ایمان ابوطالب در کلام اسلامی
ابوطالب (ع) عمو و حامی پیامبر خاتم (ص) و پدر امام علی (ع) است. او دارای برخی فضایل از جمله اینکه فردی سخاوتمند بود و قبایل عرب او را به داوری انتخاب میکردند. ایشام حمایتهای زیادی از پیامبر (ص) انجام داد. در ایمان او اختلاف است. شیعیان و برخی از فرق مسلمان دیگر در ایمان او شکی ندارند، ولی برخی دیگر از مسلمانان منکر ایمان او شدهاند. بنی امیه و بنی عباس برای کاستن از منزلت امام علی (ع)، ایمان ابوطالب را انکار میکنند. منکران به آیات و روایاتی استناد میکنند که قابل رد است.
ابوطالب کیست؟
ابوطالب بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف، عمو و حامی پیامبر (ص) و پدر حضرت علی (ع)، حدود هشتاد و چند سال قبل از هجرت متولد شد. نام وی عبدمناف و به نقلی عمران ـ، و به جهت فرزند بزرگش طالب به "ابوطالب" مشهور شد. ابوطالب رئیس خاندان بنی هاشم و وارث دو منصب مهم رفادت (مهمانداری حاجیان) و سقایت (آب رساندن به حاجیان) بود.
بعد از نبوت برادر زادهاش محمد (ص) با تمام وجود به حمایت از وی پرداخت و در محاصره اجتماعی و اقتصادی بنی هاشم توسط قریش با مسلمانان به "شعب ابوطالب" رفت و کمی پس از پایان یافتن محاصره در اثر رنج و سختی، در ماه ذی القعده یا شوال سال دهم (سه سال قبل از هجرت) وفات یافت[۱].
ابوطالب در میان قریش مشهور به سخاوت بود، و به سبب درایت و عدالت و نفوذ کلام، قبایل عرب در مکه وی را به داوری اختیار میکردند[۲]. در عصر جاهلیت نخستین کسی بود که سوگند در شهادت برای اولیای دم را بنا نهاد و بعدها اسلام نیز این امر را امضا کرد. [۳]. وی در عصر جاهلیت از پلیدیها دوری میگزید و به شیوه پدرش شراب را بر خود حرام کرده بود[۴].
در حمایتهای بیدریغ ابوطالب از پیامبر گرامی اسلام (ص) تردیدی نیست، ولی در ایمان آوردن او به آیین اسلام اختلاف شده است[۵].
ایمان ابوطالب
شیعیان اثناعشری بر ایمان آوردن او به آیین اسلام پای فشردهاند و این مطلب مورد اجماع اهل بیت (ع) و علمای امامیه میباشد. اکثر زیدیه، برخی از شیوخ معتزله مثل شیخ ابوالقاسم بلخی و ابوجعفر اسکافی [۶] و تعدادی از دانشمندان اهل سنت همچون زینی دحلان مفتی مکه صاحب کتاب "أسنی المطالب فی نجاة ابوطالب" نیز برهمین عقیدهاند. [۷] امّا اکثر سیرهنویسان اهل سنّت معتقدند که ابوطالب مشرک از دنیا رفت.
مسئله ایمان ابوطالب از دیر زمان مورد بحث و گفتگوی دانشمندان اسلامی بوده و از قرون اوّلیه کتابهای مستقلی تألیف کردهاند از جمله: سعد بن عبداللّه اشعری قمی، ابوعلی کوفی، ابومحمد سهل بن احمد بن عبدالله دیباچی، ابونعیم علی بن حمزه بصری تمیمی، ابوسعید محمّد بن احمد بن حسین خزاعی نیشابوری، شیخ مفید و ابوعلی شمس الدین سیّد فخار بن معد موسوی.
بنی امیه و بنی عباس در ترویج مشرک بودن ابوطالب انگیزه مشترک داشتند و آن کاستن منزلت علی بن ابوطالب (ع) بود؛ زیرا بنی امیه و در رأس آنها ابوسفیان تا روز فتح مکه در برابر اسلام مقاومت کردند و تنها در آن روز و از روی ناچاری اظهار مسلمانی کردند و عباس، بزرگ خاندان بنی عباس نیز در جنگ بدر در سپاه قریش مقابل مسلمین جنگ کرد و اندکی قبل از فتح مکّه اسلام آورد. و این در حالی بود که حمایت ابوطالب پدر حضرت علی (ع) از اسلام جای انکار نداشت، لذا کوشیدند به بهانه شرک ابوطالب این افتخار را از علی (ع) بگیرند.
به گفته سید بن طاووس مخالفان در مسلمان شمردن هیچ کس آن اندازه سختگیری نکردهاند که در مورد مسلمان بودن ابوطالب سختگیری کردهاند، زیرا روش آنان این است که با استناد به خبرهای واحد افراد را مسلمان میشمارند [۸].
آنچه میتواند بهانه مخالفان باشد سرّی بودن ایمان ابوطالب است. امام علی (ع) با سوگند تأکید میکند که وی مسلمانی بود که ایمانش را کتمان مینمود [۹]، و امام صادق (ع) با تشبیه ابوطالب به اصحاب کهف، کتمان ایمانش را باعث اجر مضاعف میداند. [۱۰]
در شرایطی که دین نوبنیاد اسلام نیازمند حمایت شخصیت اجتماعی و نیرومند و در عین حال به ظاهر بی طرفی بود، بدیهی است که اگر ابوطالب اسلام خود را آشکار میکرد، نزد مشرکان قریش آبرو و ابهت و احترام خود را از دست میداد [۱۱]. و نمیتوانست به عنوان سرپرست قبیله، حَکَم و داور مشرکان گردد و از مقام شیخوخت خود در حمایت از اسلام سود جوید [۱۲].
دلایل ایمان ابوطالب را میتوان بر سه قسم کرد:
- مواضع عملی،
- اقوال و اشعار،
- دیدگاه نزدیکان وی زیرا پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) معصوم بوده و رأی آنان حجّت معتبر است. و اینها، علاوه بر دلایلی است که مشرک بودن آباء و امّهات امامان و انبیاء را به طور عموم نفی میکند.
ابوطالب کسی بود که همسرش فاطمه بنت اسد را به اسلام دعوت کرد [۱۳]، وقتی فرزندش علی (ع) را دید که سمت راست پیامبر ((ص) و همراه وی به نماز ایستاده نه تنها او را منع نکرد، بلکه او را به همراهی با پیامبر (ص) فرمان داد، به فرزند دیگرش جعفر نیز گفت کنار رسول خدا (ص) و در طرف چپ او نماز بگزار [۱۴]. از سپردن پیامبر ((ص) به قریش که با بالا گرفتن دعوت اسلام به اندیشه قتل وی افتاده بودند خودداری کرد [۱۵]. و در محاصره اقتصادی و اجتماعی مسلمین، همراه مسلمانان به شعب ابوطالب رفت و در آنجا متحمل درد و رنج فراوان گشت. وقتی [۱۶]. برادرش حمزه به اسلام گروید، شعری در تجلیل از او سرود وقتی یکی از مشرکان (ابن الزبعری) در مسجدالحرام مشتی خون و سرگین بر چهره پیامبر (ص) میمالد، ابوطالب شمشیر حمایل کرده به مسجدالحرام میرود و همان کار را بر سر او میآورد [۱۷]، در شعب ابوطالب برای حفظ جان پیامبر ((ص) کودک خردسال خود علی (ع) را هر شب جای او میخواباند و رنج غربت فرزند دیگر خود جعفر را در هجرت به حبشه تحمل میکرد. اینها همه نمیتوانست ناشی از انگیزه عاطفی و غیرت خویشاوندی و قبیلهای باشد، زیرا اگر محمد (ص) فرزند برادرش است علی (ع) فرزند خودش است، چرا فرزند خود را فدای برادرزادهاش میکند؟
ابن ابیالحدید با این که درباره ایمان ابوطالب از رأی قاطع خودداری میکند [۱۸]. امّا حق او بر همه مسلمانان را واجب دانسته و میگوید اگر ابوطالب نبود اسلام نبود.
