ایمان ابوطالب
ابوطالب (ع) عمو و حامی پیامبر خاتم (ص) و پدر امام علی (ع) است. او دارای برخی فضایل از جمله اینکه فردی سخاوتمند بود و قبایل عرب او را به داوری انتخاب میکردند. ایشام حمایتهای زیادی از پیامبر (ص) انجام داد. در ایمان او اختلاف است. شیعیان و برخی از فرق مسلمان دیگر در ایمان او شکی ندارند، ولی برخی دیگر از مسلمانان منکر ایمان او شدهاند. بنی امیه و بنی عباس برای کاستن از منزلت امام علی (ع)، ایمان ابوطالب را انکار میکنند. منکران به آیات و روایاتی استناد میکنند که قابل رد است.
مقدمه
ابوطالب بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف، عمو و حامی پیامبر (ص) و پدر حضرت علی (ع)، حدود هشتاد و چند سال قبل از هجرت متولد شد. نام وی عبدمناف و به نقلی عمران، و به جهت فرزند بزرگش طالب به "ابوطالب" مشهور شد. ابوطالب رئیس خاندان بنی هاشم و وارث دو منصب مهم رفادت (مهمانداری حاجیان) و سقایت (آب رساندن به حاجیان) بود.
بعد از نبوت برادرزادهاش محمد (ص) با تمام وجود به حمایت از وی پرداخت و در محاصره اجتماعی و اقتصادی بنی هاشم توسط قریش با مسلمانان به "شعب ابوطالب" رفت و کمی پس از پایان یافتن محاصره در اثر رنج و سختی، در ماه ذی القعده یا شوال سال دهم (سه سال قبل از هجرت) وفات یافت[۱].
ابوطالب در میان قریش مشهور به سخاوت بود و به سبب درایت و عدالت و نفوذ کلام، قبایل عرب در مکه وی را به داوری اختیار میکردند[۲]. در عصر جاهلیت نخستین کسی بود که سوگند در شهادت برای اولیای دم را بنا نهاد و بعدها اسلام نیز این امر را امضا کرد[۳]. وی در عصر جاهلیت از پلیدیها دوری میگزید و به شیوه پدرش شراب را بر خود حرام کرده بود[۴]. در حمایتهای بیدریغ ابوطالب از پیامبر گرامی اسلام (ص) تردیدی نیست، ولی در ایمان آوردن او به آیین اسلام اختلاف شده است[۵].
ایمان ابوطالب
شیعیان اثناعشری بر ایمان آوردن او به آیین اسلام پای فشردهاند و این مطلب مورد اجماع اهل بیت (ع) و علمای امامیه است. اکثر زیدیه، برخی از شیوخ معتزله[۶] و تعدادی از دانشمندان اهل سنت نیز برهمین عقیدهاند[۷]؛ امّا اکثر سیرهنویسان اهل سنّت معتقدند ابوطالب مشرک از دنیا رفت. مسئله ایمان ابوطالب از دیر زمان مورد بحث و گفتگوی دانشمندان اسلامی بوده و از قرون اوّلیه کتابهای مستقلی تألیف کردهاند.
بنی امیه و بنی عباس در ترویج مشرک بودن ابوطالب انگیزه مشترک داشتند و آن کاستن منزلت علی بن ابیطالب (ع) بود؛ زیرا بنی امیه و در رأس آنها ابوسفیان تا روز فتح مکه در برابر اسلام مقاومت کردند و تنها در آن روز و از روی ناچاری اظهار مسلمانی کردند و عباس، بزرگ خاندان بنی عباس نیز در جنگ بدر در سپاه قریش مقابل مسلمین جنگ کرد و اندکی قبل از فتح مکّه اسلام آورد و این در حالی بود که حمایت ابوطالب پدر حضرت علی (ع) از اسلام جای انکار نداشت، لذا کوشیدند به بهانه شرک ابوطالب این افتخار را از علی (ع) بگیرند. در شرایطی که دین نوبنیاد اسلام نیازمند حمایت شخصیت اجتماعی و نیرومند و در عین حال به ظاهر بی طرفی بود، بدیهی است که اگر ابوطالب اسلام خود را آشکار میکرد، نزد مشرکان قریش آبرو و ابهت و احترام خود را از دست میداد[۸] و نمیتوانست به عنوان سرپرست قبیله، حَکَم و داور مشرکان گردد و از مقام شیخوخت خود در حمایت از اسلام سود جوید[۹].
