند پس، از ایشان مهراسید و از من بهراسید! امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم؛ سوره مائده، آیه:۳.
  25. ر.ک: تفسیر الدر المنثور، ج ۳، ص۱۹؛ تاریخ مدینة دمشق، ج ۴۲، صص ۲۳۷و ۲۳۴؛ تاریخ بغداد، ج۸، ص ۲۹۰؛ شواهد التنزیل، ج۱، ص۲۰۰؛ مناقب خوارزمی، ص ۱۵۶.
  26. مسند ابن حنبل، ج ۶، ص۴۰۱؛ فضائل الصحابه ابن حنبل، ج ۲، ص ۵۹۶؛ البدایة والنهایة، ج ۷، صص ۴ - ۳۷۱؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص ۲۲۰؛ الغدیر، ج ۱، ص ۵۰۸.
  27. درآن سروده است: الهك مولانا و انت نبيّنا********** و لم تلق منّا في الولاية عاصيا فقال له: قم يا علىّ فانّنى******** رضيتك من بعدى اماما و هادياخدای تو مولی ما و ولیّ ما هستی - در مردم برای این امرت متخلفی پیدا نخواهی کرد. پیامبر به علی (ع) گفت که برخیز که همانا من از رضای دل، تو را امام و هادی بعد از خودم قرار دادم؛ الغدیر، ج۲، ص۳۴، علامه امینی در همین منبع از دوازده راوی سنی گزارش می‌کند که شعر فوق را در آثارشان آوردند.
  28. مولی در لغت عرب بسیار به معنای اولی به تصرف به‌کار رفته است که علامه طهرانی از منابع ادبی معاصر اسلام مانند معلقات سبعه شواهد آن را آورده است. (امام شناسی، ج ۷، صص ۲۴۲ - ۳۹۳).
  29. ر.ک: ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص ۳۷، با مقدمه سید محمد صادق بحرالعلوم.
  30. ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج ۷، ص ۳۴۹؛ خلاصة عبقات الأنوار، ج ۹، ص ۹۳.
  31. ر. ک : الغدیر، ج ۱، ص ۶۵۰، وی ۲۰شاهد آورده است.
  32. "أَ فَلَا تَرْضَى‏ يَا عَلِيُ‏ أَنْ‏ تَكُونَ‏ مِنِّي‏ بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي‏‏‏ "؛ صحیح بخاری، ج۳، ص ۱۳۵۹، و ج ۴، ص ۱۶۰۲؛ صحیح مسلم، ج ۴، ص ۱۸۷۱؛ مسند احمد، ج۱،ص۱۷۰ به بعد خواننده با جستجوی واژه «بمنزله هارون» در نرم افزار«المکتبة الأسلامیة الکبری اشامله»، (محصول کشور عربستان) بیش از ۶۰۰ مورد در منابع معتبر اهل سنت حدیث فوق را خواهد یافت.
  33. و از خانواده‌ام دستیاری برایم بگمار.هارون برادرم راپشتم را به او استوار دارو او را در کارم شریک ساز؛ سوره طه، آیه: ۲۹- ۳۲.
  34. ر.ک: الالهیات، ج ۴، ص ۷۹ (پاورقی).
  35. «يا علىّ! تو كسى هستى كه... در جمع ايشان قائم مقام منى‏» من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۱۷۹.
  36. ر.ک: موسوعة الامام علی (ع)، ج ۲، ص ۱۵۲ به بعد.
  37. "ائتُوني بِكِتَابٍ أكْتُبُ لَكُمْ كِتاباً لَن تَضِلُّوا بَعْدَه‏ أَبَداً‏‏‏ " تاریخ کامل، ج ۲، ص ۳۲۰، تاریخ طبری، ج ۲، ص ۵۰۵؛ الطبقات الکبری، ج ۲، ص ۱۸۸؛ امتاع الأسماع، ج ۱۴، ص ۴۴۹؛ البدأ و التأریخ، ج ۵، ص ۵۹.
