«قرآن پیامبر گرامی را انسان آگاه از غیب معرفی میکند، به طور مسلم این آگاهی از درون ذات او نجوشیده بلکه مانند دیگر علوم و آگاهیهای او، از برون بر او القا شده؛ و به وسیله وسائل، از پس پرده غیبت به اذن الهی گزراش میدهد. از آنجا که گروهی از بیخبران از مقام اولیا آگاهی پیامبر از غیب، یک نوع الوهیت تصور کردهاند و چنین وانمود میکنند که آگاهی از غیب از آن خدا است و کسی در این وصف شریک و همتای او نیست، لازم است قدری در این مورد به صورت موجز سخن بگوییم تا حقیقت روشن گردد ولی اجمالاً یادآور میشویم: آنچه که از آن خدا بوده و نشانه الوهیت است علم نامحدود و بیپایان اوست، نه علم محدود و مکتسب از دیگری! و علوم اولیای الهی از مقوله دوم است نه از مقوله اولی. اکنون وقت آن رسیده با آیاتی که بر آگاهی پیامبر (ص) از پشت پرده غیب گواهی میدهند آشنا شویم. و در این مورد به ذکر چند آیه بسنده میکنیم: (۱): ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا* إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا﴾[۷]. مفاد آیه بسیار روشن است و به خوبی میفهماند که علم غیب، از خدا است و او فرستادگان خود را از غیب آگاه میکند. (۲): ﴿وَمَا صَاحِبُكُم بِمَجْنُونٍ* وَلَقَدْ رَآهُ بِالأُفُقِ الْمُبِينِ* وَمَا هُوَ عَلَى الْغَيْبِ بِضَنِينٍ﴾[۸]. بنابراین به خوبی از آیه بر میآید که خداوند رسول گرامی خود را توسط فرشته وحی بر غیب آگاه کرده است؛ (...) از آیاتی که تا اینجا نقل شد، به خوبی استفاده میشود پیامبر اکرم (ص) بسان دیگر پیامبران الهی چون آدم، نوح ، یعقوب ، یوسف ، صالح، داوود، سلیمان و عیسی، از غیب ، خبر میداد»[۹].
«خبر شهادت امیرالمؤمنین(ع) به دست بدبخت ترین انسانها: پیامبر خاتم (ص) در حالی که اشک در دیدگان او حلقه زده بود، به امام علی(ع) فرمود: در چنین ماهی (ماه رمضان) خون تو حلال شمرده میشود. من میبینم که در حال نماز به دست بدبختترین انسانهای تاریخ، کشته میشوی. او همانند پیکننده ناقه صالح سنگدل است، ضربتی برسرت میزند و محاسنت را از خون سرت رنگین میکند.
مرگ ابوذر در تنهایی: ابوذر در یکی از جنگها از ارتش اسلام عقب ماند، هرچه برمرکب خود فشار آورد که از جای برخیزد، سودی نبخشید، شتر را رها کرد و اثاث سفر را برپشت خود نهاد، و به راه افتاد تا هرچه زودتر به مسلمانان برسد. ارتش اسلام در نقطهای به دستور پیامبر منزل کرده و به استراحت پرداخته بودند، ناگهان سیاهی شخصی که با بار گران پیاده میآمد، از دور نمایان شد. یک نفر از یاران رسول خدا از دور او را شناخت و به پیامبر گفت: این مرد تنها میآید، ابوذر است، در این لحظه پیامبر فرمودند: خدا ابوذر را رحمت کند که تنها راه میرود، تنها میمیرد و تنها برانگیخته میشود. آینده نشان داد که خبر پیامبر عین واقع بود، زیرا وی در بیابان (ربذه) در تبعید، دور از اجتماع در کنار دختر خویش با وضع رقّتباری جان سپرد. این دو نمونه از خبرهای غیبی پیامبر گرامی است که مطرح گردید. هرگونه ذکر خبرهای غیبی پیامبر به کتابی مستقل نیاز دارد. براین اساس، اولیای الهی براثر صفای باطن، به اذن الهی از آینده خبر میدهند و چه بسا به خاطر محدَّث بودن، پرده از چهره غیب بردارند»[۱۰].
«آگاهی از غیب، برای پیامبر(ص) متصور است و بر خلاف توهم پارهای از اهل سنت که حتی دانش غیبی پیامبر(ص) را هم برنمیتابند، برگزیدگان عالم با اراده الهی، از غیب با خبر خواهند شد. آنچه قطعی است، این که آنان، این دانش را برای هدایت مردم به کار میبرند و زندگی شخصی خود را بر اساس معلومات غیبی خویش، بنا نمیکنند[۱۶].
«رسول خدا(ص) گستره زمان و حرکت تاریخ را در نور دیده است و برای علم او حدی نیست. گذشته را میبیند چنانکه آینده را مینگرد. چیزی در جهان امکان یافت نمیشود، جزآنکه پیامبر بر آن آگاه است؛ او در مرحله عقل بر عالم عقول، در نشئه مثال بر عالم مثال و کتاب محو و اثبات، و در نشئه طبیعت بر جهان طبیعت مسلط است. النفس فی وحدتها کل القوی او که انسان کامل است کل جهان است که در جایی تعبیه شده»[۱۷].