دلایل ایمان ابوطالب را میتوان بر سه قسم کرد: مواضع عملی؛ اقوال و اشعار و دیدگاه نزدیکان وی؛ زیرا پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) معصوم بوده و رأی آنان حجّت معتبر است.
ابوطالب کسی بود که همسرش فاطمه بنت اسد را به اسلام دعوت کرد[۱۰]، وقتی فرزندش علی (ع) را دید که سمت راست پیامبر ((ص) و همراه وی به نماز ایستاده نه تنها او را منع نکرد، بلکه او را به همراهی با پیامبر (ص) فرمان داد[۱۱]. از سپردن پیامبر ((ص) به قریش که با بالا گرفتن دعوت اسلام به اندیشه قتل وی افتاده بودند خودداری کرد[۱۲]. در شعب ابوطالب برای حفظ جان پیامبر (ص) کودک خردسال خود علی (ع) را هر شب جای او میخواباند و رنج غربت فرزند دیگر خود جعفر را در هجرت به حبشه تحمل میکرد. اینها همه نمیتوانست ناشی از انگیزه عاطفی و غیرت خویشاوندی و قبیلهای باشد، زیرا اگر محمد (ص) فرزند برادرش است علی (ع) فرزند خودش است، چرا فرزند خود را فدای برادرزادهاش میکند؟
پیامبر (ص) در فوت ابوطالب سخت گریست و از خداوند برای او طلب مغفرت کرد[۱۳] و هنگام دفن وی فرمود: ای عمو مرا در کودکی پرورش دادی، در یتیمی کفالت کردی و در بزرگی یاری نمودی، پس خداوند جزای خیرت دهد[۱۴]. پیامبر ((ص) در تشییع جنازه او شرکت کرد و وعده کرد که روز قیامت برای پسر و مادر و عمویش ابوطالب شفاعت کند[۱۵] با آنکه تشییع جنازه کافر و شفاعت وی صحیح نیست.
علی (ع) سوگند یاد میکند که ابوطالب، عبدالمطلب، هاشم و عبدمناف هرگز بتی را نپرستیدند بلکه به سوی کعبه و به آیین ابراهیم ((ع) نماز میگزاردند[۱۶] و او را کسی میداند که اگر تمام گناهکاران روی زمین را شفاعت کند خداوند میپذیرد[۱۷].[۱۸]
دلایل منکران ایمان ابوطالب
۱. به نقل از بخاری[۱۹] و طبقات ابن سعد[۲۰] سعید بن مسیّب از پدرش روایت میکند: پیامبر (ص) از ابوطالب هنگام وفاتش خواست کلمه "لا إله إلاّ اللّه" را بگوید تا نزد خداوند برای او احتجاج کند، ابوجهل و عبداللّه بن امیه به ابوطالب گفتند آیا میخواهی از ملت عبدالمطلب بازگردی؟ پیامبر (ص) جمله خود و آن دو نیز حرفشان را تکرار کردند و آخرین کلمه ابوطالب این بود: بر ملّت و آیین عبدالمطلب. پیامبر (ص) فرمود به خدا سوگند بر تو استغفار میکنم تا زمانی که نهی شوم[۲۱].
