ویژگی امام در معارف و سیره علوی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = ویژگی امام | عنوان مدخل = ویژگی امام | مداخل مرتبط = ویژگی امام در قرآن - ویژگی امام در حدیث - ویژگی امام در کلام اسلامی - ویژگی امام در عرفان اسلامی - ویژگی امام در فلسفه اسلامی - ویژگی امام در فقه سیاسی - ویژ...» ایجاد کرد)
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
 
خط ۶: خط ۶:
}}
}}


==[[ویژگی‌های امام]]==
==[[عالم بودن]]==
===[[عالم بودن]]===
از [[شئون]] و [[وظایف]] مهم [[امام]]، [[حفظ]] [[دین الهی]] و [[اصلاح امور مردم]] است، و این امر بدون [[آگاهی]] کامل از [[دین]] امکان‌پذیر نیست. [[خدای تعالی]] می‌فرماید:
از [[شئون]] و [[وظایف]] مهم [[امام]]، [[حفظ]] [[دین الهی]] و [[اصلاح امور مردم]] است، و این امر بدون [[آگاهی]] کامل از [[دین]] امکان‌پذیر نیست. [[خدای تعالی]] می‌فرماید:
آیا کسی که به سوی [[حق]] [[هدایت]] می‌کند، سزاوار [[پیروی]] است یا کسی که خود هدایت نمی‌شود مگر اینکه هدایتش کنند؟ شما را چه شده است؟ چگونه [[حکم]] می‌کنید<ref>یونس، آیه ۳۵.</ref>؟
آیا کسی که به سوی [[حق]] [[هدایت]] می‌کند، سزاوار [[پیروی]] است یا کسی که خود هدایت نمی‌شود مگر اینکه هدایتش کنند؟ شما را چه شده است؟ چگونه [[حکم]] می‌کنید<ref>یونس، آیه ۳۵.</ref>؟
خط ۳۵: خط ۳۴:
علت اینکه امام باید [[عالم‌ترین]] [[مردم]] باشد، این است که اگر او به همه [[احکام الهی]] و شاخه‌های [[علم]] مورد نیاز مردم در امور [[دین]] و دنیایشان عالم نباشد، ممکن است [[شرایع]] و [[احکام]] و [[حدود الهی]] را [[تغییر]] دهد و دست کسی را که مستوجب قطع دست نیست، قطع کند و دزد را بکشد و به دار کشد و [[محارب]] را حد بزند و [[تعزیر]] کند<ref>مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج۶۸، ص۳۹۰.</ref>.<ref>[[محمد بیابانی اسکوئی|بیابانی اسکوئی، محمد]]، [[امامت و خلافت (مقاله)| مقاله «امامت و خلافت»]]، [[دانشنامه امام علی ج۳ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۳]] ص ۱۵۶.</ref>.
علت اینکه امام باید [[عالم‌ترین]] [[مردم]] باشد، این است که اگر او به همه [[احکام الهی]] و شاخه‌های [[علم]] مورد نیاز مردم در امور [[دین]] و دنیایشان عالم نباشد، ممکن است [[شرایع]] و [[احکام]] و [[حدود الهی]] را [[تغییر]] دهد و دست کسی را که مستوجب قطع دست نیست، قطع کند و دزد را بکشد و به دار کشد و [[محارب]] را حد بزند و [[تعزیر]] کند<ref>مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج۶۸، ص۳۹۰.</ref>.<ref>[[محمد بیابانی اسکوئی|بیابانی اسکوئی، محمد]]، [[امامت و خلافت (مقاله)| مقاله «امامت و خلافت»]]، [[دانشنامه امام علی ج۳ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۳]] ص ۱۵۶.</ref>.


