نسخهای که میبینید نسخهای قدیمی از صفحهاست که توسط HeydariBot(بحث | مشارکتها) در تاریخ ۱۰ ژوئیهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۲۲:۲۳ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوتهای عمدهای با نسخهٔ فعلی بدارد.
این صفت نزد حضرت حق بسیار بزرگ است، تا بدانجا که آن کس که از ثروتمردمان بینیاز بوده بدان چشم ندوزد، دعایش مستجاب میگردد. در روایات بسیاری اینچنین وارد شده است که: "بینیاز از مردم، هیچگاه دعائی نمیکند مگر آنکه خداوند دعای او را میپذیرد". در شمار این روایات است: امام صادق(ع) فرمودند: "هرگاه کسی از شما خواست که هیچ دعائی نکند مگر آنکه خداوند دعایش را بپذیرد، باید از همه مردمناامید شود، و هیچ امیدی جز از حضرت حق نداشته باشد؛ چون خداوند این مطلب را از قلب او دریابد، هر دعائی نماید او پذیرا میشود" [۲][۳].
نیز در خبر است که: "تمامی نیکیها در این صفت بزرگ نهفته است":امام سجّاد(ع) فرمودند: "تمامی خیر و نیکی را دریافتم، که در قطع طمع از داشتههای مردم، جمع شده است"[۴].
قرآن کریم نیز به این صفت برجسته بسیار پرداخته است. در فرهنگقرآنی، فقیرِ مؤمن هرگز گدائی نمیکند، چه از مردم و داشتههای آنان بینیاز است هرچند در واقع مستمند و فقیر شمرده میشود. از همین رو است که آن کس که از احوال او آگاهی ندارد، میپندارد که واقعاً بینیاز است. قرآن کریممؤمنان را امر میکند، که به این دسته از اهالی جامعه اسلامی پرداخته نیاز آنان را مرتفع سازند: ﴿يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِيَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسِيمَاهُمْ لَا يَسْأَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافًا﴾[۶][۷].
مراتب استغناء
مرتبه نخست
مرتبه نخست این فضیلت، آن است که انسان در عین نیاز، از مردمنادان، پست و بهویژه منّت گذارانشان احساس و اظهار بینیازی نماید. قرآن کریم از اینان به "کسانی که عمل خود را بهوسیله منّت نهادن باطل میکنند"، یاد میفرماید.
این مرتبه - که مرتبه متوسّط این فضیلت بزرگ است -، بینیازی از تمامی مردمان- خوب و بد آنان را شامل میشود. این مرتبه - که خود نعمتی از نعمتهای حضرتحقّ است-، چه انسان بهویژه انسانمؤمن، سخت عزیز و عزّتمند است، و شایسته نیست که عزّت خویشتن را با دارائی مردم عوض نماید. بیتوجّهی مؤمن عزّتمند به ثروتمردم، آن چنان است که بنا به تعبیر پیامبر اکرم(ص): "پروای آن ندارد که چه کسی از دنیا بهرهمند است!" [۱۰]. چه آن کس که از داشتههای مردم بینیاز نیست، در دست آنان اسیر است و آنان بر او فرمانروا، بهویژه اگر به او مالی ببخشند سلطنت خویش بر او را به اثبات رساندهاند؛ امیر مؤمنان(ع) در این زمینه میفرمایند: "بر هر کس که خواهی ببخش که تو امیر او خواهی بود، و از هر کس که خواهی بینیازی کن که همانند او خواهی بود، و به هر کس که خواهی نیازمند شو که تو اسیر او خواهی بود"[۱۱][۱۲].
با این همه، پر واضح است که آدمی به طبیعت خود مجبور به زندگی اجتماعی است، و از این رو احتیاج برخی از مردم به برخی دیگر امری طبیعی مینماید: ﴿نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضًا سُخْرِيًّا﴾[۱۳].
بر این اساس، خداوند برخی از مردم را در کمالی خاص برتری بخشیده، و برخی دیگر را در کمالی دیگر، و گروه سوّم را در کمال سوّمین؛ تا هریک از این گروهها از گروههای دیگر برای رفع نیازهای خود کمک گیرند. بدیهی است که این مطلب جزو سنن و قانونهای الهی است، و در شمار لطفهای نهان و پوشیده اوست؛ چه در غیر این صورت جامعه بشری تحقّق نمییافت، و نظام اجتماع از هم گسیخته میشد.
