حدیث دوازده خلیفه در کلام اسلامی
مقدمه
یکی از دلایل امامت امامان دوازدهگانه اهلبیت، حدیث دوازده خلیفه است.
ویژگیهای جانشینان
در روایات بسیاری که از راویان شیعه و اهل سنت از پیامبر اکرم (ص) نقل شده آمده است که رهبران امت اسلامی پس از پیامبر اکرم (ص) که همگی از قریش میباشند، دوازده نفرند[۱]، و تا دوران این رهبران سپری نشود، دین اسلام پایان نخواهد یافت[۲]، و تا این دوازه خلیفه رهبری امت اسلامی را بر عهده دارند، دین اسلام عزیز خواهد بود[۳]، و بر بدخواهانش ظاهر و غالب بوده و مخالفت مخالفان به آن آسیبی نمیرساند[۴]. در بسیاری از نقلهای حدیث از جابر بن سمره آمده است که وی، سخن پیامبر را پس از این که از جانشینان دوازدهگانه پس از خود خبر داد، نشنیده است و در این باره از پدرش و برخی کسانی که به پیامبر نزدیکتر بودند، سؤال کرده، و آنان به او گفتهاند که پیامبر (ص) فرموده است: «كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ»: همگی از قریش (منابع پیشین)[۵] و بیمانند میباشند[۶]. در برخی از روایات علت نرسیدن صدای پیامبر به گوش جابر، حرکات و سر و صداهای بسیاری که در آن هنگام در فضای مجلس پراکنده شده، بیان شده است[۷]. بیشتر نقلهای حدیث دوازده جانشین از جابر بن سمره است، ولی از صحابه دیگری چون عبدالله بن مسعود، عبدالله بن عمر، انس بن مالک و ابوجحیفه نیز روایت شده است[۸].[۹]
سند حدیث
نقل حدیث دوازده جانشین در منابع معتبر روایی شیعه و اهلسنت از طرق بسیار، گواه روشن بر اعتبار آن است. مضافاً بر این که از نظر شیعه امامیه، این حدیث با احادیث بسیاری که درباره امامان دوازهگانه اهلبیت (ع) روایت شده، کاملاً هماهنگ است، و از نظر اهلسنت نیز حدیث جابر در صحیح بخاری و صحیح مسلم آمده است که بنابر دیدگاه مشهور و بلکه مسلّم نزد آنان، در درستی احادیث این دو کتاب حدیثی تردیدی وجود ندارد. رجال سند روایت عبدالله بن مسعود نیز همگی از افراد مورد اعتماد نزد محدثان اهلسنت میباشند، جز مجالد بن سعید که در اواخر عمرش دچار ضعف حافظه شده است، اما، بر اساس تحقیق عبدالله محمد الدرویش محقق کتاب مجمع الزوائد، راوی حدیث از مجالد بن سعید، حماد بن زید است و او قبل از آنکه مجالد بن سعید دچار ضعف حافظه شود، حدیث را از او شنیده است[۱۰]. حدیث ابوجحیفه نیز مورد قبول محدثان اهل سنت قرار گرفته و در نقلهایی که از آن شده، خدشهای بر آن وارد نشده است، مضافاً بر این که عدهای بر صحت آن تصریح کردهاند، چنان که حافظ هیثمی پس از نقل حدیث گفته است: “رجال سند حدیث، رجال صحیح است”[۱۱].[۱۲]
ویژگیهای دوازده جانشین
در روایات مربوط به جانشینان دوازدهگانه، برای آنان ویژگیهایی بیان شده است:
- شمار آنان دوازده نفر است.
- همگی از قریش (و مطابق نقل قندوزی[۱۳] از بنیهاشم) میباشند.
- دوازده جانشین، پس از پیامبر اکرم (ص) و تا آخر عمر دنیا (قبل از برپایی قیامت) رهبری امت اسلامی را برعهده دارند. البته، رهبری آنان به ترتیب و یکی پس از دیگری خواهد بود؛ زیرا بر اساس روایات معتبر فریقین، امام در هر زمانی، یکی بیشتر نخواهد بود[۱۴].
- امامت دوازده جانشین به هم پیوسته است و گسست زمانی میان آنان وجود ندارد؛ زیرا در روایات میان استمرار و بقای دین اسلام و امامت دوازده خلیفه ارتباط و پیوستگی برقرار شده است، از آنجا که در مورد بقای دین اسلام، گسست زمانی وجود ندارد، درباره امامت امامان دوازدهگانه نیز گسست زمانی وجود نخواهد داشت.
- امامت جانشینان دوازدهگانه پیامبر (ص) مایه عزت و سربلندی دین اسلام و امت اسلامی است. البته، مقصود، عزت و سربلندی معنوی است که نتیجه علم، حکمت، اخلاق و معنویت پیشوایان امت اسلامی است که خاص و عام، و موافق و مخالف را به خضوع در برابر آن وامیدارد، نه عزت و شوکت ظاهری و مادی، چرا که در برخی از روایات تصریح شده است که جانشینان دوازدهگانه پیامبر (ص) چه بسا مورد خذلان و خواری از سوی افراد واقع شوند[۱۵]، ولی برخورد همراه با خذلان و خفت مخالفان آنان، نه به عظمت و اقتدار آنان صدمهای وارد میکند، و نه به عزّت و سربلندی اسلام.[۱۶]
مصداقشناسی دوازده جانشین
ویژگیهای یاد شده برای دوازده جانشین پیامبر اکرم (ص) که پس از او رهبری امت اسلامی را برعهده دارند، بر امامان اهلبیت (ع) که شیعه امامیه اثناعشریه به امامت آنان معتقد است، کاملاً منطبق است، و بر کسانی که دیگر مذاهب اسلامی - اعم از شیعی و غیر شیعی - به امامت و خلافت آنان عقیده دارند، منطبق نمیباشد. اما انطباق ویژگیهای مزبور بر امامان اهلبیت (ع) واضح است؛ زیرا هم تعداد آنان دوازده نفر است و هم همگی از قریش و بلکه از بنیهاشم میباشند، و چنان که گذشت، مطابق روایت شیخ سلیمان قندوزی حنفی، پیامبر (ص) فرموده است: «کلهم من بنی هاشم»، در کلامی از امیرالمؤمنین (ع) نیز بر این که امر امامت امت اسلامی به خاندان هاشم اختصاص دارد، تصریح شده است[۱۷]. مؤید این مطلب، روایات بسیاری است که بر برگزیدگی بنیهاشم از قریش، و برگزیدگی قریش از دیگر افراد بشر، و برگزیدگی پیامبر اکرم (ص) از بنیهاشم دلالت میکند[۱۸]. بر این اساس، همان گونه که نبوت به خاندان هاشم اختصاص یافته، امامت نیز به آنان اختصاص یافته است[۱۹]. اگر چه در اکثر نقلهای حدیث دوازده خلیفه عبارت «كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ»: همگی از قریشاند، آمده است، ولی در همین روایات، قراینی وجود دارد که درستی آن را با تردید مواجه میسازد؛ زیرا جابر بن سمره که راوی حدیث است میگوید: سخن پیامبر (ص) را پس از این که فرمود، دوازده خلیفه بر امت اسلامی رهبری خواهند کرد، نشنیدم، و از پدرم یا افرادی دیگر مانند عمر بن خطاب پرسیدم که پیامبر چه گفت؟ و آنان گفتند: پیامبر فرمود: «كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ». در برخی از نقلهای حدیث، سبب این که جابر بن سمره سخن پیامبر را نشینده، تکبیر گفتن افراد حاضر در جلسه و سر و صدای بسیار آنان بیان شده است[۲۰].