«قرآن کریم در آیات چهل و چهارم تا چهل و ششم سوره قصص به عدم حضور پیامبر (ص) در وقایع تاریخی و اخبار دقیق او از آنها برای بیدار باش و هوشیاری مردم اشاره میکند و میفرماید: ﴿وَمَا كُنتَ بِجَانِبِ الْغَرْبِيِّ إِذْ قَضَيْنَا إِلَى مُوسَى الأَمْرَ وَمَا كُنتَ مِنَ الشَّاهِدِينَ وَلَكِنَّا أَنشَأْنَا قُرُونًا فَتَطَاوَلَ عَلَيْهِمُ الْعُمُرُ وَمَا كُنتَ ثَاوِيًا فِي أَهْلِ مَدْيَنَ تَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِنَا وَلَكِنَّا كُنَّا مُرْسِلِينَ وَمَا كُنتَ بِجَانِبِ الطُّورِ إِذْ نَادَيْنَا وَلَكِن رَّحْمَةً مِّن رَّبِّكَ لِتُنذِرَ قَوْمًا مَّا أَتَاهُم مِّن نَّذِيرٍ مِّن قَبْلِكَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ ﴾[۲۱]
قرآن کریم در سورههای مختلف از جمله سوره قصص، سرگذشت موسی و فرعون را بیان کرده و گاهی صحنههایی را بیان کرده که هیچ کس در آن صحنه حضور نداشته است؛ برای مثال، گفتوگوی خدا با موسی از میان درخت درشب تاریک و نیز ماجرای گفتوگوی موسی و شعیب در مدین و امثال آن را به طور دقیق و ریز بیان کرده است که این نوعی اخبار غیبی و رازگویی است.
قرآن اخبار صحنههایی را بیان کرده که حدود دو هزار سال از آنها میگذشته و پیامبر اسلام (ص) درآن صحنهها نبوده و از آنها اطلاعی نداشته است، و همین مطلب دلیل رازگویی و حقانیّت قرآن و پیامبر (ص) است که مطالبی را بیان میکند که جز از راه وحی قابل دسترسی نیست.
هدف بیان این قصهها و اخبار غیبی آن است که مشرکان مکه و مخالفان اسلام آنها را بشنوند و به حقانیّت پیامبر و قرآن پی ببرند و از خواب غفلت بیدار شوند و این رحمتی دیگر از جانب خداست که میخواهد مردم را هدایت کند.
در این آیات بیان شده که هیچ هشدارگری قبل از پیامبر(ص) برای مردم مکه معاصر پیامبر(ص) نیامده است؛ چراکه صدها سال از عصر ابراهیم و اسماعیل و مسیح (ع) میگذشت و در مکه پیامبری مبعوث نشده بود و در نتیجه مردم مکه گرفتار جهل و فساد و شرک شده بودند. در نتیجه:
«نبی اکرم از طریق وحی بر اموری غیبی آگاه میشد. پس اگر آن جناب به قرآن کریم علم داشت ، یقیناً به علوم غیبی مستور در آن نیز عالم بود. و شکّی نیست که آن حضرت به تمام اسرار و رموز قرآن علم داشته است؛ چون اگر فرض کنیم که آن حضرت به تمام اسرار قرآن علم نداشته دو حالت وجود خواهد داشت یا غیر او هم به آن اسرار علم ندارد یا غیر آن حضرت به آن اسرار علم دارد. فرض اوّل محال است چون لازم میآید خدا با نازل نمودن آن اسرار ، که هیچکس آنها را نخواهد فهمید، کار لغوی انجام داده باشد؛ و خداوند حکیم منزّه از انجام کار لغو میباشد. فرض دوم نیز محال است چون لازمهاش افضلیّت غیر رسول الله بر آن حضرت میباشد؛ در حالی که اوّلاً محال است افراد یک امّت از پیامبر خودشان افضل باشند؛ ثانیاً اجماع مسلمین و روایات متواتر، دلالت بر این دارند که آن حضرت اشرف و افضل مخلوقات میباشد. پس نتیجه میگیریم که آن حضرت بر تمام اسرار قرآن کریم علم داشته است»[۲۷].
«رسول گرامی(ص) پیش از ماه رمضان خطبهای پیرامون این ماه و برتریهای آن ایراد کردند. در پایان علی(ع) برخاست و گفت: ای رسول خدا با ارزشترین کار در این ماه چیست؟ رسول خدا فرمود: ورع و پرهیز از محرمات و گناهان، این جمله را فرمود و به گریه افتاد؛ علی(ع) گفت: چرا گریه میکنید؟ فرمود: برای آنچه در چنین ماهی برای تو پیش میآید. گویا میبینم که در حال نماز هستی و شقیترین مردم همتای کشنده شتر صالح، محاسن تو را به خون سرت رنگین میکند. خبر از مرگ ابوذر در تنهایی، خبر از جنگ زبیر با علی و خبر از جنگ علی با سه گروه ستمکار. بنابراین جای هیچ تردیدی باقی نمیماند که پیامبران الهی یا عده ای خاص از دیگر بندگان خدا از طریق عبودیت و بندگی خالصانه راه ارتباط به عالم ماورای حس را پیدا کرده و از غیب خبر دادهاند»[۳۲].
« پیامبر(ص) مبعوث بر تمام افراد عالم است. چنین شریعتی طبعاً باید کامل باشد، در هر عصر و زمانی و برای هر قوم و دستهای قابل اجرا باشد. و نیز صاحب آن شریعت به خصوصیات افراد و نفوس آنان، تا روز قیامت، آگاه باشد، در غیر این صورت رسالت او ناقص و اصلاح و عدالت گستری او فراگیر نخواهد بود. در نتیجه، باید پیامبر(ص) احاطه غیبی نه تنها به احکام و موضوعات آنها داشته باشد، بلکه از موضوعات خارجی نیز مطلع باشد. پیغمبر اکرم(ص) و ائمه(ع) از دو علم برخوردارند: علومی که از راههای عادی به دست میآید و علومی که از راههای غیر عادی و غیر متعارف به دست میآید. با توجه به اینکه دنیا نشئه تکلیف است و آن پیشوایان نور نیز همانند سایر مردم، مکلّف به تکالیف الهی بودند، مکلّف به استفاده از علوم غیر عادی نبودند و تنها باید طبق علم عادی رفتار میکردند. البته در مواردی که خداوند به آنها اجازه میداد، از علوم غیر عادی برای اعجاز و اثبات حق بودن دعوت یا دعوا استفاده میکردند. پس استفاده از علوم غیر عادی به اذن خاص الهی بستگی داشت، نه به اراده خودشان. چون آن ذوات نورانی در تمام ابعاد علمی و عملی، معصوم و مصون بودند و اراده آنان تابع اراده الهی بوده است.