سخنان و اشعاری که در تأیید پیامبر (ص) از ابوطالب در منابع معتبر نقل شده بسیار زیاد و متجاوز از هزار بیت است که هم اکنون در کتاب و به نام "دیوان اشعار ابوطالب" گردآوری شده است. ابن ابیالحدید [۱۹] هر چند این اشعار را در لفظ متواتر نمیداند امّا در دلالت بر تصدیق ابوطالب به نبوّت پیامبر اسلام (ص) متواتر معنوی میداند. علامه امینی نیز با تعجب میپرسد که اگر این تعابیر گوناگون که در اشعار وی آمده شهادت و اعتراف به نبوت رسول خدا (ص) بشمار نیاید پس اعتراف و شهادت به نبوت چگونه است؟ [۲۰].
ابوطالب در وصف پیامبر (ص) در ضمن قصیده لامیّهاش که شهرت بسیار دارد میگوید: "سپید چهرهای که از ابرها به آبروی او باران طلب شود و پناه یتیمان و نگهدار بیوه زنان باشد هاشمیان فقیر و رو به زوال بدو پناه آرند و به نزد او در رحمت و فراوانیها به سر برند [۲۱] و وقتی پیامبر در قحطی مدینه به قصد استسقاء بر منبر رفت و دعا کرد و باران آمد این اشعار را بیاد آورد و فرمود: خداوند ابوطالب را جزای خیر دهد، اگر زنده بود چشمانش نورانی میشد. [۲۲]
وقتی در محضر امام صادق (ع) گفته میشود: مردم میگویند ابوطالب کافر بوده است، امام در ردّ آن به این شعر ابوطالب استناد میکند: "آیا نمیدانید که ما محمد را همچون موسی پیامبر میدانیم که در کتابهای پیشین معرفی شده است" [۲۳]. ابن ابیالحدید اشعار ذیل را نقل میکند: "به راستی که خداوند پیامبر (محمد) را گرامی داشت پس گرامی ترین آفریدگان خداوند در میان مردم، احمد است برای بزرگداشت او، نامش را از نام خود گرفت زیرا که خداوندِ صاحب عرش، محمود است و این محمد فرستاده پروردگار را یاری کردم با شمشیری چون صاعقه از رسول خدا پشتیبانی میکنم همانند پشتیبانی که برایش دل میسوزاند".[۲۴] و شاید از همه صریحتر این بیت باشد: "خدایا شاهد باش که من بر دین پیامبر یعنی احمد میباشم"[۲۵]
پیامبر (ص) در فوت ابوطالب سخت گریست و از خداوند برای او طلب مغفرت کرد. [۲۶] و فرمود: در اذیت و رنج، آنچه قریش بر سرم آوردند کمتر از مصیبت ابوطالب بود و در جریان دعوتم بازو و نگهدار من بود و تا زمانی که ابوطالب زنده بود قریشیان نمیتوانستند مرا اذیت کنند [۲۷] و هنگام دفن وی فرمود: ای عمو مرا در کودکی پرورش دادی، در یتیمی کفالت کردی و در بزرگی یاری نمودی، پس خداوند جزای خیرت دهد. [۲۸]. پیامبر ((ص) در تشییع جنازه او شرکت کرد و وعده کرد که روز قیامت برای پسر و مادر و عمویش ابوطالب شفاعت کند [۲۹] با آنکه تشییع جنازه کافر و شفاعت وی صحیح نیست.
علی (ع) سوگند یاد میکند که ابوطالب، عبدالمطلب، هاشم و عبدمناف هرگز بتی را نپرستیدند بلکه به سوی کعبه و به آیین ابراهیم ((ع) نماز میگزاردند [۳۰] و او را کسی میداند که اگر تمام گناهکاران روی زمین را شفاعت کند خداوند میپذیرد. [۳۱] امام سجّاد (ع) در پاسخ کسی که از ایمان ابوطالب سؤال میکرد فرمود: چقدر جای تعجب است خداوند رسولش را نهی کرده که زن مسلمانی در نکاح کافری باشد، فاطمه بنت اسد از زنانی است که در اسلام بر دیگران سبقت گرفته است در حالی که تا آخر عمر ابوطالب، همسر او بود [۳۲]. امام باقر (ع) ایمان ابوطالب را از ایمان بسیاری از مردم برتر میداند و نقل میکند که علی (ع) دستور میداد به نیابت وی حجّ به جا آورند [۳۳]. امام کاظم ((ع) ابوطالب را از اوصیاء انبیاء پیشین میداند که به نبوت پیامبر اسلام ((ص) شهادت داد و در روز وفات وصایا را به او تحویل داد [۳۴][۳۵]
دلایل منکران ایمان ابوطالب
۱. به نقل از بخاری [۳۶] و طبقات ابن سعد[۳۷] سعید بن مسیّب از پدرش روایت میکند: پیامبر (ص) از ابوطالب هنگام وفاتش خواست کلمه لا إله إلاّ اللّه را بگوید تا نزد خداوند برای او احتجاج کند، ابوجهل و عبداللّه بن امیه به ابوطالب گفتند آیا میخواهی از ملت عبدالمطلب بازگردی؟ پیامبر (ص) جمله خود و آن دو نیز حرفشان را تکرار کردند و آخرین کلمه ابوطالب این بود: بر ملّت و آیین عبدالمطلب. پیامبر (ص) فرمود به خدا سوگند بر تو استغفار میکنم تا زمانی که نهی شوم، در این هنگام آیه نازل شد: ﴿مَا كَانَ لِلنَّبِيِّ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَنْ يَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكِينَ وَلَوْ كَانُوا أُولِي قُرْبَى مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحَابُ الْجَحِيمِ﴾[۳۸]. [۳۹]
در پاسخ گفته شده سعید بن مسیّب معروف به دشمنی با علی (ع) است و قولش در حق پدر آن حضرت حجّت نیست. از طرف دیگر در شأن نزول آیه مزبور سه نقل دیگر وجود دارد از جمله این که بزرگان اهل سنّت همچون طیالسی، ابن ابوشیبه، احمد، ترمذی، نسائی، ابن جریر، حاکم، بیهقی و زمخشری به سند صحیح از امام علی (ع) روایت کردهاند که وقتی شنیدم مردی برای پدر و مادر مشرکش استغفار میکرد آن را به پیامبر (ص) عرض کردم و این آیه نازل شد [۴۰]، علاوه بر این آیه مزبور در سوره توبه یعنی آخرین سوره ای که در مدینه بر پیامبر نازل شد، آمده است حال چگونه ممکن است خداوند اجازه دهد پیامبر (ص) بیش از ده سال بر ابوطالب استغفار و ترحم کند و پس از این همه مدت، او را نهی کند [۴۱]. و این در حالی است که مدّتها قبل از آن در جریان غزوه بنیالمصطلق با نزول آیه ﴿سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ﴾[۴۲]، بیاثر بودن استغفار برای مشرکان بر پیامبر (ص) آشکار گردیده بود و در آیه ﴿لَا تَجِدُ قَوْمًا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُولَئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَأَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَيُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُولَئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾[۴۳] از دوستی و مودت مشرکان نهی کرده بود. و اگر از همه این موارد صرف نظر کنیم و حدیث ابن مسیّب را بپذیریم سخن ابوطالب "على ملّة عبدالمطلب" دلالت بر کفر ندارد، زیرا پدر و اجداد پیامبر (ص) همگی مؤمن بودهاند [۴۴] و مقصود ابوطالب همان کلمه توحید بوده که در برابر ابوجهل توریه و تقیه کرده است.
۲. مسلم [۴۵] و بخاری [۴۶] و عده دیگری آیه ﴿إِنَّكَ لَا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ﴾[۴۷]؛ را نیز مربوط به ابوطالب دانستهاند که در وقت مرگ، بنی هاشم را جمع کرده و آنها را امر به اطاعت از پیامبر (ص) کرد تا رستگار شوند و پیامبر ((ص) فرمود: ای عمو آنها را نصیحت میکنی و خود را رها میکنی، امّا ابوطالب گفت نمیتوانم از دین پدر و اجدادم دست بردارم.