پرسشی که در این جا قابل طرح است این است که چه چیزی باعث آن شده که مردم با شنیدن سخن پیامبر (ص) که فرمود: جانشینان پس از من دوازده نفر میباشند، سر و صدا راه بیاندازند و وضع مجلس را بههم بزنند تا صدای پیامبر (ص) به صورت روشن به گوش مردم حاضر در آن جلسه نرسد؟ بعید به نظر میرسد که منشأ آن این بوده که پیامبر فرموده است، آنان از قریش میباشند؛ زیرا حاضران در آن جلسه از مهاجران و انصار بودهاند و در هیچ گزارش تاریخی نیامده است که فرد یا افرادی از انصار در مورد گفتار یا رفتار پیامبر (ص) و در حضور او، با وی مخالفت کرده باشند (مگر کسانی مانند عبدالله بن ابی که در واقع از منافقان بودند)، ولی در مورد برخی از مهاجران، مواردی مانند صلح حدیبیه، دستور پیامبر (ص) به آوردن دوات و قلم برای نوشتن مطلبی که مانع گمراهی مسلمانان شود (فاجعه روز پنج شنبه)، دستور به پیوستن به سپاه اسامه بن زید و نظایر آن، گزارش شده است. بر این اساس، این احتمال تقویت میشود که عدهای از مهاجران و نیز منافقان، با توجه به سفارشهای مؤکد پیامبر (ص)، در سخنرانیهای خود در حجهالوداع و موارد دیگر، نسبت به اهلبیت خود، میدانستند که مقصود پیامبر دوازده خلیفه از اهلبیت خویش است، لذا برای آنکه سخن پیامبر در این باره به روشنی به گوش افراد نرسد و راه برای تأویلهای بعدی آنان باز باشد، تکبیر گفتند و با سر و صدای خود وضع جلسه را برهم زدند، و پیامبر (ص) در آن هنگام فرموده است: «كُلُّهُمْ مِنْ بني هاشم»، ولی عدهای که پدر جابر و عمر بن خطاب از آن جملهاند، آن را به «كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ» تأویل و بلکه تحریف کردند، تا در شرایط مناسب بتوانند از آن استفاده کنند، چنان که در جریان سقیفه با استناد به این که پیامبر (ص) فرموده است: «الْأَئِمَّةُ مِنْ قُرَيْشٍ» انصار را در دعوی اشتراک در امر امامت مجاب کردند.
در این باره احتمال دیگری نیز قابل طرح است و آن این که عبارت «كُلُّهُمْ مِنْ بني هاشم» را پیامبر (ص) در زمان یا مکان دیگری غیر از زمان یا مکانی که عبارت «كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ» را فرموده است، بیان کرده باشد. بر این اساس، در زمان یا مکانی که عبارت «كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ» را فرموده، بدان جهت بوده که با توجه به سر و صداهای بسیاری که از سوی عدهای از حاضران بلند شد و وضع عادی جلسه سخنرانی به هم خورد، پیامبر (ص) چنین مصلحت دید که عبارت «كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ» را بیان کند، اما در زمان یا مکان دیگری که شرایط را مناسب یافت، عبارت «كُلُّهُمْ مِنْ بني هاشم» را بیان فرمود، تا از باب حمل عام بر خاص، مراد خود را به مسلمانان بفهماند که جانشینان او از خاندان هاشم میباشند، و عموم قبایل و خاندانهای قریش را شامل نمیشود. اگر چه، حتی اگر فرض کنیم که پیامبر (ص) هیچ گاه عبارت «كُلُّهُمْ مِنْ بني هاشم» را بیان نکرده است، نیز با توجه به این که در کلامی دیگر، برگزیدگی بنیهاشم را بر دیگر خاندانهای قریش، بیان کرده است، خود قرینه روشن بر این است که خلافت شایسته کسانی از خاندان هاشم است، نه دیگر قبایل و خاندانهای قریش.
بنابراین، بر این که خلافت اسلامی به خاندان هاشم اختصاص دارد به سه وجه میتوان استدلال کرد:
- پیامبر (ص) در حدیث دوازده جانشین، عبارت «كُلُّهُمْ مِنْ بني هاشم» را فرموده است، و عبارت «كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ» سخن برخی از صحابه است که به انگیزه تأویل سخن پیامبر، به او نسبت داده شده است.
- پیامبر (ص)، هر دو عبارت «كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ» و «كُلُّهُمْ مِنْ بني هاشم» را در دو زمان یا دو مکان بیان کرده است.
- پیامبر (ص)، فقط عبارت «كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ» را فرموده است، ولی با بیان برگزیده بودن بنیهاشم بر دیگر قبایل و خاندانهای قریش، مقصود خود از این که امامت و رهبری امت اسلامی به افرادی از بنیهاشم اختصاص دارد را، آشکار ساخته است.
از سوی دیگر، امامت امامان دوازدهگانه اهلبیت (ع) که شیعه امامیه به امامت آنان معتقد است، به ترتیب، کل امت اسلامی را پس از پیامبر اکرم (ص) تا روز قیامت، دربر میگیرد، و از نظر صفات کمال انسانی نیز همگی آنان سرآمدان روزگار خود بودهاند و اندیشه، گفتار و رفتار آنان مایه عزت و سربلندی اسلام و مسلمانان بوده و هست.[۲۱]
سخنی بر پایه تحقیق و انصاف
شیخ سلیمان قندوزی حنفی درباره مصداقشناسی روایات دوازده خلیفه، سخنی را از برخی محققان نقل کرده، که اگر مقصود، خود او نباشد، قرینه مقام بیانگر آن است که سخن مزبور مورد قبول او نیز هست، آن سخن محققانه چنین است: “احادیث دال بر این که جانشینان پیامبران (ص) دوازده نفر میباشند، از طرق بسیار [نقل شده] و مشهورند. همه قرائن و شواهد بیانگر این میباشند که مراد رسول خدا (ص) از این حدیث، امامان دوازدهگانه از اهلبیت و عترت آن حضرت است؛ زیرا این حدیث را نمیتوان بر خلفای [چهارگانه] پس از او حمل کرد، چرا که شمار آنان کمتر از دوازده است، و نیز نمیتوان آن را بر حاکمان اموی حمل نمود؛ زیرا آنان بیشتر از دوازده نفر میباشند، و از سوی دیگر، غیر از عمر بن عبدالعزیز، همگی ستمکار بودند، و نیز از خاندان هاشم نبودند؛ زیرا در روایت عبدالملک از جابر آمده است که پیامبر (ص) فرمود “همگی از بنیهاشم میباشند”، و مخفی (نامفهوم) شدن سخن پیامبر (ص) نیز این نقل را تأیید کند، چرا که آنان (گروهی از حاضران در جلسه سخنرانی پیامبر) خلافت بنی هاشم را نمیپسندیدند.
