نظام خلافت مسلمین

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۹ فوریهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۰۸:۳۰ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

متن این جستار آزمایشی و غیرنهایی است. برای اطلاع از اهداف و چشم انداز این دانشنامه به صفحه آشنایی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت مراجعه کنید.
اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل نظام خلافت مسلمین (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

نظام خلافت

پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) حوادث شگفت‌انگیز و پیش‌بینی نشده‌ای در جهان اسلام رخ داد و ترفندهای برخی از خواص و بی‌اعتنایی عوام به سفارشات رسول خدا. رهبری جامعه را از مسیر اصلی خود منحرف نمود؛ چنانچه آنها با تمسک به بهانه‌های واهی؛ چون: جوانی و کم‌تجربگی علی(ع) و نیز تحریک ذائقه ریاست‌طلبی سران قبایل مهاجر و انصار، فضا را برای بی‌توجهی به رهبری علی(ع) و تکیه زدن نا اهلان غیرمعصوم بر اریکه حکومت دینی آماده کردند. مجموعه این وقایع چنان سریع و شتاب‌زده اتفاق افتاد که نه تنها علی(ع) بلکه وفادارترین و صادق‌ترین یاران پیامبر؛ یعنی کسانی چون: سلمان، ابوذر و مقداد پس از فراغت از کفن و دفن رسول خدا از این اتفاق مهم با خبر گردیدند[۱]. در “نظام خلافت” حاکم به عنوان جانشین پیامبر شناخته می‌شد و موظف بود که راه و سنت آن حضرت را دنبال کند. جهان اسلام طیّ چند قرن متمادی در چارچوب این نظام سیاسی اداره شد و مسلمانان در این مدت آشکال مختلفی از نظام خلافت را تجربه کردند. در این قسمت با نگاهی گذرا به دوران حاکمیت برخی از خلفا؛ ویژگی‌های نظام خلافت بیشتر آشنا می‌شویم.[۲]

خلافت ابوبکر

ابوبکر، اولین شخصی است که پس از رسول خدا(ص) بر مسند خلافت تکیه زد. وی از سوی گروهی از صحابه و در محلی به نام “سقیفه بنی‌ساعده” به خلافت برگزیده شد و بیش از دو سال بر مسلمانان حکومت کرد. در دوران خلافت ابوبکر، آیین نوپای اسلام رواج بیشتری یافت و با حرکت صفوف مجاهدان به مرزهای شرق و شمال و محاصره شهر دمشق از سوی آنان، زمینه‌های گسترش جغرافیایی جهان اسلام فراهم شد. نظام خلافت در دوران ابوبکر با چالش‌هایی نیز روبه‌رو بود که از آن جمله باید به: بحران مشروعیت این نظام اشاره کرد. مخالفت گروهی از بزرگان صحابه و عدم بیعت اهل بیت پیامبر که در رأس آنان امیرالمؤمنین علی(ع) قرار داشت، مشروعیت نظام خلافت و حاکمیت شخص ابوبکر را به شکل جدی زیر سؤال برده بود[۳].

مصالح امت اسلامی ایجاب می‌کرد که امام علی(ع) نتواند مخالفت خویش را ابراز نماید؛ البته علت سکوت آن حضرت را می‌توان در اوضاع اجتماعی - سیاسی و شکل‌گیری قیام‌های داخلی در شبه جزیره، وجود قدرت‌های بزرگ خارجی؛ چون: ایران و روم و همچنین خوف از ترور، دانست که به خاطر حفظ اسلام، انجام گرفت. امام علی(ع) در خطبه شقشقیه رمز انتخاب، مدارا و سکوت را چنین بیان می‌فرماید: “... من جامه خلافت را رها ساختم و دامن خود را از آن در پیچیدم و کنار رفتم؛ در حالی که در کار خود اندیشه می‌کردم که آیا دست تنها و بدون یاور به پا خواسته و حق خود و مردم را مطالبه نمایم و یا آنکه در محیط پر خفقان و ظلم که پیران را فرسوده و جوانان را پیر و پژمرده و مردان مؤمن را تا واپسین دم حیات به رنج و سختی را داشته، صبر نمایم؟ سرانجام دیدم، صبر کردن خردمندانه‌تر است؛ پس شکیبایی ورزیدم؛ ولی به سان کسی می‌ماندم که خار در چشم و استخوان در گلو دارد، با چشم خود می‌دیدم که میراثم را به تاراج می‌برند”[۴].