در پاسخ این استدلال گفته شده که شأن نزول دیگری برای این آیه نقل شده و آن مربوط به جنگ اُحُد است که وقتی دندان پیامبر (ص) شکسته و صورتش با شمشیر شکافته میشود برای هدایت قومش دعا میکند که این آیه نازل میشود. علاوه بر این که از نوع گزارش مسلم و بخاری برمی آید این آیه و آیه قبلی هر دو در وقت مرگ ابوطالب نازل شده و این در حالی است که این دو آیه با فاصله حدود ده سال، اوّلی در مکه و دومی در مدینه نازل شده است [۴۸] و بر فرض صحت حدیث، آیه دلالت بر عدم ایمان ابوطالب ندارد، بلکه نشان میدهد ایمان ابوطالب به اراده مستقل پیامبر (ص) نیست بلکه به خواست خداوند است، و سخن ابوطالب "على ملّة عبدالمطلب" نیز چنان که ذیل آیه قبل گفته شد توریه بوده و اشاره به کلمه توحید و دین حق است.
۳. حبیب بن ابوثابت از فردی که از ابن عباس شنیده نقل میکند[۴۹] که ابن عباس گفت آیه: ﴿وَهُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَيَنْأَوْنَ عَنْهُ وَإِنْ يُهْلِكُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا يَشْعُرُونَ﴾[۵۰]، در حقّ ابوطالب نازل شد که مردم را از اذیت رسول خدا (ص) نهی میکرد ولی خود داخل در اسلام نمیشد [۵۱].
این حدیث از چند جهت ضعیف است، اوّل به دلیل مرسل بودن آن، دوم عدم وثاقت حبیب ابن ابوثابت چنان که ابن حبّان او را مدلّس خوانده [۵۲]. و منفرد بودن وی در نقل این حدیث، سوم: طبری [۵۳]. به چند طریق به نقل از ابن عباس آیه را در شأن مشرکانی دانستهاند که مردم را از ایمان به پیامبر (ص) بازداشته و خود نیز به او ایمان نمیآوردند، چهارم: با توجه به سیاق آیه، ضمایر جمع در آن به مشرکانی برمی گردد که در آیه قبل ذکر شده و صفات آنها به هیچ وجه بر ابوطالب صدق نمیکند.
۴. به نقل از ابوسعید خدری، شخصی نزد پیامبر از ابوطالب یاد کرد، آن حضرت فرمود: امید است که شفاعت من در روز قیامت برای او سودمند باشد، در میان آبی جوشیده از آتش قرار میگیرد که تا دو کعب او میرسد و از آنجا تا مغز او را میجوشاند... [۵۴].
این حدیث به خاطر اشخاصی همچون سفیان ثوری، عبدالملک بن عمیر لخمی کوفی [۵۵] و عبدالعزیز دراودی [۵۶] که در سلسله سند قرار دارند از نظر سند ضعیف است و بغض و دشمنی مغیرة بن شعبه که حدیث را از او نقل میکنند نسبت به بنی هاشم و بخصوص علی (ع) معروف است [۵۷] به علاوه این که اگر ابوطالب مشرک بوده چگونه پیامبر (ص) طبق این حدیث امید شفاعت او را داشته است؟! و امام باقر (ع) در پاسخ سؤال از حدیث یاد شده فرمود: اگر ایمان ابوطالب در کفّه ای از ترازو و ایمان این مردم در کفّه ای دیگر قرار گیرد هر آینه ایمان او ترجیح خواهد یافت[۵۸].
تهمت کفر به ابوطالب
وهابیان ادعا میکنند: ابوطالب - پدر امیرمؤمنان(ع)- هر چند مدتی پیامبر اکرم(ص) را مورد حمایت قرار داده بود، برابر اسناد تاریخی در نهایت به آن حضرت ایمان نیاورد، تا آنجا که برخی از آیات عذاب در مورد وی نازل شد. پیامبر(ص) بسیار تلاش کرد تا بلکه ابوطالب لااقل در وقت مردن ایمان بیاورد؛ ولی چنین نشد. با وجود این، شیعیان به دلیل آنکه ابوطالب پدر علی(ع) است، برخلاف اسناد تاریخی و روایی، وی را از مؤمنان شمرده به زیارت قبر وی میروند، برای او طلب مغفرت میکنند، در صورتی که قرآن از طلب مغفرت برای مشرکان منع کرده است.
پاسخ
پاسخ به این شبهه در بیان چند نکته نهفته است:
نکته نخست: براساس آموزههای دینی، ایمان یک باور قلبی است که در حال اضطرار و اکراه نباید آن را به زبان آشکار کرد. قرآن با اشاره به این نکته میفرماید: ﴿مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمَانِ﴾[۵۹]. همچنین داستان اصحاب کهف در مخفی کردن ایمانشان در آن شرایط خاص، از دیگر نمونههای قرآنی در این مسئله است[۶۰]. از سوی دیگر، قرآن درباره مسلمانانی که پس از اقرار به اسلام، ادعای ایمان میکردند، فرمود: ﴿قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ﴾[۶۱]. این حقایق نشان میدهد که نه اظهار ایمان، الزاماً دلیل بر ایمان است و نه اگر کسی در شرائطی خاص، نتوانست آن را اظهار کند، دلیل بر کفر است. ملاک شناخت کفر و ایمان، اظهار و اخفای آن نیست بلکه باید آنها را از قرائن دیگر فهمید و شناخت.
نکته دوم: اگر کسی بیطرفانه و دور از پیش داوری، شرایط دشوار پیامبر(ص) و مسلمانان را در ده سال نخست بعثت، مورد بررسی قرار دهد، به روشنی بر ایمان خالصانه ابوطالب واقف خواهد شد. اسناد تاریخی بیانگر آن است که ابوطالب به عنوان بزرگ قریش و کفیل رسول الله، مجبور بود برای دفاع بهتر از پیامبر(ص)، ایمان خویش را به ظاهر کتمان کند، وی شاهد بود که حتی برخی از نزدیکترین اقربای پیامبر(ص)، به خون حضرت تشنه شدهاند، هر روز بر عناد و لجاج خویش افزوده، علیه پیامبر(ص) دست به توطئه تازهای میزنند. ابوطالب برای آنکه بتواند نفوذ و موقعیت خویش را به عنوان رئیس قبیله حفظ کند تا در بزنگاههای خاص از پیامبر(ص) دفاع کند، ناچار بود خلاف باور قلبیاش، ایمانش را چون اصحاب کهف کتمان نماید و این فداکاری بزرگ را به نام خویش ثبت کند. وی از این نهراسید که دیگران در آینده چه قضاوتی در حق وی خواهند داشت، بلکه وظیفه خویش را به درستی شناخت و تا پای جان آن را دنبال کرد. ناگفته نماند با آنکه ابوطالب ناچار بود برای دفاع از پیامبر(ص)، سیاست کتمان و تقیه را پیش گیرد؛ ولی از آن سوی شواهد و قرائن بر ایمان استوارش به قدری فراوان است که شماری از اندیشمندان اسلام در این باره کتابهای مستقلی تدوین کردهاند؛ در اینجا به اختصار به مواردی از آنها اشاره میشود: شواهد و قرائن بر ایمان ابوطالب
۱. طلب باران با توسل به پیامبر(ص): در تاریخ آمده است در دوران طفولیت پیامبر(ص)، شهر مکه و اطراف آن دچار خشکسالی سختی شد، مردم آن دیار که فرزندزادگان اسماعیل را میشناختند، به ابوطالب بزرگ قریش پناه بردند. ابوطالب برادرزادهاش محمد(ص) را روی دست گرفت و پشت او را به دیوار کعبه قرار داد و با اشاره به او از خدا تقاضای باران نمود. ناگهان از گوشه و کنار ابرها به هم پیوستند و باران شدیدی شروع به باریدن کرد. آبادیها سیراب و جویبارها جاری شد. ابوطالب سالها بعد، آنگاه که بنی هاشم در شعب ابوطالب در محاصره قرار گرفتند در قصیدهای که در مدح پیامبر(ص) سروده است، به این قضیه اشاره کرده، میگوید: وَ أَبْيَضُ يُسْتَسْقَى الْغَمَامُ بِوَجْهِهِ ثِمَالُ الْيَتَامى، عِصْمَةٌ لِلْأَرَامِلِ؟ [محمد] سفید رویی که با چهره نورانی او، بارانطلبیده میشود، پناهگاه یتیمان و سرپرست بیوه زنان است[۶۲]. این شعر از آنجا که در زمان محاصره اقتصادی در شعب ابوطالب، سروده میشود که حداقل یک دهه از رسالت پیامبر اکرم(ص) میگذرد، نشان از ایمان ابوطالب دارد.
