عصمت حضرت یوسف

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید، نسخهٔ فعلی این صفحه است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۰ اوت ۲۰۲۴، ساعت ۱۸:۵۰ ویرایش شده است. آدرس فعلی این صفحه، پیوند دائمی این نسخه را نشان می‌دهد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

عصمت حضرت یوسف (ع) به معنای مصونیت ایشان از هر گناه و خطا و اشتباهی است. به طور کلی عصمت حضرت یوسف(ع) با استناد به براهین عقلی و ادله نقلی که در اثبات عصمت سایر انبیا از آنها بهره گرفته می‌شود قابل اثبات است. به عنوان نمونه برهان حفظ شریعت، برهان لطف، برهان تسلسل، برهان وجوب اطاعت از پیامبر، برخی از براهین عقلی عصمت آن حضرت هستند. همچنین است استناد به آیات و روایاتی که در آنها خصوصیاتی همچون اصطفای الهی، وجوب اطاعت تام و عدم تسلط شیطان بر برخی انسان‌های برگزیده و نیز الگو بودن انبیا بیان شده که به مصونیت همه انبیا از ارتکاب کبائر، خطا، نسیان و اشتباه که همان حقیقت عصمت است، اشاره دارند.

معناشناسی عصمت

معنای لغوی

عصمت، واژه‌ای عربی و از ماده «عَصِمَ يَعْصِمُ» است که در لغت سه معنا برای آن ذکر شده؛ یکی: «مَسَكَ» به معنای حفظ و نگهداری[۱]، دوم: «مَنَعَ» به معنای مانع شدن[۲] و سوم به معنای وسیله بازداشتن[۳]. با این وجود واژه «عصمت»، به معنای «گرفتن» و «نگهداری» مناسب‌تر از معنای «مانع شدن» است و شاید به همین جهت است که برخی لغویون نیز «اعصم» را به معنای «مَسْک» و «اعتصام» را به «استمساک» معنا کرده‌اند[۴].[۵]

در اصطلاح متکلمان

در علم کلام دست کم دو معنا برای عصمت ارائه شده است:

  1. عصمت به معنای لطف: مرحوم شیخ مفید نخستین متکلم امامیه است که به تعریف عصمت پرداخته است. از نظر او عصمت از ناحیه خداوند متعال، همان توفیق و لطف او برای حجت‌های اوست و اعتصام به این عصمت به وسیله حجج الهی برای حفظ دین خداوند از ورود گناهان و خطاها در آن است[۶]. متکلمان امامیه به تبع مرحوم مفید قرن‌ها عصمت را به لطف تعریف کرده‌اند و بزرگانی همچون سیدمرتضی، شیخ طوسی، نوبختی، نباطی[۷] و مانند آنها در آثار خود آن را به کار برده‌اند.
  2. عصمت به معنای ملکه: پس از آنکه شیخ مفید عصمت را به لطف تعریف کرد و دیگران نیز آن را پذیرفتند، مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی آن را به نقل از فلاسفه، ملکه نامید و گفت: عصمت ملکه‌ای است که با وجود آن، از صاحبش گناهان صادر نمی‌شود و این بنا بر اندیشه حکماست[۸]. پس از خواجه برخی از متکلمان معاصر و متأخر از او نیز این تعریف را در کتاب‌های خود ارائه کردند[۹].[۱۰]

ادله اثبات عصمت حضرت یوسف(ع)

براهین عقلی

از آنجا که حضرت یوسف(ع) یکی از انبیای الهی است؛ لذا می‌توان جهت اثبات عصمت آن حضرت به همان براهین عقلی که متکلمان در اثبات عصمت انبیا به آنها استناد کرده‌اند، استناد نمود که بارزترین آنها عبارت‌اند از: برهان امتناع تسلسل[۱۱].[۱۲]، برهان لزوم هدایت بشر، برهان نقض غرض[۱۳].[۱۴]، برهان وجوب اطاعت از معصوم[۱۵]، برهان حفظ شریعت[۱۶].[۱۷] برهان لزوم اطمینان[۱۸].[۱۹]، برهان لطف[۲۰] و غیره.

