ابوهریره دوسی در تاریخ اسلامی

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Heydari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۴ ژانویهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۲:۴۴ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث ابوهریره دوسی است. "ابوهریره دوسی" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

مقدمه

عمیر بن عامر بن عبد ذی الشری[۱] از تیره دوس از قبیله ازد یمن بود[۲]. در نام او و نام پدرش در منابع رجالی و تاریخی اختلاف بسیاری دیده می‌شود که چنین است: عبدالرحمان بن صخر، عبدالرحمان بن غنم، عبدالله بن عامر، عبدالله بن عائذ، عبدالله بن عمرو، سکین بن صخر، سکین بن دومه، عامر بن عبدشمس، عامر بن عمیر، سعید بن حارث، بریر بن عشرقه، عبدالله بن عبدشمس، عبد عمرو بن عبدغنم، عبدنهم بن عامر، "عبدغنم"، "عبدشمس"، عبدالله، کردوس و...[۳]. البته برخی از این نام‌ها در جاهلیت بر وی اطلاق می‌شده است[۴]. او به کینه‌اش مشهور است و به همین دلیل در کتاب‌های تراجم، شرح حال او را در بخش کنیه‌ها آورده‌اند. در نامگذاری وی به ابوهریره نیز اختلاف است. کسانی می‌گویند: این کنیه را رسول خدا(ص) بر او نهاد[۵] و برخی دیگر می‌گویند: مردم به او دادند[۶]. داستان آن این است که به سبب حمل گربه با خود، به این لقب نامیده شد. البته نامیده شدن او از طرف رسول خدا(ص) درست نیست؛ زیرا حضرت بر کسی لقب نامناسب نمی‌گذاشت. بعدها جاریة بن قدامه به او لقب "ابوسنور" داد[۷] که نشان از طعنه او بر لقب ابوهریره است. دیگر مردم، به سبب هم سفره بودن او با معاویه، لقب "شیخ المضیره" به وی دادند؛ زیرا مضیره، غذای مخصوص و لذیذ معاویه بود که از گوشت تازه گوسفند با شیر، روغن و ادویه جات درست می‌شد و چون ابوهریره این غذا را دوست می‌داشت، در زمان معاویه به این لقب شهرت یافت[۸].

تاریخ ولادت او را می‌توان در حدود بیست سال پیش از هجرت دانست؛ زیرا وی در حدود سال ۵۸ هجری در ۷۸ سالگی درگذشت[۹].

مادر او میمونه دختر صفیح بن حارث بود[۱۰] و از وی سه فرزند به نام‌های محرز، عبدالرحمان و بلال ذکر کرده‌اند [۱۱].

شمایل وی را چنین وصف کرده‌اند: گندمگون، چهارشانه، دارای گیسوان و گشاده دندان. وی ریشش را زرد می‌کرد و بلند نگه می‌داشت، شاربش را می‌تراشید و فردی شوخ طبع بود[۱۲].

نخستین بار ابو هریره همراه هیئت یمنی به سرپرستی طفیل بن عمرو دوسی، در سال هفتم هجری در مدینه نزد رسول خدا(ص) آمد[۱۳] و مسلمان شد. به نقل از ابن سعد[۱۴] او در خبیر به حضور رسول خدا(ص) رسید. وی می‌گوید در سرایای پیامبر و سریه ذات الرقاع سال چهارم هجری[۱۵] حضور داشته است[۱۶] که این سخن با پذیرش اسلام او در سال هفتم منافات دارد. خودش می‌گوید: در غزوه نجد با رسول خدا(ص) نماز خوف خوانده است[۱۷]. ابوهریره از نظر معیشت و زندگی در تنگنای مالی بود. از این رو، او را از اصحاب صفه گفته‌اند که تا پایان حیات رسول خدا(ص) همچنان در صفه می‌زیست[۱۸].

وی می‌گوید: من چوپان رسول خدا(ص) یا خانواده‌ام بودم[۱۹]. همو می‌گوید: در حالی که مسکین بودم، کوچ کردم و اجیر بُسره دختر غزوان شدم و او به من طعام و مرکب داد. پیوسته در کنار او بودم و در جایی که به استراحت می‌پرداخت، به او خدمت می‌کردم و به هنگام مسافرت با او، برای او "حداء" می‌خواندم [۲۰].