۲. گفتهها و سرودهها: از جمله شواهد روشن بر ایمان افراد، اظهارات و سخنان به جامانده از آنان است. به گواهی تاریخ ابوطالب سخنوری توانا و شاعری زبردست بوده است. میان آثار ادبی به جامانده از این شخصیت به اشعاری برخورد میکنیم که از ایمان استوار وی پرده برمیدارد؛ برای نمونه، وی میگوید: ليعلم خيار الناس أن محمدا نبي كموسى و المسيح بن مريم أتانا يهدي مثل ما أتيا به فكل بأمر الله يهدي و يعصم انسانهای شریف بدانند که محمد به سان موسی و مسیح، پیامبر است. او برای هدایت ما آمده است، همانگونه که آنها برای هدایت آمده بودند. همه آنها از فرمان خدا، مردم را راهنمایی کرده و از گناه بازمیدارند[۶۳].
همچنین میسراید: أَ لَمْ تَعْلَمُوا أَنَّا وَجَدْنَا مُحَمَّداً نَبِيّاً كَمُوسَى خُطَّ فِي أَوَّلِ الْكُتُبِ آیا نمیدانید که ما محمد را مانند موسی، پیامبری یافتهایم که نامش در کتابهای نخست نوشته شده است[۶۴]. از جمله شواهد صدق بر ایمان ابوطالب، سخنی است که در آغاز بعثت پیامبر(ص) از ایشان به یادگار مانده است. برابر نقل دینوری، آنگاه که پیامبر اسلام(ص) آیین جدیدش را بر خویشان و اعمام خود عرضه داشت، ابوطالب به پیامبر(ص) خطاب کرد: «برادرزادهام! به پاخیز، تو بلند مرتبهای؛ حزب تو از گرامیترین حزبهاست. تو زاده مرد بزرگی هستی، هرگاه زبانی تو را آزار دهد، زبانهای تیزی به دفاع از تو برخیزد و شمشیرهای برندهای آنها را دفع نماید، به خدا سوگند! اعراب مانند رام شدن حیوان در برابر مادرش، در پیشگاه تو رام خواهند شد»[۶۵]. همچنین در روایتی میخوانیم که چون پیامبر(ص) برای مرتبه نخست خواست نزدیکانش را به آیین خویش دعوت کند، برخی از اهل مجلس چون ابولهب لب به اعتراض گشودند؛ ولی ابوطالب آنان را ساکت کرد و به پیامبر(ص) گفت: «قُمْ يَا سَيِّدِي فَتَكَلَّمْ بِمَا تُحِبُّ وَ بَلِّغْ رِسَالَةَ رَبِّكَ فَإِنَّكَ الصَّادِقُ الْمُصَدَّقُ»؛ «ای سرورم! برخیز و در مورد هر چه میخواهی سخن گو و رسالت پروردگارت را ابلاغ نما؛ زیرا تو راستگو و تصدیق شده هستی»[۶۶]. این سرودهها و گفتهها، به روشن دلالت دارد که گوینده این سخنان، دارای ایمان عمقی است.
۳. حمایتهای بیدریغ: صفحات زندگی ابوطالب، مشحون از حادثههایی است که در آنها تا پای جان، از پیامبر(ص) دفاع کرده است. وی چهل و دو سال تمام پیامبر را یاری کرد[۶۷]. بیگمان نمیتوان این میزان فداکاری و گذشت را صرفاً از باب عاطفه و محبت خویشاوندی یا کفالت و سرپرستی دانست، بلکه خلق چنین حوادثی، جز از یک ایمان قوی و عقیدهای خالص سرچشمه نمیگیرد. او حاضر شد در این راه حتی اگر لازم شد تمام سران قریش را از دم تیغ انتقام بگذراند. سران قریش از ترور پیامبر(ص) سخن میگفتند؛ ولی نمیتوانستند ابوطالب را راضی کنند. عقبه بن ابی معیط فریاد میزد: و ما خير من أن نغتال محمدا؛ «باید محمد را کشت». ابوطالب این سخن را شنیده بود، اتفاقاً در همان روز پیامبر(ص) از خانه بیرون رفت و تا غروب برنگشت. ابوطالب گمان کرد که آنان نقشه ترور را اجرا کردند؛ از این رو فرزندان هاشم و عبدالمطلب را برای انتقام فراخواند که ناگهان زید بن حارثه رسید و خبر سلامتی پیامبر(ص) را داد.
«ابوطالب» به سراغ پیامبر(ص) رفت و حضرت را در آغوش گرفت؛ ولی آن شب در اندیشه نقشههای دشمنان خوابش نبرد. فردا صبح همراه جوانان بنی هاشم به سراغ سران قریش رفت و گفت: «دیروز گمان کردم شما محمد را کشتید، خواستم همه شما را از دم تیغ بگذرانم؛ ولی خوشبختانه محمد را زنده یافتم، به خدا قسم اگر او را میکشتید، احدی از شما را زنده نمیگذاشتم و تا آخرین نیرو با شما میجنگیدم»[۶۸]. از نمونههای دیگر تحمل سه سال زندگی سخت در شعب ابی طالب است که ابوطالب برای آن حتی ریاست و سیادت مکه را از دست داد و تمام دارایی و مالش را بیدریغ هزینه کرد. در آن سالهای سخت او فرزندانش علی(ع) و جعفر را در بستر پیامبر میخواباند، تا اگر سوء قصدی در کار باشد به پیامبر(ص) اصابت نکند. وی آن قدر در این راه از خود مایه گذاشت که پس از اتمام دوره محاصره، قوای بدنیاش رو به تحلیل نهاد و به دیار باقی شتافت[۶۹].
۴. محتوای وصیتنامه: بدون تردید، وصیتنامه آدمی، تابلوی روشنی از آخرین مکنونات قلبی انسان است. اگر کسی از روی ناچاری در حال حیاتش مسائلی را کتمان کند، دیگر در حال احتضار نیازی به کتمان آن ندارد؛ از این رو یکی از بهترین شواهد بر صدق ایمان قلبی ابوطالب، سخنانی است که وی هنگام مرگ به فرزندانش سفارش کرده است. او گفت: «من محمد(ص) را به شما توصیه میکنم؛ زیرا وی امین قریش و راستگوی عرب و حائز تمام کمالات است. آیینی آورده که دلها بدان ایمان آورده؛ ولی زبانها از ترس سرزنش دیگران، به انکار آن برخاسته است». وی سپس گفتار خویش را با این جملات به پایان برد: «يَا مَعَاشِرَ قُرَيْشٍ! كُونُوا لَهُ وُلَاةً وَ لِحِزْبِهِ حُمَاةً وَ اللَّهِ لَا يَسْلُكُ أَحَدٌ سَبِيلَهُ إِلَّا رَشَدَ وَ لَا يَأْخُذُ أَحَدٌ بِهَدْيِهِ إِلَّا سَعِدَ»؛ «ای خویشاوندان من! از دوستان و حامیان حزب او گردید، به خدا سوگند! هیچ کس از شما، راه او را نپوید و از او پیروی نکند، مگر اینکه سعادتمند گردد». همچنین گفت: «أطيعوا محمدا و صدقوه تفلحوا و ترشدوا»؛ از محمد(ص) پیروی کنید و وی را تصدیق نمایید، تا رستگار شوید»، سپس افزود: «وَ لَوْ كَانَ لِنَفْسِي مُدَّةٌ وَ لِأَجَلِي تَأْخِيرٌ لَكَفَفْتُ عَنْهُ الْهَزَائِزَ وَ لَدَفَعْتُ عَنْهُ الدَّوَاهِيَ»؛ اگر مدتی دیگر زنده بودم و اجل مرا مهلت میداد، من گرفتاریها را از وی دور میکردم و سختیهای روزگار را از او دفع مینمودم». این را گفت و سپس جان به جان آفرین تسلیم کرد[۷۰].