ادله نقلی

ادله قرآنی

در برخی از آیات قرآن کریم خصوصیاتی همچون اصطفای الهی، وجوب اطاعت تام و عدم تسلط شیطان بر برخی انسان‌های برگزیده و نیز الگو بودن انبیا بیان شده که به مصونیت همه انبیا از ارتکاب کبائر، خطا، نسیان و اشتباه که همان حقیقت عصمت است، اشاره دارند. کلیت این آیات شامل حضرت یوسف(ع) نیز شده و بر اساس آنها، عصمت آن حضرت نیز ثابت می‌گردد.

عدم تسلط شیطان بر پیامبران

به عنوان نمونه خدای متعال در آیه‌ای خطاب به شيطان مى‌فرمايد: ﴿إِنَّ عِبادي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ إِلاّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوينَ[۲۱]. فراز: ﴿لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ هر گونه سيطره و تصرف شيطان به هر نحوى از انحاء از بندگان حقيقى خداوند را منتفی می‌کند[۲۲].

اصطفای الهی پیامبران

واژه «اصطفا» در لغت در معنای خالصِ چیزی را به دست آوردن استعمال شده است[۲۳]. روشن است که حاصل گزینش الهی و خالص کردن برخی توسط او چیزی جز عصمت نیست. به عنوان نمونه قرآن کریم در جایی می‌فرماید: ﴿اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا وَمِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ[۲۴]. با توجه به اینکه ضمایر «هم» در کلمات ﴿أَيْدِيهِمْ و ﴿خَلْفَهُمْ بر اساس دیدگاه برخی مفسران به ﴿رُسُلًا[۲۵] و طبق نظر برخی دیگر به ﴿النَّاسِ[۲۶] برمی‌گردد و با عنایت به معنای لغوی اصطفا، تفسیر آیه چنین می‌شود که خداوند از میان مردم و فرشتگان، شایستگان را برمی‌گزیند. از این رو اگر عصمت پیام‌آور تضمین نشده باشد، ابلاغ این پیام دچار آسیب شده و با غرض ارسال رسل ناسازگار خواهد بود[۲۷].

امر به اطاعت تام و مطلق از پیامبران

خداوند متعال در دسته دیگری از آیات به وجوب اطاعت مطلق از رسولان خود و نیز تأسی به آنان امر کرده است[۲۸]. روشن است که بر اساس قواعد کلامی صدور چنین امری از سوی خدای متعال، مستلزم عصمت آن شخص است؛ چراکه در غیر این صورت گرفتار تناقض خواهیم شد و تناقض از مولای حکیم صادر نمی‌شود. عصمت در اینجا به معنای مصونیت از اقسام معاصی، نسیان، خطا و اشتباه است؛ چراکه اگر مصونیت را منحصر در عدم ارتکاب معاصی دانسته و به جواز صدور نسیان، خطا و اشتباه از انبیا (ع)، معتقد شویم، غرض از ارسال نبی یا رسول نقض شده و اطمینان به گفتار و کردار انبیا و رسل (ع) در نظر مکلفین به اطاعت به صورت کامل محقق نخواهد شد[۲۹].

معرفی پیامبران به عنوان الگوی حسنه

مصونیت انبیا (ع) را می‌توان از آیات دیگری که ضمن نام بردن از برخی انبیا، آنان را به صورت مطلق به عنوان الگویی حسنه معرفی کرده و به تأسی از آنان ترغیب می‌نمایند، استفاده کرد. چه اینکه قرآن کریم از رسول گرامی اسلام (ص) به عنوان اسوه‌ای نیکو یاد کرده و می‌فرماید: ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا[۳۰]. همچنین از حضرت ابراهیم(ع) یاد کرده و می‌فرماید: ﴿قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ[۳۱].

خدای متعال، پیامبراکرم (ص) و حضرت ابراهیم(ع) را به صورت مطلق و بدون هیچ قید و شرطی به عنوان الگو و سرمشق دیگران معرفی کرده است. با عنایت به معنای لغوی اسوه، این آیات در شمار آیاتی قرار می‌گیرند که به نحو مطلق به اقتدا و اطاعت از انبیا (ع) امر کرده‌اند و امر مطلق به اطاعت از شخصی مساوی با عصمت اوست؛ چراکه در غیر این صورت هرگز امر به اقتدا به غیر معصوم و اسوه قرار دادن او تعلق نگرفته و این مسأله به تناقض خواهد انجامید[۳۲].