در غزوه مؤته (سال هشتم هجری) وی را از فراریان شمرده‌اند[۲۱]. ابوهریره در غدیر خم حضور داشت و از رسول خدا(ص) روایت «مَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاَهُ»؛ را شنید و نقل کرد[۲۲]. او می‌گوید در این هنگام بود که آیه ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي[۲۳] نازل شد و افزود: روزه گرفتن در روز هیجده ذی الحجه، ثوابش معادل شصت ماه است[۲۴]. در حدیث مناشده هم آمده است که امام علی(ع)، حاضرانی را که در غدیر خم حاضر بودند سوگند داد بر درستی آن شهادت دهند و ابوهریره یکی از افرادی بود که شهادت داد[۲۵].

رسول خدا(ص) در اواخر عمرش، او را به همراه علاء حضرمی به بحرین فرستاد[۲۶]. پس از رحلت پیامبر، ابوبکر او را با علاء حضرمی در ماجرای رده به بحرین روانه کرد[۲۷]. وقتی علاء در سال بیستم، در زمان خلافت عمر از دنیا رفت، خلیفه او را به عنوان والی بحرین برگزید[۲۸]. برخی گفته‌اند او بر "عمان" و "یمامه" نیز والی بوده است[۲۹].

ابوهریره به دلیل گرفتن رشوه و هدایا، از سوی خلیفه دوم مورد بازخواست قرار گرفت و به مدینه فراخوانده شد[۳۰] و پس از آنکه اموالش تقسیم شد، خلیفه بار دیگر او را والی بحرین قرار داد، لکن وی به دلیل آنکه حرمتش را برده‌اند، نپذیرفت[۳۱].

ابوهریره علاقه زیادی به عثمان داشت و وقتی خانه عثمان در محاصره انقلابیون بود، ابوهریره از کسانی بود که نزد او باقی ماند[۳۲]. متقابلاً فرزندان عثمان نیز در تشییع جنازه ابوهریره شرکت کردند؛ چنانکه معاویه به بازماندگان او کمک کرد[۳۳] و فرمان داد به آنان نیکی کنند[۳۴].

معاویه که از دشمنان امیرمؤمنان علی(ع) بود، خونخواهی عثمان را بهانه کرد و با آن حضرت به مقابله پرداخت. او، ابو هریره و نعمان بن بشیر را به سوی علی(ع) فرستاد تا قاتلان عثمان را تحویل دهد. وقتی پاسخ منفی از آن حضرت شنیدند، ابوهریره از کسانی بود که به شام برگشت و امر معاویه را میان مردم شام اعلام کرد[۳۵].

در موضعی متفاوت نقل شده است که ابوهریره معاویه را به دلیل جنگ با امیرمؤمنان علی(ع) سرزنش کرد[۳۶]. با این حال، او را از مخالفان امیرمؤمنان(ع) شمرده‌اند[۳۷]. به هنگام متارکه جنگ صفین، وی با معاویه هم غذا بود، ولی نمازش را با امیرمؤمنان علی(ع) می‌خواند. وقتی علت را جویا شدند، می‌گفت: سفره معاویه و غذای او چرب‌تر، نماز خواندن پشت سر علی(ع) برتر و شرکت نکردن در جنگ سالم‌تر است[۳۸]. هنگامی که ابوهریره در کوفه بود، پس از نماز عشا در قبیله کنده می‌نشست و مردم نزدش می‌آمدند. جوانی از او پرسید: ای ابوهریره! خدا تو را نگهدار باشد، آیا از رسول خدا(ص) شنیده‌ای که در مورد علی بن ابی طالب بگوید « اَللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاَهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ؟»؛ گفت: آری. جوان گفت: به خدا قسم! تو با دشمنش دوستی، و با ولی‌اش دشمنی کردی[۳۹].

