عبیدالله بن عباس: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۱: خط ۱:
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = اصحاب امام علی | عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = [[عبیدالله بن عباس در تاریخ اسلامی]] - [[عبیدالله بن عباس در نهج البلاغه]]| پرسش مرتبط  = }}
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = صحابه | عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = [[عبیدالله بن عباس در تاریخ اسلامی]] - [[عبیدالله بن عباس در نهج البلاغه]]| پرسش مرتبط  = }}
{{جعبه اطلاعات اصحاب
{{جعبه اطلاعات اصحاب
| نام = عبیدالله بن عباس
| نام = عبیدالله بن عباس
خط ۱۱۴: خط ۱۱۴:
[[رده:اصحاب پیامبر]]
[[رده:اصحاب پیامبر]]
[[رده:اعلام]]
[[رده:اعلام]]
[[رده:اصحاب امام علی]]
[[رده:اصحاب امام حسن]]
[[رده:اصحاب امام حسن]]
[[رده:قریش]]
[[رده:قریش]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۹ فوریهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۲:۳۸

عبیدالله بن عباس
تصویر نمادین جنگ جمل
نام کاملعبیدالله بن عباس بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف قرشی هاشمی
جنسیتمرد
از قبیلهقریش
از تیرهبنی‌هاشم
پدرعباس بن عبدالمطلب
مادرلبابه بنت حارث بن حزن هلالی
برادر
خویشاوندان
محل تولدمکه
محل زندگی
درگذشتمدینه، ۵۸ هجری
از اصحاب
فعالیت‌های اوفرماندار یمن

مقدمه

عبیدالله فرزند عباس بن عبدالمطلب، پسر عموی پیامبر خدا (ص) و حضرت علی (ع) بود. او برادر کوچک عبدالله بن عباس است. و مادرشان لبابه معروف به ام الفضل است، و گفته شده عبیدالله بن عباس، پیامبر خدا (ص) را زیارت کرده و از حضرتش روایت شنیده است.

عبیدالله بن عباس از نظر اجتماعی به جود و سخا شهرت داشت و در تاریخ مطالبی درباره بخشندگی او نقل شده است[۱].

وی همواره مورد علاقه و اعتماد حضرت امیرالمؤمنین (ع) بود، از این‌رو در صفر سال ۳۶ هجری او را به امارت یمن (صنعاء) برگزید و در سال ۳۷ هجری به عنوان امیرالحاج به مکه فرستاد. عبیدالله بن عباس در یمن مشغول به خدمت شد تا در سال چهل هجری که بسر بن ارطأه از جانب معاویه به یمن حمله کرد، او به کوفه فرار نمود و در این ماجرا دو فرزند خردسالش به دست بُسر بن ارطأه کشته شدند. البته عامل اصلی جرئت معاویه در تجاوز به یمن، شورش جمعی از اهالی یمن بود که طرفدار عثمان بودند و معاویه از این فرصت استفاده کرد و به قتل و غارت در یمن پرداخت. تنها کاری که عبیدالله بن عباس انجام داد این بود که طی یک نامه‌ای امام را از شورش مخالفان و یورش بسر بن ارطأه با خبر ساخت، شبیه همین اتفاق در جند - از دیگر مناطق یمن - رخ داد که حاکم آن سعید بن نمران کاری مانند عبیدالله بن عباس- البته با مشورت هم - انجام داد[۲].

عبیدالله بن عباس و ترک محل مأموریت

بُسر بن ارطأه در سال چهل هجری در مأموریت خود از طرف معاویه جنایت‌ها کرد و خون‌ها ریخت و راه بین مکه و مدینه را ناامن ساخت و دل شیعیان علی را ترساند. او پس از قتل و غارت در مسیر مکه و مدینه وارد صنعاء شد. اما قبل از ورود بسر بن ارطأه، عبیدالله بن عباس به همراه سعید بن نمران (که در بخش جند از یمن حکمران بود) از شهر گریخت و عمرو بن اراکه ثقفی[۳] را به جانشینی خود گماشت. عمرو بن اراکه ثقفی با نیروی اندکی که داشت در برابر بُسر ایستادگی کرد و سرانجام خود و فرزندش به دست بُسر، به شهادت رسید و بدین ترتیب بُسر بن ارطأه به راحتی بر شهر تسلط یافت و گروهی از شیعیان حضرت علی (ع) را کشت و نمایندگان مأرب را هم که نزد او آمده بودند - و تقاضای امان داشتند - همه را کشت و تنها یک مرد توانست از جمع آنها بگریزد و خبر مرگ جوانان و پیرمردان قبیله را به قوم خود برساند.

بسر بن ارطأه در این مأموریت سی هزار نفر از شیعیان امیرالمؤمنین (ع) را به قتل رساند و گروهی را در آتش سوزاند که حضرت علی (ع) او را نفرین کرد و از درگاه خداوند چنین خواست: بار خدایا، مرگ بُسر را مرسان تا این که عقلش را بگیری، و او را مشمول رحمت خود قرار مده حتی اندکی از روز، ای خدا، بسر و عمروعاص و معاویه را لعن فرما و غضبت را بر آنان روا دار و نقمت خود را بر آنها نازل فرما و به آنان سختی عذاب خود را برسان و آن عذابی را که از قوم مجرمین برنمی‌داری بر آنها نازل نما[۴].

