تشییع حضرت فاطمه
نخستین تابوتی که در اسلام ساخته شد، تابوت فاطمه(س) است که توسط اسماء بنت عمیس و بنابر وصیت آن حضرت برای مراسم تشییع ساخته شد.
مقدمه
- «ابن سعد» از «ابن عباس» نقل کرده است: ابتدا برای فاطمه(س) تابوت ساخته شد که آن را «اسماء بنت عمیس» ساخت. او در سرزمین حبشه دیده بود که برای حمل جنازه از آن استفاده میکنند[۱].
- شیخ «طوسی» از امام صادق(ع) روایت کرده است: نخستین تابوتی که در اسلام ساخته شد، تابوت فاطمه(س) است. هنگام رحلتش، شِکوه کرد و به «اسماء» فرمود: من لاغر شدهام و گوشت تنم آب شده است، آیا چیزی هست که بدنم را بپوشاند؟ اسماء گفت «من حبشیها را دیدهام که چیزی میسازند و جنازه را در آن میگذارند که بدن دیده نمیشود. آیا میخواهی، آن را برایت بسازم؟» آن حضرت فرمود: بساز. اسماء، تختی خواست و آن را وارونه، سپس شاخههای خرمایی خواست که با آن به پایههای تخت محکم بست. آنگاه پارچهای بر روی آن انداخت و گفت: حبشیها اینگونه، تابوت میساختند. حضرت فرمود «همین را برایم بساز و مرا با آن بپوشان، خدای متعال تو را از آتش دور سازد»[۲].
- «اربلی» از «اسماء بنت عمیس» روایت کرده است: فاطمه(س) دختر پیامبر اکرم(ص) به اسماء فرمود: آن کاری را که برای تشییع زنان میکنند، ناپسند میشمرم؛ زیرا ـ هنگامی که زنی از دنیا میرود ـ پارچهای روی او میاندازند به طوری که همه حجم بدن او را میبینند. اسماء گفت «ای دختر رسول خدا(ص)! در سرزمین حبشه»، چیزی دیدهام که به تو نشان میدهم». اسماء، شاخهای خرما خواست و آن را به شکل کمان در آورده، سپس بر روی آن، پارچهای انداخت. فاطمه(س) فرمود: «چقدر زیباست! با وجود این، زن از مرد شناخته نخواهد شد» و فرمود: «هرگاه از دنیا رفتم، مرا غسل ده و مگذار هیچ کس، نزد من بیاید». زمانی که فاطمه(س) از دنیا رفت، «عایشه» میخواست داخل شود. اسماء گفت: «داخل مشو!» عایشه به «ابوبکر» گفت: «این زن خثعمی، میان من و دختر پیامبر اکرم(ص) حایل میشود و برای او چیزی مانند هودج و تخت عروس، ساخته است!» ابوبکر آمد و در کنار در ایستاد و گفت: اسماء! چه چیزی باعث شد که از داخل شدن همسر پیامبر(ص)، جلوگیری کنی و برای فاطمه(س)، تخت بسازی؟ اسماء پاسخ داد: «فاطمه(س) از من خواسته است که هیچ کس، نزد او نرود و آنچه ساختهام با دستور حضرت بوده است». ابوبکر گفت: هر دستوری داده است انجام ده. سپس بازگشت و علی(ع) و اسماء، فاطمه(س) را غسل دادند[۳].
- سید مرتضی گفته است: «طبرانی» از «ابوزکریای عجلانی» روایت میکند: پیش از وفات فاطمه(س) تابوتی برایش ساخته شد، آن را دید و فرمود: «مرا بپوشانید خداوند شما را بپوشاند». طبری افزوده است: نظر درست این است که برای زینب تابوت ساختند نه فاطمه(س)؛ زیرا وی شبانه دفن شد و تنها «عباس»، علی(ع)، «مقداد» و «زبیر» بر جنازهاش حاضر شدند[۴].
- «ابن اثیر جزری» گفته است: در اسلام، فاطمه(س) نخستین کسی بود که حجم جنازهاش را (با تابوت) پوشاندند، پس از ایشان، «زینب» دختر «جحش» را نیز چنین حمل کردند[۵].[۶]
تشییع و نماز پنهانی
صدای گریه و شیون تمام مرد و زن مدینه را فرا گرفت. مردم مانند همان روزی که رسول اکرم(ص) از دنیا رفته بود، حیران و سرگردان شدند و همه اهل مدینه یک صدا و به صیحه و ناله برخاستند. زنان در خانه حضرت صدیقه طاهره(س) جمع شدند و دیدند که وی در اتاق خویش رو به قبله خوابیده است. در اطراف او یتیمانش بر مادر خویش میگریند؛ مادری که در جوانی از دست داده بودند. زنان چنان فریاد بر میآوردند که نزدیک بود شهر مدینه از صدای فریاد آنان تکان بخورد و بلرزد. آنان فریاد میکردند: «يَا سَيِّدَتَاهْ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ» عایشه آمد تا وارد خانه شود. اسماء به وی گفت: داخل نشو. عایشه شروع کرد با ابوبکر سخن گفتن و به وی گفت: اسماء بین ما و دخت رسول خدا حائل شده و برای فاطمه(س) هودج عروس ساخته است. ابوبکر آمد و کنار در ایستاد و گفت: ای اسماء چرا نمیگذاری زنان پیامبر وارد خانه دختر رسول خدا شوند؟ چرا برای فاطمه(س) هودج عروس درست کردهای؟ اسماء گفت: فاطمه(س) به من فرمان داد که هیچ کس در خانهاش وارد نشود. در ضمن آنچه را که شما هودج عروس مینامید، در زمان حیات او ساختم؛ به وی نشان نیز دادم و خود او فرمود که مانند آن را بسازم. ابوبکر گفت: آنچه فاطمه(س) به تو امر کرده انجام بده و بعد هم برگشت. شیخین به سراغ علی(ع) اتمام رفتند تا به وی تسلیت بگویند و در ضمن به ایشان گفتند: ای ابالحسن! در نماز خواندن بر جنازه دختر رسول خدا بر ما سبقت میگیری.