هنگامی که بسر بن أرطاة در سال ۳۹ هجری از طرف معاویه به مکه تاخت، أبوهریره جانشین او در مدینه شد[۴۰]. وی برای مردم آنجا نماز می‌خواند، ولی وقتی شنید جاریة بن قدامه از طرف امیر مؤمنان علی(ع) در تعقیب بسر است، از ترس جانش از مدینه گریخت[۴۱]. جاریه از ابوهریره به بدی یاد می‌کرد و می‌گفت: اگر "ابوسنور" (گربه) را بگیرم، گردنش را می‌زنم[۴۲]. بیعت مردم با امام حسن(ع) و حرکت جاریه به سوی کوفه[۴۳] سبب بازگشت ابوهریره به مدینه شد[۴۴].

ابوهریره که رابطه‌اش با امویان از زمان عثمان استوار شده بود، به هنگام صلح میان امام حسن(ع) و معاویه، از کسانی بود که از حجاز به معاویه پیوست [۴۵] و وقتی استقبال مردم کوفه را از معاویه در مسجد دید، به زانو درآمد و گفت: ای مردم عراق! آیا گمان دارید من بر خدا و رسولش دورغ می‌بندم و خودم را به آتش می‌اندازم! به خدا قسم از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: « إِنَّ لِكُلِّ نَبِيٍّ حَرَماً ، وَ إِنْ حَرَمِي بِالْمَدِينَةِ ، مَا بَيْنَ عَيْرٍ إِلَى ثَوْرٍ ، فَمَنْ أَحْدَثَ فِيهَا حَدَثاً فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلَائِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ »؛ و شهادت می‌دهم که علی(ع) فتنه کرده است! معاویه از شنیدن این خبر خوشحال شد و او را گرامی داشت و امارت مدینه را به او سپرد[۴۶].

ابوهریره از طرف معاویه مأمور خواستگاری هند دختر سهیل بن عمرو برای فرزندش یزید شد. او در میانه راه به امام حسن(ع) برخورد کرد و قصد امام را پرسید. حضرت فرمود: برای من هم خواستگاری کن. ابوهریره بر هند وارد شد و مسئله را طرح کرد. هند گفت: تو برای من اختیار کن. ابوهریره او را برای امام حسن(ع) انتخاب کرد[۴۷].

هنگامی که معاویه تلاش بسیاری کرد تا چهره‌ای زشت از امیرمؤمنان علی(ع) نشان دهد، به افرادی مانند ابوهریره و دیگران پول داد تا روایاتی بر ضد امام علی(ع) وضع کنند[۴۸]. با این حال در منابع، روایاتی از وی در فضایل حسنین(ع) نقل شده است. از جمله آنکه هنگام رحلت امام حسن(ع)، مروانیان مانع دفن آن حضرت در کنار مرقد جدش رسول خدا(ص) شدند. ابوهریره به مروان اعتراض کرد و گفت: برای چه نمی‌گذارید در کنار جدش دفن شود؟ من از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: «اَلْحَسَنُ اَلْحُسَيْنُ سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ اَلْجَنَّةِ»؛ مروان گفت: حدیث رسول خدا(ص) را ضایع کردی و غیر از تو کسی آن را روایت نکرده است[۴۹]. همچنین از وی نقل شده است: رسول خدا(ص) امام حسن(ع) را می‌بوسید[۵۰].

ابوهریره در زمان خلافت معاویه، از نزدیکان مروان در مدینه به شمار می‌رفت و هنگام مسافرت او، در مدینه جانشینش بود[۵۱]. خانه او در مدینه در زمین همواری بود، میان کوچه‌ای که خانه عبدالرحمان بن حارث در آن قرار داشت[۵۲]. نقل شده است: روزی رسول خدا(ص) بر ابوهریره، ابو محذره و سمرة بن جندب وارد شد و فرمود: آخرین نفر از شما که بمیرد در آتش است[۵۳].

شرف‌الدین[۵۴] روایت فوق را توضیح داده و این ابهام را از طرف رسول خدا(ص) برای آنان، دلیلی بر خبث باطنی‌شان دانسته است. از این رو، هرکس می‌خواست ابوهریره را اذیت کند، به او می‌گفت که سمره از دنیا رفت و ابوهریره بی‌درنگ بیهوش می‌شد[۵۵].