اتمام حجت هدف از بعثت انبیا

در دسته‌ای دیگر از آیات، اتمام حجت بر مردم به عنوان یکی از اهداف بعثت انبیا معرفی شده است. قرآن کریم در این خصوص می‌فرماید: ﴿رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا[۳۳].[۳۴]

آیاتی که بر عصمت فرشته وحی دلالت دارند

در قرآن کریم از عصمت و امانتداری فرشتۀ وحی سخن گفته شده است به نحوی که خداوند دربارۀ آنان فرموده است: ﴿لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ[۳۵]، بنابراین اگر حاملِ اول وحی یعنی فرشتگان از جمله جبرئیل دارای عصمت باشد، حامل دیگر آن یعنی پیامبر هم چنین صفتی باید داشته باشد، زیرا نداشتن عصمت همانطور که نقض امانتداری فرشته وحی محسوب می‌‌شود، نقض امانتداری پیامبران هم خواهد بود[۳۶].

ادله روایی

در روایات متعددی بر قطعی بودن عصمت انبیا(ع) تأکید شده است[۳۷]، از جمله آنها روایتی است از امام باقر(ع) که در آن آمده است: «انبیا گناه نمی‌کنند؛ چون همگی معصوم و پاک‌اند و آنان مرتکب گناه کوچک یا بزرگ نمی‌شوند»[۳۸].

امام رضا (ع) نیز دربارۀ عصمت پیامبران برای مأمون نوشت: «خداوند فرمان کسی که می‌‌داند مردم را گمراه می‌‌کند واجب نمی‌کند و برای رسالت خویش کسی را انتخاب نمی‌کند که می‌‌داند او به خدا و بندگانش کفر ورزیده و شیطان را به جایی خدا عبادت می‌‌کند»[۳۹].[۴۰]

توهم تعارض برخی آیات با عصمت حضرت یوسف(ع)

آیه ۲۴ سوره یوسف

تبیین شبهه

یکی از آیاتی که منکران عصمت انبیا جهت اثبات عدم عصمت حضرت یوسف (ع) بدان استناد کرده‌اند، آیه ۲۴ سوره یوسف است، آنجا که خدای متعال به جریان سوء قصد به حضرت یوسف و نیت زلیخا برای کامجویی از آن حضرت اشاره می‌کند. منکران عصمت انبیا در این مورد سخنانی گفته‌اند که قلم از نوشتن آنها شرم دارد. حتّی گاه برای نیل به مقاصد شوم خویش احادیثی را نیز جعل نموده‌اند. مثلاً گفته‌اند یوسف فریفته زلیخا گردید و قصد داشت به تقاضای او پاسخ مثبت دهد و حتی مراحلی از مقدمات کار را انجام داده بود که ناگهان صدایی از غیب شنید که: "ایاک و ایاها"؛ از زلیخا بر حذر باش. امّا او به این ندا اعتنایی نکرد. بار دوم نیز همان صدا را شنید ولی باز توجهی ننمود. بار سوم این جمله به گوش او رسید که ﴿"أَعْرض عَنْهَا"؛ از او دوری کن. این بار نیز عکس‌العملی نشان نداد. تا اینکه سرانجام حضرت یعقوب در نظر او مجسّم شد، در حالی که از شدّت خشم انگشت خویش را به دهان گرفته بود. این صحنه باعث شد که یوسف از تصمیم خود منصرف شود[۴۱]. خداوند در این آیه، ماجرای یوسف را این‌گونه نقل می‌کند: ﴿وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ[۴۲].[۴۳]

پاسخ به شبهه

درباره اینکه منظور از «همّ» یوسف (ع) چه بوده است، نظریات متعارضی به چشم می‌خورد. در منابع قدیم اهل سنت، از بسیاری از مفسران نخستین، مانند ابن عباس، مجاهد، سدی و سعید بن جبیر عباراتی نقل شده که نشان اعتقاد آنها به آماده شدن حضرت یوسف (ع) برای ارتکاب فعل پلید بوده است؛ اما از انجام دادن این کار منصرف شده است[۴۴].[۴۵] در برخی منابع عامه روایاتی نیز در این خصوص نقل شده است اما حقیقت آن است که تمامی روایات مورد ادعا به لحاظ سند و دلالت مخدوش بوده و از اسرائیلیات هستند. چرا که هم مخالف عصمت پیامبران است و هم مخالف ظاهر آیه فوق[۴۶].