۵. موضع پیامبر(ص) نسبت به ابوطالب: برای صدق ایمان هر کس، یک تأیید هر چند ضمنی از طرف پیامبر(ص) و اهل بیت کافی است. پیامبر از صدق ایمان برخی از اصحابش چون عمار، سلمان و بوذر خبر میداد. آنچه از پیامبر(ص) درباره ایمان ابوطالب رسیده، اگر برای کسی به کمتر از یک دهم میرسید، کافی بود که همه به راستی ایمانش پی ببرند؛ ولی چه رازی است که با این همه اظهارات صریح، باز عدهای بر حکم به کفر ابوطالب اصرار میورزند. اینک نمونههایی از عملکردها و سخنان پیامبر(ص) نسبت به ابوطالب:
هنگامی که امیرمؤمنان(ع) خبر رحلت ابو طالب را به پیامبر(ص) رساند، پیامبر سخت گریست و به علی دستور داد تا پدرش را غسل داده، کفن کند. آنگاه از خدا برای ابوطالب طلب مغفرت نمود[۷۱]. همچنین پیامبر(ص) همان سال را «عام الحزن» نام نهاد؛ زیرا در آن سال دو یار فداکارش یعنی حضرت خدیجه و ابوطالب را از دست داده بود. پیامبر(ص) در این باره میفرمود: «اجتمعت على الأمة هذه الأيام مصيبتان، لا أدري بأيهما أنا أشد جزعا»؛ در این روزها دو مصیبت بر امت وارد شده است که من نمیدانم ناراحتیام نسبت به کدامشان بیشتر است»[۷۲].
در روایتی از پیامبر اکرم(ص) میخوانیم که چون ابوطالب از دار دنیا رحلت کرد، پیامبر(ص) دربارهاش فرمود: «لقد ربيت و كفلت صغيرا و نصرت و آزرت كبيرا»؛ در کودکی کفالت کردی و در بزرگی پناه دادی و حمایت نمودی»، سپس تا کنار قبرش رفت و چون ابو طالب را دفن نمودند کنار قبرش فرمود: «أَمَا وَ اللَّهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ وَ لَأَشْفَعَنَّ فِيكَ شَفَاعَةً يَعْجَبُ لَهَا الثَّقَلَانِ»؛ «به خدا سوگند! برایت استغفار خواهم کرد و چنان از تو شفاعتی به عمل آورم که جن و انس به شگفتی درآیند»[۷۳]. جالب آنکه محبت پیامبر(ص) نسبت به ابوطالب تا آنجا بود که فرزندانش را به همین جهت دوست میداشت. برابر نقل مورخان پیامبر(ص) به عقیل فرزند ابوطالب فرمود: «إني أحبك حبين حبا لقرابتك مني و حبا لما كنت أعلم من حب عمي إياك»؛ «من به دو دلیل تو را دوست دارم، یکی به خاطر خویشاوندیات و دیگر به خاطر آنکه میدانم عمویم (ابوطالب) تو را دوست میداشت»[۷۴].
۶. عدم حکم پیامبر(ص) بر جدایی همسرش: آنان که ابو طالب را مشرک و کافر میدانند به این نکته توجه ندارند که بیشک فاطمه بنت اسد، همسر ابوطالب از زنان صحابیه مؤمنه است که تا آخرین روز در حباله نکاح ابوطالب بوده است. اگر کفر ابوطالب صحت داشته باشد، پس چرا پیامبر(ص) به فاطمه بنت اسد دستور نداد تا از شوهرش جدا گردد؟! آنگونه که به دختر ابوسفیان به خاطر ارتداد همسرش، دستور داد از شوهرش جدا شد!! آیا این خود گواه بر ایمان ابو طالب نیست؟! برابر نقل، شخصی از امام سجاد(ع) درباره ایمان ابو طالب پرسید، آن حضرت فرمود: «در شگفتم که چرا مردم در اخلاص او تردید دارند، در حالی که هیچ زن مسلمانی نمیتواند پس از اسلام آوردن در حباله شوهر کافرش باشد و فاطمه بنت اسد که از پیشیگیرندگان در اسلام است تا هنگام رحلت ابوطالب در نکاح وی بوده است»[۷۵].
۷. گواهی اهل بیت(ع): در ارتباط با جایگاه بلند ابوطالب و ایمان راسخ وی مطالب زیادی از سوی اهل بیت(ع) که بهتر از هر کس از داخل خانه خبر دارند، نقل شده است که به چند نمونه اکتفا میشود: اصبغ بن نباته از امیرمؤمنان علی(ع) نقل کرده است که فرمود: «وَ اللَّهِ مَا عَبَدَ أَبِي وَ لَا جَدِّي عَبْدُ الْمُطَّلِبِ وَ لَا هَاشِمٌ وَ لَا عَبْدُ مَنَافٍ صَنَماً قَطُّ قِيلَ وَ مَا كَانُوا يَعْبُدُونَ قَالَ كَانُوا يُصَلُّونَ إِلَى الْبَيْتِ عَلَى دِينِ إِبْرَاهِيمَ مُتَمَسِّكِينَ بِهِ»؛ «به خدا سوگند! هرگز پدرم و جدم عبدالمطلب و هاشم و عبد مناف، بتی را نپرستیدند، گفتند: پس آنان چگونه عبادت میکردند؟ امام فرمود: آنان بر اساس دین ابراهیم به سوی کعبه نماز میخواندند و به آن تمسک میکردند»[۷۶]. از آن حضرت نقل شده است: «وَ الَّذِي بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ نَبِيّاً لَوْ شَفَعَ أَبِي فِي كُلِّ مُذْنِبٍ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ لَشَفَّعَهُ اللَّهُ»؛ «قسم به کسی که محمد را به حق به پیامبری برگزید اگر پدرم تمام گنهکاران روی زمین را شفاعت کند، خدا شفاعتش را خواهد پذیرفت»[۷۷]. امام صادق(ع) میفرماید: «إِنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ أَسَرُّوا الْإِيمَانَ وَ أَظْهَرُوا الشِّرْكَ فَآتَاهُمُ اللَّهُ أَجْرَهُمْ مَرَّتَيْنِ وَ إِنَّ أَبَا طَالِبٍ أَسَرَّ الْإِيمَانَ وَ أَظْهَرَ الشِّرْكَ فَآتَاهُ اللَّهُ أَجْرَهُ مَرَّتَيْنِ»؛ «همانا اصحاب کهف ایمانشان را مخفی کردند؛ ولی تظاهر به کفر میکردند. پس خدا به آنان دو برابر پاداش داد، ابوطالب نیز ایمانش را در دل پنهان کرد و تظاهر به شرک مینمود، پس خدا نیز دو بار به وی اجر خواهد داد»[۷۸].
نکته سوم: با آنکه دهها حدیث و روایت، در منابع تاریخی و روایی درباره ایمان ابوطالب در دست است، عدهای با تمسک به برخی از اخبار سست و بیپایه بر کفر ابوطالب اصرار میورزند. شگفتآور آنکه پرداختن به این موضوع، نه از اصول دین است و نه از فروع آن؛ ولی همواره این موضوع به صورت تکراری، در جمع وهابیان در دستور کار قرار دارد، به گونهای که سالیانه دهها کتاب و صدها رساله را به خود اختصاص داده و میدهد. گویا دنیای اسلام هیچ معضل علمی دیگر جز همین مسئله، ندارد و تنها همین موضوع برای تحقیق و کنکاش باقی مانده است.
اینک اهم دلایل آنها بررسی میشود:
دلیل اول: آیه ۲۶ سوره انعام: وهابیان میگویند: بنا به نقل طبری از ابن عباس آیه ﴿وَهُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَيَنْأَوْنَ عَنْهُ﴾[۷۹] درباره ابوطالب نازل شده است. منظور از این آیه، این است که ابوطالب دیگران را از اذیت پیامبر(ص) بازمیداشت؛ ولی خود نسبت به آن حضرت ایمان نمیآورد[۸۰]. طبری این روایت را از طریق سفیان ثوری، از حبیب بن ابی ثابت، از کسی که از ابن عباس شنیده نقل کرده است.
در پاسخ، به چند نکته اشاره میشود:
- از آنجا که مشخص نیست چه کسی این حدیث را از ابن عباس شنیده، این حدیث «مرسل» محسوب میشود و قابل استناد نیست.
- حبیب بن ابی ثابت - راوی دوم این خبر - به قول ابن حبان، «کان مدلّسا»[۸۱] اهل تدلیس در روایت است. افزون بر این که کسی غیر از وی این حدیث را نقل نکرده است.
- سفیان ثوری- از دیگر رجال این روایت - از تدلیس کنندگان در حدیث شمرده شده و از دروغگویان اخذ حدیث میکرد[۸۲].