مرگ وی را در سال‌های ۵۷، ۵۸ و ۵۹ هجری در مدینه ذکر کرده‌اند[۵۶]. ابوهریره در وادی عقیق، یکی از ییلاق‌های مدینه (دره‌ای در غرب این شهر) از دنیا رفت و جنازه او را به مدینه آوردند. گفته‌اند ولید بن عتبة بن ابی سفیان، امیر مدینه بر او نماز خواند و در بقیع دفن گردید[۵۷]. وقتی ولید خبر مرگ ابوهریره را به معاویه داد، او دستور داد به فرزندانش نیکی کند و ده هزار درهم به آنان بدهد[۵۸].

روایات ابوهریره

روایات بی‌شماری از وی نقل یا به او منسوب شده است؛ از جمله آنها اینکه ابوهریره رسول خدا(ص) را چنین توصیف می‌کرد: هیچ کس را زیباتر از آن حضرت ندیدم. گویی پیشانی او مانند خورشید بود. نیکو چهره، دارای مژگان برجسته و برگشته، چهارشانه و با سینه‌ای فراخ، موهای نسبتاً صاف، دهان و ریش بسیار زیبا، گوش و قدی متوسط، پهلوهای سپید و پاهای درشت بود که با تمام بدن روی می‌کرد یا پشت می‌فرمود. سپس ابوهریره می‌گوید: پدر و مادرم فدای او باد! نه دشنام دهنده، نه پاوه گو، و نه اهل هیاهو در کوچه و بازار بود[۵۹]، کثرت روایات او، با وجود مدت اندکی که در کنار رسول خدا(ص) بود سبب شد مورد اعتراض و نقادی صحابه قرار گیرد[۶۰]. خلیفه دوم به سبب کثرت روایات ابوهریره در جعل و وضع حدیث، او را تازیانه زد و گفت: روایات را زیاد کردی و نسبت دادن روایات جعلی به رسول خدا(ص) شایسته توست[۶۱].

وی تحت تأثیر کعب الاحبار یهودی بود. به همین دلیل برخی از صحابه رسول خدا(ص)، بعضی از احادیث او را انکار می‌کردند؛ زیرا می‌گفتند: بسیاری از این احادیث را از کعب الاحبار گرفته است[۶۲]. حضرت علی(ع) او را دروغگوترین مردم معرفی کرده است[۶۳].

علمای رجال و حدیث گفته‌اند در حالی که او بیش از یک یا دو سال اسلام را درک نکرده، چگونه این همه روایات از او نقل شده است؟! بیشتر صحابه، حتی روایاتی شبیه آنچه او نقل کرده را روایت نکرده‌اند. از این رو، او را به دروغگویی و وضع حدیث متهم کرده و گفته‌اند چگونه تو به تنهایی این همه روایات را از رسول خدا(ص) شنیدی! چه کسی را داری که شاهد شنیدن این روایات از سوی تو از رسول خدا(ص) است. حتی عایشه هم او را در این باره انکار کرده است[۶۴].

ابوهریره برای پاسخ به اعتراض صحابه و تابعین در کثرت روایاتش، با ذکر کرامت‌هایی از خود در حفظ احادیث توسل جست و گفت: روزی به پیامبر گفتم: سخنان زیادی از شما می‌شنوم، ولی نمی‌توانم همه آنها را حفظ کنم. رسول خدا(ص) فرمود: ردایت را بگشای. من آن را گشودم و آنگاه روایات بسیاری برایم خواند. از آن پس هرچه از حضرت شنیدم، فراموش نکردم[۶۵].

باید توجه داشت اصحاب حدیث و به طور کلی اهل سنت، اصل عدالت روایات صحابه را پذیرفته‌اند[۶۶] و بنابراین، اگر سند واقعی به ابوهریره برسد، در درستی آن تردید نمی‌کنند. در چند دهه گذشته، تردیدهایی در مورد مرویات ابوهریره مطرح شده است که می‌توان از میان اهل سنت به "ابوریه"، و از میان شیعه به "شرف الدین" اشاره کرد.