حمل حدیث دوازده جانشین بر فرمانروایان عباسی نیز ممکن نیست؛ زیرا شمار آنان بیشتر از دوازده نفر است، و نیز به این دلیل که آنان به آیه مودت قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى[۲۲] و حدیث کساء درباره اهلبیت پیامبر (ص) عمل نکردند. بنابراین، باید حدیث دوازده خلیفه را بر امامان دوازدهگانه اهلبیت پیامبر (ص) حمل کرد، چرا که آنان داناترین مردم زمان خود، جلیلترین، باورعترین و پرهیزگارترین آنان و دارای برترین نسب و حسب و گرامیترین افراد نزد خداوند بودند، و علوم آنان از طریق وراثت و علم لدنی مستند به جدشان رسول خدا (ص) بوده است. اهل علم و تحقیق و کشف و توفیق، آنان را با این ویژگیها معرفی کردهاند. حدیث ثقلین و احادیث بسیار دیگری که در این کتاب (ینابیعالمودة) به صورت مکرر نقل شده و احادیث دیگر، مؤید و مرجح همین تفسیر میباشند. اما مقصود از عبارت «و كلهم تجتمع عليه الأمة»: “امت بر آنان اجتماع میکنند، در روایت جابر بن سمره، این است که امت در زمان ظهور مهدی بر اقرار به امامت آنان اجتماع خواهند کرد[۲۳].[۲۴]
مصداقشناسی دوازده جانشین
ویژگیهای یاد شده برای دوازده جانشین پیامبر اکرم (ص) که پس از او رهبری امت اسلامی را برعهده دارند، بر امامان اهلبیت (ع) که شیعه امامیه اثناعشریه به امامت آنان معتقد است، کاملاً منطبق است، و بر کسانی که دیگر مذاهب اسلامی - اعم از شیعی و غیر شیعی - به امامت و خلافت آنان عقیده دارند، منطبق نمیباشد. اما انطباق ویژگیهای مزبور بر امامان اهلبیت (ع) واضح است؛ زیرا هم تعداد آنان دوازده نفر است و هم همگی از قریش و بلکه از بنیهاشم میباشند، و چنان که گذشت، مطابق روایت شیخ سلیمان قندوزی حنفی، پیامبر (ص) فرموده است: «کلهم من بنی هاشم»، در کلامی از امیرالمؤمنین (ع) نیز بر این که امر امامت امت اسلامی به خاندان هاشم اختصاص دارد، تصریح شده است[۲۵]. مؤید این مطلب، روایات بسیاری است که بر برگزیدگی بنیهاشم از قریش، و برگزیدگی قریش از دیگر افراد بشر، و برگزیدگی پیامبر اکرم (ص) از بنیهاشم دلالت میکند[۲۶]. بر این اساس، همان گونه که نبوت به خاندان هاشم اختصاص یافته، امامت نیز به آنان اختصاص یافته است[۲۷]. اگر چه در اکثر نقلهای حدیث دوازده خلیفه عبارت «كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ»: همگی از قریشاند، آمده است، ولی در همین روایات، قراینی وجود دارد که درستی آن را با تردید مواجه میسازد؛ زیرا جابر بن سمره که راوی حدیث است میگوید: سخن پیامبر (ص) را پس از این که فرمود، دوازده خلیفه بر امت اسلامی رهبری خواهند کرد، نشنیدم، و از پدرم یا افرادی دیگر مانند عمر بن خطاب پرسیدم که پیامبر چه گفت؟ و آنان گفتند: پیامبر فرمود: «كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ». در برخی از نقلهای حدیث، سبب این که جابر بن سمره سخن پیامبر را نشینده، تکبیر گفتن افراد حاضر در جلسه و سر و صدای بسیار آنان بیان شده است[۲۸].
پرسشی که در این جا قابل طرح است این است که چه چیزی باعث آن شده که مردم با شنیدن سخن پیامبر (ص) که فرمود: جانشینان پس از من دوازده نفر میباشند، سر و صدا راه بیاندازند و وضع مجلس را بههم بزنند تا صدای پیامبر (ص) به صورت روشن به گوش مردم حاضر در آن جلسه نرسد؟ بعید به نظر میرسد که منشأ آن این بوده که پیامبر فرموده است، آنان از قریش میباشند؛ زیرا حاضران در آن جلسه از مهاجران و انصار بودهاند و در هیچ گزارش تاریخی نیامده است که فرد یا افرادی از انصار در مورد گفتار یا رفتار پیامبر (ص) و در حضور او، با وی مخالفت کرده باشند (مگر کسانی مانند عبدالله بن ابی که در واقع از منافقان بودند)، ولی در مورد برخی از مهاجران، مواردی مانند صلح حدیبیه، دستور پیامبر (ص) به آوردن دوات و قلم برای نوشتن مطلبی که مانع گمراهی مسلمانان شود (فاجعه روز پنج شنبه)، دستور به پیوستن به سپاه اسامه بن زید و نظایر آن، گزارش شده است. بر این اساس، این احتمال تقویت میشود که عدهای از مهاجران و نیز منافقان، با توجه به سفارشهای مؤکد پیامبر (ص)، در سخنرانیهای خود در حجهالوداع و موارد دیگر، نسبت به اهلبیت خود، میدانستند که مقصود پیامبر دوازده خلیفه از اهلبیت خویش است، لذا برای آنکه سخن پیامبر در این باره به روشنی به گوش افراد نرسد و راه برای تأویلهای بعدی آنان باز باشد، تکبیر گفتند و با سر و صدای خود وضع جلسه را برهم زدند، و پیامبر (ص) در آن هنگام فرموده است: «كُلُّهُمْ مِنْ بني هاشم»، ولی عدهای که پدر جابر و عمر بن خطاب از آن جملهاند، آن را به «كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ» تأویل و بلکه تحریف کردند، تا در شرایط مناسب بتوانند از آن استفاده کنند، چنان که در جریان سقیفه با استناد به این که پیامبر (ص) فرموده است: «الْأَئِمَّةُ مِنْ قُرَيْشٍ» انصار را در دعوی اشتراک در امر امامت مجاب کردند.
در این باره احتمال دیگری نیز قابل طرح است و آن این که عبارت «كُلُّهُمْ مِنْ بني هاشم» را پیامبر (ص) در زمان یا مکان دیگری غیر از زمان یا مکانی که عبارت «كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ» را فرموده است، بیان کرده باشد. بر این اساس، در زمان یا مکانی که عبارت «كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ» را فرموده، بدان جهت بوده که با توجه به سر و صداهای بسیاری که از سوی عدهای از حاضران بلند شد و وضع عادی جلسه سخنرانی به هم خورد، پیامبر (ص) چنین مصلحت دید که عبارت «كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ» را بیان کند، اما در زمان یا مکان دیگری که شرایط را مناسب یافت، عبارت «كُلُّهُمْ مِنْ بني هاشم» را بیان فرمود، تا از باب حمل عام بر خاص، مراد خود را به مسلمانان بفهماند که جانشینان او از خاندان هاشم میباشند، و عموم قبایل و خاندانهای قریش را شامل نمیشود. اگر چه، حتی اگر فرض کنیم که پیامبر (ص) هیچ گاه عبارت «كُلُّهُمْ مِنْ بني هاشم» را بیان نکرده است، نیز با توجه به این که در کلامی دیگر، برگزیدگی بنیهاشم را بر دیگر خاندانهای قریش، بیان کرده است، خود قرینه روشن بر این است که خلافت شایسته کسانی از خاندان هاشم است، نه دیگر قبایل و خاندانهای قریش.