با این حال برخی مفسران اهل سنت در قرون بعد دیدگاه مفسران نخستین درباره فقره «همّ بها» را که تنها شاهدی بر آماده شدن حضرت یوسف (ع) برای انجام دادن گناه بود، برنتافته و تلاش کرده‌اند معانی دیگری برای آیه ارائه کنند[۴۷]. از سوی دیگر، مفسران شیعی از همان آغاز تاکنون آماده شدن حضرت یوسف (ع) برای انجام دادن کار پلید را از ساحت آن حضرت دور دانسته‌اند و وجوه دیگری را برای تبیین معنای «همّ» بیان کرده‌اند[۴۸]. به طور کلی درباره این آیه می‌توان گفت نه تنها مفسران شیعه و سنی در قرون پس از عصر نبوی اعتقادی به ارتکاب گناه حضرت یوسف(ع) نداشته‌اند، بلکه گزارشی که نشان اعتقاد مسلمانان نخستین به این امر باشد نیز به چشم نمی‌خورد[۴۹]

با این توضیح باید گفت: این آیه چگونگی و علّت نجات یوسف از دام و نیرنگ زلیخا را تبیین می‌کند. بدین ترتیب که چون حضرت یوسف از بندگان مخلَص خداوند بود، خداوند برهان خویش را به او نمایاند تا از زشتی و فحشایی که از او خواسته شده بود، نجات یابد. این آیه علاوه بر اینکه هیچ اِشعاری به عدم عصمت یوسف‌(ع) ندارد، خود بهترین دلیل بر عصمت آن حضرت است؛ زیرا بر اساس مدلول این آیه، نه تنها یوسف مرتکب گناه نگردید، بلکه قصد آن را نیز نکرد. چرا که بندگان مخلَص خداوند به لحاظ برخورداری از "برهان ربّ" از ارتکاب هر گونه گناه و فحشا و نیز قصد آن در امانند[۵۰].

آیه ۷۰ سوره یوسف

یکی از آیاتی که توهم معصوم نبودن حضرت یوسف(ع) را برای برخی به وجود آورده آیه ۷۰ سوره یوسف است که می‌فرماید: ﴿فَلَمَّا جَهَّزَهُم بِجَهَازِهِمْ جَعَلَ السِّقَايَةَ فِي رَحْلِ أَخِيهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسَارِقُونَ[۵۱]. قرآن در جریان نقل داستان حضرت یوسف(ع) می‌فرماید: یوسف جام زرین فرعون مصر را به هر نیتی مخفیانه و بدون اطلاع برادر خود، در بار او گذاشت و با این کار هم یک شیء گران‌بها را از قصر فرعون مصر سرقت کرد و هم موجب گرفتار شدن برادر خود گشت و روشن است که چنین عملی لغزشی حتمی و گناهی غیر قابل انکار است که با عصمت منافات دارد.

پاسخ نخست: آگاه بودن بنیامین از آغاز و رضایت دیگر برادران در پایان: حضرت یوسف (ع) پیش‌تر با برادرش در مورد این ماجرا گفت‌وگو کرده بود و بنیامین از اینکه با اجرای این نقشه می‌تواند در کنار برادرش یوسف (ع) بماند، خشنود بود[۵۲]. از سویی دیگر، برادران هر چند از شنیدن این ندا ناراحت شدند، پس از بازرسی، از آنان رفع اتهام شد[۵۳]. در نهایت، این پیشامد را به فال نیک گرفتند؛ چراکه می‌دیدند برادری که نزد پدر جانشین یوسف (ع) شده بود، این چنین گرفتار می‌آید و دگربار پدر به فراق فرزند عزیزش (پس از فراق یوسف (ع)) مبتلا می‌شود[۵۴]. پس هیچ امر خلافی در اینجا اتفاق نیفتاده است.