شرف الدین در مقدمه کتاب ابوهریره می‌نویسد: روایات ابوهریره با ذوق فنی و مقیاس علمی سازگار نیست و باید کتاب‌های صحاح و مسانید جمهور از احادیث ابوهریره پاکسازی شود. گرچه صحابی بودن او یک فضیلت است، ولی به معنای دوری از گناه و لغزش نیست؛ زیرا قواعد علمی و عقلی که قول صحابی حجت و احترام دارد، با کسی که به رسول خدا(ص) دروغ می‌بندد منافات دارد و روایات چنین فردی که به رسول خدا(ص) اهانت می‌کند، با قاطعیت مورد قبول نیست. سپس روایات او را به چند بخش تقسیم و بررسی کرده است؛ از جمله آنکه دسته‌ای از آن روایات برای تقرب به بنی امیه با مردم عامه وضع شده است.

در سال‌های اخیر، علمای اهل حدیث به دفاع و حمایت از ابوهریره پرداخته‌اند. نمونه آن، محمد حبیب الرحمان اعظمی است که در کتاب ابوهریره فی ضوء مرویاته به نقش مهم أبوهریره در کتاب‌های روایی اشاره کرده است.

ابوهریره از رسول خدا(ص) و نیز از صحابه دیگر مانند ابوبکر، عمر، عایشه، آبی بن کعب و دیگران روایت نقل کرده است[۶۷].

در کتاب مسند احمد بن حنبل[۶۸]، مسند ابویعلی موصلی[۶۹] و در صحیفة همام بن منبه، می‌توان روایات او را مشاهده کرد که در بخش "مسند ابوهریره" گرد آمده است، کثرت احادیث او، مثلا در مسند احمد چنان است که در حدود ده درصد از کل مسند را در بر دارد. مجموع احادیث ابوهریره ۵۳۷۴ روایت[۷۰]، احادیث مشترک در صحیح بخاری و مسلم ۳۲۶ روایت[۷۱]، و روایات منفرد بخاری ۹۳ حدیث، و مسلم ۹۸ حدیث است[۷۲]. ولی سیوطی احادیث مشترک را ۳۲۵ حدیث و روایات منفرد را در بخاری ۹۳ و در مسلم ۱۸۹ روایت آورده است[۷۳]. بیش از هشتصد نفر از ابوهریره روایت نقل کرده‌اند[۷۴] که مزی نام بیشتر آنها را آورده است[۷۵]. بنا به نقل تاریخ نگاران، أبوهریره بر عایشه[۷۶] و ام سلمه[۷۷] نماز خوانده است، ولی برخی درگذشت ام سلمه را بعد از مرگ ابوهریره دانسته‌اند[۷۸].[۷۹]

ابو هریره و احادیث اسرائیلیات

نام، اصل و نسب او به‌طور دقیق روشن نیست و مورّخان در این جهت اختلاف دارند. [۸۰] حدود ۲۰ سال پیش از هجرت متولّد شد و در سال هفتم هجرت از یمن نزد پیامبر آمد و اسلام را پذیرفت. [۸۱]