خبر کشته شدن حضرت امیر(ع) در حال نماز رسول گرامی(ص) پیش از ماه رمضان خطبهای پیرامون این ماه و برتریهای آن ایراد کردند. در پایان علی(ع) برخاست و گفت : ای رسول خدا(ص) با ارزش ترین کار در این ماه چیست؟ رسول خدا(ص) فرمود: ورع و پرهیز از محرمات و گناهان، این جمله را فرمود و به گریه افتاد؛ علی(ع) گفت: چرا گریه میکنید؟ فرمود: برای آنچه در چنین ماهی برای تو پیش میآید. گویا میبینم که در حال نماز هستی و شقیترین مردم همتای کشنده شتر صالح، محاسن تو را به خون سرت رنگین میکند. علی(ع) عرض کرد: آیا هنگامی که کشته میشوم از سلامت دین برخوردارم؟ فرمود: آری! پیامبر(ص) در این سخن، از کشته شدن علی(ع) و این که این حادثه در ماه رمضان پیش میآید و نیز در حال نماز واقع خواهد شد خبر داد و هر کدام از اینها یک خبر غیبی مستقل به شمار میآید.
در جنگ تبوک شتر ابوذر از راه رفتن باز ماند و ابوذر از ارتش اسلام عقب افتاد. مقداری معطل شتر شد اما دید اگر بخواهد بیش از این معطل شتر شود بیشتر عقب میماند این بود که شتر را رها کرد و اثاث سفر را برداشت و به راه افتاد تا خود را به ارتش اسلام برساند. ارتش در نقطهای برای استراحت فرود آمده بودند ناگهان سیمای شخصی که پیاده و تنها میآمد، نمایان شد، کسی از مسلمانان به رسول خدا(ص) گفت: ببینید شخصی از دور تنها و پیاده میآید، حضرت فرمود: امید است ابوذر باشد. هنگامی که خوب نگاه کردند دیدند ابوذر است با خوشحالی زیاد گفتند: ای رسول خدا(ص)! به خدا سوگند ابوذر است؛ رسول خدا(ص) فرمود: خدا ابوذر را رحمت کند تنها راه میرود و تنها میمیرد و تنها برانگیخته میشود. سالیان درازی گذشت، حوادث نامطلوبی برای اسلام و مسلمین پیش آمد از جمله این که همه مسلمین شاهد بودند که ابوذر به دستور عثمان به بیابان "ربذه" دور از اجتماع و آبادی تبعید شد و در همان جا با وضع رقت باری جان سپرد. کاروانی از آنجا عبور میکرد. از مرگ ابوذر مطلع شدند. یکی از یاران پیامبر(ص) عبداالله بن مسعود در آن کاروان بود. همین که آن منظره را دید گریه کنان گفت: راست گفت رسول خدا(ص) که فرمود: ای ابوذر! تنها راه میروی و تنها میمیری و تنها زنده میشوی و سرانجام ابوذر با کوشش آن کاروان در همان بیابان به خاک سپرده شد.
پیامبر(ص) به همسرش عایشه گفت: گویا میبینم که به قصد جنگ با علی(ع) از "حوأب" عبور میکنی و سگهای آنجا در برابر تو پارس میکنند. تو با علی(ع) نبرد میکنی در حالی که در این نبرد ستمگری. ای عایشه! مبادا چنین کنی..
نبرد حضرت امیر(ع) با سه گروه در آینده: پیامبر(ص) از آینده تاریک امت آگاه بود و از پیدایش فرقههای پیمانشکن و ستمگر و مرتد خبر داد و به علی(ع) یادآوری کرد که تو با این سه گروه نبرد خواهی کرد، تو با گروه پیمانشکن و گروه ستمگر و گروه منحرف نبرد خواهی کرد. مورخین در تاریخ ثبت نمودهاند که بعد از حدود سیسال، امام علی(ع) با ناکثین اهل جمل، به اغوای طلحه و زبیر و به رهبری عایشه، قاسطین اتباع معاویه و عمرو عاص در واقعه صفین و مارقین خوارج نهروان جنگید.
کشته شدن عمار یاسر به دست گروهی ستمگر. عمار یاسر، جوان نیرومند مسلمان برای ساختن مسجد با آوردن سنگ، به مسلمین کمک میکرد، دیگران از سادگی او سوء استفاده کرده و بیش از مقدار تحمل وی بر او بار میکردند. عمار نزد پیامبر(ص) آمد و گفت: ای رسول خدا اینان مرا کشتند و بیش از تواناییم به من تحمیل میکنند. پیامبر(ص) با دست خود خاکهایی که بر پشت او بود پاک کرد و از این راه، به او اظهار لطف نمود و سپس فرمود: اینان تو را نمیکشند. گروه ستمگری تو را خواهند کشت: این خبر غیبی رسول گرامی اسلام(ص) در جنگ صفین جامه تحقق پوشید و همان طور که حضرت خبرداده بود عمار در رکاب امیر مؤمنان(ع) به دست هواداران معاویه که گروه ستمگر و "فئه باغیه" بودند به شهادت رسید. و پس از کشته شدن عمار ولوله عجیبی در لشکر معاویه افتاد، زیرا این خبر غیبی پیامبر(ص) را همه شنیده بودند و با کشته شدن عمار به دست ارتش معاویه، واضح شد که ارتش او همان گروهی هستند که پیامبر(ص) آنان را به عنوان " گروه ستمگر " یاد کرده است و نیز روشن شد که امام علی(ع) و یاران او بر حق هستند و همین پیشآمد موجب شد که برخی از آنان که حاضر نبودند به علی(ع) در این جنگ کمک کنند از تردید و دو دلی به در آمده و به ارتش آن حضرت پیوستند.