===[[حجت خدا]] بودن===
==[[حجت خدا]] بودن==
[[حجت]] در لغت به معنای دلیل و [[برهان]] است. از نظر [[امام علی]] و [[اهل‌بیت]]{{عم}}، [[پیامبران]] و اوصیای آنها [[حجت‌های خداوند]] بر [[خلق]] هستند. روشن است که [[عالمان]]، حجت بر [[جاهلان]] هستند، و اطاعت‌کنندگان، حجت بر عاصیانند، و [[هادیان]]، حجت بر گمراهانند، و [[مؤمنان]] و [[مسلمانان]]، حجت بر [[کافران]] و [[منافقان]] و مشرکانند. هر کس به اندازه‌ای که از علم دین [[آگاه]] است و با گفتار و کردارش آن را به مردم می‌رساند، حجت را بر آنها تمام می‌کند. [[امیر مؤمنان]]{{ع}} یکی از [[وظایف]] مهم [[پیامبران الهی]] را [[اتمام حجت]] [[خدای تعالی]] بر خلق عنوان کرده است:
[[حجت]] در لغت به معنای دلیل و [[برهان]] است. از نظر [[امام علی]] و [[اهل‌بیت]]{{عم}}، [[پیامبران]] و اوصیای آنها [[حجت‌های خداوند]] بر [[خلق]] هستند. روشن است که [[عالمان]]، حجت بر [[جاهلان]] هستند، و اطاعت‌کنندگان، حجت بر عاصیانند، و [[هادیان]]، حجت بر گمراهانند، و [[مؤمنان]] و [[مسلمانان]]، حجت بر [[کافران]] و [[منافقان]] و مشرکانند. هر کس به اندازه‌ای که از علم دین [[آگاه]] است و با گفتار و کردارش آن را به مردم می‌رساند، حجت را بر آنها تمام می‌کند. [[امیر مؤمنان]]{{ع}} یکی از [[وظایف]] مهم [[پیامبران الهی]] را [[اتمام حجت]] [[خدای تعالی]] بر خلق عنوان کرده است:
رسولانش را در میان آنها برانگیخت و پیامبرانش را پی در پی فرستاد تا [[پیمان]] فطرتش را از آنها [[طلب]] کنند و [[نعمت]] فراموش شده‌اش را به یاد آنها بیاورند، و با [[تبلیغ]]، حجت را بر آنها تمام کنند<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱.</ref>.
رسولانش را در میان آنها برانگیخت و پیامبرانش را پی در پی فرستاد تا [[پیمان]] فطرتش را از آنها [[طلب]] کنند و [[نعمت]] فراموش شده‌اش را به یاد آنها بیاورند، و با [[تبلیغ]]، حجت را بر آنها تمام کنند<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱.</ref>.

نسخهٔ ‏۲۰ ژوئیهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۰:۴۳

عالم بودن

از شئون و وظایف مهم امام، حفظ دین الهی و اصلاح امور مردم است، و این امر بدون آگاهی کامل از دین امکان‌پذیر نیست. خدای تعالی می‌فرماید: آیا کسی که به سوی حق هدایت می‌کند، سزاوار پیروی است یا کسی که خود هدایت نمی‌شود مگر اینکه هدایتش کنند؟ شما را چه شده است؟ چگونه حکم می‌کنید[۱]؟ امیرمؤمنان(ع) می‌فرماید: سزاوارترین مردم به سرپرستی امور مردم، قوی‌ترین آنها بر آن و داناترین مردم به امر الهی درباره آن است[۲]. ما چراغ‌های علم هستیم. آنگاه که یکی از ما رفت، دیگری ظاهر می‌شود. کسی که از ما پیروی کند، گمراه نمی‌شود و آنکه ما را انکار کند، هدایت نمی‌یابد[۳]. کسی که به جای پیامبر قرار می‌گیرد و امامت گروهی را به عهده می‌گیرد که در مکتب هدایت‌گر او تربیت یافته‌اند، باید سرآمد همه آنها در علم و هدایت باشد، و از معارف و احکام دین الهی آگاهی کامل داشته باشد، و در پاسخ هیچ سؤال‌کننده‌ای نماند، و بتواند تمام حدود و ثغور دین الهی را حفظ و شبهات را دفع کند. از این‌رو، پیامبر می‌فرماید: کسی که مسلمانی را عامل و والی کند، در حالی که می‌داند در میان مسلمانان، سزاوارتر از او به این امر و آگاه‌تر از او به کتاب خدا و سنت پیامبر وجود دارد، به خدا و همه مسلمانان خیانت کرده است[۴]. کسی که در میان مردم شمشیر بکشد و آنان را به سوی خود بخواند، در حالی که در میان مسلمانان داناتر از او وجود داشته باشد، چنین شخصی گمراه و زورگو است[۵].