- آنچه از ابن عباس و غیر او به طرق بیشتر نقل شده خلاف این خبر است؛ زیرا برابر روایات دیگر، این آیه درباره مشرکان نازل شده است نه ابوطالب. آن هم منظور از آیه، چنین است: كانوا [المشركون] ينهون الناس عن محمد أن يؤمنوا به و ينأون عنه يعني يتباعدون عنه؛ «مشرکان، مردم را از این که به پیامبر(ص) ایمان آورند نهی میکردند و خودشان از وی دوری میجستند»[۸۳].
- آنچه از سیاق آیه استفاده میشود این است که این آیه در ارتباط با مشرکانی است که از جاهای دیگر نزد پیامبر(ص) آمدند و با ایشان به جدال برخاستند؛ زیرا در آیه قبل آمده است: ﴿وَإِنْ يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لَا يُؤْمِنُوا بِهَا حَتَّى إِذَا جَاءُوكَ يُجَادِلُونَكَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَذَا إِلَّا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ﴾[۸۴]. روشن است چنین خصوصیتی با سیره رفتاری ابوطالب که همیشه پیامبر نزد او بود سازگاری ندارد.
- افزون بر اینها، بر اساس نقل بخاری آیه ۵۶ قصص ﴿إِنَّكَ لَا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ﴾[۸۵] درباره ابوطالب پس از وفاتش نازل شده است[۸۶]. از سوی دیگر بر اساس روایات، سوره انعام از حیث نزول متأخر از سوره قصص است. نتیجه آنکه اگر آیه ۲۶ سوره انعام هم، درباره ابوطالب باشد، معنایش چنین است که آیه مزبور پس از فوت ابوطالب نازل شده است، در حالی که در نقلها آمده که پیامبر(ص)، ابوطالب را از نزول آیه باخبر ساخته است[۸۷].
دلیل دوم: آیه منع استغفار در حق مشرکان: دلیل دومی که وهابیان در مورد کفر ابوطالب، القاء میکنند، اینست که میگویند: بخاری و مسلم در روایتی از طریق ابویمان، از شعیب از زهری از سعید بن مسیب از پدرش نقل میکند که پیامبر اکرم(ص) هنگام وفات ابوطالب از وی خواست «لا إله إلا الله» بگوید؛ ولی ابوجهل و عبدالله بن ابی امیه که در آنجا حاضر بودند گفتند: آیا میخواهی از آیین عبدالمطلب بازگردی؟! ولی پیامبر خواستهاش را تکرار کرد تا اینکه ابوطالب گفت: من بر آیین عبدالمطلب هستم و بدین ترتیب از گفتن لا اله الا الله، امتناع کرد. پس پیامبر(ص) فرمود: به خدا سوگند! من تا زمانی که نهی نشوم، بر تو استغفار خواهم کرد. در این هنگام آیه ﴿مَا كَانَ لِلنَّبِيِّ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَنْ يَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكِينَ وَلَوْ كَانُوا أُولِي قُرْبَى﴾[۸۸] در حق ابوطالب نازل شد. همچنین آیه ﴿إِنَّكَ لَا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ﴾[۸۹] درباره وی نازل شد[۹۰].
ملاحظات بر این نقلها:
- سعید بن مسیب، تنها راوی این روایت، است که بنا بر نقل ابن ابی الحدید از دشمنان امیرمؤمنان(ع) است[۹۱].
- ظاهر روایت بخاری و مسلم این است که دو آیه فوق در زمان رحلت ابوطالب نازل شدهاند، در حالی که یکی از آن دو آیه، از آیات سوره توبه از سورههای مدنی است و دیگری از سوره قصص که در مکه نازل شده و حداقل ده سال بین نزول این دو آیه فاصله است.
- برابر این روایت، آیه ۸۰ سوره توبه در باب منع استغفار مشرکان در زمان وفات ابوطالب نازل شده است، در حالی که سوره توبه تماماً در سال نهم هجری در مدینه نازل شده و ابوطالب سه سال قبل از هجرت در مکه رحلت نموده است. همین موجب شده است مفسرانی چون قرطبی از قول برخی آوردهاند که نزول این آیه درباره ابوطالب، بعید است[۹۲].
- روایات بسیاری درباره این آیه در تفاسیر اهل سنت از جمله طبری وارد شده است که سببهای چندگانهای را برای این آیه نقل کردهاند. این اضطراب و اختلاف، گویای این حقیقت است که این روایات ساخته و پرداخته ذهن برخی از مفسران تابعی است و ربطی به واقعیات خارجی ندارد.
- برابر روایت بخاری و مسلم، پیامبر اکرم(ص) در زمان رحلت ابوطالب کنار بسترش حاضر بود و این آیه بر حضرت نازل شد، در حالی که بقیه اخبار حکایت از آن دارد که پیامبر(ص) آن هنگام در جای دیگر به سر میبرد و پیامبر از طریق علی(ع) از رحلت ابوطالب خبردار شد[۹۳].
- از اینها گذشته، باز روایت بخاری و مسلم، دلالتی بر شرک ابوطالب نمیکند؛ زیرا برابر این روایت آخرین کلام ابوطالب عبارت بود از «علی مله عبد المطلب؛ من بر آیین عبدالمطلب هستم» و ما میدانیم که آیین عبدالمطلب همان آیین توحیدی ابراهیمی(ع) بوده است[۹۴].
دلیل سوم: حدیث ضحضاح: سومین دلیلی که وهابیان، در مورد کفر ابوطالب، میآورند عبارت از انیست که میگویند: بخاری و مسلم از راویانی چون سفیان ثوری، عبدالملک بن عمیر و عبدالعزیز بن محمد دراوردی نقل میکنند که پیامبر(ص) درباره ابوطالب فرمود: «وَجَدْتُهُ فِي غَمَرَاتِ مِنَ النَّارِ فأَخْرَجْتُهُ إِلَى ضَحْضَاحٍ»؛ «او را در میان تودهای از آتش یافتم، پس او را تا ضحضاح بالا آوردم»[۹۵]. منظور از ضحضاح، گودالی است که عمق آن کمتر از قامت انسان باشد. از پیامبر(ص) نقل کردهاند که فرمود: «لعله تنفعه شفاعتي يوم القيامة فيجعل في ضحضاح من النار يبلغ كعبيه يغلي من دماغه»؛ «امید است در قیامت، شفاعت من برای او (ابوطالب) سود بخشد پس در گودالی از آتش قرار گیرد که تا برآمدگی پاهای وی برسد، به گونهای که مغز او به جوش آید»[۹۶].
در پاسخ به چند نکته اشاره میشود:
- راویان این حدیث، به اذعان بزرگان اهل سنت افرادی ضعیف و بیاعتبارند. سفیان ثوری از تدلیس کنندگان حدیث است[۹۷]. اصحاب رجال از عبدالملک بن عمیر، با تعابیری چون سییء الحفظ، ضعیف، کثیر الغلط و مخلط یاد کردهاند[۹۸]. عبد العزیز بن محمد دراوردی هم، نزد بزرگان رجالی اهل سنت از افراد بسیار ضعیفی است که سخنانش قابل اعتنا و اعتماد نیست[۹۹].
- در فرض مشرک بودن ابوطالب، حدیث ضحضاح از حیث محتوا با کتاب و سنت سازگار نیست؛ زیرا برابر این حدیث پیامبر باعث تخفیف عذاب از ابوطالب شد یا امید دارد که در قیامت چنین کند در حالی که قرآن خبر میدهد کفار مشمول تخفیف عذاب نخواهند بود. در قرآن میخوانیم: ﴿وَالَّذِينَ كَفَرُوا لَهُمْ نَارُ جَهَنَّمَ لَا يُقْضَى عَلَيْهِمْ فَيَمُوتُوا وَلَا يُخَفَّفُ عَنْهُمْ مِنْ عَذَابِهَا﴾[۱۰۰]. همچنین برابر روایت ضحضاح، پیامبر(ص) امید دارد که ابوطالب مشمول شفاعت وی شود، حال آنکه از آن حضرت نقل شده است که فرمود: «أعطيت الشفاعة و هي نائلة من أمتي من لا يشرك بالله شيئا»؛ «به من شفاعت داده شد و آن شامل کسانی از امتم میشود که به خدا شرک نورزیده باشند»[۱۰۱].