حاکم نیشابوری از زهری نقل میکند: دفنت فاطمة بنت رسول الله لیلا، دفنها علی و لم یسمع بدفنها أبوبکر حتی دفنت و صلی علیها علی بن أبی طالب رضی الله عنه[۷]؛ «فاطمه(س) شبانه دفن شد؛ علی(ع) او را دفن کرد. ابوبکر از دفن فاطمه(س) باخبر نشد و علی(ع) بر او نماز خواند».
عمر گفت: من تصمیم گرفتهام که قبر او را بشکافم و بر او نماز بخوانم! علی(ع) فرمود: به خدا سوگند ای پسر صهاک! اگر بخواهی چنین کاری کنی شمشیر میکشم و...، آن را در غلاف نمیکنم. عمر که وضع را خطرناک دید، سکوت کرد[۸].
مردم منتظر بودند که جنازه از منزل بیرون آید، ولی علی(ع) به ابوذر فرمود تا به صدای بلند اعلام کند برگردید؛ چراکه تشییع جنازه دختر رسول خدا در این وقت شب به تعویق و تأخیر افتاده است. به این ترتیب مردم متفرق گردیدند؛ زیرا گمان میکردند که جنازه فردا صبح تشییع خواهد گردید؛ زیرا که حضرت صدیقه طاهره(س) بعد از نماز عصر و یا اوایل شب از دنیا رفته بود. مقداری از شب گذشته بود که علی(ع) به وصایای زهرا(س) پرداخت. آن بدن پاک را روی محل غسل قرار داد و همانگونه که حضرت صدیقه(س) خواسته بودند، لباس فاطمه زهرا(س) را از تن بیرون نیاورد؛ زیرا که نیازی نبود جامه را از آن بدنی که خدای متعال پاکش قرار داده بیرون کند؛ به ریختن آب بر روی بدن از روی جامه اکتفا فرمود؛ همانگونه که رسول گرامی را غسل داده بود. در این مراسم اسماء بنت عمیس همان بانوی باوفای پاک که در ابراز علاقه و محبت حسنهاش نسبت به اهل بیت رسول خدا وفادار و با استقامت باقی مانده بود نیز شرکت داشت. آب به دست علی(ع) میداد تا حضرت فاطمه(س) را شستشو دهد. پس از آنکه کار غسل دادن را به انجام رساند، او را برداشت و در درون کفنهایش جای داد. آنگاه وی را با پارچهای که رسول خدا را با آن خشک نموده بود، خشک نمود. سپس او را با حنوط بهشتی که پیامبر فرموده بود و از حنوط دنیا به طور کامل متمایز بود، حنوط فرمود. آنگاه وی را در کفنهایش پوشاند و در هفت قطعه پارچه کفن نمود. مراسم تکفین و حنوط کردن پایان یافت و هنگام نماز خواندن فرا رسید. در این باره شخصی از امام صادق(ع) پرسید حضرت امیرالمؤمنین بر بدن مطهر حضرت زهرا(س) چند تکبیر گفت. آن حضرت فرمود: امیرالمؤمنین تکبیر میگفت، جبرئیل و دیگر فرشتگان مقرب آن را تکرار میکردند تا اینکه حضرت پنج تکبیر را تکمیل کرد. آنگاه از ایشان پرسیدند در کجا نماز خوانده شد؟ فرمودند: در خانهاش؛ بعد او را بیرون برد[۹].
آنگاه زمان تدفین وی رسید. در مراسم نماز خواندن بر پیکر مطهر حضرت صدیقه طاهره(س) افرادی احضار شدند که قرار بود در مراسم تشییع جنازه شرکت داشته باشند. کسانی که به فاطمه زهرا(س) ظلم نکرده بودند؛ مردمانی که در برابر حوادث تأثرآور حیات کوتاه حضرت صدیقه(س) پس از رسول اکرم ننشسته و موضعی خنثی نگرفته بودند. آنان در آن ساعت آخر شب، ترسان و با احتیاط حاضر شدند. اینان، همانهایی بودند که فاطمه(س) از علی(ع) به خدا و رسولش پیمان گرفت که جز ام سلمه، ام ایمن، فضه، حسنین(ع)، سلمان، عمار، مقداد، ابوذر و حذیفه کسی بر جنازهاش حاضر نشود[۱۰] زیرا که قرار بود اجرای آن مراسم در شب و مخفیانه انجام پذیرد. باید که انجام نماز و تدفین هنگامی که شب به طور کامل پرده خود را بر جهان گسترده، با رعایت آرامش و سکوت کامل عملی گردد. تمام این مسائل به خاطر آن بود که وصیت حضرت صدیقه طاهره(س) انجام گیرد[۱۱].
آری باید که تشییع جنازه حبیبه رسول اکرم اینگونه غریبانه و مظلومانه در مدینه انجام پذیرد. آنچنان که گویی هیچ کس او را نمیشناسد. تنها صدای شوهر مظلومش بود کهای صدیقه تو را به کسی تسلیم کردم که از من به تو سزاوارتر و شایستهتر است و راضی شدم برای تو آنچه را که خدای تعالی برای تو راضی شد[۱۲]. سپس آیه ۵۵ سوره طه را تلاوت فرمود: ﴿مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ وَفِيهَا نُعِيدُكُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُكُمْ تَارَةً أُخْرَى﴾[۱۳]. بدینسان حضرت علی(ع) بر فاطمه(س) نماز گزارد[۱۴] و پندار برخی که ابوبکر بر جنازه زهرا(س) حاضر و بر او نماز گزارد[۱۵]، درست نیست. او نه بر زهرا(س) نماز گزارد و نه بر پیکر رسول خدا، که جنازه او سه روز روی زمین بود[۱۶].