پس این امر مسلم است که هر کس ریاست و مدیریت مجموعه‌ای را می‌پذیرد، باید از مسائل مربوط به آن آگاهی کامل داشته باشد. بنابراین، کسی که به جای رسول خدا(ص) می‌نشیند و ریاست و سرپرستی امور مسلمانان را به عهده می‌گیرد و می‌داند که در میان آنها دانشمندان و طبقات گوناگونی در سطوح متفاوت فرهنگی و علمی و حتی ایمانی وجود دارند، به طور قطع باید رتبه‌ای بلند در علم دین و کمالات انسانی داشته باشد تا بتواند آن مجموعه را سرپرستی کند. ممکن است گفته شود: آنچه در سرپرستی امور مردم در درجه نخست اهمیت قرار دارد، داشتن مدیریتی قوی است، و شخص با بهره‌گیری از این مدیریت قوی و سیاست‌مداری خود می‌تواند نیروهای متخصص و کاردان را جذب، و با استفاده از دانش آنها امور مردم را به‌خوبی اداره کند. ابن سینا، صفت علم را در خلیفه مسلمانان در درجه دوم اعتبار می‌داند و دو صفت عقل و مدیریت سیاسی را بر آن مقدم می‌شمارد. او می‌گوید: اگر دو نفر، یکی از عقل و مدیریت سیاسی خوب برخوردار باشد و در اوصاف دیگر متوسط باشد، و شخص دیگر در این دو صفت متوسط باشد و در بقیه قوی و خوب باشد، اولی مقدم می‌شود. بر داناترین آن دو لازم است که با خردمندترینشان مشارکت و او را کمک کند، و بر خردمندتر لازم است تا از داناتر کمک بگیرد و به او مراجعه کند، چنان‌که عمر و علی کردند[۶].

پاسخ: اولاً مردم نمی‌توانند خلیفه را انتخاب کنند. ثانیاً این سخن در جایی صادق است که عده‌ای متخصص، ولی در مدیریت، ضعیف یا متوسطند، و عده‌ای به عکس؛ اما اگر شخصی، هم اعلم، و هم دارای مدیریت سیاسی باشد، مقدم می‌شود. ثالثاً دانش مدیریت ممکن است در کارهای بشری و مراکزی که جنبه الهی در آنها وجود ندارد، کارساز و مفید باشد، ولی جانشینی پیامبر و امامت جامعه دینی با امور عادی بشری قابل قیاس نیست؛ زیرا امام مسلمانان افزون بر این که سرپرستی امور مردم را به عهده دارد، وظیفه مهم او تعلیم و تزکیه و هدایت است. رابعاً کمک گرفتن امام و رهبر جامعه دینی از علمای متخصص در دین، او را از دو نظر دچار مشکل می‌کند: یکی اینکه از کجا بداند شخصی که از او استمداد می‌کند، دین را خوب فهمیده و گفته‌هایش با واقع مطابق است، و دوم اینکه ممکن است عالمان از او حمایت نکرده، از کمک به او سر باز زنند. خامساً چنان‌که گفتیم، مراد از اولواالامر، خلفای پیامبر هستند و اطاعت از آنان به طور مطلق واجب است، و این زمانی تحقق می‌یابد که خلیفه از اشتباه، فراموشی و نادانی مصون و محفوظ باشد. سؤال این است که آیا پس از پیامبر، کسی آگاه به همه مسائل و معارف دین اسلام وجود داشت؟

در پاسخ می‌توان گفت با توجه به روایاتی که در کتاب‌های معتبر روایی عامه و خاصه آمده، آشکار است که پس از پیامبر، یگانه شخص آگاه به این علوم، امیرمؤمنان(ع) بوده و گمان نمی‌رود که در این امر شبهه و تردیدی وجود داشته باشد؛ بلکه فقط او بود که چنین ادعایی داشت، و دیگران یا اظهار ناتوانی می‌کردند و یا ساکت بودند. در روایات بسیاری وارد شده که پیامبر فرمود: «أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِيٌّ بَابُهَا»[۷]؛ «من شهر علمم و علی در آن است». نیز فرمود: «علی با قرآن، و قرآن با علی است؛ از هم جدا نمی‌شوند تا در کنار حوض بر من وارد آیند»[۸]. از امام علی(ع) نقل شده است که فرمود: همانا رسول خدا(ع) هزار باب از حلال و حرام و آنچه را تا قیامت تحقق خواهد یافت به من آموخت که از هر باب آن، هزار باب دیگر گشوده می‌شود[۹]. افزون بر اینها، این سخن علی(ع) که بارها می‌فرمود: «سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي‌»[۱۰]، از علم کامل او حکایت دارد؛ به‌ویژه این که در میان صحابه، این سخن فقط از او نقل شده است[۱۱].