- بنا به نقل شخ طوسی، در روایتی آمده است: «شخصی از دشمنان اهل بیت(ع) به امیرمؤمنان علی(ع) گفت: ای امیر مؤمنان! تو چنین جایگاهی داری در حالی که پدرت در آتش عذاب میشود؟! امام در پاسخش فرمود: «مَهْ فَضَ اللَّهُ فَاكَ وَ الَّذِي بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ نَبِيّاً لَوْ شَفَعَ أَبِي فِي كُلِّ مُذْنِبٍ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ لَشَفَّعَهُ اللَّهُ أَ أَبِي مُعَذَّبٌ فِي النَّارِ وَ ابْنُهُ قَسِيمُ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ»؛ «ساکت شو، خدا دهانت را بشکند، سوگند به کسی که محمد(ص) را به حق مبعوث کرد! اگر پدرم تمام گنهکاران روی زمین را شفاعت کند، خدا شفاعتش را میپذیرد، آیا پدر من در آتش عذاب میشود، حال آنکه فرزندش تقسیم کننده بهشت و جهنم است؟!»[۱۰۲].
ادعای شیعیان درباره ایمان ابوطالب مستند به دلائل محکمی است که از طریق فریقین نقل شده است، نه آنچه وهابیان توهم کردهاند، از سوی دیگر هیچ یک از دلائلی که منکران ایمان ابوطالب اقامه کردهاند، دلالتی بر ادعای آنان ندارد. حقیقت آن است تاریخ اسلام از فیلتر حاکمان اموی و عباسی تدوین شده است، امروز نیز توسط پیروان آنان از وهابیان با پولهای باد آورده آل سعود انتشار مییابد. از دریچه نگاه تنگ اینان، امیرمؤمنان علی(ع) و هر کس که به آن حضرت نزدیک باشد، مورد عداوت و دشمنی است.[۱۰۳]
جستارهای وابسته
- نام حضرت ابوطالب (نامهای حضرت ابوطالب)
- کنیههای حضرت ابوطالب
- کنیه حضرت ابوطالب
- القاب حضرت ابوطالب (لقبهای حضرت ابوطالب)
- تبار حضرت ابوطالب (نسب حضرت ابوطالب)
- خاندان حضرت ابوطالب
- پدر حضرت ابوطالب
- مادر حضرت ابوطالب
- برادران حضرت ابوطالب
- خواهران حضرت ابوطالب
- ازدواج حضرت ابوطالب
- همسر حضرت ابوطالب
- کنیزان حضرت ابوطالب
- فرزندان حضرت ابوطالب
- همسران فرزندان حضرت ابوطالب
- سرگذشت تاریخی حضرت ابوطالب (سرگذشت زندگی حضرت ابوطالب):
- عصر حضرت ابوطالب
- شرایط سیاسی و اجتماعی عصر حضرت ابوطالب
- شرایط دینی و فرهنگی عصر حضرت ابوطالب
- شمایل حضرت ابوطالب
- صفات ظاهری حضرت ابوطالب (سیمای حضرت ابوطالب)
- محبوبیت حضرت ابوطالب
- فضایل حضرت ابوطالب:
- مأموریت حضرت ابوطالب
- نقشهای ویژه حضرت ابوطالب:
- مخالفان یا دشمنان حضرت ابوطالب:
- دشمنی با حضرت ابوطالب
- وفاداری حضرت ابوطالب
- مظلومیت حضرت ابوطالب
- رحلت حضرت ابوطالب:
منابع
پانویس
- ↑ سیره ابن هشام، ج۱، ص ۱۸۹؛ انساب الاشراف، ج۱، ص ۸۵.
- ↑ سیره ابن هشام، ج۲، ص ۳۰؛ طبقات ابن سعد، ج۱و۲، ص ۱۲.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۱۵، ص ۲۱۹؛ سنن نسائی، ج۸، ص ۲ـ۴.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۱۵، ص ۲۱۹.
- ↑ آذرینژاد، اسماعیل، مقاله «ایمان ابوطالب»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۸۵.
- ↑ سیره حلبی، ج۱، ص ۱۸۴.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص ۶۶و ۶۵.
- ↑ طرائف، ص ۲۹۸.
- ↑ امالی صدوق، ص ۵۵۰.
- ↑ کافی، ج۱، ص ۴۴۸ ؛شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص ۷۰.
- ↑ سیره نبویه، ج۱، ص ۴۶۱؛ الصحیح فی سیرة النبی، ج۲، ص ۱۵۵.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص ۸۱.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۱۳، ص ۲۷۲.
- ↑ اسد الغابه، ج۱، ص ۳۸۷؛ سیره حلبی، ج۱، ص ۴۳۳
- ↑ ابن هشام، ج۱، ص ۲۶۷ ؛تاریخ یعقوبی، ج۲، ص ۲۵ و ۳۱.
- ↑ سیره ابن هشام، ج۲، ص ۳۰.
- ↑ کافی، ج۱، ص ۴۴۹، کتاب الحجة.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص ۸۳ـ ۸۴.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص ۷۸
- ↑ الغدیر، ج۷، ص ۳۴۱.
- ↑ وابیض یُستسقی الغمام بوجهه *** ثِمال الیتـامی عصمـةٌ للأرامل یطیف به الهلاک من آل هاشم *** فهم عنـده فی نعمة وفواضل؛ ملل و نحل، شهرستانی، ج۲، ص ۲۲۱.
- ↑ الخرائج والجرائح، ج۱، ص ۵۸ـ ۵۹.
- ↑ کافی، ج۱، ص ۴۴۹.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص ۷۸.
- ↑ "یا شاهِـدَ اللّه عَلَیَّ فَاشْهَـد إنّی عَلی دِین النَّبیّ أحمد"؛ شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص ۷۸.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص ۷۶.
- ↑ سیره ابن هشام، ج۲، ص ۳۰.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص ۳۵۰.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص ۳۵.
- ↑ کمال الدین، ج۱، ص ۱۷۵.
- ↑ بحارالأنوار، ج۳۵، ص ۱۱۰.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص ۶۸؛ الغدیر، ج۷، ص ۳۸۱.
- ↑ سیره حلبی، ج۳، ص ۲۰۵
- ↑ کافی، ج۱، ص ۴۴۵.
- ↑ آذرینژاد، اسماعیل، مقاله «ایمان ابوطالب»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۸۵.
- ↑ صحیح بخاری، ج۲، ص ۹۸.
- ↑ طبقات ابن سعد، ج۱، ص ۱۲۲.
- ↑ «پیامبر و مؤمنان نباید برای مشرکان پس از آنکه بر ایشان آشکار شد که آنان دوزخیند آمرزش بخواهند هر چند خویشاوند باشند» سوره توبه، آیه ۱۱۳.
- ↑ الغدیر، ج۸، ص ۱۲.
- ↑ تفسیر کبیر، ج۱۶ و ۱۵، ص ۲۰۸.
- ↑ صحیح مسلم، ج۱، ص ۱۴۰، و صحیح بخاری، ج۶، ص ۱۸.
- ↑ «برای آنان برابر است چه برایشان آمرزش بخواهی چه نخواهی هرگز خداوند آنان را نمیآمرزد؛ بیگمان خداوند نافرمانان را راهنمایی نمیکند» سوره منافقون، آیه ۶.
- ↑ «گروهی را نمییابی که با ایمان به خداوند و روز واپسین، با کسانی که با خداوند و پیامبرش مخالفت ورزیدهاند دوستی ورزند هر چند که آنان پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشانشان باشند؛ آنانند که (خداوند) ایمان را در دلشان برنوشته و با روحی از خویش تأییدشان کرده است و آنان را به بوستانهایی درمیآورد که از بن آنها جویباران روان است، در آنها جاودانند، خداوند از آنان خرسند است و آنان از وی خرسندند، آنان حزب خداوندند، آگاه باشید که بیگمان حزب خداوند است که (گرویدگان به آن) رستگارند» سوره مجادله، آیه ۲۲.
- ↑ تفسیر کبیر، ج۳، ص ۴۲۲.
- ↑ التراتب الاداریة، ج۱، ص ۱۹۸.
- ↑ الغدیر، ج۸، ص ۱۰.