نبرد زبیر با حضرت امیر(ع) از روی ستمگری در جنگ جمل علی به زبیر گفت: آیا به خاطر داری که یک روز من و تو در سقیفه با گروهی از انصار بودیم و رسول خدا(ص) به تو گفت: آیا علی(ع) را دوست داری؟ پاسخ دادی چه چیز مانع دوستی من نسبت به علی است؟ حضرت فرمود: به زودی بر او شورش میکنی و با او میجنگی در حالی که تو ستمگری ... زبیر کلام علی(ع) را تصدیق کرد.
مسلط شدن بنی امیه بر جان و مال و مردم: پیامبر(ص) از آینده تاریک جامعه اسلامی و تسلط فرزندان امیه بر مردم، خبر میدهد و میفرماید: "هنگامی که بنی امیه به سی تن برسند سرزمینهای اسلامی را از آن خود میسازند و ولایت و حکومت بین آنان دست به دست میگردد و بندگان خدا را برده خود قرار میدهند و آیین الهی راتخریب میکنند " وقتی ابوذر غفاری این خبر را برای عثمان نقل کرد وی به خود لرزید و کسی را دنبال علی(ع) فرستاد تا از صحت و استواری این خبر آگاه گردد. علی(ع) در مجلس عثمان، ابوذر را تصدیق کرد و فرمود: این خبر را از پیامبر(ص) شنیدهام. این گفتار پیامبر(ص) در زمان زمامداری عثمان و پس از وی در زمان معاویه و یزید و دیگران به روشنی تحقق یافت و حکومت اموی در دورانهای مختلف چه در زمان عثمان و چه در زمان معاویه و چه در زمان آل مروان چهره تاریخ اسلام و انسانیت را سیاه کرد. حاکمان اموی اموال عمومی و بیت المال را غارت کرده و دارای کاخهای وسیع و مزرعههای فراوان و نقدینههای حیرتزا بودند و با مسلمانان به همچون برده معامله میکردند»[۳۳].
«ابن عمر میگوید: رسول خدا(ص) فرمودند: خداوند دنیا را برای من بالا برد و من به دنیا و بدانچه تا قیامت در آن صورت خواهد گرفت هم چنان که به کف دست خود مینگرم، نظر میکنم[۳۴]. مفهوم از این حدیث معرفتی است که نسبت به علم الهی جزیی است چون در تمام لحظات و زمانها استمرار ندارد و نیز به همه حالات پدیدهها از قبض و بسط، زندگی و مرگ، فقر و غنا، عزت و ذلت، شب و روز، خورشید و ماه و ستارگان، آسمان و زمین و آن چه در آن است از همه چیز احاطه ندارد. همچنان که نسبت به هر ذره از ذرات جهان از بالای عرش تا زیر زمین که نهایتی برای علم بدان نیست، محیط نمیباشد (...)
طبرانی اس سلمی همسر ابی رافع نقل میکند: من با رسول خدا(ص) بودم، حضرت فرمود: هم اکنون مردی از بهشتیان بر شما ظاهر میشود در همین زمان صدای حرکت پایی شنیدم ناگهان علی بن ابی طالب(ع) را نزد خود یافتیم[۳۵]. ابن سعید میگوید: همراه رسول خدا(ص) بودیم که کفش آن حضرت پاره شد. علی(ع) از ما عقب ماند تا کفش آن حضرت را تعمیر کند. رسول خدا(ص) کمیراه پیمودند سپس فرمودند: شخصی از شما بر سر تأویل قرآن خواهد جنگید همان گونه که من برای تنزیل آن جنگیدم. ابوبکر گفت: آن شخص منم؟ حضرت فرمود: نه. عمر گفت: من هستم؟ فرمود: نه، بلکه همان کسی است که به ترمیم کفش مشغول است[۳۶]. ابی الاسود میگوید: عبداله بن سلام بر علی(ع) وارد شد در حالی که آن حضرت پای خود را در رکاب شتر نهاده و آماده حرکت به سوی عراق بود. به ایشان گفت: به عراق مرو؛ چرا که اگر آنجا روی با شمشیر از تو پذیرایی کنند. حضرت فرمود: به خدا سوگند، پیش از تو رسول خدا(ص) این را به من خبر داده است[۳۷]. عماد بن یاسر میگوید: نبی اکرم(ص) به علی(ع) فرمود: بدبختترین مردم کسی است که بر فرقت ضربه وارد کند تا جایی که ریشت به خون سرت آغشته گردد[۳۸]. جابر بن سمره میگوید: حضرت رسول خدا(ص) به علی(ع) فرمودند: تو مؤمنی هستی که به خلافت خواهی رسید و کشته میشوی و ریشت به خون سرت رنگین خواهد شد[۳۹].
از ابن عباس روایت شده است که: وقتی سوره شریفه نصر نازل شد حضرت رسول خدا(ص) دخترش فاطمه(س) را به حضور طلبید و فرمود: دخترم! مرگ من نزدیک شده است. سپس فاطمه(س) گریست. حضرت به او فرمود: گریه نکن! زیرا تو نخستین کسی از اهل بیت(ع) من هستی که به من ملحق میشوی. آن گاه فاطمه(س) خندید. برخی از همسران پیامبر گرامی(ص) او را نگریستند و گفتند: دیدیم که ابتدا گریان و سپس شادمان شدی. در جواب فرمود: پدرم در آغاز خبر از مرگ خود داد من نیز گریه کردم، پس از آن فرمود که من زودتر از سایر خاندانش به او ملحق میشوم. از این خبر خندیدم[۴۰]. و بنا به روایت صحیح فاطمه(س) پس از پیامبر گرامی(ص) بیش از شش ماه در قید حیات نبود.