امیرالمؤمنین به وصیت فاطمه(س) عمل کرد و احدی را از مرگ او باخبر نکرد و در شب دفن دختر پیغمبر، در بقیع چهل قبر تازه کند. هنگامی که مسلمانان از رحلت و دفن فاطمه(س) با خبر شدند، برای تسلیت به نزد علی(ع) آمدند. به او گفتند: «ای برادر رسول خدا چه خوب میشد اگر به تجهیز جنازه فاطمه(س) و کندن قبر برای او دستور میفرمودی؟ علی(ع) گفت: فاطمه(س) دفن شد و به پدرش پیوست. گفتند: ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ﴾[۱۷] یگانه دختر پیغمبر ما محمد(ص)، بمیرد، ولی ما نتوانیم بر جنازهاش نماز بخوانیم؛ این برای ما ناگوار است.
علی(ع) گفت: جنایتی که بر خدا و رسول خدا و خاندان او کردهاید، شما را بس است. به خدا قسم، نمیتوانستم از وصیت فاطمه(س) نافرمانی کنم چون سفارش کرد: احدی از شما بر او نماز نگذارد.... آنان لباسهایشان را تکاندند (به معنای اینکه این سخنان مورد قبول ما نیست) و گفتند: باید بردختر پیغمبرمان نماز بگزاریم و بیدرنگ به بقیع رفتند. آنان در بقیع چهل قبر تازه دیدند و قبر فاطمه(س) را در میان این همه قبر پیدا نکردند. مردم ناله کردند و همدیگر را شماتت کردند و گفتند: نه در وفات دختر پیغمبرتان حاضر بودید و نه در نماز براو و نه قبرش را میشناسید تا زیارت کنید!
ابوبکر گفت: کسانی از معتمدان مسلمانان را بیاورید تا همه این قبرها را نبش کنند تا قبرش را پیدا کنید و بر او نماز گزاریم و زیارتش کنیم. این مطلب به گوش علی(ع) رسید؛ خشمگین و با چهرهای برافروخته و چشمانی برآمده و در حالی که قبای زردش را که جز در روزهای سخت نمیپوشید، در دست داشت و به شمشیرش ذوالفقار تکیه داده بود، بیرون آمد و خود را به بقیع رساند. پیش از او بیم دهندهای خود را به مردم رساند و گفت: این علی است که چنان که میبینید میآید و به خدا سوگند میخورد که اگر یک سنگ از این قبرها برداشته شود، شمشیرش را در میان امت خواهد گذاشت؛ مردم گروه گروه هراسان فرار کردند»[۱۸].
در همین رابطه از امام صادق(ع) نیز رسیده است: «هنگامی که مرگش فرا رسید، حضرت علی(ع) را خواست و به او گفت: یا تضمین میکنی یا به زبیر وصیت میکنم. علی(ع) گفت: دختر محمد! خودم وصیت تو را تضمین میکنم. فاطمه زهرا(س) گفت: تو را به حق رسول خدا میخوانم که وقتی از دنیا رفتم، آن دو بر جنازهام حاضر نشوند و بر من نماز نگزارند. علی(ع) گفت: این حق تو است»[۱۹].
شبیه این روایت با اندکی تفاوت از خود امیرمؤمنان نقل شده است که میفرماید: «علی(ع) فرمود: هنگامی که وفات فاطمه(س) فرا رسید، مرا فراخواند و گفت: آیا به وصیت و عهدم عمل میکنی؟ گفتم: آری؛ به آن عمل میکنم؛ پس به من وصیت کرد و گفت زمانی که من از دنیا رفتم، مرا شبانه دفن کن و اجازه نده آن دو مردی را که به تو گفتم، بر جنازه من حاضر شوند»[۲۰].
«پس هنگامی که رحلت کرد، علی(ع) او را شبانه در خانهاش دفن کرد. صبح، مردم مدینه و همین طور ابوبکر و عمر بر آن شدند که در تشییع جنازه فاطمه(س) شرکت کنند. علی(ع) به سوی آن دو بیرون آمد. به او گفتند: یا ابالحسن! با دختر محمد چه کردی؟ آیا به تجهیز او اقدام کردهای؟ علی(ع) گفت: به خدا قسم که او را دفن کردم. گفتند: چه چیز تو را واداشت که او را دفن کنی و به ما اطلاع ندهی؟ گفت: او خودش فرمان داد که چنین کنم. عمر گفت: به خدا قسم که میخواهم نبش قبر کنم و بر او نماز بخوانم. علی(ع) گفت: به خدا قسم تا زمانی که قلبم در میان کالبدم میتپد و ذوالفقار در دستم است، تو به نبش قبر موفق نخواهی شد. خودت این را خوب میدانی. ابوبکر گفت: برو؛ او از ما به فاطمه(س) سزاوارتر است. مردم نیز پراکنده شدند»[۲۱].[۲۲]
مراسم خاکسپاری
وقتی فاطمه(س) از دنیا رفت، مردم مدینه یک باره فریاد زدند و زنان بنیهاشم در خانه فاطمه(س) گرد آمدند و فریاد و ناله سر دادند و مدینه از فریاد آنها به خروش آمد. آنها میگفتند: ای سیده ما! ای دختر رسول خدا! مردم زیادی به سوی علی(ع) روی آوردند. آن حضرت نشسته بود و حسن و حسین(ع) نیز برابر او نشسته بودند و میگریستند و مردم هم از گریه آن دو میگریستند. ام کلثوم در حالی که برقع (روبند) انداخته و لباسش بر زمین کشیده میشد و ردایی بر سر داشت میگفت: «يَا أَبَتَاهْ يَا رَسُولَ اللَّهِ الْآنَ حَقّاً فَقَدْنَاكَ فَقْدًا لَا لِقَاءَ بَعْدَهُ أَبَداً»[۲۳]؛ «ای پدر ای رسول خدا! اکنون به تحقیق تو را از دست دادیم؛ فقدانی که پس از آن هرگز ملاقاتی نخواهد بود».