  38. "فقال عمر: ان النبی قد غلب علیه الوجع و عندکم القرآن، حسبنا کتاب الله‏"؛ صحیح بخاری، ج ۵، ص ۲۱۴۶، نیز: صحیح مسلم، ج ۳، ص ۱۲۵۹؛ مسند احمد، ج ۱، ص ۳۳۶؛ الطبقات الکبری، ج ۲، ص ۲۴۳؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۵۰۵؛ تاریخ کامل،‌ ج ۲، ص ۳۲۰، نکته قابل ذکر این‌که در بعض این منابع نام خلیفه دوم را - لابد برای احترام - حذف نمودند که مصداق تحریف تاریخ است.
  39. و از سر هوا و هوس سخن نمی‌گوید.آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی می‌شود؛ سوره نجم، آیه: ۳- ۴.
  40. «ان رسول الله أراد أن یذکره للأمر فی مرضه فصددتُهُ عنه خوفاً من الفتنة»، (شرح نهج‌البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۱۲، ص۷۹)، ابن ابی الحدید هم‌چنین از عمر گزارش می‌کند که رسول خدا امام علی (ع) را اراده کرده بود امّا خداوند غیر آن را. «یابن عباس واراد رسول الله ص الأمر له فکان ماذا اذا لم یرد الله تعالی ذلک! ان رسول الله ص اراد امراً واراد الله غیره». (همان، ص ۷۸) این سخن خلیفه دوم اتهام تازه به پیامبر الهی است که آن حضرت - العیاذ بالله - بر خلاف اراده الهی انجام وظیفه می‌کرد. اشکال دیگر این‌که خلیفه دوم مخالفت خود با آماده کردن قلم و کاغذ برای نوشتن وصیت پیامبر ص در انتصاب علی (ع) به جانشینی خوف از فتنه توجیه می‌کند، این‌جا این سؤال سبز می‌شود که چرا خلیفه اول و دوم بعد از تثبیت حکومت و خلافت و سرکوبی مخالفان داخلی و خارجی، به اجرای وصیت پیامبر ص یعنی خلافت و امامت علی (ع) تن ندادند و نیز چرا ابوبکر خلیفه بعدی را نه مورد نظر پیامبر ص بلکه فرد دیگری را نصب کرد، شخصی که در جریان سقیفه در خلافت رسیدن ابوبکر نقش کلیدی ایفا نمود! و نیز خلیفه دوم بعد از خود علی (ع) را - که خود به جانشینی پیامبر ص بودن اعتراف می کند - به خلافت نصب نکرد؟ بلکه وی را در شورایی قرار داد که نتیجه آن خلافت عثمان بود. درباره شورا بعداً بحث خواهیم کرد.
  41. «هذا ما عهد عبدالله بن عثمان الی المسلمین ثم امّا بعد، ثم اغمی علیه و کتب عثمان...». (شرح نهج‌البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۱، ص ۱۶۵؛ نهایة الارب، ج ۳، ص ۱۲۹).
  42. المراجعات، مراجعه ۹۲.
  43. ر.ک: تاریخ مدینة دمشق، ج ۸، صص ۵۱ و ۶۳؛ کنز العمال، ج ۱۰، ص ۵۷۱؛ الطبقات الکبری، ج ۴، ص ۶۶.
  44. "مَلَائِكَتِي‏ انْظُرُوا إِلَى‏ حُجَّتِي‏ فِي‏ أَرْضِي‏ بَعْدَ نَبِيِّي‏ مُحَمَّدٍ وَ قَدْ عَفَّرَ خَدَّهُ‏ بِالتُّرَابِ‏ تَوَاضُعاً لِعَظَمَتِي‏ أُشْهِدُكُمْ‏ أَنَّهُ‏ إِمَامُ خَلْقِي وَ مَوْلَى بَرِيَّتِي‏‏‏ "؛ مناقب خوارزمی، ص ۳۱۹، ش ۳۲۲.
  45. «تو امام مسلمانان و [[امير مؤمنان]] و قائد الغر المحجلين و پس از من حجت خدا بر همه خلق‏ هستی» امالی صدوق، ص ۳۷۵؛ بشارة المصطفی، ص ۳۵؛ بحار، ج ۳۸، ص ۱۰۰.