با این همه، این نیاز منافاتی با استغناء و بینیازیجانانسان از مردم نخواهد داشت، چه این بینیازی بدان معنی است که طبع و نفسآدمیغنی بوده، نه توقّعی از دیگران داشته باشد، و نه به داشتههای آنان تمایل یابد؛ برتر از آن، نپذیرد که نیازهایش در مقابل عزّت و شرفش قرار گرفته، با رفع آن نیازها شرف خویش را از دست بدهد. از این رو هر گاه رفع نیازی با از دست دادن شرافتی برابری نماید، از آن، چنان گریزد که گوسفندی از دست گرک و غزالی از چنگ شیر! [۱۴].
نمونه این برآوردن نیازها را میتوان در معاملات معمول انسانها یافت، معاملاتی که نه بر اساس اکرام و بخشش، که بر پایه مبادلات مالی صورت میپذیرد، و در عین رفع نیازها، آبروی انسانها نیز در آن محترم میماند. در این زمینه به این حدیث شریف بنگرید: امیرمؤمنان(ع) میفرمودند: "باید نیاز به مردم و بینیازی از آنان در قلب تو همنشین گردد، بدین ترتیب که نیاز تو به آنان در سخن آرام و ملایم و نیکو منظریت جلوه نماید؛ و بینیازی تو از آنان در نگاهداشتن آبرو و پایداری عزّتت به نمایش آید"[۱۵][۱۶].
مرتبه سوّم
این مرتبه- که بالاترین مراتب استغناء و بینیازی است -، آن است که آدمی از ثروتمندان، نامداران و کوتاه سخن، تمامی آنان که از نعمتی ویژه برخوردارند، بینیاز باشد.
امیرالمؤمنین(ع) در "نهج البلاغه" اینگونه به این مرتبه اشاره فرمودهاند: "اگر میتوانی چنان کنی که میان تو و خدا هیچ نعمتدهی نباشد، این گونه کن" [۱۷]. آوردهاند که از حاتم طائی سؤال شد: آیا هیچکس را بزرگوارتر از خود دیدهای؟ پاسخ داد: آری! در بیابان هیزمکشی را دیدم که به سختی به کار خود مشغول بود، به او گفتم: چرا به نزد حاتم نمیروی تا به تو چیزی بخشد تا از این کار سخت فارغ شوی؟ پاسخ داد: تحمّل این سختی بهتر از درخواست و ذلّت آن است. نیز در حدیث است که: "چون جبرائیل، ابراهیم خلیل(ع) را در آتش یافت، از او پرسید: ای ابراهیم! آیا - برای رفع این مشکل - نیازی به من نداری؟ ابراهیم(ع) پاسخ داد: به تو نه، امّا به پروردگارجهان، آری!" [۱۸][۱۹].
گذشته از روایات و تاریخ، تجربه نیز نشان میدهد که هرکس از مردمبینیازی گزیند، قلوب آنان را تحت سیطره خود در میآورد. سلاطین، بزرگان و دیگران نیز همینگونهاند، که خواه ناخواه در سیطره بینیازان قرار میگیرند. ازاین رو، هرکس که بدون برخورداری از خاندانی قوی در پی عزّت، وبدون برخورداری از سلطنت در پی هیبت و بزرگی، و بدون برخورداری از دانش و علم فراوان در پی آبرو، و بدون ثروت و قدرت بهدنبال شوکت و عظمت است، میباید جامه نیاز را از خود دور کند، و ردای پر بهای بینیازی را بر اندام خود استوار سازد. هرکس که خداوند او را به این تاج مفتخر ساخته، باید حضرت حق را بر آن نعمتسپاس گوید؛ و آن کس که از این نعمت بهرهمند نیست، باید در پیِ تحصیل آن بکوشد[۲۰].
فضیلتبینیازی از مردمان نیز همچون دیگر فضائل، شماری از شایستگیهای اخلاقی را بههمراه خواهد آورد- این فضائل گاه بههمراه استغناء، و گاه از پی آن حاصل میشود.