حدیث متواتر ثقلین[۱۲] که در کتاب‌های معتبر روایی عامه و خاصه به صورت‌های گوناگون نقل شده، حکایت از هدایت امت دارد؛ البته هنگامی که از اهل بیت پیامبر و قرآن، هر دو، پیروی کنند. این امر دلالت قطعی دارد که علوم قرآن فقط نزد اهل بیت پیامبر است و جز آنها کسی به آن دست نیافته؛ در غیر این صورت، لازم بود کسانی به اهل‌بیت(ع) ضمیمه شوند که پیروی از آنها نیز موجب هدایت می‌شود؛ در حالی که این روایت متواتر می‌گوید: هدایت فقط در سایه پیروی از این دو (قرآن و اهل‌بیت) ممکن است. حضرت رضا(ع) درباره علم امام می‌فرماید: همانا خدای تعالی به پیامبران و امامان توفیق عطا فرموده و از علم و حِکَمِ مخزون خود، چیزی را به آنها داده که به غیرشان نداده؛ پس علم آنها فوق علم اهل زمانشان است[۱۳]. امام پس از بیان این مطلب، به سه آیه از قرآن، استشهاد کرده که یکی از آنها درباره طالوت است که بنی‌اسرائیل به سلطنت او اعتراض کرده‌اند و خداوند متعال در پاسخ آنها از زبان پیامبرش چنین حکایت می‌کند: إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللَّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَنْ يَشَاءُ[۱۴]. امام علی(ع) درباره علت لزوم علم برای امام و خلیفه می‌فرماید: علت اینکه امام باید عالم‌ترین مردم باشد، این است که اگر او به همه احکام الهی و شاخه‌های علم مورد نیاز مردم در امور دین و دنیایشان عالم نباشد، ممکن است شرایع و احکام و حدود الهی را تغییر دهد و دست کسی را که مستوجب قطع دست نیست، قطع کند و دزد را بکشد و به دار کشد و محارب را حد بزند و تعزیر کند[۱۵].[۱۶].

حجت خدا بودن

حجت در لغت به معنای دلیل و برهان است. از نظر امام علی و اهل‌بیت(ع)، پیامبران و اوصیای آنها حجت‌های خداوند بر خلق هستند. روشن است که عالمان، حجت بر جاهلان هستند، و اطاعت‌کنندگان، حجت بر عاصیانند، و هادیان، حجت بر گمراهانند، و مؤمنان و مسلمانان، حجت بر کافران و منافقان و مشرکانند. هر کس به اندازه‌ای که از علم دین آگاه است و با گفتار و کردارش آن را به مردم می‌رساند، حجت را بر آنها تمام می‌کند. امیر مؤمنان(ع) یکی از وظایف مهم پیامبران الهی را اتمام حجت خدای تعالی بر خلق عنوان کرده است: رسولانش را در میان آنها برانگیخت و پیامبرانش را پی در پی فرستاد تا پیمان فطرتش را از آنها طلب کنند و نعمت فراموش شده‌اش را به یاد آنها بیاورند، و با تبلیغ، حجت را بر آنها تمام کنند[۱۷].