  46. «تو حجت خدا بر مردم و امين او بر اسرارش و جانشين او بر بندگانش هستى» عیون اخبار الرضا، ج ۱، ص ۲۹۷؛ امالی صدوق، ص ۱۵۵، ش ۱۴۹.
  47. «پروردگار عالميان دربارۀ على با من عهد كرده است كه على پرچم هدايت و منار ايمان و امام اولياء من است» حلیة الأولیاء، ج ۱، ص ۶۶؛ تاریخ مدینة دمشق، ج ۴۲، صص ۳۳۰، ۲۹۱، ۲۷۰؛ تاریخ بغداد،‌ ج ۱۴، ص ۹۹، ش ۷۴۴۱؛‌ مناقب خوارزمی، ص ۳۱۱.
  48. شرح الأخبار، ج ۲، ص ۲۶۴.
  49. "يَا ابْنَ‏ سَمُرَةَ إِذَا اخْتَلَفَتِ‏ الْأَهْوَاءُ وَ تَفَرَّقَتِ‏ الْآرَاءُ فَعَلَيْكَ‏ بِعَلِيِ‏ بْنِ‏ أَبِي‏ طَالِبٍ‏ فَإِنَّهُ‏ إِمَامُ أُمَّتِي وَ خَلِيفَتِي عَلَيْهِمْ مِنْ بَعْدِي ‏" کمال الدین، ص ۲۵۷، امالی صدوق، ص ۷۸؛ بحار، ج ۳۶، ص ۲۶۶.
  50. "أَ لَا أَدُلُّكُمْ‏ عَلَى‏ مَا إِنْ‏ تَسَاءَلْتُمْ‏ عَلَيْهِ‏ لَمْ‏ تَهْلِكُوا إِنْ وَلِيَكُمُ اللَّهُ، وَ إِنَّ إِمَامَكُمْ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ فَنَاصِحُوهُ وَ صَدِّقُوهُ فَإِنَّ جَبْرَئِيلَ أَخْبَرَنِي بِذَلِكَ ‏"؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۳، ص ۹۸؛ امالی صدوق، ص ۵۶۴؛ بحار، ج ۳۸، ص ۱۰۴.
  51. "أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ بَيَّنْتُ لَكُمْ مَفْزَعَكُمْ بَعْدِي وَ إِمَامَكُمْ بَعْدِي وَ وَلِيَّكُمْ وَ هَادِيَكُمْ وَ هُوَ أَخِي عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ هُوَ فِيكُمْ بِمَنْزِلَتِي فِيكُمْ فَقَلِّدُوهُ دِينَكُمْ وَ أَطِيعُوهُ فِي جَمِيعِ أُمُورِكُمْ فَإِنَّ عِنْدَهُ جَمِيعَ مَا عَلَّمَنِيَ اللَّهُ مِنْ عِلْمِهِ‏"؛ کتاب سلیم بن قیس، ص ۲۰۰.
  52. سوره رعد، آیه:۷.
  53. تفسیر طبری، ج ۸، جزء ۱۳، ص ۱۰۸؛ تفسیر کبیر، ج ۱۹، ص ۱۵؛ الدر المنثور، ج ۴، ص ۶۰۸.
  54. تفسیر فرات، و شواهد التنزیل ذیل آیه ۷ رعد.
  55. «يا على! تو آنچه را كه امتم بعد از من در مورد آن‏ اختلاف كنند، بر ايشان بيان خواهى كرد» من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۱۷۹.
  56. «اى على! تو كسى هستى كه اختلافات امت را پس از من برايشان روشن مى‌كنى و در ميان آنان به جاى من قرار مى‌گيرى.گفته تو گفته من،فرمان تو فرمان من،و اطاعت از تو اطاعت از من،و اطاعت از من اطاعت از خداست و نافرمانى از تو نافرمانى از من،و نافرمانى از من نافرمانى از خداى عز و جل است» کنز العمال، ج ۱۱، ص ۶۱۵؛ تاریخ مدینة دمشق، ج ۴۲، ص ۳۸۷.