بخاری از ابی بکره نقل میکند که رسول خدا(ص) درباره فرزندش حسن(ع) فرمود: این پسرم آقا و سرور است، امید است خداوند به واسطه ی او بین دو گروه بزرگ از مسلمانان آشتی دهد[۴۱]. و همین گونه هم شد، زیرا پس از آن که علی(ع) به شهادت رسید بیش از چهل هزار نفر از مردم با فرزندش حسن(ع) بیعت کردند و پیمان بستند در راه او از بذل جان نیز دریغ ننمایند آنها نسبت به او مطیعتر بودند تا پدرش. ایشان مدت هفت ماه بر عراق، خراسان و ماوراء النهر خلافت کرد. سپس معاویه به سوی او لشکر کشی کرد. وقتی در ناحیه انبار دو سپاه به هم رسیدند حضرت حسن(ع) دانست که جنگ به وقوع میپیوندد و بسیاری از مردم کشته خواهند شد، معاویه نیز از این امر آگاهی داشت. با تلاش عدهای بین آن دو صلح واقع شد و بدین وسیله خون مسلمانان حفظ شد و گفته رسول خدا(ص) محقق گردید.
حاکم و بیهقی از ام الفضل دختر حارث نقل میکنند که میگوید: روزی حضرت حسین(ع) را به نزد پیامبر اکرم(ص) بردم و او را در دامان آن حضرت گذاشتم سپس توجه خود را از من برگرداند، ناگهان از چشمان مبارکش اشک جاری شد و سپس فرمود: جبرییل بر من نازل شد و به من خبر داد که به همین زودی امتم پسرم را شهید خواهند کرد و خاک سرخی برایم آورد[۴۲].
ابو نعیم از ام سلمه روایت میکند که: حسن(ع) و حسین(ع) در خانه من به بازی مشغول بودند که جبرییل نازل شد و با اشاره به حسین(ع) و خطاب به پیامبر(ص) گفت: ای محمد(ص)! امت تو این فرزندت را خواهند کشت و مقداری خاک به آن حضرت داد. حضرت آن را بویید و سپس فرمود: بوی کرب و بلا است. ای ام سلمه هرگاه این خاک تبدیل به خون شد، بدان که پسرم کشته شده است، من هم آن را در شیشیهای جای دادم[۴۳].
ابن عساکر از محمد بن عمر بن حسن نقل میکند که: ما همراه حسین بن علی(ع) در کنار نهر کربلا بودیم. آن حضرت نگاهی به شمر بن ذی الجوشن انداخت سپس فرمود: خدا و رسولش راست گفتاراند که رسولش فرمود: گویا میبینم سگ سیاهی که نقطههای سفیدی در بدن دارد خون اهل بیتم را با اطراف زبانش میبلعد. شمر به مرض پیسی گرفتار بود و در بدنش لکههای سفید وجود داشت.
از انس بن مالک روایت شده است که: فرشته باران از پروردگار خود اجازه خواست تا نبی اکرم(ص) را زیارت کند؛ خدای متعال هم اذن داد و این ملاقات در روزی که نوبت به حضور آن حضرت در منزل ام سلمه از همسران پیامبر(ص) بود صورت گرفت. آن حضرت به ام سلمه فرمودند: در خانه را ببند و نگذار کسی وارد شود. در همان حال که آن بانوی گرامی نگهبانی میداد حضرت حسین(ع) رسید و خواست وارد شود. وقتی ام سلمه مانع شد آن حضرت با اصرار داخل شد و به حضور پیامبر(ص) رسید. آن حضرت نیز او را در بر گرفت و بوسید. فرشته عرض کرد: او را دوست میداری؟ حضرت فرمود: آری. فرشته گفت امتت او را خواهند کشت. و اگر بخواهی مقتل او را به تو نشان میدهم. آن گاه آن مکان را در منظر او قرار داد و خاک سرخی آورد، ام سلمه آن را گرفت و در جامه ی خود قرار داد. ثابت بنایی میگوید: در بین ما این چنین گفته میشد که آن خاک کربلا بوده است[۴۴]. و در روایت دیگری آمده است ام سلمه گفت: پیامبر خدا(ص) مشتی خاک سرخ به من داد و فرمود: این خاک از سرزمینی است که خون فرزندم در آن بر زمین خواهد ریخت؛ پس هر گاه این خاک تبدیل به خون شد بدان که او کشته شده است. ام سلمه میگوید: من آن را در شیشهای که نزدم بود گذاشتم و همیشه میگفتم: روزی که این خاک تبدیل به خون شود روز بزرگی است، و همان گونه که پیامبر(ص) فرموده بودند فرزندش امام حسین(ع) در کربلا شهید شد. این مکان به طف نیز معروف است [۴۵].
در این حدیث معجزه دیگری هم نمودار است و آن گزارش از حیات ام سلمه تا بعد از شهادت امام حسین(ع) است و همین گونه هم شد. حاکم و بیهقی از ام سلمه روایت کردهاند که: پیامبر اکرم(ص) از قیام و شورش برخی از همسران خود خبر داد. عایشه خندید. حضرت به او فرمود: ای حمیرا! به درستی بنگر که تو آن شخص نباشی. سپس متوجه امام علی بن ابی طالب(ع) شد و فرمود: اگر بر او تسلط یافتی با او مدارا کن. و در روایت دیگری آمده است که حضرت رسول خدا(ص) به حضرت علی(ع) فرمود بین تو و عایشه حادثهای پیش خواهد آمد وقتی این امر اتفاق افتاد او را به جایگاه امن خودش بازگردان[۴۶].
از ابن عباس روایت شده است که پیامبر(ص) خطاب به همسران خویش فرمود: کدام یک از شما بر آن شتر سرخ انبوه موی سوار خواهید شد؟ آن شخص از شما بر حکومت حق خروج میکند تا این که سگان حوئب بر او حمله کنند پیرامون او عده زیادی کشته میشوند و او از آن واقعه خلاصی مییابد[۴۷].