بنابراین، پیامبران الهی با تبلیغ احکام و دستورهای الهی و توجه دادن مردم به خدای تعالی، حجت را بر آنها تمام می‌کنند، و به این وسیله، امت‌ها در روز قیامت در مقابل این پرسش الهی که چرا پیروی نکردید و راه عصیان در پیش گرفتید، پاسخی نخواهند داشت و عذرها و بهانه‌ها از بین خواهد رفت. به همین دلیل، خداوند بر خود لازم دانسته تا هیچ‌گاه زمین را از حجت خود خالی نگذارد، و نخستین شخصی که به زمین می‌آید و واپسین شخصی که از زمین می‌رود، حجت او باشد. پیامبران الهی در زمان حضورشان حجت‌های خداوند هستند، ولی پس از آنان، خدای متعال خلفا و اوصیای آنها را حجت بر روی زمین قرار داده است؛ چون فقط آنانند که دین را به صورت کامل و صحیح از پیامبران یاد گرفته‌اند. از این‌رو، از سوی خدا برگزیده شده‌اند. امام صادق(ع) می‌فرماید: «همانا خدای تبارک و تعالی، امام را نشانه برای خلق، و حجت بر مؤمنان و اهل عالم قرار داده است»[۱۸].

عقل[۱۹] و قرآن[۲۰] از حجت‌های بزرگ الهی هستند و حجت بودن آنها بر کسی پوشیده نیست؛ ولی تا زمانی که این دو با پیامبر و امام، تأیید و تکمیل نشوند، فایده‌ای در اتمام حجت نخواهند داشت. منصور بن حازم می‌گوید به امام صادق(ع) عرض کردم: خداوند بزرگتر و کریم‌تر از آن است که به خلقش شناخته شود؛ بلکه خلق به خدا شناخته می‌شوند (خلق را به وسیله خدا می‌شناسند). حضرت فرمود: راست گفتی. عرض کردم: کسی که پروردگارش را شناخت، سزاوار است بداند که رضا و سخط دارد، و رضا وسخط او هم جز از راه وحی یا رسول شناخته نمی‌شود. پس کسی که به او وحی نمی‌شود، لازم است در جست‌وجوی رسولان باشد و وقتی آنان را ملاقات کرد، می‌شناسد که آنان خدایند و اطاعتشان بر مردم فرض و لازم است. [او می‌گوید:] به مردم گفتم: آیا می‌دانید که رسول خدا(ص) حجت خدا بر شما بود؟ گفتند: آری. گفتم: پس بعد از رسول خدا(ص) حجت خدا بر خلق کیست؟ گفتند: قرآن. گفتم: من به قرآن نگاه می‌کنم و می‌بینم مرجئه و قدریه و زندقه که به قرآن ایمان ندارند، با قرآن احتجاج و بر دیگران غلبه می‌کنند. پس فهمیدم که قرآن در حجتش به قیم نیاز دارد تا هر چه درباره آن گفت، حق باشد. سپس به آنها گفتم: قیم قرآن کیست؟ گفتند: ابن مسعود، عمر و حذیفه قرآن را می‌دانستند. گفتم آیا همه قرآن را می‌دانستند. گفتند: خیر. من کسی را نیافتم که بگویند همه قرآن را می‌داند، جز علی(ع)؛ زیرا هرگاه میان مردم مشکلی پیش می‌آمد، این یکی می‌گفت: نمی‌دانم، آن یکی هم می‌گفت: نمی‌دانم، و سومی نیز می‌گفت: نمی‌دانم؛ ولی علی(ع) می‌گفت: من می‌دانم. پس گواهی می‌دهم که علی(ع) قیم قرآن، و پیروی‌اش بر همه واجب، و پس از رسول خدا(ص) حجت بر مردم است، و هر چه درباره قرآن بگوید، حقیقت دارد. امام [پس از شنیدن حرف‌های منصور بن حازم] فرمود: خدا رحمتت کند[۲۱].