  57. «من شهر دانشم و على باب آن شهر است‏» صحیح ترمذی، ج ۵، ص ۶۳۷؛ مستدرک حاکم، ج ۳، صص ۱۲۷ و ۱۳۶؛ احیاء العلوم، ج ۲، ص ۱۹۰؛ ابوسعید سمعانی، الأنساب، ج ۱۳، ص ۴۰۴؛ ابن جوزی، المنتظم، ج ۱۱، ص ۲۴۳؛ زرلک، الأعلام، ج ۵، ص ۱۷.
  58. «اگر على نبود،عمر هلاك مى‌شد» سنن ابوداوود، ج ۴، ص ۱۱۴؛ کنز العمال، ج ۳، ص ۹۵. برای توضیح بیشتر ر.ک: علّامه طهرانی، امام‌شناسی، جلد ۱۱.
  59. «به ما دستور داده شده بود كه هرگاه در چيزى اختلاف پيدا كرديم، على را داور قرار دهيم» مناقب خوارزمی، ج ۱، ص ۲۵۸.
  60. فرائد السمطین، ج ۱، ص ۹۷، ب ۱۸؛ مناقب خوارزمی، ص ۴۰.
  61. ر.ک: علامه حسینی طهرانی، امام‌شناسی، ج ۱۱، صص ۱۷۰، ۱۷۸، ۲۲۹ و دیگر صفحات.
  62. «تو رئیس دین هستی... تو سرور مؤمنان هستى‏» شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۱۹، ص ۲۲۵؛ تاریخ الأسلام، ج ۴۶، ص ۳۹۱.
  63. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۱۹، ص ۲۲۵؛ تاریخ الأسلام، ج ۴۶، ص ۳۹۱.
  64. «اندكى از شيعيان من، برترى مرا شناخته و وجوب اطاعت و امامت مرا از روى كتاب خداى عز و جل و سنت رسول خدا (ص) دانسته‌‏اند»؛ کافی، ج۸، ص ۵۹.
  65. «ما خانۀ نبوت و كان حكمت و [موجب] امان زمينيانیم... ما را حقّى است؛ پس اگر به ما دادند [بگيريم]، و گرنه بر ترك شتران سوار شده برانيم اگر چه شبروى به درازا كشد» تاریخ کامل، ج۳، ص ۷۴.
  66. مروج الذهب، ج۳، ص ۱۱.
  67. نقل از: رونلد سن، عقیده‌الشیعه، ص ۸۴.
  68. «ما يكى از آن دو بازمانده سنگين و پربهاى رسول الله مى‌باشيم... پس از ما فرمان‌بردارى كنيد، زيرا اطاعت ما فرض و واجب است، زيرا قرين اطاعت خدا و رسول خداست» مروج الذهب، ج۳، ص ۱۱.
  69. «اى مردم کوفه! درباره ما از خدا بترسيد، همانا ما اميران شما و مهمانان شما و همان اهل بيت هستيم كه...» سیر اعلام النبلاء، ج۴، ص ۳۹۴؛ شواهد التنزیل، ج۲، ص ۳۱.
  70. «من در كتاب خدا و فرموده رسولش به مردم سزاوارتر از خودشان هستم» کتاب سلیم بن قیس، ص ۴۵۹.
  71. کتاب سلیم بن قیس، ص ۴۵۹.
  72. «ما آل و اهل بيت محمّديم، ما به مقام خلافت اولى و سزاوارتريم از اين مردمى كه آن را ادعا می‌نمايند. در صورتى كه اين مقام حق آنان نيست. آن مردمى كه با جور و عدوان با شما رفتار می‌كنند، و اگر شما چيزى غير از نپسنديدن ما و جهل به حق ما را نمى‏پذيريد» تاریخ کامل، ج۴، ص ۴۷؛ تاریخ طبری، ج۵، ص ۴۰۲؛ وقعه الطف، ص ۱۷۰.
  73. قدردان قراملکی، محمد حسن، امامت، ص۲۲۸ - ۲۵۳.