در پاسخ گفته شده سعید بن مسیّب معروف به دشمنی با علی (ع) است و قولش در حق پدر آن حضرت حجّت نیست. از طرف دیگر در شأن نزول آیه مزبور سه نقل دیگر وجود دارد از جمله اینکه بزرگان اهل سنّت به سند صحیح از امام علی (ع) روایت کردهاند که وقتی شنیدم مردی برای پدر و مادر مشرکش استغفار میکرد آن را به پیامبر (ص) عرض کردم و این آیه نازل شد[۲۲]، حال چگونه ممکن است خداوند اجازه دهد پیامبر (ص) بیش از ده سال بر ابوطالب استغفار و ترحم کند و پس از این همه مدت، او را نهی کند[۲۳] و این در حالی است که مدّتها قبل از آن در جریان غزوه بنیالمصطلق با نزول آیه ﴿سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ﴾[۲۴]، بیاثر بودن استغفار برای مشرکان بر پیامبر (ص) آشکار گردیده بود و در آیه ﴿لَا تَجِدُ قَوْمًا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُولَئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَأَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَيُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُولَئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾[۲۵] از دوستی و مودت مشرکان نهی کرده بود و اگر از همه این موارد صرف نظر کنیم و حدیث ابن مسیّب را بپذیریم سخن ابوطالب "على ملّة عبدالمطلب" دلالت بر کفر ندارد، زیرا پدر و اجداد پیامبر (ص) همگی مؤمن بودهاند[۲۶] و مقصود ابوطالب همان کلمه توحید بوده که در برابر ابوجهل توریه و تقیه کرده است.
۲. مسلم [۲۷] و بخاری[۲۸] و عده دیگری آیه ﴿إِنَّكَ لَا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ﴾[۲۹] را نیز مربوط به ابوطالب دانستهاند که در وقت مرگ، بنی هاشم را جمع کرده و آنها را امر به اطاعت از پیامبر (ص) کرد تا رستگار شوند و پیامبر ((ص) فرمود: ای عمو آنها را نصیحت میکنی و خود را رها میکنی، امّا ابوطالب گفت نمیتوانم از دین پدر و اجدادم دست بردارم.
در پاسخ این استدلال گفته شده که شأن نزول دیگری برای این آیه نقل شده و آن مربوط به جنگ اُحُد است که وقتی دندان پیامبر (ص) شکسته و صورتش با شمشیر شکافته میشود برای هدایت قومش دعا میکند که این آیه نازل میشود. علاوه بر اینکه از نوع گزارش مسلم و بخاری برمیآید این آیه و آیه قبلی هر دو در وقت مرگ ابوطالب نازل شده و این در حالی است که این دو آیه با فاصله حدود ده سال، اوّلی در مکه و دومی در مدینه نازل شده است[۳۰] و بر فرض صحت حدیث، آیه دلالت بر عدم ایمان ابوطالب ندارد، بلکه نشان میدهد ایمان ابوطالب به اراده مستقل پیامبر (ص) نیست بلکه به خواست خداوند است.
۳. حبیب بن ابوثابت از فردی که از ابن عباس شنیده نقل میکند[۳۱] که ابن عباس گفت آیه: ﴿وَهُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَيَنْأَوْنَ عَنْهُ وَإِنْ يُهْلِكُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا يَشْعُرُونَ﴾[۳۲]، در حقّ ابوطالب نازل شد که مردم را از اذیت رسول خدا (ص) نهی میکرد ولی خود داخل در اسلام نمیشد[۳۳].
این حدیث از چند جهت ضعیف است، اوّل به دلیل مرسل بودن آن، دوم عدم وثاقت حبیب ابن ابوثابت چنان که ابن حبّان او را مدلّس خوانده[۳۴] و منفرد بودن وی در نقل این حدیث، سوم: طبری[۳۵] به چند طریق به نقل از ابن عباس آیه را در شأن مشرکانی دانستهاند که مردم را از ایمان به پیامبر (ص) بازداشته و خود نیز به او ایمان نمیآوردند، چهارم: با توجه به سیاق آیه، ضمایر جمع در آن به مشرکانی برمی گردد که در آیه قبل ذکر شده و صفات آنها به هیچ وجه بر ابوطالب صدق نمیکند.