بنا به نقلی از بزرگان، فاطمه(س) شب از دنیا رفت؛ مانند اینکه جمال الدین یوسف بن حاتم ذکر کرده: فاطمه(س) در شب از دنیا رفته است[۲۴]. برخی دیگر مانند طبری شیعی هم میگوید: فاطمه(س) روز سوم جمادی الآخر از دنیا رفت[۲۵].
مردم اطراف خانه علی(ع) گرد آمدند و نشستند و زاری میکردند و انتظار میبردند تا جنازه فاطمه(س) را بیرون آورند و بر آن نماز بگزارند. ابوذر بیرون آمد و گفت: بازگردید؛ تشییع جنازه دختر رسول خدا در این شب به تأخیر افتاد. پس مردم برخاستند و رفتند[۲۶]. پس از رفتن مردم، خود امیرالمؤمنین غسل فاطمه(س) را انجام داد و بنا بر وصیت فاطمه(س)، اسماء در امر غسل دادن به آن حضرت کمک میکرد. مفضل میگوید: به حضرت ابوعبدالله عرض کردم: فدایت شوم، چه کسی فاطمه(س) را غسل داد؟ فرمود: آن شخص که او را غسل داد، امیرالمؤمنین بود. مفصل میگوید: گویا من سخن آن بزرگوار را بزرگ شمردم. حضرت فرمود: آیا آنچه گفتم تو را گران آمد؟ گفتم: اینگونه بود، فدایت شوم. فرمود: خود را در ضیق و سختی قرار نده؛ زیرا فاطمه(س) صدیقه بود و او را غسل نمیدهد مگر کسی که صدیق باشد. آیا نمیدانی مریم را غیر از عیسی(ع) غسل نداد[۲۷].
ابن علوان هم از جعفر از پدرش نقل کرده است که فرمود: علی(ع)، فاطمه(س) همسرش، دختر رسول خدا را غسل داد[۲۸].
به گفته مورخان و محدثان علی(ع) با کمک اسماء، همسرش را غسل داد[۲۹]. بنابه فرموده امام صادق(ع) فاطمه(س) صدیقه بود و مانند مریم(س) که عیسی او را غسل داد باید زهرا(س) را نیز شخصی صدیق غسل میداد و آن کس، جز علی(ع) نبود[۳۰].
در خصوص چگونگی کفن کردن ایشان گزارش معتبری در دست نیست اما در برخی از منابع آمده که ایشان را با هفت قطعه پارچه کفن کردند[۳۱]. ابن عباس هم میگوید: هنگامی که شب فرا رسید، علی(ع)، فاطمه(س) را غسل داد و او را روی تخت نهاد و حسن(ع) راطلبید و فرمود: ابوذر را بگو تا بیاید. پس او راطلبید؛ و آنگاه آن دو، او را به جایی که میخواستند بر او نماز بگزارند حمل نمودند[۳۲].
کثیر بن عباس نیز روایت کرده است که در اطراف کفن سیدة النساء نوشته شد: «فَاطِمَةُ(س) أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ»[۳۳]؛ «فاطمه(س) گواهی میدهد به اینکه معبودی جز خدا نیست و اینکه محمد(ص) رسول خداست».
از روایت مصباح الانوار ظاهر میشود که پارچههای کفن فاطمه(س) غلیظ و خشن بوده است. آمده است هنگامی که وفات فاطمه(س) فرا رسید آبطلبید و غسل کرد. سپس عطرطلبید و خود را معطر کرد و گفت: پارچههای کفن او را بیاورند. پس پارچههای غلیظ و خشنی را آوردند که فاطمه(س) در همان پارچهها کفن شد و روایت شده که تعداد پارچههای کفن او هفت عدد بوده است[۳۴]. پس از غسل و حنوط، مراسم نماز بر بدن فاطمه(س) انجام شد و امیرالمؤمنین به همراه عدهای بر بدن فاطمه(س) نماز گزاردند. زهری از عروه نقل کرده: علی(ع) بر بدن فاطمه(س) نماز گزارد[۳۵].
عیسی بن عبدالله عمری از پدرش از جدش علی(ع) نقل کرده که: زمین برای هفت نفر آفریده شده است که به سبب آنها روزی میخورند و باران میبارد و یاری میشوند: ابوذر، سلمان، مقداد، عمار، حذیفه، عبدالله بن مسعود و من امام آنها هستم و آنها کسانی بودند که در نماز فاطمه(س) حضور داشتند[۳۶].
ابن فتال هم میگوید: هنگامی که چشمان مردم به خواب رفت و پارهای از شب گذشت علی، حسن و حسین(ع)، عمار، مقداد، عقیل، زبیر، ابوذر، سلمان، بریده و چند نفر از بنیهاشم و خواص، جنازه فاطمه(س) را بیرون آوردند و بر او نماز خواندند[۳۷].
از جعفر بن محمد(ع) سؤال شد: امیرالمؤمنین علی(ع) بر فاطمه(س) چند تکبیر خواند؟ او گفت: امیرالمؤمنین یک تکبیر میگفت، پس جبرئیل و فرشتگان مقرب تکبیر میگفتند تا اینکه امیرالمؤمنین بر او پنج تکبیر گفت. به او گفته شد علی(ع) کجا بر فاطمه(س) نماز خواند؟ گفت: در خانهاش[۳۸].