در این میان امّا، دو فضیلت همیشه استغناء را همراهی خواهد کرد:
توکّل، که دلسپردن به حضرت حق وبینیازی از غیر اوست؛
این دو فضیلت، خود در شمار بالاترین فضائل اخلاقی است، و دستیابی به مقاصد دنیوی و اخروی، تنها برای کسانی حاصل خواهد شد که از این امور بهرهمند هستند. توکّل به او - جلَّ وعلا! - و اعتماد به نفس، همچون دو بالند که آدمی را به سوی مقصد مطلوبش به پرواز در میآورند. با این همه، این دو بال تنها در سایه استغناء و بینیازیِ از کسان حاصل، و اندک اندک رشد میکند، تا سرانجام شاهراه هدایت وکمال را به انسان بنمایاند[۲۱].
از همین روست که در قرآن کریم، به دفعات بسیار مؤمنان به استغناء، توکّل، اعتماد به نفس، همّت و به سوی عمل شتافتن، دعوت شدهاند. در شمار این آیات- که به وضوح به استغناء دعوت، و از نظر داشتن به دارائی مردماننهی میفرماید-، میتوان به این آیه اشاره کرد: ﴿وَلَا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَرِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَأَبْقَى﴾[۲۲].
امام صادق(ع) میفرمایند: "چون این آیه نازل شد پیامبر اکرماستوار نشستند و آنگاه فرمودند: هرکس به اموال دیگران نظر دوزد، اندوهش طولانی گردد و ناراحتیاش تمام نشود؛ و هرکس نعمتهای خداوند را تنها در خوردنی و نوشیدنی بداند، زندگیش کوتاه و عذابش نزدیک گردد"[۲۳][۲۴].
از دیگر آیاتی که به توکّل و پس از آن همّت و عمل فرا میخواند، این آیه را میتوان ذکر کرد: ﴿وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ﴾[۲۵]. پُر واضح است که توکّل، تنها وقتی توکّلحقیقی است، که همّت، عمل و اعتماد به نفس، از پس آن پدید آید؛ همانگونه که همّت و اعتماد به نفس بدون توکّل به حضرت حق هیچگاه نتیجهای نخواهد داد.
در خبر است که پیامبر اکرم(ص) "ایشان گروهی را دیدند که دست از کشاورزی برداشته بودند؛ پیامبر اکرم(ص) به آنان فرمودند: شما کیانید؟ گفتند: ما متوکّلانیم؛ آن حضرت فرمودند: نه شما سربار دیگرانید!" [۲۶]؛ و باز در خبر است که آن حضرت(ص) فرمودند : "هر عمل مهمّی که بدون ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ﴾[۲۷] آغاز شود، پایانی نخواهد داشت" [۲۸]حدیث اول از گروهی سخن میدارد که توکّل بدون عمل را پیشه خود ساخته بودند، و حدیث دوّم از عمل بدون توکّل سخن میرانَد[۲۹].
استاد علامه طباطبائی نیز در کتاب شریف "تفسیر المیزان"، سختی بسیار سخته در این زمینه عرضه داشتهاند؛ ایشان میفرمایند: "دستیابی به مقصود، به یک سلسله علل طبیعی و علل روحی نیازمند است. انسان امّا چون اراده کرد که به امری بپردازد و اسباب طبیعی و مادّی آن را فراهم ساخت، گاه از نظر علل روحی توان انجام آن کار را نخواهد یافت. ضعف اراده، ترس، نادانی، سوء ظنّ به خود و قدرت خود و... در این شمار است؛ حال اگر بر خداتوکّل کند، ارادهاش چنان قوی میشود که هیچ چیزی نمیتواند بر آن غالب آید؛ از این رو میتواند بر مقصود خود ظفر یابد"[۳۲][۳۳].
گذشته از این، از نظر تکالیف شرعی نیز، مؤمنعزیز شمرده شده و به هیچ وجه مجاز نیست تا با نظر داشتن به دارائی دیگران، خود را خوار نماید؛ حضرت حق در این زمینه میفرماید: ﴿وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَلَكِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَا يَعْلَمُونَ﴾[۳۴]
امام صادق(ع) نیز میفرمایند: خداوند تمامی امور انسانمؤمن را به خود او سپرده در اختیارش نهاده است، امّا اینکه ذلیل باشد را در اختیار خود او قرار نداده؛ آیا این آیه شریفه را نشنیدهای: ﴿وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ﴾[۳۵][۳۶][۳۷].