به بیانی دیگر، برادر آن حضرت (بنیامین) چون از نقشه اصلی آگاه بود، دم برنیاورد. وی می‌دانست این ندا تهی از حقیقت است، ولی چون دیگر برادران از راز آن باخبر نبودند، آن ندا را نوعی اتهام پنداشتند. معنای سرقت هم این است که این جام در اثاثیه یکی از شماست که با تفحص بدان دست یافته می‌شود[۵۵]. پس این ندای ظاهری برای دستیابی به امر مهمی انجام شده است. پس در حقیقت هیچ‌گونه امر متضاد با عصمت رخ نداده است[۵۶].

پاسخ دوم: آزمایش الهی بودن این ماجرا: «رفتار حضرت یوسف (ع) برگرفته از وحی الهی بوده است تا حضرت یعقوب (ع) را بیازماید؛ همان‌گونه که خداوند سالیان متمادی خبر حضرت یوسف (ع) را از او پنهان فرمود[۵۷]. قرآن از این ماجرا به عنوان کید الهی یاد می‌کند: ﴿كَذَلِكَ كِدْنَا لِيُوسُفَ...[۵۸] یعنی این کید از سوی خداوند انجام شد؛ از این رو به او نسبت داده شد. خداوند از کیدی که دربردارنده ظلم باشد، منزه است؛ اما این کید در راستای به دست آوردن مصلحت تحقق یافت. اگر آنان بنیامین را می‌بردند، دیگر راهی برای آمدن حضرت یعقوب (ع) به مصر پیدا نمی‌شد و مصالح مترتب بر آن تحقق نمی‌یافت[۵۹].

آیه ۳۳ سوره یوسف

یکی از آیاتی که توهم عدم عصمت حضرت یوسف را برای برخی ایجاد کرده آیه ۳۳ سوره یوسف است که می‌فرماید: ﴿قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ وَإِلاَّ تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَأَكُن مِّنَ الْجَاهِلِينَ[۶۰]. بر اساس این آیه حضرت یوسف، زندان را نزد خود محبوب‌تر از دعوت به عمل حرام و ارتکاب آن دانسته و روشن است که واژه «أحب» افعل تفضیل و به معنای برتری یک طرف بر طرف دیگر در عین محبوب بودن هر دو است. علاوه بر اینکه خود جناب یوسف(ع) اعتراف کرده که اگر خدای متعال حیله زنان را از او دفع نکند، به آنها میل پیدا کرده و در شمار جاهلان قرار می‌گیرد. روشن است که بر این اساس آن حضرت امکان گرایش به لغزش و افتادن در آن را در خود ممکن دانسته و محال نمی‌دیده است و این با عصمت منافات دارد.

پاسخ: تلازم نداشتن بهتر بودن چیزی، با خوب بودن طرف دیگر: معنای جمله این است که اقامت در زندان برای من آسان‌تر است و هرگز بدان معنا نیست که زندان، مورد علاقه من است. در عرف هم این‌گونه سخن گفتن کاربرد دارد و در انتخاب دو کار سخت و ناگوار، کار آسان‌تر با عنوان «این بهتر است» برگزیده می‌شود؛ یعنی اگر من در انتخاب میان دو گزینه زندان و گناه، آزاد باشم، گزینه زندان را بر می‌گزینم تا در دام گناه گرفتار نشوم[۶۱]. این پاسخ با ظاهر هماهنگ و با فهم عرفی همخوان‌تر است[۶۲].

آیه ۴۲ سوره یوسف

یکی دیگر از آیاتی که توهم عدم عصمت حضرت یوسف(ع) را برای برخی به وجود آورده، آیه ۴۲ سوره یوسف است آنجا که جناب یوسف در زندان خطاب به آن زندانی که در حال آزاد شدن بود گفت: ﴿وَقَالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِّنْهُمَا اذْكُرْنِي عِندَ رَبِّكَ فَأَنسَاهُ الشَّيْطَانُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ[۶۳]. گفته شده بر اساس این آیه، حضرت یوسف به جای آنکه آزادی خویش را از خدای متعال طلب کند، دست به دامن یک زندانی شده تا آزادی او را از فرعون مصر بخواهد و این خود نوعی غفلت از خدای متعال و قدرت بی‌انتهای او و توجه به غیر است که برای انبیا لغزش به شمار می‌آید. شاهد اینکه خدای متعال نیز به جزای این لغزش، موجبات فراموشی این درخواست را فراهم آورد و یوسف را چند سال دیگر در زندان نگه داشت. روشن است که غفلت از یاد خدا و درخواست از غیر، لغزش و خطاست و حتی برای یک لحظه نیز از انبیا پذیرفته نیست و با عصمت آنها منافات دارد.