از حضرت ابوعبدالله صادق(ع) نقل است فرمود: فاطمه(س) وصیت کرد که ابوبکر و عمر بر او نماز نگزارند. پس هنگامی که از دنیا رفت، عباس آمد و به علی(ع) گفت: چه تصمیمی درباره دفن فاطمه زهرا(س) داری؟ علی(ع) فرمود: او را شب بیرون خواهم برد و تشییع خواهم کرد. عباس کلمهای گفت و به آن کلمه او را از آن دو نفر بیم داد! پس علی(ع) او را شبانه تشییع و دفن نمود و بر قبر او آب پاشید[۳۹].
واقدی هم میگوید: هنگامی که وفات فاطمه(س) فرا رسید، به علی(ع) وصیت کرد که ابوبکر و عمر بر او نماز نگزارند[۴۰].
ابن عباس در روایتی میگوید: هنگامی که شب فرا رسید، علی(ع) فاطمه زهرا(س) را غسل داد و او را بر تخت نهاد. سپس به حسن(ع) فرمود تا ابوذر را طلب کند. پس او آمد و جسد فاطمه(س) را به مصلی انتقال دادند و بر او نماز گزاردند. آنگاه علی(ع) دو رکعت نماز خواند و دستهای خود را به سوی آسمان بلند نمود و ندا کرد: «هَذِهِ بِنْتُ نَبِيِّكَ فَاطِمَةُ أَخْرَجْتَهَا مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ»؛ «این فاطمه(س)، دختر پیامبر توست که او را از تاریکیها به سوی نور بیرون بردی».
پس زمین یک میل در یک میل روشن گردید و هنگامی که خواستند او را دفن نمایند از بقعهای از قبرستان بقیع ندایی بلند شد: به سوی من! به سوی من! که تربت او برداشته شد. پس نظر کردند قبر کنده شده و آمادهای را دیدند. آنگاه تابوت را به آن مکان بردند و او را در آنجا دفن نمودند. هرچند که علامه مجلسی میگوید: صحیحترین قول آن است که آن مخدره در خانه خود دفن شده است[۴۱].
کلینی نیز از احمد بن محمد بن ابی نصر روایت کرده که گفت: «از ابالحسن درباره قبر فاطمه(س) پرسیدم که کجاست؟ فرمود: در خانه خودش دفن شد و هنگامی که بنیامیه مسجد را زیاد کردند، خانه جزو مسجد شد»[۴۲].
علی بن الحسین(ع) میفرماید: از ابن عباس سؤال کردم: چه وقت فاطمه(س) را دفن کردید؟ گفت: او را در شب هنگامی که مردم به خواب رفته بودند دفن کردیم. گفتم: چه کسی بر او نماز خواند؟ گفت: علی(ع) بر او نماز گزارد[۴۳]. از حسن بن علی(ع) هم نقل شده: علی(ع) فاطمه(س) را غسل داد و نماز گزارد و او را شب به خاک سپرد[۴۴]. محمد بن علی(ع) نیز میگوید: فاطمه(س) در شب دفن گردید[۴۵].
بعد از آن علی(ع) در کنار قبر نشست مرد و گفت: «يَا أَرْضُ اسْتَوْدَعْتُكِ وَدِيعَتِي هَذِهِ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ»؛ «ای زمین! من امانت خود را به تو میسپارم. این فاطمه(س) دختر رسول خداست». پس ندایی از زمین، بلند شد: یا علی! من با او مدارا خواهم کرد. پس باز ندا آمد: اندوهناک نباش.، آنگاه علی(ع) بازگشت و قبر مسدود و مساوی با زمین گردید و تا روز قیامت دانسته نمیشود که قبر او در کجاست[۴۶].
از ابو عبدالله از پدرانش(ع) نقل شده است که امیرالمؤمنین هنگامی که فاطمه(س) دختر رسول خدا را میان قبر گذاشت گفت: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلَى مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ سَلَّمْتُكِ أَيَّتُهَا الصِّدِّيقَةُ إِلَى مَنْ هُوَ أَوْلَى بِكِ مِنِّي وَ رَضِيتُ لَكِ بِمَا رَضِيَ اللَّهُ تَعَالَى لَكِ»؛ «به نام خداوند بخشنده و مهربان. به نام خدا و با کمک خدا و بر آیین رسول خدا، محمد بن عبدالله(ص) ای صدیقه! تو را به کسی تسلیم کردم که از من به تو سزاوارتر است و راضی شدم برای تو به آنچه خدای تعالی برای تو راضی است».
سپس این آیه را خواند: ﴿مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ وَفِيهَا نُعِيدُكُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُكُمْ تَارَةً أُخْرَى﴾[۴۷].
پس هنگامی که بر روی او خاک ریخت، دستور داد، روی قبر آب بپاشند. سپس در حالی که میگریست کنار قبر فاطمه(س) نشست و عباس دست او را گرفت و به منزل بازگرداند[۴۸]. بعضی نوشتهاند: فاطمه زهرا(س) به خاطر طاهره بودن به غسل نیازی نداشته است. امام صادق(ع) فرمود: امیرالمؤمنین علی(ع) فاطمه زهرا(س) را غسل داد؛ زیرا او صدیقه و معصومه بود و نباید جز معصوم، دیگری او را غسل دهد؛ چنانچه مریم(س) را کسی جز عیسی غسل نداد[۴۹].
امام چون کافور بر بدن مطهرش ریخت این دعا را خواند: «پروردگار این است کنیز تو و دختر پیغمبر تو و بهترین خلق تو، بارالها حجتش را تلقینش کن و برهانش را بزرگ دار و درجهاش را بالا ببر و جمع کن بین او و بین پدرش محمد(ص) و او را با حبیبت در یک درجه بدار»[۵۰].