علاوه بر این در خارج از حوزه مرکزی جهان اسلام گروهی از قبایل عرب دست به شورش زده و با گرایش مجدد به آیین جاهلیت، با گرد آمدن پیرامون اشخاصی که ادعای پیامبری داشتند و یا با عدم پرداخت زکات، مشکلاتی را برای مسلمین پدید آوردند. خلیفه در برخورد با اولین چالش، سیاست سکوت و برخوردهای زیرکانه و گاه خشونت‌آمیز را در پیش گرفت و در نهایت با منزوی کردن مخالفان، اذهان عمومی را از توجه جدی به بحران مذکور باز داشت. وی همچنین با اعزام بخشی از سپاهیان اسلام به مناطق آشوب زده و برپایی نبردهایی که در تاریخ به جنگ‌های “ردّه” مشهور است، به مقابله با چالش دوم پرداخت و شورشیان را سرکوب نمود[۵].[۶]

خلافت عمر

پس از مرگ ابوبکر، عمر بن خطاب بر مسند خلافت تکیه زد. وی که از سوی خلیفه پیشین به این سمت منصوب شد[۷]، بیش از ده سال بر جامعه اسلامی حکومت کرد. در دوران خلافت عمر، قدرت سیاسی و نظامی مسلمین شکوفاتر شد و با فتح ایران، دمشق، حمص، بعلبک، انطاکیه، بیت‌المقدس و مصر، جغرافیای جهان اسلام به سرعت توسعه یافت. در این دوران گسترش جغرافیایی خلافت، سبب پیچیده‌تر شدن ساختار حکومت گردید و برای انتخاب کارگزاران و نظارت بر عملکرد آنان، به ویژه در زمینه امور مالی ضوابط خاصی تعیین گردید.

یکی از معیارهای اصلی خلیفه برای انتخاب کارگزار، توان و تجربه نظامی کافی بود. وی کمتر از یاران مشهور پیامبر برای اداره امور استفاده می‌کرد. دلایلی برای اتخاذ این سیاست ذکر شده است: ۱. آلوده شدن به کارهای اجرایی؛ ۲. خوف از پراکنده شدن در شهرها و قرار گرفتن در محور مخالفت علیه خلیفه؛ ۳. جلوگیری از نشر احادیث پیامبر خدا در شهرها، چنانچه خطیب بغدادی نقل کرده است که عمر، در پی ابوالدرداء، ابو مسعود انصاری و عبدالله بن مسعود فرستاد و پیغام داد که: این همه حدیثی که از رسول خدا(ص) نقل می‌کنید چیست؟”[۸]. یکی از ویژگی‌های مهم دوران زمامداری عمر، کنترل و نظارت بر کارگزاران بود؛ بدین شکل که موقع عزیمت آنان به محلّ خدمت، ثروتشان ثبت می‌شد و در وقت بازگشت، ثروت آنان را به دو نیم تقسیم کرده، نیمه‌ای را به آنان پس می‌دادند و نیمی دیگر را به بیت‌المال می‌سپردند که به این کار، اصطلاحاً “مشاطر” اموال می‌گویند. اساس این کنترل به این جهت بود که عمر تقریباً همه کارگزاران خود را در این باره خطاکار می‌دانست و بیشتر از جهت مالی این کنترل صورت می‌گرفت؛ ولی در میان کارگزاران خود، به طور محسوس، از معاویه بن ابی سفیان که بر دمشق حکومت می‌کرد، هیچ گونه بازخواستی نکرد[۹].

امام علی(ع) در زمان خلافت عمر، مشاور امین و کارآمد حکومت بود و برای گره‌گشایی و حل معظلات فکری و مدیریتی نظام، گام‌هایی اساسی برداشت؛ به همین دلیل، خلیفه همواره از نقش هدایت‌گرانه امام تجلیل نموده و رهنمودهای ایشان را بر نظرات دیگر صحابه مقدم می‌داشت؛ البته با این وجود، مخالفت خاموش امام با اصل حکومت، یکی از چالش‌های نظام خلافت در زمان عمر به شمار می‌آید؛ ضمن اینکه شکل انتخاب خلیفه دوم که با نحوه گزینش خلیفه اول متفاوت بود، “بحران مشروعیت” نظام خلافت را جدی‌تر می‌کرد[۱۰].