وی نخستین راوی است که در اسلام مورد اتّهام قرار گرفت و بسیاری از اصحاب از جمله عمر، عثمان، عایشه او را به دروغگویی متّهم کردند و علی(ع) او را دروغگوترین مردم دانست. [۸۲] وی روایاتی را از اهل‌کتاب گرفته و آن را به پیامبر و اصحاب نسبت می‌داد. به گفته برخی وی در میان صحابه، بیش از دیگران فریفته کعب‌الاحبار شده و به او اعتماد کرد. کعب با ذکاوت و حیله‌گری، از سادگی ابوهریره بهره می‌برد و هر خرافه و سخن باطلی را که می‌خواست وارد اعتقادات مسلمانان کند به او تلقین و برای تأکید بر این امر، خود روایت ابوهریره را تصدیق می‌کرد. [۸۳] ابوهریره افزون بر تأثیرپذیری از کعب‌الاحبار، از القائات وهب ابن‌ منبّه نیز متأثّر بوده است. [۸۴] در اواخر عمر، از سوی معاویه والی مدینه شد و در سال ۵۹ هجری و در ۸۰ سالگی در قصر عقیق خود درگذشت و در قبرستان بقیع مدفون شد[۸۵].[۸۶]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. خلیفة بن خیاط، ص۱۹۲؛ ذهبی، ج۲، ص۵۷۸.
  2. ابن قتیبه، معارف، ص۲۷۷؛ سمعانی، ج۲، ص۵۶۸؛ ابن حزم، ص۳۸۱.
  3. ذهبی، ج۲، ص۵۷۸؛ ابن اثیر، ج۶، ص۳۱۴-۳۱۳؛ ابن عبد البر، ج۴، ص۳۳۲؛ مزی، ج۲۲، ص۹۰؛ ابن حجر، ج۷، ص۳۵۲.
  4. ابن سعد، ج۴، ص۲۴۲؛ ابن عبدالبر، ج۴، ص۳۳۴؛ ابن حجر، ج۷، ص۳۵۱.
  5. ابن اسحاق، ص۲۸۶؛ ذهبی، ج۲، ص۵۷۹.
  6. ابن سعد، ج۴، ص۲۴۵.
  7. طبری، ج۵، ص۱۴۰.
  8. زمخشری، ج۲، ص۷۰۰.
  9. ابن اثیر، ج۶، ص۳۱۵؛ ابن حجر، ج۷، ص۳۶۲.
  10. ابن قتیبه، المعارف، ص۲۲۷؛ ذهبی، ج۲، ص۵۷۹.
  11. ابن حزم، ص۳۸۲.
  12. ابن قتیبه، معارف، ص۲۷۸؛ ذهبی، ج۲، ص۵۸۶.
  13. ابن سعد، ج۱، ص۲۶۵؛ واقدی، ج۲، ص۶۳۶.
  14. ابن سعد، ج۴، ص۲۴۴.
  15. طبری، ج۲، ص۵۵۶.
  16. ابن هشام، ج۲، ص۳۱۲.
  17. ابن کثیر، ج۴، ص۹۶.
  18. عبدالرزق، ج۸، ص۲۱۵؛ ابونعیم، ج۱، ص۳۷۶-۳۷۷؛ ذهبی، ج۲، ص۵۹۱.
  19. سیره ابن اسحاق، ص۲۸۶؛ ابن اثیر، ج۶، ص۳۱۴.
  20. ابن قتیبه، معارف، ص۲۸۷.
  21. واقدی، ج۲، ص۷۶۰ و ۷۶۵.
  22. ابن عقده، ص۲۰۶؛ ابن عساکر، ج۴۲، ص۲۰۹؛ طبرانی، ج۱، ص۶۵.
  23. «امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم» سوره مائده، آیه ۳.
  24. ابن کثیر، ج۵، ص۲۳۳.
  25. ابن کثیر، ج۷، ص۳۸۴.
  26. ابن عساکر، ج۱۹، ص۲۲۳.
  27. طبری، ج۳، ص۳۰۷.
  28. بلاذری، فتوح، ص۹۷؛ یعقوبی، ج۲، ص۱۵۳ و ۱۵۷.
  29. یعقوبی، ج۲، ص۱۶۱؛ طبری، ج۴، ص۱۱۲.
  30. عبدالرزاق صنعانی، ج۱، ص۳۲۳؛ ابن سعد، ج۴، ص۲۵۰؛ ابن عبدربه، ج۱، ص۴۵.
  31. عبدالرزاق صنعانی، ج۱۱، ص۳۲۳؛ ابن عبدربه، ج۱، ص۴۶.
  32. طبری، ج۴، ص۳۵۳؛ ابن شبه، ج۳، ص۱۱۱.