آنگاه از حنوط باقیمانده رسول الله او را حنوط کرد و در هفت پارچه کفن پوشانید و عبا را بر روی آنها انداخت؛ سپس فرزندانش را صدا کرد تا بیابند و بار دیگر از مادر توشه برگیرند. علی(ع) صدا زد: {{متن حدیث|يَا أُمَّ كُلْثُومٍ يَا زَيْنَبُ يَا سُكَينَةُ يَا فِضَّةُ يَا حَسَنُ يَا حُسَيْنُ هَلُمُّوا تَزَوَّدُوا مِنْ أُمِّكُمْ الزَّهْراء فَهَذَا الْفِرَاقُ وَ اللِّقَاءُ فِي الْجَنَّةِ}؛ «بیایید از مادرتان زهرا توشه بردارید که این دیدار آخر است و ملاقات بعدی در بهشت است». حسن و حسین(ع) آمدند کنار جسد مطهر مادر و مینالیدند. فرزندان آن بانوی بزرگوار هر کدام اندوه دل را به اشک دیده فرونشانده و میگفتند مادر وقتی خدمت جد ما رسول الله رسیدی «فاقرییه من السلام»؛ «سلام ما را به او ابلاغ نما» و بگو که ما بعد از تو یتیم شدیم. امیرالمؤمنین میفرماید: ناگهان دیدم که مادرشان آغوش باز کرد و آن دو عزیزش را به سینهاش چسبانید که همان دم شنیدم، هاتفی از آسمان ندا میکند: «يَا أَبَا الْحَسَنِ ارْفَعْهُمَا عَنْهَا فَلَقَدْ أَبْكَيَا وَ اللَّهِ مَلَائِكَةَ السَّمَاوَاتِ»[۵۱]؛ «یا علی! حسن و حسین(ع) را از روی نعش مادر بلند کن؛ به خدا سوگند اینها فرشتگان آسمان را به گریه درآوردند».[۵۲]
جستارهای وابسته
- اخبار غیبی از شهادت حضرت فاطمه
- سبب شهادت حضرت فاطمه
- رنجهای حضرت فاطمه
- سقط جنین حضرت فاطمه
- ناراضی بودن حضرت فاطمه از خلفا
- بیماری حضرت فاطمه
- بستری شدن حضرت فاطمه
- عیادت زنان مدینه از حضرت فاطمه
- وصیت حضرت فاطمه
- احتضار حضرت فاطمه
- شهادت حضرت فاطمه
- تجهیز حضرت فاطمه
- تابوت حضرت فاطمه
- تشییع حضرت فاطمه
- نماز بر پیکر حضرت فاطمه
- دفن حضرت فاطمه
- قبر حضرت فاطمه
- نبش قبر حضرت فاطمه
- اندوه امام علی از فقدان حضرت فاطمه
- رخدادهای پس از شهادت حضرت فاطمه
- سوگنامههای حضرت فاطمه
منابع
پانویس
- ↑ طبقات کبری، ج۸، ص۲۳.
- ↑ «أَوَّلُ نَعْشٍ أُحْدِثَ فِي الْإِسْلَامِ نَعْشُ فَاطِمَةَ ع إِنَّهَا اشْتَكَتْ شَكْوَتَهَا الَّتِي قُبِضَتْ فِيهَا وَ قَالَتْ لِأَسْمَاءَ إِنِّي نَحَلْتُ وَ ذَهَبَ لَحْمِي أَ لَا تَجْعَلِي لِي شَيْئاً يَسْتُرُنِي قَالَتْ أَسْمَاءُ إِنِّي كُنْتُ بِأَرْضِ الْحَبَشَةِ رَأَيْتُهُمْ يَصْنَعُونَ شَيْئاً أَ فَلَا أَصْنَعُ لَكِ فَإِنْ أَعْجَبَكِ صَنَعْتُ لَكِ قَالَتْ نَعَمْ فَدَعَتْ بِسَرِيرٍ فَأَكَبَّتْهُ لِوَجْهِهِ ثُمَّ دَعَتْ بِجَرَائِدَ فَشَدَّتْهُ عَلَى قَوَائِمِهِ ثُمَّ جَلَّلَتْهُ ثَوْباً فَقَالَتْ هَكَذَا رَأَيْتُهُمْ يَصْنَعُونَ فَقَالَتْ اصْنَعِي لِي مِثْلَهُ اسْتُرِينِي سَتَرَكِ اللَّهُ مِنَ النَّارِ»؛ التهذیب، ج۱، ص۴۶۹، ح۱۵۴۰.
- ↑ کشف الغمه، ج۱، ص۵۰۴.
- ↑ شافی، ج۴، ص۱۱۴.
- ↑ اسدالغابه، ج۷، ص۲۲۶.
- ↑ یوسفی غروی، محمد هادی، فرهنگ شهادت معصومین، ج۱ ص ۴۹۵.
- ↑ فضائل فاطمة الزهراء(س)، محمد بن عبدالله حاکم نیشابوری، ص۱۱۶.
- ↑ کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص۲۲۶.
- ↑ بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ج۸۱، ص۳۹۰.
- ↑ بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ج۷۸، ص۳۱۰.
- ↑ حضرت فاطمه(س) از ولادت تا شهادت، سید محمد کاظم قزوینی، ترجمه: علی کرمی فریدونی، ص۶۰۰ - ۶۰۲.
- ↑ حضرت فاطمه(س) از ولادت تا شهادت، سید محمد کاظم قزوینی، ترجمه: علی کرمی فریدونی، ص۶۰۵.
- ↑ «شما را از آن آفریدیم و در آن باز میگردانیم و بار دیگر از همان برمیآوریم» سوره طه، آیه ۵۵.
- ↑ مستدرک حاکم، محمد بن عبد الله حاکم نیشابوری، ج۳، ص۱۶۲.
- ↑ الإصابة فی تمییز الصحابة، ابن حجر عسقلانی، ج۴، ص۴۷۹.