در این دوران همچنین فاصله گرفتن از سنت‌های اصیل نبوی و رواج برخی بدعت‌ها، بی‌توجهی به اصل شایسته‌سالاری و انتخاب افرادی چون: فرزند ابوسفیان برای یک منصب مهم حکومتی و رواج نابرابری‌های غیر عادلانه بین اقشار و نژادهای گوناگون مسلمین، از جمله عرب و عجم، کارکرد نظام خلافت را زیر سؤال برده بود[۱۱]. عمر در آخرین روزهای زندگی، مانند ابوبکر در امر انتخاب خلیفه پس از خود عثمان، سعد و عبدالرحمن بن عوف و واگذاری حق انتخاب خلیفه به این شورا، زمینه‌های دست یافتن عثمان به قدرت را فراهم ساخت[۱۲].[۱۳]

خلافت عثمان

دوران خلافت عثمان، دوران تثبیت و حفاظت از دستاوردهایی به شمار می‌رفت که طیّ سال‌ها مجاهدت و فداکاری لشکر اسلام به دست آمده بود. در این دوران همچنین نظم و آرامش حاکم بر مناطق تازه فتح شده به مسلمانان امکان داد تا عقاید و ارزش‌های نوین مکتب را در این مناطق ترویج کرده و پایه‌های فرهنگی نظام اسلامی را مستحکم سازند. همچنین سرازیر شدن سیل غنایم و وجوهات از سرتاسر جهان پهناور اسلام به خزانه بیت‌المال، پشتوانه‌های مالی نظام خلافت را به شدت تقویت کرد و زمینه‌های ایجاد یک تحول اساسی در وضعیت معیشتی مسلمانان حجاز و عراق را فراهم آورد؛ اما متأسفانه مدیریت ضعیف، منفعت‌طلبی، فامیل‌گرایی و بذل و بخشش‌های بی‌حساب و کتاب خلیفه سوم به برخی از اطرافیان، مانع از آن شد که امکانات به دست آمده، به شکل مطلوب مورد استفاده قرار گیرد؛ بنابراین به جای اصلاح وضعیت اقتصادی عموم مسلمین، اشرافی‌گری در جامعه اسلامی رواج یافت و گروه معدود و تازه‌ای از سرمایه‌داران که در کمترین زمان، به مال و قدرت دست یافته بودند، در میان مسلمین پدیدار شدند[۱۴].

بدین ترتیب اندکی پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) در شهر مدینه که پایگاه سیاسی، فرهنگی و معنوی آن حضرت بود، برخی از اساسی‌ترین آموزه‌های اجتماعی مکتب، زیر پا گذاشته شد و تبعیض و شکاف طبقاتی، در بدترین شکل ممکن نمایان گردید. عثمان، نه تنها در توزیع بیت‌المال، بلکه در گزینش کارگزاران حکومت نیز بسیار غیر عادلانه رفتار می‌کرد و همه مناصب مهم اجتماعی را به بنی‌امیه که در دشمنی با اسلام سابقه فراوان داشتند، می‌سپرد؛ حتی کسانی از این خاندان بر سر کار گماشته شدند که مشکلات زیادی داشتند؛ از جمله حکم بن ابی العاص که تبعید شده رسول خدا(ص) بود و شیخین او را باز نگردانده بودند، به مدینه فرا خوانده شد و برای جمع‌آوری صدقات بنی خزاعه به کار گماشته شد. در این دوران نکته منفی دیگری نیز در کارنامه نظام خلافت ثبت شد و آن عبارت از برخورد بسیار خشن دستگاه حکومت با برخی از صحابه مشهور پیامبر، مانند ابوذر غفاری و ابن مسعود بود که به جرم عدالت‌خواهی و اصلاح‌طلبی این افراد، صورت گرفت[۱۵]. امام علی(ع) در دوران عثمان نیز تلاش می‌کرد تا همچنان به مشاوره و خیرخواهی خلیفه را ادامه دهد؛ اما نابه‌سامانی اوضاع حکومت و بی‌اعتمادی شخص عثمان، به اهل‌بیت پیامبر، ایفای این نقش را برای امام دشوار کرده بود با این وجود بسیاری از گره‌های خلافت در این دوران نیز به دست توانای امام علی(ع) گشوده شد و در روزهای بسیار سخت پایان حکومت عثمان، تنها کمک‌های ویژه امیرالمؤمنین(ع) بود که ادامه زندگی را برای خلیفه و اطرافیانش امکان‌پذیر می‌ساخت[۱۶].