- ↑ «بیگمان تو هر کس را که دوست داری راهنمایی نمیتوانی کرد امّا خداوند هر کس را بخواهد راهنمایی میکند و او به رهیافتگان داناتر است» سوره قصص، آیه ۵۶.
- ↑ جامع البیان، ج۷، ص ۹ـ ۲۲۷؛ تفسیر ابن کثیر، ج۲، ص ۱۳۲؛ طبقات ابن سعد، ج۱، ص ۱۲۳.
- ↑ الثقات، ج۴، ص ۱۳۷.
- ↑ «و آنان (دیگران را) از آن (قرآن) باز میدارند و (خود) از آن دور میشوند و جز خویشتن را نابود نمیکنند و در نمییابند» سوره انعام، آیه ۲۶.
- ↑ جامع البیان، ج۷، ص ۲۲۷ و ۲۳۰؛ الدر المنثور، ج۳، ص ۷۹.
- ↑ صحیح بخاری، ج۷، ص ۲۰۳.
- ↑ صحیح مسلم، ج۱، ص ۱۳۵، کتاب الایمان.
- ↑ العلل ومعرفة الرجال، ج۱، ص ۲۴۹، رقم ۳۳۹.
- ↑ الجرح والتعدیل، ج۵، ص ۳۹۵، رقم ۱۸۳۳؛ میزان الاعتدال، ج۲، ص ۶۳۴ و ۶۳۳ رقم ۵۱۲۵.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص ۷۰.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۶۸.
- ↑ آذرینژاد، اسماعیل، مقاله «ایمان ابوطالب»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص۵۸۵.
- ↑ «بر آن کسان که پس از ایمان به خداوند کفر ورزند- نه آن کسان که وادار (به اظهار کفر) شدهاند و دلشان به ایمان گرم است بلکه آن کسان که دل به کفر دهند- خشمی از خداوند خواهد بود و عذابی سترگ خواهند داشت» سوره نحل، آیه ۱۰۶.
- ↑ ر.ک: سوره کهف، آیه ۱۰-۲۰: ﴿وَإِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْكَهْفِ يَنْشُرْ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَيُهَيِّئْ لَكُمْ مِنْ أَمْرِكُمْ مِرْفَقًا﴾ «و اکنون که از آنان و از آنچه جز خداوند میپرستند کناره جستید، در غار پناه گیرید تا پروردگارتان بخشایش خویش را بر شما بگسترد و از کارتان برای شما نوایی فراهم سازد» سوره کهف، آیه ۱۶.
- ↑ «تازیهای بیاباننشین گفتند: ایمان آوردهایم بگو: ایمان نیاوردهاید بلکه بگویید: اسلام آوردهایم و هنوز ایمان در دلهایتان راه نیافته است و اگر از خداوند و پیامبرش فرمان برید از (پاداش) کردارهایتان چیزی کم نمیکند که خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره حجرات، آیه ۱۴.
- ↑ سیره الحلبیه، ج۱، ص۱۹۰؛ صحیح بخاری، ج۲، ص۱۵.
- ↑ المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۶۲۳ (در برخی از نسخهها: «وزیراً لموسی» وارد شده است).
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۷۲.
- ↑ الطرائف، ص۳۰۲؛ به نقل از: غایه السؤل فی مناقب آل الرسول: «وَ اللَّهِ لَا يَسْلُقُكَ لِسَانٌ إِلَّا سَلَقَتْهُ أَلْسُنٌ حِدَادٌ وَ اجْتَذَبَتْهُ سُيُوفٌ حِدَادٌ».
- ↑ الطرائف، ص۳۰۰؛ بحار الانوار، ج۳۵، ص۱۴۵.
- ↑ ر.ک: تاریخ الامم و الملوک، ج۱، ص۶۵-۷۹.
- ↑ ر.ک: الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۰۲ و ۲۰۳: فقال: يا معشر قريش! هل تدرون ما هممت به؟ قالوا: لا، فأخبرهم الخبر و قال:... و الله لو قتلتموه ما بقيت منكم أحدا.
- ↑ ر.ک: تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۸۰.
- ↑ سیره الحلبیه، ج۲، ص۴۶.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۷۶.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۵؛ تاریخ مدینه دمشق، ج۶۶، ص۳۴۵.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۷۶.
- ↑ الاستیعاب، ج۳، ص۱۰۷۸؛ مجمع الزوائد، ج۹، ص۲۷۳.
- ↑ الحجه علی الذاهب الی تکفیر ابی طالب، ص۱۲۳؛ الغدیر، ج۷، ص۳۸۹.
- ↑ کمال الدین، ص۱۷۴، ح۳۲.
- ↑ الامالی، ص۳۰۵.
- ↑ الحجه علی الذاهب الی تکفیر ابی طالب، ص۸۴؛ شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۷۰.
- ↑ «و آنان (دیگران را) از آن (قرآن) باز میدارند و (خود) از آن دور میشوند و جز خویشتن را نابود نمیکنند و در نمییابند» سوره انعام، آیه ۲۶.
- ↑ جامع البیان، ج۷، ص۲۷۸، ح۱۰۲۵۶.
- ↑ تهذیب التهذیب، ج۲، ص۱۵۶.
- ↑ میزان الاعتدال، ج۱، ص۳۹۶.
- ↑ جامع البیان، ج۷، ص۲۲۷.
- ↑ «و برخی از آنان کسانی هستند که به تو گوش میدهند در حالی که بر دلهایشان پوششهایی افکندهایم تا درنیابند و در گوشهایشان سنگینییی (نهادهایم) و اگر هر نشانهای ببینند به آن ایمان نمیآورند تا آنجا که چون نزد تو آیند با تو چالش میورزند؛ کافران میگوی» سوره انعام، آیه ۲۵.
- ↑ «بیگمان تو هر کس را که دوست داری راهنمایی نمیتوانی کرد امّا خداوند هر کس را بخواهد راهنمایی میکند و او به رهیافتگان داناتر است» سوره قصص، آیه ۵۶.
- ↑ صحیح البخاری، ج۶، ص۱۸.
- ↑ ر.ک: الغدیر، ج۸، ص۵.
- ↑ «پیامبر و مؤمنان نباید برای مشرکان پس از آنکه بر ایشان آشکار شد که آنان دوزخیند آمرزش بخواهند هر چند خویشاوند باشند» سوره توبه، آیه ۱۱۳.
- ↑ «بیگمان تو هر کس را که دوست داری راهنمایی نمیتوانی کرد امّا خداوند هر کس را بخواهد راهنمایی میکند و او به رهیافتگان داناتر است» سوره قصص، آیه ۵۶.
- ↑ صحیح البخاری، ج۶، ص۱۸؛ صحیح مسلم، ج۱، ص۴۰.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۱۰۱: كان سعيد بن المسيب منحرفا عنه(ع).
- ↑ ر.ک: الجامع لاحکام القرآن، ج۸، ص۲۷۳: و هذا بعيد لأن السورة من آخر ما نزل من القرآن و مات أبو طالب في عنفوان الإسلام و النبي(ص) بمكة.
- ↑ الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۲۳؛ تاریخ مدینه دمشق، ج۶۶، ص۳۳۶.
- ↑ ر.ک: الغدیر، ج۸، ص۳-۱۷.
- ↑ صحیح البخاری، ج۶، ص۱۸؛ صحیح مسلم، ج۱، ص۴۰.
- ↑ مسند احمد،، ج۳، ص۵۰؛ صحیح البخاری، ج۴، ص۲۴۷.
- ↑ كان يدلس عن الضعفاء. (میزان الاعتدال، ج۲، ص۱۶۹).
- ↑ میزان الاعتدال، ج۲، ص۶۶۰، رقم ۵۲۳۵.
- ↑ میزان الاعتدال، ج۲، ص۶۳۴، رقم ۵۱۲۵.
- ↑ «و برای کافران آتش دوزخ (آماده) است که (در آن) نه کارشان تمام میشود که بمیرند و نه از عذاب آنان میکاهند؛ بدینگونه هر ناسپاسی را کیفر میدهیم» سوره فاطر، آیه ۳۶.
- ↑ مسند احمد، ج۵، ص۱۶۲.
- ↑ الامالی، ص۳۰۵.
- ↑ رستمنژاد، مهدی، پاسخ به شبهات وهابیان علیه شیعه ص ۳۶۱-۳۷۶.