بسر بن ارطأه عاقبت به نفرین امیرالمؤمنین (ع) عقلش را از دست داد و در آخر عمرش کارهای دیوانگان را انجام می‌داد. و دائماً فریاد می‌زد شمشیری به من بدهید تا به وسیله آن افراد را بکشم، و چوبی را به دست او می‌دادند و با آن قدری به زمین می‌زد تا غش می‌کرد، این کار مدتی ادامه یافت تا سرانجام به جهنم واصل شد و در جایگاه جنایتکاران تاریخ قرار گرفت[۵].[۶]

توبیخ عبیدالله بن عباس و سعید بن نمران

ابو وداک می‌گوید: «زمانی من در کوفه نزد حضرت علی (ع) بودم که سعید بن نمران بر حضرت وارد شد، حضرت او و عبیدالله بن عباس را مورد توبیخ و سرزنش قرار داد که چرا با بسر بن ارطأه جنگ نکردند. سعید بن نمران گفت: به خدا سوگند، من آماده جنگ بودم ولی عبیدالله بن عباس از یاری دادن به من خودداری کرد و از پیکار سرباز زد و هنگامی که بسر بن ارطأه نزدیک ما رسید، من با عبیدالله بن عباس به مشورت نشستیم و به او گفتم: پسر عمویت از تو و من با سستی در جنگ با بُسر بن ارطأه راضی نخواهد شد؛ اما او گفت: به خدا قسم، ما توان جنگ با بسر بن ارطأه را نداریم. در عین حال من به تنهایی میان مردم رفتم و خدا را سپاس گفتم و افزودم که: ای مردم، هر کس در اطاعت ما و بیعت با امیرالمؤمنین علی (ع) است، پیش من بیاید. گروهی از آنها به من پاسخ مثبت دادند من با آنها جلو رفتیم و جنگ کوتاهی کردیم؛ اما مردم از دور من متفرق شدند و در نتیجه دست از جنگ برداشتم[۷].

پس از این مذاکره، حضرت بالای منبر رفت و خطبه‌ای در مذمت جنایات بسر بن ارطأه و توبیخ مردم کوفه در کوتاهی در جهاد در راه خدا ایراد کرد و در این جا فرمود: «بار خدایا، من از این مردم کوفه بی‌زار و دلتنگ شده‌ام و آنان هم از من ملول و سرگشته‌اند، پس بهتر از ایشان را به من عطا کن، و به جای من بدتر از مرا به آنها عوض بده، بار خدایا، دل‌های آنان را آب کن مانند نمک در آب...» تا آخر خطبه[۸].

سپس امیرالمؤمنین (ع) از منبر فرود آمد ولی مردم در جهاد با بسر بن ارطأه باز هم کوتاهی کردند و تنها جاریة بن قدامه سعدی پاسخ مثبت داد و حضرت او را با دو هزار نیرو، به تعقیب بسر بن ارطأه فرستاد و او تا بصره و از آنجا به حجاز و یمن پیش رفت و بالأخره بسر بن ارطأه و همراهانش فرار کرده و به شام گریختند و جاریة بن قدامه سعدی بدون آنکه به او دست یابد با نیروهایش به کوفه بازگشت[۹].[۱۰]

خیانت عبیدالله بن عباس به امام حسن مجتبی (ع)

پس از شهادت امیرالمؤمنین (ع) و خلافت امام مجتبی (ع) باز عبیدالله بن عباس در جنگ با معاویه کوتاهی کرد و با دریافت یک میلیون درهم خود را به معاویه فروخت و سپاه امام حسن (ع) را بدون فرمانده گذاشت و خود محرمانه به اردوی معاویه پیوست. و بدین ترتیب بزرگترین ضربه را به سپاه اسلام وارد ساخت که نتیجۀ آن تحمیل صلح بر امام حسن مجتبی (ع) شد[۱۱].

قیس بن سعد از فرار عبیدالله بن عباس و رها کردن سپاه امام مجتبی (ع)، باخبر شد، خطاب به نیروهای امام (ع) چنین گفت: «ايها الناس لا يهولنكم، ولا يعظمن عليكم ما صنع هذا الرجل الوله الورع أي الجبان...»[۱۲]؛ ای مردم، آنچه این مرد ترسو انجام داد، شما را به وحشت نیندازد و برای شما بزرگ جلوه نکند؛ زیرا او، و پدرش (طبق این نقل گفت و برادرش)[۱۳] هیچ روزی کار خیری انجام نداده‌اند، پدرش عموی رسول خدا (ص) بود، اما در جنگ بدر (در سپاه مشرکین) شرکت کرد و با پیامبر (ص) جنگید و به دست ابو یسر کعب بن عمرو انصاری اسیر شد و او را نزد رسول خدا (ص) آوردند و حضرت هم از او فدیه گرفت و بین مسلمانان تقسیم کرد و سپس آزادش نمود (و برادرش عبدالله بن عباس) از جانب امیرالمؤمنین (ع) حاکم بصره شد ولی مال خدا و مسلمانان را به سرقت برد و با آن، برای خود کنیزها خریداری کرد و تصور می‌کرد که این کار برای او حلال است و حضرت علی (ع) این شخص (عبیدالله بن عباس) را بر یمن گماشت، اما از ترس بسر بن ارطأه فرار کرد و فرزندان خود را تنها گذاشت تا کشته شدند و حالا مرتکب این عمل زشت شد که فرار کرد و به معاویه پناهنده شد که از آن مطلع هستید[۱۴].