- ↑ دلائل الإمامة، محمد بن جریر بن رستم طبری، ص۴۶.
- ↑ «ما از آن خداوندیم و به سوی او باز میگردیم» سوره بقره، آیه ۱۵۶.
- ↑ «يَا أَخَا رَسُولِ اللَّهِ(ص)! لَوْ أَمَرْتَ بِتَجْهِيزِهَا وَ حَفْرِ تُرْبَتِهَا. فَقَالَ(ع): قَدْ وُرِّيَتْ وَ لَحِقَتْ بِأَبِيهَا(ص). فَقَالُوا: ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ﴾، تَمُوتُ ابْنَةُ نَبِيِّنَا مُحَمَّدٍ(ص) وَ لَمْ يُخَلِّفْ فِينَا وَلَداً غَيْرَهَا، وَ لَا نُصَلِّي عَلَيْهَا! إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ عَظِيمٌ. فَقَالَ(ع): حَسْبُكُمْ مَا جَنَيْتُمْ عَلَى اللَّهِ وَ عَلَى رَسُولِهِ(ص) وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِهِ وَ لَمْ أَكُنْ- وَ اللَّهِ- لِأَعْصِيَهَا فِي وَصِيَّتِهَا الَّتِي أَوْصَتْ بِهَا فِي أَنْ لَا يُصَلِّيَ عَلَيْهَا أَحَدٌ مِنْكُمْ، وَ لَا بَعُدَ الْعَهْدُ فَأُعْذَرَ، فَنَفَضَ الْقَوْمُ أَثْوَابَهُمْ، وَ قَالُوا: لَا بُدَّ لَنَا مِنَ الصَّلَاةِ عَلَى ابْنَةِ رَسُولِ اللَّهِ(ص)، وَ مَضَوْا مِنْ فَوْرِهِمْ إِلَى الْبَقِيعِ فَوَجَدُوا فِيهِ أَرْبَعِينَ قَبْراً جُدُداً، فَاشْتَبَهَ عَلَيْهِمْ قَبْرُهَا عَلَيْهَا السَّلَامُ بَيْنَ تِلْكَ الْقُبُورِ فصح فَضَجَ النَّاسُ وَ لَامَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً، وَ قَالُوا: لَمْ تَحْضُرُوا وَفَاةَ بِنْتِ نَبِيِّكُمْ وَ لَا الصَّلَاةَ عَلَيْهَا وَ لَا تَعْرِفُونَ قَبْرَهَا فَتَزُورُونَهُ؟. فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ: هَاتُوا مِنْ ثِقَاتِ الْمُسْلِمِينَ مَنْ يَنْبِشُ هَذِهِ الْقُبُورَ حَتَّى تَجِدُوا قَبْرَهَا فَنُصَلِّيَ عَلَيْهَا وَ نَزُورَهَا، فَبَلَغَ ذَلِكَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ(ع)، فَخَرَجَ مِنْ دَارِهِ مُغْضَباً وَ قَدِ احْمَرَّ وَجْهُهُ وَ قَامَتْ عَيْنَاهُ وَ دَرَّتْ أَوْدَاجُهُ، وَ عَلَى يَدِهِ قَبَاهُ الْأَصْفَرُ الَّذِي لَمْ يَكُنْ يَلْبَسُهُ إِلَّا فِي يَوْمٍ كَرِيهَةٍ- يَتَوَكَّأُ عَلَى سَيْفِهِ ذِي الْفَقَارِ حَتَّى وَرَدَ الْبَقِيعَ، فَسَبَقَ النَّاسَ النَّذِيرُ، فَقَالَ لَهُمْ: هَذَا عَلِيٌّ قَدْ أَقْبَلَ كَمَا تَرَوْنَ يُقْسِمُ بِاللَّهِ لَئِنْ بُحِثَ مِنْ هَذِهِ الْقُبُورِ حَجَرٌ وَاحِدٌ لَأَضَعَنَّ السَّيْفَ عَلَى غَائِرِ هَذِهِ الْأُمَّةِ، فَوَلَّى الْقَوْمُ هَارِبِينَ قِطَعاً قِطَعاً»؛ بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، ج۳۰، ص۳۴۹.
- ↑ «فَلَمَّا حَضَرَتْهَا الْوَفَاةُ دَعَتْ عَلِيّاً صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ فَقَالَتْ: إِمَّا تَضْمَنُ وَ إِلَّا أَوْصَيْتُ إِلَى ابْنِ الزُّبَيْرِ، فَقَالَ عَلِيٌّ(ع): أَنَا أَضْمَنُ وَصِيَّتَكِ يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ، قَالَتْ: سَأَلْتُكَ بِحَقِّ رَسُولِ اللَّهِ(ص) إِذَا أَنَا مِتُّ أَنْ لَا يَشْهَدَانِي وَ لَا يُصَلِّيَا عَلَيَّ، قَالَ: فَلَكِ ذَلِكِ»؛ بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، ج۲۹، ص۱۹۲.
- ↑ «عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(ع) قَالَ: لَمَّا حَضَرَتْ فَاطِمَةَ(س) الْوَفَاةُ دَعَتْنِي فَقَالَتْ أَ مُنَفِّذٌ أَنْتَ وَصِيَّتِي وَ عَهْدِي قَالَ قُلْتُ بَلَى أُنَفِّذُهَا فَأَوْصَتْ إِلَيَّ وَ قَالَتْ إِذَا أَنَا مِتُّ فَادْفِنِّي لَيْلًا وَ لَا تُؤْذِنَنَّ رَجُلَيْنِ ذَكَرْتُهُمَا»؛ معانی الاخبار، شیخ صدوق، ص۳۵۵.