در آخرین سال حکومت عثمان، نظام خلافت با یک بن‌بست اساسی روبه‌رو شد. این نظام که از ابتدا با “بحران مشروعیت” مواجه بود و نحوه انتخاب حاکمان آن، هیچ پایه قابل قبولی نداشت، به تدریج از لحاظ کارآمدی نیز دچار ضعف‌های عمده گردید و نقایص اصول و برنامه‌های اداره آن آشکار شد؛ بنابراین جنبش مردمی علیه این نظام آغازگردید و مسلمانان مصر، بصره، کوفه و حتی شهر مدینه به مخالفت با حکومت برخاستند[۱۷]. مسلمانان معترض که نسبت به عملکرد عثمان و فاصله گرفتن وی از سنت پیامبر، اعتراض داشتند، ابتدا به مخالفت آرام با حکومت پرداختند؛ اما شیوه برخورد حیله‌گرانه عثمان با آنان، نشان داد که او در نظام خلافت، جایگاهی برای حقوق مردم قائل نیست؛ از این رو خانه خلیفه به محاصره مخالفان درآمد و سرانجام پس از چهل و نه روز محاصره، عثمان کشته شد.

همچنان که گذشت، روی کار آمدن خلفا که به عنوان “جانشین” رسول خدا(ص) از آن تلقی می‌شد در مورد خلفای سه‌گانه با سه روش مختلف صورت گرفت. تنوع منابع مشروعیت در آغاز شکل‌گیری نظام خلافت سبب شد که روش‌های دیگری همچون غلبه نیز، وسیله به قدرت رسیدن خلیفه قرار گیرد. نظریه‌پردازان نظام خلافت به جای استناد به نصوص دینی، به فعل و عمل صحابه تمسک جسته و برای روش‌های معمول آنان، توجیه شرعی و مقبولیت می‌ساختند و چون رویه منسجم و یکپارچه‌ای در مشروعیت نظام سیاسی، وجود نداشت، موجب پراکندگی آرا و نظریات ارایه شده در این موضوع مهم، گردید. چنین نگرشی به مشروعیت خلافت، از آنجا ناشی شد که عده‌ای بدون توجه به تصریح پیامبر گمان بردند که منصب خلافت و اداره امور دنیوی مردم، در متون دینی، قرآن و کلام رسول الله(ص) بدان تصریح نشده و امر حکومت و شکل آن، به مسلمین و اجتهاد آنان واگذار شده است.[۱۸]

جستارهای وابسته

منابع

  1. نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام

پانویس

  1. مظفر، محمد رضا: ماجرای سقیفه، ترجمه غلامرضا سعیدی، ص۲۶۰.
  2. نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص ۱۹۳.
  3. رجوع کنید به: مسعودی، مروج الذهب، ج۲، ص۳۱۶.
  4. نهج‌البلاغه، خطبه ۳.
  5. تاریخ یعقوبی، ج۲، ح۳- ۷؛ مروج الذهب، ج۲، ص۳۱۵؛ تاریخ خلفاء ج۲ ص۲۴.
  6. نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص ۱۹۴.
  7. تاریخ خلفا، ج۲، ص۶۳.
  8. رجوع کنید به طبقات کبری، ج۳ ص۴۹۹؛ تاریخ خلفاء، ج۲، ص۷۱-۷۲.
  9. تاریخ خلفا، ص۷۵-۷۷.
  10. مروج الذهب، ج۲ ص۳۱۶؛ ماجرای سقیفه، ص۳۳۲.
  11. تاریخ خلفا، ج۲، ص۸۱-۸۲.
  12. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۵۰.
  13. نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص ۱۹۵.
  14. مروج الذهب، ج۲، ص۳۴۹؛ الغدیر، ج۸، ص۲۸۶.
  15. عبدالرحمن السیوطی، الدر المنثور، ج۳، ص۲۳۲.
  16. صبحی صالح، نهج‌البلاغه ص۳۵۸.
  17. النمیری، تاریخ المدینة المنوره، ج۳، ص۱۱۱۱. ۱۱۲۱.
  18. نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص ۱۹۷.