۴. به نقل از ابوسعید خدری، شخصی نزد پیامبر از ابوطالب یاد کرد، آن حضرت فرمود: امید است که شفاعت من در روز قیامت برای او سودمند باشد، در میان آبی جوشیده از آتش قرار میگیرد که تا دو کعب او میرسد و از آنجا تا مغز او را میجوشاند...[۳۶].
این حدیث به خاطر اشخاصی همچون سفیان ثوری، عبدالملک بن عمیر لخمی کوفی[۳۷] و عبدالعزیز دراودی[۳۸] که در سلسله سند قرار دارند از نظر سند ضعیف است و بغض و دشمنی مغیرة بن شعبه که حدیث را از او نقل میکنند نسبت به بنی هاشم و به خصوص علی (ع) معروف است[۳۹] به علاوه اینکه اگر ابوطالب مشرک بوده چگونه پیامبر (ص) طبق این حدیث امید شفاعت او را داشته است؟! و امام باقر (ع) در پاسخ سؤال از حدیث یاد شده فرمود: اگر ایمان ابوطالب در کفّه ای از ترازو و ایمان این مردم در کفّه ای دیگر قرار گیرد هر آینه ایمان او ترجیح خواهد یافت[۴۰].
ایمان ابوطالب
تمام علمای شیعه و بعضی از بزرگان اهل تسنن مانند ابن ابی الحدید شارح نهج البلاغه و قسطلانی در ارشاد الساری و زینی دحلان در حاشیه سیرۀ حلبی، ابوطالب را از مؤمنان اسلام میدانند، در منابع اصیل اسلام نیز شواهد فراوانی برای این موضوع مییابیم که با بررسی آنها در تعجب و حیرت عمیق فرو میرویم که چرا «ابوطالب» از طرف جمعی اینچنین مورد بیمهری و اتهام قرار گرفته است؟! زیرا: این تنها ابوطالب نیست که بخاطر نزدیکیش با علی(ع) اینچنین مورد تهاجم قرار گرفته، بلکه میبینیم هر کس در تاریخ اسلام به نحوی از انحاء ارتباط نزدیک با امیرمؤمنان علی(ع) داشته از این حملات ناجوانمردانه بر کنار نمانده است، در حقیقت ابوطالب گناهی نداشت جز اینکه پدر علی بن ابی طالب پیشوای بزرگ اسلام بود![۴۱]
در اینجا فشردهای از دلایل گوناگونی که به روشنی، گواهی بر ایمان ابوطالب میدهد فهرستوار میآوریم و شرح بیشتر را به کتابهایی که در این زمینه نوشته شده موکول میکنیم.
ابوطالب قبل از بعثت پیامبر اکرم(ص) به خوبی میدانست که فرزند برادرش به مقام نبوت خواهد رسید زیرا مورخان نوشتهاند در سفری که ابوطالب با کاروان قریش به شام رفت برادرزاده دوازده ساله خود محمد را نیز با خویش همراه برد، در این سفر علاوه بر کرامات گوناگونی که از او دید، همین که کاروان با راهبی بنام «بحیرا» که سالیان درازی در صومعه مشغول عبادت بود و آگاهی از کتب عهدین داشت و کاروانهای تجارتی در مسیر خود به زیارت او میرفتند برخورد کردند، در بین کاروانیان، محمد(ص) که آن روز دوازده سال بیش نداشت نظر راهب را به خود جلب کرد. بحیرا پس از اندکی خیره شدن و نگاههای عمیقانه و پرمعنی به او گفت این کودک به کدام یک از شما تعلق دارد؟ جمعیت به ابوطالب اشاره کردند او اظهار داشت برادرزادۀ من است. «بحیرا» گفت این طفل آینده درخشانی دارد این همان پیامبری است که کتابهای آسمانی از رسالت و نبوتش خبر دادهاند و من تمام خصوصیات او را در کتب خواندهام! «ابوطالب» پیش از این برخورد و برخوردهای دیگر از قرائن دیگر نیز به نبوت پیامبر اکرم و معنویت او پی برده بود. طبق نقل دانشمند اهل تسنن شهر ستانی (صاحب ملل و نحل) و دیگران در یکی از سالها آسمان مکه برکتش را از اهلش بازداشت و خشکسالی سختی به مردم روی آورد، ابوطالب دستور داد تا برادرزادهاش محمد را که کودکی شیرخوار بود حاضر ساختند پس از آنکه کودک را در حالی که در قنداقهای پیچیده شده بود به او دادند در برابر کعبه ایستاد و با تضرع خاصی سه مرتبه طفل شیرخوار را به طرف بالا انداخت و هر مرتبه میگفت: «پروردگارا! به حق این کودک باران پربرکتی بر ما نازل فرما» چیزی نگذشت که تودهای ابر از کنار افق پدیدار گشت و آسمان مکه را فرا گرفت، سیلاب آنچنان جاری شد که بیم آن میرفت مسجد الحرام ویران شود.