بنابراین، بر این که خلافت اسلامی به خاندان هاشم اختصاص دارد به سه وجه میتوان استدلال کرد:
- پیامبر (ص) در حدیث دوازده جانشین، عبارت «كُلُّهُمْ مِنْ بني هاشم» را فرموده است، و عبارت «كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ» سخن برخی از صحابه است که به انگیزه تأویل سخن پیامبر، به او نسبت داده شده است.
- پیامبر (ص)، هر دو عبارت «كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ» و «كُلُّهُمْ مِنْ بني هاشم» را در دو زمان یا دو مکان بیان کرده است.
- پیامبر (ص)، فقط عبارت «كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ» را فرموده است، ولی با بیان برگزیده بودن بنیهاشم بر دیگر قبایل و خاندانهای قریش، مقصود خود از این که امامت و رهبری امت اسلامی به افرادی از بنیهاشم اختصاص دارد را، آشکار ساخته است.
از سوی دیگر، امامت امامان دوازدهگانه اهلبیت (ع) که شیعه امامیه به امامت آنان معتقد است، به ترتیب، کل امت اسلامی را پس از پیامبر اکرم (ص) تا روز قیامت، دربر میگیرد، و از نظر صفات کمال انسانی نیز همگی آنان سرآمدان روزگار خود بودهاند و اندیشه، گفتار و رفتار آنان مایه عزت و سربلندی اسلام و مسلمانان بوده و هست.[۲۹]
سخنی بر پایه تحقیق و انصاف
شیخ سلیمان قندوزی حنفی درباره مصداقشناسی روایات دوازده خلیفه، سخنی را از برخی محققان نقل کرده، که اگر مقصود، خود او نباشد، قرینه مقام بیانگر آن است که سخن مزبور مورد قبول او نیز هست، آن سخن محققانه چنین است: “احادیث دال بر این که جانشینان پیامبران (ص) دوازده نفر میباشند، از طرق بسیار [نقل شده] و مشهورند. همه قرائن و شواهد بیانگر این میباشند که مراد رسول خدا (ص) از این حدیث، امامان دوازدهگانه از اهلبیت و عترت آن حضرت است؛ زیرا این حدیث را نمیتوان بر خلفای [چهارگانه] پس از او حمل کرد، چرا که شمار آنان کمتر از دوازده است، و نیز نمیتوان آن را بر حاکمان اموی حمل نمود؛ زیرا آنان بیشتر از دوازده نفر میباشند، و از سوی دیگر، غیر از عمر بن عبدالعزیز، همگی ستمکار بودند، و نیز از خاندان هاشم نبودند؛ زیرا در روایت عبدالملک از جابر آمده است که پیامبر (ص) فرمود “همگی از بنیهاشم میباشند”، و مخفی (نامفهوم) شدن سخن پیامبر (ص) نیز این نقل را تأیید کند، چرا که آنان (گروهی از حاضران در جلسه سخنرانی پیامبر) خلافت بنی هاشم را نمیپسندیدند.
حمل حدیث دوازده جانشین بر فرمانروایان عباسی نیز ممکن نیست؛ زیرا شمار آنان بیشتر از دوازده نفر است، و نیز به این دلیل که آنان به آیه مودت قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى[۳۰] و حدیث کساء درباره اهلبیت پیامبر (ص) عمل نکردند. بنابراین، باید حدیث دوازده خلیفه را بر امامان دوازدهگانه اهلبیت پیامبر (ص) حمل کرد، چرا که آنان داناترین مردم زمان خود، جلیلترین، باورعترین و پرهیزگارترین آنان و دارای برترین نسب و حسب و گرامیترین افراد نزد خداوند بودند، و علوم آنان از طریق وراثت و علم لدنی مستند به جدشان رسول خدا (ص) بوده است. اهل علم و تحقیق و کشف و توفیق، آنان را با این ویژگیها معرفی کردهاند. حدیث ثقلین و احادیث بسیار دیگری که در این کتاب (ینابیعالمودة) به صورت مکرر نقل شده و احادیث دیگر، مؤید و مرجح همین تفسیر میباشند. اما مقصود از عبارت «و كلهم تجتمع عليه الأمة»: “امت بر آنان اجتماع میکنند، در روایت جابر بن سمره، این است که امت در زمان ظهور مهدی بر اقرار به امامت آنان اجتماع خواهند کرد[۳۱].[۳۲]
تهمت شرک در خالقیت به اندیشه شیعی
وهابیان ادعا میکنند: شیعیان برای اثبات امامت امامان خویش به حدیث «اثْنَيْ عَشَرَ خَلِيفَةً» تمسک میکنند؛ حدیثی که برابر آن پیامبر(ص) فرمود: «دوازده خلیفه خواهند آمد که همه از قریشاند»، در حالی که این حدیث هیچ ارتباطی با امامان دوازدهگانه شیعه ندارد؛ زیرا از ائمه شیعه تنها علی بن ابی طالب(ع) و حسن بن علی(ع) تکیه بر مسند خلافت زدهاند، آن ده امام دیگر هیچ یک به خلافت نرسیدهاند؛ بنابراین، حدیث «اثْنَيْ عَشَرَ خَلِيفَةً»، نمیتواند به معنای امامان دوازدهگانه شیعه باشد.
پاسخ
در پاسخ به این شبهه چند نکته یادآوری میشود:
نکته نخست: حدیث یادشده، از جمله احادیث مورد اتفاق فریقین است که به صورت گسترده در منابع روایی شیعه و اهل سنت آمده است؛ حتی بخاری و مسلم در صحیح خود این حدیث را به دفعات نقل کردهاند. بر اساس این حدیث پیامبر(ص) تعداد جانشینان بعد از خویش را، دوازده نفر اعلام کرده است که همگی از قریشاند. مسلم و بخاری از «جابر بن سمره» نقل میکنند که همراه پدرم بر پیامبر(ص) وارد شدم، پس شنیدم که فرمود: "إن هذا الدين لا ينقضي حتى يمضي فيهم اثنا عشر خليفة"، «اسلام پابرجا نخواهد بود مگر آنکه دوازده خلیفه بر آن بگذرد». آنگاه پیامبر(ص) چیزی فرمود که نشنیدم، از پدرم پرسیدم گفت: پیامبر(ص) فرمود: «كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ»؛ «همه آنان از قریشاند»[۳۳].
در شماری از روایات، پیامبر اکرم(ص) تعداد خلفا بعد از خویش را با تعداد نقبای بنی اسرائیل برابر دانسته است. عبدالله بن مسعود نقل میکند: «از آن حضرت پرسیدم: خلفای پس از شما چند نفرند؟ پیامبر اکرم(ص) فرمود: «اثْنَا عَشَرَ كَعِدَّةِ نُقَبَاءِ بَنِي إِسْرَائِيلَ»؛ «دوازده نفر، به تعداد نقبای بنی اسرائیل»[۳۴].