پاسخ: سازگاری بهره‌بری از وسیله، با توکل بر خدا: از آنجا که زندانی بودن حضرت کاری ناشایست بوده است، پس استفاده از وسیله و سبب برای نجات از آن، کاری بایسته بود. البته نباید استفاده از وسیله، او را از توکل بر خداوند باز می‌داشت و تمام اعتمادش را بر وسیله قرار می‌داد[۶۴]. به بیانی دیگر، تظلم و دادخواهی، منافی توحید ربوبی نیست؛ زیرا هیچ مظلومی نباید زیر سلطه ظالم برود و وظیفه دارد دادخواهی خود را وسیله رفع ظلم قرار دهد. اعتقاد توحیدی هرگز به معنای انظلام و سکوت در برابر ظلم مستبدان نیست[۶۵]. این پاسخ متین و مقبول است[۶۶].

پرسش مستقیم

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. راغب اصفهانی این معنا را برای واژه «عَصَمَ» آورده و می‌گوید: "العصم: الإمساك والاعتصام الاستمساك... (وقوله: «وَلَا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ» والعصام ما يعصم به‌ اي يشد وعصمة الأنبياء حفظه إياهم"؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص۵۶۹ ـ ۵۷۰ و عصم الله فلاناً من المکروه: ای حفظه و وقاه؛ یعنی خداوند فلانی را از مکروه حفظ کرده (عصمه) بعنی او را حفظ کرد و نگهداشت. المنجد، ص۱۵۰.
  2. ر.ک: فراهیدی، خلیل بن احمد، العین ج ۱ ص۳۱۴؛ فیروزآبادی، محمد بن آدم، قاموس محیط، ج۴، ص۱۵۱؛ الجوهری، اسماعیل بن حمّاد، الصحاح، ج۵، ص۱۹۸۶، ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۳.
  3. ابن‌منظور، از زجاج نقل می‌کند: أَصْلُ العِصْمَةِ الحبْلُ. و كلُّ ما أَمْسَكَ شَيئاً فقد عَصَمَهُلسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۵. یعنی، لغت عصمت در اصل به معنای طناب و ریسمان وضع شده است، ولی سپس از این معنا توسعه یافته و برای هر چیزی که موجب امساک و حفظ چیز دیگری شود، به کار می‌رود.
  4. ر.ک: المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۶ ـ ۳۳۷..
  5. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص۱۴.
  6. محمدبن محمدبن نعمان، شیخ مفید، تصحیح الاعتقادات الامامیة، ص۱۲۸.
  7. علی بن یونس نباطی، الصراط المستقیم، ج۱، ص۵۰.
  8. خواجه نصیرالدین طوسی، تلحیص المحصل، ص۳۶۹؛ عضدالدین ایجی نیز این تعریف را به حکما نسبت می‌دهد. ایجی عضدالدین، شرح المواقف، ج۸، ص۲۸۰ البته مرحوم خواجه در برخی موارد نیز عصمت را به لطف تعریف کرده است. ر.ک: خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیص الحصل، ص۵۲۵.
  9. میثم بن علی بن میثم بحرانی، النجاة فی یوم القیامة، ص۵۵؛ حسن بن یوسف حلی، کشف المراد، ص۴۹۴.
  10. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۴ - ۳۵.
  11. علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۵.
  12. ر.ک: امیر دیوانی؛ محمد سعیدی مهر؛ علی رضا امینی و محسن جوادی، معارف اسلامی ج۲، ص۱۴۴ - ۱۴۵.
  13. کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۴۷۱.
  14. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۶۳.
  15. علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ص۲، ص۶۷-۶۸.
  16. علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۶.
  17. اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۸۰-۸۲.
  18. علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۷-۶۸.