سپس شهرستانی مینویسد همین جریان که دلالت بر آگاهی ابوطالب از رسالت و نبوت برادرزادهاش از آغاز کودکی دارد ایمان وی را به پیامبر میرساند و اشعار ذیل را بعدها ابوطالب به همین مناسبت سروده است: و ابیض یستسقی الغمام بوجهه *** ثمال الیتامی عصمة للارامل و او روشن چهرهای است که ابرها به خاطر او میبارند، او پناهگاه یتیمان و حافظ بیوه زنان است. یلوذ به الهلاک من آل هاشم *** فهم عنده فی نعمة و فواضل هلاکشوندگان از بنی هاشم به او پناه میبرند، و به وسیله او از نعمتها و احسانها بهره میگیرند. و میزان عدل لا یخیس شعیرة *** و وزان صدق وزنه غیر هائل او میزان عدالتی است که یک جو تخلف نمیکند، و وزنکننده درستکاری است که توزین او بیم اشتباه ندارد. جریان توجه قریش را در هنگام خشکسالی به ابوطالب و سوگند دادن ابوطالب خدا را به حق او علاوه بر شهرستانی بسیاری از مورخان بزرگ نقل کردهاند[۴۲].[۴۳]
اشعار ابوطالب گواهی زنده
به علاوه در کتب معروف اسلامی اشعاری از ابوطالب در اختیار ما است که مجموعه آنها در دیوانی بنام «دیوان ابوطالب» گردآوری شده است. ابن ابی الحدید پس از نقل قسمت زیادی از اشعار ابوطالب (که ابن شهر آشوب در متشابهات القرآن آنها را سه هزار بیت میداند) میگوید: از مطالعه مجموع این اشعار برای ما هیچگونه تردیدی نخواهد ماند که ابوطالب به مکتب برادرزادهاش ایمان داشته است.
احادیثی از پیامبر اکرم(ص) نیز نقل شده که گواهی آن حضرت را به ایمان عموی فداکارش ابوطالب روشن میسازد از جمله طبق نقل نویسندۀ کتاب «ابوطالب مؤمن قریش»: چون ابوطالب درگذشت پیامبر(ص) پس از تشییع جنازه او ضمن سوگواری که در مصیبت از دست دادن عمویش میکرد، میگفت: «وای پدرم! وای ابوطالب! چقدر از مرگ تو غمگینم؟ چگونه مصیبت تو را فراموش کنم ای کسی که در کودکی مرا پرورش دادی، و در بزرگی دعوت مرا اجابت نمودی، و من در نزد تو همچون چشم در حدقه و روح در بدن بودم». و نیز پیوسته اظهار میداشت: «قریش هیچگاه نتوانست مکروهی بر من وارد کند مگر زمانی که ابوطالب از جهان رفت».