  33. ابن سعد، ج۴، ص۳۴۰.
  34. ابن حجر، ج۷، ص۳۶۱.
  35. بلاذری، انساب، ج۳، ص۲۰۵.
  36. بلاذری، انساب، ج۲، ص۴۲۵؛ ثقفی، ج۲، ص۴۴۶.
  37. ثقفی، ج۲، ص۵۶۹.
  38. زمخشری، ج۲، ص۷۰۱؛ ابن عماد حنبلی، ج۱، ص۶۴.
  39. ابن شاذان، ص۴۹۶؛ ابن ابی الحدید، ج۴۰، ص۶۸.
  40. ثقفی، ج۲، ص۶۰۷؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۴۲۵ و ۴۵۸؛ طبری، ج۵، ص۱۴۰.
  41. ثقفی، ج۲، ص۶۳۹؛ یعقوبی، ج۲، ص۲۰۰.
  42. طبری، ج۵، ص۱۴۰.
  43. ثقفی، ج۲، ص۴۳۹.
  44. طبری، ج۵، ص۱۴۰.
  45. ثقفی، ج۲، ص۶۵۶.
  46. ابن ابی الحدید، ج۴، ص۶۷.
  47. بلاذری أنساب، ج۳، ص۲۷۳.
  48. ابن ابی الحدید، ج۴، ص۶۷.
  49. ابن ابی الحدید، ج۳، ص۲۹۹؛ ابن عبدربه، ج۴، ص۲۶۴، ۳۶۱.
  50. بلاذری أنساب، ج۳، ص۲۶۷ و ۲۷۲.
  51. ابن سعد، ج۴، ص۲۵۰؛ ابن قتیبه، معارف، ص۲۷۸.
  52. ابن شبه، ج۱، ص۲۵۴.
  53. بخاری، ج۲، ص۱۹ و ج۴، ص۱۷۷؛ مزی، ج۱۲، ص۱۳۳.
  54. شرف الدین، ص۲۱۸-۲۱۹.
  55. ذهبی، ج۳، ص۱۸۵.
  56. ابن عبدالبر، ج۴، ص۳۳۴؛ خلیفة بن خیاط، ص۱۹۲؛ طبرانی، ج۱، ص۱۲۵.
  57. ابن کثیر، ج۸، ص۱۲۲.
  58. ابن کثیر، ج۸، ص۱۲۳.
  59. ابن سعد، ج۱، ص۳۱۸-۳۱۹؛ ابن کثیر، ج۶، ص۲۶، ۴۱.
  60. ابن قتیبه، تأویل، ص۲۸؛ ابن سعد، ج۴، ص۳۳۳.
  61. ابن ابی الحدید، ج۴، ص۶۸.
  62. ابوریه، ص۱۳ و ۸۹.
  63. ابن ابی الحدید، ج۴، ص۶۸.
  64. ابن قتیبه، تأویل، ص۴۱.
  65. ابن سعد، ج۴، ص۲۴۶.
  66. صحیفة همام بن منبه، ص۵؛ ذهبی، ج۲، ص۶۰۸؛ سیوطی، ج۲، ص۲۱۴.
  67. رمزی، ج۲۲، ص۹۱؛ ابن سعده، ج۴، ص۳۴۰؛ أحمد بن حنبل، ج۵، ص۱۱۴-۱۱۵.
  68. احمد بن حنبل، ج۲، ص۲۲۸ به بعد.
  69. ابویعلی، ج۵، ص۲۰۰ تا ۵۱۷.
  70. ذهبی، ج۲، ص۶۳۲.
  71. ذهبی، ج۲، ص۶۳۲.
  72. ذهبی، ج۲، ص۶۳۲.
  73. سیوطی، ج۲، ص۲۱۶-۲۱۷.
  74. سیوطی، ج۲، ص۲۱۷.
  75. مزی، ج۲۲، ص۹۱-۹۷.
  76. ابن عساکر، ج۳، ص۲۰۲.
  77. ابن حبیب، ص۸۵؛ ابن سعد، ج۸، ص۷۶.
  78. ابن کثیر، ج۸، ص۱۲۲.
  79. مرادی‌نسب، حسین، مقاله «ابوهریره»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص:۵۵۸-۵۶۰.
  80. اضواء علی السنة المحمدیه، ص۱۹۶؛ التفسیر والمفسرون، معرفت، ج ۲، ص۱۱۲.
  81. الاعلام، ج۳، ص۳۰۸؛ حلیه‌الاولیاء، ج۱، ص۳۷۶؛ اسرائیلیات در تفاسیر، ص۱۴۱.
  82. اضواء علی‌السنة المحمدیه، ص۲۰۰ ـ ۲۰۴.
  83. التفسیر والمفسرون، معرفت، ج ۲، ص۱۱۶ ـ ۱۱۸.
  84. شیخ المضیره، ص۲۶۹.
  85. اضواء علی السنة المحمدیه، ص۲۱۸.
  86. معرفت، محمد هادی، مقاله «اسرائیلیات»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۳، ج۳.