احمد بن حنبل و دیگران از قیس روایت کرده اند که: وقتی عایشه به منطقه بنی عامر رسید، سگهای آنجا پارس کردند. از نام آن مکان پرسید، گفتند: اسم آن حوئب است. او گفت: من باید برگردم. زبیر گفت: نه! به پیش حرکت کن تا مردم تو را ببینند و خداوند بدین وسیله بینشان صلح بر قرار کند. پاسخ داد: راهی جز بازگشت، به مصلحت خود نمیبینم. از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: چه گونه خواهد بود عمل و سرنوشت آن شخص از شما وقتی سگهای حوئب بر او نهیب و فریاد زنند؟[۴۸].
شعبی به روایت بیهقی میگوید: زنهای پیامبر(ص) به آن حضرت گفتند: کدام یک از ما زودتر به شما خواهیم پیوست؟ فرمود: دست بلندترین شما. آنان شروع به مقابله و اندازهگیری ذراعهای خود کردند تا بلند دستترین آنها معلوم شود. وقتی زینت وفات یافت دانستند که او این گونه بوده است[۴۹][۵۰].
«روایاتی در کتابهای روایی و تاریخی وجود دارد که پیامبر اکرم (ص) از برخی از حوادثی که در آینده (دوره حضرت علی) رخ میدهد، خبر دادهاند. در این جا به برخی از این روایات اشاره میشود:
پیشگویی پیامبر اکرم (ص) در صلح حدیبیه، پس از توافق بر سر اصول صلحنامه، هنگامی که علی (ع) به املای پیامبر، متن پیمان را مینوشت، نماینده قریش با نوشتن "بسم الله الرحمن الرحیم" در بالای پیماننامه، و نیز نگارش عنوان "رسول الله" به دنبال نام پیامبر مخالفت کرد و مذاکره بر سر این موضوع به طول انجامید، و سرانجام رسول خدا بنا به مصالحی که این پیمان در برداشت، ناگزیر موافقت کرد و به علی (ع) که از پاک کردن عنوان رسول الله اکراه داشت، فرمود: چنین وضعی برای تو نیز پیش خواهد آمد و ناچار به آن تن خواهی داد. این پیشگویی با حذف عنوان امیر المؤمنین (ع) از آخر نام علی در جریان حکمیت در جنگ صفین، به اصرار معاویه، عینیت یافت.
پیامبر اکرم (ص)، در روایتی خطاب به امّ سلمه، همسر خویش، اسامی مخالفان و جنگ کنندگان با حضرت را چنین معرفی میکند: «یا امّ سلمه، هذا علی والله، قاتل القاسطین و الناکثین و المارقین بعدی»[۵۱]. در روایت دیگری، پیامبر (ص)، خصوصیات بیشتری از اسامی مزبور ارائه میدهد و در پاسخ سؤال امّ سلمه، که این سه گروه مخالف چه کسانی هستند، فرمود: ناکثان کسانی هستند که در مدینه با حضرت بیعت میکنند، اما در بصره آن را میشکنند؛ قاسطان معاویه و اصحابش در شام هستند. اما مارقان اصحاب نهروان هستند. روایاتی به این مضمون از، عمار یاسر و ابو ایّوب انصاری هم گزارش شدهاست.
پیامبر (ص)، به صراحت و به طور خاص، درباره حکمرانی معاویه و نشستن وی بر منبر رسول خدا هشدار داده و از امّت خویش خواسته بود که در این صورت، به قتل معاویه دست بزنند.
وقتی حضرت پیامبر اکرم (ص)، غنایم جنگی را تقسیم میکرد، برای تشویق مشرکان تازه مسلمان، به آنان مقداری سهم بیشتری اعطا کرد. این تقسیم حضرت مورد اعتراض حرقوص، از بنیانگذاران خوارج، قرار گرفت و پیامبر را متهم به عدم رعایت عدالت کرد. حضرت در پاسخ وی فرمود :اگر عدالت پیش من نباشد، در کجا خواهد بود؟ نکته مهم، هشدار حضرت است که فرمود: وی (حرقوص) پیروانی خواهد داشت که در امر دین تعمّق و تعصّب جاهلانه خواهند داشت. آنان از دین خارج میشوند؛ مانند خارج شدن تیر از کمان، که اشاره به جنگ خوارج است»[۵۲].
با توجه به بررسی آیات، باید گفت که این آیات در مقام تعیین چارچوب محدوده اعتقادی علم غیب برای غیر خداوند هستند و در جمع بین این آیات باید گفت: در آیاتی که علم غیب نهی شده است، مراد از آن، علم غیب استقلالی است که فقط از آن خداست و در آیاتی که علم غیب تأیید شده است، علم غیب اذنی (اجازهای) است. در تأیید این مطلب به کلامی از آلوسی، یکی از عالمان اهلسنت اشاره میشود. وی میفرماید: علم غیبی که از غیر خداوند، نفی شده است، علم غیب ذاتی است؛ اما دیگران نیز به این علم غیب دست پیدا کردهاند.
بنابراین پیامبر دارای علم غیب است؛ اما با این قید که این فضیلت از جانب خداوند به وی عطا شده است و بهصورت استقلالی نیست»[۵۶].