از طرفی مسلم است که سالها قبل از مرگ ابوطالب پیامبر(ص) مأمور شد هیچگونه رابطه دوستانه با مشرکان نداشته باشد، با این حال این همه اظهار علاقه و مهر به ابوطالب نشان میدهد که پیامبر او را معتقد به مکتب توحید میدانسته است وگرنه چگونه ممکن بود دیگران را از دوستی با مشرکان نهی کند و خود با ابوطالب تا سر حد عشق، مهر ورزد؟![۴۴]
بر پیامبر خرده میگیرند یا بر ابوطالب؟
در احادیثی که از طرف اهل بیت رسیده است نیز مدارک فراوانی بر ایمان و اخلاص ابوطالب دیده میشود که نقل آنها در اینجا بطول میانجامد این احادیث آمیخته با استدلالات منطقی و عقلی است مانند روایتی که از امام چهارم(ع) نقل گردیده است که حضرتش پس از این که در پاسخ سؤالی اظهار میدارد ابوطالب مؤمن بود میفرماید: راستی در شگفتم که چرا برخی میپندارند که ابوطالب کافر بوده است؟ آیا نمیدانند که با این عقیده بر پیامبر و ابوطالب طعنه میزنند؟ مگر نه این است که در چندین آیه از آیات قرآن از این موضوع منع شده است که زن بعد از اسلام آوردن در قید زوجیت کافر خود نماند و این مسلم است که فاطمه بنت اسد از پیشگامان در اسلام است و تا پایان عمر ابوطالب همسرش بود[۴۵].[۴۶]
ابوطالب سه سال در شعب
از همه اینها گذشته اگر در هر چیز تردید کنیم در این حقیقت هیچکس نمیتواند تردید کند که ابوطالب از حامیان درجه اول اسلام و پیامبر بود حمایت او از پیامبر و اسلام به حدی بود که هرگز نمیتوان آن را با علایق و پیوندهای خویشاوندی و تعصبات قبیلهای تفسیر کرد. نمونه زنده آن داستان شعب ابوطالب است همه مورخان نوشتهاند هنگامی که قریش پیامبر و مسلمانها را در یک محاصره اقتصادی و اجتماعی و سیاسی شدید قرار دادند و روابط خود را با آنها قطع کردند ابوطالب یگانه حامی و مدافع حضرت سه سال از همه کارهای خود دست کشید و بنیهاشم را به درّهای که در میان کوههای مکه قرار داشت و به شعب ابوطالب معروف بود برد و آنجا سکنی گزید. فداکاری را به جایی رسانید که اضافه بر ساختن برجهای مخصوصی بخاطر جلوگیری از حمله قریش هر شب پیامبر را از خوابگاه خود بلند میکرد و جایگاه دیگری برای استراحت او تهیه مینمود و فرزند دلبندش علی(ع) را به جای او میخوابانید و هنگامی که علی(ع) میگفت پدر جان من با این وضع بالاخره کشته خواهم شد پاسخ میدهد عزیزم بردباری را از دست مده هر زنده به سوی مرگ رهسپار است من تو را فدای فرزند عبدالله نمودم جالب توجه اینکه علی(ع) در جواب پدر میگوید پدرجان این کلام من نه به خاطر این بود که از کشته شدن در راه محمد(ص) هراسی دارم بلکه بخاطر این بود که میخواستم بدانی چگونه در برابر تو مطیع و آماده برای یاری احمدم[۴۷] ما معتقدیم هر کس تعصب را کنار گذاشته و بیطرفانه سطور طلایی تاریخ را دربارۀ ابوطالب مطالعه کند با این ابی الحدید شارح نهج البلاغه هم صدا شده و میگوید: و لو لا ابوطالب و ابنه *** لما مثل الدین شخصا وقاما فذاک بمکة آوی و حامی *** و هذا بیثرب حس الحماما[۴۸] هر گاه ابوطالب و فرزند برومندش نبود هرگز دین و مکتب اسلام به جای نمیماند و قد راست نمیکرد ابوطالب در مکه به یاری پیامبر شتافت و علی(ع) در یثرب (مدینه) در راه حمایت از اسلام در گرداب مرگ فرو رفت![۴۹]