  19. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱، ص۱۹۲-۲۰۳؛ اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۸۰-۸۲.
  20. سرمایه ایمان در اصول اعتقادات، ص۱۱۵.
  21. «قطعاً تو بر بندگان (خالص) من تسلّطى ندارى و حمايت و نگهبانى پروردگارت (براى آنان) كافى است». سوره حجر، آیه ۴۲.
  22. محمد هادی فرقانی و محمد عباس‌زاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی.
  23. راغب اصفهانی، حسین، ماده صفو» بر اساس برخى آيات دیگر، خداوند متعال تعدادى از بندگانش را از ميان خلق خود برگزیده و آنها را براى خود خالص گردانیده است. سوره مریم، ۵۸ و دخان، آیه ۳۲.
  24. «خدا از ميان فرشتگان رسولانى برمى‌گزيند، و نيز از ميان مردم. بى‌گمان خدا شنواى بيناست. آنچه در دسترس آنان و آنچه پشت سرشان است مى‌داند و [همه‌] كارها به خدا بازگردانيده مى‌شود». سوره حج، آیات ۷۵ و ۷۶.
  25. طباطبایی، محمدحسین، المیزان، ج۱۰، ص۴۱۰.
  26. زمخشری، محمود بن عمر، ج۳، ص۱۷۲؛ آلوسی، شهاب الدین محمود، ج۱۰، ص۳۰۶ و...
  27. محمد هادی فرقانی و محمد عباس‌زاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی.
  28. سوره نساء، آیات ۵۹ و ۶۴.
  29. محمد هادی فرقانی و محمد عباس‌زاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی.
  30. «قطعاً براى شما در [اقتدا به‌] رسول خدا سرمشقى نيكوست: براى آن كس كه به خدا و روز بازپسين اميد دارد و خدا را فراوان ياد مى‌كند».، سوره احزاب، آیه ۲۱.
  31. «قطعاً براى شما در [پيروى از] ابراهيم و كسانى كه با اويند سرمشقى نيكوست»، سوره ممتحنه، آیه ۴.
  32. محمد هادی فرقانی و محمد عباس‌زاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی.
  33. «پيامبرانى كه بشارتگر و هشداردهنده بودند، تا براى مردم، پس از [فرستادن‌] پيامبران، در مقابل خدا [بهانه و] حجّتى نباشد، و خدا توانا و حكيم است»، سوره نساء، آیه ۱۶۵.
  34. محمد هادی فرقانی و محمد عباس‌زاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی.
  35. «در گفتار بر او پیشی نمی‌جویند و آنان به فرمان وی کار می‌کنند» سوره انبیاء، آیه ۲۷.
  36. ر.ک: احمدی، رحمت‌الله، پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبایی، ص ۲۱۹ - ۲۲۱.
  37. نک: کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۰۲ـ۲۰۳؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۱۴، ص۱۰۳؛ ج۱۲، ص۳۴۸؛ ج۴، ص۴۵؛ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۱۹۲ـ۲۰۴.
  38. صدوق، الخصال، ص۳۹۹.
  39. «فِیمَا کَتَبَ الرِّضَا (ع) لِلْمَأْمُونِ لَا یَفْرِضُ اللَّهُ تَعَالَی طَاعَةَ مَنْ‏ یَعْلَمُ‏ أَنَّهُ‏ یُضِلُّهُمْ‏ وَ یُغْوِیهِمْ وَ لَا یَخْتَارُ لِرِسَالَتِهِ وَ لَا یَصْطَفِی مِنْ عِبَادِهِ مَنْ یَعْلَمُ أَنَّهُ یَکْفُرُ بِهِ وَ بِعِبَادَتِهِ وَ یَعْبُدُ الشَّیْطَانَ دُونَهُ»؛ بحار الانوار، ج۲۵، ص۱۹۹، ح۹.
  40. ر.ک: علوی مهر، حسین، مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن، ص ۱۸۰-۱۸۱.
  41. ر.ک: الکشاف، ج۲، ص۴۵۶-۴۵۷.
  42. «و بی‌گمان آن زن آهنگ وی کرد و وی نیز اگر برهان پروردگار خویش را نمی‌دید آهنگ او می‌کرد بدین گونه (بر آن بودیم) تا از او زشتی و پلیدکاری را بگردانیم که او از بندگان ناب ما بود» سوره یوسف، آیه ۲۴.
  43. شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان، ص ۲۱۴-۲۱۷.