«روایاتی چند از اخبار غیبی پیامبر(ص):مسلم بن حجاج در صحیحش بابی دارد به نام «اخبار النبی(ص) فیما یکون الی قیام الساعه» که در آن روایت زیر به چشم میخورد:«صَلَّى بِنَا رَسُولُ اللَّهِ (ص) الْفَجْرَ وَصَعِدَ الْمِنْبَرَ، فَخَطَبَنَا حَتَّى حَضَرَتِ الظُّهْرُ، فَنَزَلَ فَصَلَّى ثُمَّ صَعِدَ الْمِنْبَرَ، فَخَطَبَنَا حَتَّى حَضَرَتِ الْعَصْرُ ثُمَّ نَزَلَ، فَصَلَّى ثُمَّ صَعِدَ الْمِنْبَرَ، فَخَطَبَنَا حَتَّى غَرَبَتِ الشَّمْسُ، فَأَخْبَرَنَا بِمَا كَانَ وَبِمَا هُوَ كَائِنٌ فَأَعْلَمُنَا أَحْفَظُنَا»[۵۷]
بخاری در صحیحش چنین روایت میکند: عدی بن حاتم گفت: در محضر رسول خدا(ص) بودیم که مردی آمد و از مشکلات و سختیها شکایت کرد، پس شخص دیگری آمد و از راهزنی شکایت نمود؛ پس رسول خدا(ص) فرمود: آیا تا به حال حیره را دیدهای؟ گفتم: ندیدهام؛ ولی برایم تعریف کردهاند. فرمود: اگر عمرت دراز شود، خواهی دید زنی در هودج از حیره برای طواف خانه کعبه حرکت میکند؛ در حالی که از احد جز خدا نمیترسد. در دل خود گفتم: پس دزدان طی که سبب داغ شدن شهرها نا امنی شهرها شدهاند کجا هستند! و فرمود: اگر عمرت طولانی شود، فتح گنجهای کسری را خواهی دید[۵۸]. باز در صحیح بخاری آمده است: پیامبر(ص) فرمود: آیا من را در مقابل خود اینجا میبینید؟ قسم به خدا خشوع و رکوع شما بر من پنهان نیست! من شما را از پشت سر خویش میبینم![۵۹]. و در صحیح مسلم آمده است که آن حضرت فرمود:سوگند به خدا! که من همانطور که پیش رویم را میبینم، پشت سرم را نیز میبینم[۶۰]»[۶۱].
با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل میشوید:
↑دیدگاههای علمی سید محمد هادی حسینی میلانی، ص۱۴۲.
↑«پیامبر گرامی اسلام (ص) ، رازی را به یکی از همسران خود گفت و به او سفارش کرد که آن راز را فاش نکند ولی او، راز پیامبر را به دیگری گفت، خدا پیامبر را از جریان آگاه ساخت و به او خبر داد که همسرش، راز او را به دیگری گفته است پیامبر با این که آگاه شد همسرش همه راز را به دیگری گفته امّا به قسمتی از آن اشاره کرد و به قسمت دیگر اشاره نکرد یعنی به همسرش گفت از رازی که به تو سپردم فاش ساختهای؟ همسرش او را تصدیق کرد و پرسید چه کسی تو را از این جریان آگاه ساخت؟ پیامبر (ص) فرمود: «نَبَّأَنی العَلیمُ الخَبیرُ»؛ خدای دانا و آگاه مرا باخبر ساخت». سوره تحریم، آیه ۳.
↑«بیچاره عمار! گروه ستمگر او را میکشند عمار آنان را به بهشت ولی آنها او را به آتش دعوت میکنند»؛ صحیح بخاری، کتاب الصلاة، باب التعاون فی بناء المسجد، ح۴۴۷.
↑«تو با پیمانشکنان و ستمکاران و شورشگران نبرد میکنی». مستدرک حاکم، ج۳، ص۱۴۰.
↑«خدا دانای غیب است پس هیچ کس را بر غیب خویش آگاه نمیکند مگر بندگانی که مورد رضایت او باشند و آن بندگان عبارت انداز: فرستادگان او، و خدا برای فرستادگان خود از جلو و پشت سرشان، نگهبان قرار میدهد». سوره جن، آیه ۲۶و۲۷.
↑«محمد (ص) دیوانه نیست و فرشته را در افق روشن دیده است و او بر غیب بخیل نیست (علم غیب را که بر او القاء میشود اگر صلاح باشد به شما میگوید و بخل نمیکند و از شما پوشیده نمیدارد». سوره تکویر، آیه ۲۲و۲۳و۲۴.
↑به نقل از ابو بصیر، از امام صادق (ع)، از پدرانش نقل کردند: که پیامبر خدا (ص) فرمود: مهدی، از فرزندان من است. نام او، نام من وکنیه او، کنیه من است. شبیهترین مردم به من در خلقت و اخلاق است. غیبت او و حیرت مردم چنان خواهد بود که مردم از دینشان گمراه میشوند و در این هنگام، او به سان شهابی نورافشان میآید و زمین را از عدل و داد میآکند، همان گونه که از ظلم و ستم پر شده است؛ کمال الدین: ص ۲۸۷، ح ۵، اعلام الوری: ج ۲ ص ۲۲۶، بحار الأنوار: ج۵۱ ص ۷۲ ح ۱۶.
↑ به نقل از صالح بن عقبه، از پدرش، از امام محمد باقر(ع)، از پدرش زین العابدین(ع)، از پدرش امام حسین(ع)، از پدرش امام علی بن ابی طالب(ع) پیامبر خدا (ص) فرمود: مهدی، از فرزندان من است. غیبت و حیرتی دارد که مردمان در آن، گمراه میشوند. او اندوخته پیامبران را میآورد و زمین را از عدل و داد پر میکند، همانگونه که از ظلم و ستم پر شده است؛ کمال الدین: ص ۲۸۷، ح۵، اعلام الوری: ج ۲ ص ۲۲۶، بحار الأنوار: ج۵۱ ص ۷۲ ح ۱۷.
↑ به نقل از عبدالسلام بن صالح هروی، از امام علی بن موسی الرضا(ع)، از پدش، از پدرانش از امام علی(ع): پیامبر(ص) فرمود: سوگند به کسی که مرا بشارت دهنده به حق بر انگیخت، قائم از میان فرزندانم با عهدی که از من به او رسیده است، غایب میشود، تا آن جا که بیشتر مردم می گویند: خدا را با خاندان محمد، کاری نیست! و حتی برخی در تولد او نیز شک می کنند. پس هر کس به روزگار او می رسد، دینش را محکم نگاه دارد و به شیطان اجازه نفوذ ندهد که او را به شک اندازد و از دین و آیین من، بیرونش ببرد، که پیش تر نیز پدر و مادرتان (آدم و حوا) را از بهشت بیرون برد، و خداوند شیاطین را اولیای کسانی قرار داده که ایمان نمیآورند؛ کمال الدین: ص ۵۱، بحار الأنوار: ج۵۱ ص ۶۸ ح ۱۰.