سال وفات ابوطالب سال غم و اندوه
تاریخ زندگی ابوطالب و فداکاری عظیم او نسبت به پیامبر(ص) و علاقۀ شدید پیامبر(ص) و مسلمانان نسبت به او تا آنجا که سال مرگش را «عام الحزن» (سال اندوه) نام نهادند، همه نشان میدهد که او به اسلام عشق میورزید و دفاعش از پیامبر(ص) به عنوان دفاع از یک خویشاوند نبود، بلکه به صورت دفاع یک مؤمن مخلص و یک عاشق پاکباخته و سرباز فداکار از جان.[۵۰]
جستارهای وابسته
- نام حضرت ابوطالب (نامهای حضرت ابوطالب)
- کنیههای حضرت ابوطالب
- کنیه حضرت ابوطالب
- القاب حضرت ابوطالب (لقبهای حضرت ابوطالب)
- تبار حضرت ابوطالب (نسب حضرت ابوطالب)
- خاندان حضرت ابوطالب
- پدر حضرت ابوطالب
- مادر حضرت ابوطالب
- برادران حضرت ابوطالب
- خواهران حضرت ابوطالب
- ازدواج حضرت ابوطالب
- همسر حضرت ابوطالب
- کنیزان حضرت ابوطالب
- فرزندان حضرت ابوطالب
- همسران فرزندان حضرت ابوطالب
- سرگذشت تاریخی حضرت ابوطالب (سرگذشت زندگی حضرت ابوطالب):
- عصر حضرت ابوطالب
- شرایط سیاسی و اجتماعی عصر حضرت ابوطالب
- شرایط دینی و فرهنگی عصر حضرت ابوطالب
- شمایل حضرت ابوطالب
- صفات ظاهری حضرت ابوطالب (سیمای حضرت ابوطالب)
- محبوبیت حضرت ابوطالب
- فضایل حضرت ابوطالب:
- مأموریت حضرت ابوطالب
- نقشهای ویژه حضرت ابوطالب:
- مخالفان یا دشمنان حضرت ابوطالب:
- دشمنی با حضرت ابوطالب
- وفاداری حضرت ابوطالب
- مظلومیت حضرت ابوطالب
- رحلت حضرت ابوطالب:
منابع
پانویس
- ↑ سیره ابن هشام، ج۱، ص ۱۸۹؛ انساب الاشراف، ج۱، ص ۸۵.
- ↑ سیره ابن هشام، ج۲، ص ۳۰؛ طبقات ابن سعد، ج۱و۲، ص ۱۲.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۱۵، ص ۲۱۹؛ سنن نسائی، ج۸، ص ۲ـ۴.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۱۵، ص ۲۱۹.
- ↑ اسماعیل آذرینژاد|آذرینژاد، اسماعیل]]، مقاله «ایمان ابوطالب»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۸۵.
- ↑ سیره حلبی، ج۱، ص ۱۸۴.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص ۶۶و ۶۵.
- ↑ سیره نبویه، ج۱، ص ۴۶۱؛ الصحیح فی سیرة النبی، ج۲، ص ۱۵۵.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص ۸۱.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۱۳، ص ۲۷۲.
- ↑ اسد الغابه، ج۱، ص ۳۸۷؛ سیره حلبی، ج۱، ص ۴۳۳.
- ↑ ابن هشام، ج۱، ص ۲۶۷؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص ۲۵ و ۳۱.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص ۷۶.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص ۳۵۰.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص ۳۵.
- ↑ کمال الدین، ج۱، ص ۱۷۵.
- ↑ بحارالأنوار، ج۳۵، ص ۱۱۰.
- ↑ اسماعیل آذرینژاد|آذرینژاد، اسماعیل]]، مقاله «ایمان ابوطالب»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۸۵.
- ↑ صحیح بخاری، ج۲، ص ۹۸.
- ↑ طبقات ابن سعد، ج۱، ص ۱۲۲.