- ↑ «فَلَمَّا قُبِضَتْ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهَا، دَفَنَهَا لَيْلًا فِي بَيْتِهَا، وَ أَصْبَحَ أَهْلُ الْمَدِينَةِ يُرِيدُونَ حُضُورَ جَنَازَتِهَا، وَ أَبُو بَكْرٍ وَ عُمَرُ كَذَلِكَ، فَخَرَجَ إِلَيْهِمَا عَلِيٌّ(ع)، فَقَالا لَهُ: مَا فَعَلْتَ بِابْنَةِ مُحَمَّدٍ؟! أَخَذْتَ فِي جَهَازِهَا يَا أَبَا الْحَسَنِ؟ فَقَالَ عَلِيٌّ(ع): قَدْ وَ اللَّهِ دَفَنْتُهَا، قَالا: فَمَا حَمَلَكَ عَلَى أَنْ دَفَنْتَهَا وَ لَمْ تُعْلِمْنَا بِمَوْتِهَا؟ قَالَ: هِيَ أَمَرَتْنِي. فَقَالَ عُمَرُ: وَ اللَّهِ لَقَدْ هَمَمْتُ بِنَبْشِهَا وَ الصَّلَاةِ عَلَيْهَا، فَقَالَ عَلِيٌّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ: أَمَا وَ اللَّهِ مَا دَامَ قَلْبِي بَيْنَ جَوَانِحِي وَ ذُو الْفَقَارِ فِي يَدِي فَإِنَّكَ لَا تَصِلُ إِلَى نَبْشِهَا، فَأَنْتَ أَعْلَمُ، فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ: اذْهَبْ، فَإِنَّهُ أَحَقُّ بِهَا مِنَّا، وَ انْصَرَفَ النَّاسُ»؛ بحار الأنوار، محمد باقر مجلسی، ج۲۹، ص۱۹۳.
- ↑ اسحاقی، سید حسین، فرهنگنامه فاطمی ج۵، ج۵ ص ۱۷۸۶.
- ↑ بحارالانوار، ج۴۳، ص۱۹۲.
- ↑ الدر النظیم فی مناقب الأئمة، جمال الدین یوسف بن حاتم بن حاتم عاملی، ص۴۸۴.
- ↑ دلائل الإمامة، محمد بن جریر بن رستم طبری، ص۴۵.
- ↑ بحارالانوار، ج۴۳، ص۱۹۲.
- ↑ بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ج۴۳، ص۲۰۶.
- ↑ بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ج۴۳، ص۲۰۶.
- ↑ انساب الاشراف، بلاذری، ج۲، ص۳۴؛ تاریخ الرسل و الملوک، محمد بن جریر طبری، ج۲، ص۴۷۳؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۸۹۸؛ اسد الغابه، این اثیر جزری، ج۵، ص۵۲۵.
- ↑ الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، ج۱، ص۴۵۹؛ علل الشرایع، شیخ صدوق، ج۱، ص۱۸۴.
- ↑ بحارالانوار، ج۴۳، ص۲۰۱.
- ↑ بحارالانوار، ج۴۳، ص۲۱۵.
- ↑ بیت الأحزان، شیخ عباس قمی، ص۱۹۷.
- ↑ بحارالانوار، ج۸۱، ص۳۳۵؛ بیت الأحزان، شیخ عباس قمی ص۱۹۷.
- ↑ الطبقات الکبری، أبو عبدالله محمد بن سعد کاتب واقدی، ج۸، ص۲۹.
- ↑ الخصال، شیخ صدوق، ج۲، ص۳۳۰.
- ↑ روضة الواعظین، محمد بن حسن فتال نیشابوری، ج۱، ص۱۵۲.
- ↑ تنها یادگار فاطمه(س) از تولد تا شهادت، علی نظری منفرد، ص۴۰۳.
- ↑ بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، ج۸۱، ص۲۵۵.
- ↑ مناقب آل أبی طالب، ابن شهرآشوب مازندرانی، ج۳، ص۳۶۳.
- ↑ بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ج۴۳، ص۱۸۵.
- ↑ «سَأَلْتُ الرِّضَا(ع) عَنْ قَبْرِ فَاطِمَةَ(س) فَقَالَ دُفِنَتْ فِي بَيْتِهَا فَلَمَّا زَادَتْ بَنُو أُمَيَّةَ فِي الْمَسْجِدِ صَارَتْ فِي الْمَسْجِدِ»؛ کافی، أبو جعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق کلینی رازی، ج۲، ص۴۹۸.
- ↑ الطبقات الکبری، أبو عبد الله محمد بن سعد کاتب واقدی، ج۸، ص۳۰.
- ↑ بحارالانوار، ج۴۳، ص۱۸۸.
- ↑ بحارالانوار، ج۴۳، ص۱۸۸.
- ↑ بحارالانوار، ج۴۳، ص۲۱۵.
- ↑ «شما را از آن آفریدیم و در آن باز میگردانیم و بار دیگر از همان برمیآوریم» سوره طه، آیه ۵۵.
- ↑ بحارالانوار، ج۸۲، ص۲۸.
- ↑ فاطمة الزهراء سیدة نساء العالمین، حسین عمادزاده، ص۴۳۹.
- ↑ «اللَّهُمَّ إِنَّهَا أَمَتُكَ وَ بِنْتُ رَسُولِكَ وَ صَفِيِّكَ وَ خِيَرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ اللَّهُمَّ لَقِّنْهَا حُجَّتَهَا وَ أَعْظِمْ بُرْهَانَهَا وَ أَعْلِ دَرَجَتَهَا وَ اجْمَعْ بَيْنَهَا وَ بَيْنَ أَبِيهَا مُحَمَّدٍ(ص)»
- ↑ فاطمة الزهراء بهجة قلب المصطفی، احمد رحمانی همدانی، ص۵۷۹.
- ↑ اسحاقی، سید حسین، فرهنگنامه فاطمی ج۵، ج۵ ص ۱۸۲۱.