↑ با سندش: پیامبر فرمود: قیامت برپا نمیشود، مگر قائم بر حق ما قیام کن، و این زمانی است که خداوند به او اجازه بدهد. هر کس از او پیروی کند، نجات می یابد و هر کس نافرمانی نماید، هلاک میشود. خدا را، خدا را، ای بندگان خدا! به سراغ او بروید، اگر چه از لابه لای یخ و برف باشد؛ چرا که او خلیفه خدای و خلیفه من است؛ عیون أخبار الرضا: ج ۲، ص ۵۹، ح ۲۳۰، کفایة الأثر: ص ۱۰۶، دلائل الإمامة: ص ۴۵۲ ح ۴۲، بحار الأنوار: ج۵۱ ص ۶۵ ح ۲.
↑«و [تو] در جانب غربی نبودی هنگامی که کار (نبوّت) را با موسی تمام کردیم؛ و از گواهان حاضر نیز نبودی. و لکن ما گروههایی را پدید آوردیم، و دوران عمر آنان طولانی شد؛ و در میان ساکنان مَدْین اقامت نداشتی، تا از حال آنان آگاه شوی و آیات ما را بر آنان: مشرکان مکه بخوانی و پیروی کنی؛ و لکن ما فرستنده تو بودیم. و تو در جانب کوه طور نبودی، هنگامی که موسی را ندا دادیم؛ و لکن تو را آگاه کردیم به خاطر این که رحمتی از سوی پروردگارت باشد تا قومی را هشدار دهی که پیش از تو هیچ هشدارگری برای آنان نیامده است؛ باشد که آنان متذکّر شوند».
↑«(اى پيامبر) اين از خبرهاى نهانى است كه به تو وحى مىكنيم و تو هنگامى كه (برادران يوسف) بر كار خود همداستان شدند و نيرنگ مىباختند نزد آنها نبودى»؛ آیه ۱۰۲ سوره یوسف.
↑ و آنگاه که پیامبر به یکی از همسرانش سخنی را، نهانی گفت و چون او آن را به همسر دیگرخبر داد و خداوند پیامبر را از آن آگاه کرد وی بخشی از آن را به همسران خود گفت و در گفتن بخشی دیگر خودداری ورزید، پس هنگامی که پیامبر آن همسر رازگشا را از این امر باخبر ساخت همسر گفت: چه کسی تو را از این رازگشایی من آگاه کرد؟ پیامبر گفت: خداوند دانای آگاه مرا با خبر ساخت؛ سوره هود، تحریم، آیه: ۳.
↑ رومیان شکست خوردند در نزدیکترین سرزمین و آنان پس از شکستشان به زودی پیروز میگردند در چند سال؛ کار گذشته و آینده با خداوند است و در آن روز مؤمنان شاد میشوند؛ سوره روم، آیه: ۲ - ۴.
↑ بیگمان آن کس که قرآن را بر تو واجب کرده است تو را به بازگشتگاهی باز میگرداند؛ بگو: پروردگار من بهتر میداند چه کسی رهنمود آورده است و چه کسی در گمراهی آشکاری است؛ سوره قصص، آیه: ۸۵.
↑ خداوند، به حق رؤیای پیامبرش را راست گردانیده است؛ شما اگر خداوند بخواهد با ایمنی، در حالی که سرهای خود را تراشیده و موها را کوتاه کردهاید، بیآنکه بهراسید به مسجد الحرام وارد میشوید بنابراین او چیزی را میدانست که شما نمیدانید، از این رو پیش از آن پیروزی نزدیکی پدید آورد؛ سوره فتح، آیه: ۲۷.
↑«بگو: من مالک سود و زیان خویش نیستم، مگر آنچه را خدا بخواهد (و از غیب و اسرار نهان نیز خبر ندارم، مگر آنچه خداوند اراده کند) و اگر از غیب با خبر بودم، سود فراوانی برای خود فراهم میکردم، و هیچ بدی (و زیانی) به من نمیرسید، من فقط بیمدهنده و بشارت دهندهام برای گروهی که ایمان میآورند! (و آماده پذیرش حقند)» سوره اعراف آیه۱۸۸.
↑«دانای غیب اوست و هیچکس را بر اسرار غیبش آگاه نمیسازد، مگر رسولانی که آنان را برگزیده و مراقبینی از پیشرو و پشت سر برای آنها قرار میدهد» سوره جن آیه۲۶ و ۲۷.
↑«و به اذن خدا، کورِ مادرزاد و مبتلایان به برص [پیسی] را بهبودی میبخشم و مردگان را به اذن خدا زنده میکنم و از آنچه میخورید، و در خانههای خود ذخیره میکنید، به شما خبر میدهم مسلماً در اینها، نشانههای برای شماست، اگر ایمان داشته باشید!» سوره آل عمران آیه۴۹.
↑«عن أبی هُرَیْرَهَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) قال هل تَرَوْنَ قِبْلَتِی هَا هُنَا فَوَاللَّهِ ما یَخْفَی عَلَیَّ خُشُوعُکُمْ ولا رُکُوعُکُمْ إنی لَأَرَاکُمْ من وَرَاءِ ظَهْرِی»؛ صحیح البخاری، کتاب الصلاه، ابواب استقبال القبله، بَاب عِظَهِ الْإِمَامِ الناس، ح ۴۰۸.
↑«إنی والله لَأُبْصِرُ من وَرَائِی کما أُبْصِرُ من بَیْنِ یَدَیَّ»؛ صحیح مسلم، کتاب الصلاه، باب الأَمْرِ بِتَحْسِینِ الصَّلاَهِ وَإِتْمَامِهَا وَالْخُشُوعِ فِیهَا، ح ۶۴۷ .