از سویی دیگر در کتاب الهی و نیز در احادیث معصومان(ع)، عقوبات بسیاری برای آن کسان که از این فضیلتغفلت ورزیده خود را ذلیل میدارند، بیان شده است. این عقوبات به نسبت مراتب اجتماعی و تقوائی افراد تفاوت مییابد. به دیگر سخن، هرکس از درجهای بالاتر برخوردار است، از تکلیف بیشتری نسبت به حفظ عزّت خود برخوردار است؛ چه ذلّت او ذلّتمسلمین و جامعه اسلامی خواهد بود: ﴿وَقَالَ الْمَلِكُ إِنِّي أَرَى سَبْعَ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَسَبْعَ سُنْبُلَاتٍ خُضْرٍ وَأُخَرَ يَابِسَاتٍ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِي فِي رُؤْيَايَ إِنْ كُنْتُمْ لِلرُّؤْيَا تَعْبُرُونَ﴾[۳۸][۳۹].
طبرسی در تفسیرشریف "مجمع البیان"، در تفسیر این آیهروایت نموده است که: "جبرئیل نزد یوسف آمد و گفت: ای یوسف! چه کسی تو را زیباترین همه مردم ساخت؟ گفت: پروردگارم؛ جبرائیل گفت: چه کسی تنها تو را و نه برادرانت را محبوب پدرت ساخت؟ گفت: پروردگارم؛ جبرائیل گفت: چه کسی کاروان را به سوی تو فرستاد که از چاه خارجت سازد؟ گفت: پروردگارم...؛ جبرائیل گفت: چه کسی تو را از چاه رهائی داد؟ گفت: پروردگارم؛ جبرائیل گفت: چه کسی حیلهزنان را از تو دور ساخت؟ گفت: پروردگارم؛ جبرائیل گفت: پس بدان که پروردگارت میگوید: چرا حاجت خود را نه به من، که به مخلوقی عرضه داشتی؟ حال که چنین کردی بهخاطر آن سخنت چند سالی در زندان بمان!" [۴۰][۴۱].
↑«آیا آنان بخشایش پروردگارت را تقسیم میکنند؟ ماییم که توشه زندگی آنان را در زندگانی این جهان میانشان تقسیم کردهایم و برخی از آنان را بر دیگری به پایههایی برتری دادهایم تا برخی، برخی دیگر را به کار گیرند » سوره زخرف، آیه ۳۲.
↑«و به آنچه با آن دستههایی از آنان را بهرهمند گرداندهایم چشم مدوز، آراستگی زندگی این جهان را (به آنان دادهایم) تا آنان را در آن بیازماییم و روزی پروردگارت بهتر و پایاتر است» سوره طه، آیه ۱۳۱.
↑«و پادشاه (مصر) گفت: من (در خواب) هفت گاو فربه میبینم که هفت گاو لاغر آنها را میخورند و هفت خوشه سبز و (هفت خوشه) دیگر خشک؛ ای بزرگان! اگر خوابگزارید به من درباره خوابم نظر بدهید» سوره یوسف، آیه ۴۳.
↑« و روي عن أبي عبد اللّه الصادق (ع) قال: جاء جبرئيل عليه السلام إلى يوسف فقال: يا يوسف، من جعلك أحسن الناس؟ قال: ربّي. قال: فمن حبّبك إلى أبيك دون إخوتك؟ قال: ربّي. قال: من ساق إليك السيّارة؟ قال: ربّي. قال: فمن صرف عنك الحجارة؟ قال: ربّي. قال: فمن أنقذك من الجبّ؟ قال: ربّي. قال: فمن صرف عنك كيد النسوة؟ قال: ربّي. قال: فإنّ ربّك يقول: ما دعاك إلى أن تنزل حاجتك بمخلوق دوني؟ البث في السجن بضع سنين بما قلت»؛ تفسیر مجمع البیان، ج۵، ص۳۵۹.