خیانتی که منجر به شکست سپاه امام مجتبی (ع) شد

خیانت عبیدالله بن عباس به قدری برای تقویت روحیه سپاه معاویه مؤثر واقع شد که بسر بن ارطأه با بیست هزار نفر به میدان آمد و خطاب به سپاهیان امام مجتبی (ع) فریاد برآورد: این امیر شما عبیدالله بن عباس، با معاویه بیعت کرد (و به دروغ گفت:) اکنون حسن بن علی هم اعلام صلح به معاویه داده است، پس برای چه می‌جنگید؟!

اما قیس به این شایعات اعتنا نکرد و در برابر نیروهای معاویه مردانه ایستاد و برای ادامه جنگ با نیروهای معاویه به سپاهیان خودی گفت: یا با دشمن بدون حضور امام (ع) بجنگید (زیرا امام حسن (ع) هنوز به این محل نرسیده بودند) و یا با گمراهان بیعت نمایید؟ اما یاران امام (ع) همگی گفتند: حاضریم بدون حضور امام مجتبی (ع) با دشمن بجنگیم و با گمراهان بیعت نکنیم، لذا حمله مردانه‌ای کردند و شامیان را به عقب راندند[۱۵]. اما سرانجام خیانت عبیدالله بن عباس به سپاه امام مجتبی (ع) سبب شد که حضرت دیگر نتواند به جنگ با معاویه ادامه دهد و سرانجام کار به صلح و متارکه جنگ کشید[۱۶].

وفات عبیدالله بن عباس

عبیدالله بن عباس در سال ۸۵ یا ۸۷ هجری در دوران حکومت ولید بن عبدالملک در مدینه از دنیا رفت و عده‌ای بر آنند که او در زمان خلافت یزید بن معاویه در مدینه از دنیا رفته است[۱۷].[۱۸]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. ر.ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۱، ص۳۴۱؛ مروج الذهب، ج۳، ص۱۶۲؛ سفینة البحار، ج۲، ص۱۴۴.
  2. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۹۵۰-۹۵۱.
  3. در شرح ابن الحدید، ج۲، ص۱۸، «عمرو بن اراکه ثقفی» نماینده عبیدالله آورده، اما در تاریخ طبری، ج۵، ص۱۳۹ نام نماینده عبیدالله بن عباس «عبدالله بن عبدمدان» ذکر شده است که او و فرزندش و دو پسر خردسال عبیدالله بن عباس، به دست بسر بن ارطأه به شهادت رسیدند.
  4. «اللَّهُمَّ فَلَا تُمِتْهُ حَتَّى تَسْلُبَهُ عَقْلَهُ، وَ لَا تُوجِبْ لَهُ رَحْمَتَكَ، وَ لَا سَاعَةً مِنَ النَّهَارِ. اللَّهُمَّ الْعَنْ بُسْراً وَ عَمْراً وَ مُعَاوِيَةَ...».
  5. ر.ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۲، ص۱۸.
  6. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۹۵۱-۹۵۲.
  7. شرح ابن ابی الحدید، ج۲، ص۱۵.
  8. «اللَّهُمَّ إِنِّي قَدْ مَلِلْتُهُمْ وَ مَلُّونِي وَ سَئِمْتُهُمْ وَ سَئِمُونِي فَأَبْدِلْنِي بِهِمْ خَيْراً مِنْهُمْ وَ أَبْدِلْهُمْ بِي شَرّاً مِنِّي اللَّهُمَّ مِثْ قُلُوبَهُمْ كَمَا يُمَاثُ الْمِلْحُ فِي الْمَاءِ...»؛ نهج البلاغه، خطبه ۲۵.
  9. ر.ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۲، ص۱۶؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۱۳۹
  10. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۹۵۲-۹۵۴.
  11. مقاتل الطالبین، ص۴۱؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۱۶، ص۴۲.
  12. مقاتل الطالبیین، ص۴۲.
  13. ظاهراً کلمه برادرش که عبدالله بن عباس باشد اشتباه است، زیرا چنانچه در همین اثر گذشت، عبدالله بن عباس همواره دل در گرو خاندان پیامبر داشت و از او اثر سویی و خباثتی مشاهده نشده است.
  14. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۹۵۴-۹۵۵.
  15. ر.ک: مقاتل الطالبیین، ص۴۲.
  16. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۹۵۵.
  17. ر.ک: مروج الذهب، ج۳، ص۱۶۱.
  18. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۹۵۶.