  44. ر.ک: محمد بن جریر طبری، جامع البیان، ج۱۲، ص۱۰۹-۱۱۲؛ عبدالرحمن بن محمد بن ابی حاتم، تفسیر القرآن العظیم، ج۷، ص۲۱۲۳؛ جلال الدین عبدالرحمن بن ابی بکر سیوطی، الدر المنثور، ج۴، ص۱۳.
  45. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۶۵.
  46. قدردان قراملکی، محمد حسن، دین و نبوت، ص ۳۰۳ و ۳۰۴.
  47. ر.ک: اسماعیل بن عمرو بن کثیر قرشی دمشقی، تفسیر القرآن العظیم، ج۴، ص۳۲۷؛ محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۱۸، ص۴۳۹-۴۴۲. نیز ر.ک: عبدالله بن عمر بیضاوی، انوار التنزیل، ج۳، ص۱۶۰؛ سید محمود آلوسی، روح المعانی، ج۶، ص۴۰۴؛ احمد بن مصطفی مراغی، تفسیر المراغی، ج۱۲، ص۱۳۰؛ وهبة بن مصطفی زحیلی، تفسیر الوسیط، ج۲، ص۱۱۰۲.
  48. محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج۱، ص۱۲۰-۱۲۳؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص۳۴۲-۳۴۳؛ ابوالفتوح حسین بن علی رازی، روض الجنان، ج۱۱، ص۴۷-۴۸؛ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۱، ص۱۲۸-۱۲۹.
  49. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۶۵.
  50. شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان، ص ۲۱۴-۲۱۷؛ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۲۳۰-۲۴۱.
  51. «چون بار آن قافله را مهیا ساخت جام (زرین شاه) را در رحل برادر نهاد و آن‌گاه از غلامان منادیی ندا کرد که ای اهل قافله، شما بی‌شک دزدید». سوره یوسف، آیه ۷۰.
  52. ر.ک: ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج۱۰، ص۳۹؛ سمیح عاطف زین، التفسیر الموضوعی للقرآن الکریم، ج۲، ص۳۶۲.
  53. ر.ک: محسن قرائتی، تفسیر نور، ج۶، ص۹۷.
  54. ر.ک: محمد حسین فضل الله، من وحی القرآن، ج۱۲، ص۲۴۵.
  55. ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۱، ص۲۲۲.
  56. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۲۴۴-۲۴۸.
  57. ر.ک: سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء، ص۸۵.
  58. «بدین‌گونه برای یوسف چاره‌گری کردیم» سوره یوسف، آیه ۷۶.
  59. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت ص ۲۵۰.
  60. «یوسف گفت: ای خدا، مرا رنج زندان خوشتر از این کار زشتی است که اینان از من تقاضا دارند و اگر تو حیله این زنان را از من دفع نفرمایی به آنها میل کرده و از اهل جهل (و شقاوت) گردم».. سوره یوسف، آیه ۳۳.
  61. ر.ک: سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۲، ص۱۵۳؛ محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۹، جزء ۱۸، ص۱۳۴؛ محمد رشید رضا، المنار، ج۱۲، ص۲۹۷.
  62. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۲۴۸.
  63. «و به آن یکی از آن دو نفر، که می‌دانست رهایی می‌یابد، گفت: «مرا نزد صاحبت [= سلطان مصر] یادآوری کن!» ولی شیطان یادآوری او را نزد صاحبش از خاطر وی برد؛ و بدنبال آن، (یوسف) چند سال در زندان باقی ماند». سوره یوسف، آیه ۴۲.
  64. ر.ک: عبدالله جوادی آملی، تسنیم، تحقیق احمد قدسی، ج۶، ص۱۱۹؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۵، ص۳۵۹؛ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۱، ص۱۸۱؛ عبدالحسین طیب، اطیب البیان، ج۷، ص۲۰۲.
  65. ر.ک: عبدالله جوادی آملی، تسنیم، تحقیق احمد قدسی، ج۶، ص۱۱۹.
  66. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۲۵۱.