نکته دوم: هر چند حدیث یاد شده دارای مضمون واحدی است، ولی با تعابیر مختلفی نقل شده است. اختلاف تعابیر در این حدیث بیشتر به دو قسمت برمیگردد: یکی در وصف آن دوازده خلیفه و دیگر در توصیف وضعیت اسلام و مسلمانان در دوران آنها.
در ادامه به اختصار به بیان این دو قسمت اشاره میشود:
۱. تعابیر مختلف در توصیف آن دوازده خلیفه: در این باره تعابیر گوناگونی در روایات آمده است که معروفترین آنها عبارتاند از:
- تعبیر به خلیفه: این تعبیر در بیشتر روایات اهل سنت آمده است[۳۵]؛ از این رو این روایت به حدیث «اثْنَيْ عَشَرَ خَلِيفَةً» معروف شده است.
- تعبیر به «امیر»: این تعبیر در صحیح بخاری وارد شده است. برابر این نقل پیامبر(ص) فرمود: «يكون اثنى عشر أميرا»[۳۶].
- تعبیر به «قیّم»: این تعبیر در برخی از منابع دیگر آمده است. طبرانی نقل میکند: يكون لهذه الأمة اثنا عشر قيما[۳۷].
- تعبیر به «ولایت»: مسلم نقل میکند: ما وليهم اثنا عشر رجلا[۳۸].
این تعابیر هرچند در ظاهر گوناگوناند، ولی در واقع به یک معنی اشاره دارند و آن «ولایت و سرپرستی امور» است.
۲. تعابیر مختلف در توصیف دوران آنها:
- عزتمندی اسلام: مسلم نقل میکند «لَا يَزَالُ الْإِسْلَامُ عَزِيزاً إِلَى اثْنَيْ عَشَرَ خَلِيفَةً»[۳۹].
- عزتمندی و سربلندی دین: در صحیح مسلم آمده است: «لَا يَزَالُ هَذَا الدِّينُ عَزِيزاً مَنِيعاً إِلَى اثْنَيْ عَشَرَ خَلِيفَةً»[۴۰]؛
- پابرجا بودن دین: این تعبیر توسط مسلم نقل شده است: «لَا يَزَالُ الدِّينُ قَائِماً حَتَّى تَقُومَ السَّاعَةُ وَ يَكُونَ عَلَيْكُمُ اثْنَا عَشَرَ خَلِيفَةً»[۴۱]؛
- به سامان بودن رهبری دینی: مسلم در این باره روایت میکند: «إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ لَا يَنْقَضِي حَتَّى يَمْضِيَ فِيهِمْ اثْنَا عَشَرَ خَلِيفَةً»[۴۲]؛ قابل توجه است که واژه «أمر» در اینجا به معنی رهبری و جایگاه امامت است.
- رو به راه بودن امور مردم: این تعبیر توسط مسلم نقل شده است: «لَا يَزَالُ أَمْرُ النَّاسِ مَاضِياً مَا وَلِيَهُمْ اثْنَا عَشَرَ رَجُلًا»[۴۳].
- پیروزی دینداران بر دشمنان: احمد بن حنبل در مسندش چنین نقل میکند: «لَا يَزَالُ أَهْلُ هَذَا الدِّينِ يُنْصَرُونَ عَلَى مَنْ نَاوَاهُمْ إِلَى اثْنَيْ عَشَرَ خَلِيفَةً»[۴۴].
غیر از این موارد به شکلهای دیگری نیز توصیف شدهاند؛ برای حتی نمونه در برخی از منابع با این تعبیر آمده است: «أَلَا تُهْلِكُ هَذِهِ الْأُمَّةُ حَتَّى يَكُونَ فِيهَا اثْنَا عَشَرَ خَلِيفَةً كُلُّهُمْ يَعْمَلُ بِالْهُدَى وَ دِينِ الْحَقِّ»؛ «تا زمانی که زمام امر به دست دوازده نفر باشد، این امت نابود نمیشود؛ همه آن دوازده تن طبق هدایت و دین حق عمل میکنند»[۴۵].
دیلمی در فردوس الاخبار چنین روایت کرده است: الأئمة بعدي اثنى عشر، من أهل بيتي. اینها توصیفاتی است که از زبان پیامبر(ص) درباره آن دوازده نفر و دورانی که آنها زمام امر را در دست داشته باشند، نقل شده است. آیا وهابیان که ارتباط این حدیث را با امامان دوازدهگانه شیعه انکار میکنند، چنین مصادیق و دوران را با این ویژگیها میشناسند؟! دورانی که امام و فرمانروا از قریش باشد، اسلام در آن دوران، عزیز و قدرتمند و امور مسلمانان هم رو به راه باشد؟!! آیا وهابیان که افرادی چون یزید و معاویه را از مصادیق حدیث اثنی عشر میشمارند، دورههای آنها را واجد چنین ویژگیهای یاد شده میدانند؟! آیا از نظر وهابیان، مروان بن حکم، که مطرود پیامبر اکرم(ص) و مورد لعن آن حضرت بود، مایه عزت و سربلندی اسلام بود؟! آیا از منظر آنان یزید که خانه خدا کعبه را به آتش کشید، مایه عزت اسلام بود؟!
نکته سوم: وهابیان که ارتباط این حدیث را با ائمه اطهار انکار میکنند، خود چه معنا و مصداقی را برای این حدیث قائلاند؟ در حالی که بزرگان اهل سنت در تبیین این حدیث از خود درماندگی و تحیر نشان داده و تا به امروز نتوانستهاند معنای قابل قبولی برای این حدیث ارائه دهند، وهابیان چه چیزی برای گفتن دارند؟! ابن حجر عسقلانی به نقل ابن جوزی مینویسد: قد أطلت البحث عن معنى هذا الحديث و تطلبت مظانه و سألت عنه فلم أقع على المقصود به؛ «من برای رسیدن به معنای این حدیث بسیار کوشیدم، هر جایی که احتمال داشت آن را دنبال نموده، از آن پرس و جو کردم؛ ولی تا به این حال مقصود این حدیث را درک نکردهام»[۴۶].
«عینی» - از شارحان صحیح بخاری - هم از قول مهلَّب مینویسد: لم ألق أحدا يقطع في هذا الحديث بمعنى؛ «کسی را تا کنون نیافتم که معنای این حدیث را به طور قاطع فهمیده باشد»[۴۷]. «ابوبکر بن عربی» در شرح سنن ترمذی، پس از آنکه تعدادی از خلفای راشدین، بنی امیه و خلفای بنی عباس را میشمارد و وقتی میبیند این احتمالات به هیچ وجه قابل دفاع نیست، از این رو مینویسد: و لم أعلم للحديث معنى؛ «من برای این حدیث معنایی نمیشناسم»[۴۸].