امیرمؤمنان(ع) در وصف خلفای الهی می‌فرماید: هرگز زمین خالی نمی‌شود از کسی که به حجت الهی قیام کند؛ خواه ظاهر باشد و آشکار و یا ترسان باشد و پنهان، تا دلایل الهی و نشانه‌های روشن خدا باطل نگردد؛ ولی آنها چند نفرند و کجا هستند؟ به خدا سوگند آنها تعدادشان کم، و قدر و مقامشان نزد خدا بسیار است. خداوند به وسیله آنها حجت‌ها و دلایلش را حفظ می‌کند تا به افرادی که نظیر آنها هستند، بسپارند و بذر آن را در قلب افرادی شبیه خود بیفشانند. علم و دانش با حقیقت و بصیرت به آنها آورده و روح یقین را لمس کرده‌اند و آنچه دنیاپرستان هوس‌باز مشکل می‌شمرند، بر آنها آسان است. آنها به آنچه جاهلان از آن وحشت دارند، انس گرفته‌اند و در دنیا با بدن‌هایی زندگی می‌کنند که روح‌هایشان به جهان بالا پیوند دارد. آنها خلفای الهی در زمینند و دعوت‌کنندگان به دین خدا[۲۲]. پس چنان که گفتیم، حجت‌های خداوند بسیارند. عالمان، هادیان، مؤمنان، مسلمانان، قرآن و عقل انسان از حجت‌های الهی بر خلق شمرده می‌شوند؛ ولی حجتی که مکمل همه آنها است، فقط پیامبران الهی و پس از آنها اوصیای آنها هستند که با تمام وجودشان نه تنها بر انسان‌ها، بلکه برهمه آفریدگان در همه عوالم حجتند. این بدان سبب است که آنها خلفای الهی بر بندگانش و امام و پیشوای آنها هستند. اگر کوچک‌ترین نقص و کوتاهی در آنها وجود داشته باشد، موجب می‌شود تا کج‌اندیشان و منحرفان و شبهه‌افکنان در خلق تردید ایجاد کنند و در معصیت خدای تعالی عذر و بهانه بتراشند.[۲۳].

منابع

پانویس

  1. یونس، آیه ۳۵.
  2. نهج البلاغه، خطبه ۱۷۳.
  3. الخصال، ص۱۶۳.
  4. کنز العمال، ج۶، ص۷۹.
  5. الکافی، ج۵، ص۲۷.
  6. ابن سینا، ابو علی، الشفاء، ج۱، ص۴۵۲. درباره مذهب ابن سینا، ر.ک: عبدالله نعمه، فلاسفه شیعه، ترجمه سید جعفر غصبان، ص۱۵۶-۱۵۲. مؤلف در این کتاب کوشیده است تا با مطالبی که از لابه‌لای کتاب‌های این سینا استخراج کرده، و با شواهدی دیگر، شیعه اثناعشری بودن او را اثبات کند.
  7. حاکم نیسابوری، محمد بن محمد، مستدرک الحاکم، ج۳، ص۱۲۷ و ۱۲۶. ر.ک: فیروز آبادی، سید مرتضی، فضائل الخمسه من الصحاح السته، ج۲، ص۲۵۲-۲۴۸.
  8. مستدرک الحاکم، ج۳، ص۱۲۴؛ فضائل الخمسه، ج۲، ص۱۱۲.
  9. الخصال، ص۶۴۳.
  10. کنز العمال، ج۱۳، ص۱۶۵؛ ج۱۴، ص۶۱۲.
  11. ر.ک: علوی، علی بن محمد، دفع الارتیاب، ص۱۶.
  12. احمد بن حنبل، مسند، ج۳، ص۱۷ و ۱۴؛ کنز العمال، ج۱، ص۱۸۷-۱۸۶؛ ج۱۳، ص۶۴۱؛ فضائل الخمسه، ج۲، ص۵۳-۴۳.
  13. الکافی، ج۱، ص۲۰۲.
  14. «خداوند او را بر شما برگزیده و بر گستره دانش و (نیروی) تن او افزوده است و خداوند پادشاهی خود را به هر که خواهد می‌دهد» سوره بقره، آیه ۲۴۷.
  15. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج۶۸، ص۳۹۰.
  16. بیابانی اسکوئی، محمد، مقاله «امامت و خلافت»، دانشنامه امام علی ج۳ ص ۱۵۶.
  17. نهج البلاغه، خطبه ۱.
  18. الکافی، ج۱، ص۲۰۳.
  19. ر.ک: الکافی، ج۱، ص۲۴.
  20. نهج البلاغه، خطبه ۱۸۳.
  21. الکافی، ج۱، ص۱۶۹-۱۶۸.
  22. نهج البلاغه، حکمت ۱۴۷.
  23. بیابانی اسکوئی، محمد، مقاله «امامت و خلافت»، دانشنامه امام علی ج۳ ص ۱۶۰.