- ↑ الغدیر، ج۸، ص ۱۲.
- ↑ تفسیر کبیر، ج۱۶ و ۱۵، ص ۲۰۸.
- ↑ صحیح مسلم، ج۱، ص ۱۴۰؛ صحیح بخاری، ج۶، ص ۱۸.
- ↑ «برای آنان برابر است چه برایشان آمرزش بخواهی چه نخواهی هرگز خداوند آنان را نمیآمرزد؛ بیگمان خداوند نافرمانان را راهنمایی نمیکند» سوره منافقون، آیه ۶.
- ↑ «گروهی را نمییابی که با ایمان به خداوند و روز واپسین، با کسانی که با خداوند و پیامبرش مخالفت ورزیدهاند دوستی ورزند هر چند که آنان پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشانشان باشند؛ آنانند که (خداوند) ایمان را در دلشان برنوشته و با روحی از خویش تأییدشان کرده است و آنان را به بوستانهایی درمیآورد که از بن آنها جویباران روان است، در آنها جاودانند، خداوند از آنان خرسند است و آنان از وی خرسندند، آنان حزب خداوندند، آگاه باشید که بیگمان حزب خداوند است که (گرویدگان به آن) رستگارند» سوره مجادله، آیه ۲۲.
- ↑ تفسیر کبیر، ج۳، ص ۴۲۲.
- ↑ التراتب الاداریة، ج۱، ص ۱۹۸.
- ↑ الغدیر، ج۸، ص ۱۰.
- ↑ «بیگمان تو هر کس را که دوست داری راهنمایی نمیتوانی کرد امّا خداوند هر کس را بخواهد راهنمایی میکند و او به رهیافتگان داناتر است» سوره قصص، آیه ۵۶.
- ↑ جامع البیان، ج۷، ص ۹ـ ۲۲۷؛ تفسیر ابن کثیر، ج۲، ص ۱۳۲؛ طبقات ابن سعد، ج۱، ص ۱۲۳.
- ↑ الثقات، ج۴، ص ۱۳۷.
- ↑ «و آنان (دیگران را) از آن (قرآن) باز میدارند و (خود) از آن دور میشوند و جز خویشتن را نابود نمیکنند و در نمییابند» سوره انعام، آیه ۲۶.
- ↑ جامع البیان، ج۷، ص ۲۲۷ و ۲۳۰؛ الدر المنثور، ج۳، ص ۷۹.
- ↑ صحیح بخاری، ج۷، ص ۲۰۳.
- ↑ صحیح مسلم، ج۱، ص ۱۳۵، کتاب الایمان.
- ↑ العلل ومعرفة الرجال، ج۱، ص ۲۴۹، رقم ۳۳۹.
- ↑ الجرح والتعدیل، ج۵، ص ۳۹۵، رقم ۱۸۳۳؛ میزان الاعتدال، ج۲، ص ۶۳۴ و ۶۳۳ رقم ۵۱۲۵.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص ۷۰.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۶۸.
- ↑ آذرینژاد، اسماعیل، مقاله «ایمان ابوطالب»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص۵۸۵.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، قصههای قرآن ص ۵۴۹.
- ↑ علامه امینی در الغدیر آن را از کتاب «شرح بخاری» و «المواهب اللدنیه» و «الخصائص الکبری» و «شرح بهجة المحافل» و «سیره حلبی» و «سیرۀ نبوی» و «طلبة الطالب» نقل کرده است. الغدیر، ج۷، ص۳۴۶.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، قصههای قرآن ص ۵۴۹.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، قصههای قرآن ص ۵۵۰.
- ↑ کتاب الحجه - درجات الرفیعه به نقل از الغدیر جلد ۸.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، قصههای قرآن ص ۵۵۲.
- ↑ الغدیر، ج۸.
- ↑ الغدیر، ج۸.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، قصههای قرآن ص ۵۵۲.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، قصههای قرآن ص ۵۵۳.