نکته چهارم: اگر در متن این حدیث دقت شود، بیان حدیث این نیست که این دوازده نفر خلیفه میشوند و خلافت برای آنها استقرار مییابد بلکه بیان پیامبر(ص) متضمن معنی شرط است؛ یعنی اگر زمام امر به دست این دوازده نفر بیفتد و امت هم تن به زعامت آنها بدهند، آنگاه عزت و سربلندی نصیب آنان میشود. کافی است با دیده انصاف، به دور از تعصب و پیشداوری، این متون مورد مداقه قرار گیرد. این که میفرماید: «لَا يَزَالُ أَمْرُ النَّاسِ مَاضِياً مَا وَلِيَهُمْ اثْنَا عَشَرَ رَجُلًا»؛ معنایی جز این ندارد که امور مردم همواره رو به سامان است مادامی که دوازده مرد بزرگ سرپرستی آنان را به عهده داشته باشند. تعبیر به «مَا وَلِيَهُمْ» بیانگر همین معنی است که تا زمانی که این دوازده تن، متولی امر باشند، امور مردم رو به سامان است نه اینکه آنها واقعاً به حکومت و سرپرستی میرسند. به عبارت دیگر، این روایات در مقام انشا، صادر شدهاند نه در مقام إخبار؛ یعنی پیامبر اکرم(ص) با این حدیث از امتش میخواهد که اگر عزت و سربلندی میخواهند به امامت این دوازده تن گردن نهند، نه آنکه خبر از حکومت آنان در آینده داده باشد؛ بنابر این سخن پیامبر، ناظر به مقام ثبوت و واقع است نه مقام اثبات و خارج!
نکته پنجم: چنانچه اشاره شد، از معنای ظاهری حدیث که بگذریم، دانشمندان اسلام در تطبیق حدیث و پیدا کردن مصادیق آن به شدت دچار تحیر و سرگردانی شدهاند و تا امروز نتوانستهاند مصادیق راضی کنندهای ارائه دهند. دلیلش هم روشن است. پس از رحلت پیامبر(ص) از خلفای اربعه که بگذریم، تنها دو گروه از قریشیان بر مسند حکومت تکیه زدهاند که آن عبارت بودند از دو سلسله امویان و عباسیان که هیچ یک از این دو سلسله تعدادشان با عدد دوازده همخوانی ندارد. از این رو، دانشمندان اسلام برای آنکه بتوانند آنها را با عدد دوازده هماهنگ کنند، به تکلفات بعیدهای تن دادهاند؛ حتی گاه امثال یزید و ولید را هم جزء آنان شمردهاند؛ ولی با این حال نتوانستند به هیچ وجه مصادیق قابل قبولی را برای این حدیث بیابند. اگر پیشداوریها کنار گذاشته شود، میتوان با اندک تأملی دریافت که این روایت تنها با مصادیق ائمه اهل بیت از آل رسول مکرم اسلام(ص) قابل انطباق است. البته آن روز که این حدیث توسط محمد بن اسماعیل بخاری (م ۲۵۶) در کتاب صحیح جا میگرفت، وی نمیدانست که این حدیث چقدر میتواند سندی گویا بر حقانیت شیعه دوازده امامی باشد؛ زیرا بخاری در زمان حیات امام عسکری(ع) درگذشت، تا آن زمان هنوز عصر دوازده امام شیعه به پایان نرسیده بود؛ از این رو آنان فکر نمیکردند که این حدیث چقدر مایه دردسر برای آیندگان خواهد بود.
آیندگانی که با عصبانیت کوشیدند تا ذهنها را از درک حقیقت این حدیث دور کنند. ابن کثیر - از شاگردان ابن تیمیه - در تفسیر آیه ۱۲ سوره مائده، آنگاه که درباره وَبَعَثْنَا مِنْهُمُ اثْنَيْ عَشَرَ نَقِيبًا[۴۹] بحث میکند، پس از یادکرد حدیث اثنی عشر و بیان تبیین احتمالات گوناگون مینویسد: و في التوراة البشارة بإسماعيل و أن يقيم من صلبه اثنا عشر عظيما؛ «در تورات، به اسماعیل بشارت داده شده و اینکه از نسل وی دوازده بزرگ به پا خیزند». آنگاه میافزاید: «این دوازده بزرگی که در تورات آمده است، همان خلفای اثنا عشرند که در حدیث پیامبر(ص) بیان شده است»[۵۰].
سپس ابن کثیر میافزاید: و بعض الجهلة ممن أسلم من اليهود إذا اقترن بهم بعض الشيعة يوهمونهم أنهم الأئمة الاثنى عشر فيشيع كثير منهم جهلا و سفها؛ «برخی از جاهلان یهود وقتی به اسلام روی آوردند چون با برخی از شیعیان تماس داشتند از روی جهالت و سفاهت بسیاری از آنان به تشیع روی آوردند»[۵۱]. این گزارش ابن کثیر نشان میدهد یهود آن عصر، تنها مصداق عبارت تورات درباره دوازده بزرگ از نسل اسماعیل را، امامان دوازدهگانه شیعه میدانستند. همچنین ابن کثیر در کتاب دیگرش مطلب فوق را از استادش - ابن تیمیه - نقل میکند، وی از قول ابن تیمیه مینویسد: و غلط كثير ممن تشرف بالإسلام من اليهود فظنوا أنهم الذين تدعوا إليهم فرقة الرافضة فأتبعوهم؛ «بسیاری از پیروان یهود هنگامی که به دین اسلام روی آوردند، به اشتباه تصور کردند که بشارت تورات، در ارتباط با دوازده امامی است که فرقه رافضه (شیعه) به آن دعوت میکند، از این رو آنها هم شیعه شدند»[۵۲]. جالب توجه آنکه در تورات فعلی هم، بر اساس گزارش کارشناسان زبان عبری، این بشارت همچنان وجود دارد و آن عبارت است از: «فی لیشاعیل بیرختی أوتو، فی هفریتی أوتو فی هربیتی بمئودا شنیم عسار نسیئیم یولید فی نتتیف لکوی کدول».
علامه عسکری متن فوق را به عربی چنین ترجمه کردهاند: و اسماعيل أباركه و أثمره و أكثره جدا جدا، اثنا عشر إماما يلد، و أجعله أمة كبيرة؛ «و اسماعیل را مبارک گرداندم، پرثمر کردم و به صورت جدی تکثیرش نمودم، دوازده امام از اوست و او را امتی بزرگ قرار دادم»[۵۳]. سؤال این است اگر حدیث «اثْنَا عَشَرَ خَلِيفَةً» همان بشارتی است که در تورات آمده، بنابراین باید آن دوازده خلیفه از نسل اسماعیل و ابراهیم خلیل الرحمان(ع) باشند. آیا میتوان امثال یزید یا دیگر خلفای جور اموی و عباسی را از برکتهای ابراهیم و اسماعیل(ع) دانست؟! آیا از نظر وهابیان، تورات به آمدن امثال مروان بن حکم به عنوان بزرگانی از نسل اسماعیل بشارت داده است که پیامبر اسلام(ص) وی را لعنت کرده است؟! از شگفتیها اینکه، وهابیان و اربابان فکریشان وقتی با این حدیث مواجه میشوند به جای آنکه در معنای حدیث دقت کنند و به دنبال مصادیق واقعی آن دوازده نفر بگردند، با خشم و کینه بر شیعه دوازده امامی میتازند.
ابن کثیر مینویسد: و ليس المراد بهؤلاء الخلفاء الاثنى عشر الأئمة الاثنى عشر الذين يعتقد فيهم الاثنى عشرية من الروافض لجهلهم و قلة عقلهم؛ «مراد از این حدیث دوازده امامی که شیعیان اثنی عشری از رافضیها قائلاند نیست، برای این که آنها جاهلاند و عقلشان کوتاه است»[۵۴]. این است میزان فهم دانشمندانی چون ابن کثیر. وی به جای آنکه معنایی صحیحی از این حدیث ارائه دهد، با توهین به شیعه میخواهد جلوی ذهنها را ببندد تا مبادا کسی ناخودآگاه به معنی حدیث پی ببرد. راستی! چرا ابن کثیر این قدر عصبانی شده است؟ نکند فهمیده اگر هر انسان منصفی، به دور از تعصب و پیشداوری با این حدیث مواجه شود، به حقانیت شیعه پی خواهد برد؟! اکنون به فرض اگر شیعه، کم عقل و بیخرد باشد گناه این حدیث چیست که نباید به معنی دوازده امام معصوم باشد؟! چرا ابن کثیر که عقل کل است خودش معنای صحیحی برای این حدیث افاضه نمیفرمایند؟!
شگفتانگیزتر آنکه برخی از دانشمندان به این دلیل که این حدیث منطبق بر قول شیعه است آن را انکار کردهاند؛ یعنی از حیث سند و دلالت، هیچ مشکلی در این حدیث ندیدند، تنها اشکالش از منظر اینها این است که این حدیث فقط با مذهب شیعه قابل انطباق است؛ به همین دلیل این حدیث را - به رغم اذعان به صحتش - رد کردند. عظیم آبادی - از دانشمندان اهل سنت - در عون المعبود، از قول ولی الله محدث مینویسد: و قد استشكل في حديث «لَا يَزَالُ هَذَا الدِّينُ ظَاهِراً إِلَى أَنْ يَبْعَثَ اللَّهُ اثْنَيْ عَشَرَ خَلِيفَةً كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ» و وجه الاستشكال أن هذا الحديث ناظر إلى مذهب الاثنا عشرية الذين أثبتوا اثنى عشر إماما؛ در این حدیث «اثْنَيْ عَشَرَ خَلِيفَةً» اشکال شده و وجه اشکالش آن است که این حدیث ناظر به مذهب شیعه اثنی عشریه هست که قائل به دوازده اماماند [از این رو این حدیث قابل قبول نیست]»[۵۵].
حدیث اثنی عشر، در مقام انشا صادر شده است نه در مقام اخبار، منظور از انشا این است که پیامبر اکرم(ص) با این حدیث از امتش میخواهد که اگر سربلندی و عزت میخواهند، کلیدش نزد این دوازده نفر است، سرپرستی آنها را بپذیرند تا به سربلندی و عزت برسند. این روایت درصدد خبر از آینده نیست. نتیجه دیگر آنکه این حدیث جز با امامان دوازدهگانه شیعه با هیچ مصداق دیگری قابل انطباق نیست؛ به همین دلیل، شارحان حدیث هرچه تلاش کردهاند تا معنای محصلی غیر از این، برای حدیث ارائه دهند، راه به جایی نبردهاند، همین خودش نشان میدهد این حدیث، تنها با امامان دوازدهگانه شیعه قابل تطبیق است.[۵۶]
پرسش مستقیم
منابع
پانویس
- ↑ صحیح بخاری، ج۴، کتاب الاحکام، باب الاستخلاف، ح۷۲۲۲؛ کمال الدین، ج۱، ص۲۷۲، باب ۲۴، روایت ۱۹.
- ↑ صحیح مسلم، ج۳، ص۱۴۵۲، کتاب الإمارة، باب: الناس تبع قریش، حدیث۵.
- ↑ صحیح مسلم، ج۳، ص۱۴۵۲، کتاب الإمارة، باب: الناس تبع قریش، حدیث ۷؛ سنن ابی داود، ص۶۷۱؛ کتاب المهدی، باب ۱، ح۴۲۷۹.
- ↑ مسند احمد، ج۱۵، ص۳۳۱، ح۲۰۶۹۶؛ کمال الدین، ج۱، ص۲۷۲، باب ۲۴، روایت ۲۱؛ الغیبة، نعمانی، ص۱۲۲، باب ۶، حدیث ۱۳.
- ↑ کمال الدین، ج۱، ص۲۷۲، حدیث ۲۱.
- ↑ کمال الدین، ج۱، ص۲۷۲، حدیث ۲۱.
- ↑ سنن ابی داود، ص۶۷۱، کتاب المهدی، روایت ۴۲۸۰؛ مسند احمد، ج۱۵، ص۳۸۶، ح۲۰۹۳۷؛ کمال الدین، ج۱، ص۲۷۲، باب ۲۴، روایت ۲۱؛ الغیبة، نعمانی، ص۱۰۴.
- ↑ سنن ترمذی، ج۳، ص۲۳۹-۲۴۰؛ مسند احمد، ج۲، ص۵۵؛ الغیبة، نعمانی، ص۱۱۶-۱۲۵.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، امامت اهل بیت، ص ۲۵۸.
- ↑ مجمع الزوائد، ج۵، ص۳۴۴.
- ↑ مجمع الزوائد، ج۵، ص۳۴۵.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، امامت اهل بیت، ص ۲۵۹.
- ↑ ینابیع المودة، ص۵۰۳، باب ۷۷، به نقل از کتاب «مودة القربی» سید علی همدانی.
- ↑ مسلم از پیامبر (ص) روایت کرده که فرمود: «إِذَا بُويِعَ لِخَلِيفَتَيْنِ فَاقْتُلُوا الْآخِرَ مِنْهُمَا»: هرگاه برای دو خلیفه بیعت گرفته شد، دومی آن دو را بکشید». (صحیح مسلم، کتاب الأمارة، باب ۱۰ و ۱۵؛ نووی شارح صحیح مسلم گفته است: «دانشمندان اتفاق نظر دارند بر این که جایز نیست در یک عصر، برای دو نفر پیمان خلافت بسته شود، خواه سرزمین اسلام گسترده باشد و خواه محدود (شرح صحیح مسلم، ج۱۲، ص۲۷۴). ماوردی گفته است: «جایز نیست که امت در یک زمان دو امام داشته باشد» (الاحکام السلطانیه، ص۹). ابن حزم گفته است: «جایز نیست در دنیا [در یک زمان] بیش از یک امام وجود داشته باشد (المحلّی، ج۹، ص۳۶۰)، وی بر این فتوا به روایاتی استناد کرده است. حافظ ابوبکر بیهقی نیز احادیث مربوط به این مطلب را در «السنن الکبری»، باب «لا یصلح امامان فی عصر واحد» نقل کرده است. جهت آگاهی بیشتر در این باره ر. ک: «غلامحسین زینلی، دوازده جانشین، ص۲۲-۲۵». وحدت امام (امام ناطق مقصود است که بالفعل عهدهدار مسئولیت امامت است، نه امام صامت) در هر زمان از ضروریات مذهب شیعه امامیه به شمار میرود.
- ↑ «يكون لهذه الأمة اثنا عشر قيما لا يضرهم من خذلهم». المعجم الکبیر، ج۲، ص۲۱۴، ح۱۷۹۴.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، امامت اهل بیت، ص ۲۶۰.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۴۴: «إِنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ قُرَيْشٍ غُرِسُوا فِي هَذَا الْبَطْنِ مِنْ هَاشِمٍ لَا تَصْلُحُ عَلَى سِوَاهُمْ وَ لَا تَصْلُحُ الْوُلَاةُ مِنْ غَيْرِهِمْ»: در خطبه دوم نهج البلاغه نیز آمده است: «لَا يُقَاسُ بِآلِ مُحَمَّدٍ (ص) مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ أَحَدٌ... وَ لَهُمْ خَصَائِصُ حَقِّ الْوِلَايَةِ وَ فِيهِمُ الْوَصِيَّةُ وَ الْوِرَاثَةُ».
- ↑ واثلة بن اسقع میگوید: از رسول خدا (ص) شنیدم که فرمود: «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى كِنَانَةَ مِنْ وُلْدِ إِسْمَاعِيلَ وَ اصْطَفَى قُرَيْشاً مِنْ كِنَانَةَ وَ اصْطَفَى هَاشِماً مِنْ قُرَيْشٍ و اصطفانی من بنی هاشم» (صحیح مسلم، ج؟؟ ؟ ؟؟ ؟ ؟؟ ؟، کتاب فضائل، باب ۱). نوری در شرح حدیث گفته است: اصحاب ما به این حدیث استدلال کردهاند بر این که غیر قریش از عرب، همتای قریش نیستند، همچنان که غیر بنی هاشم از قریش، همتای بنی هاشم نمیباشند (شرح صحیح مسلم، ج۱۵، ص۴۱).
- ↑ امیرالمؤمنین (ع) در جایی دیگر فرموده است: «وَ اللَّهِ مَا تَنْقِمُ مِنَّا قُرَيْشٌ إِلَّا أَنَّ اللَّهَ اخْتَارَنَا عَلَيْهِمْ» «به خدا سوگند، قریش از ما انتقام نمیگیرد، مگر برای آنکه خدا ما را بر آنان برگزیده است» (نهج البلاغه، خطبه ۳۳).
- ↑ فکبر الناس و ضجوا، و قال کلمة خفیت... مسند احمد، ج۱۵، ص۳۶۱، ح۲۰۸۳۳؛ ثم لغط الناس، فتکلموا فلم أفهم قوله بعد) «کلهم» المعجم الکبیر، ج۲، ص۲۱۴، ح۱۷۹۸.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، امامت اهل بیت، ص ۲۶۱.
- ↑ «بگو: برای این (رسالت) از شما مزدی نمیخواهم جز دوستداری خویشاوندان (خود) را» سوره شوری، آیه ۲۳.
- ↑ ینابیع المودة، ص۵۰۴.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، امامت اهل بیت، ص ۲۶۴.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۴۴: «إِنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ قُرَيْشٍ غُرِسُوا فِي هَذَا الْبَطْنِ مِنْ هَاشِمٍ لَا تَصْلُحُ عَلَى سِوَاهُمْ وَ لَا تَصْلُحُ الْوُلَاةُ مِنْ غَيْرِهِمْ»: در خطبه دوم نهج البلاغه نیز آمده است: «لَا يُقَاسُ بِآلِ مُحَمَّدٍ (ص) مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ أَحَدٌ... وَ لَهُمْ خَصَائِصُ حَقِّ الْوِلَايَةِ وَ فِيهِمُ الْوَصِيَّةُ وَ الْوِرَاثَةُ».
- ↑ واثلة بن اسقع میگوید: از رسول خدا (ص) شنیدم که فرمود: «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى كِنَانَةَ مِنْ وُلْدِ إِسْمَاعِيلَ وَ اصْطَفَى قُرَيْشاً مِنْ كِنَانَةَ وَ اصْطَفَى هَاشِماً مِنْ قُرَيْشٍ و اصطفانی من بنی هاشم» (صحیح مسلم، ج؟؟ ؟ ؟؟ ؟ ؟؟ ؟، کتاب فضائل، باب ۱). نوری در شرح حدیث گفته است: اصحاب ما به این حدیث استدلال کردهاند بر این که غیر قریش از عرب، همتای قریش نیستند، همچنان که غیر بنی هاشم از قریش، همتای بنی هاشم نمیباشند (شرح صحیح مسلم، ج۱۵، ص۴۱).
- ↑ امیرالمؤمنین (ع) در جایی دیگر فرموده است: «وَ اللَّهِ مَا تَنْقِمُ مِنَّا قُرَيْشٌ إِلَّا أَنَّ اللَّهَ اخْتَارَنَا عَلَيْهِمْ» «به خدا سوگند، قریش از ما انتقام نمیگیرد، مگر برای آنکه خدا ما را بر آنان برگزیده است» (نهج البلاغه، خطبه ۳۳).
- ↑ فکبر الناس و ضجوا، و قال کلمة خفیت... مسند احمد، ج۱۵، ص۳۶۱، ح۲۰۸۳۳؛ ثم لغط الناس، فتکلموا فلم أفهم قوله بعد) «کلهم» المعجم الکبیر، ج۲، ص۲۱۴، ح۱۷۹۸.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، امامت اهل بیت، ص ۲۶۱.
- ↑ «بگو: برای این (رسالت) از شما مزدی نمیخواهم جز دوستداری خویشاوندان (خود) را» سوره شوری، آیه ۲۳.
- ↑ ینابیع المودة، ص۵۰۴.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، امامت اهل بیت، ص ۲۶۴.
- ↑ صحیح البخاری، ج۸، ص۱۲۷؛ صحیح مسلم، ج۶، ص۳.
- ↑ مسند احمد، ج۱، ص۳۹۸؛ مسند ابویعلی، ج۸، ص۴۴۴؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۴، ص۵۰۱.
- ↑ صحیح مسلم، ج۶، ص۳.
- ↑ صحیح البخاری، ج۸، ص۱۲۷.
- ↑ المعجم الکبیر، ج۲، ص۱۹۶؛ المعجم الاوسط، ج۳، ص۲۰۱.
- ↑ صحیح مسلم، ج۶، ص۳.
- ↑ صحیح مسلم، ج۶، ص۳.
- ↑ صحیح مسلم، ج۶، ص۴.
- ↑ صحیح مسلم، ج۶، ص۳.
- ↑ صحیح مسلم، ج۶، ص۳.
- ↑ صحیح مسلم، ج۶، ص۳.
- ↑ مسند احمد، ج۵، ص۹۸.
- ↑ فتح الباری، ج۱۳، ص۱۸۴؛ تاریخ بغداد، ج۴، ص۲۵۸.
- ↑ فتح الباری، ج۱۳، ص۱۸۳.
- ↑ عمده القاری، ج۲۴، ص۲۸۱.
- ↑ عارضة الأحوذی، ج۹، ص۶۸.
- ↑ «و از ایشان دوازده سرپرست را برانگیختیم» سوره مائده، آیه ۱۲.
- ↑ تفسیر القرآن العظیم، ج۳، ص۵۹.
- ↑ تفسیر القرآن العظیم، ج۳، ص۵۹.
- ↑ البدایه و النهایه، ج۶، ص۲۸۰.
- ↑ معالم المدرستین، ج۱، ص۵۳۸ و ۵۳۹.
- ↑ تفسیر القرآن العظیم، ج۳، ص۵۹.
- ↑ عون المعبود، ج۱۱، ص۲۴۴.
- ↑ رستمنژاد، مهدی، پاسخ به شبهات وهابیان علیه شیعه ص ۲۷۹-۲۸۸.